نگاهی به حضور «زامبی ها» و «ومپایر ها» در سینمای وحشت
حسین ارومیه چی ها: افزایش ژانرهای مختلف در سینما باعث تنوع بسیاری در تولید فیلمها شده است و رضایت مخاطب نیز از این گونه ها ی مختلف باعث افزایش و تغییر آنها شده است.
در این میان گونه ترسناک (horror)مخاطبان خاص خودش را دارد که اتفاقا کم هم نیستند. افزایش صحنه های خشونت افسارگسیخته و دلهرآور برای قدرت تاثیرگذاری فیلمها باعث شده است که با انبوهی از گونه های مختلف و شخصیتهای متعدد در این گونه از سینما روبرو شویم. البته باز هم در میان این فیلمها کارهایی بودند که قابل توجه بوده و از این نوع سینما استفاده خوبی کرده اند، ولی چیزی که قابل توجه است توجه بیش از اندازه و تمرکز سازندگان این نوع آثار روی موضوعاتی است که به نحوی جنبه های ماورایی و گاه معنوی پیدا می کنند که البته وجود خارجی نداشته و واقعی نیستند و یا از قالب افسانه ها که ریشه در باورهای بعضی از فرهنگها دارد نشأت می گیرند. مواردی از قبیل "ومپایر"، "زامبی"، "روح" و ... که اکنون حتی دارای شخصیت مستقل شده و مختصات ویژه خود را دارند. عجیب آن است که کودکان نیز از این آثار استقبال کرده و به نوعی مخاطبان این نوع آثار کودکان و نوجوانان هستند که از همان ابتدا با این میزان خشونت و از هم گسیختگی به نحو مطلوبی آشنا می شوند. در این مطلب قصد دارم که چند نمونه از این شخصیت ها را که اکنون به یکی ازگونه های فرعی سینما بدل شده اند را معرفی و نحوه ورودشان به دنیای سینما را شرح دهم.
«زامبی ها»
زامبی ها موجوداتی هستند که توسط افرادی با استفاده از قدرت سحر و جادو هدایت می شوند. این موجودات بیشتر ریشه در باورهای معنوی مردم غرب آفریقا(وودو)دارند. جرقه این نوع فیلمها در سال 1968 با فیلم «شب مرده های زنده» توسط "جرج ای .رومرو" زده شد. باور دیگری در سنت های "وودو" وجود دارد ستاره زامبی است که قسمتی از روح انسان را تشکیل می دهد که توسط یک ساحر تسخیر شده و برای افزایش نیروی خود از آن استفاده می کند. همچنین در افسانه های "وودو" گفته میشود که زامبی ها با مقداری نمک دوباره به گورهای خود باز می گردند.
مفاهیم فیلم های زامبی جدید تماما به فیلم 1968 "رومرو" با عنوان «شبِ مردگان زنده» تعلق دارد. در این فیلمها "رومرو" زامبی را با یک خون آشام پیوند زد. چیزی که باعث شد تا او قدرت و توانی مانند یک هیولا به دست آورد و این موجب خلق یک تصویر فاجعه آمیز از هیولاهایی می شود که اکنون به عنوان "زامبی های رومرویی" شناخته می شوند.
"راجر ایبرت" منتقد شیکاگو سان تایمز از صاحبان سالن نمایش و خانواده هایی که به فرزندان اجازه دسترسی به این فیلم را میدهند گله کرده است و گفته: "من فکر نمی کنم کودکان کم سن و سال واقعا بدانند که چه ضربه ای به آنها وارد می شود. آنها به سینما رفتن عادت دارند، درست، و بعضی از فیلم های ترسناک را نیز دیده اند، درست، ولی این فیلم چیز دیگری است. بر اساس نظر "ایبرت" فیلم به سرعت بر تماشاگرانش تاثیر گذاشته است. "کودکان حاضر در جمعیت ساکت شده بودند و در سالن سکوت کامل حکمفرما بود.فیلم تقریبا تا نیمه یک فیلم ترسناک معمولی و خوشایند بود ولی به طور غیر منتظره ای وحشتناک شد. یک دختر کوچک شاید نه ساله کنار راهروی کناری من خیلی آرام روی صندلی نشسته بود و گریه می کرد."
دوباره سازی "رومرو" از زامبی ها در جملات موضوعی اش جالب توجه است. او نه فقط از زامبی ها به خاطر خودشان بلکه به عنوان وسیله ای برای نقد معضلات اجتماعی دنیای واقعی مثل بی کفایتی حکومت، مهندسی زیست، اثیری، طمع و استثمار استفاده می کند، در حالیکه بعد از این تاثیراتی بسی مخرب تر را باعث می شود..
«شب مرده های زنده» اولین فیلم از شش فیلم «مجموعه مردگان زنده» بود. نابودی جامعه در نتیجه هجوم زامبی ها ذاتا با مفهوم زامبی های جدید گره خورده است که در بی شمار برنامه شبانگاهی مربوط به زامبی ها تصویر شده است. "کیم پافرنروس" استاد دانشگاه نوشته که "بیش از هر هیولای دیگری زامبی ها صریحا فاجعه آمیز ترند. آنها تا آنجایی که ما می دانیم نماد پایان دنیا هستند."
«شب مرده های زنده» هیچ سندی برای وجود موجوداتی مانند زامبی نبود. در این فیلم به زامبی ها همانند هیولا ها در یک گزارش خبری تلویزیونی اشاره می شود. با این حال اما دنیای زامبی ها دوباره توسط "رومرو" در فیلم سال 1978 او «طلوع مردگان» مورد استفاده قرار گرفت و در یک دیالوگ نیز این مساله صریحا مورد اشاره قرار گرفت و این موجودات را با یک پیشینه تاریخی هاییتی-آفریقایی نامعلوم رسما به عنوان یک الگو و موجود آرمانی معرفی کرد.
«طلوع مردگان» با این عنوان تنها چند ماه قبل از «زامبی2» "لوسیو فولسی" منتشر شد. حماسه خون آلود فولسی علی رغم باور عمومی که آن فیلم به خاطر موفقیت حاصل از «طلوع مردگان» ساخته شد همزمان با فیلمنامه «طلوع مردگان» "رومرو" فیلمبرداری شد. تنها دلیل این باور نیز تغییر نام «طلوع مردگان» به «زامبی2» بود(کلمه طلوع معمولا با زامبی در دیگر کشور ها به کار می رود.)
اوایل دهه 80 معرفی زامبی ها در فیلمهای چینی و آسیایی که اغلب با هنر مادی و ادغام فیلمهای ترسناکی که زامبی ها را به عنوان موجوداتی متحرک با قدرت جادو و با هدف نبرد مشخص می کردند جالب توجه بود. اگرچه این ایده هرگز کشش لازم را برای تبدیل شدن به یک ژانر فرعی ترسناک نداشت، امروزه اما زامبی ها هنوز به عنوان موجودات شرورهنر مادی در برخی فیلمها استفاده می شوند.
«جهنم مرده های زنده»(1981) اولین فیلمی که به وجود آمدن و تکثیر زامبی ها را به یک نوع گاز موتوژنیک نسبت می داد، بعدها با گاز تریکسین در فیلم 1985 "دن اوبانون"؛ «بازگشت مرده های زنده» مورد تقلید قرار گرفت. «بازگشت مرده های زنده» مایه های کمدی بیشتری از فیلمهای "رومرو" داشت و اولین فیلمی بود که زامبی ها را به عنوان موجوداتی که به مغز انسان به جای جسم او میل پیدا می کردند، شخصیت بخشید(این موضوع سبب ایجاد واژه ی مغز به عنوان بخشی از ادبیات زامبی ها نیز شد) و همچنین منبعی برای کلیشه های آشنای امروزیِ دریدن مغز توسط زامبی ها که همه جا می بینیم بود.
اواسط دهه 80 تعداد اندکی فیلم زامبی تولید شد. مجموعه «مرگ اویل»(که در نوع خود بسیار تاثیرگذار و قابل توجه بود) اما از لحاظ فنی فیلم زامبی نبودند، ولی به هر حال فیلمهایی دارای مضمون اهریمنی بودند. «جان بخشی دوباره»(1985) که با بی دقتی تمام بر اساس داستان "لوورکرافت" ساخته شده بود خارج از این ژانر فرعی قرار گرفت و متفق القول صدای همه منتقدان را در آورد و البته به موفقیتی نسبی نیز دست یافت، با این حال تقریبا «روز مردگان»(1985) را از لحاظ بازگشت سرمایه پشت سر گذاشت. توصیف دقیق "لوورکرافت" در باره فیلم قابل توجه است: "زامبی ها در این فیلم با زامبی های دیگر فیلم های دوران های دیگری سازگار است. و احتمالا تماشاگر از اینکه آنها تقریبا از داستان های زمان 1921 تا به حال هیچ تغییری نکرده اند منزجر خواهد شد." فیلم 1988 "وس کریون"؛ «مار و رنگین کمان» که بر اساس کتاب داستانهای واقعی "وید دیویس" بود تلاش کرد تا دوباره ژانر فرعی زامبی ها را با ریشه های وودو- هائیتی که از آن الهام می گرفت مرتبط سازد.
فیلم هر دو احتمال ماوراءالطبیعه و علمی بودن برای زامبی ها و دیگر جنبه های وودو را مطرح می کند اگرچه توضیحات علمی آنها مانند کاربرد سم تترودوتوکسین با اعتراض مجامع علمی مواجه شد.
فیلم بازگشت خوبی بود و موفقیت مالی نسبی هم بدست آورد و از این نظر که شاید تنها فیلم زامبی با عقاید وودوی جدی زمان های اخیر بود نیز قابل توجه است(آخر هفته در برنیز 2 در واقع به این اندازه جدی نبود). همچنین در سال 1988 زامبی های "رومرو" که در فیلم «پیکر مومی» خلق شدند به نوعی فیلم را به دنیای «فیلم شب مرده های زنده» بردند.
پس از اواسط دهه 80 این ژانر فرعی بیشتر به شبکه زیزمینی محدود شد. محصولات جدید شامل فیلم خون آلود "پیتر جکسون" «مغز مرده»(1992) که همزمان با عنوان «زنده مرده» در آمریکا پخش شد. فیلم کمیک "باب بالابان"؛ « گذشته دوست پسر من»(1993) که در آن یک پسر دبیرستانی می خواهد که عشقش به یک دختر و همچنین به جسم و گوشت انسان را ابراز کند. و فیلم "مایکلسواوی"Dellamorte Dellamore»(1994)» که همزمان با عنوان «مرد گورستان» در آمریکا پخش شد. چندین سال بعد زامبی ها رنسانسی را در سینمای کم خرج آسیا با هجوم ناگهانی فیلمهای گوناگونی مثل «زامبی زیستی»(1998)، «صفر وحشی»(1999)، «به دردنخور»(1999)، «مقابله»(2000) و«(2001) «Stacy به وجود آوردند.
در فیلم 1993 دیزنی با عنوان «تردستی» یک زامبی خوب به نام "بیلی باتچرسون" با بازی "دوگ جونز" معرفی شد که در عین حال به عنوان نوعی زامبی جدید با هوش، نجیب، مهربان و قهرمان نشان داده شده بود.
آغاز هزاره جدیدهمزمان با موفقیت در گیشه در طول یک دهه بود که ژانر فرعی زامبی ها یک حیات مجدد را تجربه می کرد: فیلمهایی همچون «رزیدنت اویل»(2002،2004،2007)،دوباره سازی «طلوع مردگان»(2004)، فیلمهای انگلیسی «28 روز بعد» و «28 هفته بعد»(2002 ،2007) و تقلید «شان مردگان»(2004). این علاقه جدید به "رومرو" این اجازه را داد تا چهارمین اثرش را از سری فیلمهای زامبی بسازد؛ «سرزمین مردگان» که در تابستان 2005پخش شد. "رومرو" اخیرا با ساخت فیلم «خاطرات یک مرده»(2008) به دوران آغازین این فیلمها برگشته است. این نکته نیز قابل توجه است که نمایش زامبی ها که به طور روزافزونی طرفدارانی پیدا می کند از نظر زیستی میتواند روی مردم تاثیر گذاشته و آنها را آلوده کند که این احتمالا بیشتر به خاطر سری فیلمهای «28 روز بعد» و «رزیدنت اویل» است. اخیرا فیلم(2008)«Colin» محصول انگلستان گامهایی را در استفاده از مهارت دوربین روی دست برای نمایش از نقطه دید زامبی که به شخصیت اصلی فیلم حمله می کند برداشته است. در عین حال برخی از خاطرات زندگی پیش از خروج از گور آنها را تداعی می کند.
این فیلم در جشنواره کن 2009 نمایش داده شد و توسط کمپانی کالیدوسکوپ در بریتانیا در تاریخ 31 اکتبر 2009 پخش شد. فیلم «لغزش»(2006) زامبی ها را در قالب موجوداتی که به انگلهای بیگانه آلوده می شوند تصویر می کند و «سیاره وحشت» محصول 2007 که ظهور زامبی ها را به علت سلاحهای زیستی نسبت می دهد. فیلمهای کمدی «زامبی های پوست کن» و «سکه جعلی» نیز این رویکرد را داشتند.
به عنوان بخشی از این اقبال مجدد، نسخه های دی وی دی متعددی از فیلمهای زامبی وجود داشت که با بودجه بسیار کم فیلمسازان و با استفاده از تکنیک دیجیتال ساخته شده است. این فیلم ها غالبا در حراجی های آنلاین از طریق پخش کننده های خودشان به فروش می رسد یا اینکه مغازه های کرایه دهنده آنهار را اجاره می دهند و یا حتی به طور بین المللی در جاهایی مثل تایلند پخش می شوند.
مجله US Todayبیان می کند که "دار و دسته زامبی ها همه جا هستند به ویژه روی صحنه و در صفحه نمایش،هیچ چیز نمی تواند حمله آنها را متوقف کند"
در عین حال این نکته قابل توجه است که هجوم زامبی ها علاوه بر سینما در رسانه دیگری چون تلویزیون و همچنین هنرهایی چون موسیقی، ادبیات و همچنین صنعت بازی جای خود را باز کرده است.
«ومپایر ها»(خون آشام)
علل به وجود آمدن خون آشام ها بسیار است و در فرهنگ های مختلف با هم تفاوت دارد. در سنت های اسلاویچ و چینی هر شخصی که توسط یک حیوان به خصوص سگ یا گربه زخمی شده بود وحشت می کرد تا مبادا به یک Undead(موجوداتی که مرده اند ولی طوری رفتار می کنند گویی زنده هستند)تبدیل شود.همچنین زخمی که با آب جوش درمان نشده بود نیز در این خطر بود. در فرهنگ روس خون آشام ها به کسانی گفته می شد که یا جادوگرند یا افرادی هستند که در زمان حیات خود علیه کلیسا شورش کرده اند.
رسوم فرهنگی تمایلی به اینکه جسد تازه دفن شده به یک Undeadتبدیل شود ندارد به همین دلیل دفن جسد ها به صورت وارونه شایع بود. همانطور که اشیایی مثل داس نزدیک گور برای مقابله با هر شیطانی که وارد جسم می شود یا راضی کردن شخص مرده برای اینکه آرزو نکند از تابوتش خارج شود قرار می دادند. این روش نیز مانند شیوه قرار دادن سکه داخل دهان جسد برای پرداخت حق عبور به منظور گذشتن از رود استیکس در جهان اسفل در یونان باستان است.
این بحث هم مطرح بود که در عوض هر سکه قصد داشتند هر شیطانی را از ورود به جسم دفع کنند. و این احتمالا بر فرهنگ های خون آشامی نسل های بعدی تاثیر گذاشته است. این سنت در فرهنگ عامه نوین یونان درباره "وریکولاکاس" که یک قطعه موم وقطعه ای سفال با نوشته :عیسی پیروز است روی جسد می گذاشتند تا به یک خون آشام تبدیل نشود نیز صادق است. دیگر روشهای تجربه شده مشترک در اروپا از این جمله بود: ریختن دانه های خشخاش، ارزن یا شن و ماسه روی زمین در محدوده قبر به این نیت که خون آشام را تمام شب با استفاده از دانه های روی زمین مشغول کند. که این در نهایت باعث سفت شدن زانوها و زمین گیر شدن خون آشام مورد نظر می شد. این نیز نشان دهنده وجود یک سری خون آشام مبتلا به وسواس شمارش بود.
روایت های مشابه چینی بیان می کند که اگر یک خون آشام از یک کیسه برنج گذر کند ناچار است هر دانه ای را بشمارد. این شیوه ای است که در افسانه های شبه قاره هند و همچنین در داستان های ساحران و دیگر انواع شیاطین، ارواح خبیث یا دیگر موجودات در آمریکای جنوبی نیز با آن روبرو هستیم.
خون آشام اکنون به یک جزء ثابت در داستان ها تبدیل شده است. چنین داستان هایی با آغاز قرن هجدهم شروع شدند و با داستان های کوتاه در قرن نوزدهم ادامه یافتند که اولین و تاثیرگذارترین آنها «داستان خون آشام» "جان پولیدوری" محصول سال 1819 بود که در آن خون آشامی به نام "لرد روثون" را تصویر کرد. اعمال "لرد روثون" بیشتر در سری نمایشهای خون آشامی کشف شد که او نقش ضد قهرمان را ایفا می کرد. تم خون آشامی در مجموعه نشریاتی موسوم به مجلات ده سنتی همچون «وارنی خون آشام»(1847) ادامه یافت و بالاخره در برجسته ترین رمان خون آشامی تمام دوران «دراکولا برام استوکر» که در سال 1897 منتشر شد به اوج خود رسید. بعلاوه برخی نسبت ها و خصیصه ها نیز به عنوان عضو جدایی ناپذیر خون آشام ها ثبت شده است: دندان نیش و آسیب پذیری نسبت به نور خورشید که در دوره ای از قرن نوزده با "وارنی خون آشام" و "کنت دراکولا" که هر دوی آنها با دندانهای برآمده متولد شده بودند و «نسفراتوی مورنا» محصول 1922 که از نور خورشید وحشت داشت ظاهر شدند. شنل نیز در تولیدات صحنه ای دهه 20 با یک یقه بلند که توسط نمایشنامه نویسی به نام "همیلتون دین" برای کمک به غیب شدن خون آشام روی صحنه معرفی شد به وجود آمد. "لرد روثون" و "وارنی" قادر بودند با نور ماه قدرت بگیرند اگرچه هیچ پیش زمینه ای از آن در فرهنگ عامه وجود نداشت یا صریحا قید نشده بود. فنا ناپذیری نیز دیگر ویژگی است که عمیقا در ادبیات و فیلم های خون آشامی به آن پرداخته می شد که این نیز بیشتر به خاطر ارزش زندگی ابدی به وجود آمد، یعنی یک نیاز بی پایان به خون همچون گذشته.
خون آشام ها یکی از سرآمدترین و قدیمی ترین شکل های فیلم های ترسناک به حساب می آیند. خون آشام ها ثابت کرده اند که محتوایی غنی برای صنعت فیلم و بازی به شمار می روند. در بیشتر این نوع فیلم ها دراکولا شخصیتی اساسی است و بسیاری از فیلمهای اولیه نیز بر اساس شخصیت دراکولا یا بسیار به آن نزدیک بودند. فیلم هایی مثل فیلم برجسته صامت آلمانی1922؛ «نسفراتو» به کارگردانی "ف.و.مورنا" اولین فیلمی بود که دراکولا را تصویر کرد، اگرچه که نتوانست برای تقلید از نامها و شخصیت های دراکولا اجازه همسر استوکر را کسب کند و ناچار شد بسیاری از جنبه های فیلم را تغییر دهد. بعلاوه فیلم «دراکولای» یونیورسال محصول1931 با بازی "بلا لوگسی"، که اولین فیلم ناطقی بود که دراکولا را به نمایش گذاشت. این دهه چندین فیلم خون آشامی دیگر را به خود دید که مهمترین آنها «دختر دراکولا»(1936)است.
افسانه خون آشام وقتی که دراکولا برای نسل جدید با مجموعه مشهور فیلمهای کمپانی هامر با بازی "کریستوفر لی" تجلی کرد به صنعت سینما پیوست. فیلم موفق «دراکولا» محصول 1958 با بازی "لی" با هفت دنباله دیگر ادامه یافت. با آغاز دهه 70 خون آشام ها در فیلم ها با آثاری مثل «کانت یورگای خون آشام»(1970) گسترش یافتند: یک کنت افریقایی در 1972 به نام «بلاکولا»، یک فیلم خون آشامی نسفراتو مانند در 1979 به نام « «Salem’s Lotو دوباره سازی خود «نسفراتو» با عنوان «نسفراتوی خون آشام» با "کلاوس کینسکی" در همان سال از این مجموعه بودند. چندین فیلم نیز خون آشام ها را در قالب زن نشان داده و آنها را مخالف،همجنس باز و ستیزه جو به نمایش گذاشتند، مثل فیلم «عشاق خون آشام» محصول کمپانی هامر در سال 1970 که بر پایه رمان "کارمیلا" بود، اگرچه که خط داستانی هنوز پیرامون شخصیت مرکزی خون آشام بود. ماجرای خلبان "دن کورتیس" در مجموعه تلویزیونی 1972؛ «کولچاک:ساقه ساز شب» هم پیرامون یک گزراشگر به نام "کارل کولچاک" بود که یک خون آشام را درمنطقه لاس وگاس استریپ شکار می کند. فیلمهای بعدی آشفتگی بیشتری را در خط داستانی خود داشتند با کمی تمرکز بر شخصیت شکارچی خون آشام مانند «بلید» در فیلم کمیک مارول «بلید» و فیلم «بافی خون آشام» این مطلب روشن تر می شود. «بافی» در 1992 پخش شد که حاکی از حضور خون آشام ها در قاب تلویزیون بود. با این حال هنوز هم بعضی ها خون آشام را به عنوان یک سردسته نشان می دهند، مانند فیلم «گرسنه» (1993)، «مصاحبه با خون آشام»(1994) و دنبال غیر مستقیم آن «ملکه دوزخی» و مجموعه «نور ماه» محصول(2007). ولی در مجموع «دراکولای برام استوکر» فیلم قابل توجه 1992 تا به حال بهترین فیلم در این رابطه بوده است. این افزایش علاقه در طرح داستانی خون آشامی منجر به نمایش شخصیت خون آشام ها در فیلم ها شد، مانند «Underworld، Van «Helsing، فیلم روسی «تماشای شبانه» و مینی سریال دوباره سازی شده «»Salem’s Lot که هر دو در سال 2004 تولید شدند. مجموعه «گره های خونی» که نخستین بار در شبکه لایف تایم در سال 2007 نمایش داده شد، شخصیتی به نام "هنری فیتزروی"؛ پسر نامشروع هنری هشتم انگلستان که به یک خون آشام تبدیل شده بود و با یک کاراگاه اسبق زن در تورنتوی کنونی همراه می شد را تصویر می کرد. مجموعه سال 2008 شبکه HBOنیز با عنوان «خون واقعی» تصویری جنوبی از خون آشامان ارائه داد.
محبوبیت ادامه دار خون آشام به ترکیبی از دو عامل نسبت داده شده است: نمایش صحنه های غیر اخلاقی و ترس همیشگی از فانی شدن. دیگر مجموعه های خون آشامی که اخیرا پخش شده حماسه «گرگ و میش» است، که مجموعه فیلم هایی بر اساس کتابی با همین عنوان اثر خانم "استفان مه یر" است. و فیلم محصول سال2010 با عنوان «روزشکنان»، نیز پدیده خون آشامی را به عنوان یک بیماری ویروسی تصویر می کند و این مفهوم را که خون آشام ها نیمی از زندگی طبیعی جدید خود را با قهوه و خون تکمیل می کنند.
منبع:http://www.cinemanegar.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb
در این میان گونه ترسناک (horror)مخاطبان خاص خودش را دارد که اتفاقا کم هم نیستند. افزایش صحنه های خشونت افسارگسیخته و دلهرآور برای قدرت تاثیرگذاری فیلمها باعث شده است که با انبوهی از گونه های مختلف و شخصیتهای متعدد در این گونه از سینما روبرو شویم. البته باز هم در میان این فیلمها کارهایی بودند که قابل توجه بوده و از این نوع سینما استفاده خوبی کرده اند، ولی چیزی که قابل توجه است توجه بیش از اندازه و تمرکز سازندگان این نوع آثار روی موضوعاتی است که به نحوی جنبه های ماورایی و گاه معنوی پیدا می کنند که البته وجود خارجی نداشته و واقعی نیستند و یا از قالب افسانه ها که ریشه در باورهای بعضی از فرهنگها دارد نشأت می گیرند. مواردی از قبیل "ومپایر"، "زامبی"، "روح" و ... که اکنون حتی دارای شخصیت مستقل شده و مختصات ویژه خود را دارند. عجیب آن است که کودکان نیز از این آثار استقبال کرده و به نوعی مخاطبان این نوع آثار کودکان و نوجوانان هستند که از همان ابتدا با این میزان خشونت و از هم گسیختگی به نحو مطلوبی آشنا می شوند. در این مطلب قصد دارم که چند نمونه از این شخصیت ها را که اکنون به یکی ازگونه های فرعی سینما بدل شده اند را معرفی و نحوه ورودشان به دنیای سینما را شرح دهم.
«زامبی ها»
زامبی ها موجوداتی هستند که توسط افرادی با استفاده از قدرت سحر و جادو هدایت می شوند. این موجودات بیشتر ریشه در باورهای معنوی مردم غرب آفریقا(وودو)دارند. جرقه این نوع فیلمها در سال 1968 با فیلم «شب مرده های زنده» توسط "جرج ای .رومرو" زده شد. باور دیگری در سنت های "وودو" وجود دارد ستاره زامبی است که قسمتی از روح انسان را تشکیل می دهد که توسط یک ساحر تسخیر شده و برای افزایش نیروی خود از آن استفاده می کند. همچنین در افسانه های "وودو" گفته میشود که زامبی ها با مقداری نمک دوباره به گورهای خود باز می گردند.
مفاهیم فیلم های زامبی جدید تماما به فیلم 1968 "رومرو" با عنوان «شبِ مردگان زنده» تعلق دارد. در این فیلمها "رومرو" زامبی را با یک خون آشام پیوند زد. چیزی که باعث شد تا او قدرت و توانی مانند یک هیولا به دست آورد و این موجب خلق یک تصویر فاجعه آمیز از هیولاهایی می شود که اکنون به عنوان "زامبی های رومرویی" شناخته می شوند.
"راجر ایبرت" منتقد شیکاگو سان تایمز از صاحبان سالن نمایش و خانواده هایی که به فرزندان اجازه دسترسی به این فیلم را میدهند گله کرده است و گفته: "من فکر نمی کنم کودکان کم سن و سال واقعا بدانند که چه ضربه ای به آنها وارد می شود. آنها به سینما رفتن عادت دارند، درست، و بعضی از فیلم های ترسناک را نیز دیده اند، درست، ولی این فیلم چیز دیگری است. بر اساس نظر "ایبرت" فیلم به سرعت بر تماشاگرانش تاثیر گذاشته است. "کودکان حاضر در جمعیت ساکت شده بودند و در سالن سکوت کامل حکمفرما بود.فیلم تقریبا تا نیمه یک فیلم ترسناک معمولی و خوشایند بود ولی به طور غیر منتظره ای وحشتناک شد. یک دختر کوچک شاید نه ساله کنار راهروی کناری من خیلی آرام روی صندلی نشسته بود و گریه می کرد."
دوباره سازی "رومرو" از زامبی ها در جملات موضوعی اش جالب توجه است. او نه فقط از زامبی ها به خاطر خودشان بلکه به عنوان وسیله ای برای نقد معضلات اجتماعی دنیای واقعی مثل بی کفایتی حکومت، مهندسی زیست، اثیری، طمع و استثمار استفاده می کند، در حالیکه بعد از این تاثیراتی بسی مخرب تر را باعث می شود..
«شب مرده های زنده» اولین فیلم از شش فیلم «مجموعه مردگان زنده» بود. نابودی جامعه در نتیجه هجوم زامبی ها ذاتا با مفهوم زامبی های جدید گره خورده است که در بی شمار برنامه شبانگاهی مربوط به زامبی ها تصویر شده است. "کیم پافرنروس" استاد دانشگاه نوشته که "بیش از هر هیولای دیگری زامبی ها صریحا فاجعه آمیز ترند. آنها تا آنجایی که ما می دانیم نماد پایان دنیا هستند."
«شب مرده های زنده» هیچ سندی برای وجود موجوداتی مانند زامبی نبود. در این فیلم به زامبی ها همانند هیولا ها در یک گزارش خبری تلویزیونی اشاره می شود. با این حال اما دنیای زامبی ها دوباره توسط "رومرو" در فیلم سال 1978 او «طلوع مردگان» مورد استفاده قرار گرفت و در یک دیالوگ نیز این مساله صریحا مورد اشاره قرار گرفت و این موجودات را با یک پیشینه تاریخی هاییتی-آفریقایی نامعلوم رسما به عنوان یک الگو و موجود آرمانی معرفی کرد.
«طلوع مردگان» با این عنوان تنها چند ماه قبل از «زامبی2» "لوسیو فولسی" منتشر شد. حماسه خون آلود فولسی علی رغم باور عمومی که آن فیلم به خاطر موفقیت حاصل از «طلوع مردگان» ساخته شد همزمان با فیلمنامه «طلوع مردگان» "رومرو" فیلمبرداری شد. تنها دلیل این باور نیز تغییر نام «طلوع مردگان» به «زامبی2» بود(کلمه طلوع معمولا با زامبی در دیگر کشور ها به کار می رود.)
اوایل دهه 80 معرفی زامبی ها در فیلمهای چینی و آسیایی که اغلب با هنر مادی و ادغام فیلمهای ترسناکی که زامبی ها را به عنوان موجوداتی متحرک با قدرت جادو و با هدف نبرد مشخص می کردند جالب توجه بود. اگرچه این ایده هرگز کشش لازم را برای تبدیل شدن به یک ژانر فرعی ترسناک نداشت، امروزه اما زامبی ها هنوز به عنوان موجودات شرورهنر مادی در برخی فیلمها استفاده می شوند.
«جهنم مرده های زنده»(1981) اولین فیلمی که به وجود آمدن و تکثیر زامبی ها را به یک نوع گاز موتوژنیک نسبت می داد، بعدها با گاز تریکسین در فیلم 1985 "دن اوبانون"؛ «بازگشت مرده های زنده» مورد تقلید قرار گرفت. «بازگشت مرده های زنده» مایه های کمدی بیشتری از فیلمهای "رومرو" داشت و اولین فیلمی بود که زامبی ها را به عنوان موجوداتی که به مغز انسان به جای جسم او میل پیدا می کردند، شخصیت بخشید(این موضوع سبب ایجاد واژه ی مغز به عنوان بخشی از ادبیات زامبی ها نیز شد) و همچنین منبعی برای کلیشه های آشنای امروزیِ دریدن مغز توسط زامبی ها که همه جا می بینیم بود.
اواسط دهه 80 تعداد اندکی فیلم زامبی تولید شد. مجموعه «مرگ اویل»(که در نوع خود بسیار تاثیرگذار و قابل توجه بود) اما از لحاظ فنی فیلم زامبی نبودند، ولی به هر حال فیلمهایی دارای مضمون اهریمنی بودند. «جان بخشی دوباره»(1985) که با بی دقتی تمام بر اساس داستان "لوورکرافت" ساخته شده بود خارج از این ژانر فرعی قرار گرفت و متفق القول صدای همه منتقدان را در آورد و البته به موفقیتی نسبی نیز دست یافت، با این حال تقریبا «روز مردگان»(1985) را از لحاظ بازگشت سرمایه پشت سر گذاشت. توصیف دقیق "لوورکرافت" در باره فیلم قابل توجه است: "زامبی ها در این فیلم با زامبی های دیگر فیلم های دوران های دیگری سازگار است. و احتمالا تماشاگر از اینکه آنها تقریبا از داستان های زمان 1921 تا به حال هیچ تغییری نکرده اند منزجر خواهد شد." فیلم 1988 "وس کریون"؛ «مار و رنگین کمان» که بر اساس کتاب داستانهای واقعی "وید دیویس" بود تلاش کرد تا دوباره ژانر فرعی زامبی ها را با ریشه های وودو- هائیتی که از آن الهام می گرفت مرتبط سازد.
فیلم هر دو احتمال ماوراءالطبیعه و علمی بودن برای زامبی ها و دیگر جنبه های وودو را مطرح می کند اگرچه توضیحات علمی آنها مانند کاربرد سم تترودوتوکسین با اعتراض مجامع علمی مواجه شد.
فیلم بازگشت خوبی بود و موفقیت مالی نسبی هم بدست آورد و از این نظر که شاید تنها فیلم زامبی با عقاید وودوی جدی زمان های اخیر بود نیز قابل توجه است(آخر هفته در برنیز 2 در واقع به این اندازه جدی نبود). همچنین در سال 1988 زامبی های "رومرو" که در فیلم «پیکر مومی» خلق شدند به نوعی فیلم را به دنیای «فیلم شب مرده های زنده» بردند.
پس از اواسط دهه 80 این ژانر فرعی بیشتر به شبکه زیزمینی محدود شد. محصولات جدید شامل فیلم خون آلود "پیتر جکسون" «مغز مرده»(1992) که همزمان با عنوان «زنده مرده» در آمریکا پخش شد. فیلم کمیک "باب بالابان"؛ « گذشته دوست پسر من»(1993) که در آن یک پسر دبیرستانی می خواهد که عشقش به یک دختر و همچنین به جسم و گوشت انسان را ابراز کند. و فیلم "مایکلسواوی"Dellamorte Dellamore»(1994)» که همزمان با عنوان «مرد گورستان» در آمریکا پخش شد. چندین سال بعد زامبی ها رنسانسی را در سینمای کم خرج آسیا با هجوم ناگهانی فیلمهای گوناگونی مثل «زامبی زیستی»(1998)، «صفر وحشی»(1999)، «به دردنخور»(1999)، «مقابله»(2000) و«(2001) «Stacy به وجود آوردند.
در فیلم 1993 دیزنی با عنوان «تردستی» یک زامبی خوب به نام "بیلی باتچرسون" با بازی "دوگ جونز" معرفی شد که در عین حال به عنوان نوعی زامبی جدید با هوش، نجیب، مهربان و قهرمان نشان داده شده بود.
آغاز هزاره جدیدهمزمان با موفقیت در گیشه در طول یک دهه بود که ژانر فرعی زامبی ها یک حیات مجدد را تجربه می کرد: فیلمهایی همچون «رزیدنت اویل»(2002،2004،2007)،دوباره سازی «طلوع مردگان»(2004)، فیلمهای انگلیسی «28 روز بعد» و «28 هفته بعد»(2002 ،2007) و تقلید «شان مردگان»(2004). این علاقه جدید به "رومرو" این اجازه را داد تا چهارمین اثرش را از سری فیلمهای زامبی بسازد؛ «سرزمین مردگان» که در تابستان 2005پخش شد. "رومرو" اخیرا با ساخت فیلم «خاطرات یک مرده»(2008) به دوران آغازین این فیلمها برگشته است. این نکته نیز قابل توجه است که نمایش زامبی ها که به طور روزافزونی طرفدارانی پیدا می کند از نظر زیستی میتواند روی مردم تاثیر گذاشته و آنها را آلوده کند که این احتمالا بیشتر به خاطر سری فیلمهای «28 روز بعد» و «رزیدنت اویل» است. اخیرا فیلم(2008)«Colin» محصول انگلستان گامهایی را در استفاده از مهارت دوربین روی دست برای نمایش از نقطه دید زامبی که به شخصیت اصلی فیلم حمله می کند برداشته است. در عین حال برخی از خاطرات زندگی پیش از خروج از گور آنها را تداعی می کند.
این فیلم در جشنواره کن 2009 نمایش داده شد و توسط کمپانی کالیدوسکوپ در بریتانیا در تاریخ 31 اکتبر 2009 پخش شد. فیلم «لغزش»(2006) زامبی ها را در قالب موجوداتی که به انگلهای بیگانه آلوده می شوند تصویر می کند و «سیاره وحشت» محصول 2007 که ظهور زامبی ها را به علت سلاحهای زیستی نسبت می دهد. فیلمهای کمدی «زامبی های پوست کن» و «سکه جعلی» نیز این رویکرد را داشتند.
به عنوان بخشی از این اقبال مجدد، نسخه های دی وی دی متعددی از فیلمهای زامبی وجود داشت که با بودجه بسیار کم فیلمسازان و با استفاده از تکنیک دیجیتال ساخته شده است. این فیلم ها غالبا در حراجی های آنلاین از طریق پخش کننده های خودشان به فروش می رسد یا اینکه مغازه های کرایه دهنده آنهار را اجاره می دهند و یا حتی به طور بین المللی در جاهایی مثل تایلند پخش می شوند.
مجله US Todayبیان می کند که "دار و دسته زامبی ها همه جا هستند به ویژه روی صحنه و در صفحه نمایش،هیچ چیز نمی تواند حمله آنها را متوقف کند"
در عین حال این نکته قابل توجه است که هجوم زامبی ها علاوه بر سینما در رسانه دیگری چون تلویزیون و همچنین هنرهایی چون موسیقی، ادبیات و همچنین صنعت بازی جای خود را باز کرده است.
«ومپایر ها»(خون آشام)
علل به وجود آمدن خون آشام ها بسیار است و در فرهنگ های مختلف با هم تفاوت دارد. در سنت های اسلاویچ و چینی هر شخصی که توسط یک حیوان به خصوص سگ یا گربه زخمی شده بود وحشت می کرد تا مبادا به یک Undead(موجوداتی که مرده اند ولی طوری رفتار می کنند گویی زنده هستند)تبدیل شود.همچنین زخمی که با آب جوش درمان نشده بود نیز در این خطر بود. در فرهنگ روس خون آشام ها به کسانی گفته می شد که یا جادوگرند یا افرادی هستند که در زمان حیات خود علیه کلیسا شورش کرده اند.
رسوم فرهنگی تمایلی به اینکه جسد تازه دفن شده به یک Undeadتبدیل شود ندارد به همین دلیل دفن جسد ها به صورت وارونه شایع بود. همانطور که اشیایی مثل داس نزدیک گور برای مقابله با هر شیطانی که وارد جسم می شود یا راضی کردن شخص مرده برای اینکه آرزو نکند از تابوتش خارج شود قرار می دادند. این روش نیز مانند شیوه قرار دادن سکه داخل دهان جسد برای پرداخت حق عبور به منظور گذشتن از رود استیکس در جهان اسفل در یونان باستان است.
این بحث هم مطرح بود که در عوض هر سکه قصد داشتند هر شیطانی را از ورود به جسم دفع کنند. و این احتمالا بر فرهنگ های خون آشامی نسل های بعدی تاثیر گذاشته است. این سنت در فرهنگ عامه نوین یونان درباره "وریکولاکاس" که یک قطعه موم وقطعه ای سفال با نوشته :عیسی پیروز است روی جسد می گذاشتند تا به یک خون آشام تبدیل نشود نیز صادق است. دیگر روشهای تجربه شده مشترک در اروپا از این جمله بود: ریختن دانه های خشخاش، ارزن یا شن و ماسه روی زمین در محدوده قبر به این نیت که خون آشام را تمام شب با استفاده از دانه های روی زمین مشغول کند. که این در نهایت باعث سفت شدن زانوها و زمین گیر شدن خون آشام مورد نظر می شد. این نیز نشان دهنده وجود یک سری خون آشام مبتلا به وسواس شمارش بود.
روایت های مشابه چینی بیان می کند که اگر یک خون آشام از یک کیسه برنج گذر کند ناچار است هر دانه ای را بشمارد. این شیوه ای است که در افسانه های شبه قاره هند و همچنین در داستان های ساحران و دیگر انواع شیاطین، ارواح خبیث یا دیگر موجودات در آمریکای جنوبی نیز با آن روبرو هستیم.
خون آشام اکنون به یک جزء ثابت در داستان ها تبدیل شده است. چنین داستان هایی با آغاز قرن هجدهم شروع شدند و با داستان های کوتاه در قرن نوزدهم ادامه یافتند که اولین و تاثیرگذارترین آنها «داستان خون آشام» "جان پولیدوری" محصول سال 1819 بود که در آن خون آشامی به نام "لرد روثون" را تصویر کرد. اعمال "لرد روثون" بیشتر در سری نمایشهای خون آشامی کشف شد که او نقش ضد قهرمان را ایفا می کرد. تم خون آشامی در مجموعه نشریاتی موسوم به مجلات ده سنتی همچون «وارنی خون آشام»(1847) ادامه یافت و بالاخره در برجسته ترین رمان خون آشامی تمام دوران «دراکولا برام استوکر» که در سال 1897 منتشر شد به اوج خود رسید. بعلاوه برخی نسبت ها و خصیصه ها نیز به عنوان عضو جدایی ناپذیر خون آشام ها ثبت شده است: دندان نیش و آسیب پذیری نسبت به نور خورشید که در دوره ای از قرن نوزده با "وارنی خون آشام" و "کنت دراکولا" که هر دوی آنها با دندانهای برآمده متولد شده بودند و «نسفراتوی مورنا» محصول 1922 که از نور خورشید وحشت داشت ظاهر شدند. شنل نیز در تولیدات صحنه ای دهه 20 با یک یقه بلند که توسط نمایشنامه نویسی به نام "همیلتون دین" برای کمک به غیب شدن خون آشام روی صحنه معرفی شد به وجود آمد. "لرد روثون" و "وارنی" قادر بودند با نور ماه قدرت بگیرند اگرچه هیچ پیش زمینه ای از آن در فرهنگ عامه وجود نداشت یا صریحا قید نشده بود. فنا ناپذیری نیز دیگر ویژگی است که عمیقا در ادبیات و فیلم های خون آشامی به آن پرداخته می شد که این نیز بیشتر به خاطر ارزش زندگی ابدی به وجود آمد، یعنی یک نیاز بی پایان به خون همچون گذشته.
خون آشام ها یکی از سرآمدترین و قدیمی ترین شکل های فیلم های ترسناک به حساب می آیند. خون آشام ها ثابت کرده اند که محتوایی غنی برای صنعت فیلم و بازی به شمار می روند. در بیشتر این نوع فیلم ها دراکولا شخصیتی اساسی است و بسیاری از فیلمهای اولیه نیز بر اساس شخصیت دراکولا یا بسیار به آن نزدیک بودند. فیلم هایی مثل فیلم برجسته صامت آلمانی1922؛ «نسفراتو» به کارگردانی "ف.و.مورنا" اولین فیلمی بود که دراکولا را تصویر کرد، اگرچه که نتوانست برای تقلید از نامها و شخصیت های دراکولا اجازه همسر استوکر را کسب کند و ناچار شد بسیاری از جنبه های فیلم را تغییر دهد. بعلاوه فیلم «دراکولای» یونیورسال محصول1931 با بازی "بلا لوگسی"، که اولین فیلم ناطقی بود که دراکولا را به نمایش گذاشت. این دهه چندین فیلم خون آشامی دیگر را به خود دید که مهمترین آنها «دختر دراکولا»(1936)است.
افسانه خون آشام وقتی که دراکولا برای نسل جدید با مجموعه مشهور فیلمهای کمپانی هامر با بازی "کریستوفر لی" تجلی کرد به صنعت سینما پیوست. فیلم موفق «دراکولا» محصول 1958 با بازی "لی" با هفت دنباله دیگر ادامه یافت. با آغاز دهه 70 خون آشام ها در فیلم ها با آثاری مثل «کانت یورگای خون آشام»(1970) گسترش یافتند: یک کنت افریقایی در 1972 به نام «بلاکولا»، یک فیلم خون آشامی نسفراتو مانند در 1979 به نام « «Salem’s Lotو دوباره سازی خود «نسفراتو» با عنوان «نسفراتوی خون آشام» با "کلاوس کینسکی" در همان سال از این مجموعه بودند. چندین فیلم نیز خون آشام ها را در قالب زن نشان داده و آنها را مخالف،همجنس باز و ستیزه جو به نمایش گذاشتند، مثل فیلم «عشاق خون آشام» محصول کمپانی هامر در سال 1970 که بر پایه رمان "کارمیلا" بود، اگرچه که خط داستانی هنوز پیرامون شخصیت مرکزی خون آشام بود. ماجرای خلبان "دن کورتیس" در مجموعه تلویزیونی 1972؛ «کولچاک:ساقه ساز شب» هم پیرامون یک گزراشگر به نام "کارل کولچاک" بود که یک خون آشام را درمنطقه لاس وگاس استریپ شکار می کند. فیلمهای بعدی آشفتگی بیشتری را در خط داستانی خود داشتند با کمی تمرکز بر شخصیت شکارچی خون آشام مانند «بلید» در فیلم کمیک مارول «بلید» و فیلم «بافی خون آشام» این مطلب روشن تر می شود. «بافی» در 1992 پخش شد که حاکی از حضور خون آشام ها در قاب تلویزیون بود. با این حال هنوز هم بعضی ها خون آشام را به عنوان یک سردسته نشان می دهند، مانند فیلم «گرسنه» (1993)، «مصاحبه با خون آشام»(1994) و دنبال غیر مستقیم آن «ملکه دوزخی» و مجموعه «نور ماه» محصول(2007). ولی در مجموع «دراکولای برام استوکر» فیلم قابل توجه 1992 تا به حال بهترین فیلم در این رابطه بوده است. این افزایش علاقه در طرح داستانی خون آشامی منجر به نمایش شخصیت خون آشام ها در فیلم ها شد، مانند «Underworld، Van «Helsing، فیلم روسی «تماشای شبانه» و مینی سریال دوباره سازی شده «»Salem’s Lot که هر دو در سال 2004 تولید شدند. مجموعه «گره های خونی» که نخستین بار در شبکه لایف تایم در سال 2007 نمایش داده شد، شخصیتی به نام "هنری فیتزروی"؛ پسر نامشروع هنری هشتم انگلستان که به یک خون آشام تبدیل شده بود و با یک کاراگاه اسبق زن در تورنتوی کنونی همراه می شد را تصویر می کرد. مجموعه سال 2008 شبکه HBOنیز با عنوان «خون واقعی» تصویری جنوبی از خون آشامان ارائه داد.
محبوبیت ادامه دار خون آشام به ترکیبی از دو عامل نسبت داده شده است: نمایش صحنه های غیر اخلاقی و ترس همیشگی از فانی شدن. دیگر مجموعه های خون آشامی که اخیرا پخش شده حماسه «گرگ و میش» است، که مجموعه فیلم هایی بر اساس کتابی با همین عنوان اثر خانم "استفان مه یر" است. و فیلم محصول سال2010 با عنوان «روزشکنان»، نیز پدیده خون آشامی را به عنوان یک بیماری ویروسی تصویر می کند و این مفهوم را که خون آشام ها نیمی از زندگی طبیعی جدید خود را با قهوه و خون تکمیل می کنند.
منبع:http://www.cinemanegar.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb
/ج