تشيّع در ايران
ايران، تنها كشور اسلامي جهان است كه مذهب رسمي آن تشيع است و بزرگترين جمعيّت شيعي جهان را در بر دارد. این کشور با 1.648.195 كيلومتر مربع وسعت، شانزدهمين كشور جهان، در جنوب غربي آسيا ميان مدارهاي 25 تا 39 درجة عرض شمالي و 44 تا 63 درجة طول شرقي جاي گرفته و جزو كشورهاي خاورميانه است. ایران از شمال با جمهوري تركمنستان، درياي مازندران، جمهوريهاي آذربايجان و ارمنستان (جمعاً 2013 كيلومتر آب و خشكي) هممرز است؛ از شرق با افغانستان (945 كيلومتر) و پاكستان (978 كيلومتر) مرز خشكي دارد؛ از غرب با تركيه (486 كيلومتر) مرز خشكي و با عراق (1609 كيلومتر) مرز خشكي و آبي دارد؛ در جنوب از گواتر در درياي عمان تا اروند رود (شطّ العرب) در خليج فارس داراي 2043 كيلومتر مرز آبي است.
با وجودي كه روزگار غزنويان (366ـ432 ق.) دورة اوجگيري تعصّبات مذهبي سنّي است و زير لواي سنّت، مخالفان حكومت را به شديدترين وجهي كيفر ميدادند، با اين همه، سلاطين غزوني به علويان حرمت مينهادند و نقيب علويان به دربار آنان رفت و آمد ميكرد. فرمانروايان سلجوقي (431ـ552 ق) كه سنّي مذهب بودند، همچنان بر فشار خويش بر پيروان ديگر مذاهب ميافزودند. به هنگام فرمانروايي طغرل سلجوقي چندان خلافت بغداد ناتوان شده بود كه هر آن شهر بغداد در آشوب فرو ميرفت و در هر آشوب محلة كرخ بغداد را كه شيعهنشين بود، غارت ميكردند. در سالهاي 449ـ451 ق. به خاطر اختلاف خليفه قائم بامرالله و امير الامراي بويهي، ابوالحارث بساسيري كه خطبه به نام مستنصر ـ خليفة فاطمي ـ خوانده بود، چنان آشوبي برخاست كه قحطي به مركز خلافت عبّاسي افتاد و بيماري طاعون و وبا همهگير شد. طغرل سلجوقي به ياري خليفه آمد و محلّة كرخ به دست اهل سنّت غارت گرديد و به آتش كشيده شد. فشار شديد سلجوقيان، پيروان اسماعيلي را به سوي كوهستانها كشاند و از همين ايّام قلعهگيري اسماعيليان آغاز گرديد. در اين دوره، ديوانسالاران شيعة امامي اندك اندك به دستگاه دولتي راه يافتند، برخي از وزراي اين دوره مانند، سعد الملك آبي، شرفالدّين كاشاني و مجد الملك قمي، حتّي وزراي مسترشد، ناصر و مستنصر، سه خليفة عبّاسي نيز مذهب شيعه ميورزيدند و احتمالاً از انگيزههاي دشمني شديد نظامالملك با شيعيان همين نفوذ تدريجي آنان در دستگاه ديوانسالاري بوده است. سرسختي نظام الملك در هواداري از تسنّن و تعصّب ضدّ شيعي وي، سرانجام فدائيان اسماعيلي را به قتل وی واداشت و دور نيست كه جانشين او تاج الملك قمي (شيرازي) كه مذهب شيعه داشت در اين اقدام شركت داشته است. سدة پنجم و ششم، اوج نيرومدي و تككشيهاي دهشتبار اسماعيليان است. در آغاز سدة هفتم چهار فرقة شيعي مانده بود: سه فرقة غالي، نصيريه، زيديه، اسماعيليه و يك فرقة ميانهرو يعني اماميه.
مغولان به شيوة همة صحراگردان آسياي ميانه از سختگيريهاي مذهبي بركنار بودند. در قلمرو آنان پيروان مذاهب گوناگون در كنار هم زندگي ميكردند. اين تسامح در اواخر عهد ايلخانان از ميان رفت و آخرين امراي دودمان ايلخاني كه به آيين اسلام درآمدند در كار دين تعصّب ميورزيدند، چندانكه غازان خان فرمان داد تا تمامي آتشكدهها، كليساها و معابد را ويران سازند. وي از مذهب تسنّن به تشيّع گرايش يافت و دارالسّيادهها گشود كه به دستگيري از سادات ميپرداختند. الجايتو پس از مدّتي سرگشتگي در 709 ق. يكسره به شيعه گرويد. وي براي نخستين بار تشيّع را مذهب رسمي اعلام نمود و فرمان داد تا نام سه خليفه را از خطبه و سكّه بيندازند. تختهگاه او، سلطانيه، يكي از مراكز رشد فرهنگ شيعي بود كه بزرگاني چون علّامه حلّي در آنجا درس ميگفتند. بروز اوضاع نابسامان اجتماعي در پیّّ فروپاشي دولت ايلخانان، قيامي را در خراسان بار آورد كه نهضتي شيعي بود و بر طبقات فرودستي كه از جور فاتحان مغول به جان آمده بودند تكيه داشت. تا آن هنگام بيشتر فرمانروايان ايراني سنّي مذهب بودند و تشيّع مذهب تودههاي مردم به شمار ميرفت. سربداران (737ـ788 ق) امرا و خانهاي مغول را غاصب و تنها اولاد علي(ع) را براي حكومت بر حق ميدانستند. حسن جوري (كه خود بيشتر صوفي مينمود) و بازوي مسلح او عبدالرّزاق باشتيني پاي بر اين اهرم ميفشردند. دنبالة اين نهضت به حكومت سادات مرعشي مازندران و سادات كيايي گيلان انجاميد. در دو سدة هفتم و هشتم گونهاي تسامح مذهبي همهگير شده بود. اهل تسنّن از آن همه عصبيت كاسته بودند و اندكي به تشيّع گرايش يافتند و شيعيان نيز كه بر اريكة قدرت تكيه داشتند راه ميانه ميپيمودند و از سبّ خلفا روي برميتافتند. شعراي سنّي مرثيه و مدح ائمه(ع) ميگفتند. طوفان مغول تند باد سهمگين ديگري در پي داشت. جهانگشاي خونريزي به نام تيمور گوركاني كه خود را متديّن شيعي نيز فرا مينمود آنچه را كه از تيغ مغول بر پاي مانده بود، به خاك و خون كشيد. (782 ق.) امّا اين سلطه نيز چندان نپاييد و در كشاكش ملوك طوايف از هم گسيخت (911 ق). در همين روزگار آذربايجان و باختر ايران در كام نبردهاي پياپي اتّحاديّة قبايل تركان فرو رفت. اتّحادية تركمانان قراقويونلو (777ـ873 ق) كه مذهب شيعه ميورزيدند و تركمانان آق قويونلو (800ـ908 ق) كه اهل سنّت بودند آتش اين جنگها را دامن ميزدند. در اين ميان در قلمرو قراقويونلوها شورشي از شيعيان عرب خوزستان كه خود را پيشگامان مهدي موعود(ع) ميدانستند، برپا شد. اين نهضت به رهبري مردي به نام سيّد محمّد (845 ق) آغاز گرديد و به فرمانروايي خاندان مشعشع انجاميد. آق قويونلوهاي شيعه مذهب را تار و مار كردند و قدرتي به هم رسانيدند كه بعدها سخت مورد توجّه كشورهاي اروپايي آن روزگار واقع شد. امپراتوري نوپاي عثماني خطري بزرگ براي كشورهاي اروپايي كه به عصر رنسانس نزديك ميشدند، به شمار ميرفت. امّا ديري نپاييد كه نيروي بزرگتري ميان اين دو درگرفت. بار ديگر آتش تعصبات مذهبي با رنگي سياسي امّا در حاشية غربي ايران شعلهور گرديد. پيامد اين جنگهاي فرساينده، كم شدن فشار عثمانيان برجمهوريها و امپراتوريهاي اروپا و گشايش راه پرسود بازرگاني خاور زمين بود.
دودمان تازهاي كه در ايران پا گرفت و از 907 تا 1128 ق. در اين سرزمين حكومت راندند، فرزندان سلسلهاي از صوفيان بودند كه سرحلقة آنان شيخ صفيالدّين اردبيلي بود. اين مرشدان تاجدار كه بازماندگان دورة پر ادبار مغول و آشتي مذاهب آن دوره بودند و در امور ديني تسامح بسيار داشتند، اندك اندك از صوفيگري ره به سوي شيعة اماميّه گشودند. برخي از اخلاف شيخ صفي كه به جانشيني او نيز رسيدند، در ميان مريدان خود مرتبهاي الهي يافتند. شيخ علي سياهپوش (830 ق.) نخستين مرشدي بود كه از مذهب اهل سنّت به مذهب شيعه گرويد. صفويان ايلات هوادار خود را قزلباش (سرخ كلاه) ميخواندند و خود نيز چون مريدان، كلاهي دوازده ترك به نشانة دوازده امام(ع) بر سر ميگذاشتند. شيخ ابراهيم مرشدي بود كه لقب سلطان يافت و پسرش جنيد از چنان نفوذ مذهبي و سياسي بهرهمند بود كه اوزون حسن، خواهر خود را به زني وي داد. اعمال فشار سلاطين سنّي مذهب و متعصّب عثماني بر شيعيان (كشتار 40 هزار شيعة آسياي صغير به فرمان سلطان سليم اوّل تنها به خاطر اينكه در جنگ با شاه اسماعيل از پشت سر ايمن باشد) و نيز حملات پياپي ازبكان به خراسان، سبب گرديد كه تمامي شيعيان فلات ايران به زير علم شاه اسماعيل فراز آيند. فرمانروايان صفوي با برخورداري از حمايت فداييان قزلباش و تركان شيعه مذهب، كشوري يكپارچه ولي ناهمگون پديد آوردند كه حاكميّت آن براي نخستين بار در دست شيعيان امامي بود. تا اين هنگام تشيّع همة مراحل افت و خيز يك مذهب را گذرانده بود و دربار صفوي چيزي بر اين تشيع نيفزود، به جز تدوين و تنقيح اصول و مفاهيم و گرد آوردن علماي ديني در گسترة جغرافيايي ايران آن روز. با دستاندازي ازبكان سنّي به خاك ايران، بار جنگهاي فرساينده سنگينتر شد. از ديگرسو، كشاكش ميان شاهان با سران قزلباش و بعد شاهسونها كه خود ساختة شاه عبّاس اوّل (م 1038 ق) در برابر قزلباش بودند، دستگاه گستردة دربار و نفوذ خواجهسرايان و ملاباشيها، بيدانشي سلطان حسين كه از تعصّب و خامي دست به كشتار سنّيان گشوده بود، با حملة شورشيان افغان به يكباره رنگ باخت، با تسليم اصفهان در 1135 ق. بزرگترين فرمانروايي شيعه مذهب از ميان رفت تا باز از ميان فرو دستان ايلات قزلباش (افشار) جنگجويي به نام نادر به پا خاست و زودتر از آنچه گمان ميرفت، دوباره يكپارچگي كشور را به دست آورد. سرانجام وي در قورولتاي بزرگ دشت مغان (1149 ق.) با تحميل شرايطي از جمله اتّحاد ميان شيعيان و سنّيان به ناخرسندي ظاهري خود در قبول تاج و تخت ايران پايان داد. هدف نادر در اين اتّحاد، پايان دادن به سركشي و عصيانهاي سنّيان ايران و جنگهاي بيامان «باب عالي» بود، امّا اين طرح بر روي ورقپارههاي قورولتاي مغان به جا ماند. قتل نابهنگام نادر همه چيز را از هم پاشيد. فرمانروايي مردمي كريمخان زند (م 1191 ق) هم نتوانست اوضاع آشفته را سر و سامان بخشد.
دورة حكومت ديرپاي قاجاريان (1210ـ1339 ق) دورة پرتلاطم حركات اجتماعي و سياسي و نيز دورة آشنايي هرچه بيشتر مردم ايران با فرهنگ و تمدّن اروپايي بود. همسايگان نيرومند و قدرتهاي بزرگ جهاني كه زادة سرمايهداري شكوفاي سدة نوزدهم بودند، سهمي از سرزمين ايران را از شمال و خاور جدا ساختند كه بعدها كشورهاي افغانستان و پاكستان و جمهوريهاي آذربايجان شوروي و تركمنستان از آن پارهها متولّد شدند. تندباد دگرگونيهاي اجتماعي پاياني سدة نوزدهم، اروپا را درنورديد و در آغاز سدة بيستم پس از گذار از بوسفور به آسياي باختري راه يافت و آتش انقلاب مشروطيت را شعلهور ساخت. از سوي ديگر جور و بيداد حكّام، شاهزادگان و كارگزاران قاجاريان، پناه بردن بسياري از سران مذهبي به دامان امن حكومت، از تشيّع مذهب حاكم، نيرويي بيخطر و مطيع حكّام ساخته بود كه براي مردم به صورت مجموعهاي از سنّتهاي بيچون و چرايي كه به شدّت از در آويختن با مسائل اجتماعي پرهيز داشت، در آمده بود. پارهاي اصلاحات در زمان اميركبير، رفت و آمد به اروپا و آشنايي با غرب، ايجاد چاپخانه و كشيدن خطوط تلگراف، به ويژه تأسيس مدرسة دارالفنون (1268 ق) مسائل تازهاي را رو در روي فرهنگ سنّتي ايران قرار داد. اخباريان و اصوليون در اين مواجهه هر يك به راهي رفتند. اصوليان با آزاديخواهان همنوا شدند و پيشتاز نهضت مشروطه گرديدند، آخوند خراساني، آقا سيّد عبدالله طباطبايي، محمّد حسين ناييني و حاجي ميرزا خليل از اين گروهاند. اينان با رهانيدن شيعيان از بن بست جزميت، راه را براي پذيرفتن تحولّات اجتماعي گشودند و با تأكيد در مقام مرجعيّت، پايگاهي نيرومند در گردآوري قدرت مادّي و معنوي روحانيان پديد آوردند كه در جنبش تنباكو به رهبري ميرزاي شيرازي و بعد نهضت مشروطه جلوهگر شد. طيّ رويدادهاي پياپي كه از سال 1323ق. به بعد رخ داد، مردم توانستند پادشاه سالخوردة قاجار را وادارند تا پاي فرمان مشروطيّت كه در اصل اوّل متمّم آن قيد شده مذهب رسمي ايران اسلام و طريقة حقّة جعفرية اثني عشريه است (13 جمادي الثاني 1324 ق) امضا بگذارد. كشاكش آزاديخواهان و سياستگزاران به ناآراميهاي دوران محمّدعلي شاه و احمدشاه انجاميد و در برابر سياستگزاران انگليس هواداران «اتّحاد اسلام» و مردم عادي شيفتة پيشواي جديد آلمان شدند و آزاديخواهان به عثماني محتضر پناه بردند.
رضاخان ميرپنج با كودتاي 1299 قدرت را در دست گرفت و عملاً به حكومت قاجاريان پايان داد. بينظمي و دخالتهاي آشكار دولتهاي روسيه و انگليس در ايران و شورش آزاديخواهاني چون خياباني و ميرزاكوچكخان سبب گرديد تا رضاخان با شدّت هرچه تمامتر به سركوب برخيزد. مردم كه از نابساماني به تنگ آمده بودند به ديكتاتوري تن دادند. تحوّلات كشورهاي همسايه و نظم قهري به تثبيت مرزها انجاميد و آرامش برقرار شد. فرهنگ، رفته رفته رشدي نسبي يافت. فشار بر روحانيّت، گرفتن آزمون و صدور اجازهنامة رسمي براي لباس روحانيّت و تبديل محاضر شرعي به دفترخانههاي دولتي و ديگر تضييقات از جنبههاي بارز اين دوران است. طوفان جنگ دوم جهاني رضاشاه را با خود برد. ورود متفقين اثرات اقتصادي و اجتماعي عميقي بر جاي گذاشت و نفت مهمترين موضوع در سياست و اقتصاد شد. همة اين عوامل دست به هم داد و دوران پرجوش و خروش آغاز سلطنت محمّدرضا شاه را رقم زد. وي با موجي از نوجوييِ قشر بزرگي از مردم روبهرو شد كه به تحوّلات دهة 20 انجاميد. براي نخستين بار در تاريخ ايران جناحهاي گوناگون سياسي و سياسي مذهبي پديدار شدند و در كار حكومت دخالت كردند. اين تلاشها به دوران پر تلاطم حكومت دكتر مصدق انجاميد. نيروي تازه نفس سرمايهداري آمريكا رقيب خود انگليس را كنار گذاشت و كودتاي 1332 ش را رهبري نمود. از آن پس محمّدرضا شاه به شيوهاي نيمهغربي به نوسازي ايران پرداخت كه به تعارض با باورهاي مذهبي در ميان مردم انجاميد. وي براي جلوگيري از جنبش مردم، دگرگونيهاي اقتصادي ـ اجتماعي نيز پديد آورد، امّا در 15 خرداد 1342 با قيام خونين مذهبي مواجه شد، قيامي كه سرانجام در 22 بهمن 1357 به پيروزي رسيد و منجر به تشكيل نخستين حكومت شيعي تمام عيار در ايران گرديد.
منابع:
ايرانشهر، انتشارات يونسكو، جغرافياي كامل ايران، وزارت آموزش و پرورش؛ جغرافياي مفصل ايران؛ آل بويه و اوضاع زمان ايشان؛ تاريخ ايران از اسلام تا سلاجقه، ريچارد. ن. فراي؛ تاريخ ايران كمبريج، بويل؛ تاريخ مردم ايران قبل از اسلام و بعد از اسلام، زرينكوب.
٭ با استفاده از دايرةالمعارف تشيع، ج 2، ص 625ـ633.
منبع: ماهنامه موعود شماره 104.
نام
زبان و خط
اديان و مذاهب
تاریخچة ایران بعد از اسلام
با وجودي كه روزگار غزنويان (366ـ432 ق.) دورة اوجگيري تعصّبات مذهبي سنّي است و زير لواي سنّت، مخالفان حكومت را به شديدترين وجهي كيفر ميدادند، با اين همه، سلاطين غزوني به علويان حرمت مينهادند و نقيب علويان به دربار آنان رفت و آمد ميكرد. فرمانروايان سلجوقي (431ـ552 ق) كه سنّي مذهب بودند، همچنان بر فشار خويش بر پيروان ديگر مذاهب ميافزودند. به هنگام فرمانروايي طغرل سلجوقي چندان خلافت بغداد ناتوان شده بود كه هر آن شهر بغداد در آشوب فرو ميرفت و در هر آشوب محلة كرخ بغداد را كه شيعهنشين بود، غارت ميكردند. در سالهاي 449ـ451 ق. به خاطر اختلاف خليفه قائم بامرالله و امير الامراي بويهي، ابوالحارث بساسيري كه خطبه به نام مستنصر ـ خليفة فاطمي ـ خوانده بود، چنان آشوبي برخاست كه قحطي به مركز خلافت عبّاسي افتاد و بيماري طاعون و وبا همهگير شد. طغرل سلجوقي به ياري خليفه آمد و محلّة كرخ به دست اهل سنّت غارت گرديد و به آتش كشيده شد. فشار شديد سلجوقيان، پيروان اسماعيلي را به سوي كوهستانها كشاند و از همين ايّام قلعهگيري اسماعيليان آغاز گرديد. در اين دوره، ديوانسالاران شيعة امامي اندك اندك به دستگاه دولتي راه يافتند، برخي از وزراي اين دوره مانند، سعد الملك آبي، شرفالدّين كاشاني و مجد الملك قمي، حتّي وزراي مسترشد، ناصر و مستنصر، سه خليفة عبّاسي نيز مذهب شيعه ميورزيدند و احتمالاً از انگيزههاي دشمني شديد نظامالملك با شيعيان همين نفوذ تدريجي آنان در دستگاه ديوانسالاري بوده است. سرسختي نظام الملك در هواداري از تسنّن و تعصّب ضدّ شيعي وي، سرانجام فدائيان اسماعيلي را به قتل وی واداشت و دور نيست كه جانشين او تاج الملك قمي (شيرازي) كه مذهب شيعه داشت در اين اقدام شركت داشته است. سدة پنجم و ششم، اوج نيرومدي و تككشيهاي دهشتبار اسماعيليان است. در آغاز سدة هفتم چهار فرقة شيعي مانده بود: سه فرقة غالي، نصيريه، زيديه، اسماعيليه و يك فرقة ميانهرو يعني اماميه.
مغولان به شيوة همة صحراگردان آسياي ميانه از سختگيريهاي مذهبي بركنار بودند. در قلمرو آنان پيروان مذاهب گوناگون در كنار هم زندگي ميكردند. اين تسامح در اواخر عهد ايلخانان از ميان رفت و آخرين امراي دودمان ايلخاني كه به آيين اسلام درآمدند در كار دين تعصّب ميورزيدند، چندانكه غازان خان فرمان داد تا تمامي آتشكدهها، كليساها و معابد را ويران سازند. وي از مذهب تسنّن به تشيّع گرايش يافت و دارالسّيادهها گشود كه به دستگيري از سادات ميپرداختند. الجايتو پس از مدّتي سرگشتگي در 709 ق. يكسره به شيعه گرويد. وي براي نخستين بار تشيّع را مذهب رسمي اعلام نمود و فرمان داد تا نام سه خليفه را از خطبه و سكّه بيندازند. تختهگاه او، سلطانيه، يكي از مراكز رشد فرهنگ شيعي بود كه بزرگاني چون علّامه حلّي در آنجا درس ميگفتند. بروز اوضاع نابسامان اجتماعي در پیّّ فروپاشي دولت ايلخانان، قيامي را در خراسان بار آورد كه نهضتي شيعي بود و بر طبقات فرودستي كه از جور فاتحان مغول به جان آمده بودند تكيه داشت. تا آن هنگام بيشتر فرمانروايان ايراني سنّي مذهب بودند و تشيّع مذهب تودههاي مردم به شمار ميرفت. سربداران (737ـ788 ق) امرا و خانهاي مغول را غاصب و تنها اولاد علي(ع) را براي حكومت بر حق ميدانستند. حسن جوري (كه خود بيشتر صوفي مينمود) و بازوي مسلح او عبدالرّزاق باشتيني پاي بر اين اهرم ميفشردند. دنبالة اين نهضت به حكومت سادات مرعشي مازندران و سادات كيايي گيلان انجاميد. در دو سدة هفتم و هشتم گونهاي تسامح مذهبي همهگير شده بود. اهل تسنّن از آن همه عصبيت كاسته بودند و اندكي به تشيّع گرايش يافتند و شيعيان نيز كه بر اريكة قدرت تكيه داشتند راه ميانه ميپيمودند و از سبّ خلفا روي برميتافتند. شعراي سنّي مرثيه و مدح ائمه(ع) ميگفتند. طوفان مغول تند باد سهمگين ديگري در پي داشت. جهانگشاي خونريزي به نام تيمور گوركاني كه خود را متديّن شيعي نيز فرا مينمود آنچه را كه از تيغ مغول بر پاي مانده بود، به خاك و خون كشيد. (782 ق.) امّا اين سلطه نيز چندان نپاييد و در كشاكش ملوك طوايف از هم گسيخت (911 ق). در همين روزگار آذربايجان و باختر ايران در كام نبردهاي پياپي اتّحاديّة قبايل تركان فرو رفت. اتّحادية تركمانان قراقويونلو (777ـ873 ق) كه مذهب شيعه ميورزيدند و تركمانان آق قويونلو (800ـ908 ق) كه اهل سنّت بودند آتش اين جنگها را دامن ميزدند. در اين ميان در قلمرو قراقويونلوها شورشي از شيعيان عرب خوزستان كه خود را پيشگامان مهدي موعود(ع) ميدانستند، برپا شد. اين نهضت به رهبري مردي به نام سيّد محمّد (845 ق) آغاز گرديد و به فرمانروايي خاندان مشعشع انجاميد. آق قويونلوهاي شيعه مذهب را تار و مار كردند و قدرتي به هم رسانيدند كه بعدها سخت مورد توجّه كشورهاي اروپايي آن روزگار واقع شد. امپراتوري نوپاي عثماني خطري بزرگ براي كشورهاي اروپايي كه به عصر رنسانس نزديك ميشدند، به شمار ميرفت. امّا ديري نپاييد كه نيروي بزرگتري ميان اين دو درگرفت. بار ديگر آتش تعصبات مذهبي با رنگي سياسي امّا در حاشية غربي ايران شعلهور گرديد. پيامد اين جنگهاي فرساينده، كم شدن فشار عثمانيان برجمهوريها و امپراتوريهاي اروپا و گشايش راه پرسود بازرگاني خاور زمين بود.
دودمان تازهاي كه در ايران پا گرفت و از 907 تا 1128 ق. در اين سرزمين حكومت راندند، فرزندان سلسلهاي از صوفيان بودند كه سرحلقة آنان شيخ صفيالدّين اردبيلي بود. اين مرشدان تاجدار كه بازماندگان دورة پر ادبار مغول و آشتي مذاهب آن دوره بودند و در امور ديني تسامح بسيار داشتند، اندك اندك از صوفيگري ره به سوي شيعة اماميّه گشودند. برخي از اخلاف شيخ صفي كه به جانشيني او نيز رسيدند، در ميان مريدان خود مرتبهاي الهي يافتند. شيخ علي سياهپوش (830 ق.) نخستين مرشدي بود كه از مذهب اهل سنّت به مذهب شيعه گرويد. صفويان ايلات هوادار خود را قزلباش (سرخ كلاه) ميخواندند و خود نيز چون مريدان، كلاهي دوازده ترك به نشانة دوازده امام(ع) بر سر ميگذاشتند. شيخ ابراهيم مرشدي بود كه لقب سلطان يافت و پسرش جنيد از چنان نفوذ مذهبي و سياسي بهرهمند بود كه اوزون حسن، خواهر خود را به زني وي داد. اعمال فشار سلاطين سنّي مذهب و متعصّب عثماني بر شيعيان (كشتار 40 هزار شيعة آسياي صغير به فرمان سلطان سليم اوّل تنها به خاطر اينكه در جنگ با شاه اسماعيل از پشت سر ايمن باشد) و نيز حملات پياپي ازبكان به خراسان، سبب گرديد كه تمامي شيعيان فلات ايران به زير علم شاه اسماعيل فراز آيند. فرمانروايان صفوي با برخورداري از حمايت فداييان قزلباش و تركان شيعه مذهب، كشوري يكپارچه ولي ناهمگون پديد آوردند كه حاكميّت آن براي نخستين بار در دست شيعيان امامي بود. تا اين هنگام تشيّع همة مراحل افت و خيز يك مذهب را گذرانده بود و دربار صفوي چيزي بر اين تشيع نيفزود، به جز تدوين و تنقيح اصول و مفاهيم و گرد آوردن علماي ديني در گسترة جغرافيايي ايران آن روز. با دستاندازي ازبكان سنّي به خاك ايران، بار جنگهاي فرساينده سنگينتر شد. از ديگرسو، كشاكش ميان شاهان با سران قزلباش و بعد شاهسونها كه خود ساختة شاه عبّاس اوّل (م 1038 ق) در برابر قزلباش بودند، دستگاه گستردة دربار و نفوذ خواجهسرايان و ملاباشيها، بيدانشي سلطان حسين كه از تعصّب و خامي دست به كشتار سنّيان گشوده بود، با حملة شورشيان افغان به يكباره رنگ باخت، با تسليم اصفهان در 1135 ق. بزرگترين فرمانروايي شيعه مذهب از ميان رفت تا باز از ميان فرو دستان ايلات قزلباش (افشار) جنگجويي به نام نادر به پا خاست و زودتر از آنچه گمان ميرفت، دوباره يكپارچگي كشور را به دست آورد. سرانجام وي در قورولتاي بزرگ دشت مغان (1149 ق.) با تحميل شرايطي از جمله اتّحاد ميان شيعيان و سنّيان به ناخرسندي ظاهري خود در قبول تاج و تخت ايران پايان داد. هدف نادر در اين اتّحاد، پايان دادن به سركشي و عصيانهاي سنّيان ايران و جنگهاي بيامان «باب عالي» بود، امّا اين طرح بر روي ورقپارههاي قورولتاي مغان به جا ماند. قتل نابهنگام نادر همه چيز را از هم پاشيد. فرمانروايي مردمي كريمخان زند (م 1191 ق) هم نتوانست اوضاع آشفته را سر و سامان بخشد.
دورة حكومت ديرپاي قاجاريان (1210ـ1339 ق) دورة پرتلاطم حركات اجتماعي و سياسي و نيز دورة آشنايي هرچه بيشتر مردم ايران با فرهنگ و تمدّن اروپايي بود. همسايگان نيرومند و قدرتهاي بزرگ جهاني كه زادة سرمايهداري شكوفاي سدة نوزدهم بودند، سهمي از سرزمين ايران را از شمال و خاور جدا ساختند كه بعدها كشورهاي افغانستان و پاكستان و جمهوريهاي آذربايجان شوروي و تركمنستان از آن پارهها متولّد شدند. تندباد دگرگونيهاي اجتماعي پاياني سدة نوزدهم، اروپا را درنورديد و در آغاز سدة بيستم پس از گذار از بوسفور به آسياي باختري راه يافت و آتش انقلاب مشروطيت را شعلهور ساخت. از سوي ديگر جور و بيداد حكّام، شاهزادگان و كارگزاران قاجاريان، پناه بردن بسياري از سران مذهبي به دامان امن حكومت، از تشيّع مذهب حاكم، نيرويي بيخطر و مطيع حكّام ساخته بود كه براي مردم به صورت مجموعهاي از سنّتهاي بيچون و چرايي كه به شدّت از در آويختن با مسائل اجتماعي پرهيز داشت، در آمده بود. پارهاي اصلاحات در زمان اميركبير، رفت و آمد به اروپا و آشنايي با غرب، ايجاد چاپخانه و كشيدن خطوط تلگراف، به ويژه تأسيس مدرسة دارالفنون (1268 ق) مسائل تازهاي را رو در روي فرهنگ سنّتي ايران قرار داد. اخباريان و اصوليون در اين مواجهه هر يك به راهي رفتند. اصوليان با آزاديخواهان همنوا شدند و پيشتاز نهضت مشروطه گرديدند، آخوند خراساني، آقا سيّد عبدالله طباطبايي، محمّد حسين ناييني و حاجي ميرزا خليل از اين گروهاند. اينان با رهانيدن شيعيان از بن بست جزميت، راه را براي پذيرفتن تحولّات اجتماعي گشودند و با تأكيد در مقام مرجعيّت، پايگاهي نيرومند در گردآوري قدرت مادّي و معنوي روحانيان پديد آوردند كه در جنبش تنباكو به رهبري ميرزاي شيرازي و بعد نهضت مشروطه جلوهگر شد. طيّ رويدادهاي پياپي كه از سال 1323ق. به بعد رخ داد، مردم توانستند پادشاه سالخوردة قاجار را وادارند تا پاي فرمان مشروطيّت كه در اصل اوّل متمّم آن قيد شده مذهب رسمي ايران اسلام و طريقة حقّة جعفرية اثني عشريه است (13 جمادي الثاني 1324 ق) امضا بگذارد. كشاكش آزاديخواهان و سياستگزاران به ناآراميهاي دوران محمّدعلي شاه و احمدشاه انجاميد و در برابر سياستگزاران انگليس هواداران «اتّحاد اسلام» و مردم عادي شيفتة پيشواي جديد آلمان شدند و آزاديخواهان به عثماني محتضر پناه بردند.
رضاخان ميرپنج با كودتاي 1299 قدرت را در دست گرفت و عملاً به حكومت قاجاريان پايان داد. بينظمي و دخالتهاي آشكار دولتهاي روسيه و انگليس در ايران و شورش آزاديخواهاني چون خياباني و ميرزاكوچكخان سبب گرديد تا رضاخان با شدّت هرچه تمامتر به سركوب برخيزد. مردم كه از نابساماني به تنگ آمده بودند به ديكتاتوري تن دادند. تحوّلات كشورهاي همسايه و نظم قهري به تثبيت مرزها انجاميد و آرامش برقرار شد. فرهنگ، رفته رفته رشدي نسبي يافت. فشار بر روحانيّت، گرفتن آزمون و صدور اجازهنامة رسمي براي لباس روحانيّت و تبديل محاضر شرعي به دفترخانههاي دولتي و ديگر تضييقات از جنبههاي بارز اين دوران است. طوفان جنگ دوم جهاني رضاشاه را با خود برد. ورود متفقين اثرات اقتصادي و اجتماعي عميقي بر جاي گذاشت و نفت مهمترين موضوع در سياست و اقتصاد شد. همة اين عوامل دست به هم داد و دوران پرجوش و خروش آغاز سلطنت محمّدرضا شاه را رقم زد. وي با موجي از نوجوييِ قشر بزرگي از مردم روبهرو شد كه به تحوّلات دهة 20 انجاميد. براي نخستين بار در تاريخ ايران جناحهاي گوناگون سياسي و سياسي مذهبي پديدار شدند و در كار حكومت دخالت كردند. اين تلاشها به دوران پر تلاطم حكومت دكتر مصدق انجاميد. نيروي تازه نفس سرمايهداري آمريكا رقيب خود انگليس را كنار گذاشت و كودتاي 1332 ش را رهبري نمود. از آن پس محمّدرضا شاه به شيوهاي نيمهغربي به نوسازي ايران پرداخت كه به تعارض با باورهاي مذهبي در ميان مردم انجاميد. وي براي جلوگيري از جنبش مردم، دگرگونيهاي اقتصادي ـ اجتماعي نيز پديد آورد، امّا در 15 خرداد 1342 با قيام خونين مذهبي مواجه شد، قيامي كه سرانجام در 22 بهمن 1357 به پيروزي رسيد و منجر به تشكيل نخستين حكومت شيعي تمام عيار در ايران گرديد.
منابع:
ايرانشهر، انتشارات يونسكو، جغرافياي كامل ايران، وزارت آموزش و پرورش؛ جغرافياي مفصل ايران؛ آل بويه و اوضاع زمان ايشان؛ تاريخ ايران از اسلام تا سلاجقه، ريچارد. ن. فراي؛ تاريخ ايران كمبريج، بويل؛ تاريخ مردم ايران قبل از اسلام و بعد از اسلام، زرينكوب.
٭ با استفاده از دايرةالمعارف تشيع، ج 2، ص 625ـ633.
منبع: ماهنامه موعود شماره 104.