![آفرینش انسان طبق اساطیر چین آفرینش انسان طبق اساطیر چین](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/67fdce4a-93f9-49b7-b63b-0b65b8920102.jpg)
آفرینش انسان طبق اساطیر چین
نویسنده: آنتونی کریستی
ترجمه: محمد حسین باجلان فرخی
ترجمه: محمد حسین باجلان فرخی
در چین باستان اساطیر عموما کمتر مورد عنایت بود (و این بدان دلیل بود که پاسداران سنتهای کهن دل مشغولیهای دیگری داشتند و به چگونگی تکوین جهان کمتر توجه داشتند) در این زمینه آفرینش انسان از اهمیت بیشتری برخوردار بود. در افسانهای که بیشتر از ارزش ادبی برخوردار بود تا اسطورهای گفته شد که انسان از انگل تن مرده پان – گو هستی یافت در روایتی اسطورهای خالق انسان بغ بانو نو- گو (4) است. در این اسطوره نو- گوا است. در این اسطوره نو – گوا همسر فوسی و کسی است که آسمان را پس از عصیان گونگ گونگ مرمت کرد. در نوشتهای بازمانده از روزگار هان وقتی آسمان از زمین جدا شد بر زمین انسانی نبود و بغ بانو نو- گوا نخستین انسان را از گل زرد آفرید اما این انسان نتوانست او را راضی کند و چنین شد که طناب را در گل فرو برد و از قطرات گلی که از طناب فرو افتاد انسانها پدیدار شدند. از تندیسی که بغ بانو نو- گوا از گل زرد پیمانه زده بود طبقه نجبا و اشراف و از قطرات گلی که از طناب فرو افتاد طبقه فرودست و بینوایان پدیدار شدند.
در افسانهای مردمی از افسانههای هوبئی (5)، که تاریخ نگارش آن مشخص نیست، اسطوره آفرینش پان- گو به گونهای دیگر و چنین است که: پان – گو پس از زاده شدن از خاموشی و بیهودگی جهان ملول شد و تندیس مرد و زنی را از گل پیمانه زد تا اداره کننده زمین باشند. وقتی این تندیس خشک شد پان – گو عنصر یانگ و یین را در آنان دمید و چنین شد که نخستین زن و مرد جهان هستی یافتند. پان – گو پس از آن تندیسهای گلی بسیاری ساخت و وقتی مشغول خشک کردن آنان در کوره خورشید بود ابری سیاه قسمت شمال غربی را (كه مورد يورش گونگ گونگ قرار گرفته و خورشيد را درآن جا راهي نبود) پوشانيد و پان – گو كه دچار وحشت شده بود تندیسهای گلي را شتابان با چنگال آهني گرد كرد تا آنها را پنهان نمايد و به سبب شدت توفان و شتاب به ان – گو بسياري از تندیسها آسيب ديد و آدمهای شل و چلاق و ناقص ميراث آدميان ناقص پان – گو است.
در برخي از اسطورهها آفرينش انسان نتيجه آميزش جنسي زن و مرد و در برخي ديگر بغ بانو نو – گوا چون آفريننده آدميان خود زن – مرد است. در اين زمينه جفت ديگر بنا به گزارش ادبي ون – چانگ (7)، تاين–لونگ و دي–يا يا دي–مو (8) (زمين و مادر) است و از آميزش اين دو است كه انسان و ديگر موجودات هستي مییابند.
سالها گذشت و زماني فرا رسيد كه دنيا دچار توفان و سيل شد، اما گون و يو با حفر آبراه و كندن كانال و بريدن کوهها مردم را نجات دادند و آبها را مهار كردند... وقتي خاقان يائو بر زمين فرمان میراند كاهگل بامها آسيب ديد و مردم نتوانستند دانههای خالدار كشت كنند و چنين شد كه مردم تنها به خوردن ارزن وحشي و سبزي قناعت كردند. در اين روزگار پوشاك زمستاني فرمانروا از پوست گوزن و پوشاك تابستاني او از اليافي زمخت بود كه حتي لباس دروازهبانان هم از آن بهتر بود. وقتي يو به خاقاني رسيد مردم از او آموختند كه زمين خود را با خيش و بيل شخم بزنند و يو مردمان را چنان به كار و تلاش واداشت كه موي لطيف و پوست دست و پاي آنان به زمختي گرائيد... در روزگار شون قبايل ميائو (9) عصيان كردند، يو مردمان را به نبرد با شورشيان دعوت میکرد و شون آنان را به بردباري دعوت میکرد.
شون میگفت: «سلاح برگرفتن به زماني كه فرمانروا را هنر و شايستگي كافي نيست بي راهه رفتن و روي گردانيدن از راه است» پس شون سه سال به آموختن هنر فرمانروايي پرداخت و پس از سه سال سپر و تبر برگرفت و به رقص جنگ برخاست و قبيله ميائو تسليم شد. پس گونگ گونگ عصيان كرد و در نبرد با قبيله گونگ گونگ نیزهای بلند و نوك تيز ابداع شد كه از دور تن دشمن را میشکافت و هيچ كس را بدون كلاه خود و زره از آن ايمني نبود.
آن چه بيان شد گزارشي از هان فئي دزو فيلسوف و فرزانه كهن درباره سيماي كهن فرهنگ چين بود. گزارشهای ديگر از اختراعات و ابداعات ديگري سخن میگوید كه به فرمانروايان و شهرياران باستاني نسبت داده شده و قدمت غالب آنها به پيش از روزگار دودمان سيا باز میگردد. روایتهای مربوط به سيل و توفان و چگونگي مهار كردن آن و پيشرفت فن آبياري در اين زمينه از روایتهای ديگر بیشتر است. افسانه عصيان گونگ گونگ و ماجراي شكست او و سوراخ شدن آسمان از ضربه او، كه پيش از اين از آن سخن گفتيم، از نخستين افسانههایی است كه از سيل و توفان سخن میگوید و علت آن را به شكسته شدن ستون آسمان يعني كوه بوجوو كج شدن آسمان نسبت میدهد. افسانههای گونگ گونگ بسيار و گاه اين افسانهها متناقضند و تفسيرهاي آنان نيز با هم سازگار نيست.
در افسانهای مردمی از افسانههای هوبئی (5)، که تاریخ نگارش آن مشخص نیست، اسطوره آفرینش پان- گو به گونهای دیگر و چنین است که: پان – گو پس از زاده شدن از خاموشی و بیهودگی جهان ملول شد و تندیس مرد و زنی را از گل پیمانه زد تا اداره کننده زمین باشند. وقتی این تندیس خشک شد پان – گو عنصر یانگ و یین را در آنان دمید و چنین شد که نخستین زن و مرد جهان هستی یافتند. پان – گو پس از آن تندیسهای گلی بسیاری ساخت و وقتی مشغول خشک کردن آنان در کوره خورشید بود ابری سیاه قسمت شمال غربی را (كه مورد يورش گونگ گونگ قرار گرفته و خورشيد را درآن جا راهي نبود) پوشانيد و پان – گو كه دچار وحشت شده بود تندیسهای گلي را شتابان با چنگال آهني گرد كرد تا آنها را پنهان نمايد و به سبب شدت توفان و شتاب به ان – گو بسياري از تندیسها آسيب ديد و آدمهای شل و چلاق و ناقص ميراث آدميان ناقص پان – گو است.
در برخي از اسطورهها آفرينش انسان نتيجه آميزش جنسي زن و مرد و در برخي ديگر بغ بانو نو – گوا چون آفريننده آدميان خود زن – مرد است. در اين زمينه جفت ديگر بنا به گزارش ادبي ون – چانگ (7)، تاين–لونگ و دي–يا يا دي–مو (8) (زمين و مادر) است و از آميزش اين دو است كه انسان و ديگر موجودات هستي مییابند.
هنرهاي مفيد
سالها گذشت و زماني فرا رسيد كه دنيا دچار توفان و سيل شد، اما گون و يو با حفر آبراه و كندن كانال و بريدن کوهها مردم را نجات دادند و آبها را مهار كردند... وقتي خاقان يائو بر زمين فرمان میراند كاهگل بامها آسيب ديد و مردم نتوانستند دانههای خالدار كشت كنند و چنين شد كه مردم تنها به خوردن ارزن وحشي و سبزي قناعت كردند. در اين روزگار پوشاك زمستاني فرمانروا از پوست گوزن و پوشاك تابستاني او از اليافي زمخت بود كه حتي لباس دروازهبانان هم از آن بهتر بود. وقتي يو به خاقاني رسيد مردم از او آموختند كه زمين خود را با خيش و بيل شخم بزنند و يو مردمان را چنان به كار و تلاش واداشت كه موي لطيف و پوست دست و پاي آنان به زمختي گرائيد... در روزگار شون قبايل ميائو (9) عصيان كردند، يو مردمان را به نبرد با شورشيان دعوت میکرد و شون آنان را به بردباري دعوت میکرد.
شون میگفت: «سلاح برگرفتن به زماني كه فرمانروا را هنر و شايستگي كافي نيست بي راهه رفتن و روي گردانيدن از راه است» پس شون سه سال به آموختن هنر فرمانروايي پرداخت و پس از سه سال سپر و تبر برگرفت و به رقص جنگ برخاست و قبيله ميائو تسليم شد. پس گونگ گونگ عصيان كرد و در نبرد با قبيله گونگ گونگ نیزهای بلند و نوك تيز ابداع شد كه از دور تن دشمن را میشکافت و هيچ كس را بدون كلاه خود و زره از آن ايمني نبود.
آن چه بيان شد گزارشي از هان فئي دزو فيلسوف و فرزانه كهن درباره سيماي كهن فرهنگ چين بود. گزارشهای ديگر از اختراعات و ابداعات ديگري سخن میگوید كه به فرمانروايان و شهرياران باستاني نسبت داده شده و قدمت غالب آنها به پيش از روزگار دودمان سيا باز میگردد. روایتهای مربوط به سيل و توفان و چگونگي مهار كردن آن و پيشرفت فن آبياري در اين زمينه از روایتهای ديگر بیشتر است. افسانه عصيان گونگ گونگ و ماجراي شكست او و سوراخ شدن آسمان از ضربه او، كه پيش از اين از آن سخن گفتيم، از نخستين افسانههایی است كه از سيل و توفان سخن میگوید و علت آن را به شكسته شدن ستون آسمان يعني كوه بوجوو كج شدن آسمان نسبت میدهد. افسانههای گونگ گونگ بسيار و گاه اين افسانهها متناقضند و تفسيرهاي آنان نيز با هم سازگار نيست.
پي نوشت ها :
1. Li
2. Chu-Jung
3. Horniman
4. Nu-Kua
5. Hopei
6. Tsung
7. Wen- Chhang
8. Ti- Mu
9. Miao
10. Malin