« اوباما » چماق جديد غربگرايان عليه انقلاب اسلامي
نويسنده: دکتر مظفر نامدار
آيا نخبگان سياسي ايران و ملت ما از تاريخ درس عبرت خواهند گرفت ؟ آيا ممکن است ديدگاه سياسي ما در عصر انقلاب اسلامي تحت تأثير جنون سياسي دوران قاجاري و پهلوي پخته تر شود ؟ آيا ممکن است بر سر ايران اسلامي رها شده از سيطره گفتمان هاي رسمي غرب بين جريان ها ، گروه ها و رهبران سياسي وحدت نظر به وجود آيد ؟
آنچه مي گوييم نه يک پيش داوري اتوپيايي است ، نه تحت تأثير اصولگرايي نامتعارف که عده اي نظام جمهوري اسلامي را به آن متهم مي کنند . اين يادداشت صرفا اخطاري فوري است و از شرايط تحولات سياسي،اجتماعي و اقتصادي امروز جهان و ايران سخن مي گويد ، از آزمون تاريخي ديگران که مجددا ملت ايران در آستانه آن قرار گرفته است .
آنهايي که معتقدند تحولات در حال وقوع ، خارج از کنترل ماست و در مسير آن قرار گرفتن يک ضرورت تاريخي و حياتي براي ملت ايران است ، حتي اگر به اين اخطار معتقد نيستند نياز نيست ما را به اصولگرايي نامتعارف ، ساده انديشي و سرعت در اقدام ، تقديم عمل بر علم ، تقابل تعهد و تخصص ، تکيه بر ذهنيت به جاي واقعيت ، قلب اهداف بزرگ ، پيدايش خودکامگي ملي ،فکري و سياسي ، خود شيفتگي و خود نظام پنداري ، شيوع توهم توطئه ، حلقه هاي تکراري حذف دگر انديشان ، واقعيت گريزي و امثال اينها متهم کنند . فقط براي يک بار هم که شده خارج از قالب هاي از پيش پذيرفته شده به امکانات و احتمالاتي بينديشند که در پس اين اخطار خوابيده است .
وقايعي که در حال وقوع است آن چنان در هم تنيده شده است که بر خلاف گذشته ديگر نمي توان هزينه آزمون هاي بدون انديشه را پرداخت کرد و به انتظار دور ديگري از تاريخ نشست تا فرهيختگاني مانند ميرزاي شيرازي و امام خميني از راه برسند و دور نماي جديدتري از تاريخ براي ما ترسيم کنند و ما مجددا همان غفلت هاي تاريخي را تکرار کنيم.
روي سخن اين يادداشت با کساني است که در جستجوي يک « ابوما » ي ايراني باز هم از يک سنت غير حسنه روشنفکري در تاريخ ايران پيروي مي کنند و با وقوع پاره اي از اتفاقات عجيب و غريب در غرب ، در اينجا ذوق زده شده و آن رخداد را الگوي حرکت آينده در ايران کرده اند و اکنون در حسرت پاسخ به اين سؤال مانده اند که چرا ايران اوباما ندارد ؟ !
نمي توان محاسبه کرد که در آينده ، ملت ايران تا کي بايد تاوان چنين حيرت ها و حسرت هايي را بپردازند ، همان طور که در عصر قاجاري و پهلوي هزينه هاي سنگيني پرداخت کرد ، اما نگران آن هستيم که اين چماق جديد دنياي سرمايه داري امپرياليستي ، مانند گذشته بر سر استقلال آزادي ، پيشرفت ، تماميت ارضي ، عدالتخواهي ، عقلانيت و معنويت گرايي ايران فرود آيد و دوباره فرصت هاي تاريخي از ملت ما دريغ شود . شما را به عظمت ملت ايران سوگند مي دهيم که لااقل « ابوما » شناسي شما مثل غرب شناسي ، تجدد خواهي و اصلاح طلبي دوران قاجاريه و پهلوي نباشد . ملت ايران براي آن غرب شناسي ، تجدد خواهي و اصلاح طلبي هزينه هاي سنگيني را پرداخت و آخر هم به سرمنزل مقصود نرسيد .
به نظر مي رسد وقايع اين فصل مي تواند چشم انداز خوبي براي برآورد حداقل هزينه هايي باشد که ملت ايران براي ناکجا آباد تجدد و ترقي و اصلاحات پرداخت . ما در اين فصل شهادت آيت الله مدرس ، شهادت آخوند خراساني ، شهادت سيد علي اندرز گو ، شهادت آيت الله دستغيب ، شهادت دکتر مفتح ، شهادت زائران خانه خدا به دستور امريکا ، تسخير لانه جاسوسي امريکا در ايران و ساير وقايع مهم ديگر را داريم که مي تواند محل تفکر و تأمل باشد .
فراموش نکنيد که ما در اين فصل وقوع جنگ نهروان عليه حکومت عدالت محور امام مؤمنان علي بن ابي طالب ( ع ) را نيز داريم . جنگي که بر آمده از حس خشک انديشي و نفهميدن موضوعات زمان و امام دوران بود .
« ابوما » در سخنراني پيروزي خود در شيکاگو راست گفت که « امريکا جايي است که همه چيز در آن امکان پذير است . » حداقل ، ملت ايران اين سخن را با تمام پوست و گوشت خود در دوران پهلوي و انقلاب اسلامي درک کرده است . فرهنگ توده اي در امريکا ماهيتي پيچيده ،پر تنوع ، پر تعارض ، فريبنده و چند وجهي دارد . چنين فرهنگي را نمي توان با يک رخداد تاريخي يا چند رخداد مشابه تحليل کرد و نتايج آن را الگو قرار داد .
فرهنگ توده اي در امريکا هم ابعاد مصنوعي و توليد شده دارد ، هم وجوهي خود جوش و طبيعي ، هم سرکوبگر است و هم به ظاهر رهايي بخش ، هم در متن ساختارهاي از پيش تعيين شده شکل مي گيرد و هم از حدود اين ساختار ها فراتر مي رود . هم براي اعمال سلطه و توجيه آن توليد مي شود و هم براي مصرف کنندگان موجب لذت ، شادي ، اعجاب و حسرت مي شود .هم با ساختار سلطه ملي مي تواند همساز شود و هم با ساختار سلطه جهاني و استکباري ، هم موجد آرمان ها ، ارزش ها و هويت هاست و هم شاخصه تمام عيار عصر سرمايه داري که ضد آرمان ، ارزش و هويت است . هم نابود کننده نظم اخلاقي و ديني است و هم توليد کننده نظم قراردادي ، هم ضد انسان مؤمن و اخلاقي است و هم موجد شهروند قانونمند . رفتارهاي چنين جامعه اي چگونه مي تواند الگوي جوامع ديگر گردد ؟
چرا مي خواهيم خطاهاي تاريخي خود را تکرار کنيم و بعد تاوان آن را از دين و ايمان و فرهنگ و آزادي و استقلال مردم بگيريم ؟! آنهايي که رفتار انتخاباتي امريکاييان را چماق دموکراسي مي کنند و در ايران دنبال « اوباماي ايراني » مي گردند ، آيا از انتخابات دوم خرداد 1376 ايران عبرت نگرفتند .
آنجا هم روشنفکري غربگرا و سکولار ايران دچار توهم شد و رفتار انتخاباتي ملت ايران را در يک فرآيند طبيعي ،مبناي ايجاد يک جنبش اجتماعي کاذب عليه انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي قرار داد و پاسخ جانانه ملت ايران را دريافت کرد و اکنون مي بينيم که همان داستان در فضاي ديگري دنبال مي شود و همان توهم تاريخي دوباره به سراغ روشنفکري ايراني آمد و از همه بدتر اينکه ، بر اساس اين توهم از دولت وحدت ملي و اتحاد براي نجات ايران بحث مي شود .
اگر چه پيروزي غرب در جنگ سرد چهل ساله يکي از نشانه هاي قطعي توسعه در عصر ماست ... و اکنون ايالات متحده امريکا بدون رقيب شده است ... ليکن معضلات داخلي ، حدود طبيعي قدرت امريکا را محدود مي کند و مانع از تبديل شدن اين قدرت به اقتدار شناخته شده جهاني مي شود .(1)
برژينسکي معتقد است که امريکا با توجه به اوضاع داخلي خود نه تنها نمي تواند ژاندارم جهاني باشد بلکه نمي تواند بانکدار و يا حتي موعظه گر جهاني نيز باشد ، زيرا امريکا براي قرارگرفتن در مقام ژاندارمري جهاني نيازمند مشروعيت ، براي بانکداري جهاني نيازمند نقدينگي کافي و براي موعظه گري جهاني بايد عاري از هر گونه فساد و آلودگي باشد .(2)
سياست هاي جاهلانه دولت بوش ماهيت متزلزل رهبري امريکايي را که اغلب استراتژيست ها پيش بيني مي کردند از عمق به سطح آورد و بحران جهاني امريکايي و امريکا گزيده را فرا گرفت . اکنون خطر تسلط روند سرمايه اندوزي بر فرهنگ غرب که برژينسکي در مورد آن هشدار داده بود ، از نظر سياسي يک سؤال مهم را مطرح مي کند و آن اينکه ، آيا غرب و امريکا بصيرت زندگي و مجموعه اي از ارزش ها و يا يک الگوي زندگي مناسب مطابق با بيداري هاي سياسي جهان جديد را دارد ؟
امريکاييان معتقدند که دموکراسي غربي احتمالا هنوز مي تواند نقش محوري در اين رابطه ايفا کند ، اما نه با محتواي آسيب ديده دوران برده داري و استعماري . "دموکراسي ظرفي است که بايد به آن محتوا و غني بخشيد ."(3) دموکراسي اگر چه با تضمين حقوق فردي و حراست از آزادي هاي شخصي فضاي خوبي براي رشد سرمايه داري ايجاد کرد اما اکنون با توجه به سوابق ويران کننده اي که از خود به جا گذاشت ديگر به تنهايي جوابگوي معظلات حيات اجتماعي و به ويژه تعريف يک زندگي خوب نيست .
پس بايد چهره فرهنگي جديدي از دموکراسي توليد کرد و ارزش هايي آفريد که بتواند رفتار اجتماعي جديدي را شکل بخشد و به حرکت در آورد . انتخابات جديد رياست جمهوري امريکا را مي توان در سپهر اين چهره فرهنگي جديد تحليل کرد .
يکي از سؤالات مهم که بايد براي ملت ما ، دولتمردان ما ، روشنفکري ما و متفکران ما مطرح شود اين است که اين رئيس جمهور جديد امريکا تا چه حد صلاحيت تغيير استراتژي امنيت ملي امريکا را دارد ؟
آنهايي که ساختار حقوق سياسي و قانون اساسي امريکا را مطالعه کرده اند ، مي دانند که رئيس جمهور در امريکا قدرت اجرايي بالايي دارد ، اما اين قدرت در پرتو سياست ها و برنامه ريزي هاي کنگره و شاخه هاي وابسته به آن است .
آنهايي که از آمدن « اوباما » ذوق زده شده اند و تصور مي کنند که دگرگوني هاي بنياديني از طريق وي در قانون امنيت ملي امريکا ـ که در چهارچوب کميسيون مشورتي فدرال طراحي و به مرحله اجرا در مي آيد ـ ايجاد خواهد شد ، گرفتار همان توهمي هستند که اسلاف آنها مثل رضا خان ، تقي زاده ، فروغي ، ميرزا حسين خان سپهسالار و امثال اينها گرفتارش بودند و خيال مي کردند که با برداشتن و گذاشتن کلاه و کفش و چادر و تغيير خط و زبان وغيره ، مملکت قلعه هاي سخت تجدد و ترقي را فتح خواهد کرد و به قله هاي تمدن بزرگ خواهد رسيد !
قانون امنيت ملي امريکا که در سال 1998 اصلاح و بازنگري شده و در قالب استراتژي امنيت ملي امريکا در قرن 21 توسط کميسيون تدوين استراتژي مذکور ، منتشر شده است آن چنان گويا است که نياز به تفسير و شرح ندارد .
آنهايي که تصور مي کنند با آمدن رئيس جمهور سياه پوست جديد ، تغييرات ساختاري مهمي در برنامه هاي اين قانون ايجاد خواهد شد ، سخت در دنياي خيالي خود سير مي کنند .شايد در مديريت استراتژي شاهد تغييراتي باشيم اما در ماهيت اين استراتژي تحولات بنياديني رخ نخواهد داد .
اکنون بخش هايي از اين استراتژي را که اهميت ويژه دارد و به ايران هم مربوط مي شود بازخواني مي کنيم تا روشن شود چرا پاره اي از جريان هاي غربگرا و سکولار از آمدن اوباما و توانايي احتمالي او در اجماع جهاني عليه ايران ، ذوق زده شده اند .
1 . به احتمال زياد در 25 سال آينده ، ممکن است حکومت مذهبي ايران سقوط کند . در حال حاضر حکومت ايران ، جمهوري اسلامي است ، اما نمي تواند به مدت طولاني هم جمهوري و هم اسلامي باقي بماند . ايران بايد يا از جمهوري بودن دست بردارد و به يک حکومت واقعا قرون وسطايي تنزل يابد و يا اسلامي بودن را کنار بگذارد . نبرد براي آن آينده ، هم اينک آغاز شده اما نتيجه براي کسي روشن نيست . (4)
اکنون ملت ايران بايد از خود سؤال کند چه کساني نقش ستون پنجم اين نبرد عليه منافع ملي ، هويت ، استقلال و آزادي ما را به عهده دارند ؟! نيروهاي عمل کننده امريکا در ايران چه گروه ها و جريان هايي هستند ؟
2 . استراتژي امنيت ملي امريکا بر اساس قانون مورد نظر ، بر پايه حفظ منافع ملي امريکا در قرون جديد قرار دارد . اين منافع را مي توان به سه سطح تقسيم کرد :
الف ) منافع مربوط به حفظ بقا
ب ) منافع حياتي
ج ) منافع مهم
منافع مربوط به حفظ بقا منافعي است که بدون آن امريکا وجود خارجي نخواهد داشت ؛ مثل امنيت امريکا در برابر حمله مستقيم يا حفظ نظم مبتني بر قانون اساسي .
منافع حياتي منافعي است که يک درجه از منافع حفظ بقا پايين تر است مثل استمرار و امنيت نظام هاي کليدي بين الملل از جمله انرژي ، اقتصاد ، ارتباطات ، حمل و نقل ، بهداشت و غيره که زندگي و آسايش امريکاييان وابسته به آن است .
ـ همچنين هيچ قدرت مهاجم و متخاصمي در مرزهاي امريکا مستقر نباشد يا نتواند کنترل زمين و هوا و دريا و خطوط ارتباطي را در اختيار بگيرد و به فضا يا محيط اطلاعاتي دسترسي داشته باشد .
هيچ نوع سلطه گري و سلطه جويي مخالف امريکا در هيچ نقطه از مناطق مهم جهان مشاهده نشود . رقيب جدي به وجود نيايد و کشورهاي مختلف در قالب ائتلاف و به صورت رقيب در جهان ظهور پيدا نکنند .
ـ امنيت دوستان و متحدان امريکا نيز يکي از منافع حياتي ايالات متحده امريکا محسوب مي شود .
ـ جلوگيري از دستيابي کشورهاي مخالف و يا بالقوه مخالف [ توجه شود حتي بالقوه مخالف !! ] به سلاح هاي تخريب و کشتار جمعي و سلاح اتمي .
منافع مهم منافعي است که به گونه اي چشمگير عرصه جهاني را که امريکا در آن فعاليت مي کند تحت تأثير قرار خواهد داد ؛ مثل :
ـ تعميق و نهادينه کردن دموکراسي و حکومت قانون در کشورهاي خارجي ، اين دموکراسي بايد بر اساس اقتصاد بازار و احترام به حقوق بشر باشد .
ـ ايالات متحده امريکا منافع فراواني در گسترش نظم بين المللي بر پايه قوانين توافق شده بين قدرت هاي بزرگ براي اداره مشکلات جاري جهان دارد و نبايد فقط به مسائل مربوط به محيط زيست فيزيکي بسنده کند . [ يعني به محيط زيست غير فيزيکي جهان نيز بايد تجاوز کرد و آنها را نيز تحت کنترل گرفت ! ]
ـ از ديگر منافع منافع بسيار مهم امريکا اين است که کشورهاي ديگر به رشد اقتصادي برسند [ و البته بخوانيد به رشدي که بازار مصرف براي امريکا باشد ، کاري که در ايران عصر پهلوي کردند ] به اين ترتيب و با ارتقاي سطح زندگي کشورهاي فقير بحران ها و معضلات اقتصادي و سياسي نيز تعديل مي شوند .
ـ از ديگر منافع بسيار مهم ايالات متحده امريکا اين است که تروريسم و بزهکاري جهاني ( مانند قاچاق مواد مخدر ) بدون آسيب رساندن به گستردگي مبادلات اقتصادي و فرهنگي به حداقل برسند . (5)
آنچه گفته شد شمه اي از سياست هاي امنيت ملي امريکا در قرن 21 است که روساي جمهوري امريکا برنامه هاي خود را بر اساس آن تدوين مي کنند . اين استراتژي و منافع حفظ بقا منافع حياتي و منافع بسيار مهم آن در هيچ کدام از استراتژي هاي تدوين امنيت ملي از دوران کارتر تا به امروز تغييري نکرده است .
در ژانويه 1988 نيز ريگان استراتژي امنيت ملي امريکا را براساس همين اهداف تقديم کنگره کرده بود . (6) اکنون از کساني که فکر مي کنند با آمدن « اوباما » تغييرات بنيادين در روابط با ايران ايجاد خواهد شد و بر اساس چنين توهمي از پيش به ما توصيه مي کنند که تعامل با دنياي خارج و چگونگي تجارت جهاني را ـ که مبتني بر روابط با امريکا هست ـ بهبود بخشيم و از گفتمان امام خميني و انقلاب اسلامي ـ که امريکا را محور شرارت جهاني معرفي کرده است ـ عدول کنيم ، سؤال اين است که بر اساس کدام منطق سياسي و تاريخي فکر مي کنيد که اوباما از سياست استراتژيک امنيت ملي امريکا که يک قانون الزامي است ، عدول خواهد کرد ؟!
به نظر مي رسد که دولتمردان ، سياستمداران ، متفکران و روشنفکران ايران بازنگري در روابط با امريکا را بايد مبتني بر برنامه ها و نتايج حاصله از آن ، که تحت تأثير آزادي ، استقلال ، عدالت ، عقلانيت و هويت و عزت ايران است تدوين کنند و در اين تدوين حتما به استراتژي هاي امنيتي امريکا و ساير کشورهاي غربي نظر تام داشته باشند ، زيرا رفتارهاي امريکاييان مبتني بر اين استراتژي هاست و ساده لوحانه خواهد بود اگر کسي تصور کند آمدن و رفتن رؤساي جمهوري در امريکا تغييري در اين سياست ها و برنامه ها ايجاد خواهد کرد .
فاعتبروا يا اولي الابصار
آنچه مي گوييم نه يک پيش داوري اتوپيايي است ، نه تحت تأثير اصولگرايي نامتعارف که عده اي نظام جمهوري اسلامي را به آن متهم مي کنند . اين يادداشت صرفا اخطاري فوري است و از شرايط تحولات سياسي،اجتماعي و اقتصادي امروز جهان و ايران سخن مي گويد ، از آزمون تاريخي ديگران که مجددا ملت ايران در آستانه آن قرار گرفته است .
آنهايي که معتقدند تحولات در حال وقوع ، خارج از کنترل ماست و در مسير آن قرار گرفتن يک ضرورت تاريخي و حياتي براي ملت ايران است ، حتي اگر به اين اخطار معتقد نيستند نياز نيست ما را به اصولگرايي نامتعارف ، ساده انديشي و سرعت در اقدام ، تقديم عمل بر علم ، تقابل تعهد و تخصص ، تکيه بر ذهنيت به جاي واقعيت ، قلب اهداف بزرگ ، پيدايش خودکامگي ملي ،فکري و سياسي ، خود شيفتگي و خود نظام پنداري ، شيوع توهم توطئه ، حلقه هاي تکراري حذف دگر انديشان ، واقعيت گريزي و امثال اينها متهم کنند . فقط براي يک بار هم که شده خارج از قالب هاي از پيش پذيرفته شده به امکانات و احتمالاتي بينديشند که در پس اين اخطار خوابيده است .
وقايعي که در حال وقوع است آن چنان در هم تنيده شده است که بر خلاف گذشته ديگر نمي توان هزينه آزمون هاي بدون انديشه را پرداخت کرد و به انتظار دور ديگري از تاريخ نشست تا فرهيختگاني مانند ميرزاي شيرازي و امام خميني از راه برسند و دور نماي جديدتري از تاريخ براي ما ترسيم کنند و ما مجددا همان غفلت هاي تاريخي را تکرار کنيم.
روي سخن اين يادداشت با کساني است که در جستجوي يک « ابوما » ي ايراني باز هم از يک سنت غير حسنه روشنفکري در تاريخ ايران پيروي مي کنند و با وقوع پاره اي از اتفاقات عجيب و غريب در غرب ، در اينجا ذوق زده شده و آن رخداد را الگوي حرکت آينده در ايران کرده اند و اکنون در حسرت پاسخ به اين سؤال مانده اند که چرا ايران اوباما ندارد ؟ !
نمي توان محاسبه کرد که در آينده ، ملت ايران تا کي بايد تاوان چنين حيرت ها و حسرت هايي را بپردازند ، همان طور که در عصر قاجاري و پهلوي هزينه هاي سنگيني پرداخت کرد ، اما نگران آن هستيم که اين چماق جديد دنياي سرمايه داري امپرياليستي ، مانند گذشته بر سر استقلال آزادي ، پيشرفت ، تماميت ارضي ، عدالتخواهي ، عقلانيت و معنويت گرايي ايران فرود آيد و دوباره فرصت هاي تاريخي از ملت ما دريغ شود . شما را به عظمت ملت ايران سوگند مي دهيم که لااقل « ابوما » شناسي شما مثل غرب شناسي ، تجدد خواهي و اصلاح طلبي دوران قاجاريه و پهلوي نباشد . ملت ايران براي آن غرب شناسي ، تجدد خواهي و اصلاح طلبي هزينه هاي سنگيني را پرداخت و آخر هم به سرمنزل مقصود نرسيد .
به نظر مي رسد وقايع اين فصل مي تواند چشم انداز خوبي براي برآورد حداقل هزينه هايي باشد که ملت ايران براي ناکجا آباد تجدد و ترقي و اصلاحات پرداخت . ما در اين فصل شهادت آيت الله مدرس ، شهادت آخوند خراساني ، شهادت سيد علي اندرز گو ، شهادت آيت الله دستغيب ، شهادت دکتر مفتح ، شهادت زائران خانه خدا به دستور امريکا ، تسخير لانه جاسوسي امريکا در ايران و ساير وقايع مهم ديگر را داريم که مي تواند محل تفکر و تأمل باشد .
فراموش نکنيد که ما در اين فصل وقوع جنگ نهروان عليه حکومت عدالت محور امام مؤمنان علي بن ابي طالب ( ع ) را نيز داريم . جنگي که بر آمده از حس خشک انديشي و نفهميدن موضوعات زمان و امام دوران بود .
« ابوما » در سخنراني پيروزي خود در شيکاگو راست گفت که « امريکا جايي است که همه چيز در آن امکان پذير است . » حداقل ، ملت ايران اين سخن را با تمام پوست و گوشت خود در دوران پهلوي و انقلاب اسلامي درک کرده است . فرهنگ توده اي در امريکا ماهيتي پيچيده ،پر تنوع ، پر تعارض ، فريبنده و چند وجهي دارد . چنين فرهنگي را نمي توان با يک رخداد تاريخي يا چند رخداد مشابه تحليل کرد و نتايج آن را الگو قرار داد .
فرهنگ توده اي در امريکا هم ابعاد مصنوعي و توليد شده دارد ، هم وجوهي خود جوش و طبيعي ، هم سرکوبگر است و هم به ظاهر رهايي بخش ، هم در متن ساختارهاي از پيش تعيين شده شکل مي گيرد و هم از حدود اين ساختار ها فراتر مي رود . هم براي اعمال سلطه و توجيه آن توليد مي شود و هم براي مصرف کنندگان موجب لذت ، شادي ، اعجاب و حسرت مي شود .هم با ساختار سلطه ملي مي تواند همساز شود و هم با ساختار سلطه جهاني و استکباري ، هم موجد آرمان ها ، ارزش ها و هويت هاست و هم شاخصه تمام عيار عصر سرمايه داري که ضد آرمان ، ارزش و هويت است . هم نابود کننده نظم اخلاقي و ديني است و هم توليد کننده نظم قراردادي ، هم ضد انسان مؤمن و اخلاقي است و هم موجد شهروند قانونمند . رفتارهاي چنين جامعه اي چگونه مي تواند الگوي جوامع ديگر گردد ؟
چرا مي خواهيم خطاهاي تاريخي خود را تکرار کنيم و بعد تاوان آن را از دين و ايمان و فرهنگ و آزادي و استقلال مردم بگيريم ؟! آنهايي که رفتار انتخاباتي امريکاييان را چماق دموکراسي مي کنند و در ايران دنبال « اوباماي ايراني » مي گردند ، آيا از انتخابات دوم خرداد 1376 ايران عبرت نگرفتند .
آنجا هم روشنفکري غربگرا و سکولار ايران دچار توهم شد و رفتار انتخاباتي ملت ايران را در يک فرآيند طبيعي ،مبناي ايجاد يک جنبش اجتماعي کاذب عليه انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي قرار داد و پاسخ جانانه ملت ايران را دريافت کرد و اکنون مي بينيم که همان داستان در فضاي ديگري دنبال مي شود و همان توهم تاريخي دوباره به سراغ روشنفکري ايراني آمد و از همه بدتر اينکه ، بر اساس اين توهم از دولت وحدت ملي و اتحاد براي نجات ايران بحث مي شود .
اوباما و صلاحيت تغيير در استراتژي امنيت ملي امريکا در قرن 21
اگر چه پيروزي غرب در جنگ سرد چهل ساله يکي از نشانه هاي قطعي توسعه در عصر ماست ... و اکنون ايالات متحده امريکا بدون رقيب شده است ... ليکن معضلات داخلي ، حدود طبيعي قدرت امريکا را محدود مي کند و مانع از تبديل شدن اين قدرت به اقتدار شناخته شده جهاني مي شود .(1)
برژينسکي معتقد است که امريکا با توجه به اوضاع داخلي خود نه تنها نمي تواند ژاندارم جهاني باشد بلکه نمي تواند بانکدار و يا حتي موعظه گر جهاني نيز باشد ، زيرا امريکا براي قرارگرفتن در مقام ژاندارمري جهاني نيازمند مشروعيت ، براي بانکداري جهاني نيازمند نقدينگي کافي و براي موعظه گري جهاني بايد عاري از هر گونه فساد و آلودگي باشد .(2)
سياست هاي جاهلانه دولت بوش ماهيت متزلزل رهبري امريکايي را که اغلب استراتژيست ها پيش بيني مي کردند از عمق به سطح آورد و بحران جهاني امريکايي و امريکا گزيده را فرا گرفت . اکنون خطر تسلط روند سرمايه اندوزي بر فرهنگ غرب که برژينسکي در مورد آن هشدار داده بود ، از نظر سياسي يک سؤال مهم را مطرح مي کند و آن اينکه ، آيا غرب و امريکا بصيرت زندگي و مجموعه اي از ارزش ها و يا يک الگوي زندگي مناسب مطابق با بيداري هاي سياسي جهان جديد را دارد ؟
امريکاييان معتقدند که دموکراسي غربي احتمالا هنوز مي تواند نقش محوري در اين رابطه ايفا کند ، اما نه با محتواي آسيب ديده دوران برده داري و استعماري . "دموکراسي ظرفي است که بايد به آن محتوا و غني بخشيد ."(3) دموکراسي اگر چه با تضمين حقوق فردي و حراست از آزادي هاي شخصي فضاي خوبي براي رشد سرمايه داري ايجاد کرد اما اکنون با توجه به سوابق ويران کننده اي که از خود به جا گذاشت ديگر به تنهايي جوابگوي معظلات حيات اجتماعي و به ويژه تعريف يک زندگي خوب نيست .
پس بايد چهره فرهنگي جديدي از دموکراسي توليد کرد و ارزش هايي آفريد که بتواند رفتار اجتماعي جديدي را شکل بخشد و به حرکت در آورد . انتخابات جديد رياست جمهوري امريکا را مي توان در سپهر اين چهره فرهنگي جديد تحليل کرد .
يکي از سؤالات مهم که بايد براي ملت ما ، دولتمردان ما ، روشنفکري ما و متفکران ما مطرح شود اين است که اين رئيس جمهور جديد امريکا تا چه حد صلاحيت تغيير استراتژي امنيت ملي امريکا را دارد ؟
آنهايي که ساختار حقوق سياسي و قانون اساسي امريکا را مطالعه کرده اند ، مي دانند که رئيس جمهور در امريکا قدرت اجرايي بالايي دارد ، اما اين قدرت در پرتو سياست ها و برنامه ريزي هاي کنگره و شاخه هاي وابسته به آن است .
آنهايي که از آمدن « اوباما » ذوق زده شده اند و تصور مي کنند که دگرگوني هاي بنياديني از طريق وي در قانون امنيت ملي امريکا ـ که در چهارچوب کميسيون مشورتي فدرال طراحي و به مرحله اجرا در مي آيد ـ ايجاد خواهد شد ، گرفتار همان توهمي هستند که اسلاف آنها مثل رضا خان ، تقي زاده ، فروغي ، ميرزا حسين خان سپهسالار و امثال اينها گرفتارش بودند و خيال مي کردند که با برداشتن و گذاشتن کلاه و کفش و چادر و تغيير خط و زبان وغيره ، مملکت قلعه هاي سخت تجدد و ترقي را فتح خواهد کرد و به قله هاي تمدن بزرگ خواهد رسيد !
قانون امنيت ملي امريکا که در سال 1998 اصلاح و بازنگري شده و در قالب استراتژي امنيت ملي امريکا در قرن 21 توسط کميسيون تدوين استراتژي مذکور ، منتشر شده است آن چنان گويا است که نياز به تفسير و شرح ندارد .
آنهايي که تصور مي کنند با آمدن رئيس جمهور سياه پوست جديد ، تغييرات ساختاري مهمي در برنامه هاي اين قانون ايجاد خواهد شد ، سخت در دنياي خيالي خود سير مي کنند .شايد در مديريت استراتژي شاهد تغييراتي باشيم اما در ماهيت اين استراتژي تحولات بنياديني رخ نخواهد داد .
اکنون بخش هايي از اين استراتژي را که اهميت ويژه دارد و به ايران هم مربوط مي شود بازخواني مي کنيم تا روشن شود چرا پاره اي از جريان هاي غربگرا و سکولار از آمدن اوباما و توانايي احتمالي او در اجماع جهاني عليه ايران ، ذوق زده شده اند .
1 . به احتمال زياد در 25 سال آينده ، ممکن است حکومت مذهبي ايران سقوط کند . در حال حاضر حکومت ايران ، جمهوري اسلامي است ، اما نمي تواند به مدت طولاني هم جمهوري و هم اسلامي باقي بماند . ايران بايد يا از جمهوري بودن دست بردارد و به يک حکومت واقعا قرون وسطايي تنزل يابد و يا اسلامي بودن را کنار بگذارد . نبرد براي آن آينده ، هم اينک آغاز شده اما نتيجه براي کسي روشن نيست . (4)
اکنون ملت ايران بايد از خود سؤال کند چه کساني نقش ستون پنجم اين نبرد عليه منافع ملي ، هويت ، استقلال و آزادي ما را به عهده دارند ؟! نيروهاي عمل کننده امريکا در ايران چه گروه ها و جريان هايي هستند ؟
2 . استراتژي امنيت ملي امريکا بر اساس قانون مورد نظر ، بر پايه حفظ منافع ملي امريکا در قرون جديد قرار دارد . اين منافع را مي توان به سه سطح تقسيم کرد :
الف ) منافع مربوط به حفظ بقا
ب ) منافع حياتي
ج ) منافع مهم
منافع مربوط به حفظ بقا منافعي است که بدون آن امريکا وجود خارجي نخواهد داشت ؛ مثل امنيت امريکا در برابر حمله مستقيم يا حفظ نظم مبتني بر قانون اساسي .
منافع حياتي منافعي است که يک درجه از منافع حفظ بقا پايين تر است مثل استمرار و امنيت نظام هاي کليدي بين الملل از جمله انرژي ، اقتصاد ، ارتباطات ، حمل و نقل ، بهداشت و غيره که زندگي و آسايش امريکاييان وابسته به آن است .
ـ همچنين هيچ قدرت مهاجم و متخاصمي در مرزهاي امريکا مستقر نباشد يا نتواند کنترل زمين و هوا و دريا و خطوط ارتباطي را در اختيار بگيرد و به فضا يا محيط اطلاعاتي دسترسي داشته باشد .
هيچ نوع سلطه گري و سلطه جويي مخالف امريکا در هيچ نقطه از مناطق مهم جهان مشاهده نشود . رقيب جدي به وجود نيايد و کشورهاي مختلف در قالب ائتلاف و به صورت رقيب در جهان ظهور پيدا نکنند .
ـ امنيت دوستان و متحدان امريکا نيز يکي از منافع حياتي ايالات متحده امريکا محسوب مي شود .
ـ جلوگيري از دستيابي کشورهاي مخالف و يا بالقوه مخالف [ توجه شود حتي بالقوه مخالف !! ] به سلاح هاي تخريب و کشتار جمعي و سلاح اتمي .
منافع مهم منافعي است که به گونه اي چشمگير عرصه جهاني را که امريکا در آن فعاليت مي کند تحت تأثير قرار خواهد داد ؛ مثل :
ـ تعميق و نهادينه کردن دموکراسي و حکومت قانون در کشورهاي خارجي ، اين دموکراسي بايد بر اساس اقتصاد بازار و احترام به حقوق بشر باشد .
ـ ايالات متحده امريکا منافع فراواني در گسترش نظم بين المللي بر پايه قوانين توافق شده بين قدرت هاي بزرگ براي اداره مشکلات جاري جهان دارد و نبايد فقط به مسائل مربوط به محيط زيست فيزيکي بسنده کند . [ يعني به محيط زيست غير فيزيکي جهان نيز بايد تجاوز کرد و آنها را نيز تحت کنترل گرفت ! ]
ـ از ديگر منافع منافع بسيار مهم امريکا اين است که کشورهاي ديگر به رشد اقتصادي برسند [ و البته بخوانيد به رشدي که بازار مصرف براي امريکا باشد ، کاري که در ايران عصر پهلوي کردند ] به اين ترتيب و با ارتقاي سطح زندگي کشورهاي فقير بحران ها و معضلات اقتصادي و سياسي نيز تعديل مي شوند .
ـ از ديگر منافع بسيار مهم ايالات متحده امريکا اين است که تروريسم و بزهکاري جهاني ( مانند قاچاق مواد مخدر ) بدون آسيب رساندن به گستردگي مبادلات اقتصادي و فرهنگي به حداقل برسند . (5)
آنچه گفته شد شمه اي از سياست هاي امنيت ملي امريکا در قرن 21 است که روساي جمهوري امريکا برنامه هاي خود را بر اساس آن تدوين مي کنند . اين استراتژي و منافع حفظ بقا منافع حياتي و منافع بسيار مهم آن در هيچ کدام از استراتژي هاي تدوين امنيت ملي از دوران کارتر تا به امروز تغييري نکرده است .
در ژانويه 1988 نيز ريگان استراتژي امنيت ملي امريکا را براساس همين اهداف تقديم کنگره کرده بود . (6) اکنون از کساني که فکر مي کنند با آمدن « اوباما » تغييرات بنيادين در روابط با ايران ايجاد خواهد شد و بر اساس چنين توهمي از پيش به ما توصيه مي کنند که تعامل با دنياي خارج و چگونگي تجارت جهاني را ـ که مبتني بر روابط با امريکا هست ـ بهبود بخشيم و از گفتمان امام خميني و انقلاب اسلامي ـ که امريکا را محور شرارت جهاني معرفي کرده است ـ عدول کنيم ، سؤال اين است که بر اساس کدام منطق سياسي و تاريخي فکر مي کنيد که اوباما از سياست استراتژيک امنيت ملي امريکا که يک قانون الزامي است ، عدول خواهد کرد ؟!
به نظر مي رسد که دولتمردان ، سياستمداران ، متفکران و روشنفکران ايران بازنگري در روابط با امريکا را بايد مبتني بر برنامه ها و نتايج حاصله از آن ، که تحت تأثير آزادي ، استقلال ، عدالت ، عقلانيت و هويت و عزت ايران است تدوين کنند و در اين تدوين حتما به استراتژي هاي امنيتي امريکا و ساير کشورهاي غربي نظر تام داشته باشند ، زيرا رفتارهاي امريکاييان مبتني بر اين استراتژي هاست و ساده لوحانه خواهد بود اگر کسي تصور کند آمدن و رفتن رؤساي جمهوري در امريکا تغييري در اين سياست ها و برنامه ها ايجاد خواهد کرد .
فاعتبروا يا اولي الابصار
پي نوشت ها :
1.زبيگنيو برژينسكي ، خارج از كنترل ، ترجمه عبدالرحيم نوه ابراهيم ( تهران : اطلاعات ، 1372 ) ، ص 167 .
2 . همان .
3 . همان ، ص 91 .
4 . استراتژي امنيت ملي امريكا در قرن 21 ، ترجمه جلال دهمشگي و ديگران ( تهران : مؤسسه ابرار معاصر تهران ، 1383 ،چ 4 ) ، ص 172 .
5 . براي مطالعه بيشتر نك : استراتژي امنيت ملي امريكا در قرن 21 ، ص 293 ـ 270 .
6 . استراتژي امنيت ملي ايالات متحده ، ترجمه م جعفري ، ( تهران : سگال 1369 ) .