خلأ قانونى جرم فرارى دادن محكوم به قصاص از منظر فقه اسلامى (3)
نويسنده: وحيد مهدوىراد*
بررسى خلأهاى قانونى
الف. قانون مجازات مصوب سال 1370ش
هرگاه شخص يا اشخاصى محكوم به قصاص را رهائى دهند موظف به تحويل دادن وى مىباشند و هرگاه به تشخيص قاضى رسيدگىكننده در انجام وظيفه كوتاهى نمايد و حبس وى مؤثر در الزام يا احضار باشد، تا زمان معرفى، محكوم به حبس مىگردد.
تبصره. چنانچه قاتل قبل از تحويل بميرد يا به نحو ديگرى تحويل وى متعذر شود فردِ فرارىدهنده ضامن ديه مقتول است.
روشن است براى ارتكاب اين جرم شخص مرتكب موضوعيت ندارد و هر كسى مىتواند مرتكب اين جرم باشد، اعم از اينكه مرتكب منفردا يا مجتمعا، با سوءنيت يا بدون آن، مأمور و غيرمأمور و يا هر صورت ديگرى باشد.
شخصى كه رهايى داده مىشود بايد محكوم به قصاص باشد نه متهم به قصاص يا محكوم به جرايم ديگر.
تكليف اوليه پس از رهايى دادن محكوم به قصاص، تحويل است؛ اگر فرارىدهنده او را تحويل داد، تكليف را ادا كرده است، ولى در صورت عدم تمكين، قانونگذار مىگويد: هرگاه به تشخيص قاضى رسيدگىكننده در انجام وظيفه كوتاهى نمايد و حبس وى مؤثر در الزام يا احضار باشد تا زمان معرفى، محكوم به حبس مىگردد.
اين عبارت چند ايراد دارد:
1. عبارت «حبس وى مؤثر در الزام باشد... حبس مىگردد» نادرست است؛ زيرا مفهوم اين عبارت آن است كه اگر حبس عامل فرار مؤثر در الزام نباشد، حبس نمىگردد. اين در حالى است كه در بحث فقهى بيان شد كه عامل فرار به محض امتناع از تحويل حبس مىگردد، خواه مؤثر واقع شود يا خير.
2. اگر بپذيريم كه ملاك تأثير است، ضابطه تشخيص آن چيست؟ چگونه قاضى مىتواند قبل از اجراى حبس و گذشت زمان،تشخيصدهد حبس مؤثر واقع مىشود يا نمىشود؟
3. وقتى گفته مىشود حبس مؤثر در الزام باشد، تأثير در طى چه مدت حبس، مراد مىباشد؟ ممكن است شخصى با چند روز حبس، ملزم شود، در حالى كه ديگرى با ساليان سال حبس كشيدن ملزم نشود. وقتى از الزام بحث به ميان مىآيد عرف به قضاوت پرداخته، مىگويد: بايد طى مدت كوتاهى پس از صدور حكم، محكوم ملزم به تحويل شود. در غير اين صورت، حبس نتوانسته تأثير خود را بر جاى بگذارد. علاوه بر اينكه قرار دادن تشخيص تأثير به دست قاضى، بدون معرفى ضابطه و ملاك، به اعمال سليقه هاي فراوانى منجر خواهد شد.
4. چگونه مىتوان به حبس نامعلوم در دادنامه حكم داد؟ در ماده 4 قانون آيين دادرسى مدنى آمده است: «دادگاهها مكلفاند در مورد هر دعوا به طور خاص تعيين تكليف نمايند و نبايد به صورت عام و كلى حكم صادر كنند.» روشن است كه ـ با توجه به عموميت اين ماده و اختصاص نداشتن آن به قانون آيين دادرسى مدنى ـ قاضى بايد در دادنامه مذكور، به صورت كلى حكم صادر كند؛ در حالى كه حكم كلى به حبس، بدون در نظر گرفتن مدت آن، از مواردى است كه اين ماده نافى آن است. بنابراين اگر تعبير بازداشت به كار برده مىشد، با ماهيت اين جرم سازگارتر بود.
5. اگر انتهاى غايت حبس، زمان معرفى قاتل است، چگونه عامل فرار مىتواند قاتل را معرفى نمايد، در حالى كه وى در حبس به سر مىبرد و امكان دسترسى به خارج از زندان را ندارد و اگر مراد از انتهاى حبس لحظه تمكين عامل فرار به تحويل و معرفى است، قرينهاى در ماده وجود ندارد.
6. عبارت «ضامن ديه مقتول است» در تبصره، ايراد دارد. در بحث فقهى گفته شد ديه بدل حيلوله مىباشد؛ بدل از نفس قاتلى كه از دست رفته و عامل فرار از يد ولى دم خارج نموده است نه نفس مقتول. گرچه اين ديه با واسطه به ديه مقتول مرتبط مىشود.
7. نگاه قانونگذار به اين ماده نگاهى آمرانه است و به مانند جرايم داراى حيثيت عمومى به آن نظر افكنده است. جا داشت براى شروع به تعقيب يا اقدام به حبس يا دستور اخذ ديه، نظر ولى دم جويا مىشد.
8 . در اين ماده هيچگونه توجهى به امكان گذشت، عفو و مصالحه بين ولى و عامل فرار نشده است.
9. اگر در طى دوره تحويل يا حبس، فرارىدهنده فوت نمايد، تكليف چيست و چه اقدامى بايد اتخاذ كرد؟
10. پس از فوت قاتل يا تعذر تحويل وى و پرداخت ديه به اولياى دم، آيا عامل فرار مىتواند براى استرداد ديه به اولياى قاتل مراجعه نمايد؟ اين در حالى است كه قانونگذار در مواد 722 و 751 قانون مدنى تكليف ضامن و كفيل را در مراجعه يا عدم مراجعه آشكارا بيان كرده است.
11. آيا ولى دم مىتواند تضامنا به هريك از عامل فرار يا اموال و اولياى قاتل براى اخذ ديه مراجعه كند؟
12. در فرض تعذر، احتمال حيات قاتل وجود دارد. اگر فرض شود تعذر حاصل و ديه از فرارىدهنده اخذ شود، سپس عامل تعذر مرتفع و امكان دسترسى به قاتل فراهم گردد، آيا ولى مىتواند به قاتل استيلا يابد و اعمال حق كند؟ در اين صورت، تكليف ديه چه مىشود؟ آيا بايد به عامل فرار رد شود يا اينكه در ملك ولى باقى خواهد ماند؟ پس از رفع تعذر آيا تكليف به تحويل ازسوى فرارىدهنده باقى است؟ اگر عامل فرار قاتل را تحويل داد، مىتواند ديه را بازپس بگيرد؟
چنانكه ملاحظه مىشود، در عبارات اين ماده برخى ايرادها وجود دارد و در برخى موارد سكوت كرده است.
ب. قانون مجازات مصوب سال 1375 ش
بند اول. ارتكاب جرم توسط مأموران موظف
هركس مأمور حفظ يا مراقبت يا ملازمت زندانى يا توقيفشدهاى باشد و مساعدت در فرار نمايد يا راه فرار او را تسهيل كند يا براى فرار وى تبانى و مواضعه نمايد، به ترتيب ذيل مجازات خواهد شد:
ب. اگر زندانى محكوم به قصاص ياتوقيف شده متهم به قتل مستوجب قصاص باشد عامل فرار موظف به تحويل دادن وى مىباشد و در صورت عدم تحويل زندانى مىشود و تا تحويل وى در زندان باقى مىماند... و اگر فرارى فوت كند و يا تحويل وى ممتنع شود، چنانچه محكوم به قصاص باشد فرارى دهنده به پرداخت ديه به اولياى دم مقتول محكوم خواهد شد.
چنانكه آشكار است اين ماده، مرتكب جرم را مأموران موظف (به حفظ، مراقبت يا ملازمت) برمىشمارد كه با مساعدت در فرار يا تسهيل راه فرار يا تبانى با محكوم به قصاص، زمينه گريختن وى را فراهم مىآورند. از آنجا كه اين ماده به بررسى فرارى دادن ساير مجرمان نيز مي پردازد، از بررسى و طرح آنها خوددارى مىكنيم و تنها به برشمارى ايرادهاى اين ماده در مورد جرم مورد بحث مىپردازيم.
1. نخستين ايراد، واژه مجازات در صدر اين ماده است. قانونگذار مقرر مىدارد: «به ترتيب ذيل مجازات خواهد شد.» شايد اين واژه در مورد ساير جرايم موجود در اين ماده عبارت صحيحى باشد، ولى در خصوص جرم مورد بحث اشتباه است؛ زيرا قانونگذار، عامل فرار را موظف به تحويل مىنمايد و در صورت عدم تحويل، او را حبس مىكند. اين حبس نه به سبب مجازات جرم واقع شده (عمل فرارى دادن)، بلكه به عنوان امتناع وى از تحويل مىباشد. بنابراين استعمال اين كلمه براى اين عمل داراى اشكال است.
2. شايسته بود با توجه به سِمَت اينگونه مأموران و عدم احتساب احكام مربوط به فرارى دادن محكومان به قصاص به عنوان مجازات، قانونگذار مجازات مستقلى را براى اين افراد در نظر مىگرفت.
3. قانونگذار در اين ماده آورده است: «در صورت عدم تحويل زندانى مىشود.» واضح است كه عدم تحويل در اين ماده، عدم تحويل در نتيجه است؛ بدين معنا كه تنها نتيجه (تحويل و عدم آن) معيار و ملاك است. خواه با عذر باشد، خواه بدون عذر. در حالى كه مورد حبس در جايى است كه عامل فرار از تحويل امتناع ورزد، نه در صورتى كه عدم تحويل نتيجه اقدام بىاثر عامل مىباشد.
4. عبارت: «تا تحويل وى در زندان باقى مىماند»، عبارت درستى نيست؛ زيرا كسى كه در زندان باقى مانده، چگونه مىتواند تحويل دهد. بهتر بود آورده مىشد: «براى الزام وى به تحويل، حبس مىشود و تا ملزم شدن وى به تحويل در زندان باقى مىماند.»
5. كلمه «ممتنع» در عبارت: «يا تحويل وى ممتنع شود»، مفهِم عدم امكان دسترسى به قاتل در هر صورتى حتى راه هاي غير عادى است. اين در حالى است كه واژه تعذر در كلام فقها حاوى چنين معنايى نيست؛ بدين معنا كه به رغم حصول عذر در تحويل، دستكم راه هاي غيرعادى براى نيل به هدف وجود دارد. واژه امتناع ناظر به نتيجه عمل است؛ يعنى علل و شرايط به نحوى دست در دست هم دادهاند كه اين نتيجه حاصل نشود، در حالى كه تعذر ناظر به فاعل است و باعث جلوگيرى از استمرار تعقيب مىشود. در نتيجه اگر عامل فرار به علت نداشتن توان مالى يا بدنى قادر به تعقيب و دستگيرى قاتل نباشد ـ هرچند ديگران قدرت به حصول نتيجه را داشته باشند، تعذر حاصل شده، در حالى كه امتناع حاصل نشده است. بنابراين بودن كلمه ممتنع در اين ماده خالى از اشكال نيست. اين مورد از مواردى است كه قانونگذار سال 1370 عبارت صحيحى را به كار برده بود.
6. حتى اگر فرض شود لفظ ممتنع صحيح است،(1) اين ماده درباره پس از رفع امتناع سكوت كرده است. چه بسا ممتنع شدن تحويل به علتى است كه با رفع آن علت، تحويل ممكن مىشود. در اين صورت آيا تكليف به تحويل وجود دارد؟ اگر قاتل تحويل داده شد يا به هر نحو ديگر ولى دم به قاتل دسترسى پيدا كرد، ديه اخذ شده چه تكليفى دارد؟
7. كليه ايراداتى كه در شماره هاي 7، 8، 9، 10، 11 ذيل بحث از ماده 267 ذكر شده است، در اينجا نيز مطرح است.
بند دوم. ارتكاب جرم توسط غيرمأموران موظف
اگر عامل فرار از مأموران مذكور در ماده (549) نباشد و عامدا موجبات فرار اشخاصى كه قانوناً زندانى يا دستگير شدهاند را فراهم آورد به طريق ذيل مجازات خواهد شد:
ب. اگر زندانى محكوم به قصاص باشد عامل فرار موظف به تحويل دادن وى مىباشد و در صورت عدم تحويل زندانى مىشود و تا تحويل وى در زندان باقى مىماند. چنانچه فرارى فوت كند و يا تحويل وى ممتنع شود فرارىدهنده به پرداخت ديه به اولياى دم مقتول محكوم خواهد شد.
در اين ماده نيز برخى ايرادهاى مذكور در ذيل بحث از ماده 549 از جمله ايرادهاى شماره 1 تا 6 و همچنين ايرادهاى شماره هاي 7، 8، 9، 10، 11 ذيل بحث از ماده 267 قانون مجازات اسلامى در اين ماده جارى است.
نتيجهگيرى
1. تبيين تكليف اوليه و ثانويه عامل فرار، همچنين نگاهى ويژه به حقوق اولياى دم و عامل فرار؛
2. پاسخ از شبهه مغايرت طولانى شدن حبس عامل فرار با اصل قانونى بودن مجازاتها؛
3. تبيين احكام پس از فوت قاتل يا حدوث تعذر و مواردى از اين قبيل.
كاستى هاي مواد مذكور به اين ترتيب است:
1. كم توجهى به حقوق متهم قبل و بعد از تحويل قاتل؛
2. كمتوجهى به حقوق اولياى دم قبل از تحويل قاتل؛
3. استفاده از واژهها و عباراتى كه سبب مغايرت مفاد مادهها با فقه مىشوند و مواردى از اين قبيل.
راهكارهاى زير براى رفع اشكال هاي پيشگفته پيشنهاد مىشود:
1. اطلاق نكردن مجازات به وظايف فرارىدهنده و وضع مجازات جداگانه در صورت صلاحديد قانونى؛
2. تغيير عبارت «در صورت عدم تحويل زندانى مىشود» به «در صورت امتناع وى از تحويل، زندانى مىشود».
3. اندراج حكم پرداخت ديه از اموال فرارىدهنده، پس از فوت وى قبل از تحويل؛
4. حذف واژه «ممتنع» از مواد 549 و 551 و استعمال لفظ تعذر به جاى آن؛
5. حذف عبارت «تا تحويل وى در زندان باقى مىماند» و به كار بردن عبارت «تا ملزم شدن وى به تحويل در زندان باقى مىماند».
6. گنجاندن ساير حقوق ولى دم از جمله امكان عفو يا مصالحه با فرارىدهنده؛
7. تصريح به تكليف ولى دم و فرارىدهنده پس از پايان تعذر و همچنين تصريح به عدم امكان مراجعه طرفين به قاتل يا اولياى وى براى اخذ ديه.
پي نوشت ها :
*كارشناس ارشد حقوق جزا و جرمشناسى، مركز تخصصى حقوق و قضاى اسلامى.
1ـ در حالى كه فرض بر نادرست بودن آن است و بايد واژه تعذر به كار رود. با وجود استعمال اين واژه احكام پس از رفع تعذر را نيز بايد در قانون ذكر كند. اين احكام در مورد 13، ذيل بحث از ماده 267 ذكر شده است.
ـ انصارى، مرتضى، المكاسب، چ هفتم، قم، مجمعالفكرالاسلامى، 1424ق.
ـ بحرانى، يوسفبن احمد، حدائقالناظره، قم، اسلامى، 1405ق.
ـ حرّ عاملى، محمدبن حسن، وسائلالشيعه، قم، ذوىالقربى، 1387.
ـ حلّى، ابن ادريس محمدبن منصور، السرائر، چ دوم، قم، اسلامى، 1410.
ـ حلّى، جعفربن حسن، المختصر المنافع، چ ششم، قم، مطبوعات دينى، 1418ق.
ـ ـــــ ، شرايعالاسلام، چ دوم، قم، اسماعيليان، 1408ق.
ـ حلّى، حسنبن يوسف، تحريرالاحكام، بيروت، بىنا، بىتا.
ـ ـــــ ، ارشادالاذهان، قم، انتشارات اسلامى، 1410ق.
ـ ـــــ ، تذكرهالفقها، قم، مؤسسه آلالبيت، بىتا.
ـ ـــــ ، قواعدالاحكام، قم، انتشارات اسلامى، 1413ق.
ـ خمينى روحاللّه، تحريرالوسيله، قم، مؤسسهالنشر الاسلامى، بىتا.
ـ خوئى، سيدابوالقاسم، مبانى تكملهالمنهاج، چ سوم، قم، مؤسسه
ـ خوانسارى، سيداحمد، جامعالمدارك، چ دوم، قم، اسماعيليان، 1405ق.
ـ راشد صيمرى، مفلحبن حسن راشد، غايهالمرام، بيروت، دارالهادى، 1420ق.
ـ سبزوارى، عبدالاعلى، مهذبالاحكام، چ چهارم، قم، دفتر آيتاللّه سبزوارى، 1413ق.
ـ سبزوارى، محمدباقربن محمدمؤمن، كفايهالاحكام، بىجا، بىنا، بىتا.
ـ شقرائى عاملى، جوادبن محمد حسينى، مفتاحالكرامة، بىجا، بىنا، بىتا.
ـ طباطبائى، سيد محمدسعيد، منهاجالصالحين، بيروت، دارالصفوة، 1415ق.
ـ طباطبائى، علىبن محمد، رياضالمسائل، قم، مؤسسة آلالبيت، 1418ق.
ـ طوسى، جعفربن محمد، المبسوط، چ سوم، تهران، المكتبة المرتضويه، 1387.
ـ ـــــ ، النهاية، چ دوم، بيروت، دارالكتب العربى، 1400ق.
ـ عاملى، زينالدين علىبن احمد شهيد ثانى، الروضة البهية، چ هفتم، قم، دارالتفسير، 1427ق.
ـ ـــــ ، مسالكالافهام، قم، مؤسسة المعارف الاسلاميه، 1413ق.
ـ عاملى، محمدبن مكى (شهيد اول)، الدروسالشرعيه، چ دوم، قم، انتشارات اسلامى، 1417ق.
ـ ـــــ ، القواعد و الفوائد، قم، كتابفروشى مفيد، بىتا.
ـ ـــــ ، اللمة الدمشقيه، بيروت، دارالتراث، 1410ق.
ـ قمى، محمدبن علىبن بابويه (شيخ صدوق)، من لايحضره الفقيه، چ سوم، قم، جامعه مدرسين، 1413ق.
ـ كركى، علىبن حسين (محقق ثانى)، جامعالمقاصد، چ دوم، قم، مؤسسة آلالبيت، بىتا.
ـ مقدس اردبيلى، احمدبن محمد، مجمع الفائدة و البرهان، قم، انتشارات اسلامى، 1403ق.
ـ موسوى، حسنبن آقا بزرگ، القوائد الفقهيه، قم، الهادى، 1419ق.
ـ نجفى، محمدحسن، جواهرالكلام، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1410ق.
منبع: نشريه معرفت شماره 154