![تقابل سياست و اخلاق در مسأله ی «دست های آلوده»(1) تقابل سياست و اخلاق در مسأله ی «دست های آلوده»(1)](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/23e265fe-68d0-480b-a247-b67be79b8eed.jpg)
تقابل سياست و اخلاق در مسأله ی «دست های آلوده»(1)
ترجمه: مهدي حبيب اللّهي
چكيده
مقاله ی حاضر سعی بر این دارد که این دشواری ها را حل نماید و موضوعات کلیدی و اصلی سیاسی که نظریّه ی «دست های آلوده» به آن دعوت می کند را از ابهام خارج کند. در آغاز مقاله متنی را از یکی از رمان های مشهور قرن نوزده میلادی به زبان انگلیسی ذکر می کنیم و سپس ردپای عنوان دست های آلوده را دنبال کرده، به گذشته بر میگردیم و بهنام هایی چون ماکیاولی[1] می رسیم؛ هرچند که شهرت و رواج فعلی این عنوان را باید بیشتر مدیون نوشته ها و کارهای نظریّهپرداز معروف آمریکایی درعرصه ی سیاست، یعنی مایکل والزر،[2] بدانیم. نظرات والزر با توجّه به کارهای دانشمندان پیش از وی، چون ماکیاولی و ماکس وبر[3] و با توجّه به تغییرات مشخّص در نگرش فکری وی، بهطور مختصر مورد بحث واقع می شود. به دنبال آن، پنج مسأله ای که این مقاله برای طرح آن نوشته شده را مطرح خواهیم کرد.
نخستین مسأله ای که به آن خواهیم پرداخت این است که آیا موضوع دست های آلوده مطلبی سردرگم و قواعد آن متناقض است؟ دوم، آیا عبورکردن و نادیده گرفتن حدود و ضوابط اخلاقی بهخاطر مصالح سیاسی، در چارچوب اخلاق و قوانین آن انجام می شود و یا فراتر از آن اتفاق می افتد؟ سوم، آیا فراخوان «دست های آلوده» از هر جهت و یا حداقل در اصول، محدود به سیاست است یا اینکه می تواند در سایر جنبه های زندگی نیز كاربرد داشته باشد؟ این مسأله ی مهمی است. چهارم، شرایطی که موجب توجیه مسأله ی دست های آلوده میشوند چه هستند؟ پنجم، علی رغم اینکه مسأله ی دست های آلوده با موضوع دو راهی های اخلاقی نسبت و شباهت دارد، ولی مسأله این است که آیا این شباهت ها می تواند موجب نادیده گرفتن تفاوت های مهم گردد؟
در جریان بحث پیرامون موضوعات فوق، به مسايل مرتبط ديگري نيز خواهيم پرداخت؛ نظير تفاوت ها وشباهت هاي موضوع دست های آلوده با «واقع گرایی اخلاقی»،[4] چگونگي تمسّك به اصول «اخلاق نقش»[5] براي منطقي نشان دادن قواعد مسأله ي دست هاي آلوده، كشف ارتباط این موضوع با مسأله ي «حدود اخلاق وظیفه گرا»[6] و تأكيد بر اين نكته كه بيشترين انگيزه در روي آوردن به مسأله ي دست هاي آلوده از موضع مبهم علم اخلاق در قبال نبايدهاي مطلق اخلاقي ناشي مي شود؛ زيرا موضع علم اخلاق در اين قسمت داراي دو بخش است؛ انكار آنها، به همراه تعلّق خاطر انسان ها در داشتن و انجام دادن برخي از آنها.
واژه هاي كليدي
مقدّمه
«آقای بوکر گفت: به بهای عوضکردن حقیقت؟
خانم کاربوری پاسخ داد: به بهای هر چیزی، چنین انسان هایی با ملاک های عادی قابل ارزیابی نیستند.
آقای بوکر پرسید: چگونه می توانيم با انجام کار بد باعث ایجاد خوبی شویم؟
- من این کار را انجام عمل بد نمیدانم ... این شخص ممکن است باعث از بین رفتن صدها نفر شود، ولی عمل او منجر به خلق دنیای جدیدی می شود که میلیون ها انسان ثروتمند و شاد در آن زندگی میکنند.
- شما سفسطهگر ماهری هستید، لیدی کاربوری!
لیدی کاربوری در پاسخ گفت: من عاشق جسارت های سودمند هستم.»
علم اخلاق و فلسفه ی سیاسی معاصر از چنین شیفتگان «جسارتهای سودمند»[12] خالی نیست. در یک طرف این میدان نتیجهگراها[13] هستند که مفتون و هیجان زده ی چشم انداز دنیاي جديدي با میلیون ها انسان شاد شده بهطوری که هرگونه مخالفت با ابزارهاي شريرانه در بهدست آوردن آن را مساوی با عقب افتادگی می دانند؛ این افراد در اینکه اصولاً این ابزار شريرانه نيستند، با لیدی کاربوری کاملاً موافق هستند. در طرف دیگر، طرفداران نظریّه ي «دست های آلوده» قرار دارند که بر این باورند که برخی از آرمان های بزرگ چون متوقف كردن فجایع انساني، انجام بدی را توجیه می کند، ولی برخلاف لیدی کاربوری، همچنان نام این اعمال را «بدی» می گذارند؛ هرچند که با وی در این که افرادی که این چنین دست های خویش را آلوده می کنند نباید با ملاك هاي رایج ارزیابی شده و با قوانين عادي با آن ها برخورد شود، موافقند.
نظریّه ي دست های آلوده از لحاظ تاریخی به ماكیاولی باز می گردد؛ هرچند که انتشار و رواج فعلی آن تا حدّ زیادی مدیون نظریّه پرداز آمریکایی در علوم سیاسی، آقای مایکل والزر است که در مقاله ی تأثیرگذارش با عنوان «عمل سیاسی: مسأله ی دست های آلوده»[14] برای اوّلینبار این عنوان را بهكار برد. وی در این مقاله با استفاده از نمایشنامهای تحت همین عنوان از ژان پل سارتر[15] به وضع این اصطلاح پرداخت.[16] بعدها والزر همین مفهوم را بدون اشاره بهعبارت «دست های آلوده» در کتابش بهنام «جنگ های عادلانه و غیرعادلانه»[17] ذکر نمود.
او در این کتاب چنین استدلال می کند که با در نظر گرفتن مفهوم «اضطرار بزرگ»،[18] نه تنها بمباران های مهیب شهر های آلمان توسط متفقین در ابتدای جنگ جهانی دوم قابل توضيح است، بلكه كاملاً موجّه ميشوند.[19] در این مرحله از جنگ که تا اواخر سال 1941 ميلادي به طول انجامید، كشتار از روی عمد هزاران غیر نظامی آلمانی در نظر والزر بهخاطر اضطراري بالاتر، قابل توجیه است؛ هرچند که کاری بسیار غیراخلاقی به نظر می آيد. اين اضطرار بزرگ عبارت بود از تصوّر پیروزی احتمالی دولت نازی در جنگ؛ اين دورنما آن قدر برای ادامه ي زندگی و حفظ ارزش های اجتماعی دولت های مقابل آلمان ترسناک بود که برای آن ها پرداختن هزینه ی رفتارهای شدید ضداخلاقی کاملاً توجیه پذیر بود.
والزر در ابتدا بر اين باور بود كه رفتارهاي جنگي نظير بمباران شهرها (همانند بمباران اتمي شهرهاي ژاپن در خاتمه ي جنگ جهاني دوّم)، کاری کاملاً غیراخلاقی است که نمی توان با عنوانی نظیر اضطرار آن را توجیه نمود. هنگامی که والزر بعداً عنوان اضطرار بزرگ را مورد بازنگری قرار داد به این نتیجهي قطعی رسید که این عنوان از مصادیق دست های آلوده است، بنابراين، صرفاً شرایطی همچون آنچه در مفهومِ «مصلحت مهم تر» مطرح است می تواند توجیه گر پذيرش نظريّه ي دستهای آلوده و رفتارهاي ناشي از آن باشد. او در بحث از اضطرار بزرگ در تعریف نظريّه ي دست های آلوده می گوید:
«بر طبق این نظريّه، رهبران نظامی و سیاسی گاهی در موقعیت هایی قرار می گیرند که نمی توانند از رفتارهای غیر اخلاقی اجتناب نمایند؛ حتّی اگر این رفتار بهمعنای کشتن عمدی انسا ن های بی گناه باشد...، دست های آلوده نه مشروع است و نه ضرورتي دارد، مگر در صورتي كه ادامه ي حيات ملّتي و يا جان انسان هاي زيادي در مخاطره باشد.»[20]
تغییر تعریف ها
وي، در هر دو مقاله، بر این نکته تاکید می کند که تنها ضرورتی که می تواند توجیه گر نادیده انگاشتن ضوابط اخلاقی باشد مواجه شدن با مصیبت و فاجعه است، در حالی که وی در مقاله ی آغازين خويش که در سال 1973 ميلادي نگاشت محّرک، انگیزه و توجیه رفتن به سمت دست های آلوده را تا این حد شديد ندانسته است. مثالی که وی در آنجا آورد این بود که یک رهبر سیاسی می تواند اقدام به شکنجه ی یک تروریست کند به این امید که با اعترافات او احتمالاً جان صدها انسان بیگناه حفظ شود. این بیان با مفهوم اضطرار که وی در نوشته های بعدیش آورده و در آن ها توجیه رفتارهای غیراخلاقی را نابودی همه ی انسان ها و یا سبک زندگی آنها دانسته، بسیار متفاوت است.
مثال دیگر والزر در مقاله ی اوّلش این است که اگر یک سیاست مدار آزادی خواه و خوب به رییس فاسد اداره ای رشوه بدهد که به نفع وی رأی جمع آوری کند و در مقابل، قرارداد ساخت مدارس را بهطور غیرقانونی به وی واگذار نماید از مصادیق دست-هایآلوده است. در این مثال، نه تنها نقض اصول اخلاقیِ زيرپا گذاشته شده از اهميّت کم تری نسبت به مورد قبلی برخودار است، بلکه ضرورت مطرح شده را به سختی می توان از مصادیق مفهوم اضطرار بزرگ دانست؛ حتّی اگر انتخابات در پیشرو را انتخاتی مهم و سرنوشت ساز و سیاست مدار را انسان صالحی بدانیم که در صورت انتخاب شدن کارهای سودمندی انجام می-دهد.
همچنین در مطالبی که والزر در مقالات نخستينش بیان کرده ابهاماتی در مورد نحوه ی استفاده از واژه ی «دست های آلوده» وجود دارد. وی، گاهی از این واژه برای هر نوع عمل غیراخلاقی واضح و روشن استفاده می کند و گاهی از آن بهعنوان واژه اي فنی كه در بيان موقعيتي خاص در اقدامات سياسي استفاده مي شود، یاد می نماید. او می گوید: «آلوده شدن دست ها در سیاست به آسانی انجام می شود.» و سپس ادامه مي دهد: «این کار غالباً صحیح و توجیه پذیر است.»[21]به نظر می سد که جمله ی اوّل به تمايل عمومی برای انجام کارهای غیراخلاقی در هنگام انجام كارهاي سياسي اشاره دارد، در حالیکه در جمله-ی دوم به این موضوع اشاره شده که این کار همیشه صحیح نمی باشد بلكه غالباً توجبه پذير است و با این کار براي واژه ي «آلوده» دو مفهوم مثبت و منفي قرار مي دهد. در عبارت وی، کلمه ی «غالباً» بر این واقعیت دلالت دارد که در اندیشه ی اوّلیه ی او قلمرو دست های آلوده از وسعت بیش تری برخوردار بوده است تا نظریّات بعدی وی.
آثار نویسندگان قبلی نيز در مورد نیاز سیاستمداران به آلوده كردن دست های خویش به انجام رفتارهای غیراخلاقی از نوسانات و تغيير تعبيرهاي مشابهی برخوردار است. در آثار اینان گاهی به خطرات شدید در توجیه این رفتارها اشاره شده، ولی غالباً بر این دیدگاه تأکید شده که اصولاً فعاليّت هاي سیاسی بالاتر از اخلاق قرار دارند، و از اين رو، با معيارهاي اخلاقي مورد قضاوت واقع نميشوند و یا حداقل با شیوه ی اخلاقی خاصي با آنان برخورد مي شود:
«کسی نمی تواند مردان سیاست را با هیچ ابزار و قاعده ی معمولی ارزیابی کند.»[22] بر همين اساس، ماكیاولی بر این عقیده است که رویّه ي عادی سیاستمداران اقتضا میکند که یک شاهزاده یاد بگیرد چگونه خوب نباشد و در عین حال باید در ظاهر فضایل اخلاقي را مراعات کرده و رفتارهای خوب که هزینه ی زیادی برایش ندارند را انجام دهد.[23] ماکس وبر بر این عقيده است که نتيجه ي كار و عواقب عمل سياسي بايد پايه هاي روش معمول سیاستمداران را تشکیل دهد و اخلاقیات ناشي از عرف و یا مذهب نباید در این فرایند از جایگاهی برخوردار باشند.
تقابل ميان عاقبت كار و آموزه هاي اخلاقي که وی دراینجا اشاره میکند همان تضادي است كه او در اثرش با عنوان «سیاست بهعنوان حرفه»[24] میان «اخلاق مسؤولیّت»[25] و «اخلاق مبتنی بر غایت نهایی»[26] قایل می شود. هرچند که واژگان مورد استفاده ی وبر در بیان این تضاد و تقابل بیش تر گیج کننده است تا توضیح دهنده، ولی به نظر می رسد که منظور وبر از اصطلاحِ «اخلاق مبتنی بر غایات نهایی» همان اخلاق عرفي و يا مذهبي است كه رويّه اش بازداشتن انسان از انجام هر نوع عمل ظالمانه است. در نظر او، این نوع از دستورهاي اخلاقي سخت گیرانه، در تضاد با نوعي ديگر از اخلاق است كه بر عواقب عمل تکیه دارد و وي از آن با عنوان اخلاق مسؤوليّت ياد ميكند.
وبر می گوید:
«تفاوت عمیقی وجود دارد میان رفتاری که دنباله رو دستورات اخلاق مبتنی بر غایات نهایی است (به اینگونه که بر اساس دین عمل شود، شخص متدیّن عمل نیک انجام دهد و نتیجه را بر عهده ی پروردگارگذارد) و رفتاری که بر اساس اصول اخلاق مسؤولیّت انجام شود که در آن لازم است شخص به پیامدهای قابل پیش بینی عملش توجّه کند و بهعبارتي مسؤول عواقب رفتارش باشد.»[27]
مطلق بودن این تقابل در بیان وبر بر پیچیدگی آن افزوده است؛ زیرا همان گونه که بعداً خواهیم دید، اینگونه نیست که مطلق گراها (يعني طرفداران اخلاق ديني كه هر عمل ظالمانه را تقبيح مي كنند) بهطورکلّی نسبت به عواقب عمل بی تفاوت باشند (اینگونه نیست که همه ی اصول اخلاقی آنان از نبايدهاي مطلق تشکیل شده باشد و از طرفی مقابل آن ها کسانی باشند که صرفا دغدغه ی نتيجه ي عمل را داشته باشند.) بههر حال، وبر بر این عقیده اش مصّر است که در سیاست نمی توان هميشه دنباله رو اخلاق مطلق گرایانه ی مبتنی بر غایات نهایی بود و تنها به خود عمل توجّه نمود، بلكه لازم است بيش تر، عواقب و پيامدهاي دراز مدت آن كار در نظر گرفته شود و اين بهخاطر اين است كه در فعاليّت هاي سياسي، خشونت همواره داراي نقش محوري است و از آن جدا نميشود، و از اين رو، تصوّر سياستِ كاملاً پاك و بدون خشونت امكان ندارد.
والزر در مقاله ی اوّلش، وبر را تا حدّی موافق خود می داند، ولی به نظر می رسد که وبر داراي نظرات متفاوتي از والزر است. وبر، برخلاف والزر، بر اين عقيده نيست كه اخلاق اهداف نهايي در بسياري از موارد كفايت مي كند و تنها در شرايطي طبق اضطرار بزرگ اصول آن ناديده گرفته مي شود، بلكه وي بر اين باور است كه در بسیاری از موارد، اخلاق مبتنی بر غایات نهایی كه به صرف عمل توجّه دارد، در سیاست عملي نيست. در حقیقت، عقیده ی وبر در اینکه خشونت نقشی محوري در عمل کردهای سیاسی دارد به مراتب بالاتر از نظر والزر است؛ هرچند که با در نظر گرفتن شرایطی که وی در آن می زیسته قابل درک است. اگر وبر در شرايط عادي و خارج از شرايط جنگ نظر مي داد، با عقیدهی والزر دارای شباهت هایی میگردید. تفاوت میان این دو همچنان باقی است؛ زیرا علیرغم اینکه خشونت می تواند در ايجاد مفهوم اضطرار مورد نظر والزر یک عامل تعیین کننده باشد، ولی درک عميق تر و نظریّه ی کامل تر او باعث ميشود كه عناصر ديگري نيز در ساختن اضطرار مورد نظرش دارای نقش باشند.
از همه ی این مباحث به خوبی روشن شد که برای وارد شدن به موضوع دست های آلوده لازم است نخست برخی از مفاهیم به خوبی روشن شود. این کار با بررسی پنج موضوع محقّق می شود. اوّل، این سؤال مطرح است که آیا نظریّه ی دست های آلوده اصلا دارای مفهومی منطقی است، شاید که اصلاً مطلبی مبهم و بی ثمر باشد. دوم، این سؤال مرتبط مطرح است که آیا نادیده گرفتن اصول اخلاقی که در تئوری دست های آلوده وجود دارد در چارچوب اخلاق اتفاق می افتد یا خارج آن. سوم، آیا ضرورت استفاده از تئوری دست های آلوده صرفاً برای حوزه ی سیاست است؟ چهارم، بهترین توصیف شرایطی که در آن دست های آلوده قابل اجرا می شود چیست؟ پنجم، رابطه ی میان مسأله ی دست های آلوده و دوراهی های اخلاقی و توصیه های مطلق گرایی اخلاقی چیست؟
پي نوشت ها :
[1]-Machiavelli.
[2]-Michael Walzer.
[3]-Max Weber.
[4]- Political realism.
[5]-Role mortality.
[6]-Threshold deontology.
1-Anthony Trollope. [7]
The Way We Live Now. [8]
He shallow Lady Carbury[9]-
[10]-Melmotte.
[11]-Booker.
[12]-Beneficent audacity.
[13]-Consequentialist.
[14]-Political Action: the Problem of Dirty Hands.
[15]-Jean Paul Sartre.
[16]-Walzer, Michael,1977, Just and Unjust Wars: A Moral Argument with Historical Illustrations,
[16]-Just and Unjust Wars, 1977
[18] -Supreme emergency
[19]-Walzer, Michael,1977,Just and Unjust Wars: A Moral Argument with Historical Illustrations,pp:267–268
[20]-Walzer, Michael, 2004a, “Emergency Ethics”, in Arguing About War, p:46.
[21]-Walzer, Michael, 1973, “Political Action: The Problem of Dirty Hands”, Philosophy and Public Affairs, p:174.
[22]-Machiavelli, Niccolo, 1513, The Prince.
[23]-Machiavelli, Niccolo, 1513, The Prince, p. 52.
[24]-Politics as Vocation.
[25]-an ethic of responsibility.
[26]-an ethic of ultimate ends.
[27]-Weber, Max,1919, “Politics as a Vocation”, in From Max Weber: Essays in Sociology,p:120.