زعفران
تاريخچه کوتاه1
قديم ترين اسناد مکتوب بشري موجود، عبارت از هزاران لوح نوشته سومريان به خط ميخي است که کشف آنها در بين النهرين (نام يوناني آن. Mesopotamia، عراق کنوني) از سال 1848/م آغاز شد. در اين الواح نام برخي از گياهان ثبت شده است. به نوشته گلين دانيل«هنوز تعداد کمي از لغات سومري مثل cane(نيشکر)...وsaffron(زعفران) در زبان انگليسي به کار مي رود»(2)جرج سارتن طي بحثي کلي درباره رستني هايي که سومريان مي شناخته ونام 250 گياه را در الواح خود آورده اند، مي گويد: «بعضي از نام ها، که ما امروز به کار مي بريم از نام هاي سومري اشتقاق يافته است، ولي معلوم نيست که مقصود ما و مردم سومر و آشور، ازاين نام هاي مشابه، گياه واحدي بوده باشد.ما، در اينجا نام چند گياه را نقل مي کنيم (و اصطلاح ميخي را در ميان پرانتز مي نويسيم): سنا يا کاشي Kasu) cassia )، کاسني يا شکورياKurku) chicory )، زيره يا کمونKamunu)cumin )،زعفرانKurkanu)crocus )زوفاzupu)hysoop )...»(3)سومريان، قومي غير سامي، از پيشگامان امورفلاحت، صنعت و تجارت بوده که در حدود 6000 سال قبل ، از يک منطقه کوهستاني به بين النهرين رفته و پايه هاي تمدن و امپراتوري خود را پي ريخته اند.
بعضي باستان شناسان، از جمله لوکاس، مسکن اوليه سومريان را ايران احتمال داده اند. (4)اگر واقعاً سومريان گياه زعفران را مي شناخته و مقصود آنها همين زعفران معروف خوراکي بوده است، آنها بايد از نواحي کوهستاني منشأ گياه زعفران در ايران، يعني سرزمين ماد، به بين النهرين مهاجرت کرده باشند، شايد سومريان همان بوميان نخستين نواحي کوهستاني دماوند و مازندران بوده اند که به خاطر ابداعات و نوآوريهاي شگفت به«ديو»شهرت پيدا کرده و عاقبت مغلوب شهرياران اساطيري ايران، معروف به پيشداديان، از جمله جمشيد گرديده و مجبور به مهاجرت از نواحي کوهستاني به بين النهرين شده اند. تازيخ افسانه اي ايران متضمن داستان هاي پيشداديان و ديوان است که در منابع اوستايي پهلوي و متون کهن بعد از اسلام نقل شده و توسط کريستن سن مورد بررسي وتحليل قرار گرفته است. (5)در اينگونه منابع، شناخت گياهان خوشبوي و پرورش آنها از اقدامات شاهان پيشدادي به حساب آمده است. از باب نمونه در نوروزنامه(تأليف سال 495ق/1102م)، منسوب به عمر خيام نيشابوري، ضمن شرح چگونگي غلبه جمشيد بر ديوان و پيدايي جشن نوروز ايرانيان، آمده است:
...ديوان را مطيع خويش گردانيد و بفرمود تا گرمابه ساختند و ديبا[ابريشم]راببافتند و ديبارا پيش از ما«ديو بافت»خواندندي...و مشک و عنبر و کافور و زعفران وعود و ديگرطيبها [عطرها]او به دست آورد، پس در اين روز که ياد کرديم جشن ساخت ونوازش نام نهاد...(6)
اقوام و ملل باستان با محصول زعفران يا نام محلي مصطلح در نواحي رويش و پرورش گياه آن آشنا بوده اند. اين نام ها در زبان هاي قديم کم و بيش تلفظي شبيه به لغت سومري Kurk^anu دارد. در آشوري (آسوري):کورکانو/Kurk^anu (o،آرامي: کورکما/k^urkum عبري: کرکم/karkomثبت شده است. (7)واژه کرکم/karkum يا کرکم/kurkumنام زعفران در زبان پهلوي (فارسي ميانه) عصر ساسانيان(حکومت226-651م)بوده که در متون پهلوي-چون بندهش و بندهش هندي-و فرهنگ هاي لغت پهلوي آمده است. (8)ابوريحان بيروني نام سرياني زعفراني راکُرکُما (korkoma) و عربي آن را کُرکُم ثبت کرده(9)، اما در ترجمه فارسي (حدود سال هاي 607 تا633ق/210تا1236م) نوشته بيروني اين جمله اضافه شده است«کرکم:گويند نباتي است که به زعفران ماند»(10)، که ظاهراً منظور زعفران وحشي يا خودرو است. در منابع کهن لغت عربي و عربي به فارسي کلمه کرکم به معني زعفران آمده(11)و در برخي مأخذ به معرب بودن اين کلمه از فارسي تصريح شده است.(12)
واژه کرکم پهلوي احتمالاً در عصر ساسانيان يا پيش تر از آن به نواحي کاشغر در چين رسيده است، چنانکه محمود کاشغري، لغوي ترکستاني، در سال 466ق/1073م، لغات ترکي کاشغري و معادل عربي آن را درفرهنگ خود ثبت کرده و در تعريف اين کلمه نوشته است«کرکم: زعفران، و اين لغت موافق افتاده است با عربي، زيرا عرب نيز آن را کرکم مي نامد».(13)لغت کرکم در اين نواحي دوردست قطعاً سابقه طولاني تري داشته و وام گرفته از واژه پهلوي عصر پارت ها يا ساساني است. بار تولد لوفر در سال 1919م تاليفي عالمانه درباره روابط فرهنگي مدني ايران و چين منتشر وشرح مبسوط با استناد به منابع کهن درباره زعفران آورده، واز جمله نوشته است:
به احتمال زياد گياه زعفران براي کشت از ايران به کشمير برده شده است...سهم ايرانيان در پراکنش فرهنگ زعفران کاري در سرزمين هاي گوناگون را مي توان به روشني از نام تبتي زعفران استنباط کرد:
kum-kur،gur-kumوgur-gum که رد آن را مي توان به سادگي در کرکم/kurkum يا کرکم/karkam پارسي يافت و نه در کن کما/kunkuma[به معني زعفران]در سنسکريت. تبتي ها اين واژه را به مغولستان بردند...عده اي ريشه اين واژه پارسي (وپهلوي آن)، را سامي مي دانند، اما به نظر جمعي ديگر ريشه سامي آن محل ترديد است.(14)
از سوي ديگر داودانطاکي (وفات حدود 1008ق/1599م، اهل انطاکيه از بلاد عثماني يا روم شرقي)، در کتاب داروشناسي خود به عربي، نام پارسي زعفران را کرکيماس [karkim^as]ثبت کرده (15)، و عقيلي خراساني (در سال 185ق/1771م) نيز همين واژه فارسي را نام زعفران دانسته است (16). صاحب برهان قاطع (تأليف 1062ق/1652م) واژه فارسي کرکم (karkam) را به معني زعفران ثبت کرده است(17).
همو و نيز صاحب فرهنگ جهانگيري(تأليف1028ق/1619م) تعريفي از اين قرار نقل کرده اند: «کرکميسه، نام گلي خوشبوي که چند رنگ مي شود، بيشتر در کوه الوند باشد».(18)محمد معين با نقل همين تعريف در توضيح کرکميسه /karkamisa=کرکميشه /karkamida»نوشته است«با مراجعه به منابع و مأخذ اين گياه شناخته نشد»(19). بي گمان اين گياه همان زعفران خودروي دامنه هاي زاگرس و الوند-در نواحي همدان، بروجرد، نهاوند و کرمانشاه-بوده که در وجه کرکم بيشه /karkambisa معنا ومفهوم زعفران خودروي را در ماهيت لفظي خود داشته است. واژه کرکمياس به معني زعفران نيز گويشي از کرکبيسه است که تغييرات تلفظي آن را مي توان به سهولت در وجوه کرکماس /karkam^a، کرکمس /karkama، کرکميس /karkamis و کرکميس/کرکميسه پي گرفت. بر اين اساس نام زعفران خوردوي در نواحي زاگرس و الوند، در سرزمين ماد باستان، کرکميس يا کرکبيس/karkabisa(تحريف يا گوشي از کرکميس) بوده و به کلاله خوراکي گل، يا در واقع محصول گياه زعفران، کرکم گفته مي شده است. از بحث لغوي به اين نتيجه مي رسيم که نام مفروض زعفران در زبان مادها و پارسي باستان مصطلح در عهد هخامنشيان کرکم يا کرکميس و کرکبيس بوده يا اسامي گويشي شبيه به اين نام ها داشته، که پس از معرفي زعفران به ديگر اقوام و ملل باستان، مطابق قواعد تلفظ زباني آنان وجوه تسميه کم و بيش مشابهي (به شرحي که گذشت) پيدا کرده است.
احتمالاً واژه کرکوس (Crocus در يوناني و کنکوما/kunkuma در سنسکريت به معني زعفران ريشه در همان واژه مفروض ايراني عهد مادها و هخامنشيان به معني زعفران يا زعفران خود روي دارد.
مطابق بسياري از شواهد و مستندات موجود مبدأ اوليه گياه زعفران دامنه کوه هاي الوند و زاگرس در سرزمين ماد باستان-در نواحي همدان، بروجرد، نهاوند، رود اور، کرمانشاه تا نواحي اصفهان و قم-بوده است.
زعفران خودروي بعد از اسلام، تا حدود سده? ق/17م، با نام هاي محلي يا گويشي کرکبيس، کرکميس، کرکميسه وکرکيماس شناخته مي شده که در منابع نيز آمده و اکنون با نام گويشي جوقاسم در بعضي از نواحي مزبور چندين موضع و روستا نام زعفران دارد که اسامي برخي از آنها در متون کهن آمده، در حالي که کشت زعفران در اين نواحي در حدود 600 سال پيش منقرض شده است. علاوه بر اين، شواهد ومستندات زيادي موجود است که دلالت بر وجود گياه زعفران خودروي در عرصه پهناور ماد قديم دارد که در اينجا به نقل و بررسي اهم آنها مي پردازيم:
1.ابن فقيه همداني، در حدود سال 290ق/903م، به استناد منابع قديمتر، ضمن شرح اوصاف همدان، زعفران و کرکبيس (=کرکميس: زعفران خودروي) را از جمله رستني هاي جبال (سرزمين ماد باستان)برشمرده، وچکامه هايي از محمد بن بشار و وهب همداني، با مضامين و تعبيراتي تمجيدآميز در وصف خاک حاصلخيز و آب کوهستان الوند (اروند) وفراورده هاي اين سرزمين، چون انگبين، شراب و زعفران، نقل کرده است. ضمن وصف منطقه روذراو (رودراور)، از نواحي سرزمين جبال در فاصله بين همدان و نهاوند، به فراواني گياه زعفران در اين ناحيه اشاره مي کند.(20)
2.محمدبن محمود طوسي، درسال 556ق/1161م، به استناد منابع کهن، کوهستان الوند (جبل اروند) را عظيم ترين کوه سرزمين قهستان (=جبال:کهستان) برشمرده و به رويش طبيعي گياه زعفران در دامنه هاي آن اشاره کرده است.(21)
3.رشيدالدين فضل الله همداني، طبيب و دانشمند اهل ناحيه زعفران خيز همدان در سال700ق/1300م، شرح نسبتاً مبسوطي درباره کشت و کار عملي زعفران نوشته است که به يقين در شمار قديمي ترين آثار مکتوب جهاني در اين زمينه بايد باشد. او شرح کوتاه نيز درباره زعفران خودروي با نام گويشي مصطلح در نواحي همدان، يعني کرکميس آورده، اما کاتب تنها نسخه بر جاي مانده از نوشته رشيدالدين فضل الله، کلمه کرکميس را که براي اومهجور و ناشناخته بوده، حذف کرده است. در اينجا عيناً شرح و تعريف رشيدالدين فضل الله درباره زعفران خودروي را با قيد نام گويشي آن در داخل کروشه[کرکميس]نقل مي کنيم:
...و[کرکميس]مانند زعفران در اکثر زمين هاي ولايت سردسير پاييزگاه در صحراها شکوفه مي کند. بوي و رنگ وبيخ[پياز=corm]آن همه به زعفران مانند است، ليکن گل[منظور کلاله کرکميس است]آن نيک زرد نمي باشد، مانند زردي[کلاله]زعفران، وکم وبيش زرد مي کند و هيچ فرقي نيست، مگر آنکه گل[کلاله]سرخ در ميان آن نمي باشد و به نادر جائي که زمين آن نيکو مي باشد، يکي يا دو شاخ سرخ در ميان زرده [پرچم هاي]آن مي باشد.واگر آن[کرکميس]را از آن صحرا برکنند و باز نشانند وعمارت[آباد کردن زمين زراعتي با شخم دادن کود]بکنند گل[=کلاله]سرخ آن با آن پديد آيد.(22)
4.ابوالفداء، به استناد نوشته حسن بن محمد مهلبي در کتاب العزيزي (تأليف سده4ق/10م)، از رويش زعفران در نواحي کرمانشاه (قرماسين،از شهرهاي جبل) خبر داده است.(23)
5.يا قوت حموي در سال62ق/ 1224م و زکريا قزويني وفات 682ق1283م)به رويش طبيعي گياه زعفران در نواحي بروجرد اشاره کرده اند24، عبدالعلي بيرجندي (وفات934ق/1527م) نيز بر همين مطلب تأکيد مي کند«بروجرد شهري است به قريب همدان...ودر زمين آن زعفران خودروي بود».(25)
6.جيهاني(سده4ق/10م)ضمن وصف شهر نهاوند (از نواحي جبال)مي گويد: «نهاوند بر کوهي نهاده است...وبدانجا زعفران است».(26)
7.ياقوت حموي در سال621ق/1224م، روذاور (رودراور) از نواحي نهاوند را با رودهاي روان معرفي کرده که گياه آن زعفران است؛ (27)
حمدالله مستوفي در سال74ق/1339م )درباره روداور مي گويد«آبش از کوه الوند جاري است و زمينش مرتفع تمام باشد و در آنجا زعفران بسيار باشد و بدين سبب آن زمين را زعفراني خوانند »(28)
8.دو قرن پيش، در سال18م/ 1222ق، مأمور فرانسوي به نام آ.دو پره/A.Dupre، درمسير سفرش از همدان به اصفهان، از طريق کميجان وکوکه (در4کيلومتري خمين)، در کوه هاي دربند (مشرف بر رود شور،در مسير راه تهران به قم) -ورويش گل آن در فصل پاييز دارند، اما به علت منسوخ شدن نام کرکميس يا کرکميسه از آن با عنوان«گل وحشي»و لاله شش پرياد کرده(30)، يا آن را زعفران زراعي معمولي پنداشته اند(31). در حالي که در نواحي مورد بحث کشت زعفران در حدود سده8ق/13م منقرض شده است. (32)اکنون زعفران خودروي در دامنه هاي زاگرس در ارتفاع1000 تا2500 موجود است که در نواحي اراک، گلپايگان ودر برخي نواحي با نام جو قاسم شناخته مي شود(33)، مناطق رويش آن درقديم، بسي گسترده تر واز نظر انبوهي، با تراکم بيشتر بوده است. يکي از گياه شناسان معاصرايران جاي رويش زعفران جو قاسم را از کوه هاي آفتاب روي دالخاني (سنقز)، دامنه هاي بين همدانو کرمانشاه، ارتفاعات و دامنه هاي نواحي کرمانشاه، جيران بلاخ و کوه گرو (در 24 کيلومتري شمال غربي شيراز) مشخص کرده است.(34)گياه جو قاسم شبيه زعفران معمولي (Crocussativusاست، گلپوش (Perianth) آن شامل سه گلبرگ (petal) و سه کاسبرگ (sepal) همشکل و همرنگ گلبرگ است که درون آن سه پرجم(stamen)و اندام مادگي (pistil)قرار دارد. اندام مادگي شامل تخمدان (Ovary) سه خانه متورم و خامه (stile)دراز و باريک منتهي به کلاله (stigma) با سه شاخه قرمز رنگ کوتاه است؛ کلاله سه شاخه جو قاسم کمتر از0/5 سانتيمتر و درزعفران معمولي2تا3 سانتيمتر طول دارد، و تفاوت عمده زعفران خودروي بازعفران زراعتي در همين است.
مطابق شرحي که گذشت، منشأ گياهي زعفران دامنه هاي الوند و زاگرس در سرزمين باستاني ماد بوده که در متون کهن بعد از اسلام از آن با نام جبال يا کوهستان ياد شده است. صاحب حدودالعالم، در سال 372ق/98م، محدوده پهناور سرزمين جبال را -حد شمالي کوه ديلمان، جنوبي خوزستان، شرقي برخي از حدود پارس و کرکس کوه و بعضي نواحي خراسان و غربي آن برخي از حدود عراق و بعضي از حدود آذر آبادگان-مشخص کرده است. همو، در وصف«ناحيت جبال و شهرهاي وي»مي نويسند«ناحيتي است بسيار کشت و برز و آبادان، و جاي دبيران و اديبان، و بسيار نعمت؛ و ازوي کرباس، جامع ابريشم...و زعفران خيزد»(35).
دو شهر باستاني همدان و حلوان، ازکهن ترين شهرها و مراکز تمدني جهان در سرزمين ماد بوده است که رويشگاه هاي طبيعي گياه کرکميس (زعفران خودروي) را در دامنه کوه هاي خود داشتند. در کتيبه هاي تيگلت پيلسر (Tiglath-paileser)شاه آشور، حدود 1100 پيش از ميلاد، از همدان با نام آمدنه (Amadana) و در منابع يوناني با نام اکباتان اکباتانا (Ecbatana)آمده و کتسياس/کتزياس(Ctsias)مورخ و حکيم يوناني (طبيب دربار هخامنشي 415تا398پيش از ميلاد) که پارسي را نيکو مي دانسته در وجه اگبتنه (Agbatana) ثبت کرده است(36). با قيام اربکس (Arbaces) شاه ماد، در عصر اسر حدون (Asarhaddon)شاه آشور (مقتول به سال 681 پيش از ميلاد) استان هاي حلوان (در منابع يوناني خالا/xala، نزديک به سر پل زهاب کنوني) و همدان به تصرف مادها درآمد و سپس ديگر استان هاي آشور آزاد شد.(37)در اين مراکز مدني با پيشينه بسيار طولاني، با وجود عرصه پهناور رويشگاه گياه کرکم يا کرکميس، طبيعي به نظر مي رسد که مردمان قومي اين نواحي موفق به شناخت اين گياه شده و به کشت و پرورش آن توفيق يافته باشند؛ بنابراين، آشنايي اقوام و ملل باستان با زعفران و نام بومي محلي آن (کرکم يا کرکميس يا کلمه اي مشابه) از طريق مراوده و آمد و شد به سرزمين ماد و مبادلات آنها با قوم ايراني ماد آغاز شده است و پس از آنها پارس ها در همسايگي و قرابت قومي با آنان اشاعه دهنده اين شناخت بوده اند. مستندات و شواهد تاريخي دلالت بر آن دارد که هخامنشيان (حکومت 536-331پيش از ميلاد)مصرف کننده زعفران بوده و با خواص و خصوصيات خوراکي و غيره خوراکي آن آشنايي هايي داشته اند.
پولي ين/polyene(نويسنده نظامي يوناني، سده 2م) به استناد منابع عهد اسکندر (حکومت 336-323 پيش از ميلاد)، در رساله حيله ها و فنون جنگي (Stratageremes) برنامه غذايي و 63 نوع مواد خوراکي مصرفي روزانه شاه و دربار هخامنشي، با قيد مقدار هر يک،را-که بر روي ستوني مفرغي حک شده بود-ارائه داده است.در اين فهرست مقدار زعفران مصرفي روزانه دربار هخامنشيان 2 مين (هر مين 498 گرم) ثبت شده است.(38)يوستي با ارائه فهرستي از انواع خوراکيهاي روزانه داريوش از جمله«تافتونها و گرده هاي لطيف زعفران زده، که از سه جور گندم اعلاي مصرف و يونان و سه قسم جو و گندم سياه تهيه مي شده»ذکر کرده است.(39)پلين/pline (طبيعي دان رومي ،23-79م) يادآور مي شود که شاهان و مغ ها از مرهم (در واقع کرم زيبايي) عجيب-که از يک گياه سيليسي (نوعي جگن) با زعفران و چربي بدن شير تهيه مي شد-براي لطافت وزيبايي (پوست بدن ) به کار مي برند.(40)
استفاده از روغن آرايشي زعفران دار، به پيروي از سنت هاي قديم، در عصر پارت ها نيز معمول بوده و بانوان خوش پوش پارتي از آن بهره مي گرفتند.(41)
تهيه عطر و بخور براي دربار هخامنشيان توسط متخصصان خبره انجام مي گرفت. مطابق فهرستي که آتنه /Ithenee(خطيب يوناني سده 2-3م) از تعداد خدمه داريوش بدست داده، 14 نفر عطر ساز در دربار او بوده است.(42)برابر برخي مستندات در ايران باستان، براي خوشبو کردن فضاي کاخ ها از زعفران، همچون عودکندر، به عنوان بخور استفاده مي شده است. بر اين اساس، مجمره هاي آتش يا دو بخوردان، که در سنگ نگاره هاي داريوش در تخت جمشيد موجود است، دلالت بر استفاده از بخور در فضاي کاخ هاي هخامنشي دارد و زعفران محصول ماد از جمله مواد بخور به حساب مي آمد و دسترسي به آن براي ايرانيان آسان تر از عود و عنبر يا کندر بود. دو بخور دان جلوي داريوش در سنگ نگاره تخت جمشيد را در تصوير سياه قلم مي توان ملاحضه کرد.(43)بعد از اسلام نيز به پيروي از سنت هاي کهن از زعفران به عنوان بخور استفاده مي شده است، چنانچه در تاريخ طبرستان ضمن وصف مجلس بزم پر شکوه حسام الدوله اردشير شهريار مازندران (حکومت 413-43ق/ 1022-1046م) آمده است. «ميوه هاي خشک و تر پيش هر يک بر طبق هاي نهادندي، و به هر گام در پس قفاي حرييفان فراشي با مجمره هاي زرين عود، عنبر و زعفران سوختند» .(44)
برخي مستندات حکايت از آن دارد که زعفران را بر اي تجارب يا حمل از مناطق زعفران خيز قديم به ديگرشهرها، درون انبان جاي مي داده اند(45)(انبان عبارت از کيسه اي از پوست دور سته گوسفند يا بز است که پس از دباغي و عمل آوري براي ذخيره و حمل کالا به کار مي رفت). در سنگ نگاره هاي تخت جمشيد هيئت هاي نمايندگي اقوام ايراني وملل تابع هخامنشيان را نشان مي دهد که در حال حمل گزيده اي از بهترين و ارزشمندترين محصولات و کالاهاي سرزمين خود براي پيشکش به حضور داريوش هستند. از جمله تصوير هيئت نمايندگي مادها در اين نقش ها قابل توجه است(46)؛ در اين جا به بررسي موضوعاتي از اين تصوير مي پردازيم:
زعفران در دوره ساسانيان علاوه بر مصرف خوراکي، درماني و آرايشي براي رنگ کردن الياف جامه (پشم، پنبه، ابريشم و موي ) کاربرد داشته که در بندهش و بندهش هندي به آن اشاره شده است.(47)همچنين بر محصول زعفران خراج و ماليات تعلق مي گرفته، بطوري که در سده 1ق/7م، اسپهد مازندران پس از شکست يزيدبن مهلب از جمله به پرداخت 400 خروار زعفران، و به روايت بلاذري 400 بار شتر موظف مي شود(48)، که اين مقدار (با توجه به مقادير مختلف«خروار»در قديم) حداقل 30 و حداکثر 60 تن بوده است. منصور دوانيقي خليفه عباسي (خلافت136-149ق/753-766م) ميزان ماليات محصول مازندران را به روال عهد ساسانيان (اکاسره) سالانه 10خروار زعفران تعيين مي کند.(49)
نثار زعفران همچون گل و درهم و دينار در استقبال از بزرگان و جشن هاي پيشينه باستاني در ايران دارد، بطوريکه در نواحي زعفران خيز بيشتراززعفران استفاده مي شده است. در سده? 1ق/7م، مردم ابر شتجان ناحيه قوم«بر سراحوص[سردار عرب]دراهم [جمع برهم]و زعفران نثارکردند»(50). معرفي زعفران به ديگر اقوام وملل باعث شد که مصرف آن نيز به تقليد از ايرانيان رايج شود. در نزد يونانيان و رومي ها رنگ و عطر زعفران شاهانه به حساب مي آمد، همانند پارس ها در کاخ ها و سالن ها و نيز گرمابه هاي آنان از عطر و بخور زعفران استفاده مي شد و رومي ها حاشيه جامه خود را با زعفران رنگ مي کردند.(51)
استرابواسترابون (Strabo/strabon) که کتاب جغرافياي خود را به قولي سال 7 پيش از ميلاد و به گفته اي سال 18 يا 19 بعد از ميلاد تأليف کرده، از رويش و کشت بهترين زعفران در جزيره کرمبوسا/Crambusa(در درياي مديترانه) که غارکورکيان (Corycian Cave) بالاي آن قرار دارد، خبر داده است.(52)احتمال دارد که پياز زعفران ازسرزمين ماد به اين جزيره منتقل و وجه تسميه غار کور کيان از نام گويشي زعفران در عهد ماد ها و هخامنشيان گرفته شده باشد، يا زعفران خودروي در اين جزيره وجود داشته و نام يوناني زعفران، يعنيCrocus بر گرفته از نام اين جزيره است.
مطابق نوشته تاريخنامه طبري، عرب ها نيز قبل از اسلام جامه بتهاي خود در خانه کعبه را با زعفران خوشبو مي کردند (53)همچنين:
زعفران را با عطر ها به آب بزدندي کافران قريش، و آيين ايشان چنان بود و برخويشتن و بر جامه ماليدني تا همه تن ايشان و جامه زرد شدي و باک انداشتندي، زيرا که از همه بويهاي خوش ايشان را عزيز تر بودي،و زعفران از کرمانشاه وحدود همدان برند (54).
عرب ها که به مصرف زعفران در عهد ساسانيان آشنايي پيدا کرده بودند علاوه بر رنگ کردن جامه، به عنوان خضاب نيز از آن استفاده مي کردند، که بعد از اسلام نيز استمرار داشت. جرجي زيدان مي گويد«نخستين کسي که ريش خود را با زعفران خضاب کرد جرير -شاعر بوده».(55)طبري نقل مي کند که منصور دوانيقي خليفه عباسي نيز ريش خود را با زعفران خضاب مي کرد.(56)ترکيب زعفران با شراب وچربي شير که براي لطافت بخشي پوست در دربار هخامنشيان رايج بود، عرب ها با حذف چربي از اين ترکيب استفاده مي کردند.
بدان لحاظ که زعفران يک ماده غذايي و رنگ و رايحه بخش خوراک هاست و از ديگر سوي استفاده? طبي، درماني، بهداشتي ورنگرزي دارد، بحث درباره مصارف گوناگون از عهد باستان تا زمان حاضر از حو صله اين مقاله خارج است، به اين منظور به کتاب زعفران از دير باز تا امروز(تاًليف ابريشمي)حواله مي دهد که با استفاده از صدها مأخذ در گفتار سوم اين پژوهش (ص239تا430) آمده است.در گفتار چهارم اين کتاب (ص431تا560) نيز خواص وخصوصيات زعفران از ديرباز تا امروز مورد بررسي قرار گرفته است.
داستان انتقال زعفران از نواحي سرزمين ماد به نواحي ايران ومعرفي آن به ديگر اقوام و ملل و اشاعه فرهنگ زعفران کاري بسي طولاني بوده که در گفتار دوم کتاب زعفران از دير باز تا امروز (ص119تا238) جغرافياي تاريخي مناطق زعفران خيز، مستند به بيش از 500 مأخذ، بررسي شده و موضوعات و مباحثي به اين شرح مورد پژوهش قرار گرفته است:
مناطق زعفران خيز گذشته وکنوني ايران
مناطق زعفران خيز جهان
انتقال فرهنگ زعفران کاري به نواحي مديترانه
ب.افريقا:1.ابه؛2.اربس؛3.مجانه؛ 4.لربس؛
ج.اندلس(اسپانيا):1.بياسه؛2.وادي الحجاره؛3.بلنسيه؛4.ينشته؛5.ابده؛6.فرمنتيره؛7.رصافه؛
د.روم ويونان: 1.صقليه؛2.روم شرقي.
توليد و تجارت زعفران پيشينه اي کهن دارد. در گفتار پنجم کتاب زعفران از ديرباز تا امروز (ص561تا714) در ذيل عنوان«زراعت، تجارت و استاندارد زعفران»اين پيشينه مستند به بيش از 200 مأخذ مورد بررسي قرار گرفته و آمارهاي موجود از دو سده? اخير، تا پايان 1382 ش/2004م مربوط به توليد و تجارت زعفران ايران و ديگر کشورها و نيز استاندارهاي بين المللي نقل شده است.
پي نوشت ها :
1.در اين نوشته سال هجري قمري با حرف(ق)و ميلادي با حرف(م)مشخص شده است.
2.گلين دانيل، تمدن هاي اوليه و باستانشناسي خاستگاه آنها، ترجمه? هايده معيري، تهران، مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1363، ص81، ونيزرک:محمد حسن ابريشمي، زعفران از ديرباز تا امروز، تهران، اميرکبير، 1383، ص8.
3.جورج سارتن، تاريخ علم، ترجمه? احمد آرام، تهران، اميرکبير، 1375، ج1، ص87؛ و نيز رک: ابريشمي، همان کتاب، ص8 و 9.
4.هنري لوکاس، تاريخ تمدن از کهن ترين روزگار تا سده ما، ترجمه? دکتر عبدلاحسين آذرنگ، تهران، کيهان، 1366، ج1، ص81.
5.آرتور کريستن سن، نخستين انسان و نخستين شهريار، ترجمه? دکتر احمد تفضلي و دکتر ژاله آموزگار، تهران، نشرنو، 1364، ج1،1368، ج2.
6.نوروزنامه، منسوب به عمربن ابراهيم خيام نيشابوري، به کوشش علي حصوري، تهران، طهوري، 1357، ص17 به اختصار.
7.دکتر محمد جواد مشکور، فرهنگ تطبيقي عربي با زبان هاي سامي و ايراني، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1357، ج2، ص758، ذيل«کرکم، کرکم»؛ و نيز رک: توضيحات دکتر محمد معين در حواشي: برهان قاطع، محمد حسين بن خلف تبريزي، تهران، اميرکبير، 1361، ص1624، ذيل واژه کرکم به معني زعفران؛ ابريشمي، همان کتاب، ص8.
8.فرنبغ دادگي، بندهش، ترجمه مهرداد بهار، تهران، توس، 1369، ص88 ، 184؛ بندهش هندي (متني به زبان پارسي ميانه، پهلوي ساساني)، ترجمه رقيه بهزادي، تهران، مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1368، ص59 ،111،276؛ ديويدنيل مکنزي، فرهنگ کوچک زبان پهلوي، ترجمه دکتر مهشيد مير فخرايي، تهران، پژوهشگاه، 1379، ص254.
9.ابوريحان بيروني (وفات 2 رجب440/12 دسامبر1408م)، کتاب الصيدنه في الطب (به عربي)، به کوشش عباس زرياب، تهران، مرکز نشر دانشگاهي، 1370، ص311،312، ذيل«زعفران».
10.ابوريحان بيروني، صيدنه، ترجمه? ابوبکربن علي کاساني، به کوشش دکتر منوچهر ستوده-ايرج افشار، تهران، 1385، ص597، ذيل «کرکم».
11.در اين فرهنگهاي کهن عربي به فارسي براي کلمه کرکم معني زعفران آمده است: اديب يعقوبي کردي نيشابوري، کتاب البلغه (تأليف 438ق) به کوشش مجتبي مينوي و فيروز حريرچي، تهران، بنياد فرهنگ، 1355، ص123؛ ابوالفتح ميداني نيشابوري (وفات518ق/1124م)، السامي في الاسلامي (چاپ عکسي از نسخه خطي سال601ق)، تهران، بنياد فرهنگ، 1355، ص195، ابوالفضل حبيش تفليسي، قانون ادب(تأليف545ق/1150م)، به کوشش غلامرضا طاهر، تهران، بنياد فرهنگ، 1351، ج3، ص1485، تاج الاسامي، از مؤلفي ناشناخته (تأليف اوايل سده7ق/13م)، به کوشش علي اوسط ابراهيمي، تهران، مرکز دانشگاهي، 1367، ص483.
12.ابي منصور جواليقي (وفات 540 ق/1145م)، المعرب من الکلام الاعجمي علي حروف المعجم، به کوشش احمد محمد شاکر، افست شده درتهران، 1966م، ص291، احمد شاکر درحاشيه با ارائه مستنداتي به معرب بودن کلمه کرکم از فارسي اشاره مي کند: و نيز رک: دهخدا، لغت نامه، ذيل«کرکم»ابريشمي، همان کتاب، ص30.
13.محمود بن حسين کاشغري، ديوان لغات الترک، به کوشش دکتر سيد محمد دبير سياقي، تهران، پژوهشگاه 1375، ص890.
14.ابريشمي، همان کتاب، ص10 ، 11.
15.داود انطاکي، تذکره اوالالباب و الجامع العجب و العجاب، طبع علي شيري، بيروت، 1411ق/1911م، ص253.
16.عقيلي خراساني، قرابادين کبير، تهران، 1344 ،ص989، و نيز رک:ابريشمي، همان کتاب، ص30، ذيل«کرکيماس».
17.محمد حسين بن خلف تبريزي، برهان قاطع (تأليف 1062ق/1652م)، ص1624، ذيل«کرکم».
18.همو، همان کتاب؛ همانجا، ذيل«کرکميسه»؛ مير جمال الدين حسين انجوي شيرازي، فرهنگ جهانگيري، به کوشش دکتر رحيم عفيفي، مشهد، دانشگاه فردوسي1351، ص1106، ذيل«کرکميسه».
19.دکتر محمد معين، فرهنگ فارسي، تهران، اميرکبير، 1354،ج3، ص1949، ذيل«کرکميسه»و«کرکميشه».
20.ابن فقيه همداني، مختصر البلدان، ترجمه ح، مسعود، تهران، بنياد فرهنگ، 1349، ص48 ،49 ،60 تا62؛و و نيز رک: ابريشمي، همان کتاب، ص11 ،23 ، 125.
21.محمد بن محمود طوسي، عجايب المخلوقات، به کوشش دکتر منوچهر ستوده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1345، ص127؛ ابريشمي، همان کتاب، ص124.
22.رشيد الدين فضل الله همداني، آثار و احياء، به کوشش دکتر منوچهر ستوده و ايرج افشار، تهران، دانشگاه تهران و دانشگاه مک گيل، 1368، ص203.
23.ابوالفداء، تقويم البلدان، ترجمه? دکتر عبدالمحمد آيتي، تهران، بنيادفرهنگ ايران، 1349، ص479؛ ابريشمي، همان کتاب، ص129.
24.ياقوت حموي، معجم البلدان، بيروت، 1399ه/1979م، ج1، ص404، زکريا قزويني، آثارالبلا و اخبار العباد، ترجمه? محمد مراد بن عبدالرحمان، به کوشش دکتر سيد محمد شاهمرادي، تهران، دانشگاه تهران، 1373، ج2، ص32؛ همو، همان کتاب، به کوشش مير هاشم محدث، تهران، اميرکبير، 1373، ص366؛ و نيز رک: ابريشمي، همان کتاب، ص11 ، 129.
25.ملاعلي بيرجرندي، ابعاد و اجرام، به کوشش محسن ناجي نصرآبادي، بيرجند، 1381، ص89؛ ابريشمي، همان کتاب،ص129.
26.ابوالقاسم بن احمد جيهاني، اشکال العالم، ترجمه? علي عبدالسلام کاتب، به کوشش فيروز منصوري، مشهد، آستان قدس، 1368، ص142.
27.ياقوت، همان کتاب، ج3، ص78، ذيل«روذاور».
28.حمدالله مستوفي، نزهت القلوب، به کوشش گاي لسترنج، ليدن، 1915م (افست شده در تهران، دنياي کتاب، 1362)، ص73.
29.ابريشمي، همان کتاب، ص11 ،12 ،13؛ شليمر نيز گفتهآ. دوپره را نقل کرده اما در مورد جاي کوه هاي در بند مرتکب خطا شده است.
30.ابريشمي، همان کتاب، ص12، و نيزرک: هينريش بروگش، سفري به دربار سلطان صاحب قران (1859م)، ترجمه? مهندس کردبچه، تهران، اطلاعات، 1368،ص332؛ اعتمادالسلطنه، مرآه البلدان، به کوشش دکتر عبدالحسين نوائي و مير هاشم محدث، تهران، دانشگاه تهران، 1367، ص2312؛ همو، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، به کوشش ايرج افشار، تهران، اميرکبير، 1377،ص554.
31.ابريشمي، همان کتاب، ص12؛ و نيز رک: هوگوگروته، سفرنامه کروته، ترجمه? مجيد جليلوند، تهران، نشر مرکز، 1369، ص178.
32.ابريشمي، همان کتاب، ص12.
33.پروند لبو، لاله ها و زنبق هاي ايران و گونه هاي مجاور (ترجمه شده از انگليسي)، تهران، مؤسسه گياه شناسي ايران، 1356، ص64 تا67.
34.صادق مبين، رستني هاي ايران، تهران، دانشگاه تهران، 1359، ج، ص442 تا446.
35.حدودالعالم من المشرق الي المغرب، از مؤلفي ناشناخته، به کوشش دکتر منوچهر ستوده، تهران، دانشگاه تهران، 1340، ص139تا143.
36.ابراهيم و.ويليامز جکسن، سفرنامه جکسن (ايران در گذشته و حال، ترجمه? منوچهر اميري-فريدون بدره اي، تهران خوارزمي، 1352، ص173و نيزرک: حسين پيرنا، ايران باستان، تهران، سازمان کتاب هاي جيبي، 1342، ج1، ص178.
37.پيگ لوسکايا، شهرهاي ايران، ترجمه? عنايت اللهرضا، تهران، علمي وفرهنگي، 1367، ص57.
38.پي يربريان (pierBriant) تاريخ امپراتورهاي هخامنشيان، ترجمه? مهدي سمسار، تهران، زرياب، 1377، ج1، ص609؛ ابريشمي، همان کتاب، ص243.
39.فردينانديوستي، يک روز از زندگي داريوش، ترجمه صادق رضا زاده شفق، تهران، کميسيون معارف، 131، ص26؛ ابريشمي، همان کتاب، ص248.
40.بريان، همان کتاب، ص 56؛ يوستي، همان کتاب، ص17؛ ابريشمي، همان کتاب، ص337.
41.مالکوم کالج، پارتيان، ترجمه? مسعود رجب نيا، تهران، سحر، 1357، ص81
42.بريان، همان کتاب، ص622، ابريشمي، همان کتاب، ص375.
43.خانم هايد ماري کخ، از زبان داريوش، ترجمه? پرويز رجبي، تهران، کارنگ، 1376، ص16، تصوير متن برگرفته از اين اثر است.
44.ابن اسفنديار کاتب، تاريخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال، تهران، کلاله خاور، 1366،قسمت سوم، ص120 ،121؛ ابريشمي، همان کتاب، ص144.
45.در مورد حمل زعفران در درون انبان، رک: ابريشمي، همان کتاب، ص617تا620.
46.تصوير برگرفته از مأخذ شماره 42 است.
47.بند هش، ص87 ،88؛ بندهش هندي، ص58 ،110.
48.ابن فقيه همداني، همان کتاب، ص153؛ مطهربن طاهرمقدسي، آفرينش و تاريخ، ترجمه دکتر محمد رضا شفيعي کدکني، تهران، بنياد فرهنگ، ج ص45.
49.احمدبن يحيي بلاذري، فتوح البلدان، ترجمه? محمد توکل، تهران، نقره، 1367، ص472.
50.حسن بن محمد قومي، تاريخ قوم (378ق/988م)، ترجمه? حسن بن عبدالملک قومي، به کوشش سيد جلال الدين تهراني، تهران، 1314، ص249؛ ابريشمي، همان کتاب، ص132.
51.ابريشمي، همان کتاب، ص204.
52.استرابو، سرزمين هاي زير فرمان هخامنشيان در جغرافياي استرابو، ترجمه همايون صنعتي زاده، تهران، بنياد موقوفات افشار، ص242.
53.تاريخنامه ي طبري (از کهن ترين متون فارسي بسته گردانيده منسوب به بلعمي، به کوشش محمد روشن، تهران، نشر نو، 1366، ج1، ص37؛ ابريشمي، همان کتاب، ص342.
54.همان کتاب، ص116؛ ابريشمي، همان کتاب، ص129.
55.جرجي زيدان، تاريخ تمدن اسلام، ترجمه علي جواهر کلام، تهران، اميرکبير، 1356، ص950، ابريشمي، همان کتاب، ص339.
56.محمدبن جرير طبري، تاريخ طبري، ترجمه? ابو القاسم پاينده، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1352، ص1310؛ ابريشمي، همان کتاب، ص340.