زمينهسازي براي ظهور؛ آرمان انقلاب اسلامی
اشاره: 22 بهمن 57 نقطه عطفي در حيات سياسي ـ اجتماعي ملت ايران و روز پیروزی نهضت اسلامي به رهبري امام خميني(ره) است. نهضتي که با بهرهگيري روشنبينانه از آموزههاي شيعي به ويژه فرهنگ شهادتطلبيِ برخاسته از قيام عاشورا و فرهنگ مهدويت و انتظار توانست به حاکميت استبداد داخلي و استعمار خارجي بر سرنوشت مردم ولايتمدار ايران خاتمه دهد و نخستين حکومت شيعي تمام عيار را در اين کشور مستقر سازد.
سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی فرصت مناسبي براي بازخواني يکي از مباني مهم اعتقادي اين انقلاب؛ يعني تلاش براي زمينهسازي ظهور امام مهدي(ع) به عنوان وظيفه و تکليفي شرعي در دوران غيبت است.
با بزرگداشت ياد و نام امام خميني(ره) و همه شهيداني که به شوق ياري امام زمان(ع) رهرو راه آن امام شدند، به بررسي اجمالي نظريه لزوم زمينهسازي براي ظهور و برخي از مهمترين مباني آن ميپردازيم.
1. تبيين نظريه
براي روشنتر شدن ديدگاه امام خمینی(ره) دراينباره، به گزيدهاي از رهنمودهاي ايشان در سه بخش اشاره ميکنيم. در بخش اوّل، ديدگاه امام راحل(ره) را در زمينه وظايف منتظران در عصر غيبت و تكليف آنها در زمينة فراهم كردن شرايط ظهور، در بخش دوم، ديدگاه ايشان را دربارة نقش انقلاب اسلامي در زمينهسازي ظهور امام مهدي(ع) و در بخش سوم ديدگاه آن رهبر فرزانه را در زمينه ضرورت تشکيل حکومت جهاني اسلام به عنوان يکي از مهمترين اهداف انقلاب اسلامي بررسي ميکنيم:
1ـ1. وظایف منتظران در عصر غیبت
حضرت امام(ره) با ژرفانديشي تمام، انتظار فرج را «انتظار قدرت اسلام» معنا كرده و فراهم آوردن مقدمات ظهور را يكي از وظايف منتظران ميدانست:
«همة ما انتظار فرج داريم و بايد در اين انتظار، خدمت كنيم. انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است و ما بايد كوشش كنيم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پيدا كند و مقدمات ظهور انشاء الله تهيه بشود».1
ايشان در يكي ديگر از سخنان خود با نقد ديدگاههاي موجود دربارة انتظار، ديدگاه خود در اين زمينه را اينگونه بيان ميكند:
«البته اين پر كردن دنيا را از عدالت، اين را ما نميتوانيم بكنيم. اگر ميتوانستيم، ميكرديم، امّا چون نميتوانيم بكنيم، ايشان بايد بيايند. الآن عالم پر از ظلم است. شما يك نقطه هستيد در عالم، عالم پر از ظلم است. ما بتوانيم جلوي ظلم را بگيريم، بايد بگيريم؛ تكليمان است. ضرورت اسلام و قرآن تكليف ما كرده است كه بايد برويم همه كار را بكنيم، امّا نميتوانيم بكنيم. چون نميتوانيم، بايد او بيايد تا بكند، ولي بايد فراهم كنيم كار را. فراهم كردن اسباب این است كه كار را نزديك بكنيم، كار را همچو بكنيم كه مهيا بشود عالم براي آمدن حضرت».2
از اين سخنان، ديدگاه امام راحل(ع) دربارة زمينهسازی ظهور به خوبي روشن ميشود.
1-2. نقش انقلاب اسلامي در زمينهسازي براي ظهور امام مهدي(ع)
از سخناني كه حضرت امام(ره) در دورههاي مختلف انقلاب اسلامي ايراد فرمودند، به خوبي استفاده ميشود كه ايشان برپايي انقلاب اسلامي و استقرار نظام جمهوري اسلامي در ايران را دو منزلگاه در طريق رسيدن به سر منزل مقصود و تشكيل حكومت عدل مهدوي ميدانست و بر اين باور بود كه بايد با اجراي كامل احكام اسلامي در عصر غيبت، زمينه را براي ظهور امام مهدي(ع) فراهم آورد. در اينجا برخي از اين سخنان را مرور ميكنيم:
«اميدوارم كه اين انقلاب يك انقلاب جهاني بشود و مقدمه براي ظهور حضرت بقيـ[الله ـ ارواحنا له الفداء ـ باشد».3
«اميد است كه اين انقلاب جرقه و بارقهاي الهي باشد كه انفجاري عظيم در تودههاي زير ستم ايجاد نمايد و به طلوع فجر انقلاب مبارك حضرت بقيـ[الله ـ ارواحنا لمقدمه الفداء ـ منتهي شود».4
«من اميدوارم كه ما به مطلوب حقيقي برسيم و متصل بشود اين نهضت به نهضت بزرگ اسلامي و آن نهضت ولي عصر(ع) هست».5
«ان شاءالله اسلام را آن طور كه هست در اين مملكت پياده كنيم و مسلمين جهان نيز اسلام را در ممالك خودشان پياده كنند... و زور و ظلم و جور از دنيا برطرف بشود و مقدمه باشد براي ظهور ولي عصر ـ ارواحنا له الفداء ـ ».6
«خداوندا بر ما منت بنه و انقلاب اسلامي ما را مقدمه فروريختن کاخهاي ستم جباران و افول ستاره عمر متجاوزان در سراسر جهان گردان و همه ملتها را از ثمرات و برکات وراثت و امامت مستضعفان برخوردار فرما».7
«خداوند همه ما را از قيدهاي شيطاني رها فرمايد تا بتوانيم اين امانت الهي را به سر منزل مقصود برسانيم و به صاحب امانت، حضرت مهدي موعود ـ ارواحنا لمقدمه الفداء ـ رد كنيم».8
3-1. حكومت جهاني اسلام، هدف اصلي انقلاب اسلامي
حضرت امام خميني(ره) در سراسر دوران مبارزه هرگز هدف خود را در از بين بردن استبداد داخلي و مبارزه با استعمار خارجي در كشور ايران محدود نكرده بود. ايشان در پي گسترش حاكميت اسلام در سراسر جهان و كوتاه كردن دست ابرقدرتها از همه كشورهاي اسلامي بود. ايشان، حركت خود را در راستاي قيام جهاني موعود(ع) ميديد و انقلاب اسلامي ايران را مقدمهاي براي انقلاب عظيم مهدوي ارزيابي ميكرد. از همين رو، تشكيل حكومت اسلامي در ايران هيچ گاه سبب نميشد ايشان از حركت باز ايستد و حكومت جهاني مهدي موعود را به فراموشي سپارد:
«[...] جنبشي كه از طرف مستضعفان و مظلومان جهان عليه مستكبران و زورمندان شروع شده و در حال گسترش است، اميد بخش آتيهاي روشن است و وعده خداوند تعالي را نزديك و نزديكتر مينمايد. گويي جهان مهيّا ميشود براي طلوع آفتاب ولايت از افق مكّه معظّمه و كعبه آمال محرومان و حكومت مستضعفان. از پانزدهم خرداد 42 كه حكومت مستكبران جبار در اين سرزمين به اوج خود رسيده بود و ميرفت تا عربده شوم «أنا ربّكم الأعلي» از حلقوم فرعون زمان طنين افكند، تا 22 بهمن 57 كه پايه حكمراني جبّاران عصر در اين مرز و بوم فرو ريخت و تخت و تاج دو هزار و پانصد ساله فرعونگونه ستمشاهي به دست تواناي زاغهنشينان و ستمديدگان تاريخ بر باد رفت و طومار تاراجگريها و حكمفرماييهاي شيطان بزرگ و شيطانكهاي وابسته و پيوسته به آن درهم پيچيده شد، ايامي معدود بيش نبود، [... ]ولي تحوّلي كه كمتر از صد سال بعيد به نظر ميرسيد با تقدير خداي بزرگ در اين ايّام معدود و ساعات محدود تحقّق يافت و جلوهاي از وعده قرآن كريم نورافشاني كرد و چه بسا كه اين تحول و دگرگوني، در مشرق زمين و سپس در مغرب و اقطار عالم تحقق يابد: «وليس من الله بمستنكر» كه دهر را در ساعتي بگنجاند و جهان را به مستضعفان، اين وارثان ارض بسپارد و آفاق را به جلوه الهي ولي الله الأعظم، صاحب العصر ـ أرواحنا له الفداء ـ روشن فرمايد و پرچم توحيد و عدالتي الهي را در عالم بر فراز كاخهاي سپيد و سرخ مراكز ظلم و الحاد و شرك به اهتزاز درآورد. «و ما ذلك علي الله بعزيز».9
امام راحل با ژرفانديشي تمام و با پشتوانه عظيم اعتقاد به انقلاب جهاني حضرت حجت(ع)، مسئولان نظام را از اينكه تنها به ايران بينديشند، برحذر داشت و فرمود:
«مسئولان ما بايد بدانند كه انقلاب ما محدود به ايران نيست. انقلاب مردم ايران، نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداري حضرت حجّت ـ ارواحنا له الفداء ـ است كه خداوند بر همه مسلمانان و جهانيان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد، مسائل اقتصادي و مادي اگر لحظهاي مسئولين را از وظيفهاي كه بر عهده دارند، منصرف كند، خطري بزرگ و خيانتي سهمگين را به دنبال دارد. بايد دولت جمهوري اسلامي تمامي سعي و توان خود را در اداره هر چه بهتر مردم بنمايد و اين بدان معنا نيست كه آنها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهاني اسلام است، منصرف كند».10
از اين رهنمود به خوبي استفاده ميشود كه امام خميني(ره)، تشکيل حکومت جهاني اسلام را يکي از مهمترين اهداف انقلاب اسلامي ميدانست. از همين رو، معتقد بود كه مسئولان نظام جمهوري اسلامي بايد همه تلاش خود را براي ايجاد اين حکومت به کار برند و متوجه باشند پرداختن به برنامههاي توسعه، حتي يك لحظه، آنها را از اين هدف بزرگ بازندارد؛ چون غفلت از آن، «خطري بزرگ و خيانتي سهمگين را به دنبال دارد».
2. مباني نظريه
1-2. نياز هميشگي به حجت
در اعتقاد اسلامي، بشر همواره نيازمند هدايتگر است. به همين دليل، از ابتداي آفرينش انسان تاكنون هيچگاه جهان از پيامبران و امامان هدايتگري كه حجتهاي خدا بر بندگانش هستند، خالي نبوده است. بر اساس اين اعتقاد، اگر بر روي كره زمين تنها دو نفر باقي مانده باشند، يكي از آنها حجت الهي خواهد بود.11 دانشوران شيعه اين موضوع را تحت عنوان «اضطرار به حجت» (ناگزيري از حجت) مطرح ساختهاند.12 امام محمد باقر(ع) دراينباره ميفرمايد:
«به خدا سوگند، خداوند از روزي كه آدم(ع) قبض [روح] شد، هيچ سرزميني را از پيشوايي كه [مردم] به وسيله او به سوي خدا هدايت ميشوند، خالي نگذاشته است. اين پيشوا، حجت خدا بر بندگانش است و هرگز زمين بدون امامي كه حجت خدا بر بندگانش باشد، باقي نميماند».13
امام صادق(ع) نيز در همين زمينه ميفرمايد:
«تا زماني كه زمين پابرجاست، در آن براي خداي تعالي حجتي است كه حلال و حرام را [به مردم] ميشناساند و [آنها را] به راه خدا فراميخواند. حجت خدا از روي زمين برداشته نميشود مگر تا چهل روز پيش از برپايي رستاخيز. پس آنگاه كه حجت خدا برداشته شد، در توبه بسته ميشود و ايمان كسي كه پيش از برداشته شدن حجت ايمان نياورده است، براي او سودي نخواهد داشت».14
نياز هميشگي به حجتهاي الهي ريشه در اين واقعيت دارد كه آدمي براي پيمودن مسير هدايت و دست يافتن به حقيقت هستي همواره نيازمند راهنمايي انسانهاي شايستهاي است كه از سوي خداي متعال به اين منظور برگزيده شده و رسالت هدايت و راهبري آدميان را برعهده گرفتهاند.
پرسشي كه در اينجا ممكن است مطرح شود اين است كه با وجود كتابهاي آسماني چه نيازي به اين انسانهاي برگزيده وجود دارد؟ در پاسخ اين پرسش بايد گفت: اولاً كتابهاي آسماني خود نيازمند مفسر و مبيّن هستند و ثانيا اين كتابها بدون وجود حجتهاي الهي دچار تحريف و تبديل يا تأويل و تفسيرهاي بياساس ميشوند تا آنجا كه حق بر مردم مشتبه شده و انسانها بيش از پيش دچار سردرگمي ميگردند. ازاينرو، همواره بايد در كنار كتابهاي آسماني انسانهاي برگزيدهاي به عنوان مفسر و مبين كلام خدا وجود داشته باشد.
قرآن كريم نيز به اين واقعيت توجه كرده و رسول گرامي اسلام(ص) را عهدهدار تبيين و توضيح آنچه بر مردم نازل شده، قرار داده است:
«و أنزلنا إليك الذّكر لتبيّن للنّاس ما نزّل إليهم و لعلّهم يتفكّرون؛15 و اين قرآن را به سوي تو فرود آورديم تا براي مردم آنچه را به سوي ايشان نازل شده است توضيح دهي، و اميد كه آنان بينديشند».
بديهي است، پس از رسول خدا(ص) هم بايد همواره كساني وجود داشته باشند كه با تبيين و تفسير قرآن مردم را در پيمودن طريق هدايت ياري و آنها را از افتادن به راههاي انحرافي حفظ كنند.
از برخي مناظرههاي ياران امامان معصوم(ع) با مخالفان خود كه محتواي آنها به تأييد امامان رسيده است، نيز ميتوان به چرايي نياز هميشگي بشر به حجتهاي الهي پي برد. گزارش يكي از اين مناظرهها را مرور ميكنيم:
«منصور بن حازم گويد: به امام صادق(ع) عرض كردم: همانا خدا برتر و بزرگوارتر از اين است كه به آفريدگانش شناخته شود، بلكه آفريدگان به خدا شناخته ميشوند. [آن حضرت] فرمود: راست گفتي. عرض كردم: كسي كه بداند براي او پروردگاري است سزاوار است كه بداند براي آن پروردگار خشنودي و خشم است و خشنودي و خشم او جز به وسيله وحي يا فرستاده او شناخته نميشود. كسي كه بر او وحي نازل نميشود بايد كه در جستوجوي پيامبران باشد و چون ايشان را بيابد بداند كه ايشان حجت خدايند و اطاعتشان لازم است.
من به مردم (سنيان) گفتم: آيا شما ميدانيد كه رسول خدا(ص) حجت خدا بر آفريدگانش بود؟ گفتند: آري. گفتم: هنگامي كه رسول خدا(ص)درگذشت حجت خدا بر آفريدگانش كيست؟ گفتند: قرآن. [گفتم:] من در قرآن نظر كردم و ديدم مرجئه،16 قدريه17 و [حتي] زنديقي18 كه به آن ايمان ندارد، در مناظره براي غلبه بر ديگران به آن استدلال ميكنند، پس دانستم كه قرآن بدون قيّم (برپادارنده) حجت نيست و هر چه آن برپا دارنده درباره قرآن بگويد، حق است. آنگاه به ايشان گفتم: برپادارنده قرآن كيست؟ گفتند: ابن مسعود قرآن را ميدانست، عمر هم ميدانست، حذيفه هم ميدانست. گفتم: تمام قرآن را؟ گفتند: نه، [گفتم:] من كسي را جز علي(ع) نديدم كه بگويد همه قرآن را ميداند. و هنگامي كه در ميان مردم چيزي رخ ميداد كه [همه در پاسخ آن در ميماندند و به هر كس مراجعه ميكردند] ميگفت: نميدانم [تنها او بود] كه ميگفت: ميدانم. پس گواهي ميدهم كه علي(ع)برپادارنده قرآن، [امام] مفترض الطاعـ[ و حجت بر مردم پس از رسول خدا(ص) بود. هر آنچه او درباره قرآن بگويد حق است. آنگاه حضرت فرمود: خدايت رحمت كند».19
از اين مناظره نيز ميتوان دريافت كه كتاب الهي به تنهايي براي هدايت بشر كافي نيست و همواره بايد در ميان مردم كسي كه آشنا به كتاب خداست حضور داشته باشد تا با تبيين و تفسير آن كتاب، راه هدايت را به انسانها نشان دهد.
نياز هميشگي انسان به حجت خدا يا به تعبير کتابهاي روايي «اضطرار به حجت»، چنانکه گفته شد، به دليل نقشهاي بيبديل حجتهاي الهي در هدايت و رشد کمال انسان است. حجتهاي الهي در اعتقاد شيعه واليان امر، راهنمايان به سوي خدا، جايگاههاي علم الهي، مفسران وحي، پايههاي توحيد، مايههاي ثبات و پايداري جهان، وسيلههاي نجات و رستگاري امت، معيارهاي تشخيص حق و باطل، بيان کننده حلال و حرام الهي و ... ميباشند.20
البته نبايد از نظر دور داشت كه در برخي روايات به امكان بهرهمندي مردم از حجتهاي الهي در زمان غيبت سخن به میان آمده است، همچنانكه مردم از خورشيد پشت ابر هم بهرهمند ميشوند. ولي روشن است كه هرگز بهرهمندي از حجتهاي الهي در زمان غيبت مانند بهرهمندي مستقيم از آنها نيست.
2ـ2. نقش مردم در غيبت و استمرار آن
يکي ديگر از مباني نظريه لزوم زمينهسازي براي ظهور امام مهدي(ع) توجه به نقش مردم در غيبت و استمرار آن است. براي روشن شدن اين نقش برخي از اموري را که در روايات از آنها به عنوان فلسفه غيبت ياد شده است، بررسي ميکنيم:
الف)ستم پيشه بودن انسانها
از برخي روايات چنين برميآيد كه علت يا فلسفه غيبت، ستمپيشه بودن انسانها بوده است. در روايتي كه از امام علي(ع)نقل شده، در اين زمينه چنين آمده است:
«بدانيد كه زمين از حجت خداي عز و جل خالي نميماند، ولي گاهي خداوند به دليل ستم و اسرافي كه آفريدگان بر خودشان روا ميدارند، حجتش را از آنها مخفي ميدارد».21
اين موضوع براي هر پژوهشگر تاريخ زندگاني ائمه دوازدهگانه شيعه(ع) مسلّم است كه هر چه از عصر امام علي(ع)بيشتر فاصله ميگيريم، ميزان حضور امامان معصوم در متن وقايع جامعه كاهش مييابد. فشار و تهديدهاي خلفاي جور از يك سو و نااهلي مردم زمانه از سوي ديگر نيز سبب ميشود كه روز به روز از تعداد ياران باوفا گرداگرد ائمه عصر كم شود و در نتيجه، ايشان، خود را در غربت و تنهايي بيشتري احساس كنند. به بيان ديگر، جامعه اسلامي روز به روز شايستگي خود را براي پذيرش امام معصوم بيشتر از دست داد تا جايي كه هر چه به عصر غيبت صغرا نزديكتر ميشويم، از ارتباط مستقيم ائمه با مردم و حضور عملي ايشان در جامعه كاسته ميشود.
اين نكته در زندگاني امام هادي(ع) و امام عسكري(ع) به خوبي مشهود است. امام هادي(ع) حدود سي سال پيش از ميلاد امام عصر(ع)، رفته رفته ارتباط خود را با مردم زمان خويش كم كرد و جز با شمار اندكي از ياران خاص خود تماس نميگرفت. امام عسكري(ع)نيز در عصر خود بيشتر با نامهنگاري با ياران خود ارتباط برقرار ميكرد و بسياري از امور شيعيان خود را از طريق نمايندگان و وكيلان خويش حل و فصل ميكرد و كمتر با آنها به طور مستقيم روبهرو ميشد. البته شايد بتوان در پيش گرفتن اين سيره از سوي اين دو امام بزرگوار را اقدامي در جهت زمينهسازي براي غيبت امام مهدي(ع) تفسير كرد، ولي با در نظر گرفتن شرايط كلي جامعه اسلامي در آن روزگار، اين موضوع كه آن بزرگواران به دليل نااهلي مردم زمانه در غربت و تنهايي به سر ميبردند، چندان دور از ذهن نيست.
براي روشنتر شدن اين موضوع، عبارتي را كه مسعودي در «إثبات الوصيـ[» آورده است، نقل ميكنيم:
روايت شده كه ابوالحسن عسكري [امام هادي(ع)] خود را از بسياري از شيعيان پوشيده ميداشت و جز تعداد اندكي از ياران خاص آن حضرت، ايشان را نميديدند و هنگامي كه امر [امامت] به ابومحمد [امام حسن عسكري(ع)] منتقل شد، ايشان چه با ياران خاص خود و چه با مردم عادي از پشت پرده سخن ميگفت مگر هنگامي كه آن حضرت براي رفتن به دارالخلافه از خانه خارج ميشد. اين شيوه تنها از سوي آن امام و پيش از ايشان از سوي پدرشان در پيش گرفته شد تا مقدمهاي براي غيبت صاحب الزمان باشد و مردم با اين شيوه خو بگيرند و غيبت را انكار نكنند.22
بعضي تاريخنگاران، كلام مسعودي را مبالغهآميز توصيف كردهاند،23 ولي در مجموع، از اين كلام و به قرينه ديگر اسناد تاريخي ميتوان استناد كرد كه ارتباط امام هادي و امام عسكري(ع) با جامعه بسيار كاهش يافته بود و آن دو امام بر شيوه ائمه پيش از خود نبودند و ارتباط چنداني با مردم نداشتند.
بنابراين، ميتوان گفت چون ميان قابليتها و شايستگيهاي ذاتي مردم براي پذيرش امام معصوم(ع) و ميزان حضور امام در جامعه، ارتباط متقابلي وجود دارد، به هر اندازه كه جامعه شايستگي خود را از دست دهد و از ارزشهاي الهي فاصله بگيرد، امام معصوم نيز كه يكي از تجليات رحمت الهي به شمار ميآيد، از جامعه فاصله ميگيرد و از حضور خود در جامعه ميكاهد؛ زيرا رحمت الهي در جايي فرود ميآيد كه سزاوار رحمت باشد.
در قرآن كريم ميخوانيم:
«ذلك بأنّ الله لميك مغيّرا نعمةً أنعمها علي قومٍ حتّي يغيرّوا ما بأنفسهم...؛ اين [كيفر] بدان سبب است كه خداوند، نعمتي را كه بر قومي ارزاني داشته است، تغيير نميدهد مگر آنكه آنان آنچه را در دل دارند، تغيير دهند..».24
به بيان ديگر، به مصداق قاعده يادشده كه قرآن كريم بيان ميدارد. آنگاه كه جامعه اسلامي دگرگون شد و مسلمانان از نظر دروني تغيير يافتند و ارزشهاي الهي خود را از دست دادند، خداوند نيز نعمت وجود امام معصوم(ع) در ميان مردم را كه از بزرگترين نعمتهاي الهي به شمار ميآيد، از آنها گرفت و امام از ديدگان مردم پنهان شد. شاهد بر اين مدعا روايتي است كه از امام باقر(ع) نقل شده و در آن آمده است: «هنگامي كه خداوند از آفريدگانش خشمگين شود، ما [اهل بيت ]را از مجاورت با آنها دور ميسازد».25 آن حضرت در جايي ديگر ميفرمايد:
«هرگاه خداوند مجاورت قومي را براي ما نپسندد، ما را از ميان ايشان بيرون ميبرد».26
باشد تا با گذشت سالها، مردم به خسارت بزرگي كه از ناحيه نبود معصوم در ميان خود متحمل شدهاند، پي ببرند و بار ديگر آماده پذيرش نعمت بزرگ الهي؛ يعني حضور مستمر امام معصوم(ع) در جامعه شوند.
ب)نبود ياران وفادار براي امام
از روايات متعددي استفاده ميشود كه استمرار غيبت امام مهدي(ع) و ظهور نكردن آن حضرت، به دليل يافت نشدن ياران وفادار به تعداد لازم؛ يعني سيصد و سيزده نفر است كه از آن جمله ميتوان به روايت نقل شده از امام موسي كاظم(ع) اشاره كرد. در اين روايت، ايشان خطاب به يكي از ياران خود ميفرمايد:
«...اي پسر بكير! من به تو سخني را ميگويم كه پدران من نيز پيش از من آن را بر زبان راندهاند و آن اين است كه اگر در ميان شما به تعداد كساني كه در جنگ بدر [با پيامبر اكرم(ص) ] بودند، [ياران مخلص] وجود داشت، قيامكننده ما [اهل بيت] ظهور ميكرد».27
اين موضوع از روايتي نيز كه نعماني آن را در كتاب خود، از امام صادق(ع) نقل كرده است، استفاده ميشود:
«يكي از ياران امام صادق(ع) بر آن حضرت وارد شد و عرضه داشت: فدايت گردم؛ به خدا سوگند، من تو را دوست ميدارم و هر كس كه تو را دوست دارد، دوست دارم. اي آقاي من! چهقدر شيعيان شما فراوانند! آن حضرت فرمود: آنان را بشمار. عرض كرد: بسيارند. آن حضرت فرمود: آنها را ميتواني بشماري؟ عرض كرد: آنها از شمارش بيرونند. حضرت ابوعبدالله [امام صادق](ع)فرمود: ولي اگر آن شمارهاي كه توصيف شده است؛ يعني سيصد و اندي تكميل ميشد، آنچه در پي آنيد، رخ ميداد..».28
امام جواد(ع) در روايتي پس از معرفي قائم آل محمد(ع) بر اين نكته تصريح ميكند كه فراهم شدن تعداد مشخص از ياران آن حضرت (سيصد و سيزده نفر) شرط تحقق ظهور است. ازاين روايت نيز ميتوان استفاده كرد كه استمرار غيبت به دليل نبود تعداد مورد نياز ازياران وفادار است:
«او همان كسي است كه زمين برايش در هم پيچيده ميشود و هر سختي برايش هموار ميگردد [و] ياران او به تعداد اهل بدر ـ سيصد و سيزده نفر ـ از اطراف زمين به گرد او جمع ميشوند و اين همان سخن خداي عزّ و جلّ است كه فرمود: «هر كجا باشيد، خداوند همگي شما را [به سوي خود باز] ميآورد. در حقيقت، خدا بر همه چيز تواناست».29 پس هنگامي كه اين تعداد از اهل اخلاص جمع شدند، خداوند امر او را آشكار ميكند و آنگاه كه ده هزارنفر براي او كامل شد، به اذن خداي عزّ و جلّ خروج ميكند».30
گفتني است شيخ مفيد(ره) نيز در يكي از رسالههاي خود بر اين موضوع تأكيد ميكند كه فراهم نبودن تعداد مورد نياز از ياران برگزيده، يكي از دلايل استمرار غيبت است. او مينويسد:
«در مجلس يكي از رؤسا حاضر شدم، بحثي در امامت مطرح و به گفتوگو درباره غيبت [امام زمان(ع)] منجر شد. صاحب آن مجلس گفت: «آيا شيعه از جعفر بن محمد(ع) روايت نميكند كه: اگر به تعداد اهل بدر ـ سيصد و اندي نفر ـ براي امام جمع شوند، خروج با شمشير بر ايشان واجب ميگردد؟» گفتم: اين حديث روايت شده است. گفت: ما يقين داريم كه تعداد شيعيان در اين زمان چندين برابر تعداد اهل بدر هستند، پس چهطور با وجود روايت ياد شده، غيبت براي امام جايز ميباشد؟ در پاسخ او گفتم: هر چند تعداد شيعيان در اين زمان چندين برابر تعداد اهل بدر است و اگر به تعداد جماعت اهل بدر، اجتماع كنند، ديگر امام نميتواند تقيه كند و ظهور بر او واجب ميشود، ولي در اين زمان هنوز اين تعداد با ويژگيها و صفاتي كه در اهل بدر وجود داشت، محقق نشده است؛ زيرا لازم است كه اين جماعت در ويژگيهايي چون شجاعت، صبر بر مرگ، اخلاص در جهاد، ترجيح آخرت بر دنيا، پيراستگي باطني از عيوب و سلامتي عقلي سرآمد باشند و در هنگام كارزار سستي و درنگ نورزند... و همه شيعيان اين ويژگيها را ندارند. اگر خداوند تعالي ميدانست كه در ميان آنها اين تعداد افراد با ويژگيهاي يادشده وجود دارد، قطعا امام(ع) ظهور ميكرد و بعد از اجتماع اين افراد به اندازه يك چشم برهم زدن هم غايب نميشد، ولي روشن است كه واقعيت اينگونه نيست و ازاينرو، غيبت بر امام رواست.31
ج) آماده نبودن جوامع بشري
امام عصر(ع) در يكي از توقيعهاي خود مطلبي را بيان ميكنند كه شايد بتوان از آن استفاده كرد كه علت استمرار غيبت آماده نبودن جوامع بشري، به طور عام، و جوامع شيعي، به طور خاص، است. آن حضرت ميفرمايد:
«اگر شيعيان ما كه خداوند توفيق طاعتشان دهد، در راه ايفاي پيماني كه بر دوش دارند، همدل ميشدند، ميمنت ديدار ما از ايشان به تأخير نميافتاد و سعادت ديدار ما زودتر نصيب آنان ميگشت؛ ديداري بر مبناي شناختي راستين و صداقتي از آنان نسبت به ما».32
برخي فقيهان و متكلمان بزرگ شيعه نيز اين موضوع را كه علت غيبت، فراهم نبودن زمينه براي ظهور و آماده نبودن جوامع بشري است، تأييد كردهاند كه از آن جمله ميتوان به شيخ طوسي و خواجه نصيرالدين طوسي(ره) اشاره كرد.
شيخ طوسي هنگام بحث از حكمت و سبب غيبت، ابتدا به شرح ديدگاه خود در اين زمينه پرداخته است و پس از بحث و بررسيهاي مفصل مينويسد:
«به طور قطع ميتوان گفت علت غيبت امام ترس او از كشته شدن به دست ظالمان و باز داشتن آن حضرت از تصرف در اموري است كه تدبير و تصرف در آنها به دست او سپرده شده بود. پس هنگامي كه بين امام و مقاصد او مانع ايجاد شود، لزوم قيام به امامت ساقط ميگردد و هنگامي كه امام بر جان خود بيمناك شود، واجب است كه نهانزيستي را پيشه خود سازد و از ديدهها پنهان شود. همچنانكه پيامبر ـ درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد ـ يكبار در شعب و بار ديگر در غار از ديدهها پنهان شد و اين تنها به دليل بيم از خطرهايي بود كه جان او را تهديد ميكرد».33
آنگاه در پاسخ به اشكالهايي كه ممكن است به مقايسه غيبت پيامبر اسلام(ص) با غيبت امام عصر(ع) گرفته شود، مينويسد:
«فيالجمله بر خداي تعالي واجب است امام را به گونهاي تقويت كند كه براي او امكان قيام فراهم شود و دست او باز گردد. اين موضوع به وسيله فرشتگان و آدميان امكانپذير ميشود. حال اگر خداوند اين كار را به وسيله فرشتگان انجام نداد، ميفهميم كه در اين كار مفسدهاي بوده است. بنابراين واجب ميشود كه اين كار به وسيله آدميان انجام پذيرد. پس اگر انسانها اين كار را انجام ندادند، به خود آنها برميگردد، نه خداي تعالي. با اين بيان همه اشكالهاي از اين جنس باطل ميشود. پس همانگونه كه براي پيامبر ـ درود و سلام خداوند بر او و خاندانش باد ـ جايز بود در صورت نياز و به دليل بيم از ضرر از ديدگان مخفي شود و آثار و پيآمدهاي اين مخفي شدن هم به كساني كه ايشان را وادار به اين كار كردند، برميگشت، امام نيز ميتواند از ديدگان مخفي شود [و آثار و پيآمدهاي آن هم برعهده عوامل مخفي شدن آن حضرت است]».34
از اين بيان شيخ طوسي به خوبي روشن ميشود كه علت اصلي استمرار غيبت امام عصر(ع) فراهم نشدن زمينه ظهور ايشان توسط آدميان بوده است. خواجه نصيرالدين طوسي نيز در اين زمينه ميفرمايد:
«[وجود] امام لطف35 است. پس واجب است كه او را نصب كند تا [بدين وسيله] غرض او [از خلقت] حاصل شود. وجود امام لطف است و تصرف او [در جامعه و اجراي احكام الهي] لطفي ديگر، و عدم تصرف او از [ناحيه] ماست».36
شارح «تجريد الإعتقاد» در شرح اين سخن خواجه مينويسد:
«خواجه فرمود: «و عدمه منّا» يعني تصرف نكردن امام(ع) از ناحيت ماست؛ چون لطف از طرف خدا آن است كه امام را معين فرمايد و بشناساند و لطفي كه بر مكلفان واجب است آن است كه هر يك او را به ديگران بشناساند و ادله امامت او را بگويد و هيچ كس مانع تصرف و تعليم و تبليغ سخنان او نشود و اين امور كه بر مردم واجب بود و نكردند موجب عدم تصرف او شد. نظير آن است كه خدا به هر كس دست و پا و چشم و گوش داد براي معيشت و از اينكه بداند ظالمي دست و پاي او را خواهد بست و مانع ديدن و شنيدن او خواهد شد، از دادن دست و پا و چشم و گوش دريغ نخواهد فرمود».37
بر اساس مطالب ياد شده به صراحت ميتوان براي مردم در پيش افتادن ظهور و تحقق آن نقش قائل شد و گفت حضور مجدد امام معصوم(ع) در جامعه مشروط به آن است كه انسانها راه صلاح و رستگاري را در پيش گيرند؛ ستمي را كه در حق امامان معصوم روا داشتهاند جبران كنند؛ به وظايف و تكاليفي كه دربرابر امام عصر(ع) دارند، عمل نمايند و با انجام اقدامهاي فرهنگي و اجتماعي زمينه را براي بازگشت امام به صحنه جامعه فراهم سازند.38
3-2. وظايف منتظران
يكي از وظايفي كه به تصريح روايات، در دوران غيبت بر عهده شيعيان و منتظران فرج قائم آل محمد(ع) است، كسب آمادگيهاي نظامي و فراهم كردن تسليحات مناسب هر عصر براي ياري امام غايب است. در روايتي كه نعماني از امام صادق(ع) نقل كرده، آمده است:
«هر يك از شما بايد براي خروج حضرت قائم(ع) [سلاحي] آماده كند، هر چند يك تير باشد. خداي تعالي هر گاه بداند كسي چنين نيتي دارد، اميد آن است كه عمرش را طولاني كند تا آن حضرت را درك كند و از ياران و همراهانش قرار گيرد».39
در روايت ديگري، شيخ كليني از امام ابوالحسن موسي كاظم(ع) نقل ميكند:
«... هر كس اسبي را به انتظار امر ما نگاه دارد و به سبب آن، دشمنان ما را خشمگين سازد، در حالي كه او منسوب به ماست، خداوند روزياش را فراخ گرداند، به او شرح صدر عطا كند، او را به آرزويش برساند و در رسيدن به خواستههايش ياري كند».40
همچنين شيخ كليني از ابوعبدالله جعفي، روايتي را نقل ميكند كه توجه به مفاد آن سودمند است:
«حضرت ابوجعفر محمد بن علي (امامباقر)(ع) به من فرمود: منتهاي زمان مرابطه (مرزداري)41 نزد شما چند روز است؟ عرضه داشتم: چهل روز. فرمود: ولي مرابطه ما مرابطهاي است كه هميشه هست...».42
علامه مجلسي در شرح اين فرمايش امام ميفرمايد:
«بر شيعيان واجب است كه خود را بر اطاعت امام برحق و انتظار فرج او ملتزم سازند و براي يارياش آماده باشند».43
شيخ محمد حسن نجفي نيز در كتاب «جواهرالكلام» در شرح اين روايت ميفرمايد:
«مرابطه در اين روايت به معناي اراده انتظار فرج در تمام ساعات شبانهروز است، همچنانكه در بعضي از روايات نيز به اين معنا اشاره شده است، نه مرابطه مصطلح در فقه».44
شايد بتوان گفت كلام صاحب جواهر نيز در نهايت به همان كلام مجلسي برميگردد كه فرمود: مرابطه در اين روايت به معناي آمادگي براي ياري امام منتظر است.
رمز اينكه شيعه بايد هر لحظه آماده ياري امام خود باشد، اين است كه زمان ظهور مشخص نيست و هر آنكه اراده خداوند تعلق گيرد، ممكن است ظهور رخ دهد. بنا براين، شيعيان بايد همواره در حال آمادهباش به سر برند تا در زمان ضرورت، به فرمان امام خود براي مقابله با مستكبران و ستمكاران جهان به پا خيزند.
با نگاهي به تاريخ شيعه ميتوانيم به عمق باور مردم به موضوع ظهور و آمادگي هميشگي آنها براي اين موضوع پي ببريم. ابن بطوطه در سفرنامه خود مينويسد:
«ندبه شيعيان حِلّه براي امام زمان: ... در نزديكي بازار بزرگ شهر، مسجدي قرار دارد كه بر در آن، پرده حريري آويزان است و آنجا را «مسجد صاحبالزمان» ميخوانند. شبها پيش از نماز عصر، صد مرد مسلح با شمشيرهاي آخته ... اسبي يا استري زين كرده ميگيرند و به سوي مسجد صاحبالزمان روانه ميشوند. پيشاپيش اين چارپا، طبل و شيپور و بوق زده ميشود. ساير مردم در طرفين اين دسته حركت ميكنند و چون به مسجد صاحبالزمان ميرسند، در برابر در ايستاده و آواز ميدهند كه: «بسمالله، اي صاحبالزمان، بسمالله بيرون آي كه تباهي روي زمين را فراگرفته و ستم فراوان گشته. وقت آن است كه برآيي تا خدا به وسيله تو، حق را از باطل جدا گرداند...». و به همين ترتيب، به نواختن بوق و شيپور و طبل ادامه ميدهند تا نماز مغرب فرا رسد... ».45
بايد توجه داشت كه شيوه آمادگي براي ظهور، به شرايط زمان و مكان بستگي دارد و اگر در بعضي روايات، از آماده كردن اسب و شمشير براي ظهور وليّ امر(ع) سخن به ميان آمده و براي آن، فضيلت بسيار شمرده شده است، به اين معنا نيست كه اينها موضوعيت دارند. با قدري تأمل روشن ميشود كه ذكر اين موارد تنها به عنوان تمثيل و بيان لزوم آمادگي رزمي براي ياري آخرين حجت حق است. در اين عصر بر شيعيان لازم است كه با فراگرفتن فنون رزمي و مسلح شدن به تجهيزات نظامي روز، خود را براي مقابله با دشمنان قائم آل محمد(ع) آماده سازند. در حال حاضر، به دليل حاكميت دولت شيعي و حكومت فقيه جامعالشرايط بر سرزمين اسلامي ايران، اين وظيفه در درجه اول بر عهده حكومت اسلامي است كه در هر زمان، نيروي مسلح كشور را در بالاترين حد آمادگي نظامي قرار دهد تا به فضل خدا در هر لحظه كه اراده الهي بر ظهور منجي بشر، حضرت مهدي ـ عجّل اللهتعالي فرجه ـ قرار گرفت، بتوانند به بهترين صورت در خدمت آن حضرت باشند.
امام خميني(ره) با وسعت ديدي كه داشت، «كسب آمادگي براي ظهور» را بسيار فراتر از آنچه گفته شد، مطرح ميكرد و معتقد بود كه بايد از هم اكنون براي گسترش قدرت اسلام در جهان تلاش كنيم تا زمينه ظهور چنانكه بايد، فراهم شود.
پي نوشت ها :
1. صحيفه نور، ج 7، ص 255.
2. همان، ج 20، ص 198.
3. همان، ج، 16، ص 88.
4. همان، ج 15، ص 75.
5. همان، ج 12، ص 175.
6. همان، ج 15، ص 170.
7. همان، ج 20، ص 118.
8. همان، ج 19، ص 11.
9. همان، ج 18، صص 11 و 12.
10. همان، ج 21، ص 108.
11.ر.ک: محمدبن يعقوب کليني، الكافي، ج 1، ص 179، به نقل از امام صادق (ع).
12. براي مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: الكافي، ج 1، كتاب الحجّـ[، باب الإضطرار إلي الحجـ[، صص 168 ـ 174؛ شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمـ[، ج 1، باب العلـ[ التي من أجلها يحتاج إلي الإمام(ع)، صص201 ـ 210؛ محمدبن ابراهيم نعماني كتاب الغيبـ[ ، باب 9، صص 139 و 140؛ محمد باقر مجلسي بحار الأنوار، ج 23، باب الاضطرار الي الحجـ[ و أنّ الأرض لاتخلو من حجـ[، صص 1 ـ 56.
13. الكافي، ج 1، صص 178 و 179، ح 8 .
14. كمال الدين و تمام النعمـ[، ج 1، ص 229، ح 24؛ بحار الأنوار، ج 23، ص 41، ح 78.
15. سوره نحل (16)، آيه 44.
16. پس از شهادت حضرت علي (ع) و روي كار آمدن بنياميه، توده مردم كه معروف به سواد اعظم شدند، در برابر خوار ج كه نه امامت حضرت علي(ع) و نه خلافت معاويه را قبول داشتند و نيز در مقابل شيعيان علي(ع) كه معتقد به امامت وي بودند، فرقه جديدي را تشكيل دادند كه «مرجئه» خوانده ميشوند.
براي تسميه اين فرقه چند وجه ذكر كردهاند: نخست آنكه، اين فرقه نيت و عقيده را اصل شمردند و گفتار و كردار را بياهميت دانستند. دوم آنكه، معتقد بودند همانگونه كه عبادت كردن با كفر سودي ندارد، گناه كردن هم چيزي از ايمان نميكاهد. سوم آنكه، بعضي از دانشمندان مانند نوبختي «ارجاء» را به معني اميدوار كردن گرفتهاند؛ زيرا اين فرقه، اهل كباير را با اداي شهادتين از مزيت ايمان نوميد نميساختند و آنان را كافر نميشمردند و براي همه اميد آمرزش داشتند. «مرجئه» از مخالفان سرسخت خوار ج بودند؛ زيرا خوار ج ميگفتند: مسلمان با ارتكاب گناه كبيره كافر ميشود، اما «مرجئه» برخلاف آنان عقيده داشتند كه مسلمانان با ارتكاب كبيره از اسلام خار ج نميشود. فرهنگ فرق اسلامي، صص 401 و 402.
17. در زمان بنياميه «قدريه» يا «معتزله» ظهور كردند و با فرقه مخالف خود «جبريه» يا «مجبّره» اختلاف داشتند. جبريه معتقد بودند كه بندگان خدا صاحب افعال خود نيستند و خير و شر را به خداوند نسبت ميدادند و نسبت آن دو را به انسان امري مجازي ميدانستند. برخلاف ايشان معتزله يا قدريه طرفدار قدرت و حريت انسان بودند و آدمي را در كردار و رفتار خويش آزاد ميپنداشتند. همان، ص 356.
18. «زنادقه» جمع زنديق است و زنديق در اصطلاح به مسلمان ملحدي گويند كه تفسيرهاي او از نصوص شرعيه قرآن و سنت، موجب گمراهي مسلمانان گردد... . نخستين زنديقان از مواليان ايراني در كوفه و حيره بودند كه خود را به قبايل عرب نسبت داده و عقايد كفرآميز خويش را اشاعه ميدادند. همان، صص210و211.
19. الكافي، ج 1، صص 168 و 169، ح 2.
20. ر.ک: شيخ صدوق، الهدايـ[ في الأصول و الفروع، ص 30-38.
21. كتاب الغيبـ[ (نعماني)، ص 141، ح 2.
22. علي بن حسين مسعودي، إثبات الوصيـ[ للإمام علي بن ابيطالب، ص 272؛ شيخ عباس قمي، منتهي الآمال، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، 1373، ج 2، ص 565 .
23. ر.ك: سيد محمد صدر، تاريخ الغيبـ[ الصغري، ص 223.
24. سوره انفال (8)، آيه 53 .
25. الكافي، ج 1، كتاب الحجـ[، باب في الغيبـ[، ص 343، ح 31.
26. شيخ صدوق، علل الشرايع، ج 1، ص 285، باب 179، ح 2.
27. ابوالفضل علي طبرسي، مشكا\ الأنوار، ص70.
28. كتاب الغيبـ[ (نعماني)، ص 203، ح4.
29. سوره بقره(2)، آيه 148.
30. كمال الدين و تمام النعمـ[، ج 2، باب 36، ص 378، ح 2.
31. شيخ مفيد، الرسالـ[ الثالثـ[ في الغيبـ[، مندرج در: سلسله مصنّفات الشيخ المفيد، ج 7، صص 11 و 12.
32. بحار الأنوار، ج 53، ص 177، ح 7.
33. كتاب الغيبـ[، ص 90.
34. همان، ص 92.
35. «لطف» در اصطلاح متكلمان اينگونه تعريف شده است: «آنچه بنده را به طاعت خدا نزديك ميكند و از معصيت دور ميسازد، بيآنكه به حد اجبار و الزام برسد». سيد محسن خرازي، بدايـ[ المعارف الإلهيـ[ في شرح عقائد الإسلاميه، چاپ سيزدهم: قم، مؤسسه النشر الاسلامي، 1425ه . ق، ج 1، ص 230.
36. ابوالحسن شعراني، ترجمه و شرح كشف المراد علامه حلي، شرح تجريد الإعتقاد (خواجه نصيرالدين طوسي)، ص 507.
37. همان، ص 509.
38. گفتني است برخي از صاحبنظران معتقدند نميتوان «آماده نبودن اجتماع بشري و عدم لياقتمردم براي پذيرش و بهرهگيري از نعمت حضور امام معصوم در جامعه و فراهم نبودن تعداد لازم ياران و انصار براي آن حضرت» را از جمله علتهاي غيبت برشمرد و بر اين اساس، همه نتايجي را كه بر اين علت بار شد، مردود ميدانند. ر.ك: راز پنهاني و رمز پيدايي، صص 249 ـ 264.
39. كتاب الغيبـ[ ( نعماني)، ص 320، ح 10.
40. الكافي، ج 6 ، ص 535 ، ح 1.
41. همان، ج8 ، ص381، ح576 .
42. «مرابطه» چنانكه فقيهان در كتاب جهاد گفتهاند، اين است كه شخص مؤمن براي جلوگيري از هجوم و نفوذ مشركان و كافران در مرزهاي كشور اسلامي يا هر موضعي كه از آن احتمال حملهاي عليه مسلمانان ميرود، به حال آماده باش و در كمين به سر برد. ر.ك: محمدحسن نجفي، جواهرالكلام في شرح شرايع الإسلام، ج21، ص39. اين عمل در زمان غيبت امام معصوم (ع) مستحب بوده و فضيلتهاي بسياري براي آن بر شمرده شده است، چنانكه در روايتي كه به طريق اهل سنّت از رسول گرامي اسلام نقل شده، آمده است: «رِباطُ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ خَيْرٌ مِنْ صِيامِ شَهْرٍ وَ قِيامِهِ، وَ إِنْ ماتَ مُرابِطا جَرَي عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ أَجْري عَلَيْهِ رِزْقُهُ وَ أَمِنَ مِنَ الفُتَّانِ؛ يك شبانهروز مرابطه (مرزداري) در راه خدا از اينكه شخص يك ماه روزها روزه باشد و شبها به عبادت قيام كند، ثوابش بيشتر است. پس هرگاه در اين راه بميرد، عملي كه انجام داده است، بر او جريان خواهد يافت و روزياش بر او جاري خواهد شد و از فرشتهاي كه در قبر مردهها را امتحان ميكند، ايمن خواهد ماند.» (كنزالعمّال في سنن الأقوال و الأفعال، ج4، ص284، ح10509)
در مورد اينكه حداقل و حداكثر زمان مرابطه چه اندازه است، بايد گفت حداقل زمان مرابطه، سه روز و حداكثر آن چهل روز است؛ زيرا اگر از اين مقدار بيشتر شود، ديگر مرابطه بر آن صدق نميكند و جهاد شمرده ميشود. شخص هم از ثواب جهادكنندگان برخوردار ميشود. (ر. ك: جواهر الكلام، ج 21، صص 41 و 42).
43. محمد باقر مجلسي، مرآ\ العقول في شرح أخبار آلالرسول، ج 26، ص 582 .
44. جواهر الكلام، ج 21، ص 43.
45. ابن بطوطه، سفرنامه، ج 1، ص 272، به نقل از: محمد حكيمي، در فجر ساحل، چاپ نوزدهم: تهران، آفاق، 1375، ص 55؛ براي مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: رسول جعفريان، تاريخ تشيع در ايران، ج 2، صص 694 ـ 697 .