استراتژي هاي جديد شيطان بزرگ در تقابل با ايران
نويسنده: دکتر حسين قريب
نگاهي به قطعنامه چهارم شوراي امنيت عليه ايران از ديدگاه الگوهاي تقابل استراتژيک در روابط بين الملل
مقدمه
با توجه به محورهاي مذکور ، بايد اذعان کرد که قطعنامه جديد شوراي امنيت متضمن بار حقوقي در خور توجهي براي ايران است و از هم اکنون مي توان پيش بيني کرد که بر اساس محتواي قطعنامه مزبور ، در آينده نيز مطالبات جديدي ازسوي شوراي امنيت عليه ايران دامن زده خواهد شد . از اين رو ، نبايد به فقدان تحريم هاي جديد در قطعنامه مزبور دل خوش کرد يا دچار ساده انديشي گرديد .
اما از آنجا که تمامي کارشناسان بين المللي مي دانند که ساز و کارهاي تصويب قطعنامه ها عليه ايران عمدتا توسط امريکا مديريت و اعمال مي گردد و قاعده بازي را اين کشور تعريف مي کند ، لذا در اين مقاله در نظر است نسبت به استراتژي و الگوهاي تقابل امريکا با ايران ـ که از طريق قواعد و ساز و کارهاي شوراي امنيت اعمال مي شود ـ بررسي تحميل به عمل آيد .
بر اساس اصول کلاسيک روابط بين الملل ، شاخص هاي اساسي رفتار استراتژيک بازيگران منطقه اي و جهاني ( اعم از دولتي و غير دولتي ) ، بر اساس مؤلفه هاي متنوع و پيچيده « قدرت » صورت مي پذيرد . قدرت سازي ( در عرصه هاي مختلف سياسي ، نظامي و اقتصادي ) همواره اقدامي تعيين کننده براي بقا و توسعه همه جانبه هر بازيگر محسوب مي شود . در پي تحولات بين المللي که از دهه 1990 رخ داده ، ابعاد و مؤلفه هاي « قدرت سازي » نيز دچار تغييرات اساسي گرديده و در عرصه هاي سخت افزاري تبلور جدي پيدا کرده و حوزه هاي آن را وسعت و پيچيدگي خاصي بخشيده است . (1)
جابه جايي در سلطه مراتب قدرت ، همواره منوط به تغيير در منابع قدرت است . هر گاه منابع قدرت دچار تغييرات اساسي گردد ، بايد انتظار جابه جايي در سلسله مراتب قدرت را داشت . بديهي است در قالب مفاهيم استراتژيک مزبور ، تهديدات و فرصت ها نيز معني دار مي شوند و ابعاد و دامنه هاي گسترده تري مي يابند . بدين معني که کشورها و يا هر بازيگر جهاني ، تنها در صورت برخورداري از قدرت ( اعم از نرم افزاري و سخت افزاري ) مي تواند از فرصت هاي محيطي استفاده کند و در صورت ضعف ( اعم از نرم افزاري و سخت افزاري ) در تقابل با تهديدات آسيب پذير خواهد بود . (2)
حال بايد ديد که آمريکا جهت بسط قدرت خود ، چرا از ساز و کارهاي سازمان ملل و نهادهاي بين المللي ( آژانس بين المللي اتمي ) براي مقابله با ايران استفاده مي کند ؟ الگوي امريکا براي مقابله با ايران چيست ؟ ضعف و قدرت هاي طرفين ، تهديدات و فرصت هاي متقابل چگونه است ؟
الگوهاي تقابل
* الگوهاي متقارن
* الگوهاي نامتقارن
هر يک از الگوهاي مذکور داراي ويژگي هاي خاص خود هستند که به رئوس بعضي از آنها اشاره مي شود :
1 . الگوي متقارن
*آشکار
*منظم
*متمرکز
*سريع
*غافلگيرانه
*ضربات مستقيم
*اثربخش
2 . الگوي نامتقارن
*غير آشکار
*نامنظم
*غير متمرکز و پراکنده
*بطئي
*ضربات غير مستقيم
*فرسايشي
عمليات نظامي کشورها عليه يکديگر ، نمادي از الگوي متقارن تقابل است که داراي سابقه تاريخي طولاني در عرصه روابط بين الملل مي باشد . معمولا کشورهاي با قدرت بالا در مواجهه و تقابل با کشورهاي ديگر ، از الگوهاي متقارن بهره گيري مي نمايند ، اما کشورهاي ضعيف و يا نهضت هاي آزاد يبخش ، عليه ساير کشورهاي قوي تر و يا حاکميت هاي داخلي خود ، معمولا از الگوهاي نامتقارن بهره مي گيرند .
در پي تحولات دهه هاي اخير که در عرصه روابط بين الملل رخ داده است ، الگوهاي نامتقارن تقابل از اهميت بيشتري برخوردار شده است . الگوي مزبور مي تواند از سوي کشورهاي با قدرت پايين ، متوسط و بالا عليه قدرت هاي بالا به کار گرفته شود و متقابلا حتي از سوي کشورهاي با قدرت بالا نيز پيگيري و اجرا نيز مي شود . اما اين نکته بسيار مهم را بايد در نظر داشت که در ازاي تهديدات « نامنظم » نمي توان صرفا از الگوي تقابل « متقارن » استفاده کرد . براي مواجهه و غلبه بر تهديدات ، توجه به «ماهيت » تهديدات و رعايت اصل « سنخيت » براي مقابله با آنها ضروري است .
الگوهاي مرکب و منعطف تقابل
امريکا بعد از ماجراي 11 سپتامبر ، بيش از پيش به اهميت و حساسيت الگوهاي نامتقارن توجه پيدا کرده است و در تلاش است همواره ضريب آسيب پذيري خود را نسبت به الگوهاي نامتقارن تقابل کاهش بخشد ( نکته اي که قبلا مورد توجه جدي مقامات امريکايي نبوده است ) و از سوي ديگر براي مقابله با تهديدات خود نيز از الگوي مزبور بهره گيري همه جانبه اي ( اعم از استراتژيکي يا تاکتيکي ) به عمل مي آورد .
امريکا بعد از تجربه و ارزيابي عملياتي خود در کشورهاي افغانستان و عراق که صرفا با بهانه هاي واهي و همچنين در لواي برنامه مبارزه با تروريسم آنها را صورت داد ، به تنوع بخشي در استراتژي ها و مدل هاي تقابل خود با تهديدات منطقه اي تن داده است . امريکا ، در کاربرد مطلق به کارگيري الگوهاي متقارن ، تجديد نظر کرده است و سعي در به کارگيري الگوهاي مرکب تقابل دارد .
اتخاذ استراتژي انقلاب هاي مخملي و رنگين در منطقه آسياي مرکزي و يا تشديد تبليغات و تهاجم فرهنگي و همچنين ساماندهي گروه هاي فشار در کشورهاي هدف ، از جمله مصاديق بارز و آشکار الگوي نامتقارن تقابل امريکا نسبت به کشورهاي مورد نظر محسوب مي شود . دلايل انتخاب الگوي نامتقارن تقابل ، بسيار گسترده و گوناگون است که ذکر آنها در حوصله مباحث اين مقاله نيست ، لکن رعايت اصل اساسي توازن قدرت و همچنين انطباق با تحولات محيطي ، يکي از اصلي ترين دلايل تغيير در الگوهاي تقابل است .
از آنجا که ايران ، به عنوان بازيگر مهم منطقه اي ، داراي شرايط ويژه داخلي و خارجي مي باشد و همچنين قدرت استراتژيک خود را در تحولات منطقه اي و خصوصا وقايع افغانستان و عراق نشان داد و در بحران هاي مذکور نيز رفتارهاي عقلاني را نمايان ساخت ، لذا امريکا براي تقابل با تهديد ايران فاقد توانايي کاربرد « مطلق » الگوي متقارن تقابل است و از الگوي متقارن ، به سوي الگوي جديد « نا متقارن مرکب » روي آورده است و اين موضوع کماکان نيز ادامه دارد .
الگوي نامتقارن مرکب
الگوي نامتقارن مرکب ، الگويي است که با بهره گيري «ترکيبي » از شاخص هاي الگوهاي متقارن و نا متقارن ، در صدد افزايش هزينه ، فشار ،انزوا و ايجاد وضعيت فرسايشي براي کشور هدف مي باشد . در الگوي « نامتقارن مرکب » از ابزارهاي الگوي متقارن ، در جهت تحقق اهداف الگوي نامتقارن بهره گيري مي شود . امريکا با بهره گيري از ابزار شوراي امنيت ، که يکي از گونه هاي مدل متقارن تقابل در عرصه هاي سياسي ، اقتصادي و نظامي است ، اهداف الگوي نامتقارن را جستجو مي کند . به کارگيري « ابزار » هاي الگوي متقارن و پيگيري « اهداف » الگوي ديگر تقابل ، از الزامات الگوي مرکب و منعطف تقابل محسوب مي شود .
از آنجا که ايران :
*داراي حکومت مردمي است ،
*داراي ظرفيت هاي قابل توجه اقتصادي است ،
*داراي قابليت هاي بالقوه و بالفعل نظامي در عرصه صنايع استراتژيک است .
*داراي قدرت تأثير گذار در سطح منطقه است ،
*داراي قدرت تأثير گذار نسبت به افکار عمومي مسلمانان و جامعه جهاني است .
امريکا به سوي تغيير الگوي تقابل از وضعيت نامتقارن به « نامتقارن مرکب »روي آورده است . امريکا براي خنثي سازي نقاط قوت ايران ، نمي تواند صرفا به عمليات نامتقارن بسنده کند و اميدوار به تأثير گذاري به کارگيري انحصاري الگوي نامتقارن نسبت به کارکردهاي استراتژيک جمهوري اسلامي ايران نيز باشد . لذا همواره در پي هزينه سازي هاي متنوع براي کاهش توانايي هاي ايران ، از طريق به کارگيري الگوهاي مختلف تقابل بوده است .
امريکا سعي دارد با به کارگيري الگوي عمليات نامتقارن مرکب ، حوزه هاي قدرت ايران را خدشه دار سازد و هزينه سازي منفي عليه ايران را به صورت همه جانبه پيگيري و عملياتي نمايد .
از آنجا که ايران همسو با قدرت سخت افزاري خود ، داراي قدرت نرم افزاري در خور توجه نيز مي باشد ، لذا امريکا با به کار گيري الگوي مرکب تقابل ، که مشتمل بر عمليات متقارن و نامتقارن با اولويت عمليات نامتقارن ، مي باشد ، عليه ايران اقدامات گسترده اي را آغاز کرده است .
با به کارگيري عمليات « نامتقارن مرکب » از سوي امريکا ، اين کشور اهداف ذيل را جستجو مي نمايد :
*اجماع جهاني عليه ايران
*به کارگيري آراي منفي نهادهاي بين المللي خصوصا سازمان ملل و شوراي امنيت عليه ايران
*نفوذ و همراه ساختن کشورهاي مهم غير متعهد همچون هند و اندونزي عليه ايران
*همراه ساختن چين و روسيه عليه ايران
*تشديد تحريم ها و افزايش هزينه هاي اقتصادي براي ايران
*در پي اهداف مذکور، اهداف مهم ديگري نيز از سوي امريکا دنبال مي شود : (3)
*بزرگنمايي تهديد ايران عليه نظم و نظام بين الملل
*کاهش قدرت مقاومت ايران در پي تحريم هاي اقتصادي
*از دست دادن مشروعيت ايران در نزد ساير بازيگران منطقه اي و جهاني
قطعنامه هاي شوراي امنيت که عليه فعاليت هاي هسته اي ايران تدوين و تصويب مي شود ، تماما در راستاي اهداف مذکور معنا و مفهوم پيدا مي کند ، تا از يک سو ايران را مخالف نظم جهاني و نهادهاي بين المللي قلمداد کند و از سوي ديگر ، شوراي فرسايشي و انفعالي را بر سياست خارجي ايران تحميل نمايد .
محصول تلاش هاي نامتقارن امريکا ، چيزي جز آماده سازي جامعه جهاني و همچنين تضعيف استراتژيک ايران ، براي تحقق ساير اهداف ميان مدت و بلند مدت خود نيست که تدابير و چاره انديشي هاي فعالانه تري را طلب مي نمايد .
هدف و نتيجه اصلي به کارگيري الگوي «نامتقارن مرکب » تقابل امريکا با ايران ، تبديل نمودن ايران به « تهديد » جهاني است . از آنجا که مدل مزبور ، بر « فريب » همه جانبه استوار است ، قطعنامه هاي شوراي امنيت بهترين پوشش براي نهادينه ساختن « فريب افکار عمومي » و همچنين ساير قدرت هاي منطقه اي ، در خصوص تشديد نگراني نسبت به تهديد زايي ايران محسوب مي شود . کاركرد دوگانه الگوي مزبور ـ که مبني بر ارائه چهره « تهديد زا » از ايران و همچنين « فريب سازي » افکار عمومي و جامعه جهاني عليه ايران است ـ ريشه در وضعيت مرکب الگوي تقابل دارد که شرايط جهاني را شکننده تر مي سازد .
بديهي است تصويب هر قطعنامه ، عرصه تحريکات بين المللي ايران را محدوتر مي سازد و دشمن را در جهت بستر سازي تشديد تقابل ، يک گام نزديک تر مي کند .
در الگو و عمليات نامتقارن مرکب ، از آنجا که کارکردها غير آشکار ، بطئي ، غير متمرکز ، غير مستقيم و فرسايشي است . ممکن است در طرف مقابل نوعي «غفلت » نيز ايجاد کند . بنابراين ، وضعيت « مرکب » در الگو از ، يک سو ايجاد « فريب » در افکار عمومي و جامعه جهاني را در نظر دارد و از سوي ديگر ، به « غفلت سازي » در نخبگان سياسي کشور هدف مي پردازد .
پيدايش « غفلت » در نخبگان سياسي ، « ساده انديشي » نسبت به تدابير دشمن را به دست مي دهد که از آفات اساسي و استراتژيک محسوب مي شود . شکل گيري فريب در افکار عمومي شرايط ديپلماسي برکل کشور را کاهش مي دهد که توان مضاعفي را طلب مي کند .به هر حال ، کارکرد دو گانه الگوي « نامتقارن مرکب » تقابل ، ايجاد « غفلت » در حوزه نخبگان سياسي کشور هدف و همچنين بستر سازي « فريب افکار عمومي » در محيط پيرامون است .
عمليات نامتقارن مرکب ، با حصول و کسب دستاوردهاي مذکور ، در نهايت ، در پي کاهش اعتبار کشور هدف است و از طريق زمينه ها ، بسترهاي مختلف براي تحقق ساير اهداف استراتژيک را جستجو مي نمايد . از اين رو ، بايد اذعان کرد که تصويب قطعنامه چهارم ، گام اساسي ديگري به سمت تثبيت تهديد ايران براي جامه جهاني محسوب مي شود و نبايد نخبگان سياسي کشور نسبت به اين امر مهم دچار غفلت گردند . همان طور که ذکر شد ، غفلت نخبگان ، مقدمات ساده انديشي نسبت به تحولات محيطي و تدابير استراتژيک دشمن را در بر دارد و اکتفا به راهکارهاي انفعالي را فراهم مي سازد که تماما خواسته دشمن و از اهداف اصلي به کارگيري الگوي تقابل مرکب است
پي نوشت ها :
1 . joseph. NYE , Soft Power,2004 , p22-29.
2 . 1bid , p 32 .
3. a New startegic Direction for U.S Public Diplomacy in the Arab & Muslim World
http : // www . uscpublicdiplomacy . org / index .php/about/whatis- pd-Improving U.S Public diplomacy Toward the Middle East
-www . heritage . org / Research / Nationalsecurity/ hi 838 . cfm