فلسطين، صحنه آزمون الگوهاي ناکارآمد مبارزاتي (4)
چپگرايان عرب و مصيبت فلسطين
حدتو- مخفف نام بزرگترين و تأثيرگذارترين سازمان مارکسيستي مصر در دهه هاي 40 و 50 ميلادي- بر آن بود که جنگ 1948 فلسطين، به بهانه اي در دست سازمان هاي بين المللي بدل مي شود تا به استناد آن، استمرار حضور نيروهاي بريتانيا در فلسطين را توجيه کنند و درهاي فلسطين را به روي نيروهاي آمريکا بگشايند.
علاوه بر آن اين جنگ زمينه را فراهم کرد تا آن دسته از اهداف استعمارگران که تا آن زمان محقق نشده بود، تحقق يابد.
پس از آن يکي از رهبران کمونيست لبناني- بنابر طبيعت روابط اين گونه حزب ها با فلسطين- به موضوع فلسطين مي پردازد و آن را توطئه اي استعماري- صهيونيستي عليه اين سرزمين مي داند. اما کوته فکري و ديد محدود حزب کمونيست لبنان مانع از آن مي شد که به ابعاد سياسي، ملي و واقعي مسئله بپردازد. اهميت اين ابعاد به آن سبب بود که در طولاني مدت در تشديد توطئه عليه فلسطين و شکل گيري رژيمي بيگانه در اين سرزمين ها نقش بسزايي داشت. در آن زمان حزب کمونيست لبنان قضيه فلسطين را تلاشي استعماري براي مستعمره باقي ماندن اين سرزمين مي دانست تا از طريق ان، پايگاه هاي استعمار در کشورهاي عربي تثبيت شود و نقشه هاي شوم آنها را اجرا گردد.
همگامي برخي رهبران عرب با دولت هاي استعمارگر و آمادگي براي اجراي نقشه هاي آنها انعکاسي قوي در سياست ها و فعاليت هاي ضداستعماري حزب داشت؛ چرا که حزب، استعمار را بزرگ ترين خطر براي خود مي دانست. اما در عين حال بعد ديگر قضيه فلسطين، يعني بعد ملي آن را هم از نظر دور نمي داشت.
اين حزب در جولاي 1948، بيانيه اي صادر کرد و در آن اعلام نمود که اين جنگ توطئه اي بزرگ است که هدفش ممانعت از برپايي دولت مستقل فلسطيني در سرزمين هاي عربي است. با وجود آنکه حزب کمونيست لبنان در مورد جنگ 1948 فلسطين موضعي محافظه کارانه اتخاذ کرده بود، اما کمونيست هاي لبنان از مصيبت فلسطين در هراس بودند در همان ابتداي رخداد مصيبت فلسطين به آن پرداختند و کتاب هايي هم در اين مورد به رشته تحرير درآوردند.
يکي از نويسندگان کمونيست در اين باره مي گويد: «ما بدون طرح و برنامه قبلي وارد عرصه جنگ فلسطين شديم و هدف ها و مقاصدمان با يکديگر مخالف و حتي در تضاد بود. در حالي که دشمن ما را هدف واحدي را دنبال مي کرد. تلاش ها و اقدامات ما به صورت هماهنگ نبود اما دشمن به صورت منظم عمل مي کرد. ما توانايي هاي دشمن را دست کم گرفتيم و خود را به خوش بيني زديم؛ دولت هاي عربي هم واقعيت ها را از چشم مردم پنهان مي کردند تا مبادا ناتواني شان برملا شود. در تهيه تدارکات، تجهيزات و امداد و کمک هاي پزشکي نيز کوتاهي کرديم.»
اين نويسنده کمونيست لبناني، ارتش عرب را مسئول اين شکست نمي داند: «هيچ کس نمي تواند دفاع جانانه ارتش ما در ابتداي جنگ را انکار کند. در اوايل جنگ، ارتش ما ضربات سختي بر پيکر اسراييل وارد کرد، لشکريان ما تا دروازه هاي پايتخت دشمن رسيده بودند و نزديک بود تمامي نيروهاي دشمن را در هم بشکنند. اما ورق برگشت، گويي بر سر فرماندهان جنگ، آب سرد ريختند، آتش بسي که اعلام شد به هيچ وجه به سود خواسته هاي ما نبود.»
اين نويسنده معتقد است قبول آتش بس به منزله زدن مهر تأييد بر طرح تقسيم بود؛ علاوه بر اين، آتش بس، شکست سياسي عرب هايي بود که آن را پذيرفتند.
صهيونيست ها براي مدت 10 روز از فشار ارتش حماسه ساز عرب راحت شدند و از اين فرصت براي بهبود بخشيدن به شرايط و افزايش توان خود استفاده کردند. هم پيمانان آنها هم به آنها کمک کردند اما کشورهاي عربي در همين زمان، وقت خود را صرف برگزاري کنفرانس، نشست و سخنراني نمودند.
اين نويسنده لبناني به اين نتيجه مي رسد که سياست کشورهاي عربي تا زماني که برگرفته از خواست ها و اهداف مختلف و متضاد است، قدرتمند نخواهد بود. او مي گويد: «سر منشأ تمامي مشکلات و بدبختي هايي که جهان عرب با آن دست به گريبان است ناداني است... وطن پرستي، شور و حماسه و تعصب صرف نيست بلکه آگاهي داشتن و شناخت ارزش ها و توانايي هاي خويشتن است. دليل دوم راه يافتن و سيطره احساسات مذهبي بر زندگي، عواطف، تفکر و نظام هاي حکومتي ماست. هيچ اقدام ملي، اجتماعي يا فرهنگي نيست که ما انجام داده باشيم مگر آنکه دين در آن راه يافته باشد؛ به گونه اي که حتي از احساس ديني صرف خارج شده و به شکل تعصبي شديد نسبت به عقايد ماورايي درآمده و سبب سوم اين رويداد تلخ عدم ثبات دولت هاي عربي، عدم پايبندي به قوانين، فقدان اعتقاد بين ملت و دولت و عدم همکاري صادقانه بين دولت هاي عربي است که اين امر به عدم همکاري بين دولت ها منجر مي شود.»
اين نويسنده مصيبت فلسطين را پايان بازي نمي داند؛ او اين جنگ را نبردي مي داند که تمامي درهاي اميد را به روي ما بسته است.
وي معتقد است ما بايد نيروهايمان را براي مبارزه اي سخت و طولاني آماده کنيم و از عمل کردن بدون برنامه و بي حساب خودداري نماييم؛ چرا که فاجعه فلسطين تنها خطري نيست که موجوديت اعراب را تهديد مي کند.
نويسنده توجه ها را به اين نکته جلب مي کند که پيروزي به زودي محقق نمي شد. عواملي که منجر به بروز اين فاجعه شد سخت تر و سنگين تر از آن است که به راحتي از ميان برداشته شود؛ اين عوامل مدت هاست که روي يکديگر انباشته شده و استعمار تمام سعي خود را صرف تحکيم آن کرده و نظام هاي اجتماعي پوسيده و نخ نما شده ما نيز دور آن تنيده شده است.
وي به طور خلاصه اشاره مي کند که فئوداليسم، گرايش هاي ديني و ناداني، عواملي هستند که ما را به سوي عقب ماندگي سوق مي دهند؛ سنت هايي که عوام مي ترسند مبادا تقدس آنها از بين بروند؛ بايد هايي که به جوامع، نظام هاي سياسي، اداري و اقتصادي ما تحميل شده و طبقات آزمندي که بر اجتماع مسلط شده اند نيز از اين جمله اند.
اين انديشمندان کمونيست، راه خروج از اين بن بست را در جنبش عربي بر مبناي دموکراسي و اتحاد عرب مي داند؛ از اين رو است که در نخستين گام، انديشمندان عرب را به بيرون آمدن از انزوا و وارد شدن به عرصه سياست تشويق مي کند.
او تأکيد مي نمايد: «بايد مبارزه اجتماعي بر مبارزات سياسي حزب پيشي بگيرد، چه فايده اي در حزب گرايي و وجود احزابي نهفته است که افراد در آن سرگرم جنگ و جدال درباره امور اجتماعي، نظام هاي اقتصادي و مفاهيم ديني و اعتقادي هستند؟»
اين نويسنده نسبت به پديده خداانگاري حکمرانان عرب هشداري مي دهد و به شروط موفقيت احزاب سياسي اشاره مي کند که عبارتند از ارزش قائل شدن براي شهروند عرب و تقليد نکردن از ديگران.
او بر آن است که جهان عرب نيازي مبرم به مکتبي اخلاقي، اجتماعي و تلاش دسته جمعي براي نهادينه کردن فعاليت هاي حزبي و آگاهي بخشي به افکار عمومي دارد.
او به موضوع اتحاد سياسي اعراب مي پردازد و معتقد است که اين اتحاد بايد اتحادي فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي باشد؛ دستيابي به چنين هدفي همچون خيال و رؤيا باقي مانده و آنان که چنين رؤيايي در سر مي پرورانند بايد بدانند که براي رسيدن به هر هدفي بايد از راهش وارد شد.
او مجدداً به ساختار و ويژگي هاي حزب سياسي مطلوب باز مي گردد و مي گويد: «حزب ايده آل، حزب بر آمده از توده مردم با رويکردي سکولار و پيشروانه است که در مقابل ستم تسليم نشود و در مقابل تروريسم از خود نرمش نشان ندهد تا بتواند در جهان عرب جامعه اي متحد ايجاد کند که از روحيه اي مبارز برخوردار باشد.»
کريم موره متفکر کمونيست، در پنجاهمين سالگرد مصيبت فلسطين، عوامل مؤثر در بروز آن را در سه محور بررسي مي کند:
1. طرح ملي فلسطين از ابتدا با طرحي به نام طرح صهيونيسم روبه رو بود که بيشتر کشورهاي جهان از عثماني گرفته تا کشورهاي استعمارگر حاضر در منطقه از آن پشتيباني مي کردند. اين طرح تنها در يافتن وطن براي يهوديان خلاصه نمي شد؛ چرا که از زمان هاي دور، وطن يهوديان همان مکاني بود که در آن زندگي مي کردند، همان جايي که به کسب و کار مشغول و در آن شناخته شده بودند. طرح صهيونيسم از همان ابتدا طرحي استعماري بود و اهداف استعمار را دنبال مي کرد. فلسطين نيز در اين ميان تنها يک بهانه بود.
2. طرح ملي فلسطين بين مسئله اي فلسطيني- عربي در نوسان بود. خطاي بزرگ نيروهاي فلسطيني در آن بود که عده اي آن را تصميم مستقل فلسطيني مي دانند و عده اي ديگر آن را موضوعي متعلق به کل جهان عرب مي شمارند. اين سرگشتگي و شک که در طرح ملي فلسطينيان و قرار گرفتن آن بر سر دو راهي به وجود آمد، با وجود تمامي دستاوردهايي که در عرصه بين الملل و جهان عرب داشت، موجب تضعيف فلسطينيان شد.
3. دولت هاي عربي به طور مداوم در همه شرايط نسبت به مسئله فلسطين موضع حمايتي خود را حفظ نکرده اند. حتي حمايت هاي آنان نيز چندان به نفع فلسطين و تحقق خواست فلسطينيان نبوده است. در بيشتر موارد اين مسئله همچون ورقي در دست اين حکومت ها بوده است و به جاي آنکه به فلسطينيان به عنوان طرف اصلي بنگرند بيشتر از جنبه قوميت گرايي نيم نگاهي به آن داشته اند.
منبع:کتاب 15 خرداد 24 - 25