هنر اقتباس ادبي در اروپا ( روبر برسون 1999-1901)

داستان فيلم يك زن آرام به شدت واقع گراست و جنبه خيالي آن را بايد در شكل و شالوده ميان آن جست وجو كرد. در داستان داستايوفسكي شاهد جدايي ژرف و دروني آدم ها از يكديگر و اين كه همه چيز مي توانست به گونه اي...
چهارشنبه، 30 فروردين 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هنر اقتباس ادبي در اروپا ( روبر برسون 1999-1901)

هنر اقتباس ادبي در اروپا
هنر اقتباس ادبي در اروپا ( روبر برسون 1999-1901)
 


 

نويسنده:ابوالحسن علوي طباطبايي




 

 

(بخش دوم)
 

داستان فيلم يك زن آرام به شدت واقع گراست و جنبه خيالي آن را بايد در شكل و شالوده ميان آن جست وجو كرد. در داستان داستايوفسكي شاهد جدايي ژرف و دروني آدم ها از يكديگر و اين كه همه چيز مي توانست به گونه اي ديگر شكل يابد،‌ هستيم. مرد براي استيلا و برتري بر انسان ديگر تلاش مي كند و زن شخصيت خود را همراه با سكوت شكست ناپذير، ايمان ديني و گزينش گناه خودكشي نشان مي دهد. جدايي روح زن از شوهرش و دردهاي معنوي او مطرح مي شوند. فيلم برسون از يك زيبايي ناياب، گونه اي لطف جواني، همراه با حسرت زندگي ناكام زن جوان برخوردار است. ساختمان فيلم بازگشت به گذشته است. پس از نماهاي زيبا و منحصر به فرد خودكشي زن جوان، يك رجعت به گذشته طولاني داريم. داستان به صورت ارگانيك بدون قطع ناشي از آشفتگي ذهن راوي ادامه پيدا مي كند. در طول فيلم ده بار به زمان حاضر بازمي گرديم. آهنگ فيلم به مراتب كندتري از آهنگ داستان داستايوفسكي است، كه در آن از بيان احساسات و هيجان هاي مرد خودداري شده است و لحن سرد و آرام گفتار او شدت فاجعه را نشان مي دهد.
فيلم چهار شب يك رويا بين از داستان واقع گراي شب هاي روشن داستايوفسكي گرفته شده است. راوي داستان جواني تنها، آرمان گرا و بي هدف است كه در آثار بسياري از نويسندگان روس نيمه دوم قرن نوزدهم فراوان است. آنها هيچ گونه هم خواني با نظام سياسي مستبد روسيه نداشتند، راه گريز جامعه خود از مصائب را نمي يافتند، به سنن فرهنگي روسيه بي اعتنا و تا حدودي دلبسته از اروپاي غربي و روحيه آزاديخواهانه آن بودند. نمونه آن را در آثار معروف پدران و پسران (تور گنيف) و باغ آلبالو (چخوف) ملاحظه مي شود. قهرمان رويابين شب هاي روشن نيز شبيه به همان هاست. عاشقي يك طرفه كه پيوند دو روح را برتر از پيوند دو جسم مي داند. فضاي داستان نيز روشن است. حوادث بيروني و عيني در خود موجودند. نه در بازتاب ذهني خود. داستان داراي نوعي سادگي و آرامش است و برسون با كاربرد نماهاي دنياي معاصر، جدا كردن تصوير از صدا و به ياري رنگ ها توانسته شفافيت اصلي داستان را به دست آورد. او عناصر مكاني داستان را تغيير داده و آرامش خيالي كناره رودخانه را با قدرت آفريده است. دكور فيلم طبيعي است. آدم هاي فيلم دانشجويان و يا هنرمندان گمنام هستند، يعني گروهي از رويابين هاي معاصر كه در پاريس در «كارتيه لاتن» هر روزه ديده مي شوند. برسون راز تنهايي، مكاشفه دروني روزها و مسير بي پايان رويا در شب ها، پاکدامني و تقواي آدمي و رهايي از پليدي واقعيت را دريافته است. به اين ترتيب مايه هاي فرعي داستان، مانند زيادي بودن يك آدم در زندگي ديگران، ناممكن بودن تفاهم و عشق ميان افراد، بي اهميت شدن در چشم ديگري، همگي در فيلم جنبه فرعي و حاشيه اي يافته اند. آن چه كه اساسي است و درگذر از رويا به واقعيت و برعكس تصريح مي شود، آن است كه آدمي در درون خويش پاكدامن است. اين فيلم ضمناً ترانه اي در ستايش جواني و عشق است. ستايش جواناني كه در حاشيه جامعه زندگي مي كنند؛ بي اعتنا به پول، اشيا و شهرت و سرگرم كارهاي بي حاصل هستند.
برسون فيلم پول را براساس داستان كوپن تقلبي اثر تولستوي ساخته است كه در نوع خود شاهكار آخرين استاد محسوب مي شود. تولستوي اين داستان را در سال 1903 نوشت. هدف تولستوي در آن زمان انتشار مجموعه اي برگزيده از متون بنياني در مورد اخلاق بود. اين داستان تولستوي رساله اي درباره اخلاق است كه به صورت داستان نوشته شده است. داستان شرح زندگي دو مرد است. به يكي از آنها تهمت دزدي مي زنند، تهمت اثبات نشده ولي او از طرف دادگاه به زندان محكوم مي شود. در آنجا به بي گناهي خويش و مفهوم بي عدالتي مي انديشد. در زندان اقدام به دزدي كرده و پول مردي را مي دزدد. آن مرد نيز بي هيچ جرم و گناهي به زندان افتاده و به همين دليل شغل،‌ همسر و آينده اش را از دست مي دهد. او نمي تواند سارق پول خود را بيابد. از زندان آزاد شده و دست به آدمكشي مي زند. در اين داستان پرسش مرز ميان نيك و بد مطرح است. ما تا چه اندازه در گزييش آنها آزاديم. آيا بدون ايمان به خداوند مي توان به كار خير دست يافت؟ چگونه دارندگان ايمان باز به سوي شر مي روند؟ در داستان تنها وضعيت دشوار آدمي در لحظه گزينش تصوير شده است. كوپن تقلبي علاوه بر روحيه اي كه از كتاب انجيل به عاريت گرفته است، يادآور بي گناهي ذاتي و فطري انسان است. برسون دو شخصيت اصلي داستان را در يك فرد به نام ايوون جمع كرده است. او فردي بي گناه است كه به دنبال تقلب و دزدي به زندان مي افتد، آزاد مي شود و در يك دزدي بزرگ شركت مي كند، مجدداً دستگير شده و به زندان محكوم مي شود. دختر كوچكش مي ميرد و همسرش او را ترك مي كند. بعد از اين كه از زندان آزاد مي شود، به آدم كشي دست مي زند، كار او براي لذت يا سود مادي و يا حتي انتقام از جامعه نبوده، بلكه به انگيزه هماهنگ كردن خود با تصويري است كه از او ساخته شده است. تلاش او در به دست آوردن پول به عنوان نقش هماهنگ كننده فرد و جامعه با كنش ديگر او يعني تلاش در نابودي ديگران هماهنگ مي شود. او تنها و منزوي شده و ديگر قادر به ايجاد ارتباط انساني با ديگران نيست و در آخر به بي اعتقادي كامل مي رسد و در ناباوري ايماني خويش آگاهانه شر را برمي گزيند تا خود را با «قانون همگان» هم راستا كند. پول به او حكم مي راند، پول بر اساس سخنان كارل ماركس نوعي مناسبت اجتماعي است كه مي تواند همه اشكال ديگر زندگي و روابط توليدي، اجتماعي و انساني را نظم دهد. برسون در فيلم لانسلو دولاك از يك داستان كهن يا اسطوره نوشته كرتين دوترويز كه در دهه 1170 ميلادي نوشته شده استفاده كرده است. اين داستان به دليل مرگ نويسنده ناتمام ماند و بعداً گودفرود آدلاني آن را به پايان رسانده است. اين داستان به شيوه افسانه اي سلحشوري سده دوازدهم، كوتاه، پر هيجان و داراي آهنگي تند است و عشق لانسلو مهم ترين سلحشور شاه آرتور را به شهبانوي او، گونيور، فرار آن دو دو عاقبت جنگ نهايي سلحشوران عليه آرتور و لانسلو را بيان مي كند.
منبع اقتباسي ديگر فيلم تركيبي از دو افسانه است؛ يكي گم شدن جام مقدس، جامي كه مي گويند قطراتي از خون حضرت عيسي(ع) آن گاه كه بر فراز صليب بود،‌ از زخم سينه اش چكيده است و ديگري افسانه اي متعلق به قرن سيزدهم به نام «سلحشور لانسلو در جست و جوي جام مقدس» كه بر اساس هر دو افسانه فوق تنها كساني قادر خواهند بود جام مقدس را به دست آورند كه در زندگي خويش آلوده به هيچ گناهي نباشند و لانسلو در جست و جوي خود عاقبت نتوانست به جام دست يابد، چرا كه عشقي گناه آلود و ممنوع به گونيور داشت.(1)
لانسلو دولاك فيلمي است بديع با گفتاري از برسون و استفاده آزاد از متون كهن قرون وسطي. در يكي از زيباترين فصول فيلم، لانسلو در كلبه اي دور افتاده به گونيرو اعتراف مي كند كه يك بار جام مقدس را ديده است. اين گفته به فيلم برسون معناي نويني بخشيده. جام مقدس در واقع تجسم عشقي خدايي و معصوميتي دروني است، يعني در قلب ما حاضر است، حتي زماني كه از چشمان ما پنهان است.
اقتباس ديگر برسون از متون كهن براي فيلم دادرسي ژاندارك است كه بر اساس يكي از قديمي ترين گزارش هاي حقوقي تهيه شده است. اين متن گزارش كامل و نوشته شده دادرسي ژاندارك است. گزارشي كه بر اساس قياس چند متن كه توسط چند كاتب در جلسات دادگاه نوشته شده از ارزش ادبي والايي برخوردار است. يك سند تاريخي است كه از پرسش هاي داوران و پاسخ هاي ژاندارک تشکيل شده و در ميان زيباترينمتون فرانسهكهن جاي دارند. يعني آن چه كه داوران و كشيش هاي دست نشانده ارتش اشغالگر انگلستان جست و جو مي كنند، اسنادي است كه بر اساس آن بتوان ژاندارك را به عنوان جادوگر به آتش افكند و سوزاند. ژاندارك كه با شجاعت و ايمان از صداهاي مرموز قديسان سخن مي گويند، به تناقض نمي افتد و آشكارا از حقيقت سخن مي گويد. او مي گويد كه صداهاي مقدس به او فرمان داده اند كه به جهاد عليه دشمنان كشور خود برخيزد. او به هيچ رو حاضر به انكار سخنان خود در مورد صداها نمي شود و از اين جهت دادگاه او را به سوختن در آتش محكوم مي كند و عاقبت در تاريخ سي ام ماه مه سال 1431 در ميدان شهر در برابر انبوه تماشاگران به آتش افكنده مي شود. برسون به جز اسناد تاريخي دادرسي ژاندارك، از اسناد دادگاه بازگرداندن حيثيت وي كه 25 سال پس از مرگش تشكيل و بر بي گناهي دختر جوان تأكيد كرد همچنين از چند سند تاريخي حاوي اعترافات چند شاهد عيني مراسم سوخته شدن ژاندارك براي تصوير كردن جزئيات مرگ او استفاده كرده است.
و بالاخره گزارش «سرهنگ دويني» مبارز جنبش مقاومت ضد فاشيستي فرانسه كه آن هم جنبه ادبي قابل توجهي دارد، منبع اقتباس فيلم يك محكوم به مرگ مي گريزد است. او در سال 1943 توسط پليس حكومت ويشي دستگير و به گشتاپو تحويل داده شده بود. او توانست به همراه پسرك جوان هم سلولي اش از زندان معروف شهر ليون فرار كند. يعني درست چند ساعت پيش از اجراي حكم اعدامش موفق مي شود از دست نازي ها بگريزد.
برسون مانند تمام آثار خود، داستان اين فرار را همچون ماده خام براي ساختن فيلمي كاملاً شخصي مورد استفاده قرار داد و در عين وفاداري به داستان، از راه كاربرد زبان ويژه سينماتوگراف مفاهيم و معاني تازه اي ارائه داد. فيض خداوند و هماهنگي آن با رهايي آدمي، تركيب حركت آزادانه روح با سرنوشت از پيش تعيين شده و بالاخره آزاد هم خوان با فيض خداوند مفاهيم و پيام برسون در اين فيلم است.
آن چه در ارزيابي و درك فيلم هاي برسون مهم است، تنها اين نيست كه درباره چيست، بلكه اين است كه چگونه آن را نمايش مي دهد؛ تركيب و فرم شات ها، ميزانسن، حركات دوربين، معنادادن به اشيا، فضاهاي ذهني، نورها و سايه ها، افه هاي ريتميك صدا، بازيگري، نمود در رابطه با موضوع فيلم و در رابطه با رويا و خواب ها، تصاوير عيني، شخصيت هاي ذهني و واقعيت و آبستره، تنهايي و ارتباط، از آن چه حضور دارد به ماوراء... عقايد مذهبي و غيره اهميت خاصي دارند.
برسونيسم تغيير دادن جهان نيست، بلكه مردن و مرگ را پذيرا شدن است در زماني كه انسان نمي تواند جهان را تغيير دهد؛ يعني جست و جويي براي آزادي، رهايي، تعالي و نور است، چيزي كه زندگي بدون آن بي معناست. همچنان كه از فيلم هاي اوليه برسون به فيلم هاي اخيرش مي رسيم، دنيايي كه آدم هاي فيلم در آن زندگي مي كنند. تنگ تر، ضخيم تر، متمركزتر، تنهاتر و مجزاتر مي شود و اميد به انعطاف پذيري بيهوده تر مي شود.
نگاه و حركات شخصيت ها، دست و حركاتشان حاكي از آن است كه اشتياقي را كه در فيلم هاي اوليه داشته اند به تدريج تبديل به يك ايمان محكم شده است و در نتيجه آزادتر هستند.(2) آنها داراي نيروي معنوي و روحي قوي اي هستند، مقاومت كرده و سكوتي اختيار مي كنند كه بسيار سنگين است. لزومي نيست كه ديگر حرفي بزنند يا حركتي بكنند. چيزي درون آنها در حال وقوع است كه ما ناظر جريان آن هستيم و اشيا و محيط اطراف آنها نيز گوياي آن استو مهم تر آن که خود شخصيت فيلم هم از آن آگاه است.
برسون بزرگ ترين فيلم ساز تك رو و فردگراي دوران بعد از جنگ جهاني دوم جهاني در فرانسه است. ويژگي مهم او در آن است كه آن چيزي را كه نمي توان به تصوير درآورد، عين «روح و عالم معنوي انسان» را به صورت فيلم درآورده است. از بررسي آثار او و ساير كساني كه تجارب او را به نوعي تجربه كرده اند، به اين نتيجه مي رسيم كه فيلم و سينما جز با دنياي انساني و انسان و روان و درون و روح او سر و كار ندارد. در واقع چيزي به عنوان موضوع يا مفاهيم غيرقابل فيلم شدن وجود ندارد، تنها موضوعاتي كه نمي توان فيلم كرد و يا حس كرد، آنهايي هستند كه هيچ ربطي به انسان، احساسات او و فطرت او ندارند.
1-داستان «دلبستگي تريستيان و ايزولد» نيز تا حدودي الهام بخش افسانه عشق لانسلو و گونيور بوده است. اين اپراي معروف يشارد واگنر آهنگ ساز رمانتيك آلماني، شباهت زيادي به فيلم برسون دارد، به ويژه در صحنه ملاقات دو دلداده در كلبه جنگي.
2-اگر فيلم هاي خانم هاي جنگل بولوني و زن آرام را مقايسه كنيم، اين قضيه كاملاً روشن مي شود.
منابع:
قسمتي از متن فوق در اصل برداشتي خلاصه شده از كتاب باد هرجا بخواهد مي وزد، انديشه و فيلم هاي روبر برسون نوشته بابك احمدي، چاپ اول، مهرماه 1364 (صفحات 53 الي 94) است. حواشي و يادداشت ها از كتب ديگري به شرح زير گرفته شده است.
1-Lazoni Remi Fournier
the Present The Continuum International Publishing group 2004/French Cinema. From its Beginnings TO
2-Modern European Filmmakers and the Art of Adaptation/ Magretta Fredrick lingar Publishing Co. New york 1981 Edited by Andrews. Horton and joan
3-نقاشي كه با سينمايش شعر مي گويد، مجله سينما 7 (نشريه جشنواره جهاني فيلم تهران)، شماره 35، خرداد و تيرماه 1357
منبع: فيلم نگار شماره 41.

 



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط