فرايند اقتباس از قصه هاي قرآني
نويسنده: مصطفي جمشيدي
براي اقتباس سينمايي از قصه هاي قرآني ابتدا بايد به خصوصيات قصص قرآني اشاره داشت. در كل قصه هاي قرآني به لحاظ تماتيك مفهوم كاربردي قصه ها براي عبرت مندي نقش اساسي را به عهده دارد. واقعيت هاي تاريخي از نظر يك مورخ يا به تعبير ديگر قصه هاي تاريخي با همه جزئيات آورده مي شود، نقاط برجسته آن بيشتر مورد توجه قرار مي گيرد و... حال آن كه در قصه هاي قرآني واقعيت هاي تاريخي از منظر كاربردي بودن آنها مورد بررسي و نقل قرار مي گيرد؛ آن هم براي عبرت مندي آحاد بشري.
نكته ديگر اين كه مبدأ اقتباس، يك متن الهي است. قرآن معجزه پيامبر ماست و اعراب جاهلي اگرچه در تاريخ نزول قرآن با قصه به مفهوم مصطلح آن آشنايي داشتند، اما ميزان آشنايي آنها بسيار مختصر بوده، تا آنجايي كه «قاص»ها يا نقال ها وظيفه شفاهي نقل داستانك هايي -آن هم ملهم از قصه هاي فارسي و... - را در دستور كار داشته اند. رسالت اصلي در آن زمان به عهده شعر و شاعري بوده است و واقعيت اين است كه معجزه بودن قرآن از نظر آنان اين بوده كه نه مي توانسته اند آن را با شعر جاهلي و يا عرب مقايسه كنند، نه قرآن از نظر آنان اين بوده كه نه مي توانسته اند آن را با شعر جاهلي و يا عرب مقايسه كنند، نه با صناعت هاي ديگري چون سجع و... متن سوره هاي نازل شده آنچنان از فخامت و استواري بهره مند بوده كه بشر جاهلي بي شك آن را به عنوان معجزه يك پيامبر مورد قبول مي دانسته است. در مبحث مبدأ يك اقتباس، جامعيت و نوآوري زبان و اگر درست بگوييم نثر و نقل داستان ها موضوع قابل اهميتي است. اين جامعيت آن چنان بوده و هست كه دايره شمول و بهره وري آن تا قرن ها ادامه يافته و ادامه خواهد داشت. واقعيت اين است كه كلان متن هاي الهي به لحاظ شيوه رفتار در پروسه نقل داستان از انرژي متعالي و هندسه اي استوار بهره مي برند كه نفوذ به لايه هاي آن محتاج خبرگي و دانش ژرف تخصصي است. بنابراين در مبحث اقتباس از آنها، وجود يك مفسر و متخصص ضروري است.
تعامل بين متن مأخذ يا مبدأ و جهاني كه اقتباس مي خواهد در آن حرف هايش را بزند، يعني جهان مقصد، نكته اي غيرقابل انكار در فرايند اقتباس سينمايي است. يك سينماگر بايد در هر دو جهان پديده هاي داستاني خود را تعريف بكند و چون متن (در اينجا قصه هاي قرآني) مي بايد متانت و اصالت خود را حفظ بكنند، مشكلات كار مضاعف است. براي اقتباس از تاريخ بيهقي يا نظامي گنجوي و يا شاهنامه دايره تصرف براي فرهنگ جايگزين (سيستم مقصد) بارزتر است. مي توان به گزيده گويي يا «شرح» بسنده كرد. حال آن كه خود متن هاي قرآني داراي ساختار خاصي هستند كه به آن اشاره مي شود.
همان طوري كه گفته شد، ما مثلاً به عنوان يك مخاطب مي دانيم كه شخصيت هايي چون يوسف و زليخا، يا حضرت آدم و هابيل و موسي و فرعون و عزير وجود داشته اند. اما قرآن به عنوان آخرين كتاب آسماني قرار است جامع ترين گزارش از سرنوشت اين شخصيت ها يا اقوام را براي بشر ارائه دهد. بنابراين نقل و روايت آن با ساير روايت ها (مثلاً در عهد عتيق يا جديد) تفاوت هاي آشكاري دارد. بسياري از قصص و واقعيت هاي تاريخي در انجيل تحريف شده اند. بسياري نيز از خرافه و آفت زمان بي بهره نبوده اند. بنابراين آخرين كتاب آسماني سعي در زدودن خرافه ها و پيرايه ها داشته و ضمناً ارائه مستحكمي از بسياري قصص داشته كه در متن هاي ديگر، وجه كمالي آنها خدشه دار شده است.
نكته ديگر اين كه قرآن داراي بطن هاي متعددي است و رمز شكافي و رسوخ در عمق معاني قصه ها، نياز فراواني به كار پژوهشي و تخصصي دارد. مثلاً مي توان استعاره و واقعيت را مورد نظر داشت. عصاي موسي(ع) كه در مقابل سحره قرار مي گيرد، هم تمثيل معجزه است، هم استعاره اي است.
حضرت موسي(ع) از چوب هاي خشك بني اسرائيل اژدهايي در مقابل فرعون مي سازد. از اين مثال ما مي توانيم نوع نگاه ژرف انديشانه اي را نسبت به اين قصه ها داشته باشيم. جهان اول و آخر، مبدأ و مقصد در نزد خداوند يكي است. جهان اتفاقي است كه در دايره تصرف حضرت حق به اندازه سرسوزني صورت گرفته و شايد خاموش گشته است. هو الاول و الآخر. الظاهر و الباطن...
بنابراين متن منعبث از لسان حق اول و آخر، مبدأ و مقصد ندارد. هرچه هست، متني است جهان شمول و از منه شمول. بنابراين انطباق آن در هر دو فرهنگ (و بلكه در هر دو جهان) از دايره تعريف اقتباس و شمول آن -به اين معني - خارج است. و اين از دشواري هاي كار حكايت مي كند. پس چه بايد كرد؟
گفتيم كه قصه تاريخي با قصه كاربردي تفاوت دارد. مثلاً جابريت حضرت حق ايجاب مي كند كه از بشر و گفت و گو راجع به قهرمان هاي بشري از چندين نفر، آن هم به گونه اي خاص، سخن براند؛ انبيايي چون عيسي(ع)، موسي(ع)، نوح(ع)، يونس(ع) و در صدر آنها محمد(ص). همچنين تلاش مذبوحانه قدرتمنداني را متذكر شود كه با وجود ادعاي خداوندگاري و طاغوتي بودن خود سرنوشتي تيره و تار نائل شدند. نحوه گزينش با اين ترتيب نحوه خاصي است. در يك قصه تاريخي فرهنگ جهان مبدأ (براي اقتباس) با جزئيات روشن قابل بررسي است؛ و در قصه هاي قرآني اول و آخر، ظاهر و باطن. جهان اول و سراسر زمانه ها و ظرفيت ها يكي است و به قول معروف «در خانه اگر كس است يك حرف بس است). بنابراين هندسه فرهنگ مبدأ براي اقتباس به درستي بايد مورد بررسي و شناخت قرار گيرد تا بتوان براي اقتباس رهيافتي جست.
از ديد نگارنده، فيلم سينمايي براي اقتباس از قصه هاي قرآني بايد اين واقعيت ها را در نظر بگيرد. بايد بهترين فيلم باشد كه در خاطره همه اقوام جاي دارد. بگذاريد مثالي بزنم: اولين مهاجران وارد شده به حبشه در نزد نجاشي آياتي از سوره مريم را تلاوت كردند و اين باعث موفقيت آنان و روسياهي مشركان شد. من اعتقاد دارم گزارش نهايي قرآن از سرنوشت اقوام پيشين بايد زمينه تعامل بشري را فراهم بياورد. فيلم سينمايي ساخته شده بايد از بهترين چهره هاي بين المللي بهره مند باشد. ساخت ضعيف با اهداف ذكر شده در جهان اقتباس سينمايي ياد شده در تضاد است. بهترين بازيگران و كارگردان ها بايد اين مهم را به سرانجام برسانند و همين طور بهترين طراحي صحنه كه واجد تعريفي مستند از فرهنگ جهان مبدأ باشد. اهميت طراحي صحنه و استناد و بهره گيري از روايات مستند تاريخي كه به كمك فيلمنامه نويس در تعريف فرهنگ مبدأ عامل باشند نيز از ساير اجزاست.
با اين ديد اگر نظريه طرح شده درست باشد، بايد فيلمي ساخت كه در عاطفه و تاريخ فرهنگ بصري فراموش ناشدني باشد؛ شايد اين كار، كمي بتواند جهان شمولي و جاودانه بودن اين قصه ها را تعريف بكند.
منبع: فيلم نگار شماره 41.
نكته ديگر اين كه مبدأ اقتباس، يك متن الهي است. قرآن معجزه پيامبر ماست و اعراب جاهلي اگرچه در تاريخ نزول قرآن با قصه به مفهوم مصطلح آن آشنايي داشتند، اما ميزان آشنايي آنها بسيار مختصر بوده، تا آنجايي كه «قاص»ها يا نقال ها وظيفه شفاهي نقل داستانك هايي -آن هم ملهم از قصه هاي فارسي و... - را در دستور كار داشته اند. رسالت اصلي در آن زمان به عهده شعر و شاعري بوده است و واقعيت اين است كه معجزه بودن قرآن از نظر آنان اين بوده كه نه مي توانسته اند آن را با شعر جاهلي و يا عرب مقايسه كنند، نه قرآن از نظر آنان اين بوده كه نه مي توانسته اند آن را با شعر جاهلي و يا عرب مقايسه كنند، نه با صناعت هاي ديگري چون سجع و... متن سوره هاي نازل شده آنچنان از فخامت و استواري بهره مند بوده كه بشر جاهلي بي شك آن را به عنوان معجزه يك پيامبر مورد قبول مي دانسته است. در مبحث مبدأ يك اقتباس، جامعيت و نوآوري زبان و اگر درست بگوييم نثر و نقل داستان ها موضوع قابل اهميتي است. اين جامعيت آن چنان بوده و هست كه دايره شمول و بهره وري آن تا قرن ها ادامه يافته و ادامه خواهد داشت. واقعيت اين است كه كلان متن هاي الهي به لحاظ شيوه رفتار در پروسه نقل داستان از انرژي متعالي و هندسه اي استوار بهره مي برند كه نفوذ به لايه هاي آن محتاج خبرگي و دانش ژرف تخصصي است. بنابراين در مبحث اقتباس از آنها، وجود يك مفسر و متخصص ضروري است.
تعامل بين متن مأخذ يا مبدأ و جهاني كه اقتباس مي خواهد در آن حرف هايش را بزند، يعني جهان مقصد، نكته اي غيرقابل انكار در فرايند اقتباس سينمايي است. يك سينماگر بايد در هر دو جهان پديده هاي داستاني خود را تعريف بكند و چون متن (در اينجا قصه هاي قرآني) مي بايد متانت و اصالت خود را حفظ بكنند، مشكلات كار مضاعف است. براي اقتباس از تاريخ بيهقي يا نظامي گنجوي و يا شاهنامه دايره تصرف براي فرهنگ جايگزين (سيستم مقصد) بارزتر است. مي توان به گزيده گويي يا «شرح» بسنده كرد. حال آن كه خود متن هاي قرآني داراي ساختار خاصي هستند كه به آن اشاره مي شود.
همان طوري كه گفته شد، ما مثلاً به عنوان يك مخاطب مي دانيم كه شخصيت هايي چون يوسف و زليخا، يا حضرت آدم و هابيل و موسي و فرعون و عزير وجود داشته اند. اما قرآن به عنوان آخرين كتاب آسماني قرار است جامع ترين گزارش از سرنوشت اين شخصيت ها يا اقوام را براي بشر ارائه دهد. بنابراين نقل و روايت آن با ساير روايت ها (مثلاً در عهد عتيق يا جديد) تفاوت هاي آشكاري دارد. بسياري از قصص و واقعيت هاي تاريخي در انجيل تحريف شده اند. بسياري نيز از خرافه و آفت زمان بي بهره نبوده اند. بنابراين آخرين كتاب آسماني سعي در زدودن خرافه ها و پيرايه ها داشته و ضمناً ارائه مستحكمي از بسياري قصص داشته كه در متن هاي ديگر، وجه كمالي آنها خدشه دار شده است.
نكته ديگر اين كه قرآن داراي بطن هاي متعددي است و رمز شكافي و رسوخ در عمق معاني قصه ها، نياز فراواني به كار پژوهشي و تخصصي دارد. مثلاً مي توان استعاره و واقعيت را مورد نظر داشت. عصاي موسي(ع) كه در مقابل سحره قرار مي گيرد، هم تمثيل معجزه است، هم استعاره اي است.
حضرت موسي(ع) از چوب هاي خشك بني اسرائيل اژدهايي در مقابل فرعون مي سازد. از اين مثال ما مي توانيم نوع نگاه ژرف انديشانه اي را نسبت به اين قصه ها داشته باشيم. جهان اول و آخر، مبدأ و مقصد در نزد خداوند يكي است. جهان اتفاقي است كه در دايره تصرف حضرت حق به اندازه سرسوزني صورت گرفته و شايد خاموش گشته است. هو الاول و الآخر. الظاهر و الباطن...
بنابراين متن منعبث از لسان حق اول و آخر، مبدأ و مقصد ندارد. هرچه هست، متني است جهان شمول و از منه شمول. بنابراين انطباق آن در هر دو فرهنگ (و بلكه در هر دو جهان) از دايره تعريف اقتباس و شمول آن -به اين معني - خارج است. و اين از دشواري هاي كار حكايت مي كند. پس چه بايد كرد؟
گفتيم كه قصه تاريخي با قصه كاربردي تفاوت دارد. مثلاً جابريت حضرت حق ايجاب مي كند كه از بشر و گفت و گو راجع به قهرمان هاي بشري از چندين نفر، آن هم به گونه اي خاص، سخن براند؛ انبيايي چون عيسي(ع)، موسي(ع)، نوح(ع)، يونس(ع) و در صدر آنها محمد(ص). همچنين تلاش مذبوحانه قدرتمنداني را متذكر شود كه با وجود ادعاي خداوندگاري و طاغوتي بودن خود سرنوشتي تيره و تار نائل شدند. نحوه گزينش با اين ترتيب نحوه خاصي است. در يك قصه تاريخي فرهنگ جهان مبدأ (براي اقتباس) با جزئيات روشن قابل بررسي است؛ و در قصه هاي قرآني اول و آخر، ظاهر و باطن. جهان اول و سراسر زمانه ها و ظرفيت ها يكي است و به قول معروف «در خانه اگر كس است يك حرف بس است). بنابراين هندسه فرهنگ مبدأ براي اقتباس به درستي بايد مورد بررسي و شناخت قرار گيرد تا بتوان براي اقتباس رهيافتي جست.
از ديد نگارنده، فيلم سينمايي براي اقتباس از قصه هاي قرآني بايد اين واقعيت ها را در نظر بگيرد. بايد بهترين فيلم باشد كه در خاطره همه اقوام جاي دارد. بگذاريد مثالي بزنم: اولين مهاجران وارد شده به حبشه در نزد نجاشي آياتي از سوره مريم را تلاوت كردند و اين باعث موفقيت آنان و روسياهي مشركان شد. من اعتقاد دارم گزارش نهايي قرآن از سرنوشت اقوام پيشين بايد زمينه تعامل بشري را فراهم بياورد. فيلم سينمايي ساخته شده بايد از بهترين چهره هاي بين المللي بهره مند باشد. ساخت ضعيف با اهداف ذكر شده در جهان اقتباس سينمايي ياد شده در تضاد است. بهترين بازيگران و كارگردان ها بايد اين مهم را به سرانجام برسانند و همين طور بهترين طراحي صحنه كه واجد تعريفي مستند از فرهنگ جهان مبدأ باشد. اهميت طراحي صحنه و استناد و بهره گيري از روايات مستند تاريخي كه به كمك فيلمنامه نويس در تعريف فرهنگ مبدأ عامل باشند نيز از ساير اجزاست.
با اين ديد اگر نظريه طرح شده درست باشد، بايد فيلمي ساخت كه در عاطفه و تاريخ فرهنگ بصري فراموش ناشدني باشد؛ شايد اين كار، كمي بتواند جهان شمولي و جاودانه بودن اين قصه ها را تعريف بكند.
منبع: فيلم نگار شماره 41.