راه و بيراه شرق شناسي
نويسنده:مصطفي بدرقه
مبناي مطالعات اسلامي در غرب بر شالوده اي از مبارزه و طرد و حذف اسلام از سوي غريبان پايه گذاري شد.اين انديشه ازآنجا سرچشمه مي گرفت که درگيري هاي نخستين ميان مسلمانان و مسيحيان به نفع مسلمانان رقم خورده بود.هرچند انديشه ياد شده در بستر تغييرات دوره هاي گوناگون چون رنسانس و روشنگري دستخوش تحول شده و تا حدودي آکادميک گرديده، ته مايه هاي نگرش هاي نخستين در آن باقي مانده است.در اين نوشتار سير کلي تحول اين نگرش در مطالعات اسلامي غريبان بررسي شده است.
شرق شناسي چون تاکي در هم تنيده، انبوهي از مطالعات درباره شرق را در بر مي گيرد.بررسي همه جانبه آثار مربوط به شرق کاري است بس دشوار که فقط درپرتو تأسيس سازماني پژوهشي ممکن است که در آن کارشناسان عالم به همه موضوع هاي شرق گرد هم آيند و آثار انبوه شرق شناسان را بررسي کنند، اما در اين ميان مطالعات شرق شناسان درباره اسلام و جهان اسلام بخش عظيمي از آن تاک در هم تنيده به شمار مي آيد.
درگيري هاي مسلمانان و مسيحيان از همان آغاز اسلام شناسي را بر پايه هاي غيرمنطقي بنا نهاد.جنگ يرموک در سال 637م سرآغاز درگيري مستقيم مسلمانان با روم شرقي بود که ادامه يافت.به دنبال آن استيلاي مسلمانان بر شام، فلسطين و عراق در زمان خليفه دوم و نيز تسخير بسياري از مکان هاي مقدس مسيحيان که در اين مناطق قرار داشت عرصه را بر مسيحيان تنگ ساخت.در ادامه جنگ هاي صليبي پيش آمد که عبارت بود از جنگ هايي که افراد براي اداي نذر و آزادسازي مکان هاي مقدس انجام مي دادند.اين جنگ ها در خاورميانه از 1905 تا 1270 م طول کشيد و عبارت بود از هشت لشکر کشي بزرگ و تعدادي لشکر کشي کوچک که سرانجام آن اخراج مسيحيان از شرق بود.در اسپانيا فتوحات مسلمانان ضربه سخت ديگري بر پيکر مسيحيان وارد ساخت.در اين زمان مسيحيان موجوديت خود را در خطر مي ديدند.در چنين بستري که تلاش هاي نظامي چاره ساز نشد، غرب به تدريج خود را بر شناخت اسلام متمرکز کرد.آشکار است که همچون نگاه دو دشمن به يکديگر، مطالعات اسلامي غرب نيز در پي کشف حقيقت نبود، بلکه در پي مقابله با اسلام و قرآن بود.در واقع نطفه مطالعات اسلامي در غرب از همان آغاز به صورت غيرمنطقي بسته شد.آغازگر مقابله با قرآن و اسلام که از همين نطفه ناپاک سربرآورد، شخصي بود به نام يوحناي دمشقي (حدود 35-132 ق/ 655-750 م).وي در پس اين تفکر غيرمنطقي چاره اي جز اين نديد که در اثر خود به نام «درباره بدعت»، اسلام را بدعتي در مسيحيت معرفي کند.وي اسلام را در رديف بدعت صد و يکم قرار داده و درباره آن بحث کرده و حدود چهار و نيم ستون درباره آن توضيح داده است.اين انديشه ها درباره اسلام و نيز اطلاعات مسيحياني در اندلس زير سلطه مسلمانان مي زيستند نيز اربابان کليسا، که سلام را به شکلي نادرست دزر پرتو کتاب مقدس و تفسيرهاي آن درک مي کردند، منابع اسلام شناسي در سده هاي بعد به شمار مي آمد.در سده هاي ميانه تا مدت ها مسلمانان عرب زبان به دليل تسلط يافتن بر قلمرو مسيحي و گرايش مسيحيان به آيين آنان براي جهان مسيحيت عاملي تهديدکننده به شمار مي آمدند، اما از اواخر سده هشتم قمري (چهاردهم ميلادي)اروپا با تهديدي جديد و جدي تر دست به گريبان شد که تهديد ترکان عثماني بود.زماني که ترکان عثماني در سال 858 ق (1452 م)بر قسطنطنيه استيلا يافتند، اين تهديد جدي تر و به ويژه تا محاصره دوم وين به دست عثماني ها در 1904 ق (1683 م)ادامه يافت و ترس و بيم اروپا را فراگرفت و نگرش خصمانه غرب را نسبت به اسلام دو چندان ساخت.از همين رو بود که پاپ پيوس دوم، به فکر برپايي جنگ صليبي افتاد.بر اين اساس بود که وي در سال ها 864-865 ق (1460-1461 م)نامه مشهور خود را به سلطان عثماني، محمد دوم معروف به فاتح، نوشت و در آن ضمن توضيح ايمان مسيحي قرآن را رد کرد و همچنين سلطان را به آيين مسيحيت دعوت نمود.هم زمان با اين تهديدات عثماني براي غرب، در خود اروپا نيز تحولاتي رخ داد.در سده نهم قمري (پانزدهم ميلادي)با اختراع کشتي هاي بادباني اقيانوس پيما در اروپا، اکتشافات فراقاره اي مدنظر غرب قرار گرفت.رويدادهاي گوناگوني همچون جنگ هاي صليبي، توسعه بازرگاني و تجارت و افزايش رفت و آمدها بين شرق و غرب، انتقال مفاهيم تازه علمي از جهان اسلام به غرب، سقوط قسطنطنيه، تکاپوهاي جغرافيايي و ...تا سده دهم قمري (شانزدهم ميلادي)سبب تحولاتي شد که ساختارهاي جامعه قرون وسطايي غرب را به شدت متزلزل ساخت و به مصداق مصرع فلک را سقف بشکافيم و طرحي نو در اندازيم، بناي فکري-عقيدتي ساخته و پرداخته کليسا را ضعيف کرد؛ در نتيجه اقتدار دنيوي تشکيلات کليساي کاتوليک تضعيف شد و دستگاه تفتيش عقايد و سختگيري هاي قرون وسطي پايان يافت.افرادي چون جان وايکليف عقايد خرافي مسيحيت و کليسا همچون عفو گناهان، قدرت تکفير پاپ و ...را زير سؤال بردند؛ در نتيجه به تدريج راه براي عقلانيت و خرد و تجديد نظر در مفاهيم ديني، بشري، طبيعت و الوهيت باز شد.رنسانس همچون موجي همه گير تأثير خود را بر شرق شناسي نيز آشکار ساخت، ولي اين بدين معنا نبود که غرب به شناخت منطقي از اسلام روي آورد.تهديدات عثماني باعث شد اروپايي ها متوجه اين نکته شوند که اطلاعات و مفاهيم گذشته دررباره اسلام ديگر همچون چوب زدن به مرده بي تأثير است؛ از اين رو دانستند که به اطلاعات حقيقي و موثقي درباره امپراطوري عثماني، مؤسسه هاي آن و ...نياز دارند اما نکته مهم اينجاست که از اين پس مطالعات شرق شناسان درباره اسلام، به مفهوم اسلام ترکي و عثماني بود.
از نکته هاي مهم ديگر در سده دهم قمري که باعث پيشرفت و گسترش مطالعات اسلامي شد، توسعه صنعت چاپ و ايجاد چاپخانه هايي با حروف عربي در اروپاي غربي بود.ونيزي ها حدود 964 ق (1537 م)با اهتمام دانيل بردمبرگ چاپخانه اي براي آثار عربي داير کردند.احتمال مي رود که در همين ايام بود که متن عربي قرآن نيز در ونيز چاپ شد، ولي همه نسخه هاي آن به فرمان پاپ پايول سوم نابود گرديد.اين صنعت(صنعت چاپ)اهميت ويژه اي داشت؛ زيرا چاپخانه هايي مانند چاپخانه مديچي نه تنها متون ديني مسيحي را به عربي چاپ مي کردند، بلکه از همان آغاز تأسيس تقريبا همه نوع آثار شرقي، از کتاب هاي فلسفي و پزشکي ابن سينا تا آثاري در زمينه جغرافيا، رياضيات و دستور زبان عربي، را منتشرمي کردند.چنين کارهايي به جز در ايتاليا، در پايان سده دهم و اوايل سده يازدهم قمري در فرانسه، آلمان و هلند نيز انجام مي شد.
از نشانه هاي ديگر تحول در مطالعات شرقي، اهتمام غربي ها براي ايجاد کرسي زبان عربي در دانشگاه هاي اروپاست؛ اين ايده را رامون لول مطرح کرد و مجمع کليسايي وين نيز آن را در سال 1312 م تصويب نمود.بدين ترتيب شرق شناسان رفته رفته به پژوهشگراني تبديل شدند که پيش از آنکه متخصص در شرق و اسلام باشند، زبان شناسان حرفه اي بودند که به راحتي از متون شرقي استفاده مي کردند.تأسيس کرسي هاي زبان عربي در دانشگاه هايي چون ليدن و بعدها کمبريج و آکسفورد باعث آکادميک شدن مطالعات شرقي شد.در قرن هيجدهم ميلادي که در اروپا به عصر روشنگري شهرت يافته است شرق شناي نيز تحولاتي يافت.در کل در سده دوازدهم قمري (هيجدهم ميلادي) در غرب فضاي فکري جديدي، که متفاوت با دوره هاي پيش بود، پديد آمد.به گونه اي که بيشتر غربي ها در پرتو اين پديده به موضوع هاي شرقي توجه کردند و در اين زمينه سنت هاي کليسايي را به باد انتقاد گرفتند.در واقع مي توان گفت يکي از دستاوردهاي مهم در اين سده تأثيري که بر مطالعات شرقي-اسلامي گذاشته، همانا بيرون راندن تعصب مسيحانه از ساخت اين مطالعات است، ولي نکته مهم اينجاست که اگرچه از تعصبات دهه هاي پيش مقداري کاسته شد، منابع همان کتاب ها و نوشته هايي بودند که به شکلي غرض ورزانه و به قصد طعنه زدن به اسلام نگارش يافته بودند.از نخستين کساني که اسلام را کمي با ديده انصاف نگريست و بررسي کرد آدرياندرلاند، شرق شناس هلندي بود.وي در اثر خود به نام «آيين پيروان محمد»، اسلام را با روش نقد علمي، آن گونه که نويسندگان مسلمان نشان داده بودند، معرفي کرد و همه آراي مغرضانه و انديشه هاي نادرستي را که درباره اسلام در اروپا رايج بود، تقبيح نمود و با نقد و بررسي آنها را تصحيح کرد.در کنار اين روشنگري، پديده اي که رابطه تنگاتنگي با شرق شناسي داشت پديده استعمار بود.دزدي که با چراغ آيد گزيده تر برد کالا.اين سخن بيانگر رابطه نزديک استعمار و شرق شناسي است.با نفوذ غرب به شرق و استعمار آن.اروپاييان به دلايل گوناگون، که مهم ترين آنها سوداگري و دستيابي به منابع کشورهاي شرقي بود، نياز داشتند که شناخت بهتر و واقع بينانه تري از شرق داشته باشند.افزون بر اين غرب ديگر خطري را از طرف شرق احساس نمي کرد؛ زيرا امپراطوري عثماني، که از نظر غربي ها مظهر قدرت جهان اسلام به شمار مي آمد، پس از آخرين محاصره وين در سال 1904 ق/1683 م و به ويژه به دنبال شکست قواي اين امپراطوري در برابر نيروهاي اتريش، ونيز، روسيه و لهستان، که به انعقاد صلح کارولويتز در سال 1110 ق (1699 م)منجر شد، موضع تهاجمي خويش را از دست داده بود؛ بنابراين غرب چون سيلي کوبنده بر تن بي جان شرق سرازير شد.از سوي ديگر با اطلاعاتي که سياحان و شرق شناسان فراهم کرده بودند، طمع دول غربي براي در اختيار گرفتن رشته امور شرق تشديد مي شد.به دليل اهميت شرق شناسي و کاربرد عملي آن، مطالعات شرقي در قرن دوازدهم قمري از حد اهتمام هاي فردي فراتر رفت و در چهارچوب نهادها و تشکل هاي ملي و فرامنطقه اي سامان يافت.
در سده سيزدهم قمري مرحله جديدي از گسترش نفوذ دولت هاي قدرتمند اروپايي در جهان،به ويژه قلمرو مسلمان،آغاز شد.در واقع مي توان گفت سلطه جويي اين دولت ها، که از حدود سه قرن پيش آغاز شده بود، در اين دوره به اوج خود رسيد که به دنبال آن دانش شرق شناسي هم به منظور استفاده گسترده تر از منابع کشورهاي مستعمره، به شکل جدي تر دنبال شد.از سوي ديگر، در سده سيزدهم قمري بود که آثار انقلاب صنعتي کاملاً در اروپا نمايان شد، به گونه اي که جامعه غرب دستخوش تغييرات سياسي و اجتماعي مهمي گرديد.جامعه اي که اکنون خود را مرکز جهان مي پنداشت، به اقتضاي توسعه صنعتي خويش در جوامع ديگر، به ويژه کشورهاي آسيايي و آفريقايي، همچون درنده اي دهان گشوده در جستجوي مواد خام و بازار مصرف بود؛ از اين رو شناخت اين جوامع و پيوند برقرار کردن با آنها را امري ضروري مي دانست.اين گونه بود که اين ايام توجه به شرق شناسي به معناي گسترده آن در دانشگاه هاي غرب متداول شد.اين توسعه بيشتر در اموري همچون رشد تعداد آثار ترجمه شده از زبان هاي شرقي به اروپايي، افزايش مطالعات پژوهشي درباره فرهنگ، تمدن و تاريخ شرق و پيدايش مؤسسه هاي علمي ملي و بين المللي، که همسو با هم با هم فعاليت مي کردند.خود را نشان داد.رفته رفته مطالعات اسلامي در کشورهاي غربي همسو با خواست ها و اميال اقتصادي و فرهنگي آن کشورهاي برنامه ريزي شد.بررسي دقيق سير شرق شناسي در سده هاي اخير، رويکردها و روش هاي متفاوت شرق شناسي در کشورهاي غربي را آشکار خواهد کرد.بيان اين نکته نيز لازم است که با توجه به اهميت يافتن تأثير سياسي و اجتماعي اسلام در تحولات جوامع مسلمان در دوره معاصر در نيم قرن اخير خاورشناسان کوشيده اند از همکاري دانشمندان علوم اجتماعي نيز برخوردار شوند.
منبع:زمانه شماره94
شرق شناسي چون تاکي در هم تنيده، انبوهي از مطالعات درباره شرق را در بر مي گيرد.بررسي همه جانبه آثار مربوط به شرق کاري است بس دشوار که فقط درپرتو تأسيس سازماني پژوهشي ممکن است که در آن کارشناسان عالم به همه موضوع هاي شرق گرد هم آيند و آثار انبوه شرق شناسان را بررسي کنند، اما در اين ميان مطالعات شرق شناسان درباره اسلام و جهان اسلام بخش عظيمي از آن تاک در هم تنيده به شمار مي آيد.
درگيري هاي مسلمانان و مسيحيان از همان آغاز اسلام شناسي را بر پايه هاي غيرمنطقي بنا نهاد.جنگ يرموک در سال 637م سرآغاز درگيري مستقيم مسلمانان با روم شرقي بود که ادامه يافت.به دنبال آن استيلاي مسلمانان بر شام، فلسطين و عراق در زمان خليفه دوم و نيز تسخير بسياري از مکان هاي مقدس مسيحيان که در اين مناطق قرار داشت عرصه را بر مسيحيان تنگ ساخت.در ادامه جنگ هاي صليبي پيش آمد که عبارت بود از جنگ هايي که افراد براي اداي نذر و آزادسازي مکان هاي مقدس انجام مي دادند.اين جنگ ها در خاورميانه از 1905 تا 1270 م طول کشيد و عبارت بود از هشت لشکر کشي بزرگ و تعدادي لشکر کشي کوچک که سرانجام آن اخراج مسيحيان از شرق بود.در اسپانيا فتوحات مسلمانان ضربه سخت ديگري بر پيکر مسيحيان وارد ساخت.در اين زمان مسيحيان موجوديت خود را در خطر مي ديدند.در چنين بستري که تلاش هاي نظامي چاره ساز نشد، غرب به تدريج خود را بر شناخت اسلام متمرکز کرد.آشکار است که همچون نگاه دو دشمن به يکديگر، مطالعات اسلامي غرب نيز در پي کشف حقيقت نبود، بلکه در پي مقابله با اسلام و قرآن بود.در واقع نطفه مطالعات اسلامي در غرب از همان آغاز به صورت غيرمنطقي بسته شد.آغازگر مقابله با قرآن و اسلام که از همين نطفه ناپاک سربرآورد، شخصي بود به نام يوحناي دمشقي (حدود 35-132 ق/ 655-750 م).وي در پس اين تفکر غيرمنطقي چاره اي جز اين نديد که در اثر خود به نام «درباره بدعت»، اسلام را بدعتي در مسيحيت معرفي کند.وي اسلام را در رديف بدعت صد و يکم قرار داده و درباره آن بحث کرده و حدود چهار و نيم ستون درباره آن توضيح داده است.اين انديشه ها درباره اسلام و نيز اطلاعات مسيحياني در اندلس زير سلطه مسلمانان مي زيستند نيز اربابان کليسا، که سلام را به شکلي نادرست دزر پرتو کتاب مقدس و تفسيرهاي آن درک مي کردند، منابع اسلام شناسي در سده هاي بعد به شمار مي آمد.در سده هاي ميانه تا مدت ها مسلمانان عرب زبان به دليل تسلط يافتن بر قلمرو مسيحي و گرايش مسيحيان به آيين آنان براي جهان مسيحيت عاملي تهديدکننده به شمار مي آمدند، اما از اواخر سده هشتم قمري (چهاردهم ميلادي)اروپا با تهديدي جديد و جدي تر دست به گريبان شد که تهديد ترکان عثماني بود.زماني که ترکان عثماني در سال 858 ق (1452 م)بر قسطنطنيه استيلا يافتند، اين تهديد جدي تر و به ويژه تا محاصره دوم وين به دست عثماني ها در 1904 ق (1683 م)ادامه يافت و ترس و بيم اروپا را فراگرفت و نگرش خصمانه غرب را نسبت به اسلام دو چندان ساخت.از همين رو بود که پاپ پيوس دوم، به فکر برپايي جنگ صليبي افتاد.بر اين اساس بود که وي در سال ها 864-865 ق (1460-1461 م)نامه مشهور خود را به سلطان عثماني، محمد دوم معروف به فاتح، نوشت و در آن ضمن توضيح ايمان مسيحي قرآن را رد کرد و همچنين سلطان را به آيين مسيحيت دعوت نمود.هم زمان با اين تهديدات عثماني براي غرب، در خود اروپا نيز تحولاتي رخ داد.در سده نهم قمري (پانزدهم ميلادي)با اختراع کشتي هاي بادباني اقيانوس پيما در اروپا، اکتشافات فراقاره اي مدنظر غرب قرار گرفت.رويدادهاي گوناگوني همچون جنگ هاي صليبي، توسعه بازرگاني و تجارت و افزايش رفت و آمدها بين شرق و غرب، انتقال مفاهيم تازه علمي از جهان اسلام به غرب، سقوط قسطنطنيه، تکاپوهاي جغرافيايي و ...تا سده دهم قمري (شانزدهم ميلادي)سبب تحولاتي شد که ساختارهاي جامعه قرون وسطايي غرب را به شدت متزلزل ساخت و به مصداق مصرع فلک را سقف بشکافيم و طرحي نو در اندازيم، بناي فکري-عقيدتي ساخته و پرداخته کليسا را ضعيف کرد؛ در نتيجه اقتدار دنيوي تشکيلات کليساي کاتوليک تضعيف شد و دستگاه تفتيش عقايد و سختگيري هاي قرون وسطي پايان يافت.افرادي چون جان وايکليف عقايد خرافي مسيحيت و کليسا همچون عفو گناهان، قدرت تکفير پاپ و ...را زير سؤال بردند؛ در نتيجه به تدريج راه براي عقلانيت و خرد و تجديد نظر در مفاهيم ديني، بشري، طبيعت و الوهيت باز شد.رنسانس همچون موجي همه گير تأثير خود را بر شرق شناسي نيز آشکار ساخت، ولي اين بدين معنا نبود که غرب به شناخت منطقي از اسلام روي آورد.تهديدات عثماني باعث شد اروپايي ها متوجه اين نکته شوند که اطلاعات و مفاهيم گذشته دررباره اسلام ديگر همچون چوب زدن به مرده بي تأثير است؛ از اين رو دانستند که به اطلاعات حقيقي و موثقي درباره امپراطوري عثماني، مؤسسه هاي آن و ...نياز دارند اما نکته مهم اينجاست که از اين پس مطالعات شرق شناسان درباره اسلام، به مفهوم اسلام ترکي و عثماني بود.
از نکته هاي مهم ديگر در سده دهم قمري که باعث پيشرفت و گسترش مطالعات اسلامي شد، توسعه صنعت چاپ و ايجاد چاپخانه هايي با حروف عربي در اروپاي غربي بود.ونيزي ها حدود 964 ق (1537 م)با اهتمام دانيل بردمبرگ چاپخانه اي براي آثار عربي داير کردند.احتمال مي رود که در همين ايام بود که متن عربي قرآن نيز در ونيز چاپ شد، ولي همه نسخه هاي آن به فرمان پاپ پايول سوم نابود گرديد.اين صنعت(صنعت چاپ)اهميت ويژه اي داشت؛ زيرا چاپخانه هايي مانند چاپخانه مديچي نه تنها متون ديني مسيحي را به عربي چاپ مي کردند، بلکه از همان آغاز تأسيس تقريبا همه نوع آثار شرقي، از کتاب هاي فلسفي و پزشکي ابن سينا تا آثاري در زمينه جغرافيا، رياضيات و دستور زبان عربي، را منتشرمي کردند.چنين کارهايي به جز در ايتاليا، در پايان سده دهم و اوايل سده يازدهم قمري در فرانسه، آلمان و هلند نيز انجام مي شد.
از نشانه هاي ديگر تحول در مطالعات شرقي، اهتمام غربي ها براي ايجاد کرسي زبان عربي در دانشگاه هاي اروپاست؛ اين ايده را رامون لول مطرح کرد و مجمع کليسايي وين نيز آن را در سال 1312 م تصويب نمود.بدين ترتيب شرق شناسان رفته رفته به پژوهشگراني تبديل شدند که پيش از آنکه متخصص در شرق و اسلام باشند، زبان شناسان حرفه اي بودند که به راحتي از متون شرقي استفاده مي کردند.تأسيس کرسي هاي زبان عربي در دانشگاه هايي چون ليدن و بعدها کمبريج و آکسفورد باعث آکادميک شدن مطالعات شرقي شد.در قرن هيجدهم ميلادي که در اروپا به عصر روشنگري شهرت يافته است شرق شناي نيز تحولاتي يافت.در کل در سده دوازدهم قمري (هيجدهم ميلادي) در غرب فضاي فکري جديدي، که متفاوت با دوره هاي پيش بود، پديد آمد.به گونه اي که بيشتر غربي ها در پرتو اين پديده به موضوع هاي شرقي توجه کردند و در اين زمينه سنت هاي کليسايي را به باد انتقاد گرفتند.در واقع مي توان گفت يکي از دستاوردهاي مهم در اين سده تأثيري که بر مطالعات شرقي-اسلامي گذاشته، همانا بيرون راندن تعصب مسيحانه از ساخت اين مطالعات است، ولي نکته مهم اينجاست که اگرچه از تعصبات دهه هاي پيش مقداري کاسته شد، منابع همان کتاب ها و نوشته هايي بودند که به شکلي غرض ورزانه و به قصد طعنه زدن به اسلام نگارش يافته بودند.از نخستين کساني که اسلام را کمي با ديده انصاف نگريست و بررسي کرد آدرياندرلاند، شرق شناس هلندي بود.وي در اثر خود به نام «آيين پيروان محمد»، اسلام را با روش نقد علمي، آن گونه که نويسندگان مسلمان نشان داده بودند، معرفي کرد و همه آراي مغرضانه و انديشه هاي نادرستي را که درباره اسلام در اروپا رايج بود، تقبيح نمود و با نقد و بررسي آنها را تصحيح کرد.در کنار اين روشنگري، پديده اي که رابطه تنگاتنگي با شرق شناسي داشت پديده استعمار بود.دزدي که با چراغ آيد گزيده تر برد کالا.اين سخن بيانگر رابطه نزديک استعمار و شرق شناسي است.با نفوذ غرب به شرق و استعمار آن.اروپاييان به دلايل گوناگون، که مهم ترين آنها سوداگري و دستيابي به منابع کشورهاي شرقي بود، نياز داشتند که شناخت بهتر و واقع بينانه تري از شرق داشته باشند.افزون بر اين غرب ديگر خطري را از طرف شرق احساس نمي کرد؛ زيرا امپراطوري عثماني، که از نظر غربي ها مظهر قدرت جهان اسلام به شمار مي آمد، پس از آخرين محاصره وين در سال 1904 ق/1683 م و به ويژه به دنبال شکست قواي اين امپراطوري در برابر نيروهاي اتريش، ونيز، روسيه و لهستان، که به انعقاد صلح کارولويتز در سال 1110 ق (1699 م)منجر شد، موضع تهاجمي خويش را از دست داده بود؛ بنابراين غرب چون سيلي کوبنده بر تن بي جان شرق سرازير شد.از سوي ديگر با اطلاعاتي که سياحان و شرق شناسان فراهم کرده بودند، طمع دول غربي براي در اختيار گرفتن رشته امور شرق تشديد مي شد.به دليل اهميت شرق شناسي و کاربرد عملي آن، مطالعات شرقي در قرن دوازدهم قمري از حد اهتمام هاي فردي فراتر رفت و در چهارچوب نهادها و تشکل هاي ملي و فرامنطقه اي سامان يافت.
در سده سيزدهم قمري مرحله جديدي از گسترش نفوذ دولت هاي قدرتمند اروپايي در جهان،به ويژه قلمرو مسلمان،آغاز شد.در واقع مي توان گفت سلطه جويي اين دولت ها، که از حدود سه قرن پيش آغاز شده بود، در اين دوره به اوج خود رسيد که به دنبال آن دانش شرق شناسي هم به منظور استفاده گسترده تر از منابع کشورهاي مستعمره، به شکل جدي تر دنبال شد.از سوي ديگر، در سده سيزدهم قمري بود که آثار انقلاب صنعتي کاملاً در اروپا نمايان شد، به گونه اي که جامعه غرب دستخوش تغييرات سياسي و اجتماعي مهمي گرديد.جامعه اي که اکنون خود را مرکز جهان مي پنداشت، به اقتضاي توسعه صنعتي خويش در جوامع ديگر، به ويژه کشورهاي آسيايي و آفريقايي، همچون درنده اي دهان گشوده در جستجوي مواد خام و بازار مصرف بود؛ از اين رو شناخت اين جوامع و پيوند برقرار کردن با آنها را امري ضروري مي دانست.اين گونه بود که اين ايام توجه به شرق شناسي به معناي گسترده آن در دانشگاه هاي غرب متداول شد.اين توسعه بيشتر در اموري همچون رشد تعداد آثار ترجمه شده از زبان هاي شرقي به اروپايي، افزايش مطالعات پژوهشي درباره فرهنگ، تمدن و تاريخ شرق و پيدايش مؤسسه هاي علمي ملي و بين المللي، که همسو با هم با هم فعاليت مي کردند.خود را نشان داد.رفته رفته مطالعات اسلامي در کشورهاي غربي همسو با خواست ها و اميال اقتصادي و فرهنگي آن کشورهاي برنامه ريزي شد.بررسي دقيق سير شرق شناسي در سده هاي اخير، رويکردها و روش هاي متفاوت شرق شناسي در کشورهاي غربي را آشکار خواهد کرد.بيان اين نکته نيز لازم است که با توجه به اهميت يافتن تأثير سياسي و اجتماعي اسلام در تحولات جوامع مسلمان در دوره معاصر در نيم قرن اخير خاورشناسان کوشيده اند از همکاري دانشمندان علوم اجتماعي نيز برخوردار شوند.
منبع:زمانه شماره94
/ج