اين نفهم ها نمي دانند چه مي گويند
نويسنده:سيد اميد مؤذني
بازخواني سير مواضع امام(ره)در قبال انجمن حجتيه
صبح 14 فروردين 1367 مصادف با نيمه شعبان 1408،حضرت امام(ره)بحث مفصلي را درباره معناي انتظار فرج داشتند و به نقد نگاه هاي غلطي که به اين مساله وجود دارد، پرداختند و بدون نام بردن از انجمني ها، مواضع غلط آنان را به نقد کشيدند:«بعضي ها انتظار فرج را به اين مي دانند که در مسجد، در حسينيه، در منزل بنشينند و دعا کنند و فرج امام زمان(س)را از خدا بخواهند.اينها مردم صالحي هستند که يک همچو اعتقادي دارند.بلکه بعضي از آنها را که من سابقاً مي شناختم، بسيار مرد صالحي بود، يک اسبي هم خريده بود، يک شمشيري هم داشت و منتظر حضرت صاحب -سلام الله عليها-بود.اينها به تکاليف شرعي خودشان هم عمل مي کردند و نهي از منکر هم مي کردند و امر به معروف هم مي کردند؛ لکن همين، ديگر غير از اين کاري ازشان نيم آمد و فکر اين مهم که يک کاري بکنند،نبودند.
يک دسته ديگري بودند که انتظار فرج را، مي گفتند اين است که ما کار نداشته باشيم به اينکه در جهان چه مي گذرد، بر ملت ها چه مي گذرد، به اين چيزها ما کار نداشته باشيم، ما تکليف هاي خودمان را عمل مي کنيم، براي جلوگيري از اين امور هم خود حضرت بيايند ان شاالله، درست مي کنند؛ ديگر ما تکليفي نداريم.تکليف ما همين است که دعا کنيم ايشان بيايند و کاري به کار آنچه در دنيا مي گذرد يا در مملکت خودمان مي گذرد، نداشته باشيم.اينها هم يک دسته اي، مردمي بودند که صالح بودند.يک دسته اي مي گفتند که خب!بايد عالم پر از معصيت بشود تا حضرت بيايد؛ ما بايد نهي از منکر نکنيم، امر به معروف هم نکنيم تا مردم هر کاري مي خواهند بکنند؛ گناه ها زياد بشود که فرج نزديک بشود.يک دسته اي از اين بالاتر بودند، مي گفتند؛ بايد دامن زد به گناه ها، دعوت کرد مردم را به گناه تا دنيا پراز ظلم و جور بشود و حضرت -سلام الله عليها-تشريف بياورند.اين هم يک دسته اي بودند که البته در بين اين دسته، منحرف هايي هم بودند، اشخاص ساده لوح هم بودند، منحرف هايي هم بودند که براي مقاصدي به اين دامن مي زدند.يک دسته ديگري بودند که مي گفتند؛ هر حکومتي اگر در زمان غيبت محقق بشود، اين حکومت باطل است و بر خلاف اسلام است.آنها مغرور بودند، آنهايي که بازيگر نبودند، مغرور بودند به بعضي رواياتي که وارد شده است بر اين امر که هر عَلمي بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن علم، علم باطل است.آنها خيال کرده بودند که نه، هر حکومتي باشد، در صورتي که آن روايات[اشاره دارد]که هر کس علم بلند کند با علم مهدي، به عنوان«مهدويت»بلند کند،[باطل است]»(1).
حضرت امام(ره)دسته هاي موجود که طيف هاي مختلفي از انجمني ها را شامل مي شود نام برده و سپس به نقد مواضع ايشان مي پردازند.اينکه ايشان در آخرين سال هاي عمر مبارک شان چنين احساس تکليف مي کنند که اين جريان را به نقد بکشند، نشانگر حقيقتي تلخ است و آن زنده بودن اين جريان و فعاليت آن در ميان مذهبي هاست!
ايشان در نقد اين تفکر انحرافي مي افزايند:«حالا ما فرض مي کنيم که يک همچو روايتي باشد، آيا معنايش اين نيست که تکليفمان ديگر ساقط است؟ يعني، خلاف ضرورت اسلام، خلاف قرآن نيست، اين معنا که ما ديگر معصيت بکنيم تا پيغمبر بيايد، تا حضرت صاحب بيايد!حضرت صاحب که تشريف مي آورند براي چي مي آيند؟ براي اينکه گسترش بدهند عدالت را، براي اينکه حکومت را تقويت کنند، براي اينکه فساد را از بين ببرند.ما برخلاف آيات شريفه قرآن دست از نهي از منکر برداريم، دست از امر به معروف برداريم و توسعه بدهيم گناهان را براي اينکه حضرت بيايند؟حضرت بيايند چه مي کنند؟ حضرت مي آيند مي خواهند همين کارها را بکنند.الان ما ديگر هيچ تکليفي نداريم؟ ديگر بشر تکليفي ندارد، بلکه تکليفش اين است که دعوت کند مردم را به فساد؟ ...نه شما دست برداريد از تکليفتان، نه اينکه شما ديگر تکليف نداريد«(2).
نهايتاً حضرت امام(ره)اين تفکر را محصول دست پر نفوذ استعمار در جوامع اسلامي مي دانند و با قبول اينکه شايد ما توان برقراري عدالت در سراسر جهان را نداشته باشيم اما تکليف از ما ساقط نيست، بيان مي دارند:«اما مسأله اين است که دست سياست در کار بوده؛ همان طور که تزريق کرده بودند به ملت ها، به مسلمين،به ديگر اقشار جمعيت هاي دنيا که سياست کار شماها نيست؛برويد سراغ کار خودتان و آن چيزي که مربوط به سياست است، بدهيد به دست امپراتورها.خب، آنها از خدا مي خواستند که مردم غافل بشوند و سياست را بدهند دست حکومت و به دست ظلمه، دست آمريکا، دست شوروي، دست امثال اينها و آنهايي که اذناب اينها هستند واينها همه چيز ما را ببرند،همه چيز مستضعفان را ببريد و ما بنشينيم بگوييم که نبايد حکومت باشد،اين يک حرف ابلهانه است،منتها چون دست سياست در کار بوده،اين اشخاص غافل را،اينها را بازي دادند و گفتند شما کاري به سياست نداشته باشيد،حکومت مال ما،شما هم برويد توي مسجدهايتان بايستيد نماز بخوانيد!چه کار داريد به اين کارها؟
اينهايي که مي گويند هر علمي بلند بشود و هر حکومتي، خيال کردند که هر حکومتي باشد اين برخلاف انتظار فرج است.اينها نمي فهمند چي دارند مي گويند.اينها تزريق کرده اند بهشان که اين حرف ها را بزنند.نمي دانند دارند چي چي مي گويند.حکومت نبودن، يعني اينکه همه مردم به جان هم بريزند، بکشند هم را،بزنند هم را،از بين ببرند،برخلاف نص آيات الهي رفتار بکنند.ما اگر فرض مي کرديم دويست تا روايت هم در اين باب داشتند، همه را به ديوار مي زديم؛ براي اينکه خلاف آيات قرآن است.اگر هر روايتي بيايد که نهي از منکر را بگويد نبايد کرد، اين را بايد به ديوار زد.اينگونه روايت قابل عمل نيست و اين نفهم ها نمي دانند چي مي گويند، هر حکومتي باشد حکومت[باطل]است!بلکه شنيدم بعضي از اشخاص گفته اند که خب با اين وضعي که هست، الان در ايران هست، ديگر ما نبايد تهذيب اخلاق بکنيم، ديگر غلط است اين حرف ها!چيزي نيست ديگر حالا.حتماً بايد استاد اخلاق در يک محيطي باشد که همه مردم فاسدند، شرابخانه ها همه بازند و -عرض مي کنم که -جاهاي فساد همه بازند!اگر يک جايي باشد که خوب باشد، آنجا ديگر تهذيب اخلاق لازم نيست، نمي شود، باطل است!اينها يک چيزهايي است که اگر دست سياست در کار نبود، ابلهانه بود، لکن آنها مي فهمند دارند چي مي کنند.آنها مي خواهند ما را کنار بزنند»(3).
آخرين تعريض حضرت امام خميني(ره)به اين جريان را هم بايد در نامه تاريخي و ماندگار ايشان به روحانيون معروف به «منشور روحانيت»که در تاريخ سوم اسفند 1367 نگاشته شده است، جست و جو کرد.ايشان در آن نامه به واقعه تحريم چراغاني نيمه شعبان 1357 براي اعتراض به کشتارهاي رژيم سفاک شاهنشاهي اشاره مي کنند و مواجهه انجمن حجتيه اي ها با آن را توضيح مي دهند:
«دسته اي ديگر از روحاني نماهايي که قبل از انقلاب دين را از سياست جدا مي دانستند و سر به آستانه دربار مي ساييدند، يک مرتبه متدين شده و به روحانيون عزيز و شريفي که براي اسلام آن همه زجر و آوارگي و زندان و تبعيد کشيدند، تهمت وهابيت و بدتر از وهابيت زدند.ديروز، مقدس نماهاي بي شعور مي گفتند دين از سياست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز مي گويند مسوولان نظام کمونيست شده اند!تا ديروز مشروب فروشي و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان براي ظهور امام(ره)زمان-ارواحنا فداه-را مفيد و راه گشا مي دانستند، امروز از اينکه در گوشه اي خلاف شرعي که هرگز خواست مسؤولان نيست رخ مي دهد، فرياد «وااسلاما»سر مي دهند!
ديروز«حجتيه اي ها »مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات، تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغاني نيمه شعبان را به نفع شاه بشکنند،امروز انقلابي ترازانقلابيون شده اند!«ولايتي »هاي ديروز که در سکوت و تحجر خود آبروي اسلام و مسلمين را ريخته اند و در عمل پشت پيامبر(ص)و اهل بيت عصمت و طهارت را شکسته اند و عنوان ولايت برايشان جز تکسب و تعيش نبوده است،امروز خود را باني و وارث ولايت نموده و حسرت ولايت دوران شاه را مي خورند!راستي اتهام آمريکايي و روسي و التقاطي، اتهام حلال کردن حرام ها و حرام کردن حلال ها، اتهام کشتن زنان آبستن و حِليّت قمار و موسيقي از چه کساني صادر مي شود؟ از آدم هاي لامذهب يا از مقدس نماهاي متحجر و بي شعور؟ فرياد تحريم نبرد با دشمنان خدا و به سخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهيدان و اظهار طعن ها و کنايه ها نسبت به مشروعيت نظام کار کيست؟ کار عوام يا خواص؟ خواص از چه گروهي؟ از به ظاهر معممين يا غير آن؟ بگذريم که حرف بسيار است.همه اينها نتيجه نفوذ بيگانگان در جايگاه و در فرهنگ حوزه هاست و برخورد واقعي هم با اين خطرات بسيار مشکل و پيچيده است»(4).
لحن تند ايشان و روحاني نما خواندن صاحبان اين تفکر، نشان از خطر جدي آنان براي جريان اصيل مذهبي و انقلابي دارد و انحرافي بودن آن را به خوبي نمايان مي سازد.اميد که شاخص اصيل انقلاب يعني انديشه ناب اسلامي حضرت امام(ره)ياريگر ما در مواجهه با اين جريان انحرافي باشد.
نکته:
«به حسب راي اين جمعيت که بعضي شان بازيگرند و بعضي شان نادان، اين است که ما بايد بنشينيم، دعا کنيم به صدام.هر کسي نفرين به صدام کند، خلاف امر کرده است؛ براي اينکه حضرت دير مي آيند!و هر کسي دعا کند به صدام؛ براي اينکه اين فساد زياد مي کند، ما بايد دعاگوي آمريکا باشيم و دعا گوي شوروي باشيم و دعاگوي اذنابشان از قبيل صدام باشيم و امثال اينها تا اينکه اينها پر کنند عالم را از جور و ظلم و حضرت تشريف بياورند.بعد حضرت تشريف بياورند، چه کنند؟ حضرت بيايند که ظلم و جور را بردارند؛ همان کاري که ما مي کنيم و ما دعا مي کنيم که ظلم و جور باشد!حضرت مي خواهند همين را برش دارند.ما اگر دستمان مي رسيد، قدرت داشتيم، بايد برويم تمام ظلم و جورها را از عالم برداريم.تکليف شرعي ماست، منتها ما نمي توانيم.ايني که هست اين است که حضرت،عالم را پر مي کند ازعدالت».
پي نوشت ها :
1 و 2 و3-صحيفه امام خميني(ره)-جلد 21-صفحات 17-13.هر سه مورد سخنراني هم مربوط به سخنراني 67/01/14 است که در اول متن ذکر شده.
4-منشور روحانيت(در متن ذکر شده).