تأملي در نظريه ي «تطور امامت در انديشه شيعي»(3)

فهم تاريخ بسان هر علم ديگري، در پرتو نگاه عالمانه و روشمند به تاريخ ممکن خواهد بود. جمود در استناد به مجرد يک گزارش تاريخي بدون توجه به همه ي عوامل دخيل در فهم، نتيجه ناقصي به دنبال خواهد آورد. اين آسيب در حوزه علم تاريخ، شبيه همان آسيبي است که در دوره هايي، قرآن و حديث به آن مبتلا شده اند. ظهور عده اي به عنوان قرآنيون و يا اهل حديث، بر مبناي همين تفکر بوده است که يک آيه ي قرآن و يا يک حديث نبوي، في نفسه و صرفاً بر اساس
دوشنبه، 1 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تأملي در نظريه ي «تطور امامت در انديشه شيعي»(3)

 تأملي در نظريه ي «تطور امامت در انديشه شيعي»(3)
تأملي در نظريه ي «تطور امامت در انديشه شيعي»(3)


 

نويسندگان: دکتر سيد رضا مؤدب /محمد حسن احمدي
استاد دانشگاه قم /دانشجوي دکتراي دانشگاه تربيت مدرس



 

ج.ظاهر نگري در تاريخ
 

فهم تاريخ بسان هر علم ديگري، در پرتو نگاه عالمانه و روشمند به تاريخ ممکن خواهد بود. جمود در استناد به مجرد يک گزارش تاريخي بدون توجه به همه ي عوامل دخيل در فهم، نتيجه ناقصي به دنبال خواهد آورد. اين آسيب در حوزه علم تاريخ، شبيه همان آسيبي است که در دوره هايي، قرآن و حديث به آن مبتلا شده اند. ظهور عده اي به عنوان قرآنيون و يا اهل حديث، بر مبناي همين تفکر بوده است که يک آيه ي قرآن و يا يک حديث نبوي، في نفسه و صرفاً بر اساس
معناي ظاهري که در ذهن مخاطب تبادر کرده است، مي تواند ملاک شناخت و فهم باشد، مثلاً اگر به آيه «و اعبد ربّک حق يأتيک اليقين» برسد، از آن برداشت مي کند که منتهاي حد عبادت کردن خدا تا آن جايي است که انسان، به يقين برسد؛ از آن مرحله به بعد نيازي به انجام اعمال عبادي نيست.
تاريخ هم کم و بيش با اين آسيب مواجه بوده است. در تاريخ است که وقتي امام صادق(ع) فرزند خود اسماعيل را دفن مي کرد، روي قبر وي نوشت: «هذا اسمعيل ...» ظاهر گرايان همين را مبناي عمل خود قرار مي دهند و کلمه اسماعيل را روي قبر اموات خود مي نويسند.
بايد اعتراف کرد در شناخت پيشينه ي مفهوم امامت با اين آسيب جدي مواجهيم و اتفاقاً با توجه به حساسيت موضوع امامت که به آن نيز خواهيم پرداخت، حضور اين آسيب در اين حوزه قوي تر است. به ياد دارم در دوره اي از مراحل تحصيل، روزي استاد محققي تمام شاگردان مجموعه علمي مان را که چيزي نزديک به دويست تا سيصد نفر بودند گرد آورد و از آنها براي به ثمر رسيدن تحقيقي در مورد پيشينه ي ولايت فقيه ياري خواست و آن هم به اين صورت که هر يک از افراد، کتابي فقهي يا حديثي را بردارد و با مرور از اول تا به انتها، هر جا به واژه ي ولي و حاکم برخورد، آن را استخراج کند تا در نهايت مبنايي براي استنباط آن محقق گردد؛ بي آنکه بخواهيم از کارکردهاي نسبي اين مقايسه آماري چشم پوشي کنيم، اين را نيز نمي توان ناديده گرفت که چنين نگرش و ورودي به بحث پيشينه تاريخچه ولايت فقيه، در نگاه اوليه خود، اتفاقاً با نتايج اصالت زدايانه اي روبرو خواهد شد. به راستي بايد گفت: شمول اين نوع آسيب در تحقيقات مربوط به اينگونه موضوعات، از آسيب هاي جدي و قابل بررسي است. شايد ظهور نيروي رايانه در رسيدن سريع تر به اين آمار به اين آسيب، بيشتر هم
دامن زده باشد. به راستي بايد ديد کندوکاو در پيشينه ي تاريخي واژه ي مثلاً «ولي فقيه» تا چه حد با پيشينه تاريخي «مفهوم مراد از آن» ارتباط دارد. ما نه اين ارتباط را انکار مي کنيم و نه آن را ارتباطي کاملاً همخوان مي دانيم؛ در هر صورت بايد نحوه تعامل اين لفظ و اين مراد ابتدا کاملاً مشخص گردد؛ البته طرح اين بحث، ظرافت خاصي مي خواهد. عدم توجه به اين ظرافت، ممکن است ما را متهم به دفاع از نظريه تطور مفهوم مثلاً ولايت فقيه گرداند و اتفاقاً بر عکس، يعني آنکه ما دقيقاً علت عمده گرايش پاره اي انديشمندان را به ادعايي اين چنين، همان غلبه ي رويکرد روشي مذکور در نوع اين تحقيقات مي دانيم.(1) در پژوهش هايي اين چنين بايد توجه داشت که الفاظ، بيشتر از معاني دچار عارضه هايي چون تولد، مرگ و يا تطور معناي دروني شان مي شوند؛ اما معاني، مخصوصاً مفاهيم مورد ادعا در حوزه دين باوران کمتر دچار اين عارضه ها مي گردند.(2)
در مورد مفهوم امامت و پيشينه ي تاريخي آن نيز، وضع به همين قرار است؛ يعني بايد بدانيم پژوهش ما بررسي تاريخي يک مفهوم است و نه لفظ و بر اين اساس، اين مفهوم مي تواند در ادوار مختلف تاريخي، در قالب هاي متفاوتي ظهور يافته باشد؛ اگر چه چندان که اشاره رفت، به سبب بشري بودن آن، خودش هم مي تواند به مرور زمان تغييراتي پذيرفته باشد و البته در مقام تحقق، خواهيم گفت که اين تطورات (در حوزه مفهوم امامت) به نحو ملموسي قابل درک است.

د.حساسيت موضوع امامت
 

ريشه يابي تاريخي در مورد هر مفهومي، فوايد علمي متناسب خود را دارد؛ چنانچه امروزه ظهور تاريخ هاي مضاف، رشد چشمگيري داشته است. پرداختن به مقوله هايي چون تاريخ علم پزشکي، تاريخ فلسفه، تاريخ علوم قرآن و امثال آن، همه گوياي کارآمد بودن اينگونه مباحث تاريخي در شناخت کامل تر آن علم است؛ اما به نظر مي رسد پيوند تاريخ و مسئله امامت با ملاحظات قابل توجهي روبروست که به حساسيت موضوع مي انجامد. براي آنکه فهم اين حساسيت، روشن شود، علم ديگري مثل هسته اي را در نظر مي گيريم. اين علم مي تواند به علوم مختلفي مدد برساند، اما اگر بخواهيم از اين علم در پزشکي هم مدد بگيريم، مسلماً، مسئله حساسيت ويژه اي پيدا خواهد کرد؛ از اين جهت که اصل تولد اين علم، همراه با مضرات جدي براي سلامتي بشر است و حال ادعا اين است که به کمک اين علم به سلامت انسان ها بپردازيم. در بررسي تاريخ امامت هم با شبيه چنين حساسيتي روبرو هستيم. تاريخ، به هر علمي مدد برساند، بايد قبول کرد کميت آن در سود رساني به حوزه امامت، لنگ است.
انديشه امامت را مي توان به دلايل متعدد تاريخي، فرايند رمزگونه اي دانست که نه تنها تحليل گزاره هاي مربوط به آن با نگاه صرف تاريخي ممکن نيست، بلکه عدم توجه به ظرافت مسئله، کاوشگر تاريخي را با تناقضات آشکاري روبرو خواهد ساخت؛ لذا عدم توجه به اين حساسيت و ظرافت ويژه بحث امامت، از آسيب هاي جدي امامت پژوهي محسوب مي شود.
امروزه و از نگاه عالمان علم تاريخ، اين مسئله بديهي است که نانوشته هاي تاريخ به اندازه نوشته هاي آن و چه بسا بيشتر از آن اهميت دارد؛ به عبارت ديگر در تحليل پيشينه ي انديشه امامت بايد توجه داشت متون نوشته شده ي تاريخي، همه ي
اسناد مربوطه به شمار نمي رود، بلکه اتفاقاً نانوشته هاي اين موضوع، مفهوم ويژه تري دارند. اين مسئله از آن روست که بسيار واضح است که انديشه امامت شيعي، حتي يا شاخصه هاي حداقلي آن، به هيچ وجه مورد پسند حاکمان وقت از جمله قرن اول و مورد بحث نبوده است، بلکه قرائن مختلف، حکايت از ستيزه جويي پيوسته آنها با اين انديشه دارد. حال بايد گفت: از طرفي با پذيرش وجود چنين نزاع جدي بين موافقان و مخالفان اين انديشه و از طرفي با سيطره ي اين فضا بر غالب متون تاريخي، چگونه مي توان با گرفتن ژست تحقيق علمي و دانشگاهي و با ادعاي تبيين پيشينه ي انديشه ي امامت، تيشه بر ريشه اين اصل ارزشمند اسلامي زد و نتايجي روشنفکرمآبانه را بر باورهاي شيعي بار کرد.
در شناخت پيشينه امامت، بيشتر از آنکه نيازمند متن تاريخي باشيم، به دقت در تحليل نيازمنديم. تنوع و گستره عناوين طرح شده از زبان امام محمد باقر(ع) در مورد شئون امامت از جمله «ان السلاح عندهم، انهم قائمون بأمرالله، انهم اول ما خلق الله، ان عندهم جميع القرآن، عندهم الجفر و الجامعه، ان الصحيفة عندهم، عندهم الاسم الاعظم، انهم الراسخون، ان عندهم اخبار السماء و ...» به گونه اي است که طرح آنها، حداقل با فضا، سبک و سياق آن متون تاريخي که البته بازخوردي از فضاي جامعه است بيگانه است؛ بنابراين نيافتن اينگونه تعاليم در متون و احاديث امامان پيش از امام باقر(ع) به فرض اثبات مي تواند رساننده ي دو مفهوم کاملاً متضاد باشد: يکي آنکه اين مفاهيم، پيشينه و سابقه اي ندارند و ديگر آنکه اين مفاهيم بوده اند، ولي فرصت و مجالي براي ثبت آنها نبوده است. هر دوي اين احتمالات، قابل بررسي است و البته توجه به ظرافت موضوع از طرفي و فضاي مخالف از طرف ديگر که در مجموع منجر به حساسيت موضوع مي شوند، احتمال دوم را در درجه بيشتري از احتمال قرار مي دهد.
بر اين اساس لازم است نقش امام باقر(ع) با توجه به اين حساسيت در مورد انديشه امامت، تبيين گردد و از هر گونه يکسويه نگري و ظاهري گري در اين خصوص پرهيز گردد و به هيچ عنوان به حجم متون مرتبط با امامت در هر دوره به عنوان ملاک و ميزاني مطلق، در بررسي پيشينه امامت، نگاه نشود.
بايد توجه داشت نه مفهوم امامت و ولايت از آن مفاهيم چندان ساده اي است که توانسته باشد در قالب الفاظ و متون تاريخي، هويت يافته باشد و نه هر تاريخ نگاري مي توانسته حقايق مربوط به امامت را در تاريخ خود ثبت کند. اگر انديشمندي، در وهله ي اول، بي اعتمادي به تاريخ را نپذيرد، مسلماً نمي تواند تعارض دو جريان موافق و مخالف در اين حوزه و پا به رکاب بودن غالب تاريخ نگاران در جريان مخالف را ناديده بگيرد. امروز ديگر هيچ تحليلگرمسايل تاريخ صدر اسلام نمي تواند اندک ترديدي روا دارد که طرح مباحث ولايت به سبک شيعي آن به هيچ وجه با مذاق مورخان تحت الحمايه دستگاه خلافت ضد شيعي، خوش نمي آمده است.
با اين توجه، واقعاً چه انتظار بي جايي است که بر پايه مستندات تاريخي مذکور، مثلاً در تاريخ طبري بخواهيم يکسره، قضاوت قاطعي در مورد تاريخچه امامت به عمل آوريم. تاريخ را اگر دشمن امامت بدانيم، بهتر از آن است که آن را مددرسان آن بدانيم.
اصل اينکه تاريخ، همه حقايق را نمي نويسد و متأثر از برداشت هاي مورخ است، مورد ادعاي محافل علمي است؛ اما اين ادعا چيزي فروتر از آن چيزي است که ما در اين جا به دنبال آنيم؛ به عبارت ديگر ما با قبول تاريخ با همه کاستي هاش، در سود رساندن به همه علوم، در مورد سودرساني آن به بحث امامت، ترديد جدي داريم و از اين رو، غالب رويکردهاي تاريخ محور را در بررسي مسئله امامت با چالش جدي از اين جهت مواجه مي دانيم.
تاريخ و امامت در هر جا که با هم آشتي نيز کرده باشند، ولي شکي نيست در نمونه مورد مطالعه ي ما، يعني از آغاز رسالت پيامبر تا عصر امامت امام باقر(ع)، جاني ترين دشمن همديگر بوده اند و هرگز يکديگر را برنتابيده اند، از اين رو اصرار و تأکيد بر ادعاهاي فراوان مستند بر گزارش هاي تاريخي گر چه اصيل و متقدم چندان راه به جايي نخواهد برد و آبشخوران از اين شيوه بايد بدانند براي به دست آوردن حقيقت، دست در دهان افعي کرده اند و البته اگر جرئت و شهامت ربودن آن حقيقت را داشته باشند، کاري بس سترگ انجام داده اند.
با همه اين بدبيني ها نسبت به پيوند تاريخ و امامت، دقت در يک متن تاريخي مخالف نيز مي تواند کارکردهاي خوبي در شناخت تاريخ امامت داشته باشد؛ چنان که يکي از راه هاي خود شناسي، رجوع به مخالف است.
پس از توجه دادن به اين نکات، حال به بررسي طرح انديشه ي امامت شيعي در هر يک از ادوار تاريخي از عصر رسالت تا عصر امام محمد باقر(ع) مي پردازيم . نگاه صرف تاريخي ــ و بدون توجه به يادآوري هاي پيش گفته ــ به حوادث رخ داده پس از رحلت پيامبر اعظم(ص) تا عصر امام باقر(ع)، رويکرد خاصي است که هر از چند گاه نتايج غير قابل انطباقي با ادعاهاي شيعي در خصوص مسئله امامت به بار مي آورد. اينگونه نگاه، حتي بر فرض اتکاي آن برمنابع و متون شيعي و گرايش هاي نزديک به آن، قرائت هايي ناهمگون با قرائت رسمي مذهب تشيع از گرايش هاي نزديک به آن، قرائت هايي ناهمگون با قرائت رسمي مذهب تشيع از مسئله امامت را موجب خواهد شد و مسلماً با رجوع به منابع اهل سنت، اين ناهمگوني، ظهور و جلوه بيشتري خواهد داشت.
شالوده ي نتيجه اين نوع رويکرد، معرفي انديشه(3) امامت به صورت انديشه اي
بريده از تعاليم نبوي و يا ادعاي ظهور اين انديشه به صورت تدريجي و در ضمن يک فرايند تکاملي در طول دوران امامت ائمه مي باشد که به نظر ما نتيجه اخير از نظر مبنا، تفاوت جدي چنداني با نتيجه نخستين ندارد؛ چرا که ادعاي هويت تدريجي براي اين انديشه، نمي تواند بي ارتباط با ادعاي نفي اصالت اين انديشه در عصر نبوي باشد و مي تواند به نوعي، رگه هايي از عدم وجود کامل اين انديشه را در باورهاي اصيل عقيدتي، القا نمايد.
سيد ابن طاووس مي نويسد: «چه استبعادي دارد که نصوص بر ولايت علي(ع) و امثال آن را از روي حسد و عداوت مهمل گذاشته و به آن اعتنائي ننمايند»(ابن طاووس، 1417، ص70).

پي نوشت ها :
 

1.دقت به تفاوت بحث بين پيشينه ولايت فقيه و پيشينه ي امامت ضروري است؛ چرا که نمونه ي آماري در مورد اول، عمدتاً اقوال و آراي پيشوايان ديني و فقيهان است و در مورد دوم، فهم تاريخي دين باوران است.
2.در جهت شفاف شدن بحث، بيان مي کنيم که بايد سه مقوله را از هم تفکيک کرد: 1.لفظ؛ 2.مفهوم بشري؛ 3.مفهوم ديني.
3.در اين مقال، هر گاه از امامت به «انديشه تعبير کرديم، به جنبه وحياني و اصالت دار آن تأکيد داريم و هر جا با عنوان «مفهوم» از آن ياد کرديم، نظر به برداشت بشري از آن است که البته قابل تطور است.
 

منبع: نشريه شيعه شناسي، شماره 26.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.