حيا؛ سرآمد ارزش هاي اخلاقي
تعريف حيا
ارکان حيا
1. فاعل در حيا، شخصي است برخوردار از کرامت و بزرگواري نفساني؛ يعني براي خود ارزش قائل است و حاضر نيست خود را با کارهاي زشت، آلوده کند.
2. ناظر در حيا، شخصي است که مقام و منزلت او در چشم فاعل، عظيم و شايسته احترام باشد و حضور او را درک کند.
3. فعل، عمل ناپسند و زشت يا حتي بعضي اعمال مباح يا مثبت است که به دليلي نابهنجار است و فاعل، زشتي و نابهنجاري آن را درک مي کند و يا بر عکس، ترک عملي پسنديده است و انسان از ترک آن کار حيا مي کند و بنابراين آن را انجام مي دهد.(5)
انواح حيا
2. حياي ضعف و قوت: امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: «الحياء علي وجهين فمنه ضعف و منه قوّه و اسلام و ايمان؛ (7) حيا بر دوگونه است: يکي، حياي ضعف و ناتواني و ديگري حياي قدرت و اسلام و ايمان».
3. حياي عقل و ناداني: پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد: «الحياء حيائان: حياء عقل و حياء حُمق، فحياء العقل هو العلم و حياء الحمق هو الجهل؛ (8) حيا بر دو نوع است: حياي عقل و حياي حمق. حياي عقل، دانش است و حياي حماقت، ناداني».
اقسام حيا
آثار حيا
حيا، انگيزه اي براي رعايت احکام اخلاقي است. حيا، عاملي براي ممانعت از اعمال سوء و حتي بيشتر از آن، عاملي است براي جلوگيري از موقعيت هايي که در آن فرصتي براي ارتکاب به گناه به وجود مي آيد. در حالي که شرم و احساس گناه، حالت هايي هستند که پس از ارتکاب به گناه به وجود مي آيند. در فرهنگ اسلامي، «حيا» احساسي است همچون احساس نگهبان حرم؛ حرمي که در صورت غفلت، آلوده مي شود.(10)
در روايات، اين منزلت در بين صفات اخلاقي ارثي هستند ولي برخي صفات، اکتسابي است و جنبه ارثي بودن آنها کم رنگ است. ويل دورانت در زمينه جنبه اکتسابي حيا، مي گويد: «حيا امري غريزي نيست، بلکه اکتسابي است. زنان دريافتند که دست و دل بازي، مايه طعن و تحقير است و اين امر را به دختران خود ياد دادند. مرد جوان به دنبال چشمان پر از حياست و بي آنکه بداند، حس مي کند که اين خودداري ظريفانه از يک لطف و دقت عالي خبر مي دهد...» (11)
اين صفات که «مکارم الاخلاق» و يا به نوعي ارزش هاي اخلاقي فرد محسوب مي شوند، ده صفت هستند که چه بسا در پسر يافت مي شود ولي در پدر وجود ندارد يا بالعکس. در حديثي از امام صادق (عليه السلام) آمده است:
«المکارم عشر، فان استطعت ان تکون فيک فلتکن...، صدق البأس، و صدق اللسان، و أداء الامانه، وصله الرحم، و إقراء الضيف، و إطعام السائل، و المکافاه علي الصنائع، و التذمّم للجار، و التذمم للصاحب، و رأسهن الحيا؛ (12) مکارم ده تاست: اگر مي تواني آنها را داشته باش...، استقامت در سختي ها، راستگويي، امانتداري، صله رحم، ميهمان نوازي، اطعام نيازمند، جبران کردن نيکي ها، رعايت حق و حرمت همسايه، رعايت حق و حرمت رفيق، و در رأس همه آنها حيا».
حيا- که خود جزء مکارم الاخلاق است- آثاري به دنبال دارد؛ رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد:
«اما الحياء فيتشعب منه اللين، و الرأفه، و المراقبه لله في السر و العلانيه، و السلامه، و اجتناب الشر، و البشاشه، و السماحه و الظفر، و حسن الثناء علي المرء في الناس، فهذا ما اصاب العاقل بالحياء، فطوبي لمن قبل نصيحه الله و خاف فضيحته؛ (13) شاخه هاي حيا، عبارت اند از: نرمش، مهرباني، در نظر داشتن خدا در نهان و آشکار، سلامت، دوري از بدي، خوشرويي، گذشت، بخشندگي، پيروزي و خوشنامي در ميان مردم، اينها فوايدي است که خردمند از حيا مي برد. خوشا به حال کسي که نصيحت خدا را بپذيرد و از رسوايي خودش بترسد!».
بنابراين «حيا» باعث مي شود انسان با هيچ کس رفتار ناپسند نداشته باشد. يکي از موضوعاتي که در مباحث ديني و جامعه اسلامي از اهميت ويژه اي برخوردار است، مسأله «عفاف» مي باشد؛ اين موضوع نيز يکي از مصاديق اخلاقي حيا مي باشد.
جلوه هاي حيا
«ان الغلظه في الکبد و الحياء في الريح و العقل مسکنه القلب؛ (14) جايگاه سختي و خشونت، در جگر و حيا و شرمساري، در ريه هاست و سکونت گاه خرد، قلب است».
پس اثر غير ارادي حيا، در ريه رخ مي دهد؛ اما آثار ديگري هم در افعال و جوارح انسان دارد که عبارت اند از:
1. حيا در ديدار
با نوع نگاه افراد علاوه بر ميزان حياي آنان، مي توان ميزان خرد و معرفتشان را نيز سنجيد؛ چرا که حياي چشم، ناشي از عقل و معرفت است. به قول معروف: «حيا در چشم است».(15)
والاترين نوع نگاه، مخصوص انسان هاي خردمند و عاقل است که جايگاه نگاه ها را مي شناسند و مي دانند که در کجا، کي و چگونه بايد نگاه کنند و در هر موقعيتي که قرار مي گيرند، به نحوي رفتار خواهند کرد که پرده هاي حيا را ندرند و در ضمن، چيزي از نظرشان دور نماند.
اين چشم ها، ديدگان اصيل با حيايي هستند که به جا و با دليل به زمين دوخته مي شوند و کنترل نگاه، نيروي بالقوه و معنوي سرشاري به ايشان خواهد بخشيد؛ به قول سنايي:
با حيا گفت او مرا و چشم من روشن بدو
هر که روشن ديده تر شد، بيشتر دارد حيا
هرگاه بخواهيم از دريچه عقل با دنياي بشري ارتباط برقرار کنيم، ناگزيريم «حياي چشم» را رعايت نماييم.
2. حيا در گفتار
«تکلموا تعرفوا فان المرء مخبوء تحت لسانه؛ (16) سخن بگوييد تا شناخته شويد؛ زيرا انسان زير زبان خويش نهفته است».
در حقيقت حيا در گفتار، شخصيت و هنر افراد را جلوه گر مي سازد.
3. حيا در شنيدار
انسان بايد به گونه اي رفتار نمايد که ديگران در حضور او جانب حيا و وقار را پيش بگيرند و هر سخني را بر زبان جاري نسازند. بايد بدانيم که انسان هرگاه با کسي صميمي مي شود، اين حق را ندارد که از هر دري با او به صحبت بپردازد و پرده هاي حيا را يکي پس از ديگري بدرد؛ چرا که دوستي هاي بسياري بر اثر اين تندروي ها و افراط ها به ورطه جدايي و نابودي کشيده شده است. بزرگان دين پيوسته به گونه اي رفتار مي کرده اند که در حضورشان کسي نه از ترس بلکه از شرم حضور، مرتکب گناهي نمي گرديده و هر سخني را بر زبان جاري نمي ساخته است.
رعايت حدود حيا در گفتار و شنيدار مي تواند حلّ بسياري از معضلات و چالش هاي اجتماعي را که امروزه دنياي غرب و شرق را آکنده ساخته است، حل کند. در يک جامعه با حيا سخنان ناروايي که در صدد هتک حرمت ديگري است، خريدار ندارد؛ چون کسي که به اين سخنان گوش فرا مي دهد، شريک گوينده است. و يک شخص با حيا، خود را شريک بي شرم ها نمي کند بلکه دفاع از آبرو و شخصيت مردم را وظيفه خود مي داند.(17)
4. حيا در کردار
مهم ترين جلوه حيا در کردار، «ترک گناه» است؛ حتي گناهان کوچک در صورتي که انسان متوجه نعمت هاي خدا باشد يا خود را در محضر خدا ببيند يا اندک محبتي در دلش از خدا داشته باشد، حيا مي کند از اينکه گناهي را انجام بدهد.
5. حيا در خوابيدن
6. حيا در پوشش
حيا، رابطه تنگاتنگي با پوشش دارد و در بسياري از احاديث، اين دو با هم آمده اند. مثلاً حيا و ستر را در مورد خداوند متعال با هم آورده اند. رسول گرامي اسلام مي فرمايد: «خداوند با حيا و پوشاننده است و حيا و پوشاندن را دوست دارد». (20)
و در موارد متعددي حيا، نقطه مقابل «عرياني» دانسته شده است.(21)
اين گونه شواهد، آن قدر فراوان است که نمي توان رابطه ميان اين دو (حيا و پوشش ظاهري) را انکار کرد. بنابراين لازمه حيا، «پوشش» است. نمي توان شخص برهنه را با حيا دانست و نمي توان پذيرفت که شخص با حيا، برهنه باشد. حجت هاي الهي که نمونه کامل حيا هستند، نمونه کامل پوشيدگي نيز بوده اند. لقمان، يکي از کساني است که پوشيدگي شديدي داشته و امام صادق (عليه السلام) اين ويژگي را يکي از علل «حکيم شدن» وي دانسته است.(22)
البته به نظر مي رسد افرادي نيز هستند که حجاب و پوشش خوبي دارند اما از حياي کمي برخوردارند!
پوشيده هاي برهنه
اين شکل از پوشش، شايد به رسوايي برهنگي نباشد؛ اما به هر حال، نشان از ضعيف بودن حيا دارد. پوشش کامل، نشان از حياي کامل زن دارد و پوشش نازک، نشان از حياي اندک او، و اين حياي اندک و رقيق شده در واقع مفاسد بي شماري را در پي دارد.(24)
خودآرايي با لباس عفاف
هر چند که چنين شخصي ظاهراً مقبول و محبوب القلوب باشد اما بايد خود در احوال خويش و ديگران عميقاً تأمل کرده و دقت نمايد که محبوب القلوب چه نوع کساني است؟ تنها در اين مقام است که شخص مي تواند خود را خوب بشناسد؛ زيرا اگر محبوب القلوب سفها باشد، بايد بداند که از رديف همين گروه است و حسابش روشن! اما اگر محبوب القلوب عقلا و صاحبان کمالات باشد، جا دارد که خوشحال و خشنود گردد؛ زيرا مسلماً خود از رديف عقلا مي باشد که با اين دسته، سنخيت يافته است. اما اگر در احوال مردم درست بنگريم، به خوبي مي توان دريافت که هنوز رشد فکري و پيشرفت و ارتقاي سطح فرهنگي در جوامع بشري آن قدر پايين است که امروزه اعتماد و اعتقاد به آرايش ظاهر، جايگزين آرايش باطن گرديده است!
به هر حال اساس «محبوبيت آدمي» در پيش ديگران، منحصراً در گرو تجلي زيبايي دروني است که مکمل آرايش و پيرايش و هر نوع زيبايي بيروني تواند بود، که روح آدمي در محدوده اي از اخلاق و مکارم اخلاقي رشد کرده و به ادراکات عالي تري نايل گردد و به جهت سلامت قلب و صفاي باطن، آن زيبايي فطري ازلي را در دل احيا نمايد که به غير آن، مقبول نيفتد، به خصوص در محضر صاحبان کمالات روحي و مکارم اخلاقي.
گر چه هر يک از فضيلت ها در ايجاد چنين زيبايي در درون آدمي سهمي دارند، اما آنچه از ميان تمام امتيازات روحي و برتري هاي دروني بيش از همه در ايجاد احساس زيبايي محض در درون آدمي نقش مهم و مؤثري بر عهده گرفته، عبارت است از «عفت و حيا»؛ يعني چيزي که امروزه در جوامع بشري کمتر بدان دسترسي حاصل مي شود.(25)
نقش «حيا» در تجلي زيبايي
«عفت و حيا» در آدمي از جمله عوامل مهم و مؤثر است، هم در حفظ و افزايش «زيبايي روح» و هم در انعکاس و تجلي آن به عالم بيرون؛ به طوري که در غياب حيا، هيچ فضيلت اخلاقي ديگري قادر نيست نه بدان پايه در حفظ و نگهداري و افزايش زيبايي روح منشأ اثر باشد و نه در تجلي آن به عالم ظاهر و جلب ديگران به سوي شخص، نقش و اثري بهتر و کامل تر از آن داشته باشد؛ هر چند که به سهم اعظم فضايل اخلاقي و کمالات روحي در انسان، يا خود زاييده «عفت و حيا» در انسان اند و يا وجه مشترکي کامل با آن داشته و دارند و يا خود جزئي از آن مي باشند.
به طور کلي تجلي زيبايي در روح و انعکاس آن در بيرون، همواره پس از استقرار چنان صفت ممتازي در وجود آدمي مي تواند تحقق پذيرد که وجود عفت و عصمت و صداقت نيز خود در گروي آن است؛ زيرا «حيا» خود يک نيروي بازدارنده روحي است که زشتي ها را از عوامل روحي به دور کرده و مي تواند شخص را از ارتکاب به خلاف و گناه و کليه اعمال زشتي که رؤيت آنها ديگران را متأثر و متنفر ساخته و اتصال دل خود آدمي را نيز از زيبايي دروني و حالات ملکوتي محروم مي سازد، بازدارد، هر چند درک خلاف و گناه و قبايح، خود عرفي و نسبي و قراردادي باشند.(26)
حيا؛ زيبايي روح
حيا، مايه اصلي و حقيقي تجلي «زيبايي» در وجود آدمي است که محبوبيت حقيقي شخص به آن بستگي دارد و اين نوع «حيا» است که در دل هاي آدميان ايجاد « محبت» نموده و قلوب انسان ها را مجذوب افراد عفيف و با حيا مي سازد. ولي اگر کسي از همه فضايل اخلاقي برخوردار بوده اما از عفت و حيا بي بهره باشد، نه تنها دوست داشتني نيست بلکه نفرت انگيز هم است. بنابراين اگر کمالات روحي و فضايل اخلاقي هر کدام به نحوي در ايجاد نوعي از زيبايي در انسان مؤثر باشد، ايجاد کمال مراتب لطف و زيبايي روح آدمي، در اختيار حيا است.(27)
زن و لباس عفاف
در معرفي مراتب قبح و آثار سوء اين نوع طرز تفکر، به جاست اين جمله معروف از راسل را بيان کنيم که گويد: «بزرگ ترين درد اين جهان، در آن است که دانا از کار خود نگران است و نادان به کار خود مطمئن!»
... و به خاطر داشته باشند که براي قامت همه انسان ها بيش از هر نوع لباس و پوشاکي، تنها «لباس عفاف» زيباتر و زيبنده تر است که اگر آن را از تن دل بر کنند، ديگر هيچ لباسي با هيچ فرم و شکل و مدي، نمي تواند زن را از محبوبيت دور از آلودگي در دل هاي غير برخوردار سازد. زن نيز نمي تواند با تغيير «شکل لباس» و تعويض مداوم «مد لباس» محبوب القلوب باشد، مگر در دل هاي آکنده از شهوات و از محبوبيتي در حد يک طعمه در نظر يک درنده!
اما انسان ها!... اعم از زن يا مرد، همواره از لابلاي «لباس عفت و حيا» زيباتر جلوه گر مي شوند و همواره بدين زيور باطني، دوست داشتني مي گردند و به جاست زنان مؤمنه به ياد آورند که آنان به جهت ايمان و پاکي که دارند، از لحاظ عزت و شرف خيلي بالاترند از يک زن فريب خورده زمان به مد و مدپرستي و وعده دروغين هر مفسد ظاهراً متمدني که همه چيز خود را از دست داده و به محبوبيتي از وراي اميال و غرايز و شهوات ديگران دلخوش کرده و سرنوشت خود را در بست در اختيار «بهائم» قرار داده است! بنابراين نه تنها تقليد و تبعيت و پيروي از آنان، دون شأن هر زن مؤمنه اي است که از عزت و عفت و عصمت و شرافت بهره کافي دارد و تکليف او مقابله و برخورد جدي است با اين قبيل بدعت هاي منحرف کننده زمان، بلکه حتي مبارزه اي با تمام وجود با اين مفاسد و با هر وسيله ممکن (با قلم، قدم، گفتار، نوشتار، تذکر و...) از اهم وظايف است؛ البته مطابق با اصول و موازين و بر مبناي عقل و دليل و منطق و نه از روي غرض و مرض و بيماري رواني «تعصب جاهلانه» و نيز در خور فهم و درک و شئون افراد، و نه برخوردي خشک و مقدس مآبانه اي که مسلماً زيانش خيلي خيلي بيشتر خواهد بود از نفعش ! (28)
تذکر نکات تربيتي
2. امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:
«کونوا دعاه الناس بأعمالکم و لا تکونوا دعاه بألسنتکم؛ (29) مردم را با عمل خود به نيکي ها دعوت کنيد، نه با زبان خود».
3. هر قدر پدران و مادران قوي تر و راسخ تر نقش «الگويي» را عهده دار باشند، تأثير و جذب فرزندان آنان سريع تر و وسيع تر صورت خواهد پذيرفت. لذا والدين بايد تلاش کنند در امور ديني و اخلاقي و پرورش حيا عفت در فرزندان خود، الگو باشند. مثلاً وقتي به دخترخود مي گويند با حجاب باش، مادر خودش الگوي کامل حجاب اسلامي باشد؛ و يا وقتي مي گويند با نامحرم برخورد گناه آلود نداشته باش، خود بايد در حفظ عفت و پاکدامني اسوه و الگو باشند، نه اين که فقط در حد پند و اندرز باشد. مخصوصاً دوره پنج ساله ابتدايي، دوره اي حساس و از نظر تثبيت شخصيت اخلاقي و تربيتي، دوران مهمي است. طفل در اين مرحله از عمر، هوشيار و نکته سنج است و از زير و بم سخن ها و روابط اطرافيان سر در مي آورد. کنجکاوي شديد کودک در اين مرحله از عمر، جهت دار و معني دار است. او در نحوه روابط والدين، در لباس و پوشش آنها و در نشست و برخاست ايشان دقت مي کند و مي خواهد از آن سر در بياورد و از آنها تقليد کند و در بازي هاي خود، معمولاً دختران اداي مادر و پسران اداي پدر را در مي آورند.(30)
4. بايد توجه داشت که اگر قانون و حمايتي در کار نباشد، بسياري از مردان، حقوق زنان را ناديه مي گيرند، پس نبايد از حيا و ضعف زنان سوء استفاده کنيم.
5. رفت و آمد زن در بيرون خانه نيز بايد بر اساس حيا و عفت باشد.(31)
پي نوشت ها :
1- معارف و معاريف، مصطفي حسيني دشتي، ج2، ص 1066.
2- اخلاق و راه سعادت، بانو مجتهده امين، ص 40.
3- اخلاق اسلامي، علي تهراني، ج3، ص 149.
4- اخلاق اسلامي، ديلمي و آذربايجاني، ص 189.
5- حيا، امير حسين بانکي پور فرد، ص 12.
6- لغت نامه دهخدا، ج18، ص 843.
7- بحار الانوار، ج78، ص 242، ح108.
8- کافي، ج2، ص 106.
9- مصباح الشريعه، ص 189؛ بحار الانوار، ج71، ص 336.
10- حيا زيبايي بي پايان، ص 21-71.
11- فلسفه حجاب، مرتضي مطهري، ص 69.
12- خصال، ص 431، ش11.
13- تحف العقول، ص 17.
14- بحار الانوار، ج16، ص 304.
15- لغت نامه دهخدا، ج20، ص 843.
16- نهج البلاغه، حکمت 392.
17- فرهنگ حيا، عباس پسنديده، ص 226-222.
18- بحارالانوار، ج44، ص 105
19- وسايل الشيعه، ج20، ص 135.
20- سنن ابي داوود، ج2، ص 251.
21- ر. ک: وسايل الشيعه، ج5، ص 22، آل البيت.
22- مجمع البيان، ج8، ص 497.
23- ر.ک: صحيح مسلم، ج4، ص 2192.
24- فرهنگ حيا، ص 186-179.
25- آيين بهزيستي، احمد صبور اردوبادي، ج4، ص 277-279 (با تلخيص).
26- همان، ص 290 و 291.
27- همان، ص 303 و 304 (با تلخيص).
28- همان، ص 338-334.
29- مفاتيح الجنان.
30- زن صدف آفرينش، فاطمه قاضي، ص 90.
31- تفسير نور، محسن قرائتي، ج9، ص 39.