نگاهی به فیلم «اسب آهنین»
نويسنده:حسن نیازی
نگاهی به فیلم «اسب آهنین» The Iron Horse
کارگردان: «جان فورد»
فیلمنامه: چارلز کنین. برمبنای داستانی نوشته، جان راسل و چارلز کنین.
فیلبمبردار: جرج اشنایدرمن، برنت گافی.
بازیگران: جرج اوبراین ، ماج بلامی.
سیاه و سفید، صامت، 1924
خلاصه داستان: دو کمپانی بزرگ، «یونیون پاسیفیک» و «سنترال پاسیفیک» بر سر چیدن ریل برای اولین راه آهن قاره ای، با یکدیگر مسابقه می دهند. در میان داستان «دیوی براندون» (جرج اوبرایان) در حالی که به دنبال قاتل پدرش است، به یک دختر (بلامی) که فرزند یکی از روسای راه آهن است دل می بندد...
صفحه ای از تاریخ
سرزمین آمریکا، تا ابد مدیون شخصیت «جان فورد» است. گاهی این سوال پیش می آید که اگر «جان فورد» میان سینما و سرزمین آمریکا، مجبور به انتخاب بود، کدام یک را برمی گزید! بدون شک سرزمین آمریکا !!! در حقیقت «فورد» سینما را برگزید تا به سرزمین اش عشق بورزد. «جان میلیوس» کارگردان و فیلمنامه نویس، درباره «فورد» حرف جالبی زده است: "جان فورد، سرزمین آمریکا را چنان به تصویر می کشد که گویی زنی را به تصویر می کشد"حساسیت «فورد» به سرزمین آمریکا و به مسائل غرب، هیچگاه و حتی تا آخرین حضورش در عرصه سینما، تمام شدنی نبود. یکی از مهمترین دلایل این مهم، درک درست او از غرب و سینمای وسترن بود. آثار فورد « به ویژه وسترن هایش» معجونی از تاریخ و زنده گی هستند. فورد همواره تاریخ ساز بوده؛ او همیشه به گذشته تاریخ ی، هویت، تمدن، خانواده، برخوردهای اجتماعی، و هر آنچه که آمریکا و آمریکایی با آن سروکار داشته، پرداخته و آنها را به هم پیوند داده. فورد با سرزمین اش عهدی بی پایان بسته بود، عهدی سرشار از وفا و عشق.
«اسب آهنین» یکی از اولین فیلم های مطرح و بسیار موفق فورد است، که جایگاه او را در سینما و به عنوان یک فیلمساز صاحب سبک به ثبت رساند. او فیلم را به سال 1924 و در دوران طلایی سینمای صامت کارگردانی کرد، و این در حالی بود که پیش از آن نیز، وسترن های کوچک و البته درخشان بسیاری را که عمدتا با حضور «هری کری» "ستاره وسترن های سینمای صامت"، کارگردانی کرده بود. در خلال سال های دهه پرشور بیست، وسترن های دیگری نیز ساخته می شد که البته هیچکدام به اندازه وسترن های فورد تاثیرگذار نبود. فورد، با ساخت «اسب آهنین» موفق شد وسترن را به یک مسیر مشخص هدایت کند و آن را به عنوان یک ژانر مستقل و قابل احترام در سینما ثبت کند.
به جرات می توان گفت که «اسب آهنین» یکی از عظیم ترین فیلم های تاریخ سینماست. این فیلم در زمان خود نخستین فیلم پرهزینه کمپانی «فاکس» به شمار می آمد. در ابتدا داستان فیلم «اسب آهنین» داستان ی ساده و جمع و جور بوده. خود «جان فورد» در این باره گفته: "اگر قبل از شروع فیلمبرداری، می دانستند که کار فیلم به چنین جایی می رسد، شاید هیچگاه اجازه ساخت آن را نمی دادند." فورد همچین می گوید: " کاش یک روز آنقدر وقت داشتم که یک داستان از پشت صحنه فیلم بسازم."احداث چندین کیلومتر راه آهن و ساخت یک شهرک در ایالت نوادا برای این فیلم، نشان از یک سینماگر قدرتمند و سرشار از نبوغ می دهد تا بعدها به عنوان یکی از بزرگترین کارگردانان تاریخ سینما شناخته شود.
«جان فورد» داستان فیلم اش را به دو بخش تقسیم می کند، به گونه ای که هر دو قسم در اختیار هم هستند و به پیش برد یکدیگر کمک می کنند. «فورد» از یک طرف حماسه برپایی نخستین خطوط راه آهن در آمریکا و از طرف ی دیگر زنده گی «براندون» با بازی «جرج اوبراین» را که در جستجوی قاتل پدرش و همینطور ماجرای عشق او به ماریان «بلامی» را به تصویر می کشد. در بخش «احداث راه آهن» که تا حدودی جنبه مستند گونه به خود می گیرد همواره نظاره گر تلاش کارگران و سربازان، برای ساختن ریل قطار (عنصر تمدن) هستیم. اراده و تلاش سرسختانه آنها با وجود سرمای زمستان، گرمای طاقت فرسا، کمبودها و یورش بی امان همیشگی سرخپوستان، برای برپایی سرزمین شان. در فیلم «اسب آهنین» گویی شاهد کشف یک سرزمین هستیم. آدم های فیلم در حال ساخت سرزمین آمریکا هستند. در لحظه لحظه فیلم، شاهد رشد مردم در کنار ساخت کشورشان هستیم. آنها رفته رفته در حال رام کردن غرب وحشی هستند تا اصالت خویشتن را بدست آورند. آنها قرار است دنیایی جدید را بیابند.
در طرف دیگر «داستان براندون» وجود دارد. فیلم با تصاویری از دوران کودکی او و دوستی و علاقه اش به دختری به نام «ماریان» آغاز می شود. ماریان کوچک دختر یکی از سرمایه داران راه آهن است. اما «براندون» به همراه پدرش راهی سفری می شوند و سرنوشت، آن دو را از هم جدا می کند. در میانه سفر «براندون» و پدرش مورد هجوم سرخپوستان قرار می گیرند و در این بین پدر توسط یک سرخپوست کشته می شود. براندون که نظاره گر مرگ پدر است دست دو انگشتی آن سرخپوست را تا لحظه انتقام فراموش نمی کند. سال ها از این ماجرا سپری می شود. براندون و ماریان، از یکدیگر جدا شده اند اما تماشاگر فیلم (حتی در لحظاتی که آنها در فیلم حضور ندارند)، همواره در فکر آنهاست. و تا هنگامی که دوباره در داخل قطار، براندون و ماریان (در حالی که اینک که بزرگ شده اند) یکدیگر را می بینند، این عشق زنده است. دیدار ناگهانی آنها پس از سال ها دوری از هم، بسیار زیباست و به جرات می توان گفت از عاشقانه ترین لحظات تاریخ سینماست. پایداری عشق در بین براندون و ماریان، پس از پشت سر نهادن دشواری های فراوان، باعث پیوند آنها می شود.
«فورد» در نخستین فیلم مطرح اش، بسیاری از عناصر سینمای خود را که بعدها از شاخصه های آثارش به حساب آمدند، به رخ می کشد. از موضوع انسانی «روایت خانوادگی» در فیلم «اسب آهنین» گرفته تا ظهور تمدن در دل وحشی گری، شوخ طبعی، روایت تاریخی، سرنوشت آمریکا، هویت و... همگی به چشم می آیند. از عناصر مهم سینمای وسترن؛ کابوی، اسب، قطار، درخت، زمین، زن ... و تا صحنه های تعقیب و گریز منحصربفرد، از لانگ شات های آشنای اش، آسمان باز، ابرهای خاکستری، نور و سایه... همگی المانهای سینمای«فورد» را نشان می دهد و اینکه او می خواهد به چه مسیری برود و از سینما چه می خواهد.
در «اسب آهنین»، می توان به شباهت هایی از این اثر در فیلم «ژنرال» باستر کیتن نیز پی برد. البته «ژنرال» دو سال پس از این فیلم ساخته شد. اما اگر نگاهی به خط داستانی هر دو فیلم بیندازیم، پی به شباهت هایی بین آنها می بریم. هر دو فیلم روایتگر دو داستان در کنار یکدیگر هستند: یکی موضوع تاریخی « احداث بزرگترین راه آهن در امریکا و جنگ های داخلی آمریکا» و دیگری موضوع عشق، که هر دو موضوع در دل داستان ها، در هم تنیده شده است. در واقع هر دو فیلم صفحه ای از تاریخ هستند.
منبع:http://www.cinemanegar.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb
کارگردان: «جان فورد»
فیلمنامه: چارلز کنین. برمبنای داستانی نوشته، جان راسل و چارلز کنین.
فیلبمبردار: جرج اشنایدرمن، برنت گافی.
بازیگران: جرج اوبراین ، ماج بلامی.
سیاه و سفید، صامت، 1924
خلاصه داستان: دو کمپانی بزرگ، «یونیون پاسیفیک» و «سنترال پاسیفیک» بر سر چیدن ریل برای اولین راه آهن قاره ای، با یکدیگر مسابقه می دهند. در میان داستان «دیوی براندون» (جرج اوبرایان) در حالی که به دنبال قاتل پدرش است، به یک دختر (بلامی) که فرزند یکی از روسای راه آهن است دل می بندد...
صفحه ای از تاریخ
سرزمین آمریکا، تا ابد مدیون شخصیت «جان فورد» است. گاهی این سوال پیش می آید که اگر «جان فورد» میان سینما و سرزمین آمریکا، مجبور به انتخاب بود، کدام یک را برمی گزید! بدون شک سرزمین آمریکا !!! در حقیقت «فورد» سینما را برگزید تا به سرزمین اش عشق بورزد. «جان میلیوس» کارگردان و فیلمنامه نویس، درباره «فورد» حرف جالبی زده است: "جان فورد، سرزمین آمریکا را چنان به تصویر می کشد که گویی زنی را به تصویر می کشد"حساسیت «فورد» به سرزمین آمریکا و به مسائل غرب، هیچگاه و حتی تا آخرین حضورش در عرصه سینما، تمام شدنی نبود. یکی از مهمترین دلایل این مهم، درک درست او از غرب و سینمای وسترن بود. آثار فورد « به ویژه وسترن هایش» معجونی از تاریخ و زنده گی هستند. فورد همواره تاریخ ساز بوده؛ او همیشه به گذشته تاریخ ی، هویت، تمدن، خانواده، برخوردهای اجتماعی، و هر آنچه که آمریکا و آمریکایی با آن سروکار داشته، پرداخته و آنها را به هم پیوند داده. فورد با سرزمین اش عهدی بی پایان بسته بود، عهدی سرشار از وفا و عشق.
«اسب آهنین» یکی از اولین فیلم های مطرح و بسیار موفق فورد است، که جایگاه او را در سینما و به عنوان یک فیلمساز صاحب سبک به ثبت رساند. او فیلم را به سال 1924 و در دوران طلایی سینمای صامت کارگردانی کرد، و این در حالی بود که پیش از آن نیز، وسترن های کوچک و البته درخشان بسیاری را که عمدتا با حضور «هری کری» "ستاره وسترن های سینمای صامت"، کارگردانی کرده بود. در خلال سال های دهه پرشور بیست، وسترن های دیگری نیز ساخته می شد که البته هیچکدام به اندازه وسترن های فورد تاثیرگذار نبود. فورد، با ساخت «اسب آهنین» موفق شد وسترن را به یک مسیر مشخص هدایت کند و آن را به عنوان یک ژانر مستقل و قابل احترام در سینما ثبت کند.
به جرات می توان گفت که «اسب آهنین» یکی از عظیم ترین فیلم های تاریخ سینماست. این فیلم در زمان خود نخستین فیلم پرهزینه کمپانی «فاکس» به شمار می آمد. در ابتدا داستان فیلم «اسب آهنین» داستان ی ساده و جمع و جور بوده. خود «جان فورد» در این باره گفته: "اگر قبل از شروع فیلمبرداری، می دانستند که کار فیلم به چنین جایی می رسد، شاید هیچگاه اجازه ساخت آن را نمی دادند." فورد همچین می گوید: " کاش یک روز آنقدر وقت داشتم که یک داستان از پشت صحنه فیلم بسازم."احداث چندین کیلومتر راه آهن و ساخت یک شهرک در ایالت نوادا برای این فیلم، نشان از یک سینماگر قدرتمند و سرشار از نبوغ می دهد تا بعدها به عنوان یکی از بزرگترین کارگردانان تاریخ سینما شناخته شود.
«جان فورد» داستان فیلم اش را به دو بخش تقسیم می کند، به گونه ای که هر دو قسم در اختیار هم هستند و به پیش برد یکدیگر کمک می کنند. «فورد» از یک طرف حماسه برپایی نخستین خطوط راه آهن در آمریکا و از طرف ی دیگر زنده گی «براندون» با بازی «جرج اوبراین» را که در جستجوی قاتل پدرش و همینطور ماجرای عشق او به ماریان «بلامی» را به تصویر می کشد. در بخش «احداث راه آهن» که تا حدودی جنبه مستند گونه به خود می گیرد همواره نظاره گر تلاش کارگران و سربازان، برای ساختن ریل قطار (عنصر تمدن) هستیم. اراده و تلاش سرسختانه آنها با وجود سرمای زمستان، گرمای طاقت فرسا، کمبودها و یورش بی امان همیشگی سرخپوستان، برای برپایی سرزمین شان. در فیلم «اسب آهنین» گویی شاهد کشف یک سرزمین هستیم. آدم های فیلم در حال ساخت سرزمین آمریکا هستند. در لحظه لحظه فیلم، شاهد رشد مردم در کنار ساخت کشورشان هستیم. آنها رفته رفته در حال رام کردن غرب وحشی هستند تا اصالت خویشتن را بدست آورند. آنها قرار است دنیایی جدید را بیابند.
در طرف دیگر «داستان براندون» وجود دارد. فیلم با تصاویری از دوران کودکی او و دوستی و علاقه اش به دختری به نام «ماریان» آغاز می شود. ماریان کوچک دختر یکی از سرمایه داران راه آهن است. اما «براندون» به همراه پدرش راهی سفری می شوند و سرنوشت، آن دو را از هم جدا می کند. در میانه سفر «براندون» و پدرش مورد هجوم سرخپوستان قرار می گیرند و در این بین پدر توسط یک سرخپوست کشته می شود. براندون که نظاره گر مرگ پدر است دست دو انگشتی آن سرخپوست را تا لحظه انتقام فراموش نمی کند. سال ها از این ماجرا سپری می شود. براندون و ماریان، از یکدیگر جدا شده اند اما تماشاگر فیلم (حتی در لحظاتی که آنها در فیلم حضور ندارند)، همواره در فکر آنهاست. و تا هنگامی که دوباره در داخل قطار، براندون و ماریان (در حالی که اینک که بزرگ شده اند) یکدیگر را می بینند، این عشق زنده است. دیدار ناگهانی آنها پس از سال ها دوری از هم، بسیار زیباست و به جرات می توان گفت از عاشقانه ترین لحظات تاریخ سینماست. پایداری عشق در بین براندون و ماریان، پس از پشت سر نهادن دشواری های فراوان، باعث پیوند آنها می شود.
«فورد» در نخستین فیلم مطرح اش، بسیاری از عناصر سینمای خود را که بعدها از شاخصه های آثارش به حساب آمدند، به رخ می کشد. از موضوع انسانی «روایت خانوادگی» در فیلم «اسب آهنین» گرفته تا ظهور تمدن در دل وحشی گری، شوخ طبعی، روایت تاریخی، سرنوشت آمریکا، هویت و... همگی به چشم می آیند. از عناصر مهم سینمای وسترن؛ کابوی، اسب، قطار، درخت، زمین، زن ... و تا صحنه های تعقیب و گریز منحصربفرد، از لانگ شات های آشنای اش، آسمان باز، ابرهای خاکستری، نور و سایه... همگی المانهای سینمای«فورد» را نشان می دهد و اینکه او می خواهد به چه مسیری برود و از سینما چه می خواهد.
در «اسب آهنین»، می توان به شباهت هایی از این اثر در فیلم «ژنرال» باستر کیتن نیز پی برد. البته «ژنرال» دو سال پس از این فیلم ساخته شد. اما اگر نگاهی به خط داستانی هر دو فیلم بیندازیم، پی به شباهت هایی بین آنها می بریم. هر دو فیلم روایتگر دو داستان در کنار یکدیگر هستند: یکی موضوع تاریخی « احداث بزرگترین راه آهن در امریکا و جنگ های داخلی آمریکا» و دیگری موضوع عشق، که هر دو موضوع در دل داستان ها، در هم تنیده شده است. در واقع هر دو فیلم صفحه ای از تاریخ هستند.
منبع:http://www.cinemanegar.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb
/ج