آوینی و نگرانی انحرافات بعد از جنگ

محمدرضا عباسی، هر چند دوران سرنوشت سازی را در حرفه ای که انتخاب کرده، در کنار شهید آوینی تلمذ کرده است. اما به صراحت می گوید که امروز افسوس آن روزها را می خورد که چرا قدر لحظاتی را که با این شهید بزرگوار بوده است
سه‌شنبه، 11 بهمن 1390
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حجت اله مومنی
موارد بیشتر برای شما
آوینی و نگرانی انحرافات بعد از جنگ

آوینی و نگرانی انحرافات بعد از جنگ
آوینی و نگرانی انحرافات بعد از جنگ


 






 

گفت و گو با محمد رضا عباسی، عضو مجموعه روایت فتح
 

درآمد
 

محمدرضا عباسی، هر چند دوران سرنوشت سازی را در حرفه ای که انتخاب کرده، در کنار شهید آوینی تلمذ کرده است. اما به صراحت می گوید که امروز افسوس آن روزها را می خورد که چرا قدر لحظاتی را که با این شهید بزرگوار بوده است، آن گونه که باید ندانست. او که بر این باور است که ویژگی های منحصر به فرد شهید آوینی، او را از دیگران متمایز کرده، بر ارزش گذاری خاص او در استفاده از عناصر معنوی و خصلت های انسانی و دمیدن این روح اثر گذار در کار حرفه ای برنامه سازی کارهای تصویری، تاکید کرده و می گوید ….

لطفاً از ویژگی های بارز شهید آوینی و برخورد او با اطرافیانش برای خوانندگان شاهدیاران بگویید و اینکه از همان اول آشنایی با ایشان این خصوصیات را در ایشان یافتید یا این خصلت های نیک، اندک اندک در ایشان شکل گرفت؟
 

اخلاق آوینی همه را جذب می کرد، او بدون تمایز برای همه، وقت می گذاشت، به این معنا که اگر کسی در زمینه سینما پرسش داشت این طور نبود که در چند دقیقه جوابش را بگوید، بلکه ساعت ها با این فرد صحبت و گفت و گو می کرد تا مسائلی که خودش از لحاظ تئوری به آنها اعتقاد داشت را به طرف مقابل تفهیم کند. این امر همچنین وقتی بچه ها از سفر بر می گشتند و ممکن بود در میان فیلم هایشان بعضاً یکی دوتا اشکال وجود داشته باشد نیز نموده است.
شهید آوینی معتقد بود که بایستی با بچه ها صحبت کرد و به دنبال فرصتی بود تا مسائل فکری خودش را توضیح دهد، او می کوشید تا برخی از مفاهیم از جمله اینکه کارگردان باید از چه نگاهی وارد شود؟ چه سبکی را در کارهایش اعمال کند تا بتواند مخاطب را جذب کند؟ و… راتشریح کند. خاطرم هست که شهید آوینی در زمان بمباران تهران و هنگامی که من تصمیم گرفتم تا دست به دوربین بزنم و یک کار بسازم کلی از ایشان قوت قلب گرفتم.
برای انجام این کار من رفتم و از زاویه خاص خودم تصاویری را از بمباران ها ضبط کردم. آن موقع جلوی سازمان تبلیغات اسلامی موشک خورده بود و دو سه تا خانه خراب شده بودند، من دوربین را روشن کرده بودم و از آتش نشانی و کسانی که افراد و مجروحین را نجات می دادند، فیلم گرفتم.سید مرتضی راجع به همین پنج،شش دقیقه ای که من فیلم گرفته بودم کلی صحبت کرد، دوساعت وقت گذاشت تا بتوانیم آن چیزی را که می خواست بفهمم. رفتار ایشان با همه بچه هایی که جبهه می رفتند و فیلم می گرفتند همین طور بود.
اصلا این طور نبود که اشکالات فیلم را برای همه بازگو کند‏ به گونه ای حرف می زد که من متوجه می شدم ایرادم چیست و تعالیم او را یاد می گرفتم. شهید آوینی هم کمک می کرد تا در نوبت بعد باقوت و قدرت بیشتری جلو برویم و هم اینکه اگر احیاناً ضعفی در کارها داشتیم برطرف می شد و هیچگاه ندیدم که مثلا ً‌ ایرادات فردی رادائماً بازگو کند یا به وی سرکوفت بزند که این چیست توگرفتی؟ این ویژگی یکی از حسن هایی بود که خداوند به آقای آوینی لطف و عنایت کرده بود. رفتارش همیشه طوری بود که آدم احساس کند در مقابل او خیلی چیزها کم دارد و باید پیش او بنشیند و بهره بگیرد.

شهید آوینی یکی از مستند سازان و از معدود کارگردان هایی است که در کنار تصویر برداران کارهایش حضور نداشت. یعنی با راش های تصویربرداران کار می کرد ولی در عین حال امضای ایشان پای همه کارها هست، وقتی کارها را می بینیم متوجه می شویم که بین تصاویری که توسط فیلم برداران مختلف گرفته شده است، یک خط مشترک وجود دارد و حتی وقتی کار آماده می شود و بیرون می آید، تماشاگران متوجه نمی شوند که این سه چهار پلان را افراد مختلف گرفته اند.ایشان چطور می توانست به این نقطه دست یابد؟ ضمن اینکه آن زمان موبایل و بی سیم هم به این گستردگی استفاده نمی شد. لطفاً کمی در این باره توضیح دهید؟
 

صراحتاً می توان گفت که مدرن ترین برنامه های جنگ که خیلی در ذهن افراد نقش بسته است، ساخته های شهید آوینی بود. به نظرم شهید آوینی راباید به دو بخش تقسیم کرد: یکی تفکر آوینی و دیگری اعتقاد مذهبی و دینی اش. نکته ای را که شما می گویید واقعاً درست است.
او با تک تک بچه ها صحبت می کرد و تفکرش را به آنها القا می کرد. نباید شهید اوینی را آدمی تصور کرد که احیاناً فقط فلسفه را خوب می دانست، او کسی بود که علاوه بر تسلط کامل به فلسفه، به مسائل دینی اش هم پایبند بود و از جهت فرهنگی و دید سینمایی هم فردی زبردست به شمار می رفت.
اگر بگویم تفکر آوینی به این اعتبار که اغلب دوستانش الان جزو آدم های مطرح سینما و تلویزیون در کشور هستند بیراه نگفته ام. آنها در واقع دید و تفکر شهید آوینی را پیاده کردند و قاعدتاً‌ این کار، کار کم و راحتی نیست. حقیقتاً فکر و اندیشه های شهید آوینی توانسته است چیزهایی بکر را در آثار آنان خلق کند. بچه هایی که با شهید آوینی در هر حیطه ای کار کردند یک ارتباط مناسبی با او داشتندو در نتیجه به تفکری پویا و ذهنی خلاق دست یافتند.
مثلاً به خاطر دارم که بعد از سال 70 آقای افخمی می خواست فیلم «عروس» را بسازد.ایشان خیلی پیش آقای آوینی می آمد ونقطه نظرات او را در کارش لحاظ می کرد تابتواند یک فیلم کاملاً‌ مناسب در بیاورد. اگر تفکر اوینی پشت فیلم افخمی نبود گمان نمی کنم فیلم عروس چیزی قابل توجه درمی آمد که تاثیر گذار باشد. در صورتی که اگر شما دقت کنید شاید این فیلم به یک معنا اصلا فیلم جنگی نبود، اما همان پلان اول کار،
محصول تاثیر نقطه نظرات شهید آوینی است.

لطفاً از رفتار و چگونگی ارتباط شهید آوینی با عوامل مجموعه روایت فتح بگویید؟
 

او قبل از اینکه هر کدام از بچه ها و تصویربرداران به ماموریت بروند با تک تک افراد صحبت می کرد و می گفت که چه پلان هایی را نیاز دارد. فکر می کنم در آن مقطع حساس، حرف های آقا مرتضی در دید بچه ها تاثیر می گذاشت و بخشی از نگاه آنان را تشکیل می داد. یادم می آید که فیلم برداران ما هیچ گاه از کسانی که در حال شهادت بودند، فیلم نمی گرفتند، به این علت که شهید آوینی می گفت که این جنگ دو شرایط دارد: یکی شرایط خیلی بد جنگ است که آدم ببیند کسی کشته یا مجروح می شود، و سوی دیگر جنگ هم خودسازی آدم ها، زهد، تقوا و پرهیزگاری آنهاست.
امروز شرایطی برای کشور پیش آمده که باعث شده ما از حقمان دفاع کنیم و امام زمان هم از این کارهایی که ما انجام می دهیم، خشنود می شود. این تفکر او بود، یعنی اینکه ما بایستی به بعد دیگر جنگ که بعد معنوی آن است، بپردازیم. شهید آوینی ازاین دیدگاه وارد کار شد و همین عنصر بود که در کارهایش اثر می گذاشت. بحث معنوی جنگ و اینکه بچه ها با خلوص کامل به جنگ می رفتند ما را ملزوم می کرد تااین ایثار و از خودگذشتگی آنان را به نوعی به تصویر بکشیم که در تاریخ ماندگار شود واثرش طوری باشد که امام زمان خشنود شود.
وقتی او با این دید کار می کرد، قاعدتاً هر چه که می ساخت تاثر گذار می شد. مثلاً وقتی شما فیلم «پاتک روز چهارم» را نگاه کنید، می بینید صحنه ای را که عراقی ها در حال پاتک زدن به بچه های رزمنده هستند و در این برنامه چیزی جز صداقت، ایثار و از خودگذشتگی بسیجیان که با هجوم دشمن مقابله می کنند وجود ندارد.
همین عناصر معنوی و خصایل انسانی، بخشی مهم از نظراتی بود که شهید آوینی در کارهایش اعمال می کرد و در نتیجه کار تاثیر گذار بود. افراد دیگری هم توانستند چنین چیزهایی بسازند، ولی چرا آن راش هایی که بچه های می گرفتند خیلی وقت می گذاشت. به گمانم از بیست و چهار ساعت شبانه روز بیست ساعت کار می کرد. واقعیت این است که آثار سید مرتضی با ساخته های دیگران تفاوت داشت و علت آن هم تاثیر گذاری آنهابود و گرنه همان رزمنده در منطقه جنگی بود وخیلی افراد هم تصاویر آنها را می گرفتند ولی کارشان دلچسب و ماندگار نشد، چیزی که باعث می شد تا فیلم های آوینی در ذهن بماند و اثر جاودانه بگذارد تاثیر تفکرات وی بود.تعدادی از بچه های تصویر برداری، چیزهایی را که او می گفت در کار پیاده نمی کردند در نیتجه تمام راش هایشان دور ریخته شد.

او چطور به تصویربردارها خط می داد، در صورتی که اغلب آنها جوان و بی تجربه بودند؟
 

من در همه جلساتی که شهید آوینی می گذاشت حضور نداشتم، چون ان موقع اصلاً تصویربردار نبودم بلکه کمک دستیار بودم، چیزی که خیلی مهم است این بود که ما هیچ وقت از واقعیت فرار نمی کردیم وهمیشه آن چیزی را می گرفتیم که واقعیت داشت، به دنبال تصاویری بودیم که در همان لحظه اتفاق افتاده بود، بدون اینکه بخواهیم چیزی از خودمان اضافه یا کم کنیم، یعنی برداشت خودمان را از چیزی که در حال اتفاق افتادن بود نمی گرفتیم. این واقعیت و مستند بودن تصاویر خودش یک اثر داشت.
اثر دومش هم این بود که ما خیلی راحت با مخاطب ارتباط برقرار می کردیم، برای اینکه دوربین ماعین فرد مصاحبه شونده عمل می کرد و شما خیلی راحت می توانستید با من ارتباط برقرار کنید. در نتیجه نفر دومی وجود نداشت که سوال هایی کلیشه ای بپرسد، رزمندگان خیلی راحت و بدون دغدغه حرف هایشان را می گفتند. شهید آوینی هیچ وقت از کسانی که پشت کار علامت پیروزی را نشان می دادند، استفاده نمی کرد و اصلاً بدش می آمد و سعی می کرد از کسانی که یک چنین ادایی داشتند پرهیز کند. او همیشه با مخاطبش خیلی مستقیم ارتباط برقرار می کرد و این نقطه نظر مناسب توانسته بود در مورد کارهای جنگی، کارش را منحصر به فرد کند.

شما چگونه با شهید آوینی آشنا شدید؟ لحظه ای که اولین بار با ایشان برخورد گردید چه برداشت و احساسی داشتید؟
 

متاسفانه من قدر لحظاتی را که با آوینی بودم ندانستم. آن موقع من رزمنده بودم و در کنار بچه های نیرو هوایی سپاه خدمت می کردم. آن زمان چند فیلم از آقای آوینی پخش شده بود ویکی از چیزهایی که روی من خیلی تاثیر گذاشت فیلم «خان گزیده ها» ایشان بود که در آن بحث فقر و غنای آدم های آن دوران را مطرح می کرد.
شهید آوینی کاملاً سیاسی و در عین حال هم بسیار فرهنگی بود، یعنی یک آدم سیاسی که اعتقاد داشت باید کار فرهنگی بود، یعنی یک آدم سیاسی که اعتقاد داشت باید کار فرهنگی انجام داد و باید گفت که کارهای فرهنگی برتفکر سیاسی خود وی چیره بود. زمانی که «خان گزیده ها» پخش می شد با خود گفتم این فیلم را چه کسی ساخته است که چنین جرئت و جسارتی داشته و توانسته است این قدر شفاف حرفش را بزند. او به یکی از مناطق دور افتاده رفته بود و بامردم روستایی که شاید اولین بار بود ماشین دیده بودند صحبت می کرد، مردم درد دل ها و حرف های دلشان را می گفتند.
در آن زمان مشکلات عدیده و خیلی زیادی وجود داشت، به خاطر دارم که آن زمان حزب اللهی ها درگیر بحث بنی صدر ماجرای آن موقع بودند و این فیلم قوت بچه های حزب اللهی را بیشتر کرد، یعنی این فیلم توانسته بود روی کسانی که مخالف بنی صدر بودند، تاثیر بگذارد و خیلی سروصدا کرد. بچه حزب اللهی ها احساس غرور می کردند که کسی توانسته بود حکومت لیبرال بنی صدر را نقد کند. از سوی دیگر گفتار متن سید مرتضی خیلی دلنشین بود و کاملاً در ذهن جا می افتاد. کار بعدی سید مرتضی پس از «خان گزیده ها» مستندی درباره عملیات فاو بود. این کار را شب عید در منزل یکی از شهدا ضبط کرد ه بودند و در خانه آنها برنامه را ساخته بودند.
این برنامه مثل توپ صدا کرد. من از همان موقع از خدا خواستم که بتوانیم وارد مجموعه آنها شوم؟ این مسئله در ذهنم بود و خیلی پیگیری کردم تا به نتیجه رسیدم. سرانجام فهمیدم گروهی به نام جهاد در حال انجام کارهای جنگی است. قبلااز اینکه این تصاویر را ببینم خیلی برایم فرقی نمی کرد که وارد گروه بشوم، ولی حس و حال آن برنامه ها چنان در من اثر گذاشت که علاقه پیدا کردم در این مجموعه کار کنم و همین باعث شد که من با سختی های خیلی زیاد، به واسطه معرفی یکی از دوستانم وارد این مجموعه شوم.
انجا از من پرسیدند که چه کارهای بلدم؟گفتم:هیچ کار تخصصی بلد نیستم اما هر کاری که بگویید یاد می گیرم. خیلی از کسانی هم که آن زمان در گروه تلویزیونی جهاد بودند همین طوری آمده بودند، این طور نبود که همه آنها آدم های خلاق و مبتکری باشند، بلکه بر اساس حسی که داشتند وارد کار شده بودند و خیلی با انگیزه کار می کردند.
بالاخره مرا پذیرفتند و گفتند که اگر میخواهی کار کنی، الان صدابردار نیاز داریم. من هم رفتم صدابرداری یاد گرفتم. آن موقع شهید آوینی را نمی شناختم.خاطرم هست، یک بار در حالی که داشتم صدا می گرفتم و تست می زدم ایشان از من سوال و جواب هایی کرد و من هم خودم را معرفی کردم. او هم توصیه هایی درباره شکل و شیوه صدابرداری کارها کرد، من اصلاً نمی دانستم که ایشان آقای آوینی است. اولین کارم در منطقه کرج بود.
پروژه ای در رابطه با شخم زدن بود که بچه های جهاد آن را انجام می دادند. اولین باری بود که داشتم صدا می گرفتم. بچه ها هم می خواستند کمی مرا اذیت کنند، چون نمی خواستند من وارد گروه آنها شوم. خلاصه من را به کنار لودر و بولدوزری که سروصدای خیلی شدیدی داشت بردند وگفتند می خواهیم اینجا مصاحبه بگیریم. من گفتم اینجا با این صدای لودر نمی شود؟ اما آنها نپذیرفتند، چون می خواستند من را اذیت کنند.
بعد از اینکه به محل کارمان رفتیم آقای آوینی فیلم را دید و گفت چرا این طوری است؟انجا به اقای اوینی گله کردم و ایشان فهمید که بچه ها مرا اذیت کردند. بعد از این ماجرا سید مرتضی به من یاد داد که اگر یک چنین شرایطی پیش آمد، چه کار کنم. او نکاتی را به من گوشزد کرد که حقیقتاً کسی که صدابرداری را به من آموزش داده بود به آنها اشاره ای نکرد، در صورتی که ایشان صدابردار نبود. گمانم حدود 15 روز بعد مرا به منطقه فرستادند.
یک روز شهید آوینی مشغول نماز خواندن بود که من از صدای قرائت نماز ایشان فهمیدم که ایشان آقای آوینی است. پرسیدم شماهمان کسی هستید که نریشن می خوانید؟ گفت: بله! گفتم: من خیلی دوست داشتم شما را ببینم، در آن همه مدت هم به ذهنم نرسید که ممکن است شما آوینی باشید. پس از این آشنایی کم کم به قسمت مونتاژ می رفتم و به همین جهت است که می گویم آقای آوینی در 24 ساعت واقعاً 20 ساعت کار می کرد، یعنی ساعت سه شب که از سفر می رسیدیم تا نماز صبح مونتاژ می کرد و بر اساس چیزهایی که مونتاژ می کرد، متن می نوشت. اثر نریشن های شهید آوینی به این دلیل بود که بعد از نماز شب و بعد از این که با خلوص و اعتقادات مذهبی با خدا راز نیاز می کرد این متن ها را می نوشت و همین باعث شد که اثر مطلوبی بر روی مخاطبشان بگذارد، چون حرف هایی می زد که بادل و قلبش به آنهااعتقاد داشت.

همین حس و حال که شما می گویید علاوه بر مونتاژ در روایت فتح، در صدای شهید آوینی هم هست. خیلی ها می گویند مستندهایی که شهید آوینی ساخته است، بدون نریشن هایش ناقص است. به نظر شما شهید آوینی چگونه واژه های جنگ و خط مقدم جبهه ها را به گفتار متن برای فیلم هایش تبدیل می کرد، به چه صورت این عناصر را به هم پیوند می زد؟
 

عرض کردم در یک مقطع خاص، لحن صدای آوینی و نوشته هایش تاثیر خیلی زیادی داشت. بعضی وقت ها تصاویر، مرده است و چیزی را نشان نمی دهد. تصویربردار نتوانسته آن چیزی را که مد نظر آقای آوینی است بگیرد. این خلاقیت نوشته های آوینی بود که به آن تصاویر مرده حالتی می داد تا تاثیر گذار می شدند.
مثلاً‌ وقتی به نوشته های ایشان نگاه می کنید،در می یابید که این متن ها یک شروع، وسط و پایان دارندو همیشه سرآغاز انهابا کربلاست و به این می پردازد که در ماجرای کربلا چه اتفاقاتی رخ داده است؟ نهایتاً هم به امام حسین ربطش می دهد، یعنی پیوندی که ما از قدیم داشتیم.
شهادت، رشادت، ایثار و از خودگذشتگی هفتاد و دو تن «یاران امام حسین (ع)» را باتصاویری که ما از جبهه گرفته بودیم ربط می داد. شاید هیچ کس نمی توانست این در خلاق باشد و چنین چیزهایی را به هم ربط بدهد و متنی بنویسد که هم پیوند تاریخی، دینی و اعتقادی داشته باشد و هم این که در شرایط مختلف به آن نیازمند باشیم. شکل و شیوه متن ها و تاثیر گذاری آنها ناشی از آن است که شهید آوینی تفکر دینی، مذهبی، تاریخی و اعتقاد قلبی اش همانند متن هایش بود و در نتیجه موفق می شد اثرش را روی رزمنده ها بگذارد و آن اعتقاد باعث می شد وقتی متن ها را میخواند صدایش پرحزن باشد.

چرا شهید آوینی برای دیگران متن نمی خواند؟
 

به جز یک برنامه درباره روز عاشورا که یکی از بچه ای حوزه ساخته بود، ندیدم آقای آوینی روی برنامه دیگری دیالوگی بخواند.

آیا شما بعد از پایان جنگ هم همراه آوینی بودید؟ ایشان تا چه اندازه روی شکل گیری مجدد روایت فتح نظر داشت؟ با توجه به این که ایشان به اندازه کافی در جنگ تولید کرده بود، چه ضرورتی می دید که دوباره به سوی باز تولید سینمای جنگ حرکت کرد؟
 

ضرورت آن دراین بود که بعد از جنگ هم باید به نوعی به جنگ پرداخته شود و این کار خیلی هم سخت بود. به نظرم او می خواست در جامعه روشنایی ایجاد کند و انحرافاتی که بعد از جنگ پدید آمده بود را به مردم بشناساند. شهید آوینی دنبال این بود که بر اساس شناخت درست، مردم را از آن انحراف ها آگاه کند. او می کوشید تا جلوی انحرافات بعد از جنگ را بگیرد. بعد از جنگ ما نمی دانستیم چه سبکی فیلم بسازیم. در اولین سفر که به سوسنگرد رفتیم آقای آوینی خیلی اضطراب داشت، چون دیگر جنگی نبود که بتواند به آن بپردازد و شرایط جدیدی بود.
خاطرم هست وقتی به خرمشهر رفته بودیم، مشغول بازسازی خانه هایی بودند که در زمان جنگ به نوعی مورد اصابت موشک و ترکش و توپ وگلوله و خمپاره قرار گرفته بود. خانه را منهدم می کردند تا چیزی از آثار جنگ باقی نماند. آقای آوینی خلی نگران وناراحت بود زیرا به نظرش این یک ضعف فرهنگی می رسید که چنین آثار با ارزشی را خراب می کردند. او معتقد بود که لازم است حداقل سه، چهار محله راهمان طور رها می کردند تامردم لمس کنند که یک جنگ پر صلابت دراین کشور اتفاق افتاده و یکی از آثار آن هم تخریب خرمشهر است. ایشان واقعاً ضرورت توسعه کارهای فرهنگی را کاملاً درک کرده بود.
وقتی ما می خواستیم وارد سوسنگرد یا خرمشهر شویم نمی دانستیم چه می خواهیم بسازیم. اولاً کسانی که می بایست با آنها مصاحبه کنیم دیگر اهل مصاحبه نبودند، چون بچه های رزمنده اذیت شده بودند و هیچ کس راجع به اتفاقات آن موقع صحبت نمی کرد. باید افراد را قانع می کردیم تا از وقایع و شرایطی که زمان جنگ برایشان اتفاق افتاده تعریف کنند. قانع کردن و پیدا کردن این آدم ها سخت بود. اینها همه دغدغه هایی بود که آقای آوینی با آن مواجه بود. مهمتر این که قالبی پیدا کنیم که آن قالب بتواند منظور شهید آوینی را برساند و اثرش را در جامعه بگذارد.

چطور شد که «شهری در آسمان» آن سبک روایتی آرشیوی را پیدا کرد؟
 

حقیقتاً در آن زمان خودمان هم نمی دانستیم باید چه کنیم. احساس می کردیم که خود آقای آوینی هم نمی داند باید دنبال چه کسی یا چه چیزی بگردد. وقتی ما سید صالح موسوی که یکی از رزمند های دفاع مقدس در فتح خرمشهر بود را پیدا کردیم و آقای آوینی توانست او را قانع کند تا راجع به اتفاقاتی که برایشان رخ داده بود تعریف کند، گروه قوت قلبی گرفت. همین طور که پیش رفتیم به این رسیدیم که چطور به شهری در آسمان بپردازیم. از چه زمانی شروع کنیم و چه چیزی را بگوییم؟ وقتی آمد اینجا پنج شش برنامه از دل آن بیرون آورد. وقتی آقای فارسی می خواست آن را مونتاژ کند هر قالبی که می زد آقای آوینی خوشش نمی آمد و می گفت این با آن چیزی که مد نظرم است خیلی فاصله دارد. پنج، شش برنامه ساختند تا این که بالاخره چیزی را که شهید آوینی حس می کرد بهتر از بقیه هست به دست آمد.

آقای آوینی بعد از این که از گروه تلویزیونی جهاد بیرون آمد باز هم روی مجموعه روایت فتح کار کرد. یک مقدار از تاریخچه شکل گیری روایت فتح بگویید و این که چقدر ایشان تمایل داشتند یک موسسه به این نام تشکیل شود؟
 

من سال 63 وارد روایت شدم و تاریخچه اش را به همان شکل که شنیده ام می گویم. سال هفتاد بود که آقای حجازی که فرمانده نیروی مقاومت بودند و الان رئیس انتخابات مجلس هستند و یک آشنایی با آقای همایون فر داشتند، به ایشان می گوید شما چرا روایت فتح نمی سازید؟ آقای همایون فر و آوینی می گویند کسانی که روایت فتح می ساختند همه پراکنده شدند. ایشان می گوید من خدمت مقام معظم رهبری بودم، نظر ایشان بر این است که ما هشت سال جنگ کردیم باید هشتاد سال راجع به خاطرات و چیزهایی که راجع به جنگ بوده گفته شود.
ما بودجه اولیه اش را می دهیم تا دوباره شروع کنید. آن موقع من و آقای همایونفر و آوینی حوزه هنری بودیم. آن زمان این ساختمان عریض و طویل نبود و فقط دو اتاق وجود داشت. چند تا از بچه ها را دعوت کردیم و برای اولین کار هم با یک دوربین خیلی قدیمی که داشتیم از مراسمی که در مرقد امام بود تصویر گرفتیم و به آقای آوینی که نشان دادیم گفت اینها چیست که گرفتید، کاش از این زاویه می گرفتید و یواش یواش بودجه خیلی مختصری رسید و در دیدار با مقام معظم رهبری، ایشان هم رهنمودهایی ارائه فرمودند که خودش قوت قلبی شد تا ما به طور جدی روایت فتح را بسازیم، از جمله این که ایشان خیلی تاکید می فرمودند که آن آقایی که نریشن روایت فتح را می خواند، درهمان سبک باشد خیلی خوب است و این تاکید ایشان باعث قوت قلب کسانی می شود که می خواستند با گروه همکاری کنند، این باعث شد که روایت فتح شکل بگیرد.
نکته این بود که وقتی می خواستیم کار را شروع کنیم واقعاً نمی دانستیم که چه نوع کاری انجام بدهیم. از سوسنگرد شروع کردیم و تعدادی پلان و مصاحبه هم گرفیتم اما آنها راضی کننده نبود. بعد به خرمشهر رفتیم که «شهری در آسمان» ساخته شد، یعنی دو، سه سفر رفتیم اما آن چیزی که آقای آوینی می خواست در نیامد و باعث شد که «شهری در آسمان» ساخته شود.

آوینی و نگرانی انحرافات بعد از جنگ

یکی از ویژگی های آقا مرتضی روزنامه نگاری ایشان است زمانی که سردبیر مجله سوره بودند دوستان ایشان می گویند آقای آوینی علی رغم همه پای بندی اصولی که به مسائل عقیدتی داشت، در روزنامه نگاری بسیار آدم جسوری است و در نشریه سوره هم جسارت ایشان خیلی بروز می کند.ایشان در حوزه هنری چطور کار می کرد و آن اختلاف و درگیری هایی که آن موقع در حوزه هنری رخ داده بود چه فشارهایی برای ایشان داشت؟
 

من اشاره کردم که ایشان از یک سری مسائل خیلی حرص می خورد و این موضوع باعث شده بود که توان ایشان کم شود نه به این معنا که اصلاً کار نکند. می دانید خیلی وقت ها آقای آوینی به نام خودش مقاله نمی نوشت. خاطرم هست آن موقع راجع به تفکر دینی و غرب گرایی و خیلی مباحث سینما مطالبی به نام فرهاد گلزار می نوشت. من آن موقع، وقتی مقالات را می خواندم خیلی خوشم می آمد. به ایشان می گفتم آقای گلزار کیست؟ نمی گفت که او کیست.
می گفت از چه چیزی خوشت آمده است؟ می گفتم از اینکه خیلی روشن است و ایده می دهد. نوع نگاه آدم هایی که مطالبش را می خواندند برایش خیلی مهم بود. واقعاً هم تا بعد از شهادتش نمی دانستم که فرهاد گلزار خود آقای آوینی است. او با همه نشست و برخاست می کرد و اصلاً برایش مهم نبود که او کیست و چه دید و تفکری دارد. حتی سوالات کسانی که احیانا با او خوب نبودند را با آرامش جواب می داد و افق دیدی که نسبت به ذهن و کارهایش داشت را برای آن آدم روشن می کرد.
بیشتر کسانی که پای صحبت آوینی می نشستند کاملاً قانع می شدند. به نظرم تفکری که ایشان داشت همه جوره روی آدم ها تاثیر می گذاشت. یعنی کسی بدون گرفتن پاسخ پرسش هایش از پیشش نمی رفت، کاملاً خالی به آوینی می رسید و خیلی پر و باافق دید روشن از پیش ایشان می رفت. راجع به اعتقاداتی که داشت، اصلا تحت هیچ شرایطی کوتاه نمی آمد.آنچه که اعتقاد داشت را بیان می کرد و فرقی نمی کرد که آن آدم روشن فکر باشد یا مذهبی.

آوینی در زندگی شخصی و خارج از حوزه کار چطور بود؟
 

شوخ طبع بود. وقتی با بچه ها سفر می رفتیم تا یک حدی شوخی می کرد ولی از آن حد که می گذشت به هم می ریخت. ایشان برای رابطه با خانواده خیلی ارزش می گذاشت و تمام کارهای خانه راخود آقای آوینی انجام می داد و یک مادری هم داشت که به او خیلی احترام می گذاشت. با وجود همه کارهای نریشن، نویسندگی برنامه، مونتاژ، مقالاتی که می نوشت و سمینارهایی که شرکت می کرد همه کارهای نریشن، نویسندگی برنامه. مونتاژ، مقالاتی که می نوشت و سمینارهایی که شرکت می کرد همه کارهای شخصی خانه را خود انجام می داد.
همیشه می گفت آدمی که گرفتار است باید خودش همه کارهایش را انجام دهد. آدم کامل یعنی همین که همه کارها را خودش انجام دهد، بین گرفتاری های کاری و خانه فرقی قائل بود.

وقتی چشم هایتان را می بندید چه خاطره ای از ایشان به یادتان می آید؟
 

اینکه خیلی پایبند به اعتقاداتش و واقعاً‌ متوسل به حضرت ولی عصر(عج) بود. بحث تفکرات دینی که داشت یک طرف قضیه است. وقتی می توانی افکار دینی خوبی داشته باشی که کارهای جزیی ات هم خوب باشد.
من نتوانستم هیچ لحظه ای یک ذره مثل آقای آوینی باشم. حقیقتاً خیلی مظلومانه زندگی کرد. بسیاری از کسانی که متولی فرهنگی کشور هستند درکش نکردند. آدم بسیار بزرگی بود که به نظرم کسی نتوانسته او را بشناسد.

الان برای نسل سوم یک تصویری از آقای آوینی ارائه می شود. از نظر شما که از نزدیک ایشان را دیدید، چقدر این تصویر به واقعیت نزدیک است؟ آن جاهایی که به نظرتان کاستی دارد توضیح دهید؟
 

حقیقتاً من نمی توانم خیلی چیزها را مطرح کنم و بیایم این کشش را ندارد. فقط یک اشاره کوتاهی می کنم که اگر نسل سوم بخواهد آقای آوینی را بشناسد حالا حالاها نمی تواند چون افرادی که چنین وجهی دارند و این قدر باتفکر و منش خاصی هستند و خودسازی وبرای رضای خدا کار کردنشان غالب است، حالا حالاها شناخته نمی شوند. به نظرم وقتش آن موقعی است که خود حضرت ولی عصر لطف کند و چنین کسانی شناخته شوند.
متأسفانه آوینی هم مثل ما یک انسان بود با خصوصیت هایی که همه انسان ها دارند، نمی توان یک کسی را خیلی محور قرار داد. اگر آدم انصاف به خرج دهد یک آدم موقعی تکمیل می شود که افرادی نقاط ضعف و قوت او را نقد کنند چون بالاخره ما چیزی راجع به آقای آوینی درذهن خودمان می سازیم.یعنی این آدم هیچ ضعفی نداشته؟ مگر چنین چیزی امکان دارد. بالاخره آدمیزاد است و ممکن است من چیزی به او بگویم که باعث عصبانیتش شود یا کاری کند که آدم توقع نداشته باشد.
این طور وارد شدن به این آدم ها شاید خیلی مناسب نباشد. آدم باید از تمام ابعاد به او نگاه کند. یک وقتی ما داشتیم راجع به روایت فتح کار می کردیم و گفتند شهدا نماز شب خوان هستند. بعد بحث شد که بعضی از شهدا لات هم بودند اما این سیم وصل شده بود. آقای آوینی کسی بود که شاید در زمان جوانی اشتباه هم داشت. این خیلی مهم است که تو اشتباهات جوانی ات را کنار بگذاری. آقای آوینی خیلی شعرها سروده بود که بعد از این که انقلاب شد همه را پاره می کند.
او چنین شخصیتی داشته و این قدر آدم روشنی بوده که بعد از انقلاب دگرگون شد. او در عین اینکه با هم تفکرات غرب و شرق آشناست و خارج رفته است، انقلاب اسلامی رابا تمام وجودش پذیرفته و انصاف نیست که اگر بخواهی به نسل جوان ایشان را معرفی کنی فقط بگویی که خیلی بااخلاص بود، ایشان کسی بود که گذشته اش راکنار گذاشت و وارد انقلاب شد و واقعاً خودسازی کرد، خودسازی که الان همه جا به عنوان یک الگو مطرح است.

همه همکاران او تاکید دارند که شهید آوینی زنده است، یعنی آن روح بزرگ و تاثیر گذار همچنان در بین بچه ها حرکت می کند و بین آنها تاثیر می گذارد. آیا شما هم این احساس را دارید؟
 

من وقتی به آن روزهایی که شما می گویید فکر می کنم یک مقدار از خودم خجالت می کشم چون برنامه های قدیم حقیقتاً‌ با امکانات خیلی کم و اعتقاد زیاد و بدون هیچ شیله پیله ای ساخته می شد. گاهی که آقای آوینی به خاطرم می آید، از خودم خجالت می کشم. چیزهایی که ایشان راجع به رحلت امام گفته و حتی مستندی که ساخته شده از خودم خجالت می کشم که بزرگی روح حضرت امام کجا و نوشته های آقای آوینی که این قدر به او عشق می ورزد کجا به آن چیزی که امام برای ما ترسیم کرده بود و آقای آوینی دنبال می کرد.
واقعاً ما به آن حد رسیدیم؟ به هر جایش که نگاه می کنیم می بینیم مقدار خیلی زیادی فاصله گرفتیم و این باعث می شود که در خودم رنجش به وجود بیاید که چقدر پرشتاب و زود فاصله گرفتیم. یک وقت هایی که فکر می کنم می بینم خدا خیلی آقای آوینی رادوست داشت که رفت. با روحیه حساسی که او داشت اگر می ماند خیلی به او سخت می گذشت اگر می دید این باورها عوض شده. خاطرم هست که یک ماه و نیم قبل از این که ایشان شهید شود احساس می کرد که خسته است.
جلوی همین پنجره روایت فتح گفت خیلی خسته هستم،نمی دانم چرا به روزمرگی رسیدم. بعد آدم ها را نگاه می کرد که حرف هایی که می زنند برای رضای خدا نیست. به خودم که نگاه می کنم می بینم خیلی از ایشان فاصله گرفتم، ای کاش ایشان را نمی دیدم.

چطور خبر شهادت ایشان را شنیدید؟
 

خبر شهادتش را آقای همایون فر به من داد. رنگ زد و گفت بچه ها در منطقه دچار مشکل شدند. چون آن موقع دامادمان فوت کرده بود نتوانستم آن سفر را بروم. قرار بود آقای آوینی برگردد و هفته بعدش راجع به آبادان کار کنیم، همان کاری که راجع به خرمشهر داشتیم و فکر می کنم قرار بود نامش «گلستان آتش» باشد. آن موقع که ایشان شهید شد با حوزه همکاری می کردم.
سریع خودم را به حوزه رساندم. آقای زند نیم ساعت بعد از من رسید و خبردار شد. دنبال این بودیم که از این به بعد چه کار کنیم. بابچه ها تماس می گرفتیم، خیلی دست و پایمان را گم کرده بودیم و بیشتر دغدغه مان این بود که چطور به خانواده ایشان خبر دهیم. خانواده خیلی حساسی داشت. دنبال راهکار می گشتیم. دایی آقای آوینی به نام آقای منزوی در حوزه بود. خاطرم هست که با ماشین به خانه ایشان رفتیم و گفتیم آقای زند با شما کار دارد. سوار ماشین که شدیم پرسید چه اتفاقی افتاده؟
تصورش برای هیچ کسی مقدور نبود. یک کمی گفتیم که آقای آوینی به منطقه رفته و برایش مشکلی پیش آمده که آقای زند خودش به شما می گوید و این ذهنیت را پیدا کرد که یک اتفاق مهم برای آقای آوینی افتاده است، بعد که رفتیم به آنجا و آن شلوغی اتاق را که دید دیگر نیازی به مطرح کردنش نبود همان چهره ما و شرایط اتاق و تلفن هایی که می شد نشان می داد که چه خبر است.
بعد به اتفاق ایشان شب به خانه محمد آوینی رفتیم. به ایشان هم کم کم در ماشین که نشسته بودیم گفتیم. تنها چیزی که می خواهم بگویم این است که این مین یک ماموریتی داشت و آن این بود که انفجاری رخ دهد و باعث شود که آوینی ظهور پیداکند. اگر این مین نبود این اتفاق نمی افتاد. من فکر می کنم که آوینی در عین مظلومیت و دغدغه هایی که داشت به شهادت رسید.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 31



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.