ابتکار سنت آنسلم فقط برهان وجودی نیست
نويسنده:محمد مهدی صدرفراتی
سنت آنسلم متکلم و فیلسوف بزرگ مسیحی در قرن یازدهم و دوازدهم میلادی می زیست. نام کاملش آنسلمو دی آئوستا است و در ایتالیا به دنیا آمده است. او از پیروان مذهب کاتولیک و فرقه بندیکتین بود. تاثیر او آنچنان زیاد است که او را پدر فلسفه مدرسی می خوانند.آوازه او در تاریخ فلسفه غالبا بهخاطر مواضعش در قبال ایمان و خصوصا بهخاطر ابداع برهان وجودی اوست.
متاسفانه غالب روشنفکران در ایران و سایر مراکز علمی او را بیشتر با این برهان می شناسند. البته که این تمرکز و شهرت به گزاف نیست. اسناد تاریخی و همچنین اهمیت برهان وجودی باعث شده اند تا او را بیشتر به این وسیله بشناسند. ولیکن ای کاش اسناد بیشتر و بحث های بیشتری روی افکار این فیلسوف با استعداد می شد تا از غوامض فکری اش بیشتر استفاده می شد.
تاثیرپذیری سنت آنسلم از سنت آگوستین متکلم و فیلسوف پیش از خودش آنچنان زیاد بود که او را آگوستین دوم می خواندند. این دو متفکر در مسئله با یکدیگر اشتراک دارند. از آغاز پیدایش دیانت مسیحی و با عروج حضرت عیسی (ع) هنگامی که آبای کلیسا در پی تدوین مسیحیت آنگونه که خود دوست داشتند برآمدند مسئله تثلیث به مهمترین مسئله کلام مسیحی تبدیل شد. ما مسلمانان معتقدیم خصوصا مسئله تثلیث و عموعا دیگر مسائل کلام مسیحی که بیشتر توسط سنت پل پدید آمده اند از تحریف فاحش انسانی سرشار شده اند. مسئله تثلیث عملا به ملجایی برای کفر و شرک تبدیل شده است و مسیحیان با این مسئله برای خدا فرزند قائل شده اند.
اما آنسلم به عنوان یکی از بزرگترین فلاسفه و متکلمین مسیحی مسئله ارتباط ایمان و عقل را به عنوان مرکز و هسته فلسفه خود انتخاب کرد. در دوره اقامت او در دیر بِک به در خواست چند تن از راهبان مبنی بر درخواست الگویی برای تامل درباره وجود و ذات خدا که در آن هر چیزی با عقل اثبات شود و مطلقا هیچ چیزی مبتنی بر مرجعیت کتاب مقدس نباشد آنسلم جمله معروف خود را می گوید: اگر ایمان نیاوری نخواهی فهمید. این سخن آنسلم مبدا و منبع بسیاری از مباحث بعدی بود. تمرکز او در نزاع بین عقل و ایمان متمرکز بر اولویت ایمان بر عقل است. شاید بتوان سیر تفکر فلسفی غرب را که منجر به ظهور اعجوبه ای به نام کانت شود را از او و نظریات ایمان گرایانه اش پیگیری کرد.
یکی از نکات جالب در فلسفه آنسلم قدیس آن است که او از آثار ارسطو در یونان و فارابی و ابن سینا در ایران اطلاع نداشت، چرا که نهضت ترجمه متون در غرب حدود قرن سیزدهم یعنی مصادف با توماس آکویناس صورت گرفت. اما نکات قوت در تفکر او تسلط کاملش بر آثار آگوستین، تسلطش بر متون مقدس و استفاده از منطق جدلی است که در آن عصر بسیار رواج داشت.
سنت آنسلم سه برهان مشهور برای اثبات خدا دارد که غالبا از بهره مخلوقات از وجود استفاده کرده است. اما پر واضح است که اشاره به تفکرات آنسلم و عدم بررسی برهان وجودی او جفا در حقش است. سنت آنسلم بیست سال از عمرش در دیر را به دنبال اثباتی برای وجود خدا بود که در آن از مخلوقات خدا و دیگر اسباب ساخته او استفاده نکند. برهان وجودی امروزه نه تنها یک اثبات خاص در وجود خدا بلکه یک دسته از اثبات ها را شامل می شود که از هیچ مخلوقی برای اثبات خالق استفاده نمی کند. غربیان برهان صدیقین مسلمانان را نیز در دسته برهان های وجودی قرار می دهند.(البته این کار با اغماض قابل قبول است.)
برهان وجودی حاوی دو مقدمه بسیار ساده و یک نتیجه بزرگ است. مقدمه اول: خدا چیزی است که از همه چیز کامل تر است. مقدمه دوم: امکان ندارد ما چیزی را کامل ترین تصور کنیم، اما آن چیز وجود نداشته باشد نتیجه: پس خدا وجود دارد!!! شاید به نظر ساده لوحانه بیاید که این استدلال ساده یکی از غامض ترین اثبات ها برای وجود خدا باشد. همانطور که پیداست مبنای این استدلال از مفهوم خدا شروع می شود. خدا چیزی است که از همه چیز بزرگتر است. این برهان در طول تاریخ فلسفه ماندگار شده است. در سال هایی آنرا ارج نهادند و در قرن هایی آن را فراموش کردند. اما در چند قرن حاضر و خصوصا پس از دکارت این برهان دوباره جایگاه خود را یافته و اصلاحات و انتقادات بسیاری بر آن رفته است.
یکی از بزرگترین انتقادات به این برهان در زمان خود آنسلم صورت گرفت. گانیلو یکی دیگر از راهبان مسیحی بر او خرده گرفت که اگر بخواهیم برهان تو را بپذیریم باید تمام موهومات دیگر را نیز بپذیریم. او برای تشریح سخن خود در رساله "پاسخی به رساله گفتگو" مثال جزیره ایده آل را زد. او گفت فرض کنیم جزیره ای پر از گنجهای تمامی ناپذیر در جایی از اقیانوسهای جهان گم شده است، آیا صرف این فرض وجود آن را حتمی می کند؟ او معتقد بود "آنچه عالی تر از آن را نمی توان درک کرد" امری پوچ و بی معنا است. آنسلم در پاسخ به این انتقاد مثال او را بی ربط دانست. او گفت جزیره ای که پر از گنج های ناتمام است امری وجودی است، حال آنکه صفت کامل بودن و لذا کاملترین بودن از صفاتی است که وجود مالک آن را واجب می سازد. شما نیز می توانید فرض کاملترین جزیره را در واقعیت بجویید.
از جمله دیگر انتقادات گانیلو به آنسلم آن بود که نمی توان وجود ذهنی را به وجود خارجی سرایت داد. آنسلم بازهم در پاسخ گفت اتفاقا این استلزام امری واجب است. این مسئله خصوصا در مسئله بزرگترین وجود ممکن به حالت تمام خود نزدیک می شود. البته گفتگو های آنسلم با منتقدانش بسیار دراز است. این بحث ها و گفتگو ها پس از مرگ او نیز ادامه داشت. حتی تا عصر حاضر بحث های الهیاتی و کلامی بسیاری روی این برهان صورت گرفته است. این بحث ها به نحوی است که یکی از فلاسفه غربی معاصر می گوید: خیلی سخت به نظر می رسد ولی باید برهان وجودی را پذیرفت. توماس آکویناس، جان لاک، و امانوئل کانت در طول تاریخ جزء منتقدان این برهان هستند. در مقابل موافقانی چون بوناونتورای قدیس، دکارت، لایب نیتس ، هگل تا معاصری چون الوین پلانتینگا نیز هستند.
همین که وجود خدا اثبات شد، عقل فلسفی ما را به صفات این خدای بزرگ رهنمون می سازد. توضیح نحوه ارتباط مخلوقات با این خالق از جمله مسائل مهم در الهیات است. او جهان را حادث دانسته و معتقد است، خداوند خواست و موجودات موجود شدند. (نزدیک به آیه کریمه : فانما یقول له کن فیکون- بقره آیه 117) در بین مخلوقات، انسان نزدیک ترین و شبیه ترین موجود به خدای واحد است. نفس او شبیه کوچکی از خدای متعال است.
آنسلم با حافظه و عقل و عشق نوعی تثلیث تشکیل می دهد و شناختی که ما کسب می کنیم را مستلزم همکاری حواس و عقل می داند، اما دقیقا درباره شیوه همکاری و تعامل آنها صحبت نمی کند. همانطور که واضح است دیگر ابعاد فلسفه او مانند شناخت شناسی اش نسبت به برهان وجودی و مسائل الهیاتی مانند ایمان و عقل بسیار تنگ است.
یازده رساله از سنت آنسلم به یادگار مانده است. نخستین رساله فلسفی او مونولوگیون است. در این رساله او طرح سه برهان پیشینی برای اثبات وجود خدا می کند. برهان پیشینی به این معنا است که پیش از آنکه از تجربه استفاده کنیم، برای وجود خدا برهان بیاوریم. پروسلوگیون مهمترین رساله او است که برهان وجودی میراث ماندگار او در آنجا بحث شده است. در باب کارشناسی دستور زبان و ادبیات تنها رساله او است که درباره مسائل مذهبی صحبتی به میان نیامده است. همچنین او در الهیات رسالات دیگری دارد ولی به نظر می رسد رساله "چرا خدا انسان شد؟" مهمترین رساله کلامی او باشد. او در این رساله در باب تثلیث و ارائه درکی جدید پیرامون رستگاری نوع بشر توسط حضرت مسیح(ع) و توجه بیشتر به جنبه انسانی مسیح اشاره می کند. همچنین رسالات گفتگو و درباب اراده آزاد او از مهمترین رسالات فلسفی به جا مانده از او است.
اعطای عنوان پدر فلسفه مدرسی هرگز بهخاطر وارد کردن مسائل فلسفی در الهیات نیست، چه که این کار قبلا تا حدودی توسط سنت آگوستین و شاگردانش انجام شده بود. بلکه از آن روست که او نخستین کسی بود که به دنبال نوعی الهیات آرمانی و تبدیل کردن نظم و انسجام دیالکتیکی این نوع الهیات به نوعی علم است. الهیات آنسلم به قدری سرشار از عقل ورزی ها و تدقیق های علمی است که یکی از مورخان فلسفه او را با نام "فلسفه اصالت عقل مسیحی" خوانده است. او در اواخر عمرش و هنگامی که به مقام اسقف اعظم کانتربوری رسیده بود، درگیر مشاجرات سیاسی با ویلیام سوم شد. این مباحثات بر سر استقلال کلیسا در برابر پادشاه منجر به تبعید او شد. در نهایت در سال 1109 در کانتربوری انگلستان فوت کرد. در سال 1720 یعنی صدها سال پس از مرگش مدرک دکترای افتخاری مسیحی را به او اعطا کردند.
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb
متاسفانه غالب روشنفکران در ایران و سایر مراکز علمی او را بیشتر با این برهان می شناسند. البته که این تمرکز و شهرت به گزاف نیست. اسناد تاریخی و همچنین اهمیت برهان وجودی باعث شده اند تا او را بیشتر به این وسیله بشناسند. ولیکن ای کاش اسناد بیشتر و بحث های بیشتری روی افکار این فیلسوف با استعداد می شد تا از غوامض فکری اش بیشتر استفاده می شد.
تاثیرپذیری سنت آنسلم از سنت آگوستین متکلم و فیلسوف پیش از خودش آنچنان زیاد بود که او را آگوستین دوم می خواندند. این دو متفکر در مسئله با یکدیگر اشتراک دارند. از آغاز پیدایش دیانت مسیحی و با عروج حضرت عیسی (ع) هنگامی که آبای کلیسا در پی تدوین مسیحیت آنگونه که خود دوست داشتند برآمدند مسئله تثلیث به مهمترین مسئله کلام مسیحی تبدیل شد. ما مسلمانان معتقدیم خصوصا مسئله تثلیث و عموعا دیگر مسائل کلام مسیحی که بیشتر توسط سنت پل پدید آمده اند از تحریف فاحش انسانی سرشار شده اند. مسئله تثلیث عملا به ملجایی برای کفر و شرک تبدیل شده است و مسیحیان با این مسئله برای خدا فرزند قائل شده اند.
اما آنسلم به عنوان یکی از بزرگترین فلاسفه و متکلمین مسیحی مسئله ارتباط ایمان و عقل را به عنوان مرکز و هسته فلسفه خود انتخاب کرد. در دوره اقامت او در دیر بِک به در خواست چند تن از راهبان مبنی بر درخواست الگویی برای تامل درباره وجود و ذات خدا که در آن هر چیزی با عقل اثبات شود و مطلقا هیچ چیزی مبتنی بر مرجعیت کتاب مقدس نباشد آنسلم جمله معروف خود را می گوید: اگر ایمان نیاوری نخواهی فهمید. این سخن آنسلم مبدا و منبع بسیاری از مباحث بعدی بود. تمرکز او در نزاع بین عقل و ایمان متمرکز بر اولویت ایمان بر عقل است. شاید بتوان سیر تفکر فلسفی غرب را که منجر به ظهور اعجوبه ای به نام کانت شود را از او و نظریات ایمان گرایانه اش پیگیری کرد.
یکی از نکات جالب در فلسفه آنسلم قدیس آن است که او از آثار ارسطو در یونان و فارابی و ابن سینا در ایران اطلاع نداشت، چرا که نهضت ترجمه متون در غرب حدود قرن سیزدهم یعنی مصادف با توماس آکویناس صورت گرفت. اما نکات قوت در تفکر او تسلط کاملش بر آثار آگوستین، تسلطش بر متون مقدس و استفاده از منطق جدلی است که در آن عصر بسیار رواج داشت.
سنت آنسلم سه برهان مشهور برای اثبات خدا دارد که غالبا از بهره مخلوقات از وجود استفاده کرده است. اما پر واضح است که اشاره به تفکرات آنسلم و عدم بررسی برهان وجودی او جفا در حقش است. سنت آنسلم بیست سال از عمرش در دیر را به دنبال اثباتی برای وجود خدا بود که در آن از مخلوقات خدا و دیگر اسباب ساخته او استفاده نکند. برهان وجودی امروزه نه تنها یک اثبات خاص در وجود خدا بلکه یک دسته از اثبات ها را شامل می شود که از هیچ مخلوقی برای اثبات خالق استفاده نمی کند. غربیان برهان صدیقین مسلمانان را نیز در دسته برهان های وجودی قرار می دهند.(البته این کار با اغماض قابل قبول است.)
برهان وجودی حاوی دو مقدمه بسیار ساده و یک نتیجه بزرگ است. مقدمه اول: خدا چیزی است که از همه چیز کامل تر است. مقدمه دوم: امکان ندارد ما چیزی را کامل ترین تصور کنیم، اما آن چیز وجود نداشته باشد نتیجه: پس خدا وجود دارد!!! شاید به نظر ساده لوحانه بیاید که این استدلال ساده یکی از غامض ترین اثبات ها برای وجود خدا باشد. همانطور که پیداست مبنای این استدلال از مفهوم خدا شروع می شود. خدا چیزی است که از همه چیز بزرگتر است. این برهان در طول تاریخ فلسفه ماندگار شده است. در سال هایی آنرا ارج نهادند و در قرن هایی آن را فراموش کردند. اما در چند قرن حاضر و خصوصا پس از دکارت این برهان دوباره جایگاه خود را یافته و اصلاحات و انتقادات بسیاری بر آن رفته است.
یکی از بزرگترین انتقادات به این برهان در زمان خود آنسلم صورت گرفت. گانیلو یکی دیگر از راهبان مسیحی بر او خرده گرفت که اگر بخواهیم برهان تو را بپذیریم باید تمام موهومات دیگر را نیز بپذیریم. او برای تشریح سخن خود در رساله "پاسخی به رساله گفتگو" مثال جزیره ایده آل را زد. او گفت فرض کنیم جزیره ای پر از گنجهای تمامی ناپذیر در جایی از اقیانوسهای جهان گم شده است، آیا صرف این فرض وجود آن را حتمی می کند؟ او معتقد بود "آنچه عالی تر از آن را نمی توان درک کرد" امری پوچ و بی معنا است. آنسلم در پاسخ به این انتقاد مثال او را بی ربط دانست. او گفت جزیره ای که پر از گنج های ناتمام است امری وجودی است، حال آنکه صفت کامل بودن و لذا کاملترین بودن از صفاتی است که وجود مالک آن را واجب می سازد. شما نیز می توانید فرض کاملترین جزیره را در واقعیت بجویید.
از جمله دیگر انتقادات گانیلو به آنسلم آن بود که نمی توان وجود ذهنی را به وجود خارجی سرایت داد. آنسلم بازهم در پاسخ گفت اتفاقا این استلزام امری واجب است. این مسئله خصوصا در مسئله بزرگترین وجود ممکن به حالت تمام خود نزدیک می شود. البته گفتگو های آنسلم با منتقدانش بسیار دراز است. این بحث ها و گفتگو ها پس از مرگ او نیز ادامه داشت. حتی تا عصر حاضر بحث های الهیاتی و کلامی بسیاری روی این برهان صورت گرفته است. این بحث ها به نحوی است که یکی از فلاسفه غربی معاصر می گوید: خیلی سخت به نظر می رسد ولی باید برهان وجودی را پذیرفت. توماس آکویناس، جان لاک، و امانوئل کانت در طول تاریخ جزء منتقدان این برهان هستند. در مقابل موافقانی چون بوناونتورای قدیس، دکارت، لایب نیتس ، هگل تا معاصری چون الوین پلانتینگا نیز هستند.
همین که وجود خدا اثبات شد، عقل فلسفی ما را به صفات این خدای بزرگ رهنمون می سازد. توضیح نحوه ارتباط مخلوقات با این خالق از جمله مسائل مهم در الهیات است. او جهان را حادث دانسته و معتقد است، خداوند خواست و موجودات موجود شدند. (نزدیک به آیه کریمه : فانما یقول له کن فیکون- بقره آیه 117) در بین مخلوقات، انسان نزدیک ترین و شبیه ترین موجود به خدای واحد است. نفس او شبیه کوچکی از خدای متعال است.
آنسلم با حافظه و عقل و عشق نوعی تثلیث تشکیل می دهد و شناختی که ما کسب می کنیم را مستلزم همکاری حواس و عقل می داند، اما دقیقا درباره شیوه همکاری و تعامل آنها صحبت نمی کند. همانطور که واضح است دیگر ابعاد فلسفه او مانند شناخت شناسی اش نسبت به برهان وجودی و مسائل الهیاتی مانند ایمان و عقل بسیار تنگ است.
یازده رساله از سنت آنسلم به یادگار مانده است. نخستین رساله فلسفی او مونولوگیون است. در این رساله او طرح سه برهان پیشینی برای اثبات وجود خدا می کند. برهان پیشینی به این معنا است که پیش از آنکه از تجربه استفاده کنیم، برای وجود خدا برهان بیاوریم. پروسلوگیون مهمترین رساله او است که برهان وجودی میراث ماندگار او در آنجا بحث شده است. در باب کارشناسی دستور زبان و ادبیات تنها رساله او است که درباره مسائل مذهبی صحبتی به میان نیامده است. همچنین او در الهیات رسالات دیگری دارد ولی به نظر می رسد رساله "چرا خدا انسان شد؟" مهمترین رساله کلامی او باشد. او در این رساله در باب تثلیث و ارائه درکی جدید پیرامون رستگاری نوع بشر توسط حضرت مسیح(ع) و توجه بیشتر به جنبه انسانی مسیح اشاره می کند. همچنین رسالات گفتگو و درباب اراده آزاد او از مهمترین رسالات فلسفی به جا مانده از او است.
اعطای عنوان پدر فلسفه مدرسی هرگز بهخاطر وارد کردن مسائل فلسفی در الهیات نیست، چه که این کار قبلا تا حدودی توسط سنت آگوستین و شاگردانش انجام شده بود. بلکه از آن روست که او نخستین کسی بود که به دنبال نوعی الهیات آرمانی و تبدیل کردن نظم و انسجام دیالکتیکی این نوع الهیات به نوعی علم است. الهیات آنسلم به قدری سرشار از عقل ورزی ها و تدقیق های علمی است که یکی از مورخان فلسفه او را با نام "فلسفه اصالت عقل مسیحی" خوانده است. او در اواخر عمرش و هنگامی که به مقام اسقف اعظم کانتربوری رسیده بود، درگیر مشاجرات سیاسی با ویلیام سوم شد. این مباحثات بر سر استقلال کلیسا در برابر پادشاه منجر به تبعید او شد. در نهایت در سال 1109 در کانتربوری انگلستان فوت کرد. در سال 1720 یعنی صدها سال پس از مرگش مدرک دکترای افتخاری مسیحی را به او اعطا کردند.
پينوشتها:
* دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفه
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb
/ج