گفت و گوي منتشر نشده اي با علامه محمدتقي جعفري
مختصري از زندگينامه علامه جعفري
در ذيل فهرست مصاحبه برخي از شخصيت هاي خارجي با علامه جعفري (ره) آمده است:
1. پروفسور روزنتال، آلمان: پيرامون «مالكيت، جزيه و كيفر سرقت»، 1340 ه.ش.
2. دكتر كِنِتْ آلن لوتر، آمريكا: «فلسفه و كلام اسلامي»، 1340ه.ش.
3. پروفسور يانگ، آمريكا: «مقايسه شعر و شاعري در شرق و غرب»، 1342ه.ش
4. دكتر بدفورد، آلمان: «مقايسه علم النفس اسلامي و روان شناسي معاصر»، 1341ه.ش.
5. آقايان: ابراهيم سليمان و شريف سحيمات، اردن: «تفاوتهاي كلام شيعي با كلام اشعري»، 1342 ه.ش.
6. مراسلات با برتراند راسل، انگلستان: «چند مساله ي فلسفي و علمي»، 1342ه.ش
7. دكتر پيكت، انگلستان: «فلسفه و هدف زندگي»، 1342 ه.ش
8. دكتر كلاوز، آلمان: «ضرورت دين در حيات بشري»، 1343 ه.ش
9. دكتر پيتر، انگلستان: «مباني عقايد اسلامي»، 1344ه.ش
10. پروفسور مونتني، فرانسه: «مقايسه اي در ادبيات ايران و فرانسه»، 1345ه.ش.
11. دكتر اس. اليزابت، انگلستان: «شرايط قضا در اسلام»
12. علال الفاسي، مراكش: «عليت از ديدگاه اشاعره و هيوم»، 1348ه.ش.
13. پروفسور فليپاني رونكني، ايتاليا: «مسايل فلسفي و روش آن»، 1348ه.ش
14. دكتر خانم وان وايك، هلند: «گفتگو پيرامون مولوي، ويكتور هوگو و ماكياولي»، 1350ه.ش
15. پروفسور چارلز آدامز، كانادا: «مقايسه عرفان هندويسم و اسلام»، 1355 ه.ش.
16. پروفسور بامات، فرانسه: «مولوي و اسلام و غرب»، 1359ه.ش.
17. خانم نجمه زهره (فرزنده شيخ محمد ابوزهره، مصر: «بررسي شهادت امام حسين (ع)، 1360 ه.ش
18. آقايان: پروفسور گانگوفسكي، گنادي آوديف، پروفسور آراپاچيان، دكتر صالح علي اف، از اتحاد جماهير شوروي: «اسلام و ماترياليسم»، 1361 ه.ش
19. آقايان: پروفسور گليري شيراكوف، نبي خزري (بابايف) و گنادي آوديف، از اتحاد جماهير شوروي: «فلسفه و ادبيات»، 1361ه.ش
20. آقاي ويدپراتا ويدبك، هند: «انسان از ديدگاه اسلام و هندوئيسم»، 1362 ه.ش.
21. پروفسور ماير، آلمان: «مباحثي پيرامون داستانهاي قرآن و فلسفه»، 1362 ه.ش.
22. پروفسور فان اس، پروفسور هانس كونگ، آقاي واندرانت، پروفسور دايبر، آلمان: «مشتركات اديان ابراهيم»، 1363 ه.ش.
23. پروفسور روژه گارودي، فرانسه: جلسه اول «شخصيت زن»، و جلسه دوم: «فلسفه اسلامي»، 1364 ه.ش.
24. پروفسور هربرت، فرانسه: «انسان در اسلام و مكاتب غرب»، 1365ه.ش.
25. دكتر كورودا، ژاپن: «وحدت اسلامي»، 1366 ه.ش.
26. خانم اليزابت گاملين، انگلستان: «قصاص»، 1367ه.ش
27. آقاي يحيي مصطفي امام، مصر: «حاكميت در اسلام»، 1367ه.ش.
28. خانم شوكت باكر، تركيه: «مباني فقه تشيع و تسنن»، 1367ه.ش
29. پروفسور محمد عبدالسلام، پاكستان: «علم و فلسفه»، 1367ه.ش
30. آقاي فِرِ رِد، كانادا: «علل بروز مشكلات در علوم انساني و نقش شخصيت ها در جوامع بشري»، 1367ه.ش.
31. دكتر گودمار اِنَرْ سوئد: «مقايسه حقوق بشر از ديدگاه اسلام و غرب»، 1367ه.ش.
32. آقاي رحيم كامل سليمان، مالزي: «اسلام و تبليغ آن در عصر حاضر»، 1367ه.ش
33. آقايان مارتنسون، مانتز ماركوف و دانيلو ترك، سوئد و يوگسلاوي: «حقوق بشر در اسلام و غرب»، 1367
34. خانم ها: سيمون جان ذاكري، اوا سيوويچ، فاطمه كامارا، اينگريد كسلد، لور نصر، سيده نواب، گئوركن واثن، پيپ جون، اوليا اونا چلويز الونتو، انيوارا اسو، ماريتا استپانيان، از كشورهاي فرانسه، سيرالئون، آلمان غربي، لبنان، پاكستان، مجارستان، فيليپين و شوروي: «زن از ديدگاه اسلام»، «عقايد اسلامي»، «بررسي شخصيت خيام»، 1367ه.ش.
35. آقاي فين تيس، رايزن فرهنگي كشور دانمارك: «اصول مشترك اديان آسماني»، 1368 ه.ش
36. خانم اليزابت گاملين، انگلستان: «حقوق و تكاليف انساني در اسلام»، 1368ه.ش
37. آقاي فِرْد رِدْ كانادا: «رابطه غرب با اسلام»، و «عدم جدايي دين از سياست در اسلام»، 1368 ه.ش
38. آقاي گاليندوپل، السالوادور: «فلسفه ي حقوق بشر از ديدگاه اسلام و غرب»، 1369 ه.ش.
39. دكتر هانس كورل، سوئد: «اختلاف حقوق بشر در اسلام و غرب»، 1369ه.ش
40. آقايان: كوپر و هرزيك، انگلستان: «بررسي شخصيت خيام»، 1369 ه.ش.
41. آقاي دسكالزي، ايتاليا: «ويژگيهاي مكتب اسلام»، 1369ه.ش
42. آقايان: شيخ حسن قناعتلي، شيخ اسماعيل و شيخ محمود، تركيه: «مباني تشيع»، 1369 ه.ش
43. آقايان: پال ماركس و ويليام سرليك (اعضاي كميسيون حقوق بشر)، آمريكا، «مقايسه ي حقوق بشر در اسلام و غرب»، 1370ه.ش
44. خانم گيوم، فرانسه: «مقايسه حقوق زن از ديدگاه اسلام و اعلاميه جهاني حقوق بشر»، 1370 ه.ش
45. آقاي عبدالرحمن وحيد، اندونزي: «فلسفه و كلام»، 1370 ه.ش
46. پروفسور پيترفراست، كانادا: «عرفان اسلامي و مديريت ايده ال»، 1370ه.ش
47. خانم كريستني كاريو، سوئيس: «زيبايي و هنر»، 1371 ه.ش
48. آقاي موريس، از دانشگاه اوهايو: «عرفان اسلامي»، 1372 ه.ش
49. خانم دكتر گلر، از دانشگاه بسفر استانبول: «تفكرات اسلام و غرب»، 1373ه.ش
50. دكتر اردين پار، اتريش: «حقوق بشر»، 1373 ه.ش
51. خانم رابين رايت، «مكتب تشيع در رويارويي با مدرنيته و دموكراسي»، 1373ه.ش
52. آقايان: پروفسور ماچوپولوس، پروفسور كاستاپولوس، پروفسور ولقاريس و جمعي از انديشمندان مسيحي ارتدكس، يونان: «مسايل فلسفي و ديني»، 1373 ه.ش
53. پروفسور هوبر، ايتاليا: «مسايل فلسفي و مذهبي»، 1375 ه.ش
54. آقايان: عبدالعالم دافالا (سودان)، احمد ساغر احمد (پاكستان)، فرادهيكاري مانا بندرا (هند)، اصغر عبدالحليم و باجاري دلاورخان (پاكستان)، 1375ه.ش
فهرست آثار علامه محمدتقي جعفري(ره)
فقه
2. حقوق جهاني بشر از ديدگاه اسلام و غرب (فارسي و انگليسي)
3. بررسي فقهي و حقوقي طرح ژنوم انساني
4. الرضاع
فلسفه
2. مجموعه مقالات كه شامل موضوعات زير است: برهان كمالي دكارت بر وجود خداوند برهان كمالي (وجوبي) در اثبات خدا
هدف زندگي مقدمه اي بر مفهوم فلسفه ي مالكيت حركت و تحول حركت و تحول از ديدگاه قرآن طبيعت و ماوراي طبيعت علم در خدمت انسان رابطه ي علم و حقيقت و علم و عرفان از ديدگاه ابن سينا علم از ديدگاه اسلام اميد و انتظار
3. ارتباط انسان و جهان
4. ايده آل زندگي و زندگي ايده آل
5. نقد نظريات «ديويد هيوم» در چهار موضوع فارسي مفاهيم و انديشه هاي مجرد خويشتن عليت استي و بايستي
6. توضيح و بررسي مصاحبه برتراندراسل - وايت
7. بررسي و نقد برگزيده ي افكار راسل
8. زيبايي و هنر از ديدگاه اسلام
9. حكمت اصول سياسي اسلام (فلسفه ي سياسي اسلام) اين كتاب ترجمه و تفسير فرمان حضرت اميرالمؤمنين (ع) به مالك اشتر است.
10. بررسي و نقد كتاب «سرگذشت انديشه ها» كه مهمترين كتاب آلفرد نورث وايتهد در فلسفه مغرب زمين است.
11. پيام خرد، اين كتاب حاوي تعدادي از سخنراني هاي بين المللي مي باشد كه به عنوان نمونه مي توان به سخنان ايشان تحت عنوان «تقسيم بندي فلسفه ها» در يونان در دانشگاه آتن اشاره نمود. پس از اين سخنراني و بيان اين تقسيم بندي جديد در فلسفه، آقاي پروفسور موچوپولوس استاد بزرگ فلسفه در دانشگاه آتن درباره ي استاد علامه جعفري اين مطالب را بيان كرد: «همان گونه كه در معرفي استاد گفتم: ايشان بسيار عميق به مسائل مي نگرند. امروز شما آقايان و خانم ها با سخنراني علامه جعفري، تقسيم بندي جديدي را كه براي علم و فلسفه و انواع آن مطرح كرده اند، بسيار جالب است و با توجه به افكار ايشان مي توان خطوط اصلي فلسفه و وظايف آينده ي فيلسوف را تعيين كرد.
12. فلسفه ي دين
13. تحقيقي در فلسفه ي علم
14. فلسفه و هدف زندگي
15. فلسفه و نقد سكولاريزم
16. مقدمه اي بر فلسفه
17. مولوي و جهان بيني ها
18. تعاون الدين و العلم
19. الامر بين الامرين
20. نمايا لادراك الواقعي بين الفلسف القديمه مو الحديثه
21. آفرينش و انسان
22. موسيقي از ديدگاه فلسفي و رواني
عرفان
2. آيا شريعت، طريقت و حقيقت با يكديگر متفاوتند؟
3. نيايش امام حسين (ع) در صحراي عرفات به زبان فارسي و عربي
4. تفسير و نقد و تحليل مثنوي 15 جلد
5. حضرت علي (ع) و عرفان
6. علل و عوامل جذابيت سخنان مولوي
علم النفس
2. وجدان
معارف اسلامي
2. ترجمه كامل نهج البلاغه 1 جلد
3. انسان در ديدگاه قرآن
4. مبدا اعلا
5. امام حسين (ع) شهيد فرهنگ پيشرو انسانيت
6. شناخت انسان در تصعيد حيات تكاملي (ع)
7. علي از ديدگاه علي
8. علم و دين در حيات معقول
9. اخلاق و مذهب
10. شناخت از ديدگاه علمي و قران در ادبيات و تحقيقات در مباني آنها
ادبيات
2. حكمت و اخلاق و عرفان در شعر نظامي گنجوي به زبان فارسي و روسي
3. تحليل شخصيت خيام (بررسي آرا فلسفي، ادبي، علمي و ديني)
4. از دريا به دريا (كشف الابيات مثنوي مولوي در 4 جلد)
مباحث علمي
2. بحثي در قانون تعادل در روش تجزيه اي و تركيبي
3. دانش ها و ارزش ها در مجراي قوانين علم
گفت و گو
آشنائي حضرتعالي با نهج البلاغه از كجا شروع شده است و تاكنون چند مجلد تفسير بر نهج البلاغه نوشته ايد و اين تاليف چه مدت بطول انجاميده است؟
پيش از بيان پاسخ سئوال فوق، بايد يك نكته را يادآور شوم كه مقصود اينجانب از آشنائي كه ذيلاً عرض خواهم كرد، محدود به امكانات اينجانب است، نه آشنائي به معناي تمام و كمال كه ادعايش براي اثبات نقض آشنائي هر انسان مدعي كفايت مي كند، مَثَل ما در اين مورد همان است كه مولوي گفته است:
آب دريا را اگر نتوان كشيد
هم بقدر تشنگي بايد چشيد
آغاز آشنائي اينجانب با بعضي از سخنان اميرالمؤمنين (ع) كه در نهج البلاغه بوسيله شريف رضي رحمه الله جمع آوري شده است، بوسيله بعضي از فضلاي آن زمان بوده است، سپس در طول سالياني مشغول تحصيلات و ديگر اشتغالات علمي بودم، در جاذبه سخنان آن بزرگوار قرار گرفتم. يادآوري اين نكته مناسب است كه اينجانب از سه راه به سراغ آشنائي و درك (نسبي كه براي من امكان پذير بود) محتويات آن سخنان مي رفتم (1)
راه يكم مطالعه و تحقيق مستقيم در كلمات آن بزرگ بزرگان كه رسم و كار و كوشش همگاني است.
راه دوم با توجه به اطلاع و آگاهي از حقائق والا و اصول بسيار باعظمتي كه در شخصيت آن بزرگ بزرگان جمع شده بود و تدريجاً خدا نصيبم مي كرد وارد حوزه ي مطالبي كه اميرالمؤمنين (ع) فرموده اند، مي گشتم، اين اصل را همه ما قبول داريم كه در علوم انساني و مسائل مربوط به مباني و اصول اساسي ارتباطات چهارگانه (ارتباط انسان با خويشتن، با خدا، با جهان هستي، و با همنوع خود) در هر دو قلمرو آنچنانكه هستند و آنچنانكه بايد باشند شخصيت گوينده و صاحبنظر فوق العاده مؤثر است، وقتي كه مسئله اي را درباره ي حق و عدالت از يك انساني مي شنويد كه مي دانيد تنها بهره ي او از معاني اين دو كلمه، دو مفهوم ابتدائي بوده، نه طعم حقيقي آن دو را چشيده و نه در زندگي از آنها برخوردار گشته است، و اگر همان مسئله را درباره حق و عدالت از يك انساني بشنويد كه همه معاني و ابعاد حق و عدالت را از سه چيزي كه تجلي گاه آن دو است، تا موجوديت روحي آن انسان كه حق و عدالت در اعماق روحش نفوذ كرده است، قطعي است كه با تمام قواي مغزي و رواني در جاذبه سخن چنين انساني قرار مي گيريد كه مسئله حق و عدالت را مطرح نموده است.
راه سوم: مطالعات و آشنائي ها با شخصيت هائي كه در طرف تضاد با شخصيت كمال يافته آن ولي الله اعظم بوده و سخناني كه داراي محتويات متضاد با سخنان آن حضرت بوده اند، ما در قلمرو معرفت يك راهي بنام: تُعْرَفُ الاَشْيا بِاَضْدادِها داريم كه مي گويد: در شناخت اشيا شناخت اضداد آنها تاثير بسزائي دارد:
شب نبود نور و نديدي رنگ را
پس به ضد آن نور پيدا شد ترا
شب نديدي رنگ كان بي نور بود
رنگ چه بود، مهره ي كور و كبود
كه نظر بر نور بود آنگه به رنگ
ضد به ضد پيدا شود چون روم و رنگ
پس به ضد نور دانستي تو نور
ضد ضد را مي نمايد در صدور
براي اينكه بدانيد علي بن ابيطالب (ع) كيست؟ يك راه هم اينست كه نخست سري به كوي عشاق دلباخته مقام و ثروت و شهرت و شهوت و ديگر شكست خوردگان در برابر خود حقيقي شان بزنيد و سپس بياييد بسراغ آن شخصيتي كه با كفش و پيراهن وصله خورده و ليف خرما به كمر و قلم براي نوشتن جملات نهائي درباره ي انسان آنچنانكه بايد "در هر دو قلمرو فردي و اجتماعي برويد همچنين نخست به سخناني بي محتوي و مسموم ضد انسانهائي كه در همه دورانها مانند خارهاي زهرآگين به پاهاي رهگذران جاده ي حيات مي خلند توجهي كنيد، و سپس بياييد براي مطالعه و درك سخنان ملكوتي و حيات بخش اميرالمؤمنين (ع).
تاكنون چند مجلد درباره ي تفسير بر نهج البلاغه تاليف نموديد و اين كار چه مدت بطول انجاميده و حدس مي زنيد كه تا آخر نهج البلاغه چند مجلد ديگر لازم باشد؟
اين سئوال به سه مرحله تقسيم مي شود:
مرحله ي يكم - مربوط به كيفيت مجلداتي است كه تاكنون در ترجمه و تفسير نهج البلاغه تاليف شده است: بيست و يك مجلد تا آخر صد و بيست و يكم تاليف شده و از مجلد بيست و دوم هم مقداري نوشته شده است. ضمناً يك مجلد مستقيم در ترجمه و تفسير مشروح فرمان مبارك امام (ع) به مالك اشتر بنام (حكمت اصول سياسي اسلام) (2) اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (ع) به مالك اشتر تاليف و بوسيله بنياد نهج البلاغه چاپ و در آينده ي نزديك انشاالله منتشر خواهد شد.
مرحله ي دوم مدتي كه از آغاز اين تاليف تاكنون ميگذرد در حدود دوازده سال است، زيرا از سال 1356 به اين تاليف شروع نموده ام. مرحله سوم: پيش بيني اينكه تا پايان نهج البلاغه (خطبه ها و نامه ها و حكم و كلمات قصار) چند مجلد تاليف خواهد شد تا حدودي مشكل است، اگر عنايات (((( خداوندي شامل حال شود باحتمال قوي از سي مجلد كمتر نخواهد بود.
نهج البلاغه چگونه كتابي است، و از آن چگونه مي توان بعنوان يك سند معتبر اسلامي و تاريخي استفاده كرد؟
بعضي از اشخاص در سنديت و اعتبار اين كتاب يا بعضي از سخنان جمع آوري شده ي در آن، اظهار ترديد كرده اند! ولي اگر اين اشخاص دقت لازم و كافي در مطالب و محتويات اين كتاب بزرگ كه درباره اش گفته شده است: "پائين تر از كلام خدا و بالاتر از كلام مخلوق" است، هرگز چنين سخن سبك و بي اساسي را بزبان نمي آوردند، حتمي است كه گويندگان اين سخن نه از سبك شناسي اطلاع داشتند و نه درك و فهم معاني درباره ي مضامين و محتويات سخنان نهج البلاغه، درباره اثبات اينكه همه سخناني كه در نهج البلاغه آمده است، از اميرالمؤمنين (ع) مي باشد، كتابها و مقالات بسيار ارزنده اي نوشته شده است كه بحد كافي اعتبار و سنديت اين كتاب انساني بزرگ را براي انسان اثبات مي كند. اما اينكه نهج البلاغه چگونه كتابي است؟ درست مساوي اين سئوال است كه اميرالمؤمنين (ع) چگونه شخصيتي است؟ مي گويند: كلام يك انسان مي تواند معرفي براي شخصيت وي بوده باشد، ولي هيهات! چگونه مي توان گفت: نهج البلاغه مي تواند معرف آن انسان بزرگ باشد، در حاليكه آنچه در زندگاني اين دنيا مابين علي (ع) و خويشتن او گذشته است، و آنچه كه آينه ي صيقلي جهان هستي از علي (ع) براي ابديت ثبت كرده است، و آنچه كه انسانها آگاهانه يا ناآگاهانه از عظمت هاي علي (ع) دريافت كرده اند، خيلي والاتر از آن است كه اين كلمات از عهده بيان آن برآيد و داده ها برابر آنچه كه در سخنان آن افتخار اولاد آدم (ع) بظهور پيوسته است بتواند شمه اي از آنها را بازگو كند، مگر اين نيست كه كلمات علي بن ابيطالب (ع) وابسته به كلمات الله است كه نه حدي دارد و نه زوال و فنائي.
آيا توجه كردن تنها به بلاغت نهج البلاغه ما از ارزشهاي ديگر اين كتاب دور نمي سازد؟
اگر ما بلاغت را چنين تفسير كنيم كه بلاغت عبارتست از بيان رسا و زيباي واقعيات و حقائقي كه وض و حال و موقعيت اقتضا مي كند، بايد بگوئيم بلاغت نهج البلاغه اگر اساسي ترين ركن نهج البلاغه نباشد، قطعاً يكي از اساسي ترين اركان عظمت اين كتاب بزرگ است، زيرا واقعيات و حقائقي را كه اميرالمؤمنين (ع) بيان فرموده است، مربوط به همه جوامع بشري در همه دورانهاست، و هيچ وضع و حال و موقعيت مخصوصي سخنان آن حضرت را محدود نمي سازد، همانگونه كه در قرآن مجيد با دوگونه سخنان خداوندي روياروي هستيم يكي از آن دو اصول قوانين كلي و پايدار در احكام و اخلاق و معتقدات است كه ثابت و فناناپذير مي باشند، و قسم دوم قضاياي شخصي و داستانهاي معين در قرآن مجيد كه در برهه اي از زمان اتفاق افتاده است، اين قضايا دو جنبه دارند: يكي جنبه ي شخصي آنها است كه تغيير پيدا كرده و از صفحه هستي ناپديد گشته است، دوم جنبه ثابت و پايدار آنهاست كه براي بشريت اصول و قوانين زندگي در حيات معقول را تعليم مي دهد، و چون سخنان اميرالمؤمنين (ع) هم كه جلوه گاهي از كتاب الهي است، واقعيات و حقائق مربوط به هستي و انسان را در همه ابعاد آن دو بيان مي كند، اموري است كلي و پايدار، لذا وقتي كه مي گوئيم بلاغت نهج البلاغه بايد مورد توجه و اهميت قرار بگيرد، منظور آن نيست كه همه ي توجهات، مبذول به تحليل و تركيب ادبي و بلاغي معمولي درباره ي سخنان اميرالمؤمنين عليه السلام باشد، زيرا خود اينگونه توجهات ما را از درك و فهم سخنان اميرالمؤمنين (ع) و توفيق يافتن به انقلاب تكاملي مغزي و رواني باز مي دارد، بنابراين، مقصود از اهميت دادن به بلاغت نهج البلاغه، عبارتست از تمركز دادن همه قواي مغزي و رواني به واقعيت و حقائقي كه در نهج البلاغه آمده است، با در نظر گرفتن عظمت و زيبائي و شكوه عبارات و كلمات اين كتاب كه براي بيان ان واقعيات و حقايق از درون مبارك اميرالمؤمنين (ع) ظهور كرده است و الفاظ و تركيبات ديگر از ارائه آنها ناتوان مي باشد.
چگونه مي شود از نهج البلاغه بعنوان يك سنگ زيربناي ساختار علمي و اجتماعي استفاده كرد؟
بنظر مي رسد براي بدست آوردن زيربناي ساختار فرهنگي و اجتماعي پويا و هدفدار از سخنان اميرالمؤمنين (ع)، اصول كارهائي كه از اهميت درجه ي اول برخوردار است بقرار زير است:
1. تحصيل يقين به اينكه سخنان اميرالمؤمنين (ع) پاسخگوي همه مسائل انساني در ارتباطات چهارگانه (ارتباط انسان با خويشتن، ارتباط انسان با خدا، ارتباط انسان با عالم هستي ارتباط انسان با همنوعان خود) مي باشد. البته ممكن است تحصيل حق اليقين به اين معني نياز به تحقيق و تدبير لازم در شخصيت آن بزرگوار و سخنان او داشته باشد، لذا شتابزدگي در چنين كار بزرگ (بدست آوردن سنگ زيربناي ساختار فرهنگي اجتماعي پويا و هدفدار از سخنان اميرالمؤمنين (ع)) به هيچ وجهي نتيجه نخواهد رسيد.
2. كوشش كامل براي تصفيه درون از آلودگي، و حرفه بازيها و تكاپو براي آراستن خود طبيعي با اين ادعاي بسيار بزرگ "كه بلي من هم شه گم كرده ام"! در ميان تكاپوگراني كه واقعاً دنبال گمشده اي والاتر از خود طبيعي و بازيهايش براه افتاده و تلاش مي نمايند. بعبارت مختصر كاملاً ساده بدون اخلاص و تهذيب روحي براي بدست آوردن شباهتي ولو ناچيز با گوينده ي سخنان نهج البلاغه اميرالمؤمنين (ع)، نبايد درصدد چنين كار بزرگي برآمد اين اصل مبتني بر يك قاعده ثابت است كه مي گويد:
عقل باشي عقل را داني كمال
عشق باشي عشق را يابي جمال
3.يك آشنائي لازم با قرآن مجيد كه هم سخنان اميرالمؤمنين (ع) جلوه هايي از آيات آن كلام الهي است و هم شخصيت او تجسمي از آن آيات رباني، بديهي است كه اين آشنائي نياز به صبر و تحمل زحمات و مطالعه و تدبر فراوان در هر دو كتاب دارد.
4.اكنون پس از سه مرحله فوق نوبت تجزيه و تحليل دقيق در سخنان اميرالمؤمنين (ع) فرا رسيده است كه موضوعات كلي درجه يك و موضوعات كلي درجه دو و موضوعات كلي درجه سه و چهار را از يكديگر تفكيك نموده (3) سپس اصول و قوانين مربوط به سنگهاي زيربنائي ساختار فرهنگي و اجتماعي پويا و هدفدار استخراج شود، در اين كار حساس هم نبايد با شتابزدگي حركت كرد، زيرا به اضافه اينكه خود كار تفكيك دو نوع موضوعات از يكديگر و تنظيم اصول قوانين آنها نياز به تحمل شكيبائي فراوان دارد شناخت حيثيت ها و تفكيك آنها از موضوعات نيز كار آساني نيست و بايد با كمال دقت و حوصله انجام بگيرد، در اين گونه فعاليتهاي مغزي و رواني، بقول عاميان "از خُم رنگرزي بايد صرف نظر شود" شما اگر بتوانيد از سخنان اميرالمؤمنين(ع) دو سنگ حتي يك سنگ زيربنائي براي ساختار فرهنگي و اجتماعي پويا و هدفدار بدست آورده و آن را آماده ي بكار گرفتن در بنياد ساختار مزبور نماييد (و بيش از آن، قدرت نداشته باشيد) شما رسالتي بسيار با اهميت انجام داده ايد، بياييد در اين گونه مسائل خود را به كميت ها نبازيم و دنبال كيفيت ها باشيم البته در دوران ما عمل تجزيه و تفسيرهاي موضوعي درباره نهج البلاغه انجام شده است كه بسيار مفيد و ارزنده مي باشد و قطعاً براي اين كار مهم بايد از آنها بهره برداري ها نمود. يكي از اساسي ترين كارهائي كه بايد درباره ي موضوعات نهج البلاغه انجام بگيرد، تحقيق لازم پيرامون قضاياي ثابت و قضاياي متغير است كه موضوعات مزبور در آنها قرار دارند، بعنوان مثال وقتي كه در موضوع عدالت تحقيقات موضوعي تمام شد، بايد باين مسئله پرداخت كه آيا اين قضيه كه "عدالت براي زندگي انسانها ضرورت دارد؟ و از اصول و قوانين ثابت است يا متغير؟
5. پس از آنكه عمل تجزيه و درجه بندي دقيق موضوعات بخوبي صورت گرفت بايد درباره ي هر يك از موضوعات به بررسي و تحقيق لازم و در صورت امكان، بقدر كافي پرداخت. اين بررسي و تحقيق بايد در دو قلمرو عمده صورت بگيرد:
الف- منابع اسلامي و نظريات و تحقيقات صاحبنظران اسلامي است كه از مكتب اسلام و معارف ديگر لوازم و شؤون آن اطلاع و آگاهي هاي مفيد دارند.
ب: تحقيقات و نظريات متفكران خارجي كه درباره ي موضوعات مزبور كاركرده و تحقيقات و نتايجي را در دسترس گذاشته اند، همانگونه كه در بعضي احاديث آمده است:
اَفْقَهُ النّاسِ، مَنْ اَضافَ عِلْمَ غَيرِه عَلي عِلْم نَفْسِه. فقيه ترين يا داناترين مردمان كسي است كه علوم ديگران را بر علم خود بيفزايد.
اين ضرورت در تفسير موضوعات قرآن نيز براي صاحبنظران احساس مي شود زيرا فرق است بين اينكه يك انسان بدون توجه به ديگر معارف بشري و علوم صاحبنظران جهاني وارد تفسير قرآن شود، و بين اينكه يك انسان عالم به اضافه تلاش براي فهم معاني قرآن از طرق اسلامي تكاپوئي قابل توجه هم در معارف بشري و علوم صاحبنظران جهاني نموده، پس از آن وارد ميدان فهم و تفسير موضوعات قرآني بشود، اگرچه فهم معاني قرآن از طرق اسلامي محض ممكن است با يك نورانيت رباني و فروغ ملكوتي والا باشد كه در اين صورت آشنائي با معاني موضوعات قرآني عالي تر و روشنتر خواهد بود، ولي بديهي است كه اطلاع از معارف و علوم ديگران درباره ي آن موضوعات باضافه گسترش و عمق بيشتري كه در شناخت و آشنائي با معاني موضوعي قرآن مجيد نصيب انسان مي نمايد، موجب قدرت استدلال و اثبات بيشتر و بهتر، درباره ي آن موضوعات مي گردد. و پوشيده نيست كه اين تلاش و تكاپو براي تفسير تطبيقي محض نيست، بلكه براي تحصيل امتيازي است كه در اين شماره متذكر شديم، ضرورت اين گونه تحقيق همه جانبه براي تحصيل سنگهاي زيربناي فرهنگي و اجتماعي از سخنان اميرالمؤمنين (ع) نيز وجود دارد.
بنظر حضرتعالي بعنوان محقق و شارح نهج البلاغه ضرورت چه نوع كاري را پيرامون نهج البلاغه لازم مي دانيد؟
مسلّم است كه تا دوران ما كه اوائل قرن 15هجري 1410 است كارهاي بسياري در پيرامون اين كتاب عظيم صورت گرفته است كه واقعا بسيار مفيد بوده است، امروزه يكي از ضروري ترين كارهايي كه بايد انجام شود، همان است كه در جواب سئوال قبل عرض شد، و اين كاري است كه مي تواند هم مغزهاي متفكران اسلام را با اين كتاب بزرگ آشنا بسازد، و هم محققان و صاحبنظران جوامع غيراسلامي را روشن نمايد، بنظر مي رسد بدست آوردن چنين سرمايه اي در جامعه ما كه يك جامعه اسلامي است و از وجود متفكران و تلاشگران اسلامي برخوردار است، فقط نياز به تكاپو و كوشش مخلصانه و تتبع لازم و كافي و انديشه هاي ناب دارد كه بحمدالله در اين جامعه امكان پذير است، مطلبي كه در اينجا از اهميت فراواني برخوردار است، مسئله بيان و ابلاغ اين سرمايه انساني با عظمت است.
بنظر شما راهاي ارائه جهاني نهج البلاغه چيست؟
اگر ارائه سخنان اميرالمؤمنين (ع) را براي جوامع اسلام در نظر بگيريم، بديهي است كه دو موضوع را بايد مرود توجه قرار بدهيم: موضوع يكم، معلومات و بطور عمومي فرهنگ حاكم بر جوامع اسلامي است كه مي توان گفت تا حدودي قابل توجه جنبه ها و ابعاد و ريشه هاي اسلامي است، با نظر به اين موضوع كافيست كه ما سخنان اميرالمؤمنين (ع) را پس از فهم و درك لازم بعنوان يكي از منابع اسلامي براي گسترش معلومات و تقويت فرهنگ اسلامي مسلمانان با بيان ساده و جذاب مطرح نمائيم، حقيقت اينست كه ما در اين موضوع بر خلاف آنچه كه گمان مي كنيم، در ابتداي راه هستيم و بايد با تلاش پيگير و سرعت در تكاپو، مسامحه در اداي دين خود را در طرز ارائه نهج البلاغه هر چه زودتر جبران كنيم، مسلّم است كه در تحقق بخشيدن به اين موضوع استفاده از جامعه شناسان ديني و فرهنگي و روانشناسان انديشمند و مخلص، نه حرفه اي كه از طواف به دور خود هنوز فارغ نشده اند. نهايت ضرورت را دارد تا بتواند راه ارائه حقائق و واقعيات و سخنان اميرالمؤمنين (ع) را به مردم جوامع اسلامي قابل درك و لمس بسازند. موضوع دوم- همه مي دانيم كه مدتي است بس طولاني كه مقداري فراوان از مغزهاي متفكران جوامع اسلامي و كتب دانشگاهي و حتي دبيرستاني و دبستاني و كتابهاي فراوان كه در اين جوامع درباره علوم انساني بطور عام تاليف شده است از تفكرات مغرب زميني است. اين طرز تفكرات در فضاي جوامع اسلامي نقش بسته و عده اي فروان را تحت تاثير قرار داده است، با نظر باين موضوع است كه روش تطبيقي براي تفهيم عظمت و برتري واقعيات و حقائق مطروحه در نهج البلاغه بر ديگر تفكرات بشري ضرورت پيدا مي كند. و اگر كاري كه بايد براي نهج البلاغه انجام بگيرد ارائه مطالب و محتويات آن به جوامع غيراسلامي است، توجه به موضوع دوم شديدترين اهميت را پيدا مي كند، يعني بدون اطلاع از طرز تفكرات و فرهنگهاي غيراسلامي و مراعات منطق صحيح عرضه ي سخنان آن حضرت بر آن جوامع درست مانند اينست كه شما يك انساني را كه همه عمرش را در زيرزمين با روشنايي هاي ساخته شده خود او زندگي نموده و با آن روشنايي ها عادت كرده است، ناگهان از آن زيرزمين درآوريد و در فاصله اي نزديك با خورشيد قرار بدهيد، مسلم است كه چنين انساني نه تنها بوسيله روشنائي خورشيد چيزي نخواهد ديد، بلكه چشم هاي او مختل گشته و ديد معمولي خود را هم از دست خواهد داد، مسئله ديگر كه بسيار اهميت دارد، اينست كه دست يازيدن بچنين كاري را نمي توان بهركسي واگذار كرد، زيرا اگر تجارب و معلومات و اطلاعات يك انسان پيرامون اصول و مباني فرهنگ اسلامي بطور عام محدود باشد، و از توانائي تحمل شک و نوسانات مغزي محروم باشد، چه بسا كه با سرعت يا تدريجاً خود را ببازد، و آنچه را هم كه دارد از دست بدهد، همه ما با تعدادي از اين قبيل اشخاص ضعيف النفس روبرو شده ايم كه محدوديت اطلاعات و معلوماتشان هم كمك به ضعف نفس آنان نموده است، مخصوصاً اگر به آن دو درد، يك درد بيدرمان ديگر كه كبر و خودپسندي و حسادت هم اضافه شود!!
بنظر شما چگونه مي شود از نهج البلاغه بعنوان منبع و مرجعي براي هنر و ادبيات استفاده كرد؟
قطعي است كه اميرالمؤمنين (ع) بقصد ابراز آثار هنري سخنان ملكوتي انساني خود را بيان نفرموده است، بلكه منظور آن بزرگ بزرگان ارائه واقعيات و حقائق عالم هستي و الهيّات و انسان در ارتباطات چهارگانه (ارتباط انسان با خويشتن، با خدا، با جهان هستي و با همنوعان خود) بوده است، البته عظمت فصاحت الفاظ و بلاغت معاني و كمال روحي كه در يكايك سطور سخنان اميرالمؤمنين (ع) مشاهده مي شود، از ديدگاه انسانهائي كه با آن سخنان نوراني ارتباط درك و فهم و تاثر حقيقي برقرار مي كنند، بعنوان سخناني كه از جنبه ي هنري بسيار بالا هم برخوردار است، تلقي مي گردد. اگر بخواهيد با حقيق امر در اين مسئله روبرو شويم، اينست كه (باعظمت ترين استفاده هنري از نهج البلاغه موقعي براي ما امكان پذير است كه با معاني و حقائق والائي كه در سخنان مبارك اميرالمؤمنين (ع) است هرچه بيشتر آشنايي پيدا كنيم و آنرا بعنوان اصول و مباني فكري و عملي خود بپذيريم، بديهي است كه با بدست آوردن اين سخنان آن يكه تاز ميدان حقيقت و واقعيت، آثاري از مغز و روان خود بروز بدهيم، آثار ما عالي ترين اثر هنري در سازندگي حيات معقول انسانها منعكس و پايدار خواهد ماند.)اثر هنري مولوي را در ادبيات زير كه حقائقي از قرآن مجيد را در آنها مطرح نموده است، مورد توجه قرار بدهيد:
خلق اطفالند جز مرد خدا
نيست بالغ جز رهيده از هوا
گفت دنيا لعب و لهو است و شما
كودكيد و راست فرمايد خدا
باش تا روزي كه محمولان حق
اسب تازان بگذرند از نه طبق
آيه ي شريفه اي كه مورد توجه مولوي است، اينست: و مَا هذِهِ الحَياهٌ الدُّنياَ الّا لَهْوُ وَ لَعِبٌ...
(العنكبوت آيه 64)
ملاحظه مي كنيم كه عظمت معني و استشهاد بسيار با موردي كه مولوي براي ابراز مقصود خود به آيه شريفه نموده است بقدري بالا و جذاب است كه انسان آگاه بمجرد ديدن دو بيت با اعماق قلبش به پيشواز آن ميرود، يا سخن با سرعت فوق تصور همه ي محتويات سه جايگاه (خودآگاه)، (نيمه آگاه)، و (ناخودآگاه) را شكافته راهي اعماق قلب آدمي مي گردد، مخصوصاً در نظر گرفتن اين جمله كه مي گويد: "راست فرمايد خدا" كه ترجمه كامل (صدَقَ اللهُ الْعظِيم) است. با اينكه دو بيت فوق از ديدگاه هنري حرفه اي به هيچ وجه نمي تواند با چند بيت زير كه از حافظ است برابر كند:
حاصل كارگه كون و مكان اين همه نيست
باده پيش آر كه اسباب جهان اينهمه نيست
از دل و جان شرف صحبت جانان غرضت
غرض اينست و گرنه دل و جان اينهمه نيست
منت سوره و طوبي زپي سايه مكش
كه چو خوش بنگري اي سرو روان اينهمه نيست
برلب بحر فنا منتظري اي ساقي
فرصتي دان كه زلب تا به دهان اينهمه نيست
مولوي در توضيح عقده هاي رواني و تفسير آنها و استشهاد به آيه ي شريفه اي در قرآن مجيد: وَ مَنْ اَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَاِنَّ لَهُ مَعيشه ضَنكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ القيِامهِ اَعْمي (طه آيه 125)
چون جفا آري فرستد گوشمال
تاز نقصان واروي سوي كمال
چون تو وردي ترك كردي درش
بر تو قبضي آيد از رنج و تپش
ترك وردي كه كني تو در زمان
قبض و تاريكيت آيد نيك دان
آن ادب كردن بود يعني مكن
هيچ تحويلي از آن عهد كهن
پيش از آن كاين قبض زنجيري شود
اينكه دلگيرست پاگيري شود
رنج معقولت شود محشوس وقاش
تا نگيري اين اشارت را بلاش
در معاصي قبض ها دلگير شد
قبضها بعد از اجل زنجير شد
نعط من اعرض هنا عن ذكرنا
عيشه ضنكا و نحشر بالعمي
دزد چون مال كسان را مي برد
قبض و دلتنگي دلش را مي خلد
او همي گويد عجب اين قبض چيست
قبض آن مظلوم كز شرّت گريست
چون بدين قبض التفاتي كم كند
با اصرار آتشش را دم كند
قبض دل قبض عوان شد لاجرم
گشت محسوس آن معاني زد علم
قبضها زندان شده است و چار ميخ
قبض بيخ است و برآرد شاخ بيخ
ميخ پنهان بود هم شد آشكار
قبض و بسط اندرون بيخي شمار
ملاحظه مي شود كه ابيات مولوي درباره ي عقده هاي رواني كه به صورت علمي كامل مطرح كرده و از آيه ي شريفه استفاده بسيار عالي نموده است، ولي در اين ابيات هيچگونه جنبه ي هنري كه براي مولوي مطرح شده باشد ديده نمي شود، ولي بيت ذيل مضموني از عقده ي رواني را با يك هنر ادبي زير بيان نموده است: خَلَد گر به پا خاري آسان دارم چه سازم به خاري كه بر دل نشيند حال شما در يك درجه ي بسيار عالي تا حد فوق كلام بشري سخنان اميرالمؤمنين (ع) را در نظر بگيريد كه حقايق و واقعيت ها در آن سخنان زير پوشش يا آرايش هنري مخفي نمي گردد. والسلام عليكم
پي نوشت ها :
1. اين مطلب را هم بايد عرض كنم كه مطالعات اينجانب درباره شخصيت اميرالمؤمنين (ع) منحصر به منابع شيعه و اهل سنّت نبود، بلكه از تحليل گري ها و تفسيرهايي كه صاحبنظران غيرمسلمان درباره ي آن شخصيت باعظمت ارائه كرده اند، استفاده ها نمود.
2. اين كتاب توسط بنياد نهج البلاغه چندين بار تجديد چاپ شده است .
3. لازم به توضيح است كه موضوعاتي را كه در سخنان اميرالمؤمنين (ع) آمده است از نظر وسعت مفهومي بر سه قسمت مي توان درجه بندي كرد، موضوعات درجه 1 مانند (نظم و قانون زندگي)
موضوعات درجه 2 مانند (عدالت) موضوعات درجه 3 مانند (هر كار مطلوب كه بايد نتيجه و مزد و پاداشي داشته باشد.)