مَرَجَ البَحرَينِ
نويسنده: نظيفه سادات موذن
نشسته بود توي اتاق. شايد قرآن مي خواند که پيام قرآن ناطق را برايش آوردند. دخترکي نوجوان بود که سختي هاي دوران رسالت پدر را لحظه به لحظه چشيده و بزرگ شده بود. دخترکي نوجوان که در محاصره و جنگ و هجرت و عام الحزن و ... دوشا دوش پدر، تلاش کرده بود و نام ام ابيها را جايزه گرفته بود. دخترک نوجوان زيباروي زيبا خوي، نشسته بود توي اتاق. پدر که آمد و کنارش نشست، ادبي را که شايسته رسول اللهي اش بود، به جا آورد و سراپا گوش شد.
پدر، خبر از خواستگاري داشت، خواستگاري که از ازل تا ابد، نظير نداشت و نمي توانست داشته باشد. تنها مرتبه اي بود که آفرينش مي توانست پيوند دو انسان معصوم را به تماشا بنشيند.
پدر، پاسخ را مي دانست، هم از دل فاطمه اش خبر داشت و هم از جشن پيشاپيش برگزار شده آسمانيان. هنوز جمله دل نشيني را که فاطمه بعد از جنگ بدر گفته بود، به خاطر داشت. همان روزي که اولين بار، موضوع ازدواج با علي را با دخترکش در ميان گذاشته بود:
خبر شجاعت و دليري هاي شگفت علي (عليه السلام)، در جنگ، در شهر پيچيده بود و دهان به دهان مي گشت. جواني بيست و سه ساله، سرآمد پهلوانان و جنگ آوران شهر شده بود. لابه لاي صحبت ها و نقل دلاوري هاي علي، سخن ديگري هم سر زبان ها افتاده بود، اين که: «تنها مردي که شايسته دامادي رسول خداست، همين جوان دلاور است.»
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از فاطمه اش نظرخواهي کرد. زهرا سر به زير انداخت و آهسته زمزمه کرد: «يا رسول الله انت اولي بما تري» (1)
و بعد، از سخناني که ديگران درباره پسر عمو مي گفتند و عيب جويي ها و بدگويي هاي آنان گفت.
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در پاسخ، قطره اي از فضايل معنوي علي (عليه السلام) را پيش روي فاطمه گذاشت و اين گونه دخترش را به شوق آورد: «ما اختار عليه احداً من اهل الارض» (2)
و پدر اين گونه صحبت را پايان داد: «اگر علي نبود، همسري براي تو در عالم پيدا نمي شد.»
گوهر بي بديل وجود فاطمه را هيچ کس نمي شناخت. «فاطمه» مفهومي زميني نبود که زمينيان توان درکش را داشته باشند.
آن که در لحظه خواستگاري از فاطمه، به رسول خدا گفت: «آن قدر طلا و نقره در مقابلش مي ريزم که در پشت کوهي از جواهر پنهان شود»، چشمي نداشت که شايسته ديدن مقام زهرا باشد.
هر روز بزرگان بسياري به طمع کسب افتخار دامادي رسول خدا، به محضر حضرت مي آمدند و با پاسخ «منتظر فرمان خدا هستم» نااميدانه بر مي گشتند. موضوع ازدواج فاطمه امري آسماني بود و بايد از عالم بالا فرمانش صادر مي شد.
آن روز، دلاور بيست و سه ساله، در محضر آسماني رسول خدا نشسته بود. نداي پدرانه خير البشر، دل بي تاب علي را به طوفان کشاند: علي جان! تصميم به ازدواج نداري؟
علي شرمگينانه سر به زير افکند و گفت: رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) داناتر است، با اين که زمينه به خوبي فراهم شده بود. حيا اجازه نداد تقاضاي ازدواج با فاطمه را مطرح کند. لحظاتي بعد با دلي انديشناک از محضر حضرت بيرون آمد. هنوز فاصله زيادي نرفته بود که يکي از اصحاب دنبالش آمد که : رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) شما را احضار فرمود.
همين که علي (عليه السلام) وارد شد، شادماني پيامبر در لبخندي آسماني نمايان شد و گفت: علي جان! برنامه ازدواجت از طرف خداوند ترتيب داده شده! جبرئيل نازل شد و دسته گلي برايم آورد.
وقتي از چيستي آن پرسيدم گفت: امروز خداوند امر فرموده که فرشتگان بهشت را تزئين کنند و سوره هاي طه و يس و حمعسق بخوانند، فرموده امروز روز نامزدي علي و فاطمه است. فرشتگان به شادي اين جشن، يکديگر را گلباران کردند و اين دسته گل، از همان گل هاي بهشتي است.
جبرئيل مي گفت: فرشته اي به نام راحيل پرسيد: پروردگارا چرا جشن ازدواج اين دو را در آسمان برگزار کرده اي؟ اين دو چه ويژگي اي دارند؟
پاسخ آمد: اين دو در محبت به من از تمام همسران عالم برترند همتايي برايشان نيست. من اين زوج را حجت برتمام آفريدگانم قرار دادم.
منبع: نشريه ديدار آشنا، شماره 133
پدر، خبر از خواستگاري داشت، خواستگاري که از ازل تا ابد، نظير نداشت و نمي توانست داشته باشد. تنها مرتبه اي بود که آفرينش مي توانست پيوند دو انسان معصوم را به تماشا بنشيند.
پدر، پاسخ را مي دانست، هم از دل فاطمه اش خبر داشت و هم از جشن پيشاپيش برگزار شده آسمانيان. هنوز جمله دل نشيني را که فاطمه بعد از جنگ بدر گفته بود، به خاطر داشت. همان روزي که اولين بار، موضوع ازدواج با علي را با دخترکش در ميان گذاشته بود:
خبر شجاعت و دليري هاي شگفت علي (عليه السلام)، در جنگ، در شهر پيچيده بود و دهان به دهان مي گشت. جواني بيست و سه ساله، سرآمد پهلوانان و جنگ آوران شهر شده بود. لابه لاي صحبت ها و نقل دلاوري هاي علي، سخن ديگري هم سر زبان ها افتاده بود، اين که: «تنها مردي که شايسته دامادي رسول خداست، همين جوان دلاور است.»
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از فاطمه اش نظرخواهي کرد. زهرا سر به زير انداخت و آهسته زمزمه کرد: «يا رسول الله انت اولي بما تري» (1)
و بعد، از سخناني که ديگران درباره پسر عمو مي گفتند و عيب جويي ها و بدگويي هاي آنان گفت.
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در پاسخ، قطره اي از فضايل معنوي علي (عليه السلام) را پيش روي فاطمه گذاشت و اين گونه دخترش را به شوق آورد: «ما اختار عليه احداً من اهل الارض» (2)
و پدر اين گونه صحبت را پايان داد: «اگر علي نبود، همسري براي تو در عالم پيدا نمي شد.»
گوهر بي بديل وجود فاطمه را هيچ کس نمي شناخت. «فاطمه» مفهومي زميني نبود که زمينيان توان درکش را داشته باشند.
آن که در لحظه خواستگاري از فاطمه، به رسول خدا گفت: «آن قدر طلا و نقره در مقابلش مي ريزم که در پشت کوهي از جواهر پنهان شود»، چشمي نداشت که شايسته ديدن مقام زهرا باشد.
هر روز بزرگان بسياري به طمع کسب افتخار دامادي رسول خدا، به محضر حضرت مي آمدند و با پاسخ «منتظر فرمان خدا هستم» نااميدانه بر مي گشتند. موضوع ازدواج فاطمه امري آسماني بود و بايد از عالم بالا فرمانش صادر مي شد.
آن روز، دلاور بيست و سه ساله، در محضر آسماني رسول خدا نشسته بود. نداي پدرانه خير البشر، دل بي تاب علي را به طوفان کشاند: علي جان! تصميم به ازدواج نداري؟
علي شرمگينانه سر به زير افکند و گفت: رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) داناتر است، با اين که زمينه به خوبي فراهم شده بود. حيا اجازه نداد تقاضاي ازدواج با فاطمه را مطرح کند. لحظاتي بعد با دلي انديشناک از محضر حضرت بيرون آمد. هنوز فاصله زيادي نرفته بود که يکي از اصحاب دنبالش آمد که : رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) شما را احضار فرمود.
همين که علي (عليه السلام) وارد شد، شادماني پيامبر در لبخندي آسماني نمايان شد و گفت: علي جان! برنامه ازدواجت از طرف خداوند ترتيب داده شده! جبرئيل نازل شد و دسته گلي برايم آورد.
وقتي از چيستي آن پرسيدم گفت: امروز خداوند امر فرموده که فرشتگان بهشت را تزئين کنند و سوره هاي طه و يس و حمعسق بخوانند، فرموده امروز روز نامزدي علي و فاطمه است. فرشتگان به شادي اين جشن، يکديگر را گلباران کردند و اين دسته گل، از همان گل هاي بهشتي است.
جبرئيل مي گفت: فرشته اي به نام راحيل پرسيد: پروردگارا چرا جشن ازدواج اين دو را در آسمان برگزار کرده اي؟ اين دو چه ويژگي اي دارند؟
پاسخ آمد: اين دو در محبت به من از تمام همسران عالم برترند همتايي برايشان نيست. من اين زوج را حجت برتمام آفريدگانم قرار دادم.
پي نوشت ها :
1- شما بهتر مي دانيد.
2- غير از علي احدي از اهل زمين را به همسري بر نمي گزينم.
منبع: نشريه ديدار آشنا، شماره 133