روابط شاه و رژيم صهيونستي (1)
چکيده
رابطه رژيم پهلوي با رژيم صهيونستي از جمله مباحث مهم در تاريخ تحولات دوران معاصر مي باشد که تاريخ نگاري اين دوره به دليل ماهيت خاص خود کمتر بدان پرداخته است . هنوز زواياي زيادي از اين رابطه در پرده اي از ابهام قرار دارد و اسناد و مدارک مختلفي از آن در بايگاني هاي متفاوت پراکنده است . بحث کردن پيرامون ماهيت اين روابط ، ابعاد و حجم آن با توجه به موقعيت کنوني ايران بعد از انقلاب کبير اسلامي و کينه توزي هايي که نظام هاي غربي نسبت به انقلاب اسلامي به ويژه نسبت به مواضع اين انقلاب درباره استکبار جهاني و فرزند ناخلف آن صهيونيسم اتخاذ کرده اند و از همه مهم تر نقشي که صهيونيسم در جنگ افزوني ، تروريسم ، خشونت گستري ، تهاجم طلبي و تحريک کشورهاي ديگر عليه جوامع اسلامي و در رأس آن ايران دارد ؛ براي تاريخ معاصر بسيار حياتي است .
در اين مقاله تلاش مي شود بخشي از اين روابط با توجه به اسناد موجود مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد .
واژگان کليدي : روابط سياسي ، رژيم صهيونيستي ، اسرائيل ، ايران ، رژيم پهلوي .
مقدمه
جالب توجه است که اين دو دوره تاريخي پنجاه ساله ، به شدت متضاد و در نقطه مقابل يکديگر قرار دارند :
دوره اول : دوره همکاري و تعاون جدي شاه با رژيم صهيونيستي است . بي ترديد يکي از گسترده ترين روابط امنيتي ، نظامي ، سياسي ، اقتصادي و فرهنگي را دولت برکشيده انگلستان و تحت الحمايه ايالات متحده در ايران با رژيم صهيونيستي داشت . اين همکاري و حمايت يکي از علل اصلي سقوط رژيم شاه بود که به شدت پنهان نگه داشته مي شد .
دوره دوم : دوره جمهوري اسلامي ؛ يکي از علل اصلي وقوع انقلاب اسلامي و روي کار آمدن نظام جمهوري اسلامي ، پيوند نظام پهلوي با اسرائيل بود . در نتيجه به طور طبيعي تخاصم طرفين بالذات بوده و سرفصل جديدي از تاريخ سياسي کشور ايران را گشوده است .
شکل گيري بخشي از حوادث منطقه خاور ميانه به نوع رابطه رژيم پهلوي با اسرائيل باز مي گردد ، اين بحث ، که مناسبات دوستانه و پيوند گسترده رژيم پهلوي با رژيم صهيونيستي تا چه اندازه مبتني بر واقع بيني بوده و يا منافع قدرت هاي خارجي و وابستگي و پيوستگي منافع استعمار خارجي و استبداد داخلي بعد از کودتاي 28 مرداد 1332 ـ که شاه به خاطر انجام عمليات کودتا و بازگشت به تاج و تخت وامدار امريکا و انگلستان بوده ـ را در بر داشته ، در خور توجه عميق است .
شکل گيري اوليه مناسبات رژيم پهلوي با صهيونيست ها در فلسطين
در جريان برگزاري کنفراس اسلامي فلسطين در سال 1310 که جهت بررسي مشکلات و معضل فلسطين تشکيل شده بود ، دو نماينده ويژه از ايران معرفي شدند ، اول ، ميرزا يحيي دولت آبادي بود که بر اساس اسناد موجود وي فراماسون و داراي مذهب ازلي از فرق بابيه بود . پس از وي، سيد ضياء الدين طباطبايي ، نخست وزير انگلوفيل و عامل کودتاي 1299 خ / 1921 م بود که پس از کودتا به فلسطين رفت و در آنجا در کنار اشتغال به کشاورزي ، به امر دلالي و خريد و فروش زمين از مسلمانان براي يهوديان اشتغال داشت ؛ چرا که در اين زمان ، مسلمانان بنا به فتواي علماي مسلمان از فروش زمين به يهوديان امتناع مي کردند شوراي جامعه ملل با درخواست دولت انگلستان و فشار مجامع تبليغاتي صهيونيستي به تبليغاتي صهيونيستي به بحث و گفتگو نشست و در 24 ژانويه 1924 با تصويب سند قيموميت فلسطين ، انگلستان را به عنوان دولت قيم معرفي کرد . در عين حال ، جامعه ملل سعي کرد موضوع تشکيل دولت يهود را در حالتي نامعلوم نگه دارد . حسين علاء، نماينده ايران در جامعه ملل ، در خصوص تصميمات کميسيون مربوط مي نويسد : « کميسيون ماندانا بيشتر با يهوديان همراهي مي کند . » (4) محمد علي فروغي وزير خارجه وقت در جهت حمايت از انگلستان و صهيونيست ها طي تلکسي براي حسين علاء به وي يادآور مي شود : بايد طوري صحبت کرد که بدون ضديت صريح با دولتي يا جماعتي طرفداري از مسلمين نشان داده شود . با استعفاي محمد علي فروغي و روي کار آمدن باقر کاظمي با توجه به وجه مثبت و ملي کاظمي ، وي با عزيمت به ژنو در حمايت از حقوق فلسطينيان در جامعه ملل نطقي ايراد کرد که حاج امير حسيني در واکنش به اين اقدام طي نامه اي در سال 1313 چنين اظهار داشت : « از طرف اداره دائمي کنگره اسلامي و از طرف فلسطين بدبخت تشکرات ... خود را تقديم مي دارم . چه ، دفاعي که حضرت اجل به نام دولت ايران از حقوق فلسطين به خاک و خون غلتيده فرموديد در نفوس کليه مسلمين تأثيرات بي اندازه بخشيد و شيرين ترين خاطره در خاطر ايشان باقي گذاشت . » اما اين موضع به خاطر وابستگي دولت وقت ايران به انگلستان به فراموشي سپرده شد ، ولي در اواخر سلطنت رضا شاه به خاطر نزديکي به سياست هاي آلمان ـ ايران بار ديگر در جامعه ملل به دفاع از حقوق فلسطينيان پرداخت که با واکنش مثبت جهان اسلام روبه رو شد . نماينده ايران در جامعه ملل در 1316/8/19 چنين گزارش مي دهد : « نطق نمايندگان مصر و عراق و مخصوصا ايران روح نويني به کالبد افسرده اعراب فلسطين دميده و باعث بسي اميدواري و دلداري آنها گرديد . » اما اين سخنان هيچ گاه به اتخاذ يک سياست منسجم در خصوص فلسطين نينجاميد ؛ چرا که اساس حاکميت پهلوي اول و شاکله نيروهاي سياسي و ديپلماتيک آن را افرادي نظير محمد علي فروغي و سيد ضياء الدين طباطبايي و حسين علاء و يحيي دولت آبادي ـ که از فراماسون هاي برجسته آنگلوفيل بودند ـ تشکيل مي دادند که نمي توانست از منافع و سيستم هاي کلي دولت انگلستان منتزع باشد .
مخالفت علماي شيعه با صهيونيسم
... آيا بعد از اين هم يقين ندارند که اين فروش ، جنگ با اسلام مي باشد ؟ آيا کسي شک دارد که اين فروش يا همراهي در فروش و يا کوشش و دلالي با رضايت در کارها ، جنگ با خدا و پيغمبر او پايمال نمودن دين اسلام است ؟... آنها را از دين و حوزه اسلام خارج و جزء کفار بشماريد و در تمام کارها از آنها دوري کرده و با آنها ازدواج و معاشرت ننموده ...خريد و فروش و سلام و عليك و رفت و آمد و گفت و شنيد با آنها ننموده و به علاوه مرده هاي آنها را مشايعت نکرده و در قبرستان هاي مسلمانان دفن ننمايند . اسامي آنان را بايستي در تمام مجامع ( نوادي ) و روزنامه ها به اسم خارج شدگان از دين معرفي کرده و اسم ببريد . (5)
علماي ديگر شيعي ساکن بغداد و کاظمين نظير سيد محمد مهدي صدر ، هبه ي الدين شهرستاني ، سيد محمد مهدي اصفهاني ، سيد محمد هادي خراساني ، شيخ راضي آل ياسين ، شيخ يوسف عطا ، مفتي بغداد و حبيب العبيدي مفتي موصل نيز طي تلگرافي به وزارت خارجه انگليس ، مخالفت شديد خود را با تقسيم فلسطين اعلام نمودند و آن را اعلام نمودند و آن را ضربه اي به قلب اسلام و عرب دانستند . آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني مرجع تقليد بزرگ جهان تشيع طي يادداشتي در 12 مرداد 1316 دولت ايران را به تلاش براي احقاق حقوق ملت فلسطين ترغيب مي کند . در 25 خرداد 1317 علماي شيعي با اجتماع تحت قبه حضرت امير ( ع ) در باب صدور حکم جهاد به مذاکره پرداختند و از علماي سوريه ، لبنان ، اردن ، مصر ، يمن ، عمارت نشين هاي خليج فارس ، ترکيه ، افغانستان و ايران براي شرکت در اين اجلاس دعوت کردند و علامه کاشف الغطاء خود رأسا حکم جهاد را صادر کرد :
اي اسلام و اي عرب ، بلکه اي برادر و يا اينکه اي بشر ، وضعيتي که فلسطين سربريده به آن رسيده است به نظر همه مشهود اعياني شده و چنان که گفتيم باز هم مي گوييم قضيه فلسطين قضيه بالاختصاص خود فلسطين نبوده ... اي عرب اي مسلمين اي بشر و يا اي مردم ، جهاد در فلسطين بر هر انساني واجب شده نه بر عرب نه بر مسلمين تنها ... اين است دعوت و نداي عمومي اينجانب که به عرب و اسلام مي فرستم خدا شاهد است که بنده دهه ششمي را از عمر تجاوز کردم و اگر ازدحام و ازدياد انواع علل رنجوري بر اين استخوان هاي پوسيده ام حمله نمي کردند اول شخصي بودم که به اين دعوت لبيک مي گفتم .
محمد آل کاشف الغطاء (6)
آيت الله کاشف الغطاء در شصت سال پيش به خوبي و روشني از سياست انگلستان و از اشتباه التجاء به بريتانيا مي گويد :
... کنگره هاي منعقد و مقررات آن تقديم مي شود و هيئت ها براي لندن مسافرت مي کند با اين همه اينها ( قشون انگليسي ) شکم زن هاي آبستن را در فلسطين سفره مي کنند . بي گناه ها را بي جان و خون هاي پاک را روان مي سازند و با تمام شدت به تبهکاري هاي بزرگ خود ادامه مي دهد . حجاز و اردن هم با چشم و گوش مي بينند و مي شنوند . حتي دو بز آنها از جا نجنبيدند . اي کاش به اين هم اکتفا و شر خود را از سر فلسطين کوتاه مي کردند و با ستمکاران مساعدت و همراهي نمي نمودند . ولي عموم مسلمانان در اقطار زمين چيزي که دارند اعتراض است ، هياهوي نطق ، مقاله نويسي ، شعر گويي و بعضي مساعدت هاي مادي بسيار کم که حال يک قطره آب بر سنگ را دارد و حال آنکه مسلمانان داراي هزاران بلکه ميليون ها ليره هستند ، آيا هيچ شنيده شد که يکي از آنها با هزار ليره استرلينگ کمکي کرده باشد چنان که يهوديان که عده شان کمتر و طبعشان پست تر مي کنند .
پي نوشت ها :
1 . علي اكبر ولايتي ، ايران و مسئله فلسطين ( تهران : وزارت امور خارجه ، 1379 ) ص 100 .
2 . همان ، ص 128 .
3 . همان ، ص 133 .
4 . همان ص 139 .
5 . همان ،ص 166 .
6 . روزنامه القبس ، ش 1496 ( 13 سپتامبر 1938 ) .