ديويد مالين متولد انگستان و ساكن استرالياست او را امروز خالق رنگي از اعماق آسمان مي دانند. مالين در همه ي زندگي حرفه اي خود مشغول عكاسي علمي بوده است. در سال 1975/1354 در سمت دانشمند عكاس به رصد خانه ي آنگلو-استراليا(AAO) در 450 كيلومتري شمال غرب سيدني پيوست و از آن زمان با تلسكوپ 4 متري آنگلو- استراليا(AAT) و به كمك روش هاي خارق العاده در عكاسي نجومي به اعماق كيهان دست يافته است. مالين همچنين استاديار عكاسي علمي در دانشگاه RMIT در ملبورن است.
ديويد مالين در بخشي از كارش در AAO روش هايي را براي فوق حساس كردن مواد مورد استفاده در عكاسي نجومي ابداع كرد كه سرعت اين مواد را بسيار افزايش داد. روش هاي ابداعي او براي آشكار كردن اطلاعات ضعيف از روي صفحه هاي عكاسي نجومي تحسين جهاني را براي او به ارمغان داشت. اين روش هاي بديع در تقويت عكس ها خيلي زود منجر به كشف دو نوع جديد از كهكشان ها شد و در سال 1987/1366 خود او «پيش كهكشاني» بسيار كم نور را كشف كرد كه مالين-1 نام گرفت. اين كهكشان هاي جديد از كم نورترين اجرامي اند كه تا به حال با تلسكوپي زميني آشكار شده اند و كشف آن ها نشان دهنده ي پيشرفتي مهم در عرصه ي عكاسي نجومي و مشارکت مهم اين فن در عرصه ي پژوهش درباره ي كهكشان هاست.
مالين همچنين پيش گام تهيه ي عكس هاي رنگي از صفحه هاي عكاسي سياه و سفيد بوده است. عكس هاي او در سطح جهان و در نشريات معتبر منتشر شده اند. كارهاي او همچنين بر مجموعه اي از تمبرهاي پستي كشور استراليا نقش بسته اند. او بيش از 120 مقاله ي علمي تخصصي، همين تعداد مقاله ي عمومي درباره ي نجوم و عكاسي، و هفت كتاب دارد. مالين به سبب خدماتش به جامعه ي نجوم و عكاسي دو دكتراي افتخاري از دانشگاه هاي استراليا دريافت كرده است. ديويد مالين در اسفند 1389 براي شركت در كارگاه سالانه يTWAN در ايران(به ميزباني استانداري زنجان) چند روزي مهمان منجمان آماتور ايراني بود. در اين سفر فرصتي دست داد تا بابك امين تفرشي با او گفت و گو كند.
شايد بهتر باشد با منشأ علاقه ي شما به اخترشناسي شروع كنيم. آيا شما هم مانند بسياري از اخترشناسان آماتور از كودكي يا نوجواني علاقه داشتيد يا بعداً در محيط هاي دانشگاهي اخترشناس شديد؟
راستش علاقه مندي ويژه ي من نجوم نبود و من به علم به طور كلي علاقه مند بودم و در ابتدا اتفاقاً دوست داشتم شيمي دان بشوم. خيلي زود دريافتم كه در مقام شيمي دان بايد از ميكروسكوپ براي فهم مشكلات شيمي استفاده كنم و عكاسي هم راهي براي ثبت اطلاعات علمي بود؛ عكاسي با استفاده از ميكروسكوپ. فناوري در اين مسير سريع پيش رفت. سرانجام ما صاحب ميكروسكوپ هاي الكترونيكي، دستگاه هاي پرتو ايكس، و آشكارسازهاي بسيار حساس شديم. در دهه ي 1960و 1970 ميلادي عكاسي به روشي مطمئن براي ثبت داده هاي علمي تبديل شده بود. من هم دريافتم كه به اين ترتيب در شركت پيشرفتي نخواهم كرد و به سطوح بالاتر نخواهم رسيد زيرا مدرك دكتري شيمي نداشتم. و اين مسئله آن روزها در انگلستان خيلي مهم بود. بنابراين دنبال كار ديگري گشتم.
چند ماه بعد آگهي اي در آخرين صفحه هاي مجله ي نيچر نظرم را به خود جلب كرد. در رصد خانه ي تازه تأسيس آنگلو-استراليا در كشور استراليا به دنبال دانشمند عكاس مي گشتند. من اطلاعات چنداني در نجوم نداشتم اما بسيار خوب مي دانستم چگونه از عكاسي در كار علمي استفاده كنم. بنابراين براي اين شغل درخواست دادم. بعد مصاحبه اي با من انجام دادند كه خيلي هم خوب نبود چون پرسش هاي بسيار درباره ي نجوم پرسيدند كه در واقع من هيچي از آن نمي دانستم و در عوض درباره ي عكاسي، كه من در آن خيلي خوب بودم، خيلي كم پرسيدند! بنابراين وقتي از آن ها خبري نشد تعجب نكردم اما چند ماه بعد تعجب كردم كه مدير رصدخانه پيغامي - كه آن روزها به شكل تلكس بود- برايم فرستاد و گفت كه مايل است درشمال انگلستان، كه آن زمان در آنجا زندگي مي كردم، در محل تلسكوپ راديويي جادرل بنك مرا ببيند. بنابراين به ملاقات رفتيم، ملاقات خيلي خوبي بود، او خيلي از پيشينه ي كار من در زمينه ي عكاسي خوشش آمده بود و دوست داشت بداند چگونه مي توان از تكينيك هاي پيشرفته ي عكاسي علمي براي ثبت اعماق آسمان با تلسكوپ بزرگ استفاده كرد. او مرا براي آن شغل پذيرفت و در اگوست 1975(مرداد1354) من به همراه همسرم و سه فرزندمان به سيدني رفتيم. آنجا بود كه در واقع من خيلي به اخترشناسي علاقه مند شدم. اين تغيير جهت در زندگي من فرصت بسيارخوبي بود و در زمان خوبي اتفاق افتاد. زيرا در آن زمان من تجربه اي طولاني و ارزشمند در مقام شيمي دان و متخصص كار با ميكروسكوپ پيدا كرده بودم و حالا شغلم را عوض مي كردم. اما افسوس من هميشه اين بوده كه چرا به نظرم رشته ي هيجان انگيزي است.
آيا شغلي كه شما داشتيد، يعني دانشمند اخترشناس عكاس، شغلي معمول در رصدخانه هاست؟
نه فكر مي كنم كه منحصر به فرد باشد. وقتي در سال 1975 به اين رصدخانه پيوستم، بسياري از رصدخانه ها عكاس استخدام مي كردند اما نه عكاساني كه با پيش زمينه ي كار علمي. بسيار از آنها البته عكاسان بسيارخوبي بودند اما چيزي از علم پشت عكاسي، از شيمي و فيزيك عكاسي، يا از اپتيك يا نور نمي دانستند. اما من پيشينه ي علمي داشتم و مي دانستم چگونه از عكاسي در نهايت آن استفاده كنم؛ يعني چگونه داده هاي لازم را از تلسكوپ به دست آورم. از آن زمان بود كه من شروع به انجام دادن چند كشف علمي كردم، چند روش ابداع كردم براي استخراج داده ها از عكس ها، و شروع كردم به نوشتن مقاله هاي علمي با محتواي نجومي اما بر پايه ي داده هاي موجود درعكس ها. به اين ترتيب بود كه كارم در مقام اخترشناس آغاز شد. بنابراين با اين كه با سمت تكنسين به رصد خانه پيوسته بودم پس از چهار يا پنج سال مقام من به اخترشناس ارتقا يافت.
از نظر برخي از افراد، عكس هاي ارزشمند نجومي بيشتر زيبايي دارند تا ارزش علمي. آيا واقعاً طي تاريخ معاصر نجوم در كشف هاي بزرگ از عكس هاي نجومي بهره برده ايم؟
خب، عكس هايي كه از آسمان گرفته شده اند از سال هاي 1890 يا حتي 1888 ميلادي در پيشبرد دانش نجوم كاربرد داشته اند و درهمه ي اين مدت عكاسي سهم مهمي در اكتشافات علمي داشته است. نكته اينجاست كه در عكس هاي نور طوري گردآوري مي شود كه چشم انسان نمي تواند تشخيص بدهد؛ بنابراين با عكاسي، يعني با گردآوري نور در مدت زماني طولاني، در واقع اجرامي آشكار مي شوند جرمي بسيار كم نور را در آسمان بررسي كنيد بايد اول مطمئن شويد كه اين جرم اصلاً آنجا وجود دارد يا خير و عكس ها اين را مشخص مي كنند. به همين سبب هم نقشه برداري يا مساحي آسمان به كمك عكاسي از سال هاي 1890 در پروژه ي كارت دو سي يل(Carte du cied)، تا سال هاي 1990 در پروژه ي پالومار، و همچنين تلسكوپ يوكي اشميت(UK Schmidt) همواره بخش مهمي از نجوم بوده اند. پس از گرفتن عكس ها مرحله ي بعدي اين است كه با تلسكوپ هاي بزرگ به طيف سنجي و سنجش هاي علمي در ديگر طول موج ها بپردازند. پس به اين ترتيب عكاسي علمي در پيشرفت همه ي رشته هاي علمي از جمله نجوم تأثير گذار بوده است. حتي در زمان گاليله، كه عكاسي وجود نداشت، آنچه كشف هاي گاليله را مهم تر كرد طرح هايي بود كه او از رصدهايش مي كشيد و آن ها را در رساله ي مشهور خود، به نام سايدرئوس نونسيوس(پيام آور نجومي)، در سال 1610 منتشر كرد. و اين تصوير تأثير شگرفي بر دانش نجم گذاشت.
^ديويد مالين و اتاقك كانون اليه ي تلسكوپ 4 متري آنگلو- استراليا. امروز به جاي صفحه هاي عكاسي بزرگ، آرايه اي از تراشه هاي آشكار ساز سي سي دي در اين كانون تصاوير اعماق آسان را مي سازند. همه ي عكس ها تا انتهاي مقاله از ديويد مالين-رصد خانه ي آنگلو- استراليا(Photos courtesy of David Malin Anglo Australian on servatory)
آيا اخترشناسان نظري از هيچ كدام از عكس هاي شما در كشف هاي خود بهره برده اند؟
بله، به روش هاي مختلف. روشن ترين مثال عكسي است كه من از سحابي جبار گرفتم كه البته موضوع همه ي عكاسان اعماق آسمان است و تقريباً همه عكسي از آن دارند. اما نخست اين كه من روشي براي عكاسي تلسكوپي از آن ابداع كردم كه تا پيش از آن كسي انجام نداده بود. به اين ترتيب كه در سه رنگ مختلف قرمز و آبي و سبز نوردهي دادم كه البته امروز كاري عادي است اما در سال 1987(1357) يا همان حدود كه من اين كار را به صورت آنالوگ انجام دادم نه ديجيتال. در آن تصاوير ساختارهايي در سحابي جبار ديده شدند كه خيلي حس سه بعدي بدن در تصوير ايجاد مي كرد. اين حالت در آن زمان جديد بود وقتي منتشر شد تعدادي از اخترشناسان به من گفتند كه با ديدن اين تصوير تصورشان از سحابي جبار كاملاً تغيير كرده است. آن ها هميشه به چگونگي تولد ستاره هاي جوان در اين سحابي و يونيده شدن و درخشان شدن گاز سحابي بر اثر تابش قوي اين ستاره ها فكر مي كردند، و حالا اين تصور نمايش آشكار اين تصورات بود. البته چنين نظرها و كاربردهايي براي من كه عكاس آن تصوير بودم بي اندازه خوشحال كننده بود. همچنين تصاوير بسيار ژرفي از كهكشان ها گرفته ام كه ساختارهايي بيروني درآن ها ديده شد كه پيش از آن ديده نشده بود. جزئيات آن تصاوير چيزي را نشان داد كه امروز نطريه ي مهمي درتكامل كهكشان ها محسوب مي شود. من دخالتي در تدوين اين نظريه نداشتم اما عكس ها به روشني نشان دادند كه بسياري از كهكشان ها حاصل برخورد و ادغام كهكشان هاي كوچك ترند. وقتي اين ادغام ها رخ مي دهند و رگه ها و حلقه هايي بسيار كم نور از ستاره ها در مسير برخورد باقي مي مانند و بر اثر تأثيرات گرانشي بخش هايي از هاله و بازوهاي هر دو كهكشان در فضا پخش مي شوند كه در واقع ردپاي اين رويدادند.
مردم سراسر دنيا ديويد مالين را عكاس آسمان شب مي دانند؛ كسي كه نخستين عكس هاي رنگي را از اجرام ژرفاي آسمان گرفت. اما پشت همه ي اين ها فرايندهايي است كه شما در پردازش تصاوير انجام مي دهيد كه بسيار منحصر به فردند. آيا ممكن است در اين باره بيشتر توضيح بدهيد.
بله. البته من در واقع روش گرفتن تصاوير در سه رنگ را ابداع نكردم بلكه آن را بهبود بخشيدم و اصلاح كردم. اين كار را با استفاده از گرفتن سه عكس مجزا در نورهاي قرمز و سبز و آبي انجام دادم. من مبدع اين روش نبودم چون فيزيكدان ممتاز، جيمز كلرك ماكسول، آن را در سال 1861 ابداع كرده بود. هدف او اين بود كه نشان دهد چشم انسان در واقع به اين روش كار مي كند و سه جزء متمايز درون خود دارد كه به طور جداگانه نورهاي قرمز يا سبز يا آبي را دريافت مي كنند. اين تصاوير سپس در مغز با هم تركيب مي شوند و نماهاي رنگي را مي سازند. هدف اصلي او اين بود اما در اين راه او هنر عكاسي رنگي را اختراع كرده. البته اين روش در آن زمان چندان كاربردي نبود چون در دنياي واقعي بسياري از موضوعات در مدتي كه سه عكس با فيلترهاي مختلف گرفته مي شد جا به جا مي شدند. به همين سبب عكاسان عكس رنگي نمي گرفتند به جز عكاسي روس كه در حوالي سال 1910 ميلادي در سرتاسر روسيه سفر كرد و زندگي روس ها را به همين روش به صورت رنگي به تصوير كشيد و كتاب بسيار زيبايي هم فراهم كرد. بنابراين من مي دانستم كه چنين روشي وجود دارد اما نمي توانستم راهي براي استفاده از اين روش در نجوم پيدا كنم. زيرا در اين روش بايد سه عكس را بسيار دقيق نسبت به هم تنظيم كنيد و روي هم قرار دهيد تا اطراف ستاره ها حاشيه هاي رنگي پديد نيايد و همه چيز طبيعي باشد. سرانجام راهي براي اين مشكل يافتم و همچنين روش هاي ديگري را دنبال كردم كه داده هاي علمي تازه اي در تصاوير سياه و سفيد در طول موج هاي مختلف به دست مي آورد. بنابراين به مرور به دست آوردن دستاوردهاي علمي از راه گرفتن تصاوير رنگي از اعماق آسمان نيز ممكن شد.
^تلسكوپ اشميت رصدخانه ي آنگلو-استراليا يكي از بزرگترين اين نوع تلسكوپ ها در دنياست كه همه مخصوص عكس برداري با ميدان ديد باز از آسمان اند. در اين تصوير ديويد مالين جوان را در دهه ي 1970 مي بيند.
من در اين راه به تركيب جالبي از هنر و علم دست رسيدم. به نظرم اين دو واقعاً از هم جدا نيستند. هر دو روشي براي درك جهان و ترجمه ي رويدادها و معاني است كه در محيط اطراف ما وجود دارند. علاوه بر اين بسيار، خوشحال بودم كه با اين تصاوير سبب توليد مقاله هاي علمي جديدي شدم كه با اين تصاوير رصدخانه ي ما كمك مي كرد، هر چند كه من در اصل عكاس بودم اما كار گروهي دركنار اخترشناسان رصدخانه سبب درك علمي اين تصاوير مي شد. به اين ترتيب بود كه هرگز فرصتي براي برگشتن به انگلستان پيدا نكردم.
در آن زمان، اين تصاوير از بعد ديگري هم منحصر به فرد بودند زيرا اجرام و پديده هاي بسيار كم نوري در دنياي نجوم براي نخستين بار رنگي ديده مي شدند و اين نماها به طور گسترده اي براي مردم در كتاب ها و نشريه هاي پيش گامي مانند اسكاي اند تلسكوپ منتشر مي شدند. همين طور به مرور اين عكس ها در كتاب هاي دانشگاهي ظاهر شدند زيرا نمودهاي فيزيكي مباحثي بودند كه در اين كتاب ها مرور مي شد. مانند انعكاس نور ستاره ها در سحابي بازتابي يا ساختار كهكشان ها كه در اين تصاوير رنگي بسيار بهتر از نماهاي سياه و سفيد ديده مي شود. من بسيار افتخار مي كنم كه سهمي در پيشرفت اين روش داشته ام چون امروز همه ي عکس هاي رنگي ديجيتال بر پايه هاي همان روش سه فيلتر گرفته مي شوند اگرچه درعكس هاي دوربين هاي ديجيتال عادي ديگر لازم نيست سه بار عكس گرفته شود و آرايه اي از فيلترها روي آشكارساز اين كار را آسان كرده اند.
اغلب عكس هاي نجومي ار ژرفاي آسمان، كه امروز منجمان آماتور و حرفه اي درسراسر جهان با دوربين سي سي دي مي گيرند، دقيقاً به همان روش شما انجام مي شود؛ بر پايه ي سه عكس اصلي(و گاهي با تركيب فيلتر هاي متعدد ديگر).
بله. اما اگر من هم هرگز جود نداشتم يا اين روش را توسعه نمي دادم اين كار انجام مي شد چون روش جامعي است براي توليد تصويري رنگي. كار ابداعي ديگري كه براي پردازش عكس هايم انجام مي دادم درنظر گرفتن مدل رنگي(مثل RGB يا CMYK كه امروز متداول است) براي بستر كارم بود كه بحثي فني درباره ي بازه ي رنگ هايي است كه در سه رنگ اصلي ثبت كرده ايد و شدت و بازه ي كلي است كه در نتيجه ي كار موجود است. از همه مهم تر واقعيت اين رنگ ها بود. آيا آن ها همان رنگ هايي اند كه در آسمان وجود دارند يا در پردازش ها عوض شده اند. مثلاًَ آيا اين رنگ هاي سحابي جبار همان هايي است كه اگر چشم انسان به قدر كافي حساس بود. مي توانست ببيند؟ براي همين من آزمايش هايي انجام مي دادم كه از اين موضوع مطمئن شوم و اين عكس ها شايد برخي از طبيعي ترين رنگ هاي آسمان را نشان بدهند. البته هيچ ايرادي به عكس هايي با رنگ آميزي كاذب وارد نيست. آن ها هم اهداف علمي خاص خود را دارند. مثلاً وقتي در نور فروسرخ يا فرابنفش عكس مي گيرند نور را نمي بينند و رنگ طبيعي هم ندارد پس لازم است كه رنگ آميزي كاذب انجام بگيرد. اين فن علمي قدرتمندي است براي نمايش دادن تصوير در طول موج هاي نامرئي براي چشم انسان.
اگر بخواهيم به موارد ديگري از يافته ها و روش هاي ابداعي شما در تاريخ عكاسي نجومي رنگي اشاره كنيم به كدام يك مايليد اشاره كنيد؟
اگر اين تصاوير را نماهايي از طبيعت در نظر بگيريم- زيرا آسمان شب هم بخشي از طبيعت اطراف ماست- مانند همه ي عكاسان حرفه اي طبيعت بايد اين تصاوير هم درست قاب بندي شوند، بدون اين كه به ارزش هاي علمي آن ها آسيبي وارد شود. اين موضوع بسيار مهمي است كه از همان عكس هاي ميكروسكوپي ياد گرفتم. عكس علمي هم بايد طوري هنرمندانه و هوشمندانه قاب بندي شود كه موضوع را براي بيننده برجسته كند نه اين كه فقط ثبت ساده اي از پديده اي علمي باشد. پس از دوران عكس هاي من در رصدخانه ي سايدينگ اسپرينگ استراليا(كه امروز رصدخانه ي ملي استراليا نام دارد)، نسل بعدي تصاوير حيرت انگيز و ژرف تركيهاني با تلسكوپ فضايي هابل در دهه ي90 ميلادي آغاز شد و بسيار هوشمندانه بود كه مؤسسه ي تلسكوپ فضايي هم گروهي را به قاب بندي و ارايه ي درست و هنرمندانه ي اين تصاوير اختصاص داد. تصاوير فضاپيماهاي ناسا، كه امروز منتشر مي شود، به ويژه كارهاي فضايپماي كاسيني درمدار زحل، هر كدام اثري هنري است كه ارزش هاي علمي را هم حفظ كرده است.
اختر شناسي علمي ماجراجويانه است. شما چه ماجراجويي هايي در كارتان داشته ايد؟
شايد بزرگ ترين ماجراجويي من اين بود كه زماني هيچ دانشي در نجوم نداشتم و ناگهان خودم را در ميان جمعي از اخترشناسان و فيزيک دانان پيشرويي ديدم كه همه ي زندگي خود را وقف اين كار كرده بودند. ماجراجويي من اين بود كه چگونه توانايي خودم را در چنين جمع با كفايتي اثبات كنم. اين روندي چالش بر انگيز، پردغدغه، و البته بسيار آموزنده براي من بود. اما چيزي كه در آن محيط تجربه كردم اين بود كه به محض اين كه آن ها مي ديدند من به موضوع تازه اي در نجوم علاقه مندم با همه ي وجود كمكم مي كردند كه بيشتر ياد بگيرم و درعكاسي از آن موضوع پيشرفت كنم. شايد بزرگ ترين علت موفقيت من همين محيط كاري سالم و همكارمأبانه بود. من بهترين دوستانم را در اين زمينه يافتم و زماني كه در مؤسسه ي سلطنتي فناوري ملبون استاد بودم همين روش برخورد را با دانشجويانم دنبال مي كردم. اين فرهنگي است كه علم را زنده و پويا نگاه مي دارد.
^گردش ستاره ها به دور قطب آسمان بر فراز گنبد رصد خانه ي 4 متري آنگلو- استراليا. اين تصوير بسيار معروف، كه با فيلم عكاسي تهيه شده است، رنگ بسياري ستاره ها را در اين ردهاي بلند نشان مي دهد.
براي هر منجم آماتور امروزي عكاسي از آسمان شب به معناي سفر به طبيعت و قرار گرفتن پشت دوربين سه پايه اي كوچك يا تلسكوپي كوچك است اما براي فردي كه با يكي از بزرگ ترين تلسكوپ هاي جهان در زمان خود آسمان را روي فيلم هاي عكاسي ثبت مي كرده وضعيت چگونه بوده است؟
وضعيت آساني نبود. ما از صفحه هاي بزرگ عكاسي استفاده مي كرديم كه در كانون اوليه ي تلسكوپ قرار مي گرفت. طول اين صفحه ها تا ده برابر اندازه ي يك فريم نگاتيو امروزي يا تراشه دوربين هاي ديجيتال سي سي دي گرفته است اما آن زمان ما از امولسيون هاي عكاسي، كه ويژه ي كار نجوم ساخته مي شدند، استفاده مي كرديم. فقط كارخانه ي كداك آن را مي ساخت و بعد از سفارش شش ماه تحويل آن ها طول مي كشيد. همين طور صفحه هاي عكاسي از جنس شيشه بود كه امولسيون آن را طبق سفارش شما مي ساختند و بايد مي دانستند دقيقاً چه مي خواهيد. اين امولسيون طوري طراحي مي شد كه نورهاي بسيار ضعيف را ثبت كند. براي همين براي عكاسي روزمره مفيد نبود. گرچه امولسيون ها براي كار نجوم توليد مي شدند كارايي آن ها مي توانست بسيار بهتر شود؛ با فني ويژه براي فوق حساس كردن(hypersensitization) امولسيون. پيشينه ي كاري من در شيلي در پيشرفت اين فن بسيار كمكم كرد. چون اين فن شامل«پختن» صفحه هاي عكاسي در دماي 65 درجه ي اجاقي مخصوص با حضور گاز خالص و بي رطوبت نيتروژن بود. تا بتواند اكسيژن و آبي را، كه ممكن بود بر اثر گرم كردن از ژلاتين صفحه ي عكاسي(امولسيون) خارج مي شود، جذب كند. پس از پختن بايد صفحه ها را چند ساعت در گاز خالص هيدروژن غوطه ور مي كرديم. اين كار تأثير جالبي بر بلورهاي نقره در امولسيون عكاسي مي گذاشت كه توضيح آن بدون آشنايي با مفاهيم پايه اي فيزيك و شيمي آن ممكن نيست. لازم بود اين كار در محيط آزمايشگاهي علمي انجام بشود تا زمان دقيق و موارد مورد نياز را به دست آوريم و نتيجه را دائم بسنجيم. وقتي موفق مي شديم، حساسيت مؤثر صفحه ي عكاسي تا 20 برابر افزايش مي يافت و در نتيجه نوردهي عكسي كه بايد 24 ساعت طول مي كشيد تا يك ساعت كم مي شد و اين صرفه جويي در وقت براي تلسكوپ هاي بزرگ بي اندازه با ارزش است زيرا هر دقيقه كار با اين تلسكوپ هاي بزرگ برنامه ريزي مي شد. تلسكوپ هاي رصدخانه اي تراز اول بسيار پركارند؛ معمولاً رصدخانه فقط پنج تا هشت شب دركل سال، براي تعويض اندود آينه و تعميرات كلي و شب سال نو، رسماً تعطيل است.
روش فوق حساس كردن امولسيون، كه آن را در رصدخانه ي ملي استراليا توسعه دادم، اگرچه روش شيميايي گمنامي بود بازدهي تلسكوپ ها درعكاسي را بارها افزايش مي داد. حالا امكان گرفتن داده هاي علمي بيشتري درهمان زمان قبلي وجود داشت. شايد فكر كنيد اخترشناس همكار يك رصدخانه هر زمان كه بخواهد به مدير رصدخانه مي گويد و چند شبي تلسكوپ را در اختيار مي گيرد. اصلاً چنين چيزي نيست. شما بايد طرح و هدف علمي خود را بنويسيد و از ماه ها قبل به كميته ي ويژه اي از منجمان و مديران ارشد بدهيد كه براي تلسكوپ برنامه ريزي مي كنند و اگر پذيرفته شويد زمان مشخص و محدودي براي كارتان اعلام مي شود. معمولاً 4 تا 5 برابر زمان مفيد تلسكوپ پيشنهادي دريافت مي شود و بسيار از آن ها در كميته تصميم گيري رد مي شوند. براي همين اين كه من مي گفتم مي خواهم از كهكشاني نخستين عكس رنگي را بگيرم كافي نبود. تقريباً همه ي عكس هاي رنگي، كه با تلسكوپ 4 متري آنگلو-استراليا گرفته شده، با هدف هاي مشخص علمي بوده است نه علاقه ي شخصي من يا از سر كنجكاوي هاي سطحي. پس در هر كدام از اين تصاوير رنگي روح علمي وجود داشت. البته عكس هاي سياه و سفيد هم گرفته مي شد كه ارزش علمي بسيار داشتند. درحقيقت، من از ته قلب شيفته ي عكس هاي سياه و سفيدم اگرچه از سر كنجكاوي و ماجراجويي پيش گام عكاسي نجومي رنگي از ژرفاي آسمان بودم.
وقتي طرح علمي شما پذيرفته مي شد و زمان تلسكوپ را در اختيارتان مي گذاشتند آيا مانند منجمان امروز مي رفتيد داخل اتاق كنترل و از آنجا كار مي كرديد؟
خير. من تنها درست كنار تلسكوپ بلكه داخل تلسكوپ بودم. تصور كنيد كه نور در آينه اي 4متري گردآوري مي شد و به 12 متري بالاي آن در كانون اوليه بازتاب مي شد و آنجا محل قرارگيري عكاس بود؛ 12 متر بالاي آينه اصلي يعني به ارتفاع ساختماني چهارطبقه. من درون اين اتاقك، كه به قفس معروف است، قرار مي گرفتم و همه ي شب آنجا خميده بودم زيرا براي عكاسي رنگي بايد سه بار عكس گرفته مي شد و من بايد بدون تغيير دادن منظره ي ديد تلسكوپ صفحه هاي عكاسي را عوض مي كردم تا كمترين وقت از كار مفيد تلسكوپ هدر برود. معمولاً نوردهي هر عكس 90 دقيقه بود و سه دقيقه زمان براي تغيير صفحه ي عكاسي لازم داشتم. فكر نكنيد كه درون اتاقك تختي بود يا امكانات استراحت؛ آنجا اتاقكي دايره اي و بسيار كوچك است و فقط مي توان خميده جايي نشست. بايد مراقب حركت شديدي كه تصوير را اندكي بلرزاند انجام نشود يا هيچ نوري روشن نشود. از هيچ وسيله ي گرمايي هم نمي توان استفاده كرد چون سبب آشفتگي هواي اطراف تصوير و محو شدن آن مي شود. در شب هاي طولاني و سرد زمستاني كار در اتاقك كانون تلسكوپ بسيار سخت مي شد اما آن قدر شيفته ي اين ماجراجويي علمي بودم كه تحمل اين ساعت ها آسان مي شد. لذت بزرگ نشستن در اين قفس وقتي بود كه بر مي گشتيد و به آسمان نگاه مي كرد. بالاي اتاقك، آسمان پرستاره در اوج زيبايي از درون شكاف گنبد رصدخانه ديده مي شد به ويژه اين كه وقتي آنجا مدتي در تاريك مطلق مي نشستيد چشم تان كاملاً به تاريكي عادت مي كرد و اگر آسمان را خوب مي شناختيد مي توانستيد از زيبايي اجرام در رصد با چشم برهنه لذت ببريد. من يك دوربين عكاسي قطع متوسط هاسلبلاد هم به بدنه ي اتاقك نصب مي كردم و از راه شيري و صورت هاي فلكي عكس هايي با ميدان ديد و نوردهي طولاني مي گرفتم؛ به كمك موتور ردياب 4 متري كه دوربين و خود من را با هم جابه جا مي كرد.
^يكي از نخستين تصاوير حيرت انگيز رنگي از سحابي جبار اين عكس ديويد مالين در دهه ي 1350/1970 بوده است.
چهار سال پيش، من شما را به پروژه ي جهان در شب(TWAN) دعوت كردم كه پذيرفتيد و افتخار بزرگي براي همه ي اعضاي گروه بود. چه شد كه مشاور و عضو TWAN شديد. از هدف اصلي ترويج نجوم كه بگذريم فكر مي كنيد اين برنامه چه فايده ي ديگري براي جامعه ي جهاني نجوم دارد؟
پروژه ي TWAN پروژه اي چندمليتي و جهاني است و اين به خودي خود ويژگي مهمي براي هر برنامه يا سازماني است زيرا اين تنوع فرهنگي در كنار هم پيامي جهاني و صلح آميز ايجاد مي كند. از طرف ديگر، آسمان براي همه ي ماست، در هر جاي اين سياره كه باشيم؛ به ويژه از نگاه اخترشناسي. وقتي عكسي از آسمان مي گيريد و از آن در هنر يا علم استفاده مي كنيد در نمايش اين بعد جهاني آسمان كمك كننده است كه چگونه مانند سقفي بر فراز سر همه ي خانواده ي بشر قرار دارد. علاوه براين، TWAN سبب فعاليت هاي اجتماعي خاص خود مي شود. دوستان من در ايران يا اعضايTWAN در كشورهاي ديگر براي گرفتن اين عكس ها با هم به سفر مي روند و علاقه اي مشترك را با هم تقسيم مي كنند. و نكته ي مهم ديگر نمايشي است كه TWAN از آسمان شب، كه بخشي از طبيعت اطراف ماست، نشان مي دهد. آسمان جزء مهمي از محيط زندگي ماست و فقط آزمايشگاهي براي منجمان نيست.
امروز منجمان آماتور بسياري، با وسايل مجهز، عكس هاي ژرفي ازعالم مي گيرند كه دست كمي از برخي تصاوير رصدخانه هاي حرفه اي ندارد. نظرتان درباره ي اين دوران جديد عكاسي ژرفاي آسمان چيست؟
بله درست است. برخي از اين عكس ها با تصاوير حرفه اي سال هاي قبل در رصدخانه هاي بزرگ رقابت مي كنند. اما بايد تصحيح كنم كه آن ها رقيب حرفه اي نيستند بلكه مي توانند مكمل كار منجمان دانشگاهي باشند. مثلاً برخي آماتورها عكس هاي بسيار ژرف، اما در ميدان ديد باز چندين درجه اي و به روش هاي موزاييكي، مي گيرند درحالي كه تصاوير ژرف حرفه اي با شكوه و بزرگ اغلب ميدان ديد كوچكي دارند و اين مكمل هم اند. يا كه آماتورها هميشه پيشرو در كشف ابرنواخترها بوده اند و با وجود طرح هاي حرفه اي و ربوتيك امروز براي كشف ابرنواخترهنوز آماتورها با رصد و عكس برداري اين انفجارها را كشف مي كنند. عكس برداري از پديده هاي گذرا مثل دنباله دارها، و كشف يا دنبال كردن آن ها نيز كارهاي مكمل عكاسان نجومي آماتور است. تعقيب و زير نظر داشتن اين اجرام و ديگر پديده هاي نجومي به سبب زمان طولاني مورد نياز و شمار كم تلسكوپ هاي بزرگ براي منجمان حرفه اي ممكن نيست مگر اين كه از توانايي آماتورها استفاده كنند. عكس هاي سبك TWAN هم، كه زمين و آسمان را در ميدان ديدي باز ثبت مي كند، مي تواند به نوع ديگري كمك كننده باشد. اگرچه اين عكس هاي ژرف نيستند گاهي پديده هاي نادر جوي و نجومي را ثبت مي كنند. علاوه بر اين ابزاري بي نظير براي منجمان حرفه اي و ترويج دهندگان نجوم اند كه به آموزش اين علم مي پردازند. كار اصلي تصاوير سبكTWAN تكميل تحقيقات علمي نيست بلكه تشويق مردم به ديدن آسمان و احترام به زيبايي ها و اهميت آن است. وقتي آن ها به آسمان بنگرند درباره ي آن مي پرسند، مطالعه مي كنند، ياد مي گيرند، و به كل علم كنجكاو و علاقه مند خواهند شد. يعني نجوم مي تواند دريچه ي آشتي و نزديكي مردم با علم باشد و من باور دارم كه علم بخش بسيار مهمي از زندگي اجتماعي ماست، گرچه اغلب فراموش مي شود. راه نزديك شدن به علم لزوماً تحصيلات دانشگاهي نيست چون اين كار براي همه ي مردم ممكن نيست. فقط كافي است فرد متوجه شود چگونه علم تلاش مي كند كه درك دنياي طبيعي را براي ما آسان تر كند.
شما برخي از گام هاي بزرگ تاريخ معاصر عكاسي نجومي را ديده ايد يا خودتان در برداشتن اين گام ها نقش داشته ايد. فكر مي كنيد تحول بعدي درعكاسي نجومي درجهان چيست و بايد منتظر چه باشيم؟
تغيير بزرگ در عكاسي نجومي، كه تغييري بزرگ دركل نجوم محسوب مي شود، عبور از عصر آنالوگ به ديجيتال بود كه البته اين گذار همه چيز را در زندگي ما تغيير داد و من فكر نمي كنم بتوانم تغيير ديگري به اين بزرگ را در زندگي خودم ببينم. در آينده اي نزديك، آشكارسازها پيوسته پيشرفته تر مي شوند كه در نجوم حرفه اي بسيار اثر گذار خواهد بود. در نجوم آماتوري هم اتفاق خوبي است اگر سازندگان دوربين هاي عكاسي آشكارسازهايي را در بازه هاي مختلف و شدت هاي متفاوت نوري را ثبت كنند. مثلاً درعكاسي رد ستاره ها با دوربين هاي ديجيتال امروزي رنگ ستاره ها اغلب ناپديد مي شود و بيشتر ردي سفيد باقي مي ماند در حالي كه در تصاوير ثبت شده روي فيلم اين رنگ ها با غلظت خوبي وجود دارند.
جوايز:
ديويد مالين به پاس خدماتش جوايزي نيز دريافت كرده است برخي از آن ها عبارت اند از جايزه ي هابل در كنفرانس عكاسي پيشرفته(2006)، جايزه ي عكاسي علمي لنارت نيلسون(2000)، جايزه ي اويركا و انتشارات دانشگاه نيوساوث ويلز(NSW) براي كتاب علمي سال(1994)، مدال انجمن عكاسي استراليا(1993)، مدال پيشرفت انجمن عكاسي آمريكا(1993)، مدال رادمن از انجمن سلطنتي انگستان(1990).
^شركت كنندگان در دومين كارگاه سالانه ي تو آن(TWAN). در زنجان(اسفند 1390). ديويد مالين سخنران ويژه ي اين كارگاه بود. عكس از امير حسين ابوالفتح.
منبع: نشريه نجوم، شماره 208