خدايان بزرگ اساطير مردمی چین
نویسنده: آنتونی کریستی
ترجمه: محمد حسین باجلان فرخی
ترجمه: محمد حسین باجلان فرخی
افسانههای خدايان مورد توجه عامه در چين بسيار و برخي از اين خدايان در اساطير مردمي از احترامي خاص برخوردارند. برخي از اين خدايان و روايات مربوط به آنان متاثر از مآخذ بودايي يا افسانههایی است كه در اين زمينه پديدار شده و برخي ديگر از اين اسطورهها از آرزوهاي دهقانان و توجه به زندگاني بعد از مرگ متاثر است. ابرهارد بخش بزرگي از افسانههای چين ميانه را مورد بررسي قرار داده و از اين شمار اسطوره خداي آشپزخانه گوياي آن است كه چگونه اين خدا در اسطورههای مردمي شكل گرفته است.
شرح تصویر: بغ بانويي كه زو- اي (1) يا سنگ گرانبهاي امپراتور مرواريد، يو – هوانگ (2) را در دست دارد. خرچنگ آب شيرين زير پاي بغبانو نماد ثروت، زايش نو، هماهنگي و سعادت زناشويي است. موزه بريتانيا.
شرح تصویر: جشن بهاره ماهيگيري در روستاهاي جنوب چين متاثر از جشنهای فصلي ازدواج در دورههای پيش از تاريخ و همانند جشن نذور و فديه دادن سالانه ماهيگيران براي هوبو فرمانرواي رود است. اژدها نماد فرمانرواي اعماق دريا و رود. ظرف چيني بازمانده از دودمان چاين لونگ. موزه ويكتوريا و آلبرت.
شرح تصویر: محفل جادوانگان بر كرانه درياچه گوهرها يا دریاچهاشم سبز در كاخ سي وانگ مو. گروهي از جاودانگان نشسته و گروهي براي شركت در جشن هلوي بيمرگي از راه فرا میرسند و درنا نماد طول عمر است. از نقاش ناشناس اواخر دوره مينگ موزه بريتانيا.
شرح تصویر: خداي آشپزخانه و همسرش. خداي آشپزخانه مهمترین خداي خانوادگي بود كه هر ماه دو بار او را فديه میدادند. در شب سال نو فديه خداي آشپزخانه عسل بود تا به هنگام ديدار فرمانرواي آسمان لبهای او به هم بچسبد و نتواند كژي ها را گزارش كند. تصوير اين خدا غالباً زينت بخش اجاق آشپزخانهها بود. موزه هورنيمان.
ميهمان گرسنه علت محبت و قرباني دادن مردم را پرسيد و خداي جنوب قصه نيرنگ خود را باز گفت و خداي کوهپایههای شمال نيز بر آن شد كه چنين تدبيري را به كار بندد. فرداي آن روز خداي شمال پسرك چوپاني را ديد كه از نزديكي معبد میگذشت و او نيز به تقليد از خداي جنوب پسرك را به نيت بيماري لمس كرد. پسرك چوپان پس از رسيدن به خانه سخت بيمار و دچار تبي سوزان شد. خداي شمال آن چه را خداي جنوب انجام داده بود تقليد كرد و حرفهای او را به تقليد از دهان پسرك چوپان تكرار كرد. پدر چوپان بيمار بي درنگ به معبد شتافت تا آن چه را شنيده بود به كار بندد و پسر را از بيماري برهاند، اما در جلو و اطراف معبد درخت كافور نبود. پدر نگران به درون معبد رفت و با ديدن تنديس خداي كوهپايه كه از چوب كافور ساخته شده بود تکهای از كفل تنديس چوبي را بريد و به خانه بازگشت. پسرك چوپان با خوردن دم كرده چوب كافور شفا يافت، اما آن خانواده فقير بودند و چيزي عايد خداي كوهپايه نشد. خداي کوهپایههای شمال كه از راهنمايي خداي جنوب سخت خشمگين و آزرده بود نزد خداي جنوب رفت و قصه تدبير بي فايده خود را بازگفت. خداي جنوب كه قاه قاه میخندید گفت: «اما تو فراموش كرده بودي كه جلوي معبد تو درخت كافور نيست. كفل بريده تو نتيجه حماقت تو است و جاي خشمگين شدن از ديگران نيست.»
شرح تصویر: بغ بانويي كه زو- اي (1) يا سنگ گرانبهاي امپراتور مرواريد، يو – هوانگ (2) را در دست دارد. خرچنگ آب شيرين زير پاي بغبانو نماد ثروت، زايش نو، هماهنگي و سعادت زناشويي است. موزه بريتانيا.
شرح تصویر: جشن بهاره ماهيگيري در روستاهاي جنوب چين متاثر از جشنهای فصلي ازدواج در دورههای پيش از تاريخ و همانند جشن نذور و فديه دادن سالانه ماهيگيران براي هوبو فرمانرواي رود است. اژدها نماد فرمانرواي اعماق دريا و رود. ظرف چيني بازمانده از دودمان چاين لونگ. موزه ويكتوريا و آلبرت.
شرح تصویر: محفل جادوانگان بر كرانه درياچه گوهرها يا دریاچهاشم سبز در كاخ سي وانگ مو. گروهي از جاودانگان نشسته و گروهي براي شركت در جشن هلوي بيمرگي از راه فرا میرسند و درنا نماد طول عمر است. از نقاش ناشناس اواخر دوره مينگ موزه بريتانيا.
خداي آشپزخانه
شرح تصویر: خداي آشپزخانه و همسرش. خداي آشپزخانه مهمترین خداي خانوادگي بود كه هر ماه دو بار او را فديه میدادند. در شب سال نو فديه خداي آشپزخانه عسل بود تا به هنگام ديدار فرمانرواي آسمان لبهای او به هم بچسبد و نتواند كژي ها را گزارش كند. تصوير اين خدا غالباً زينت بخش اجاق آشپزخانهها بود. موزه هورنيمان.
دو خداي خاك و كوهپايه
ميهمان گرسنه علت محبت و قرباني دادن مردم را پرسيد و خداي جنوب قصه نيرنگ خود را باز گفت و خداي کوهپایههای شمال نيز بر آن شد كه چنين تدبيري را به كار بندد. فرداي آن روز خداي شمال پسرك چوپاني را ديد كه از نزديكي معبد میگذشت و او نيز به تقليد از خداي جنوب پسرك را به نيت بيماري لمس كرد. پسرك چوپان پس از رسيدن به خانه سخت بيمار و دچار تبي سوزان شد. خداي شمال آن چه را خداي جنوب انجام داده بود تقليد كرد و حرفهای او را به تقليد از دهان پسرك چوپان تكرار كرد. پدر چوپان بيمار بي درنگ به معبد شتافت تا آن چه را شنيده بود به كار بندد و پسر را از بيماري برهاند، اما در جلو و اطراف معبد درخت كافور نبود. پدر نگران به درون معبد رفت و با ديدن تنديس خداي كوهپايه كه از چوب كافور ساخته شده بود تکهای از كفل تنديس چوبي را بريد و به خانه بازگشت. پسرك چوپان با خوردن دم كرده چوب كافور شفا يافت، اما آن خانواده فقير بودند و چيزي عايد خداي كوهپايه نشد. خداي کوهپایههای شمال كه از راهنمايي خداي جنوب سخت خشمگين و آزرده بود نزد خداي جنوب رفت و قصه تدبير بي فايده خود را بازگفت. خداي جنوب كه قاه قاه میخندید گفت: «اما تو فراموش كرده بودي كه جلوي معبد تو درخت كافور نيست. كفل بريده تو نتيجه حماقت تو است و جاي خشمگين شدن از ديگران نيست.»
پي نوشت ها :
1. Ju-i
2. Yu-Huang