محل تلاقي اسلام و مسيحيت
نويسنده: سيد مهدي طاهري
بررسي وضعيت شيعيان لبنان در سير تاريخ
لبنان کشور پيچيده اي است که اقوام، طايفه ها و گرايش هاي ديني گوناگوني را در خود جاي داده است و به دليل ارتباط وثيق بين طايفه ها و گروه هاي مذهبي با سياست، هر گروه، در پي منافع و مصالح مورد علاقه خود است. اولويت هاي طايفه اي حاکم بر جامعه لبنان در عرصه سياست و پيوند آن با منافع قدرت هاي خارجي، زمينه اعتراض و جنگ داخلي بين طايفه ها را فراهم کرده است. حاکميت استعمار در لبنان و همچنين کم توجهي حاکمان سياسي به شيعيان باعث شده است به رغم تلاش رهبران شيعه و برتري جمعيتي شيعيان بر گروه هاي مذهبي ديگر، آنها همواره از نظر سياسي در اقليت به سر برند و محروم تر از ساير طايفه هاي داراي مذاهب ديگر باشند. رشد آگاهي شيعيان معاصر لبنان، مرهون تلاش امام موسي صدر و تأثيرات ناشي از انقلاب اسلامي ايران است و به دليل همين آگاهي، در حال حاضر طوايف شيعه به يکي از گروه هاي قدرتمند اين کشور تبديل شده اند. نگارنده مقاله براي نشان دادن تأثيرات اين دو عامل در ارتقاي جايگاه شيعيان لبنان، در صدد است ضمن توصيف جايگاه استراتژيک لبنان براي خواندگان محترم، آنها را با وضعيت شيعيان در گذر تاريخ تا دوره معاصر به صورت اجمالي و گذرا آشنا سازد تا به اهميت تلاش امام موسي صدر و تأثيرات ناشي از انقلاب اسلامي ايران بر شيعيان پي ببرند.
لبنان در جايگاه کوچک ترين سرزمين خاورميانه پس از بحرين، پرجمعيت ترين کشور نسبت به وسعت خاکي خود در خاورميانه است که در نوامبر 1943م استقلالش به رسميت شناخته شد. لبنان از نظر جغرافيايي، در غرب آسيا و ساحل شرقي درياي مديترانه قرار دارد که از شمال و شرق، با سوريه و از جنوب، با فلسطين اشغالي همسايه است. اين کشور کوچک در يک موقعيت حساس جغرافيايي قرار گرفته که از رهگذر اين موقعيت مهم، فوايد و امتيازات مهمي نصيبش شده و در عين حال دچار آسيب هايي نيز گرديده است.
2. محل تلاقي مسيحيت با اسلام و دروازه اتصال جهان عرب به اروپا؛
3. کوهستاني بودن آن باعث شده است اين کشور به پناهگاه مناسبي براي اقليت هاي مذهبي سرزمين هاي همسايه تبديل شود؛
4. با توجه به فضاي آزاد علمي و فرهنگي، اين کشور به محل مناسبي براي جريان هاي فکري، رسانه هاي گروهي و موسسه هاي انتشاراتي قوي تبديل شده است.
2. قرار گرفتن لبنان در سواحل مديترانه و راه داشتن به درياي آزاد و آب هاي بين المللي، عامل اصلي نفوذ استعمارگران در اين کشور بوده است؛
3. به دليل تنوع طايفه هاي سياسي - مذهبي، در زمينه مسئله تقسيم قدرت در اين کشور هميشه اختلافاتي وجود دارد. بر اين اساس طايفه گرايي و فرقه گرايي نمايانگر ساخت جامعه لبنان است. در کشور لبنان با جامعه اي فرقه اي، هيجده طايفه مذهبي وجود دارد که دوازده عدد از آنها از فرقه هاي مسيحي و پنج عدد از فرقه هاي اسلامي هستند و آخري يک طايفه کوچک يهودي است. دين اسلام و مسيحيت فرقه هايي دارند که عبارت اند از: الف)اسلام: شيعه، سني، دروزي، علوي و اسماعيلي؛ ب)مسيحيت: ماروني، کاتوليک، ارامنه، ارتدوکس، کلداني، نستوري و اقليت هاي ديگر. نکته مهم درباره ساختار سياسي لبنان اين است که گرچه ساختار اين کشور به ظاهر شبيه حکومت هاي دموکراسي است، سران سياسي در نظام حکومتي، هنوز به عنوان اعضاي جوامع مذهبي متعلق به خود عمل مي کنند و بنابراين ثبات سياسي در جامعه لبنان به همکاري اينها بستگي دارد و در عمل تا زماني که در لبنان نظام فرقه اي، آن هم با برتري يکي بر ديگري حاکميت دارد، هيچ گونه ضمانتي براي برقرار ماندن ثبات دائمي ميان طايفه هاي گوناگون وجود ندارد. هر چند بعضي از رهبران مشهور لبنان به ويژه پس از ميثاق ملي (1943م) و قرارداد طائف( 1990م)، توسعه هويت ملي را در نظر داشته اند، تمام کوشش هايي که تاکنون براي محو ملاحظات فرقه اي از قانون اساسي يا کاستن نفوذ آن بر نظام اداري شده با شکست رو به رو گرديده است.
سيستم حکومتي لبنان بر پايه «قانون اساسي» و «ميثاق ملي» استوار است. قانون اساسي لبنان که در سال 1926م تصويب شده، تا به حال بارها تعديل و اصلاح گرديده است؛ ميثاق ملي نيز، به منزله قانون اساسي نانوشته، قراردادي است که در سال 1943م بين مسلمانان با مسيحيان منعقد شد. بر اساس اصل 95 قانون اساسي لبنان، پست هاي حکومتي بر اساس وابستگي هاي طايفي و مذهبي تقسيم مي گردد و رئيس جمهور از ميان ماروني ها، نخست وزير از ميان سني ها، رئيس مجلس از ميان شيعه ها، نايب رئيس اول مجلس از ميان ارتدوکس ها و تعدادي از وزراي کابينه نيز از ميان اين فرقه ها و ساير فرقه ها برگزيده مي شود.
نکته مهم در اين باره آن است که سابقه حضور استعمار فرانسه در اين کشور، توازن طايفه اي را به نفع مسيحيان تمام کرده است؛ بر اساس آخرين سرشماري طايفه اي رسمي در سال 1932م، که فرانسوي ها آن را انجام دادند، جمعيت لبنان 861000 نفر اعلام گرديد که از آن ميان، 51 درصد آنها مسيحي بودند. نکته مهم تر آن است که از آن پس تاکنون هيچ آمار رسمي براي جمعيت طايفه اي لبنان اعلام نشده است. اين در حالي است که با امکان دستيابي مسئولان لبناني به آمار ثبت شناسنامه ها يا آمارهاي انتخاباتي و اسناد کشور، اين شک و شبهه باقي مي ماند که چنين سکوتي در مشخص کردن و اعلام تغيير و دگرگوني در ترکيب جمعيت طايفه هاي گوناگون فقط به سود مسيحيان و به زيان مسلمانان در پيش گرفته شده است. در واقع اعلام نشدن آمار رسمي جمعيت لبنان با توجه به ساختار طايفه اي قدرت لبنان، به آن دليل است که آمار مسلمانان، به ويژه شيعيان، به دليل زاد و ولد بيشتر بالا رفته و در عين حال جمعيت مسيحيان به دليل مهاجرت به اروپا کاهش يافته و حتي به اعتراف خود مسيحيان نيز، با زياد شدن آمار مسلمانان، مسيحيت در جامعه لبنان به اقليت تبديل شده است. ذکر اين نکته ضروري است که درباره ميزان جمعيت مسلمانان و شيعيان نسبت به مسيحيان بين طايفه ها اختلاف وجود دارد و شواهد نيز بر اکثريت مسلمانان، به ويژه شيعيان، دلالت مي کند. آمارهاي غير رسمي نيز اين موضوع را اثبات مي نمايد. بر اساس آمار سال 1979م نيز جمعيت لبنان بيش از سه ميليون نفر برآورد شده است که 58 درصد آن مسلمان هستند. در اين باره بايد گفت که در سال 2006م گزارشي منسوب به کميته روابط خارجي کنگره امريکا منتشر گرديد و در آن به اين موضوع اقرار شد که شيعيان لبنان بزرگ ترين فرقه مذهبي اين کشورند. در اين گزارش ترکيب جمعيت طايفه ها يا همان فرقه هاي مذهبي به ترتيب زير ذکر شده است: شيعه 34درصد، سني 20 درصد، مسيحي ماروني19 درصد، مسلمان دروزي 8 درصد، مسيحي ارتودکس 6 درصد، مسيحي ارمني 6 درصد، مسيحي کاتوليک 5 درصد، و ديگر طوايف 2 درصد. گرچه اين آمار اکثريت داشتن شيعيان را تاييد مي کند، شيعيان معتقدند که جمعيت آنها از آمار ياد شده نيز بيشتر است و گفته مي شود که در حال حاضر 45 درصد جمعيت لبنان شيعه هستند و انتظار مي رود که تا سال 2025م اين آمار به 65 درصد برسد.
اکنون شيعيان به رغم پيشرفت نسبت به قبل و فزوني جمعيت در مقايسه با فرقه هاي ديگر، هنوز نسبت به جمعيت خود، سهم ناچيزي از قدرت را کسب کرده اند و بنابراين براي درک وضعيت شيعيان در گذر تاريخ و مقايسه آن با دهه هاي اخير، در ادامه وضعيت آنها تا پيش از انقلاب اسلامي ايران به اجمال بررسي شده است.
حکومت لبنان تا اوايل قرن شانزدهم ميلادي همچنان در دست پادشاهان سني مذهب بود، اما در سال1516م، قواي عثماني بر لبنان مسلط شدند. گرچه در اين دوره به بعضي از فرمانروايان محلي لبنان امتيازاتي داده شد، بر شيعيان همچنان ظلم و ستم مي شد. اين وضع به گونه اي بود که بسياري از علماي جبل عامل، به دليل ظلم حاکمان ترک به شيعيان، با دعوت حاکمان صفويه به ايران مهاجرت کردند. هر چند در اين روزگار، با حضور عالمان لبناني در ايران، تشيع به بالندگي خود ادامه داد، جبل عامل کم کم از وجود عالمان و فقيهان شيعي تهي گشت.
شيعيان در دوران حکومت عثماني، نسبت به فرقه هاي مذهبي ديگر لبنان از صحنه سياسي به دور بودند، به ويژه قرن نوزدهم ميلادي که لبنان تحول عميقي را پشت سر گذاشت، با اين حال چون شيعيان هنوز به صورت عشيره اي زندگي مي کردند، قدرت واقعي اين فرقه نيز در دست سران عشاير بود. در اين زمان شکاف ميان شيعيان با ساير فرقه ها بيشتر شد؛ زيرا در اين قرن ماروني ها با فرانسه، دروزي ها با بريتانيا، ارتدوکس يوناني با روسيه متحد شدند و سني ها نيز، که خود را بخشي از خلافت عثماني مي دانستند از حمايت اين قدرت برخوردار بودند. در اين ميان فقط شيعيان از حمايت خارجي محروم بودند و اگرچه گاهي حاکمان قاجار نسبت به رفاه بعضي از تجار شيعه علاقه اي نشان مي دادند، اين حمايت به شدت ضعيف بود.
در نيمه دوم قرن نوزدهم ميلادي، با اصلاحات ارضي حکومت عثماني، در نواحي شيعه نشين دگرگوني محدود اقتصادي - اجتماعي پديد آمد که در نتيجه به رشد گروه کوچکي به نام «اشراف يا زعما» منجر شد و اين گروه توانستند مالکيت بعضي از اراضي را به دست گيرند. با تمرکز ثروت در دست زعما، آنها نمايندگان مناطق شيعي در شوراهاي اداري عثماني گرديدند.
اما بر اثر رقابت هاي داخلي، نفوذ خانواده هاي زعما بسيار کاهش يافت. در کنار زعما، خاندان هاي تحصيل کرده علما، که از طبقات خاندان هاي تحصيل کرده علما، که از طبقات گوناگون بودند، به دليل تحصيلاتشان از وجهه اجتماعي چشمگيري برخوردار بودند، ولي از آنجا که طبقه غالب در جامعه - يعني روستاييان و دهقانان - تابع زعما بودند، علما پايگاه اقتصادي گسترده اي نداشتند و در نتيجه در تدوين خط سير مستقل سياسي سهم محدودي داشتند.
با تضعيف حکومت عثماني در دهه 1890م و فشار قدرت هاي اروپايي بر آن، منطقه جبل لبنان براي پايان دادن به جنگ ميان ماروني ها و دروزي ها، به خودمختاري دست يافت، ولي شيعيان همچنان به دليل فشارهاي گذشته از سوي حاکمان سني - که در اين منطقه خودمختار، فقط 6 درصد از مجموع کل جمعيت را به خود اختصاص مي دادند - و حاشيه نشيني اکثريت در جنوب لبنان و منطقه بقاع، هنوز نسبت به سايرين عقب مانده بودند. اين در حالي بود که در ساير مناطق لبنان به دليل پيشرفت هاي اقتصادي و مداخلات روزافزون قدرت هاي گوناگون اروپايي، جريان هاي فکري جديد و مکتب هاي گوناگون ديني ظهور مي کردند. در اواخر قرن نوزدهم گرچه گروهي که تازه وارد طبقه زعما شده بودند، باني تجديد حيات و بيداري سياسي گرديدند، اکثريت شيعيان از نظر جغرافيايي در انزوا، از نظر سياسي ضعيف، و از نظر اقتصادي تابع حکومت خاندان فئودال متخاصم باقي ماندند و به همين گونه وارد قرن بيستم شدند.
با فروپاشي امپراتوري عثماني پس از جنگ جهاني اول و ورود مستقيم فرانسه به لبنان، شيعيان در زمينه نگرش نسبت به آينده و شيوه رويارويي با فرانسه دچار اختلاف شدند؛ بعضي از آنها خواهان تشکيل کشور بزرگ و فدرال سوريه و ادغام لبنان در آن بودند تا مانند ساير اقليت ها، حقوق بيشتري در اختيارشان قرار گيرد، اما بعضي ديگر، که بيشتر از رهبران شيعيان بودند، با ترس از يک حکومت سني ديگر، حاکميت حاکمان سني مذهب سوريه را بر شيعيان پذيرا نبودند.
در اوت 1920م نماينده بلندپايه فرانسه، برپايي دولت لبنان بزرگ با مرزهاي کنوني اش را اعلام کرد و بدين ترتيب شهرهاي صور، صيدا و بيروت به منطقه جبل لبنان پيوستند. در آوريل همان سال، قيوميت فرانسه بر لبنان به طور رسمي اعلام شد و به دنبال آن در سال 1922م فرانسوي ها با تأسيس مجلس نمايندگان، که همه فرقه هاي لبناني، از جمله شيعيان در آن نماينده داشتند، قانون اساسي لبنان را وضع کردند. در مارس 1926م نيز نماينده عالي رتبه فرانسه، افزون بر اعلام قانون اساسي، دولت بزرگ لبنان را به جمهوري لبنان تبديل کرد. در بحبوحه قيام دروزي ها در ژانويه 1926م، شيعيان به دستاورد سياسي و ديني مهمي نايل شدند؛ از آنجا که جامعه شيعه طي دهه هاي گذشته سهم مهمي در تحکيم لبنان بزرگ داشت، دولت فرانسه به دليل بي اعتمادي شيعيان نسبت به ناسيوناليسم، به منظور راضي نگهداشتن آنها و جلوگيري از پيوستن شان به دروزي ها و شکل ندادن جبهه متحد اسلامي عليه فرانسه، به جامعه شيعيان امتيازاتي واگذاري کرد که پيش از اين به وسيله خلفاي عثماني و ديگر رهبران سني سلب شده بود. فرانسوي ها با رسميت دادن به مذهب شيعه در حکم يکي از مذاهب رسمي لبنان، به طور وضعيت حقوقي جداگانه اي براي شيعيان قائل شدند و با تأسيس دادگاه هاي شرع جعفري در اين کشور، براي نخستين بار در تاريخ لبنان، شيعيان به منزله يک گروه ديني جدا از اهل سنت و داراي تشکيلات قضايي مختص به خود، به رسميت شناخته شدند. لبنان در سال 1943م از قيوميت فرانسه خارج شد و به استقلال دست يافت. در آن دوران هر چند ماروني ها و سني ها در استقلال لبنان سهم بسزايي داشتند، اتحاد و يکرنگي شيعيان اين سرزمين و پيروي آنها از علما و رهبران ديني و نفوذ رجال ديني، تأثير بسياري بر استقلال لبنان گذاشت، به گونه اي که گفته مي شود استقلال اين سرزمين مرهون فداکاري هاي رهبران ديني شيعيان است. آيت الله سيد عبدالحسين شرف الدين از جمله افرادي بود که مبارزه سياسي خود را همگام با گروه هاي استقلال طلب آغاز کرده بود تا لبنان را زير يوغ دولت عثماني برهاند. وي، با فراخواندن علما، به بيدار کردن مردم و مقاومت در برابر فرانسه دست زد و مردم جبل عامل را نيز بر ضد متجاوزان بسيج کرد، در اواخر دهه 1950م، با تلاش هاي علامه شرف الدين براي خروج شيعيان از حالت انزوا، کم کم نشانه هاي اوليه تغييرات عميق و گسترده اجتماعي آشکار گرديد. در اين دوره سير رو به رشد جابه جايي شيعيان به سمت شهرها را مشاهده مي کنيم؛ بدين ترتيب شيعيان با خروج از انزوا به شهرهاي بزرگ مهاجرت کردند. از سوي ديگر در سال 1958م با آغاز نخستين بحران داخلي لبنان، اين گروه در برابر آزموني مهم قرار گرفت. در اين بحران، که جنگ ميان مسلمانان و مسيحيان بر سر قدرت بود، انتظار مي رفت شيعيان در صف مخالفان گروه مسيحي سنگربندي کنند، ولي آنها نه به علت رضايت از حاکميت مسيحيان، بلکه به دليل ترس و وحشت از سلطه دوباره اهل سنت، در اين جنگ موضع نگرفتند، و خواهان حفظ وضع موجود شدند. شرکت نکردن شيعيان در جنگ داخلي باعث شد ژنرال فؤاد شهاب به منظور کاستن از محروميت شديد مسلمانان، مشارکت آنها در امور کشور و برقراري توازن سياسي و ايجاد صلح و آرامش نسبي در لبنان و تعهد شيعيان به نظام سياسي موجود، حداقل امکانات را در اختيار آنان گذارد.
اين دوره هم زمان با ورود امام موسي صدر به لبنان بود؛ در واقع با فوت آيت الله شرف الدين، بر اساس وصيت ايشان، آيت الله سيد موسي صدر به لبنان رفت و فعاليت هاي خود را بر پايه دو محور اساسي قرار داد: 1. تکميل کارهاي محروم شرف الدين؛ 2. طرح برنامه هاي جديد و آغاز اقدامات اساسي. با ورود امام موسي صدر به لبنان در نيمه هاي دهه 1960م، وي ناتواني رهبران سنتي شيعه در رويارويي با مشکلات ناشي از اصلاحات در لبنان و تمايل نداشتن آنها به اين کار را مشاهده کرد. افزون بر اين او از مسئله پيوستن بسياري از جوانان شيعه به سازمان هاي چپ گراي لائيک نيز نگران بود. احزاب چپ عبارت بودند از حزب کمونيست، حزب قومي سوري، سازمان هاي ناصري «رابطون»، سازمان هاي افراطي فلسطين و حتي فتح که عده بسياري از شيعيان را دور خود جمع کرده بودند. تمايل شيعيان به احزاب چپ بدان خاطر بود که آنها به رغم برتري جمعيتي نسبت به گروه هاي ديگر موجود در لبنان، هيچ يک از عوامل مورد نياز براي اعمال قدرت در جامعه لبنان را در اختيار نداشتند؛ زيرا مهم ترين عوامل براي اعمال نفوذ در لبنان عبارت اند از: 1. قدرت که در آنجا متأثر از توان ذاتي يک طائفه است؛ 2. حمايت خارجي از يک طائفه. در اين دوران تمام طايفه ها و قبايل در لبنان به غير از شيعيان، بر اساس نوع مذهب خود، به يکي از کشور خارجي وابسته بودند.
امام موسي صدر براي حل اين مشکلات چند اقدام اساسي انجام داد که عبارت بودند از:
1. مطالعات عميق به منظور ريشه يابي عوامل عقب ماندگي اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي شيعيان؛
2. فعاليت هاي گسترده ديني، فرهنگي و اجتماعي در مناطق شيعه نشين لبنان.
اگر بخواهيم حاصل تلاش هاي ايشان را در چند جمله خلاصه کنيم، مي توانيم به موارد زير اشاره کنيم:
1. تأسيس جنبش محرومين هماهنگ با سياست محروميت زدايي؛
2. تأسيس مؤسسات فرهنگي، آموزشي و حرفه اي با هدف اشتغال زايي و خودکفايي اقتصادي، کاهش درصد بي سوادي، رشد فرهنگ عمومي، اجراي پروژه هاي عمراني در مناطق محروم، تأسيس مجلس قانوني شيعي - مجلس اعلاي شيعه - به منزله تشکيلات قانوني براي احقاق حقوق شيعيان؛
3. همکاري با همه فرقه هاي مذهبي لبنان و کوشش براي حفظ وحدت کشور در برابر اشغالگري اسرائيل؛
4. ائتلاف سياسي با سوريه به رهبري حافظ اسد، در حکم حامي شيعيان در عرصه هاي مالي، سياسي، پشتيباني نظامي و تسليحاتي؛
5. تأسيس شاخه نظامي حرکت المحرومين با عنوان «فرج المقاومه اللبنانيه - امل».
گرچه شيعيان با تأسيس اين جنبش به رهبري يک نهاد ديني و برخورداري از حمايت کشور روسيه درصدد بودند، به اهداف واقعي خود در جامعه لبنان برسند، جنگ داخلي در لبنان و ناپديد شدن امام موسي صدر، شيعيان را در رسيدن به اهداف خود دچار مشکل کرد.
با ربوده شدن امام موسي صدر، از يک سو شيعيان لبنان رهبر خود را از دست دادند و از سوي ديگر اقتدار و کارآمدي رهبران سنتي جامعه شيعه (افرادي همچون کامل اسعد، کاظم خليل و عادل عسيران) در اداره امور شيعيان کاهش يافت، به گونه اي که آنها ديگر توانايي حفظ موقيعت خود را نداشتند. گرچه با اين وضعيت، اميد شيعيان به داشتن آينده اي بهتر کاهش يافت، در دوره اي که احساس مي شد آنها ديگر نمي توانند موقعيت خود را در جامعه حفظ کنند، پيروزي انقلاب شيعي در ايران، آن ها را به آينده اميدوار کرد.
از سوي ديگر، رسيدن به منافع طايفه اي در ضمن منافع ملي يا تامين منافع شيعيان و دنياي اسلام، دغدغه ي مهمي بود که شيعيان لبنان تحت تأثير ايدئولوژي انقلاب اسلامي و مواضع سياسي ايران، درباره آن اختلافاتي با يکديگر پيدا کند، اما با پشت سر گذراندن رويدادهاي گوناگون، اعم از نزاع، جنگ داخلي شيعه، صلح، اتحاد و...، کم کم موفقيت هايي به دست آوردند و حال با گذشت بيش از سه دهه از پيروزي انقلاب، جمهوري اسلامي ايران با تأثير گذاريي در عرصه هاي سياسي (سهم بيشتر در قدرت)، اجتماعي (بهينه شدن وضعيت شهروندي) و فرهنگي (تقويت هويت شيعي)، به ارتقاي جايگاه شيعيان لبنان در جامعه معاصر کمک بسياري کرده است به گونه اي که در حال حاضر بدون در نظر گرفتن نظريات و خواسته هاي آنها، دستيابي به هر گونه توافق در جامعه فرقه اي، طايفه اي لبنان ممکن نيست.
منبع: ماهنامه زمانه - شماره 13.
لبنان کشور پيچيده اي است که اقوام، طايفه ها و گرايش هاي ديني گوناگوني را در خود جاي داده است و به دليل ارتباط وثيق بين طايفه ها و گروه هاي مذهبي با سياست، هر گروه، در پي منافع و مصالح مورد علاقه خود است. اولويت هاي طايفه اي حاکم بر جامعه لبنان در عرصه سياست و پيوند آن با منافع قدرت هاي خارجي، زمينه اعتراض و جنگ داخلي بين طايفه ها را فراهم کرده است. حاکميت استعمار در لبنان و همچنين کم توجهي حاکمان سياسي به شيعيان باعث شده است به رغم تلاش رهبران شيعه و برتري جمعيتي شيعيان بر گروه هاي مذهبي ديگر، آنها همواره از نظر سياسي در اقليت به سر برند و محروم تر از ساير طايفه هاي داراي مذاهب ديگر باشند. رشد آگاهي شيعيان معاصر لبنان، مرهون تلاش امام موسي صدر و تأثيرات ناشي از انقلاب اسلامي ايران است و به دليل همين آگاهي، در حال حاضر طوايف شيعه به يکي از گروه هاي قدرتمند اين کشور تبديل شده اند. نگارنده مقاله براي نشان دادن تأثيرات اين دو عامل در ارتقاي جايگاه شيعيان لبنان، در صدد است ضمن توصيف جايگاه استراتژيک لبنان براي خواندگان محترم، آنها را با وضعيت شيعيان در گذر تاريخ تا دوره معاصر به صورت اجمالي و گذرا آشنا سازد تا به اهميت تلاش امام موسي صدر و تأثيرات ناشي از انقلاب اسلامي ايران بر شيعيان پي ببرند.
لبنان در جايگاه کوچک ترين سرزمين خاورميانه پس از بحرين، پرجمعيت ترين کشور نسبت به وسعت خاکي خود در خاورميانه است که در نوامبر 1943م استقلالش به رسميت شناخته شد. لبنان از نظر جغرافيايي، در غرب آسيا و ساحل شرقي درياي مديترانه قرار دارد که از شمال و شرق، با سوريه و از جنوب، با فلسطين اشغالي همسايه است. اين کشور کوچک در يک موقعيت حساس جغرافيايي قرار گرفته که از رهگذر اين موقعيت مهم، فوايد و امتيازات مهمي نصيبش شده و در عين حال دچار آسيب هايي نيز گرديده است.
الف) امتيازات
2. محل تلاقي مسيحيت با اسلام و دروازه اتصال جهان عرب به اروپا؛
3. کوهستاني بودن آن باعث شده است اين کشور به پناهگاه مناسبي براي اقليت هاي مذهبي سرزمين هاي همسايه تبديل شود؛
4. با توجه به فضاي آزاد علمي و فرهنگي، اين کشور به محل مناسبي براي جريان هاي فکري، رسانه هاي گروهي و موسسه هاي انتشاراتي قوي تبديل شده است.
ب) آسيب ها
2. قرار گرفتن لبنان در سواحل مديترانه و راه داشتن به درياي آزاد و آب هاي بين المللي، عامل اصلي نفوذ استعمارگران در اين کشور بوده است؛
3. به دليل تنوع طايفه هاي سياسي - مذهبي، در زمينه مسئله تقسيم قدرت در اين کشور هميشه اختلافاتي وجود دارد. بر اين اساس طايفه گرايي و فرقه گرايي نمايانگر ساخت جامعه لبنان است. در کشور لبنان با جامعه اي فرقه اي، هيجده طايفه مذهبي وجود دارد که دوازده عدد از آنها از فرقه هاي مسيحي و پنج عدد از فرقه هاي اسلامي هستند و آخري يک طايفه کوچک يهودي است. دين اسلام و مسيحيت فرقه هايي دارند که عبارت اند از: الف)اسلام: شيعه، سني، دروزي، علوي و اسماعيلي؛ ب)مسيحيت: ماروني، کاتوليک، ارامنه، ارتدوکس، کلداني، نستوري و اقليت هاي ديگر. نکته مهم درباره ساختار سياسي لبنان اين است که گرچه ساختار اين کشور به ظاهر شبيه حکومت هاي دموکراسي است، سران سياسي در نظام حکومتي، هنوز به عنوان اعضاي جوامع مذهبي متعلق به خود عمل مي کنند و بنابراين ثبات سياسي در جامعه لبنان به همکاري اينها بستگي دارد و در عمل تا زماني که در لبنان نظام فرقه اي، آن هم با برتري يکي بر ديگري حاکميت دارد، هيچ گونه ضمانتي براي برقرار ماندن ثبات دائمي ميان طايفه هاي گوناگون وجود ندارد. هر چند بعضي از رهبران مشهور لبنان به ويژه پس از ميثاق ملي (1943م) و قرارداد طائف( 1990م)، توسعه هويت ملي را در نظر داشته اند، تمام کوشش هايي که تاکنون براي محو ملاحظات فرقه اي از قانون اساسي يا کاستن نفوذ آن بر نظام اداري شده با شکست رو به رو گرديده است.
سيستم حکومتي لبنان بر پايه «قانون اساسي» و «ميثاق ملي» استوار است. قانون اساسي لبنان که در سال 1926م تصويب شده، تا به حال بارها تعديل و اصلاح گرديده است؛ ميثاق ملي نيز، به منزله قانون اساسي نانوشته، قراردادي است که در سال 1943م بين مسلمانان با مسيحيان منعقد شد. بر اساس اصل 95 قانون اساسي لبنان، پست هاي حکومتي بر اساس وابستگي هاي طايفي و مذهبي تقسيم مي گردد و رئيس جمهور از ميان ماروني ها، نخست وزير از ميان سني ها، رئيس مجلس از ميان شيعه ها، نايب رئيس اول مجلس از ميان ارتدوکس ها و تعدادي از وزراي کابينه نيز از ميان اين فرقه ها و ساير فرقه ها برگزيده مي شود.
نکته مهم در اين باره آن است که سابقه حضور استعمار فرانسه در اين کشور، توازن طايفه اي را به نفع مسيحيان تمام کرده است؛ بر اساس آخرين سرشماري طايفه اي رسمي در سال 1932م، که فرانسوي ها آن را انجام دادند، جمعيت لبنان 861000 نفر اعلام گرديد که از آن ميان، 51 درصد آنها مسيحي بودند. نکته مهم تر آن است که از آن پس تاکنون هيچ آمار رسمي براي جمعيت طايفه اي لبنان اعلام نشده است. اين در حالي است که با امکان دستيابي مسئولان لبناني به آمار ثبت شناسنامه ها يا آمارهاي انتخاباتي و اسناد کشور، اين شک و شبهه باقي مي ماند که چنين سکوتي در مشخص کردن و اعلام تغيير و دگرگوني در ترکيب جمعيت طايفه هاي گوناگون فقط به سود مسيحيان و به زيان مسلمانان در پيش گرفته شده است. در واقع اعلام نشدن آمار رسمي جمعيت لبنان با توجه به ساختار طايفه اي قدرت لبنان، به آن دليل است که آمار مسلمانان، به ويژه شيعيان، به دليل زاد و ولد بيشتر بالا رفته و در عين حال جمعيت مسيحيان به دليل مهاجرت به اروپا کاهش يافته و حتي به اعتراف خود مسيحيان نيز، با زياد شدن آمار مسلمانان، مسيحيت در جامعه لبنان به اقليت تبديل شده است. ذکر اين نکته ضروري است که درباره ميزان جمعيت مسلمانان و شيعيان نسبت به مسيحيان بين طايفه ها اختلاف وجود دارد و شواهد نيز بر اکثريت مسلمانان، به ويژه شيعيان، دلالت مي کند. آمارهاي غير رسمي نيز اين موضوع را اثبات مي نمايد. بر اساس آمار سال 1979م نيز جمعيت لبنان بيش از سه ميليون نفر برآورد شده است که 58 درصد آن مسلمان هستند. در اين باره بايد گفت که در سال 2006م گزارشي منسوب به کميته روابط خارجي کنگره امريکا منتشر گرديد و در آن به اين موضوع اقرار شد که شيعيان لبنان بزرگ ترين فرقه مذهبي اين کشورند. در اين گزارش ترکيب جمعيت طايفه ها يا همان فرقه هاي مذهبي به ترتيب زير ذکر شده است: شيعه 34درصد، سني 20 درصد، مسيحي ماروني19 درصد، مسلمان دروزي 8 درصد، مسيحي ارتودکس 6 درصد، مسيحي ارمني 6 درصد، مسيحي کاتوليک 5 درصد، و ديگر طوايف 2 درصد. گرچه اين آمار اکثريت داشتن شيعيان را تاييد مي کند، شيعيان معتقدند که جمعيت آنها از آمار ياد شده نيز بيشتر است و گفته مي شود که در حال حاضر 45 درصد جمعيت لبنان شيعه هستند و انتظار مي رود که تا سال 2025م اين آمار به 65 درصد برسد.
اکنون شيعيان به رغم پيشرفت نسبت به قبل و فزوني جمعيت در مقايسه با فرقه هاي ديگر، هنوز نسبت به جمعيت خود، سهم ناچيزي از قدرت را کسب کرده اند و بنابراين براي درک وضعيت شيعيان در گذر تاريخ و مقايسه آن با دهه هاي اخير، در ادامه وضعيت آنها تا پيش از انقلاب اسلامي ايران به اجمال بررسي شده است.
شيعيان لبنان در گذر تاريخ
حکومت لبنان تا اوايل قرن شانزدهم ميلادي همچنان در دست پادشاهان سني مذهب بود، اما در سال1516م، قواي عثماني بر لبنان مسلط شدند. گرچه در اين دوره به بعضي از فرمانروايان محلي لبنان امتيازاتي داده شد، بر شيعيان همچنان ظلم و ستم مي شد. اين وضع به گونه اي بود که بسياري از علماي جبل عامل، به دليل ظلم حاکمان ترک به شيعيان، با دعوت حاکمان صفويه به ايران مهاجرت کردند. هر چند در اين روزگار، با حضور عالمان لبناني در ايران، تشيع به بالندگي خود ادامه داد، جبل عامل کم کم از وجود عالمان و فقيهان شيعي تهي گشت.
شيعيان در دوران حکومت عثماني، نسبت به فرقه هاي مذهبي ديگر لبنان از صحنه سياسي به دور بودند، به ويژه قرن نوزدهم ميلادي که لبنان تحول عميقي را پشت سر گذاشت، با اين حال چون شيعيان هنوز به صورت عشيره اي زندگي مي کردند، قدرت واقعي اين فرقه نيز در دست سران عشاير بود. در اين زمان شکاف ميان شيعيان با ساير فرقه ها بيشتر شد؛ زيرا در اين قرن ماروني ها با فرانسه، دروزي ها با بريتانيا، ارتدوکس يوناني با روسيه متحد شدند و سني ها نيز، که خود را بخشي از خلافت عثماني مي دانستند از حمايت اين قدرت برخوردار بودند. در اين ميان فقط شيعيان از حمايت خارجي محروم بودند و اگرچه گاهي حاکمان قاجار نسبت به رفاه بعضي از تجار شيعه علاقه اي نشان مي دادند، اين حمايت به شدت ضعيف بود.
در نيمه دوم قرن نوزدهم ميلادي، با اصلاحات ارضي حکومت عثماني، در نواحي شيعه نشين دگرگوني محدود اقتصادي - اجتماعي پديد آمد که در نتيجه به رشد گروه کوچکي به نام «اشراف يا زعما» منجر شد و اين گروه توانستند مالکيت بعضي از اراضي را به دست گيرند. با تمرکز ثروت در دست زعما، آنها نمايندگان مناطق شيعي در شوراهاي اداري عثماني گرديدند.
اما بر اثر رقابت هاي داخلي، نفوذ خانواده هاي زعما بسيار کاهش يافت. در کنار زعما، خاندان هاي تحصيل کرده علما، که از طبقات خاندان هاي تحصيل کرده علما، که از طبقات گوناگون بودند، به دليل تحصيلاتشان از وجهه اجتماعي چشمگيري برخوردار بودند، ولي از آنجا که طبقه غالب در جامعه - يعني روستاييان و دهقانان - تابع زعما بودند، علما پايگاه اقتصادي گسترده اي نداشتند و در نتيجه در تدوين خط سير مستقل سياسي سهم محدودي داشتند.
با تضعيف حکومت عثماني در دهه 1890م و فشار قدرت هاي اروپايي بر آن، منطقه جبل لبنان براي پايان دادن به جنگ ميان ماروني ها و دروزي ها، به خودمختاري دست يافت، ولي شيعيان همچنان به دليل فشارهاي گذشته از سوي حاکمان سني - که در اين منطقه خودمختار، فقط 6 درصد از مجموع کل جمعيت را به خود اختصاص مي دادند - و حاشيه نشيني اکثريت در جنوب لبنان و منطقه بقاع، هنوز نسبت به سايرين عقب مانده بودند. اين در حالي بود که در ساير مناطق لبنان به دليل پيشرفت هاي اقتصادي و مداخلات روزافزون قدرت هاي گوناگون اروپايي، جريان هاي فکري جديد و مکتب هاي گوناگون ديني ظهور مي کردند. در اواخر قرن نوزدهم گرچه گروهي که تازه وارد طبقه زعما شده بودند، باني تجديد حيات و بيداري سياسي گرديدند، اکثريت شيعيان از نظر جغرافيايي در انزوا، از نظر سياسي ضعيف، و از نظر اقتصادي تابع حکومت خاندان فئودال متخاصم باقي ماندند و به همين گونه وارد قرن بيستم شدند.
با فروپاشي امپراتوري عثماني پس از جنگ جهاني اول و ورود مستقيم فرانسه به لبنان، شيعيان در زمينه نگرش نسبت به آينده و شيوه رويارويي با فرانسه دچار اختلاف شدند؛ بعضي از آنها خواهان تشکيل کشور بزرگ و فدرال سوريه و ادغام لبنان در آن بودند تا مانند ساير اقليت ها، حقوق بيشتري در اختيارشان قرار گيرد، اما بعضي ديگر، که بيشتر از رهبران شيعيان بودند، با ترس از يک حکومت سني ديگر، حاکميت حاکمان سني مذهب سوريه را بر شيعيان پذيرا نبودند.
در اوت 1920م نماينده بلندپايه فرانسه، برپايي دولت لبنان بزرگ با مرزهاي کنوني اش را اعلام کرد و بدين ترتيب شهرهاي صور، صيدا و بيروت به منطقه جبل لبنان پيوستند. در آوريل همان سال، قيوميت فرانسه بر لبنان به طور رسمي اعلام شد و به دنبال آن در سال 1922م فرانسوي ها با تأسيس مجلس نمايندگان، که همه فرقه هاي لبناني، از جمله شيعيان در آن نماينده داشتند، قانون اساسي لبنان را وضع کردند. در مارس 1926م نيز نماينده عالي رتبه فرانسه، افزون بر اعلام قانون اساسي، دولت بزرگ لبنان را به جمهوري لبنان تبديل کرد. در بحبوحه قيام دروزي ها در ژانويه 1926م، شيعيان به دستاورد سياسي و ديني مهمي نايل شدند؛ از آنجا که جامعه شيعه طي دهه هاي گذشته سهم مهمي در تحکيم لبنان بزرگ داشت، دولت فرانسه به دليل بي اعتمادي شيعيان نسبت به ناسيوناليسم، به منظور راضي نگهداشتن آنها و جلوگيري از پيوستن شان به دروزي ها و شکل ندادن جبهه متحد اسلامي عليه فرانسه، به جامعه شيعيان امتيازاتي واگذاري کرد که پيش از اين به وسيله خلفاي عثماني و ديگر رهبران سني سلب شده بود. فرانسوي ها با رسميت دادن به مذهب شيعه در حکم يکي از مذاهب رسمي لبنان، به طور وضعيت حقوقي جداگانه اي براي شيعيان قائل شدند و با تأسيس دادگاه هاي شرع جعفري در اين کشور، براي نخستين بار در تاريخ لبنان، شيعيان به منزله يک گروه ديني جدا از اهل سنت و داراي تشکيلات قضايي مختص به خود، به رسميت شناخته شدند. لبنان در سال 1943م از قيوميت فرانسه خارج شد و به استقلال دست يافت. در آن دوران هر چند ماروني ها و سني ها در استقلال لبنان سهم بسزايي داشتند، اتحاد و يکرنگي شيعيان اين سرزمين و پيروي آنها از علما و رهبران ديني و نفوذ رجال ديني، تأثير بسياري بر استقلال لبنان گذاشت، به گونه اي که گفته مي شود استقلال اين سرزمين مرهون فداکاري هاي رهبران ديني شيعيان است. آيت الله سيد عبدالحسين شرف الدين از جمله افرادي بود که مبارزه سياسي خود را همگام با گروه هاي استقلال طلب آغاز کرده بود تا لبنان را زير يوغ دولت عثماني برهاند. وي، با فراخواندن علما، به بيدار کردن مردم و مقاومت در برابر فرانسه دست زد و مردم جبل عامل را نيز بر ضد متجاوزان بسيج کرد، در اواخر دهه 1950م، با تلاش هاي علامه شرف الدين براي خروج شيعيان از حالت انزوا، کم کم نشانه هاي اوليه تغييرات عميق و گسترده اجتماعي آشکار گرديد. در اين دوره سير رو به رشد جابه جايي شيعيان به سمت شهرها را مشاهده مي کنيم؛ بدين ترتيب شيعيان با خروج از انزوا به شهرهاي بزرگ مهاجرت کردند. از سوي ديگر در سال 1958م با آغاز نخستين بحران داخلي لبنان، اين گروه در برابر آزموني مهم قرار گرفت. در اين بحران، که جنگ ميان مسلمانان و مسيحيان بر سر قدرت بود، انتظار مي رفت شيعيان در صف مخالفان گروه مسيحي سنگربندي کنند، ولي آنها نه به علت رضايت از حاکميت مسيحيان، بلکه به دليل ترس و وحشت از سلطه دوباره اهل سنت، در اين جنگ موضع نگرفتند، و خواهان حفظ وضع موجود شدند. شرکت نکردن شيعيان در جنگ داخلي باعث شد ژنرال فؤاد شهاب به منظور کاستن از محروميت شديد مسلمانان، مشارکت آنها در امور کشور و برقراري توازن سياسي و ايجاد صلح و آرامش نسبي در لبنان و تعهد شيعيان به نظام سياسي موجود، حداقل امکانات را در اختيار آنان گذارد.
اين دوره هم زمان با ورود امام موسي صدر به لبنان بود؛ در واقع با فوت آيت الله شرف الدين، بر اساس وصيت ايشان، آيت الله سيد موسي صدر به لبنان رفت و فعاليت هاي خود را بر پايه دو محور اساسي قرار داد: 1. تکميل کارهاي محروم شرف الدين؛ 2. طرح برنامه هاي جديد و آغاز اقدامات اساسي. با ورود امام موسي صدر به لبنان در نيمه هاي دهه 1960م، وي ناتواني رهبران سنتي شيعه در رويارويي با مشکلات ناشي از اصلاحات در لبنان و تمايل نداشتن آنها به اين کار را مشاهده کرد. افزون بر اين او از مسئله پيوستن بسياري از جوانان شيعه به سازمان هاي چپ گراي لائيک نيز نگران بود. احزاب چپ عبارت بودند از حزب کمونيست، حزب قومي سوري، سازمان هاي ناصري «رابطون»، سازمان هاي افراطي فلسطين و حتي فتح که عده بسياري از شيعيان را دور خود جمع کرده بودند. تمايل شيعيان به احزاب چپ بدان خاطر بود که آنها به رغم برتري جمعيتي نسبت به گروه هاي ديگر موجود در لبنان، هيچ يک از عوامل مورد نياز براي اعمال قدرت در جامعه لبنان را در اختيار نداشتند؛ زيرا مهم ترين عوامل براي اعمال نفوذ در لبنان عبارت اند از: 1. قدرت که در آنجا متأثر از توان ذاتي يک طائفه است؛ 2. حمايت خارجي از يک طائفه. در اين دوران تمام طايفه ها و قبايل در لبنان به غير از شيعيان، بر اساس نوع مذهب خود، به يکي از کشور خارجي وابسته بودند.
امام موسي صدر براي حل اين مشکلات چند اقدام اساسي انجام داد که عبارت بودند از:
1. مطالعات عميق به منظور ريشه يابي عوامل عقب ماندگي اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي شيعيان؛
2. فعاليت هاي گسترده ديني، فرهنگي و اجتماعي در مناطق شيعه نشين لبنان.
اگر بخواهيم حاصل تلاش هاي ايشان را در چند جمله خلاصه کنيم، مي توانيم به موارد زير اشاره کنيم:
1. تأسيس جنبش محرومين هماهنگ با سياست محروميت زدايي؛
2. تأسيس مؤسسات فرهنگي، آموزشي و حرفه اي با هدف اشتغال زايي و خودکفايي اقتصادي، کاهش درصد بي سوادي، رشد فرهنگ عمومي، اجراي پروژه هاي عمراني در مناطق محروم، تأسيس مجلس قانوني شيعي - مجلس اعلاي شيعه - به منزله تشکيلات قانوني براي احقاق حقوق شيعيان؛
3. همکاري با همه فرقه هاي مذهبي لبنان و کوشش براي حفظ وحدت کشور در برابر اشغالگري اسرائيل؛
4. ائتلاف سياسي با سوريه به رهبري حافظ اسد، در حکم حامي شيعيان در عرصه هاي مالي، سياسي، پشتيباني نظامي و تسليحاتي؛
5. تأسيس شاخه نظامي حرکت المحرومين با عنوان «فرج المقاومه اللبنانيه - امل».
گرچه شيعيان با تأسيس اين جنبش به رهبري يک نهاد ديني و برخورداري از حمايت کشور روسيه درصدد بودند، به اهداف واقعي خود در جامعه لبنان برسند، جنگ داخلي در لبنان و ناپديد شدن امام موسي صدر، شيعيان را در رسيدن به اهداف خود دچار مشکل کرد.
با ربوده شدن امام موسي صدر، از يک سو شيعيان لبنان رهبر خود را از دست دادند و از سوي ديگر اقتدار و کارآمدي رهبران سنتي جامعه شيعه (افرادي همچون کامل اسعد، کاظم خليل و عادل عسيران) در اداره امور شيعيان کاهش يافت، به گونه اي که آنها ديگر توانايي حفظ موقيعت خود را نداشتند. گرچه با اين وضعيت، اميد شيعيان به داشتن آينده اي بهتر کاهش يافت، در دوره اي که احساس مي شد آنها ديگر نمي توانند موقعيت خود را در جامعه حفظ کنند، پيروزي انقلاب شيعي در ايران، آن ها را به آينده اميدوار کرد.
انقلاب اسلامي ايران و شيعيان لبنان
از سوي ديگر، رسيدن به منافع طايفه اي در ضمن منافع ملي يا تامين منافع شيعيان و دنياي اسلام، دغدغه ي مهمي بود که شيعيان لبنان تحت تأثير ايدئولوژي انقلاب اسلامي و مواضع سياسي ايران، درباره آن اختلافاتي با يکديگر پيدا کند، اما با پشت سر گذراندن رويدادهاي گوناگون، اعم از نزاع، جنگ داخلي شيعه، صلح، اتحاد و...، کم کم موفقيت هايي به دست آوردند و حال با گذشت بيش از سه دهه از پيروزي انقلاب، جمهوري اسلامي ايران با تأثير گذاريي در عرصه هاي سياسي (سهم بيشتر در قدرت)، اجتماعي (بهينه شدن وضعيت شهروندي) و فرهنگي (تقويت هويت شيعي)، به ارتقاي جايگاه شيعيان لبنان در جامعه معاصر کمک بسياري کرده است به گونه اي که در حال حاضر بدون در نظر گرفتن نظريات و خواسته هاي آنها، دستيابي به هر گونه توافق در جامعه فرقه اي، طايفه اي لبنان ممکن نيست.
منبع: ماهنامه زمانه - شماره 13.