فروغي از انديشه هاي قرآني امام صادق(ع)

تمام فرقه هاي اسلامي اتفاق نظر دارند که امام صادق(ع)در بسياري از علوم، از کلام و اعتقادات گرفته تا فقه و تفسير و مسائل اخلاقي، پيشگام و پيشتاز بود؛ تا آنجا که چهار هزار نفر از خزائن علوم آن حضرت خوشه چيني کردند. شيخ مفيد مي گويد:«راويان حديث، اصحاب مورد اطمينان حضرت صادق(ع) را با همه اختلافاتي که داشتند، تا چهار هزار نفر شماره کرده اند.»(1)آنان هرچه از امام مي شنيدند، طبق دستور خود حضرت آن را مي نوشتند. رساله هاي متعدد و کتاب هاي بي شماري منسوب به آن حضرت و شاگردان او نقل شده است که تعدادشان بيش از چهارصد اثر است.(2)
يکشنبه، 16 بهمن 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فروغي از انديشه هاي قرآني امام صادق(ع)

فروغي از انديشه هاي قرآني امام صادق(ع)
فروغي از انديشه هاي قرآني امام صادق(ع)


 

نويسنده: سيد جواد حسيني




 
تمام فرقه هاي اسلامي اتفاق نظر دارند که امام صادق(ع)در بسياري از علوم، از کلام و اعتقادات گرفته تا فقه و تفسير و مسائل اخلاقي، پيشگام و پيشتاز بود؛ تا آنجا که چهار هزار نفر از خزائن علوم آن حضرت خوشه چيني کردند. شيخ مفيد مي گويد:
«راويان حديث، اصحاب مورد اطمينان حضرت صادق(ع) را با همه اختلافاتي که داشتند، تا چهار هزار نفر شماره کرده اند.»(1)
آنان هرچه از امام مي شنيدند، طبق دستور خود حضرت آن را مي نوشتند. رساله هاي متعدد و کتاب هاي بي شماري منسوب به آن حضرت و شاگردان او نقل شده است که تعدادشان بيش از چهارصد اثر است.(2)
آنچه پيش رو داريد، نمونه هايي از روايات تفسيري است که در مورد تفسير و تأويل قرآن از آن حضرت به يادگار مانده است. اميد که راهگشا و سازنده باشد.

نکاتي درباره قرآن
 

امام صادق(ع) نکات کليدي و مهمي درباره قرآن بيان فرموده است که در هر زمان مي تواند راهگشا و کارساز باشد.

1. قرآن، جامع علوم
 

يکي از پرسش هاي هميشگي اين است که: آيا قرآن تمام علوم بشري را در خود جاي داده است؟ از ظاهر آيات قرآن فهميده مي شود که
قرآن، بيانگر هر تري و خشکي:«لا رطبٍ و لا يابسٍ»(3)، و تبيان هر چيزي است.(4)
علامه طباطبائي مي گويد: مراد از «هر چيزي»، امور مربوط به هدايت بشر است؛ يعني معارف حقيقي مربوط به دنيا، مبدأ و معاد، اخلاق فاضله، شرايع الهي، قصه ها و مواعظ.(5)
در تفسير نمونه مي خوانيم:
با توجه به وسعت مفهوم «کل شيء»، به خوبي مي توان استدلال کرد که در قرآن بيان همه چيز است، ولي از اين نکته که قرآن کتاب تربيتي و انسان سازي است که براي تکامل فرد و جامعه در همه جنبه هاي معنوي و مادي نازل شده است، روشن مي شود که منظور از «همه چيز» تمام اموري است که براي پيمودن اين راه لازم است، نه اينکه قرآن دايرة المعارف بزرگي است که تمام جزئيات علوم رياضي، جغرافيايي، شيمي، فيزيک و مانند آن در آن آمده است. البته قرآن دعوت کلي به کسب همه علوم و دانش ها کرده و تمام دانش ها مشمول اين دعوت کلي است. به علاوه، گاه گاهي به تناسب بحث هاي توحيدي و تربيتي، پرده از روي قسمت هاي حساسي از علوم و دانش ها برداشته است، ولي با اين حال، آنچه قرآن براي آن نازل شده و هدف اصلي و نهايي قرآن را تشکيل مي دهد، همان مسئله انسان سازي است و در اين زمينه چيزي را فروگذار نکرده است.(6)
تمام اين سخنان به نوعي برگرفته از سخنان امامان خصوصاً حضرت صادق(ع) ذيل اين آيه است. از امام صادق(ع)نقل شده است که فرمود:«إن الله تبارک و تعالي أنزل في القرآن تبيان کل شيء(7) حتي و الله ما ترک الله شيئاً يحتاج إليه العباد حتي لا يستطيع عبدٌ أن يقول لو کان هذا انزل في القرآن إلا و قد انزل الله فيه(8)؛ خداوند تبارک و تعالي در قرآن هر چيزي را بيان کرده است. به خدا سوگند، چيزي که مورد نياز مردم بوده است، کم نگذارده است، تا کسي نگويد اگر فلان مطلب درست بود، در قرآن نازل مي شد، مگر اينکه در قرآن نازل شده است.»(9)
چنان که پدر بزرگوارش حضرت امام باقر(ع) نيز فرمود:
«خداوند متعال چيزي را که مورد نياز اين امت است، در کتابش فروگذار نکرده است و براي رسولش تبيين کرده است و براي هر چيزي حدي قرار داده و دليل روشني براي آن نهاده و براي هر کسي که از اين حد تجاوز کند، حد و مجازاتي قرار داده است.»
معلي بن خنيس از امام صادق(ع)نقل کرده است که فرمود:
«هيچ امري نيست که دو نفر با هم در آن اختلاف کنند، مگر آنکه اصلي براي ( حل) آن در قرآن وجود دارد، ولي عقول مردان به آن نمي رسد.»(10)
از اين روايت و روايات ديگري که از حضرت صادق (ع)رسيده، مي توان برداشت کرد که همه چيز در قرآن بيان شده است، منتها فهم تمام آن در حيطه فهم بشر غيرمعصوم نيست.
عبد الاعلي بن اعين مي گويد: از امام صادق(ع)شنيدم که مي فرمود:
«من کتاب خدا را مي دانم. در آن آغاز خلقت و آنچه تا قيامت خواهد بود، آمده است. در آن خبر آسمان و زمين، خبر بهشت و جهنم، و خبر گذشته و حال وجود دارد و من اين را به گونه اي که به کف دستم نگاه مي کنم، مي دانم. به راستي خداوند فرمود:«فيه تبيان کل شيء»؛ «در قرآن بيان همه چيز است.»(11)
در حديث ديگر فرمود: «به راستي مي دانم آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است. مي دانم آنچه در بهشت است، و مي دانم آنچه در دوزخ است، و مي دانم آنچه تا قيامت خواهد بود.»
آن گاه لحظه اي ساکت شد. سپس احساس کرد که شنوندگان تعجب کرده اند و اين سخن برايشان گران آمده است؛ بنابراين فرمود: همه اينها را از کتاب خداوند عز و جل مي دانم؛ زيرا خداي تعالي درباره کتابش مي فرمايد:«تبياناً لکل شيء»(12)
اين روايات در کنار رواياتي که قرآن را داراي بطوني مي دانند که فقط پيامبر اکرم(ص) و ائمه به آن آگاهي دارند، نتيجه مي دهند که مسائل و علوم فراواني در بطن قرآن وجود دارد که به جز ائمه کسي به آنها دسترسي ندارد.
ابواسامه مي گويد: در محضر امام صادق(ع)بودم و در نزد او مردي از مغيريه(13) هم حضور داشت که از سنت ها و مستحبات پرسش کرد. حضرت فرمود:
«هيچ چيزي نيست که فرزند آدم به آن محتاج باشد، مگر اينکه از طرف خداوند و رسولش رسيده است. اگر چنين نبود، خداوند به وسيله ما احتجاج نمي کرد به آنچه احتجاج کرده است.»
مغيري گفت: به چه احتجاج کرده است؟! حضرت صادق(ع) فرمود:«امروز دين شما را کامل و نعمت را بر شما تمام کردم»(14).
( از اين سخن معلوم مي شود که خداوند با طرح امامت، دين را کامل و حجت را هم بر مردم تمام کرده است.)

2. تازگي قرآن
 

در عصر ما اين پرسش فراوان مطرح مي شود که: چگونه کتابي که مربوط به 1400 سال قبل است، مي تواند جامعه پيشرفته قرن حاضر را اداره کند؟ از حضرت امام صادق(ع)نيز سؤال شد که: چگونه قرآن با وجود انتشار يافتن و گذشت زمان، جز تازگي چيزي بر آن اضافه نمي شود؟ فرمود:
«لانّ الله تبارک و تعالي لم يجعله لزمان دون زمانٍ و لا لناس دون ناسٍ فهو في کل زمان جديدٌ و عند کل قومٍ غضٌ إلي يوم القيامة(15)؛ براي اينکه خداي بلند مرتبه آن را براي زمان خاص و مردمي خاص
قرار نداده. بدين رو، قرآن در هر زمان تازه و در نزد هر قومي جديد است تا روز قيامت».
يعني خداوند قرآن را به گونه اي نازل فرموده که با همه زمان ها سازگار باشد و نيازهاي همه انسان ها را برآورده سازد؛ چرا که قرآن با بيان قواعد و قوانين کلي و حضور امامت در کنار آن و ادامه اجتهاد در زمان غيبت، به گونه اي نازل شده است که قابليت دارد با استخراج و تطبيق بر مصداق هاي جديد، جواب گوي نياز هر عصر و زماني باشد.

3. آموختن قرآن
 

آشنايي با قرآن- که کامل ترين کتاب الهي است- به عنوان واجب کفايي، لازم و واجب است. حضرت صادق (ع)فرمود:
«ينبغي أن لا يموت المؤمنُ حتي يتعلم القرآنَ او يکونَ في تعلمه؛ سزاوار است که مؤمن نميرد، مگر آنکه قرآن را فراگرفته باشد يا در حال فراگيري آن باشد.»
ظاهراً مراد از تعلم، صرف روخواني نيست، بلکه فراگيري مضامين قرآن و آشنايي با دستورهاي آن و در نتيجه، عمل کردن به آن است. شاهد اين مدعا، تفسيري است که حضرت در ذيل آيه تلاوت بيان کرده است؛ آنجا که درباره سخن خداوند:«الذين آتيناهم الکتاب يتلونه حق تلاوته»(16) فرمود:
«آيات قرآن را به ترتيل مي خوانند و معاني آن را مي فهمند و به احکام قرآن عمل مي کنند، و به وعده اش اميد مي بندند و از عذاب هاي آن مي ترسند، و به قصه هاي آن تمثل مي جويند، و از مثل هاي آن عبرت مي گيرند، و اوامر آن را انجام مي دهند، و از نواهي آن دوري مي کنند. به خدا سوگند که تلاوت فقط حفظ آيات قرآن و بيان حروف و تلاوت سوره هاي آن نيست... مردم حروف قرآن را حفظ کردند( و زيبا خواندند)، ولي حدود آن را تباه کردند؛ بلکه ( هدف از تلاوت)، تدبر در آيات قرآن است که خداوند فرمود: کتاب مبارکي بر تو نازل کرديم تا در آن تدبر کنند.(17)».(18)
وقتي که تلاوت فقط خواندن نباشد و همراه با فهم و تدبر و عمل باشد، به طريق اولي تعلم آن نيز بايد توأم با درک و عمل باشد.

4. پناه بردن و گوش دادن به قرآن
 

قرآن کريم مي فرمايد:
«فإذا قرأت القرآن فاستعذ بالله من الشيطان الرجيم»(19)؛
«هرگاه قرآن خواندي، پس به خدا از شيطان رجيم پناه ببر.»
از امام صادق(ع)درباره استعاذه و پناه بردن به خداوند در آغاز هر سوره، سؤال شد. فرمود:
«نعم فتعوذ بالله من الشيطان الرجيم( و ذکر ان الرجيم اخبث الشياطين)؛ بلي. پس، از شيطان رانده شده، به خدا پناه ببر،( و يادآور شد که رجيم، خبيث ترين شياطين است.)»(20).
و همچنين آن حضرت درباره لزوم گوش فرادادن به قرآن به هنگام تلاوت آن به وسيله ديگران فرمود:
«نعم إذا قري ء القرآنُ عندک فقد وجب عليک الاستماع و الإنصاتُ؛(21) بلي، وقتي قرآن در نزد شما خوانده مي شود، واجب و لازم است که گوش کنيد و ساکت باشيد.»

5. منع تفسير به رأي
 

از انحرافات خطرناکي که در جامعه بعد از پيامبراکرم (ع)به وجود آمد و تا امروز ادامه داشته است، تفسير به رأي و تحميل آرا بر قرآن است. پيامبر اکرم(ص) فرمود:
«قال الله جل جلاله: ما آمن بي من فسّر برأيه کلامي؛ خداوند جليل فرموده است: به من ايمان نياورده است کسي که مرا ( قرآن) تفسير به رأي کند.»
امام صادق(ع)نيز بر اين امر به عنوان امر کليدي تأکيد ورزيده است؛ از جمله فرموده:
«من فسر القرآن برأيه فأصاب لم يؤجر و ان أخطا کان إثمه عليه؛ کسي که قرآن را تفسير به رأي کند و به واقع هم برسد، اجر ندارد و اگر خطا کند، گناهکار است.»(22)

معارف ديني قرآني
 

1. تفسير آيه نَفر
مردي انصاري از امام صادق(ع)پرسيد: گروهي از مردم روايت کرده اند که رسول خدا (ص)فرمود:«انّ اختلاف امتي رحمةٌ؛ اختلاف امت من رحمت است». حضرت فرمود: راست مي گويند. عرض کردم: اگر اختلاف آنها رحمت است، پس اجتماع و اتفاقشان عذاب است؟ حضرت فرمود:«مقصود چيزي نيست که تو رفته اي و ديگران رفته اند، اينکه خدا فرمود:«فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفةٌ ليتفقهوا في الدين و لينذروا قومهم إذا رجعوا اليهم»(23)؛ «چرا از هر طايفه، گروهي کوچ نمي کنند تا در دين تفقه کنند و بعد از برگشتن، قومشان را( از عذاب الهي) بترسانند.» پس خداوند به مردم امر کرده است که به سوي رسول خدا بکوچند و نزد او رفت و آمد کنند تا بياموزند، آن گاه به سوي قوم خويش برگردند و آنها را ( از مسائل ديني) آگاه سازند. همانا مقصود پيامبر ( از اختلاف)، رفت و آمد به شهرها [ي دور و نزديک] است، نه اختلاف در دين؛ زيرا دين، يکي است. همانا دين، يکي است.»(24)
با تفسير امام، دو شبهه مهم حل مي شود:
مراد از «اختلاف امتي...»، اختلاف و نزاع امت نيست، بلکه مقصود رفت و آمد مردم از شهرهاي دور و نزديک به محضر پيامبراکرم(ص) براي فراگيري مسائل ديني است.
شبهه دوم که اکنون نيز گاهي مطرح مي شود، اين است که: چرا فقط به انذار و ترساندن اشاره شده؛ در حالي که علما در کنار انذار، بشارت هم مي دهند و چنانکه پيامبراکرم(ص) «بشير و نذير» بود، علما نيز وارث همان پيامبرند؟! امام صادق(ع) اين شبهه را اين گونه حل مي کند که مراد از «لينذروا»، «يعلموهم» است و در تعليم، هم تبشير وجود دارد و هم انذار، هم بيان اوامر خداوند است
همراه با پاداش هاي آن، و هم بيان نواهي است که ارتکاب آن مستوجب عذاب است.

2. معناي شاکله
 

امام صادق(ع) فرمود:
«همانا اهل جهنم در جهنم خالد و جاودان اند؛ چون نيات آنها در دنيا اين بود که اگر دنيا ابدي بود، تا ابد خدا را عصيان کنند و همانا اهل بهشت در آن جاودان اند؛ چون نيات آنها در دنيا اين بود که اگر در دنيا باقي بمانند، هميشه خدا را اطاعت کنند. براساس نيت است که هر دو گروه مخلدند.»
سپس آن حضرت اين آيه را تلاوت کرد:«قل کل يعمل علي شاکلته». و فرمود:«علي نيته؛(25) اينکه هرکس بر شاکله اش عمل مي کند؛ يعني براساس نيتش عمل مي کند.»
با اين تفسير، معناي رواياتي که نيت را اساس کارها مي داند، روشن مي شود؛ از جمله «إنما الاعمال بالنيات؛ همانا اعمال براساس نيات است»و «النيةُ اساس العمل»(26).

3. هدف خلقت
 

از بحث هايي که هميشه مطرح بوده است، اين مطلب است که: انسان براي چه آفريده شده است و هدف از خلقت او چيست؟

روزها فکر من اين است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خويشتنم

ز کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود
به کجا مي روم آخر، ننمايي وطنم؟

امام علي(ع) فرمود:
«خداوند رحمت کند انساني را که آنچه لازم است، براي نفس خود تهيه کند و خويشتن را براي قبر آماده سازد؛ انساني که بداند از کجا آمده و در کدام راه است و به سوي کدام مقصد باز مي گردد.»(27)
امروزه نيز اين پرسش به صورت جدي در تمام جوامع مطرح است. «ژان خوارستي» دانشمند آلماني، مي گويد:
«هرچه بشريت ترقي مي کند، اين سؤال بيشتر مطرح مي شود که چرا بايد بميرد و منظور از اين آمدن و رفتن چيست؟ و به قول سقراط: زندگي بررسي نشده، ارزش زيستن ندارد.»(28)
قرآن کريم گاه هدف خلقت را رسيدن به بندگي مي داند:
«و ما خلقت الجن و الانس إلا ليعبدون»(29).

«ما خلقت الجن و الانس» اين بخوان
جز عبادت نيست مقصود از جهان

و گاه هدف، شناخت قدرت الهي بيان شده است:
«الله الذي خلق سبع سماوات و من الارض مثلهن يتنزل الامر بينهن لتعلموا أن الله علي کل شيء قدير»(30).
و زماني امتحان و آزمايش دانسته شده است که مي فرمايد:
«الذي خلق الموت و الحياة ليبلوکم أيکم احسن عملاً»(31)؛
«خدايي که مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد که کدام يک، بهتر عمل مي کنيد.»
در آيه اي ديگر نيز هدف خلقت را قرب و رحمت الهي دانسته، مي فرمايد:
«و لا يزالون مختلفين إلا من رحم ربک و لذلک خلقهم»(32)؛
«مردم پيوسته در اختلاف اند، مگر آناني که خدا به آنان رحمت آورده و براي همين آنها را آفريده است.»
اين پرسش در زمان حضرت صادق نيز مطرح بود. ملحدي از حضرتش پرسيد: خدا براي چه هدفي خلق را آفريده است؛ در حالي که احتياجي به آنها ندارد و مجبور به خلق مخلوق نيز نبود و عبث و بيهودگي و بازيچه گرفتن ملخوق، لايق شأن او نيست؟ حضرت فرمود:
«خلقهم لإظهار حکمته و انفاذ علمه و امضاء تدبيره؛ خداوند مخلوقات را آفريد تا حکمت خويش را بنماياند، و علمش را نشان دهد، و تدبيرش را به تأييد برساند.»(33)
همان طور که در آيه قرآن آمده است:«خدا همان است که هفت آسمان و همانند آنها هفت زمين آفريد. او فرمان( خود) را در ميان آنها فرود مي آورد تا بدانيد که خدا بر هر چيزي تواناست. به راستي، دانش وي هر چيزي را در برگرفته است.»(34)
امام صادق(ع) در ذيل آيه «و لا يزالون مختلفين إلا من رحم ربک و لذلک خلقهم»(35) فرمود:
«خلقهم ليفعلوا ما يستوجبون به رحمة الله فيرحمهم؛ خداوند آنها را آفريد تا آنچه را که با آن مستحق رحمت الهي مي شوند، انجام دهند، پس او به آنها رحمت آورد.»(36)
در کلام حضرت صادق(ع) هدف خلقت، اظهار حکمت الهي، شناخت علم بي پايان الهي، تثبيت تدبير او، امتحان مردم و رسيدن به رحمت و قرب الهي است.
در جمع بندي نهايي، اهداف مذکور را مي توان چنين خلاصه کرد: خداوند به انسان اختيار داد و او را بر سر دو راهي گذاشت تا با انتخاب خود، راه شناخت و پرستش خدا را برگزيند و در سايه آن به رحمت الهي و سعادت دست يابد. و چون هرگونه رحمتي در نزديکي به خداست، مي توان گفت: هدف نهايي از آفرينش انسان، همان قرب الهي است و آزمايش انسان و پرستش خدا، وسيله و لازمه رسيدن به اين هدف نهايي است.(37)
 

4. قلب سليم و مختوم
 

حضرت صادق (ع)در تفسير آيه «إلا من أتي الله بقلب سليم»، فرمود:
«قلب سليم، قلبي است که خداي خويش را ملاقات کند، در حالي که در آن( محبت) غير از خدا نباشد و هر قلبي که در آن شرک و يا شک باشد، ( از ارزش) ساقط است.»(38).
آن حضرت در جاي ديگر فرمود:
«هو القلب الذي سلم من حب الدنيا؛ قلب سليم قلبي است که از حب دنيا سالم باشد.»
اما «ختم قلب» چيست؟ امام صادق(ع) فرمود:
«براي تو قلب و گوش هايي است و به راستي خداوند هرگاه اراده هدايت کسي را داشته باشد، گوش هاي قلب او را باز مي کند و هرگاه غير آن( گمراهي فرد) را اراده کند، بر گوش هاي قلب او مهر مي زند که هرگز رستگار نخواهد شد و اين است سخن خداوند که فرمود:«أم علي قلوبٍ اقفالها»؛(39)«يا بر قلب ها، قفل ها زده شده است.»

5. گناهان کبيره در قرآن
 

عمرو بن عبيد بر امام صادق(ع) وارد شد و اين آيه را خواند:«إن تجتنبوا کبائر ما تنهون»(40) و سپس عرض کرد: دوست دارم گناهان کبيره را از کتاب خدا برايم بيان فرماييد. آن حضرت در پاسخ اين آيات و روايات را تلاوت فرمود:
1. شرک به خدا:«إن الله لا يغفرأن يشرک به»(41)؛ «خداوند شرک را نمي آمرزد».
2. يأس از رحمت الهي:«لا ييأس من روح الله»(42)؛ «از رحمت خدا نااميد نمي شود.»
3. عاق والدين؛ چون عاق، جبار شقي است:«و برّاً بوالدتي و لم يجعلني جباراً شقيا»(43)؛ «و نيکي به پدر و مادر، و خدا مرا جبار و شقي نيافريد.»
4. قتل نفس:«... و من يقتل مؤمناً متعمداً...»(44)؛«...هرکس مؤمني را عمداً به قتل برساند...».
5. خوردن مال يتيم:«إن الذين يأکلون اموال اليتامي ظلماً»(45)؛ «کساني که مال يتيم را از روي ظلم مي خورند.»
6. فرار از جنگ:«و من يولهم يومئذ دبرهُ»(46)؛«و هرکس در آن هنگام به آنها پشت کند.»
7. خوردن ربا:«الذين يأکلون الربا»(47)؛ «کساني که ربا مي خورند.»
8. سحر:«و لقد علموا لمن اشتراه»(48)؛ «و مي دانستند هرکس خريدار اين گونه متاع باشد...».
9. زنا:«و لا تقربوا الزني»(49)؛ «نزديک زنا نشويد.»
10. قسم ناحق:«إن الذين يشترون بعهد الله و ايمانهم ثمناً قليلاً»(50)؛ «بي ترديد کساني که پيمان خدا و سوگندهاي خود را به بهاي ناچيزي مي فروشند.»
11. خيانت:«و من يغلل يأت بما غلّ»(51)؛«هرکس خيانت کند، به همراه خيانت مي آيد.»
12. ندادن زکات:«و الذين يکنزون الذهب و الفضة و لا ينفقونها في سبيل الله»(52)؛ «کساني که طلا و نقره ذخيره مي کنند و در راه خدا انفاق نمي کنند.»
13. شهادت ناحق و کتمان شهادت:«و من يکتمها فإنه آثمٌ قلبه»(53)؛ «و هرکس کتمان شهادت کند، به دل گناهکار است.»
14. شرب خمر: پيامبر فرمود:«شارب خمر، مثل بت پرست است.»
15. ترک نماز: پيامبر فرمود:«هرکس نماز را عمداً ترک کند، از عهد خدا و رسول او بيزاري و برائت جسته است.»
16. نقض عهد و قطع صله رحم:«الذين ينقضون عهد الله:(54)؛ «آناني که عهد خدا را نقض کردند.»
17. سخن لغو و بيهوده( موسيقي و ...):«و اجتنبوا قول الزور»(55)؛ «از قول زور، دوري کنيد.»
18. جرئت بر خدا:«افأمنوا مکر الله»(56)؛ «آيا آنها خود را از مکر الهي در امان مي دانند؟».
19. کفران نعمت:«و لئن کفرتم إن عذابي لشديدٌ»(57)؛ «اگر کفران کنيد، عذابم سخت است.»
20. کم فروشي:«ويل للمطففين»(58)؛ «واي بر کم فروشان!»
21. لواط:«الذين يجتنبون کبائر الاثم:(59)؛ «آنهايي که از گناهان بزرگ دوري مي کنند.»
22. بدعت: پيامبر(ص) فرمود:«کسي که به چهره بدعت گذار تبسم کند، او را بر نابودي دينش ياري کرده است.»
با شنيدن اين سخنان، عمرو از نزد امام صادق(ع) خارج شد، در حالي که گريه مي کرد و مي گفت: هلاک شد کسي که ميراث شما را غارت کرد و در فضل و علم به منازعه با شما برخاست.(60)

امامت در قرآن
 

يکي از پرسش هايي که امروزه مطرح است و وهابيت نيز به شدت به آن دامن مي زند، اين است که چرا نام امامان در قرآن نيامده است؟ اين پرسش در زمان حضرت صادق (ع)نيز مطرح شد. راوي پرسيد: مقصود از اين آيه چيست؟«يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم»(61)؛ «اي کساني که ايمان آورده ايد! خدا و رسول خدا و صاحبان امر را اطاعت کنيد.»
حضرت صادق(ع) فرمود:
«إيانا عني خاصة، امر جميع المؤمنينَ إلي يوم القيامة بطاعتنا؛ خدا فقط ما( اهل بيت) را قصد کرده است و مؤمنان را تا روز قيامت دستور داده که از ما اطاعت کنند.»
در جاي ديگر فرمود: اين آيه درباره علي بن ابي طالب، حسن و حسين(ع) نازل شده است. راوي پرسيد: مردم مي گويند: چرا نام علي و اهل بيت در قرآن نيامده است؟ حضرت فرمود: به آنها بگو: خداوند در قرآن امر به نماز کرد، ولي نفرمود: سه رکعت و يا چهار رکعت است؛ تا اينکه پيامبر تفسير فرمود( و تعداد رکعات نماز را
بيان کرد)، و آيه زکات نازل شد و خداوند اسم نبرد که از هر چهل درهم، يک درهم است تا اينکه پيامبر آن را تفسير کرد، و درباره حج آيه نازل شد و نفرمود هفت بار دور خانه طواف کنيد؛ تا اينکه رسول خدا آن را تفسير کرد و آيه «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم»[ نيز] درباره علي، حسن و حسين(ع) نازل شد، ( ولي اسمي از آنها برده نشده است). سپس رسول خدا(ص) درباره علي فرمود:«من کنت مولاه فعليٌ مولاه» و فرمود:«اوصيکم بکتاب الله و اهل بيتي...؛ شما را به قرآن و اهل بيتم توصيه مي کنم؛ زيرا من از خدا خواستم که آن دو از هم جدا نشوند تا در حوض ( کوثر) بر من وارد شوند. خدا نيز آن را به من عطا کرد»و فرمود:«شما به اهل بيت من چيزي ياد ندهيد؛ زيرا آنها داناتر از شما هستند»، فرمود:«آنها، شما را از باب هدايت خارج نمي سازند و به گمراهي داخل نمي کنند.»
اگر رسول خدا ساکت مي شد و بيان نمي کرد که اهل بيتش چه کساني هستند، به راستي آل فلان و آل فلان، خود را اهل بيت معرفي مي کردند، ( و لکن پيامبر بيان کرد) و قرآن در تأييد او فرمود:«همانا خدا اراده کرده است پليدي را از شما اهل بيت ببرد و شما را پاک و پاکيزه قرار دهد»(62)؛ در حالي که علي، حسن، حسين و فاطمه(ع) جمع بودند. پس پيامبر آنها را زير عبا قرار داد و فرمود:«خدايا! براي هر پيامبر، اهل و ثقل بوده است: و هولاء اهل بيتي و ثقلي...؛ اينها اهل بيت و ثقل من هستند...».
ام سلمه عرض کرد: من جزء اهل بيت شما نيستم؟ پيامبر اکرم (ص)فرمود:
«تو بر خير هستي، ولکن اهل بيت من همين ها هستند.»(63)
در حديث ديگر فرمود:
«مراد از اولي الامر، علي و حسن و حسين، سپس علي بن حسين و بعد محمد بن علي است، سپس امر چنين ادامه مي يابد؛ چرا که زمين خالي از امام نمي شود.»(64)
فضيل از امام صادق(ع) پرسيد: مقصود از آيه «إنما انت منذرٌ و لکل قوم هاد»؛ «تو فقط ترساننده هستي و براي هر قومي هدايتگري است، چيست؟ فرمود:
«کل امام هاد للقرآن الذي هو فيهم؛ مقصود امامي است که مردم را به قرآني که بين آنهاست، هدايت مي کند.»(65)
در موارد فراوان حضرت صادق(ع) مصداق هاي حقيقي آيات قرآن را «امامان» دانسته است.
حضرت صادق(ع) فرمود:«أفمن اتبع رضوان الله...»(66)، «همان ائمه هستند» و فرمود:«و يقول الاشهاد»(67)؛ «اشهاد، ما هستيم»، و فرمود:«من کل أمه شهيداً»(68)، «و ما گواهان بر اين امتيم» و اينکه خدا فرمود:«في جنب الله»(69)، «جنب الله ماييم»، و سخن خدا که فرمود:«و کونوا مع
الصادقين»(70)، «با صادقان باشيد، به اين معناست که با آل محمد باشيد.» و سخن خدا که فرمود:«إنما أعظکم بواحدة»(71)، «مقصود، ولايت است.»(72)
بريده بن معاويه از سخن خداوند که مي فرمايد:«و ما يعلم تأويله إلا الله و الراسخون في العلم»(73)؛ «تأويل قرآن را جز خدا و راسخان در علم نمي دانند»پرسيد. حضرت صادق(ع) و يا حضرت باقر(ع) فرمود:«فرسول الله افضل الراسخين في العلم...؛ رسول خدا برترين راسخان است که خداوند به او تمام آنچه لازم بود، نازل فرمود و تأويل آن را هم به او تعليم داد و نمي شود که خداوند چيزي را نازل کند و تأويل آن را نياموزد و اوصياي پيامبر بعد از او تمام آن( تأويلات) را مي دانند.» آن گاه فرمود:«قرآن خاص و عام، محکم و متشابه، و ناسخ و منسوخ دارد که راسخان در علم( فقط) آن را مي دانند.»(74)

پي نوشت ها :
 

1. الارشاد، شيخ مفيد، ص 271، قم، مکتبة بصيرتي، مناقب آل ابي طالب، زين الدين محمد بن علي بن شهر آشوب، ج4، ص 269، انتشارات ذوي القربي.
2. سير حديث در اسلام، سيد احمد ميرخاني، ص 109-204، تهران، 1361ش.
3. انعام/59.
4. نحل/ 89.
5. الميزان في تفسير القرآن، علامه سيد محمد حسين طباطبائي، ج12، ص 246-247، تهران، دارالکتب الاسلاميه، چهارم، 1361ش.
6. تفسير نمونه، آيت الله مکارم شيرازي، ج11، ص 363، دارالکتب الاسلاميه، 1370ش.
7. اشاره به آيه 89 سوره نحل.
8. اصول کافي، ج 1، ص 59، باب 20، الرد الي کتاب الله، ح 1؛ تفسير نمونه، ج11، ص 362؛ نورالثقلين، ج3، ص 740.
9. تفسير نمونه، ج11، ص 362؛ نورالثقلين، ج3، ص 75.
10. اصول کافي، ج1، ص 60، ح6؛ اعلام الهداية، مجمع جهاني اهل بيت، ج 8، ص 237.
11. اصول کافي، ج1، ص 61، باب 20،( الرد الي الکتاب)، ح8.
12. همان، ج 1، ص 201، ح2.
13. گروهي از غلات، پيرو مغيره بن سعيد عجلي هستند. ر.ک: معارف و معاريف، سيد مصطفي حسيني دشتي، مؤسسه فرهنگي آرايه، ج5، ص 467.
14. مائده/3؛ بحارالانوار، ج2، ص 169، ح3.
15. بحارالانوار، ج92، ص 15، ح8؛ منتخب ميزان الحکمه، ص 416، ح 5168.
16. «کساني که کتاب( قرآن) به آنان داديم، آن را چنان که حق تلاوتش است، تلاوت مي کنند.» بقره/121.
17. ص/29.
18. تنبيه الخواطر، ج2، ص 236، به نقل از منتخب ميزان الحکمه، ص 418، ح 5192.
19. نحل/ 98.
20. تفسير عياشي، ج2، ص 270، ح68، به نقل از منتخب ميزان الحکمه، ص 418.
21. بحارالانوار، ج 86، ص 151، ج 87، ص 78، ج89، ص 221؛ وسائل الشيعه، ص 215، باب 26.
22. بحارالانوار، ج92، ص 110، ح11؛ منتخب ميزان الحکمه، ص 419، ح 5208.
23. توبه/ 122.
24. اعلام الهداية، ج4، ص 239؛ معاني الاخبار، صدوق، ص 157، ح1، ص 154، ح1.
25. کافي، ج 2، ص 58، ح5؛ منتخب ميزان الحکمه، ص 114، ح 1287.
26. منتخب ميزان الحکمه، ص 519.
27. اعلام الدين، ص 344.
28. مجله صباح، ش 10-9، 1382ش، ص 68. ر.ک: جوان و بحران هويت، محمدرضا شرفي، ص 96؛ ايدئولوژي الهي، ص 271.
29. ذاريات/ 56.
30. طلاق/12.
31.ملک/2.
32. هود/ 118 و 119.
33. بحارالانوار، ج1، ص 167، ح2.
34. طلاق/ 12.
35. هود/ 118 و 119.
36. نورالثقلين، حويزي، ج2، ص 404، ح 250، به نقل از منتخب ميزان الحکمه، ص 65، ح 705.
37. ر.ک: معارف قرآن، محمد تقي مصباح يزدي، مؤسسه در راه حق، ص 168؛ مجله صباح، ش 10-9، ص 74.
38. کافي، ج2، ص 16، ح5؛ منتخب ميزان الحکمه، ص 429.
39. محمد/24.
40. نساء/31.
41. نساء/ 48 و 116.
42. يوسف/ 87.
43. مريم/ 32.
44. نساء/93.
45. همان/ 10.
46. انفال/ 16.
47. بقره/275.
48. همان/ 102.
49. اسراء/32.
50. آل عمران/ 77.
51. همان/161.
52. توبه/34.
53. بقره/283.
54. همان/ 27.
55. حج/30.
56. اعراف/ 99.
57. ابراهيم/ 7.
58. المطففين/1.
59. نجم/32.
60.مناقب، ج4، ص 272 و 273.
61. نساء/59.
62. احزاب/ 33.
63. تفسير صافي، محسن فيض کاشاني، ج1، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، ج1، ص 462 و 463.
64. همان، ص 463.
65. کافي، ج1، ص 191، کتاب الحجه، ح1.
66. آل عمران/162.
67. هود/ 18.
68. نحل/ 84.
69. زمر/ 56.
70. توبه/ 119.
71. سباء/46.
72. مناقب، ج4، ص 194 و 195.
73. آل عمران/7.
74. کافي، ج1، ص 213، کتاب الحجه، باب الراسخون، ح2؛ اعلام الهدايه، ج8، ص 234.
 

منبع:نشريه فرهنگ کوثر، شماره 77.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.