تقليد يا تهديد
نويسنده: سيد رضا صائمي
بازيگري و بازنگري در جامعه
به راستي چرا ستاره و مشهور شدن در رسانه ها تا اين حد جذاب و شيرين است که براي آن سر و دست مي شکنند و حتي خود را در معرض خطرات فردي و اجتماعي قرار مي دهند؟ چه رازي در اين جعبه جادو و جود دارد که همه را مسحور مي کند؟ بديهي است پاسخ به اين سؤال نيازمند بازشناسي دلايل رواني و اجتماعي است و نمي توان آن را به يک يا چند دليل خاص محدود کرد. اگر بخواهيم اين ميل و عطش به بازيگري را در ميان جوانان از حيث روانشناسي و جامعه شناختي مورد بررسي قرار دهيم، دست کم بايد به اين نکته مهم اشاره کنيم که شهرت، محبوبيت و ثروتي که در ذات بازيگري و البته ستاره شدن وجود دارد، ريشه ها ي رواني اين علاقه شديد را بازنمايي مي کند و منزلت و قدرت اجتماعي اي که به واسطه دستيابي به اين جايگاه براي فرد ايجاد مي شود دلايل جامعه شناسانه گرايش به اين حرفه است که البته با توجه به فرهنگ هاي مختلف در جوامع گوناگون، دلايل ديگري هم مي توان براي آن برشمرد. جالب اينکه هيچ زبان و بازاري به اندازه خود سينما اين وسوسه را ايجاد نکرده و تصوير کليشه اي، رويايي و چه بسا دروغين اين ميل عمومي را ارائه نداده است. مصداق بحث ما در اينجا همين سينماي خودمان است که در آن انوع و اقسام فيلم هايي توليد شده که قصد داشته اند اين تصوير وارونه را به نمايش گذاشته و با وارد شدن به دنياي دروني و خصوصي ستاره هاي سينما و اصلا خود سينما، واقعيت را به تصوير بکشند. زماني که سينما خود به سوژه و قصه خود بدل شده و پرده از پرده خويش برداشته، واقعي ترين سوژه ها بر پرده خيالي سينما نقش بسته است. شايد يکي از فيلم هايي که اين موضوع را دستمايه روايت خود قرار داده «سوپر استار» تهمينه ميلاني باشد که خيلي آشکار و صريح به موقعيت دروغين و حتي سياه و تاريک يک ستاره سينمايي پرداخته و زندگي بازيگري به نام کوروش زند (با بازي شهاب حسيني) را روايت کرده که تا خرخره در فساد و تباهي غرق شده و خودش از اين ستاره بودن خسته است. او ا گر چه در نظر مردم ستاره پر نور و درخشاني است، اما در بطن خود انساني خسته و بريده است که جز سياهي و ظلمت چيزي نمي بيند يا در فيلم «سلام سينما» اساساً عشق به هنر سينما و ميل ديوانه وار به بازيگري در يک روايت مستند گونه به تصوير کشيده مي شود و واقعيت رنج آور اين حرفه به علاقه مندان آن روي مي نماياند. نمونه جذاب اين آوارگي و دربه دري را مي توان در فيلم «ميهمان مامان» داريوش مهرجويي و در شخصيت حسن پورشيرازي، سراغ گرفت که عشق به بازيگري و سينما، همه چيز را از او گرفته و به قول خودش او به خاطر سينما جواني، سلامت و زندگي اش را فدا کرده است. عشق فيلمي که در نهايت به آپاراتچي شدن سينما دلخوش کرد و با تمام بدبختي و نداري آن کنار آمد. او در حالي به سينما عشق مي ورزيد و پوستر انواع بازيگران و فيلم هايشان را به در و ديوار خانه نصب مي کرد که توان پذيرايي از يک ميهمان را نداشت و خانواده اش در فقر به سر مي بردند. او در حالي با همکاران و کساني مثل خودش از سينما و هنرپيشه هاي مورد علاقه اش حرف مي زد و آواز مي خواند که آن سوي در، زن و فر زندش با سيلي صورت خود را جلوي غريبه ها سرخ نگه مي داشتند.
از جمله فيلم هايي که زندگي يک ستاره واقعي سينماي ايران را دستمايه قصه خود قرار داده بود، «توفيق اجباري» محمد رضا گلزار را که شايد جايگاه او نقطه مطلوب بازيگري براي جوانان باشد، روايت مي کرد که چقدر تصوير بيروني و تصوري که مردم و علاقه مندانش از وي دارند با زندگي واقعي اش متفاوت است. آن شيريني و جذابيتي که از بيرون نمايان است و حداقل اين گونه به نظر مي رسد در واقعيت بسيار تلخ و گزنده است و مشکلات زيادي وجود دارد. از جمله آثاري که در اين سال ها به پشت پرده سينما پرداخته و اتفاقاً بازيگري را محور داستان خود کرده است سه گانه فريدون جيراني به نام هاي «ستاره است»، «ستاره بود» و «ستاره مي شود»، است که موقعيت پر هيزينه و خطرناک بازيگري در سينما را روايت مي کند و از دشواري هاي ستاره بودن و ماندن مي گويد. در اين سه گانه سه ستاره در سه دوره تاريخي مختلف به تصوير کشيده مي شوند تا مؤيد اين نکته باشند که بازيگري در هر دوره مشکلات خاص خود را دارد. شايد آخرين فيلمي که در ذهن نگارنده درباره دنياي واقعي سينما و ستارگانش به ياد مانده، فيلم «وقتي همه خوابيم» بهرام بيضايي باشد که آن نيز به نوبه خود پرده از واقعيت سينما و بازيگري برمي دارد و به زد و بندها و مناسبات تجاري و غيراخلاقي اي که در پس اين شغل و موقعيت وجود دارد پرداخته و آن ها را برملا مي کند.
با اين حال بازيگري هميشه به عنوان شغلي جذاب و محبوب در ميان جوانان طرفدار داشته و بسياري از علاقه مندان سينما و تلويزيون را جادو مي کند. اگر چه اين ميل و عطش از يک سو موجب اهميت يافتن و افزايش منزلت اجتماعي اين حرفه مي شود و به قول معروف بازيگران را به الگوهاي رفتاري و اجتماعي در جامعه بدل مي کند اما يک موقعيت لغزنده هم هست؛ موقعيتي که اگر به درستي مديريت و هدايت نشود هم به خود بازيگر و هم جامعه و نسل جوان ضربات غيرقابل جبراني مي زند. نمونه اي از اين آسيب ها را مي توان، در گرايش افراد به سيگار کشيدن به واسطه الگوپذيري از هنرپيشه هاي مورد علاقه خود ديد
در اين ميان شايد تأثيرگذاري بازيگران در تلويزيون بيش از سينما باشد. يکي از قابليت هاي تلويزيون نسبت به سينما، ظرفيت برنامه سازي و پرداختن به گونه هاي مختلف رسانه اي است که با توجه به طيف گسترده و متنوع مخاطبش از فرصت و توان اثرگذاري و سوژه سازي خوبي برخوردار است. به عبارتي ديگر تلويزيون صرفاً يک ابزار سرگرمي ساز نيست بلکه يک هستي مجازي قدرتمند است که گويي امروزه ديگر به جزء تفکيک ناپذيري از زندگي مدرن بدل شده و بر زيست - جهان انسان معاصر، سلطه يافته است. سلطه تلويزيون بر افکار عمومي و حضور آن در ساحت هاي گوناگون بشر عصر جديد بيش از ساير رسانه ها و تکنولوژي هاي نوين اطلاعاتي است؛ به اين معني که تلويزيون حضوري مستمر در خانه و زندگي شهروندان امروزي دارد؛ ضمن اينکه به طور مستمر در حال پخش برنامه و در دسترس است و حضور مستمر دارد، دوم اينکه از تنوع و تکثر بيشتري در توليد انواع گونه هاي هنري - فرهنگي برخوردار بوده و به سليقه ها و نيازهاي متنوعي پاسخ مي دهد. در واقع تلويزيون هم طيف بيشتري از مخاطبان را به خود اختصاص مي دهد و هم به شکل دائمي و مستمرتري در اختيار همگان قرار دارد. وجود تصوير و جاذبه هايي قدرتمند تصويري، تلويزيون را به جعبه جادويي بدل کرده که مخاطبان خود را مجذوب و مرعوب خويش مي سازد. هويت و جوهره تلويزيون در همين تصوير، باز توليد مي شود و اقتدار مي يابد. سيطره تصوير در جهان امروز به رسانه ها به ويژه تلويزيون جايگاه و موقعيت ويژه اي بخشيده است که ديگر غيرممکن است خانه اي بدون تلويزيون باشد و يا کسي بخشي از وقت روزانه خود را به آن اختصاص ندهد. اما اين حضور صرفاً يک حضور فيزيکي و خنثي نيست و بر رفتار و کنشمندي هاي مخاطب تأثيرات ژرفي مي گذارد. لذا بازيگر در قاب تلويزيون از موقعيت حساس تري برخوردار بوده و بايد دقت و درايت بيشتري در رفتار خود داشته باشد تا بتواند شخصيت حرفه اي و الگو بودن خود را حفظ کند. اهميت اين رسانه در ارتباط با اين موضوع به نسبت بين تلويزيون و خانواده برمي گردد که نسبتي عميق تر و گسترده تر است. تلويزيون به عنوان يک مرجع رسانه اي بر اعتماد مخاطبان خود تکيه مي کند و به واسطه اين وابستگي از امکان نفوذ و تاثيرگذاري بيشتري بر مخاطبان برخوردار است. لذا کنشمندي هاي يک بازيگر چه در متن نمايشي و چه در فرا متن هاي رسانه اي زير ذره بين جامعه قرار داشته و مدام رصد مي شود. مصداق بارز اين مدعا را مي توان در مد گرايي و تأثيري که نوع پوشش و لباس پوشيدن، لحن حرف زدن و حتي طرز فکر بازيگران بر نسل جوان مي گذارد، رديابي کرد. بنابراين بيهوده نيست اگر بگوييم بازيگري در اين عرصه صرفاً به مهارت هاي تکنيکي و حرفه اي ختم نمي شود و به مهارت ها و ارزش هاي اخلاقي و انساني نيز وابسته است. گزافه نيست اگر بگويم بازيگري کاري خطير است.
منبع: نشريه سروش شماره 1487.