روتوش کتاب هاشمي بدون روتوش (5)

آيت الله بروجردي آن گاه که سرپرستي حوزه قم را بر دوش گرفتند (1324)، حوزه در گرداب فروپاشي قرار داشت. ضربه هاي سنگين و سهمگيني که رضاخان- طبق سياست استعمار انگليس- به اين حوزه وارد کرده بود، حوزه را تا امروز فروپاشي پيش برده بود. آيت الله بروجردي نخستين و بزرگترين رسالت خود را اين مي دانستند که حوزه قم را سامان بخشند، علم و دانش و فضيلت را در آن فرو ببارند و از حوزه قم کانون علمي استواري بسازند تا آن حوزه بتواند در برابر هجمه
يکشنبه، 27 فروردين 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روتوش کتاب هاشمي بدون روتوش (5)

روتوش کتاب هاشمي بدون روتوش (5)
روتوش کتاب هاشمي بدون روتوش (5)


 






 
آيت الله بروجردي آن گاه که سرپرستي حوزه قم را بر دوش گرفتند (1324)، حوزه در گرداب فروپاشي قرار داشت. ضربه هاي سنگين و سهمگيني که رضاخان- طبق سياست استعمار انگليس- به اين حوزه وارد کرده بود، حوزه را تا امروز فروپاشي پيش برده بود. آيت الله بروجردي نخستين و بزرگترين رسالت خود را اين مي دانستند که حوزه قم را سامان بخشند، علم و دانش و فضيلت را در آن فرو ببارند و از حوزه قم کانون علمي استواري بسازند تا آن حوزه بتواند در برابر هجمه ها، توطئه ها و ناهنجاري ها چون کوهي استوار بايستد و پايداري کند و اين رسالت مقدس را به بهترين روش و منشي به انجام رسانيدند. اما از آن سو مردان انقلابي را که در راه اسلام و عدالت به پا خاسته و مبارزه مي کردند، مورد پشتيباني قرار مي دادند. در آخرين مرحله اي که رژيم شاه شهيد نواب صفوي و ياران او را به محاکمه فرمايشي نظامي کشيد، با شگردي شيطاني و به وسيله برخي اطرافيان نابکار به آيت الله بروجردي باوراندند که آنان را محاکمه و محکوم به اعدام مي کنند ليکن هرگز حکم را درباره آنان اجرا نخواهند کرد. از اين رو آن گاه که راديو خبر اعدام فداييان اسلام را پخش کرد از برخي از نزديکان آيت الله بروجردي روايت کردند که ديديم «رنگش مثل گچ سفيد است و پي در پي مي گفت به من گفتند آنها را اعدام نمي کنند، اين چه تأميني بود؟!» (1)
آقاي زيبا کلام چنين مي نماياند که آيت الله بروجردي و ديگر مراجع «اساساً فکر مبارزه با حکومت» را در سر نداشتند! او ادعا مي کند:
اين طور نبود که آن علما و مراجع، نخست مي خواسته اند تشيع يا حوزه يا نهاد و روحانيت را تقويت کنند و پس از آن وارد مبارزه با حکومت شوند... در حالي که واقعيت آن بوده که اصولاً اعتقاد به دخالت در سياست و مبارزه با حکومت وجودنداشته است...!
اين ادعا نشان دهنده آن است که نامبرده يا اصولاً از تاريخ ايران و مبارزه هاي تاريخي مراجع بزرگ و اصول و آيين سياسي و مبارزاتي آن بزرگان بي خبر است و تنها مدرک تاريخ دارد! يا چنانکه اشاره شد مأمور به تحريف تاريخ است و انگيزه او از اين ادعاي دروغ به زير سؤال بردن شخصيت هاي مردمي و بزرگان روحاني و در واقع انتقام از ملت ايران است. مبارزات هزاره عالمان شيعه را نتوان در اين فرگرد مورد بررسي قرار داد ليکن به ديدگاه آيت الله بروجردي پيرامون ديانت و سياست و مسئله حکومت و اصل ولايت فقيه، مي توان به شکل کوتاه و گذرا اشاره کرد تا دروغ پردازان و ياوه گويان بيش از پيش رسوا شوند و واقعيت هاي تاريخي نمايان گردد:
1. آقاي بروجردي سياست را بخشي از مسائل نخستين اسلام مي دانستند و به اصل ولايت فقيه باورمند بودند. با نگاهي به کتاب البدر الزاهر که تقريرات درس آن مرد بزرگ است مي توان به ژرفايي ديدگاه ايشان پيرامون حکومت اسلامي و مسائل کشوري و سياسي به درستي آگاهي يافت و به اين واقعيت رسيد که آقاي بروجردي پس از پايان رسالت خويش در خصوص سامان بخشيدن به حوزه قم، اگر فرصت مي يافتند و زمينه اي بايسته فراهم مي آمد، در قيام براي واژگوني رژيم شاه و برپايي حکومت اسلامي درنگ نمي کردند و ترديد به خود راه نمي دادند.
2. آيت الله بروجردي در دوران زعامت خويش تلاش و کوشش فراواني در راه برپايي وحدت اسلامي داشتند و در اين راه گام هاي برجسته اي برداشتند و با عالمان مذاهب سني تا آن پايه نزديک شدند و ارتباط برقرار کردند که مفتي دانشگاه الأزهر (شيخ شلتوت) براي نخستين بار به جواز پيروي از مذهب شيعه فتوا داد. اين تلاش و کوشش نوعي مبارزه با استکبار جهاني بود که سياست شوم «تفرقه بينداز و حکومت کن» را دنبال مي کرد. آقاي بروجردي اگر دنبال مبارزه با طاغوت و زورمداران دورن مرزي و برون مرزي نبودند، به تلاش در راه اتحاد اسلامي چه نيازي داشتند؟! آن کسي که انديشه مبارزه با زورمندان و طاغوتيان را در سرندارد و اصولاً از دخالت در سياست پرهيز ميکند، نمي تواند به موضوع وحدت بينديشد و اختلاف يا اتحاد ميان مسلمانان براي او بي تفاوت است. شهيد مطهري در مورد اهميت وحدت اسلامي از ديد آقاي بروجردي آورده است:
... معظم له را نبايد گفت نسبت به اين مسئله علاقه مند بود، بلکه بايد گفت عاشق و دلباخته اين موضوع بود و مرغ دلش براي اين موضوع پر مي زد. عجيب اين است که از دو منبع موثق شنيدم که در حادثه قبلي اخير که منجر به فوت ايشان شد، بعد از حمله قلبي به اولي که عارض شد و مدتي بي هوش بوده اند و بعد به هوش آمدند، قبل از آنکه توجهي به حال خود بکنند و در اين موضوع حرفي بزنند، موضوع تقريب و وحدت اسلامي را طرح مي کنند و مي گويند: من آرزوها در اين زمينه داشتم... (2)
3. از نشانه هاي آشکاري که مي تواند اين واقعيت ها را اثبات کند که آقاي بروجردي پس از پايان رسالت بازسازي حوزه قم اگر توان جسمي داشتند به خيزش و خروش بر ضد زور مداران حاکم دست مي زدند و از آغاز ورود به ايران انديشه مبارزه و قيام را در سر داشتند، موضوعي است که آيت الله گلپايگاني، از مراجع قم روايت مي کنند:
مرحوم آيت الله العظمي آقاي بروجردي بسيار اظهار تأسف مي کردند به سبب اينکه با فراهم شدن زمينه شهادت، اين فيض بزرگ را درک نکردند و به مقام شهادت نايل نشدند. فرموده بودند: در نجف که بودم علماي بزرگ نجف با من گفت و گو کردند و بنابراين شد که من به ايران بيايم و از اينجا به مبارزه با پهلوي برخيزم و آن آقايان هم از عراق، همکاري کنند تا بشود اقدامي کرد و جلوي آن استفاده کردم که اين راه، راه شهادت است و من به شهادت خواهم رسيد، بالاخره حرکت کرده و بر اساس همان مبنا رو به ايران آوردم. اما متأسفانه جريان به اطلاع حکومت ايران رسيد و به مجرد ورودم درمرز، مرا گرفتند و ماه ها تحت نظر بودم.
به هر حال ايشان تا اواخر عمرشان تأسف مي خوردند که چرا از اين فيض بزرگ محروم گرديدند... يکي از علماي بزرگ نقل کردند که آن زعيم بزرگ فرمود:
هرگاه به آيه شريفه يا ايها الذين امنوا مالکم اذا قيل لکم انفروا في سبيل الله اثاقلتم الي الارض ارضيتم بالحيوه الدنيا من الاخره، مي رسم دچار تأسف مي شود که چرا از فيض شهادت محروم ماندم... (3)
آيا آن بزرگ مردي که سنين پيري آرزوي شهادت داشته و از اينکه از چنين فيضي محروم شده اند پيوسته تأسف مي خورده اند، مي توان گفت «مخالفت فعاليت سياسي» بوده و «اعتقاد به دخالت در سياست و مبارزه با حکومت» نداشته اند؟! آيت الله بروجردي اگر مجال مي يافتند قيام مي کردند و مبارزه را تا مرز شهادت ادامه مي دادند.
4. با نگاهي به کتاب البدر الزاهر (تقريرات درس آيت الله بروجردي) مي بينيم که آن مرجع بزرگ نه تنها اسلام را دين سياست مي دانستند و بر اين باور بودند که اسلام و سياست پيوندي ناگسستني دارد، بلکه به بايستگي حکومت اسلامي و ولايت مطلقه فقيه اعتقادي مبرم داشتند. اين مطلب را يادنامه آن فقيه عالي قدر چنين بازگو شده است:
...آيت الله بروجردي در بحث ولايت فقيه، داراي تجزيه و تحليل قاطع بود که با توجه به آن مي توان به روشني انديشه پيوند و آميختگي سياست و دين را از ديدگاه ايشان شناخت. متن گفتار ايشان در اين راستا با چهار مقاله و يک نتيجه گيري خلاصه شده است:
1. در جامعه اسلامي اموري وجود دارد که قطعاً از وظايف افراد خارج است، زيرا جزء امور عمومي و اجتماعي است و حفظ نظام به آن امور بستگي دارد؛ مانند قضاوت و سرپرستي اموال غايبان و نابالغان، حفظ انتظامات داخلي کشور، حفاظت از مرزها، فرمان جهاد و دفاع و نظاير آن.
2. اسلام، ديني سياسي- اجتماعي است و احکام آن تنها در عبادات خلاصه نمي شود بلکه بيشتر احکام اسلام در زمينه کشور داري و تنظيم امور جامعه و تأمين افراد آن است؛ مانند حدود، قصاص، ديات و امور مالي که موجب حفظ دولت اسلامي است.
3. سياست و کشورداري و نيز پاسداري از اجتماع انساني، هيچ گاه در اسلام جداي از امور روحاني و شئون اسلامي نبوده است، بلکه زمام اين امور را شخص پيامبر (ص) و علي (ع) خود به دست داشته و اداره مي کردند و يا به وسيله نايبان و نمايندگان خود که به بلاد اسلامي اعزام مي داشتند، به اجرا مي گذاشتند.
4. از اعتقادات مذهبي ما شيعيان اين است که پيامبر اسلام (ص) و امامان معصوم امت را پس از دوران نبوت و امامت بي سرپرست و بدون زمامدار رها نکرده و حتي براي مسائل فردي و جزيي آنان نيز افرادي را از بزرگان اصحاب خود تعيين مي کردند. اين شيوه به گواه قطعي تاريخ جزء سيره عملي پيشوايان معصوم(ع) حتي در حال حيات خودشان بوده است تا چه رسد براي زمان بعد از خودشان (دوران غيبت).
با توجه به اين مقدمات، فقيهان عادل جامع الشرايط، همان افرادي اند که از سوي امامان معصوم (ع) براي مراجعه مردم به آنان در عصر غيبت تعيين شده اند... شايان توجه است که وقتي آيت الله بروجردي (در سال 1330 ش به بعد) به ساختن مسجد اعظم قم مشغول شدند، در کنار مرقد حضرت معصومه (ع) مقبره هايي وجود داشت که مي بايست خراب مي شد تا ضميمه مسجد گردد. آقاي بروجردي دستور تخريب آن مقبره ها را صادر کردند. آيت الله شيخ مرتضي حائري... به محضر آيت الله بروجردي رسيد و از ايشان پرسيد شما براي فقيه چه سمتي قائل هستيد که دستور تخريب اين مقبره ها را داده ايد؟ آقاي بروجردي در پاسخ فرمود: ما فقيه را در قدرت و اختيار تالي تلو (جانشين بسيار نزديک) امام معصوم مي دانيم... (4)
اکنون براي اينکه به بي سوادي، بي اطلاعي و غرض ورزي هاي آقاي زيباکلام بهتر پي ببريم، با مماشات از موقعيت سياسي و نقش اساسي و زير بنايي آيت الله بروجردي در سرنوشت ايران در مي گذريم و مي پرسيم: گيريم که آن فقيه بزرگ و مرجع عالي قدر اصولاً اهل سياست نبودند! و دخالت در سياست را روا نمي دانستند، آيا يک تاريخ نويس بي غرض که از تاريخ سر رشته داشته باشد و بتواند رويدادها و جريان هاي تاريخي را به درستي تحليل و بررسي کند روش و رفتار يک شخص را مي تواند معيار بررسي و تحليل حوزه و نهاد روحانيت قرار دهد؟ آيا او اولاً بررسي و تحقيق کرده است که حوزه قم از چه تاريخي و روي چه انگيزه اي پديد آمد و اصولاً قم چه جايگاهي در نهضت ها و مبارزات ملت ايران از سده هاي گذشته است؟ ثانياً آيا او توانايي يک تحليل درست پيرامون حوزه قم از آغاز تا به امروز را دارد؟ يا طبق «آنچه استاد ازل گفت و بگو مي گويم» تنها در به هم بافتن و سرهم بندي کردن و... مهارت دارد؟
بايد دانست که حوزه قم پيشينه اي درخشان دارد و از مراکز بزرگ شيعه از زمان هاي دور به شمار مي آيد. حدود سال 80 هـ . ش که ايران به دست اعراب مسلمان فتح شد، قم به عنوان منطقه اي شيعه نشين، مورد توجه قرار گرفت و از آن دوران فقيهان و راويان برجسته اي از اين شهر برخاستند؛ «به طوري که در ميان راويان اخبار و ناقلان آثار ائمه اطهار، بسياري از مردان نامي قم را مي بينيم که از طرف ائمه طاهرين با بهترين عبادات... ستوده شده اند تا جايي که امام صادق فرمود: لولاالقميون لضاع الدين يعني اينکه اگر فقها و دانشمندان قم نبودند (که اخبار ما را ضبط کنند) دين اسلام از بين مي رفت...» (5)
قم از آن دوره داراي حوزه علمي بود و فقه مذهب جعفري در آن جريان داشت و اين حوزه در سده هاي گوناگون ادامه يافت و از عصر شيخ صدوق و پدرش علي بن بابويه قمي شهرت بيشتري پيدا کرد. در دوران شاهان صفوي که مکتب تشيع در ايران رسميت يافت حوزه قم رونق بيشتري گرفت و شخصيت هاي علمي برجسته اي مانند صدرالمتألهين شيرازي، ملامحسن فيض کاشاني و ملاعبدالرزاق لاهيجي و... از آن برخاستند. (6) افزون بر اين در سده واپسين که نهضت هاي ضد استعماري و ضد استبدادي عالمان شيعه آغاز و دنبال شد حوزه قم پايگاه و پناهگاه رهبران نهضت ها به شمار مي آمد. رهبران نهضت عدالتخواهي آن گاه که زير فشار حکومت استبدادي ناگزير شدند از تهران هجرت کنند، به قم پناه بردند و مدتي را در آن شهر مأوا گزيدند. شهيد سيدحسن مدرس و همراهان او نيز آن گاه که در پي يورش دولت تزار ناگزير شدند از تهران بيرون بروند، به قم رفتند و کميته دفاع را در آن شهر تشکيل دادند. تأسيس حوزه نوين به دست آيت الله حائري يزدي در قم در سال 1299 هـ . ش برنامه اي سنجيده، ريشه اي و زيربنايي در راه رويارويي با هجوم فرهنگي و ليبراليستي غرب و مارکسيستي شرق و توطئه اسلام ستيزي بود که در پي جنگ خانمانسوز پس از تجزيه سرزمين پهناور اسلامي از نخستين نقشه هاي شيطاني که به کار گرفتند، از رسميت انداختن، يا مسخ اسلام در کشورهاي اسلامي بود و براي اين منظور بر آن شدند مهره هاي بي اراده اي را در اين کشورها بگمارند و به دست آنان توطئه اسلام ستيزي را به انجام برسانند. جنگ جهاني اول در سال 1292هـ .ش آغاز شد و در سال 1297 پايان يافت؛ به دنبال آن در اسفند ماه 1299 کودتاي رضاخاني در ايران روي داد و شماري از عالمان ديني مانند سيدحسن مدرس که از چهره هاي درخشان و مردمي بودند دستگير شدند. دستگيري شماري از روحانيون و عالمان مانند مدرس، شيخ حسين يزدي، سيدعبدالرحيم خلخالي، سيدعلي قمي، شيخ محمد حسين استرآبادي و آقاضياء عراقي و... نمايانگر ماهيت ضدديني کودتا بود. در سال 1302 آتاتورک در ترکيه به کودتا دست زد. در سال 1303 وهابي هاي پليد و بيگانه از اسلام در عربستان به قدرت رسيدند؛ همزمان با آن ملک عبدالله و ملک فيصل دو فرزند حسين شريف نوکر خانه زاد انگليس به ترتيب در اردن و عراق (بين النهرين) بر تخت سلطنت نشستند. در سال 1304رضاخان در ايران به تاج و تخت رسيد و در سال 1305 يکي از نوکران مارک دار انگليسي به نام احسان الله در افغانستان قدرت را در دست گرفت و توطئه اسلام ستيزي در سراسر خاورميانه به شدت اوج گرفت. علماي بزرگ و آگاه جهان تشيع در عراق و ايران که خطر توطئه بر ضد اسلام را به درستي دريافته بودند، بر آن شدند در راه رويارويي با آن توطئه استعماري، پايگاه هاي علمي در کنار پايتخت پديد آورند و با استواري آن مرکز علمي و مذهبي سدي پولادين در برابر توطئه ستيزي ايجاد کنند.

پي نوشت ها :
 

1. علي دواني، همان، ص 381.
2. يادنامه آيت الله بروجردي، همان، ص 167-166؛ اين مطلب را شهيد مطهري در تاريخ ارديبهشت ماه 1340 يک ماه پس از درگذشت آقاي بروجردي نگارش کرده اند.
3. همان، ص28.
4. همان، ص238-237.
5. علي دواني، همان، ص110.
6. همان، ص115.
 

منبع:کتاب 15 خرداد 24 - 25



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.