از جايگاه حقيقت و واقعيت در سينما از ديدگاه اسلام و غرب
نويسنده: زينب رسولي
درک واقعيت و فهم حقيقت دو رکن اساسي فلسفه وجودي اديان و مکاتب بشري است. اديان الهي از زمان آدم (ع) تا خاتم (ص) رسالتشان شناساندن واقعيت خارجي براي دستيابي به آرامش روحاني و جسماني بر پايه حقيقت متعالي بوده است اما مکاتب بشري- به خصوص بعد از رنسانس - خلاف آن ها ، واقعيت خارجي را دستمايه آرامش و آسايش جسماني بر مبناي حقيقت ادنايي قرار داده اند.
پا به عرصه حيات گذاشتن سينما منجر به پيدايش مبلغي تنومند در دستان مکاتب الحادي شد تا حقايق مورد نظرشان را به مخاطبان جهانيشان القاء کنند. اين نوشتار سعي دارد مبناي حقيقت و واقعيت را در دو ديدگاه اسلام و غرب بررسي کند.
مفهوم حقيقت دو گونه متفاوت لحاظ مي شود: حقيقت متعالي و حقيقت ادنايي. حقيقت متعالي صعود معنوي بشر در سير تکامل انساني اوست و حقيقت ادنايي نزول درکاتي بشر در سير تکامل حيواني او. اسلام واقعيت را براي نيل به حقيقت متعالي مي داند و در غير اسلام واقعيت راهي است براي رسيدن به حقيقت ادنايي.
خداوند انسان را تنها مخلوقي مي شمارد که ميتواند جانشين احسن پروردگار برجهان است ، وظيفه کرده در خدمت بشر قرار گيرند. اما هدف از کرنش و خلق مخلوقات (واقعيات) براي انسان چه بوده است؟(1) اسلام حقيقت را نتيجه شناخت واقعيت مي داند، بنابر اين ديدگاه انسان بايد به اصل و جايگاه اصلي خويش که همان نمايندگي حق تعالي است برسد. لذا توانايي هاي فردي، تلاش و برنامه هاي پيامبران براي انسان ، راه هاي رسيدن از واقعيت به حقيقت را نشان مي دهد. در اسلام واقعيت براي همگان واحد اما حقيقت براي هر فرد به نسبت نگرش او به واقعيت و بهره اش از آن متفاوت است. حقيقتي که منظور اسلام است حقيقتي است متعالي که نهايتي ندارد. پيامبر اسلام و ائمه معصومين کساني بودند که به بالاترين مرتبه حقيقت ، که انسان کامل بودن است، رسيده اند. در جهان بيني اسلامي واقعيت راهي است که انسان ها را نه به حقيقت مي رساند بلکه آن ها را در مرتبه اي که خود خواسته اند به عين حقيقت بدل مي کند.
در برابر نظر اسلام مي توان به ديدگاه فيلسوفان و مکاتب غربي اشاره کرد. در اين ديدگاه که خدا را از معادله زندگي حدف و اومانيسم يا انسان محوري را جايگزين خدا محوري کرده اند، آرمان ها ، خواسته ها و نيازهاي ناسوتي را مبنا قرار داده و با توجه به نسبتي که با آن برقرار مي سازند واقعيت و حقيقت را تعريف مي کنند. واقعيت در اين ديدگاه، همان عالم خارجي است که براي تمامي انسان ها مشترک است، لکن حقيقت به حقيقت ادنايي تغيير شکل داده است. بر همين مبنا سعي مي کنند مشخصه هاي حقيقت را که نفس و اميال حيواني است به دنياي واقعي خويش تسري بخشند. تسري حقيقت ادنايي به واقعيت خارجي بعد از رنسانس شکل جدي تري پيدا کرده ودر نقاشي، داستان، عکس، شعر و... خودنمايي کرده است.
با حضور سينما به عنوان رسانه همه گير و ابزاري با قدرت تبليغي افسون گر، فرصتي مناسب حاصل شد تا حقيقت هاي ادنايي نفوس فيلسوفان و متفکران غربي در قالب فيلم نامه ها و سپس فيلم ها تصوير گري شود. هنر هفتم ابزاري مهم براي انتقال نگرش سوبژکتيو فيلم سازان است که در رسانه فيلم ظاهر مي شود.
خلاف ديدگاه قبلي که اصل در واقعيت رسيدن به حقيقت بود، اين جا حقيقت مسير تغير واقعيت است. هر انساني يک مرتبه خاصي از حقيقت ادنايي را دارد، بنابراين هر کس که از قدرت بيش تري براي در اختيار گرفتن سلاح رسانه برخوردار باشد مي تواند مفهوم حقيقت نفس خويش را ملموس کرده و به عنوان پيام به مخاطبان خود برساند.مخاطبان هم با گرفتن پيام، خود را به همان حقيقت ادنايي نزديک مي کنند؛ اين همان «نومن» يا «حقيقت جهاني» کانت است. او معتقد بود حقيقت جهان در پشت و عقبه ايده هاي ذهني بشر پنهان شده است.
تمامي مکاتب سينمايي نيز بر همين منوال شکل گرفته اند؛ رئاليسم و ايده ئاليسم دو مکتب عمده سينما، از بدو تشکيل سينما تا اکنون به ارائه دو تفکر متفاوت اما نزديک به هم پرداختند. رئاليست ها سعي کردند ناهمواري ها و زشتي هاي جامعه را نشان دهند. بدون اين که هدف اصلاحي از اين عملکرد داشته باشند. اينان به نوعي منفعلانه تسليم سرنوشت خوش شدند. برادران لومير را مي توان پدران سبک رئاليسم در سينما خواند. عده ديگر هم (ايده ئاليست ها) مبناي فکري و ساخت فيلم را آرمان ها و ايده هاي نفساني خويش قرار داده و سعي در پياده سازي و توسيع آن حقايق در عالم واقع دارند. ژرژ مليس جزء اولين ايده ئاليست هاي سينما است.
هم اکنون دايه داران مکتب ايده ئاليسم سردمدار حرکت تزريق حقيقت ادنايي به واقعيت اند. بنابراين وقتي مشخص شد سينما به عنوان يک هنر وظيفه ارتباط دهي مفهوم حقيقت را به واقعيت دارد. مي توان چنين نتيجه گرفت که از ديدگاه اسلام هنر رسانه فيلم مانند ساير هنرها نه ذات منفي و نه مثبت دارد، بلکه فقط يک ارتباط دهنده است که فيلم ساز مسلمان بايد به واسطه اين ابزار مهم حقايق وجودي خويش را در قالب تصوير بيان کند تا مخاطبان با درک آن واقعيت، خويش را به بالاترين درجه حقيقت يا پله برتري از حقيقت متعالي برسانند.
ناگفته نماند که شرط اصلي بيان حقايق توسط کارگردان يا فيلم نامه نويس، رسيدن آن ها به درجه اي از حقيقت متعالي است و در اين مورد فرقي بين فيلم هاي مستند يا داستاني نيست.
پا به عرصه حيات گذاشتن سينما منجر به پيدايش مبلغي تنومند در دستان مکاتب الحادي شد تا حقايق مورد نظرشان را به مخاطبان جهانيشان القاء کنند. اين نوشتار سعي دارد مبناي حقيقت و واقعيت را در دو ديدگاه اسلام و غرب بررسي کند.
مفهوم حقيقت دو گونه متفاوت لحاظ مي شود: حقيقت متعالي و حقيقت ادنايي. حقيقت متعالي صعود معنوي بشر در سير تکامل انساني اوست و حقيقت ادنايي نزول درکاتي بشر در سير تکامل حيواني او. اسلام واقعيت را براي نيل به حقيقت متعالي مي داند و در غير اسلام واقعيت راهي است براي رسيدن به حقيقت ادنايي.
خداوند انسان را تنها مخلوقي مي شمارد که ميتواند جانشين احسن پروردگار برجهان است ، وظيفه کرده در خدمت بشر قرار گيرند. اما هدف از کرنش و خلق مخلوقات (واقعيات) براي انسان چه بوده است؟(1) اسلام حقيقت را نتيجه شناخت واقعيت مي داند، بنابر اين ديدگاه انسان بايد به اصل و جايگاه اصلي خويش که همان نمايندگي حق تعالي است برسد. لذا توانايي هاي فردي، تلاش و برنامه هاي پيامبران براي انسان ، راه هاي رسيدن از واقعيت به حقيقت را نشان مي دهد. در اسلام واقعيت براي همگان واحد اما حقيقت براي هر فرد به نسبت نگرش او به واقعيت و بهره اش از آن متفاوت است. حقيقتي که منظور اسلام است حقيقتي است متعالي که نهايتي ندارد. پيامبر اسلام و ائمه معصومين کساني بودند که به بالاترين مرتبه حقيقت ، که انسان کامل بودن است، رسيده اند. در جهان بيني اسلامي واقعيت راهي است که انسان ها را نه به حقيقت مي رساند بلکه آن ها را در مرتبه اي که خود خواسته اند به عين حقيقت بدل مي کند.
در برابر نظر اسلام مي توان به ديدگاه فيلسوفان و مکاتب غربي اشاره کرد. در اين ديدگاه که خدا را از معادله زندگي حدف و اومانيسم يا انسان محوري را جايگزين خدا محوري کرده اند، آرمان ها ، خواسته ها و نيازهاي ناسوتي را مبنا قرار داده و با توجه به نسبتي که با آن برقرار مي سازند واقعيت و حقيقت را تعريف مي کنند. واقعيت در اين ديدگاه، همان عالم خارجي است که براي تمامي انسان ها مشترک است، لکن حقيقت به حقيقت ادنايي تغيير شکل داده است. بر همين مبنا سعي مي کنند مشخصه هاي حقيقت را که نفس و اميال حيواني است به دنياي واقعي خويش تسري بخشند. تسري حقيقت ادنايي به واقعيت خارجي بعد از رنسانس شکل جدي تري پيدا کرده ودر نقاشي، داستان، عکس، شعر و... خودنمايي کرده است.
با حضور سينما به عنوان رسانه همه گير و ابزاري با قدرت تبليغي افسون گر، فرصتي مناسب حاصل شد تا حقيقت هاي ادنايي نفوس فيلسوفان و متفکران غربي در قالب فيلم نامه ها و سپس فيلم ها تصوير گري شود. هنر هفتم ابزاري مهم براي انتقال نگرش سوبژکتيو فيلم سازان است که در رسانه فيلم ظاهر مي شود.
خلاف ديدگاه قبلي که اصل در واقعيت رسيدن به حقيقت بود، اين جا حقيقت مسير تغير واقعيت است. هر انساني يک مرتبه خاصي از حقيقت ادنايي را دارد، بنابراين هر کس که از قدرت بيش تري براي در اختيار گرفتن سلاح رسانه برخوردار باشد مي تواند مفهوم حقيقت نفس خويش را ملموس کرده و به عنوان پيام به مخاطبان خود برساند.مخاطبان هم با گرفتن پيام، خود را به همان حقيقت ادنايي نزديک مي کنند؛ اين همان «نومن» يا «حقيقت جهاني» کانت است. او معتقد بود حقيقت جهان در پشت و عقبه ايده هاي ذهني بشر پنهان شده است.
تمامي مکاتب سينمايي نيز بر همين منوال شکل گرفته اند؛ رئاليسم و ايده ئاليسم دو مکتب عمده سينما، از بدو تشکيل سينما تا اکنون به ارائه دو تفکر متفاوت اما نزديک به هم پرداختند. رئاليست ها سعي کردند ناهمواري ها و زشتي هاي جامعه را نشان دهند. بدون اين که هدف اصلاحي از اين عملکرد داشته باشند. اينان به نوعي منفعلانه تسليم سرنوشت خوش شدند. برادران لومير را مي توان پدران سبک رئاليسم در سينما خواند. عده ديگر هم (ايده ئاليست ها) مبناي فکري و ساخت فيلم را آرمان ها و ايده هاي نفساني خويش قرار داده و سعي در پياده سازي و توسيع آن حقايق در عالم واقع دارند. ژرژ مليس جزء اولين ايده ئاليست هاي سينما است.
هم اکنون دايه داران مکتب ايده ئاليسم سردمدار حرکت تزريق حقيقت ادنايي به واقعيت اند. بنابراين وقتي مشخص شد سينما به عنوان يک هنر وظيفه ارتباط دهي مفهوم حقيقت را به واقعيت دارد. مي توان چنين نتيجه گرفت که از ديدگاه اسلام هنر رسانه فيلم مانند ساير هنرها نه ذات منفي و نه مثبت دارد، بلکه فقط يک ارتباط دهنده است که فيلم ساز مسلمان بايد به واسطه اين ابزار مهم حقايق وجودي خويش را در قالب تصوير بيان کند تا مخاطبان با درک آن واقعيت، خويش را به بالاترين درجه حقيقت يا پله برتري از حقيقت متعالي برسانند.
ناگفته نماند که شرط اصلي بيان حقايق توسط کارگردان يا فيلم نامه نويس، رسيدن آن ها به درجه اي از حقيقت متعالي است و در اين مورد فرقي بين فيلم هاي مستند يا داستاني نيست.
پي نوشت ها :
1. و هوالذي جعلکم خلائف الارض ؛ انعام، 165.