مهمان کوچولوهاي ناز

خِرت، خِرت، خِرت! صداي ريز ريز شدن خيار و گوجه بود. قاشق خودش را تکان داد. سرش را بالا گرفت. دسته ي قرمز چاقو هي بالا و پايين مي رفت. بوي خيار بيني اش را قلقلک داد. قندان چيني که کلاهش را يک وري گذاشته بود، سرش را خم کرد. قندهاي سفيد و شيرين توي آن خنديدند.
شنبه، 27 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مهمان کوچولوهاي ناز

مهمان کوچولوهاي ناز
مهمان کوچولوهاي ناز


 

نويسنده: زبيده حاجتي




 
خِرت، خِرت، خِرت! صداي ريز ريز شدن خيار و گوجه بود. قاشق خودش را تکان داد. سرش را بالا گرفت. دسته ي قرمز چاقو هي بالا و پايين مي رفت. بوي خيار بيني اش را قلقلک داد.
قندان چيني که کلاهش را يک وري گذاشته بود، سرش را خم کرد. قندهاي سفيد و شيرين توي آن خنديدند.
سماور قُل قُل کرد، شکم گرد و قلنبه اش را چرخي داد و گفت: «هيس! هيس! ساکت باشيد.»
قوري لبخندي زد و گفت: « کاش زودتر بيايند!»
قاشق تَق تَق جلوتر رفت و نزديک قندان شد و گفت: «چي شده؟» و پريد روي لبه ي کشوهاي کابينت.
نزديک اجاق گاز ايستاد. ملاقه، دم درازش را به طرف او چرخاند و سوپ هاي توي قابلمه را هم زد و گفت: « دوستان حاضر شديد؟»
قاشق کِش آورد و بزرگ تر شد و گفت: « چه خبره؟»

مهمان کوچولوهاي ناز

ملاقه خنديد و گفت: « امروز دو تا مهمان ناز داريم.»
قاشق با تعجب نگاهي به اطراف کرد.
چاقو صدايش زد و گفت: « چرا بيکاري؟ الان مهمان ها مي آيند. لطفاً روي کاهوها نمک و سس بريز!»
بوي سوپ توي اتاق پيچيده بود. قوري چايي را ريخت توي استکان. ملاقه، سوپ ها را توي بشقاب ها ريخت.
صداي تق تق در آمد. در باز شد و دو جعبه ي کوچک و بزرگ وارد شدند. همه دست زدند و شادي کردند.
دو جعبه روي صندلي نشستند.
در جعبه ي کوچک باز شد. «قـ » کوچک آمد بيرون و بعد در جعبه ي بزرگ باز شد و «ق» بزرگ سرک کشيد. همه دست زدند و تولد قاشق را تبريک گفتند.
منبع: ماهک 27



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.