جاذبه هاي بازداشتگاهي
نويسنده: محمد يحيي روحاني
يکي از سئوالاتي که ذهن بسياري از افراد را در خصوص فعاليت شرکت هاي هرمي جلب مي کند، اين است که چرا با وجود اين همه تبليغات و تلاش هاي رسانه اي و معرفي افراد متضرّر و مالباخته و گرفتار شده به انواع جرائم و مشکلات، باز هم بازار اين شرکت ها داغ است و افراد زيادي جذب اين شرکت ها مي شوند؟! در حقيقت اين سؤال جدي همواره وجود داشته و دارد که آيا تنها و تنها شوق به پولي باد آورده و ديدن موفقيت هاي يک شبه برخي افراد خاص، جوانان و ميانسالان و حتي سالخوردگان دنيا ديده را گرفتار اين شرکت ها مي کند که بدون هيچ ضمانت و تعهدي تمام دار و ندار خود و خانواده خود حتي پول دوستان و بستگان خود را به شکم سيري ناپذير اين شرکت ها مي ريزند و آن گاه که کار از کار گذشت، در حسرت و ندامت اين خطاي بزرگ مي نشينند؟ اندکي تأمل و دقت نشان مي دهد که شيوه هاي اين شرکت ها براي جذب افراد چيزي نيست که بتوان به سادگي از کنار آن گذشت و راز موفقيت اين شرکت ها در جذب افراد را نبايد ناديده گرفت. در واقع اين شرکت ها با برنامه ريزي دقيق و بسيار حساب شده، حتي مصمّم ترين و با اراده ترين افراد را جذب سيستم خود کرده و بر اراده قبلي فرد مبني بر دوري از کارهاي ريسک پذير و پر خطر غلبه مي کنند.
در خلال اين مراحل جذب و تداوم همکاري، فرد در جلساتي خاص شرکت مي کند که نکاتي مهم با شکل و فرمي متفاوت به او گفته مي شود و به تماشاي فيلم صحبت هاي افراد ديگر مي نشيند. در واقع در اين جلسات که به شکل مختلف و با حضور افراد گوناگون با چهره و سن و موقعيت هاي متفاوت برگزار مي شود، تنها و تنها حرف و وعده و اميد و صحبت هاي جذاب به خورد شرکت کنندگان داده می شود.
ويژگي اين جلسات بيرون بودن از ادبيات متعارف جامعه و مواجه شدن مخاطب با برخوردي به شدت متفاوت است. گوينده با لحني تند و تا حدودي خشن افراد را «تو» خطاب مي کند و به هيچ وجه ظاهر خود را احساس و عاطفي نشان نمي دهد. اما در عين حال به شدت احساسات و عواطف افراد را تحريک مي کند. «حق توست که يک خونه شيک و يک ماشين بالا داشته باشي»، «فرق تو با اون جوون بالا شهري چيه که داره از زندگي اش لذت مي بره و با پولش حال مي کنه؟»...«تا کي بدبختي و بيچارگي و چشم داشتن به دست پدر و همسر و اميد کشيدن براي رسيدن اول برج و حقوق بخور و نمير؟»...«پس کي بايد از زندگي ات لذت ببري؟... بسه ديگه اين زندگي سگي»... «حق خودت رو از اين زندگي بگير»...
جملات اين گويندگان خشن و تا حدودي عصبي که گويا از تأخير مخاطبان در پيوستن به شبکه گلايه مندند(!) و آن را ضرري بزرگ مي بينند، هر چند دقيقه با کف زدن خشک و بي روح مخاطبان قطع و تأييد مي شود و در پايان اين جلسات اکثر مخاطبان به شدت از اين که دير جنبيده اند و از خيلي هاي ديگر عقب افتاده اند ناراحت اند و در عين حال خود را در برابر يک فرصت بزرگ و بي نظير مي بينند و همه تلاش خود را براي جبران مافات با ريسک هاي ديوانه وارتر به کار مي بندند. نکته دقيق عملکرد اين شبکه ها و مبلغين شان اين است که شبکه فريب خوردگان را در خوش بيني مفرط نگه مي دارند و آن ها را با بيان مطالبي به اين سمت و سو مي برند که تنها و تنها به خوشبختي و موفقيت خود بينديشيد و فقط و فقط خودت را در بهترين ويلاها و با کلاس ترين ماشين ها و در کنار زيباترين عشق ممکن تصور کنيد! «حتماً بهش مي رسي»... «کافيه که به آرزوهات فکر کني و هميشه اون ها رو جلوي چشمت داشته باشي ... يقيناً به اون ها مي رسي، اين قانون موفقيته»... «آدم هاي موفق آرزوهاي بزرگ شونو از همين راه به دست آوردن، اين راز کائناته»...
در مجموع اين کلاس ها و فيلم ها و سخنراني هاي آموزشي و کتاب هايي که در اين جلسات مطالعه مي شود، فرد بيچاره به اين نتيجه می رسد که تنها و تنها به موفقيت و خوشبختي فکر کند و تا مي تواند پول جذب کند و در حلقوم سرشاخه ها بريزد و ذره اي به احتمال شکست و از دست دادن پول ها و برگشت خوردن چک ها و شکايت طلبکاران و ... نينديشد؛ والاّ هماي خوشبختي پر مي زند و بر دوش فردي ديگر مي نشيند!
اساس و شاه کليد موفقيت اين شرکت ها دست گذاشتن بر همان به اصطلاح «راز بزرگ کائنات» يعني همان قانون عجيب و غريب «جذب» است که چند سالي است در عرصه هاي گوناگون رسانه اي تبليغ و ترويج مي شود و بسياري را اسير خود کرده است.
در يک بررسي اجمالي بايد گفت؛ بخش هاي از مطالب و راهکارهاي مورد توجه دراين باور، مانند رسيدن به مقام طلب، تمرکز بر مثبت انديشي و لزوم هدايت تفکرات خود بر موضوعات صحيح، شکرگذاري در برابر داشته ها و ... همخوان با آموزه ها و تعاليم دين اسلام و عقل و منطق است. اما در اساس اين تفکر و به خصوص قانون جذب، ابهامت و ترديدهاي بسياري وجود دارد که پذيرش آن را بسيار سخت و غير منطقي مي سازد. به عنوان مثال در جاي اين تفکر به اين اشاره شده که افکار ما تأثيرات شگرفي در واقعيت هاي خارجي خواهند گذشت. آن چه ما مي انديشيم، در عالم خارج صورت عيني و حقيقي پيدا کرده و به سوي ما جذب مي شوند. در تعاليم ديني ما به حقيقت تفکر و تأثيرگذاري مثبت و منفي آن بسيار تأکيد و توجه شده است. اما تفاوت آن چه در قانون جذب گفته مي شود با تعاليم ديني ما در اين است که قانون جاذبه به نوعي از ديد ايده آليستي به قضيه نگاه مي کند و چگونگي تأثيرات را تا حدي در هاله اي از ابهام باقي مي گذارد. در حالي که روايات ما بسيار منطقي تر و باورپذيرتر به اين نکته مي پردازد. مثلاً امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: «تفکر (در نيکي ها) انسان را به سوي نيکي و عمل به آن مي کشاند». (1)
يا روايت ديگري آمده است که «زياد فکر کردن معاصي و بدي ها، انسان را به سوي گناه و بدي مي کشاند». (2)
نکته معقول در اين فرمايش اين است که تصوّر هر عمل، مقدمه انجام آن محسوب مي شود. تکرار اين تفکر و تصور ممکن است با تصديق به فايده آن همراه شده، در انسان شوق عمل به آن را به وجود آورد. اما اين که تمام نظامات عالم يا نظامات مرتبط با زندگي انسان، بتواند با انديشه و تفکر انسان ماهيت يابند، يعني نيک و بد و لذت و درد و مطلوب و مراد انسان ها، با نوع تفکر انسان ها در مورد آن ها تغيير ماهيت يابند و ماهيت آن ها نيز طبق فکر و انديشه ما شکل گيرد، جاي تأمل بسيار دارد و چيزي نيست که بتوان به آساني آن را اثبات کرد.
از طرفي هر کس در اين تجربه به نتيجه نرسد گفته مي شود:
تو درست فکر نکردي و افکارت را روي خوبي ها و آرزوهايت متمرکز نساختي يا واقعاً طالب نشدي و... در نتيجه ارزش اين نظريه به عنوان يک قانون علمي و کاربردي زير سؤال مي رود. البته ما هم منکر تأثيرات مثبت و حتي فوق العاده افکار و تلقين ها در بهبود بيماري ها و اموري مانند آن نيستيم. اين حالات از ويژگي هاي روح انسان و قدرت هاي شگفت انگيز اين مخلوق خداوند است. اما ادعاي هماهنگ شدن کائنات با هر چه ما مي انديشيم، ادعايي غير منطقي است. بياييد واقع بينانه بنگريم... آيا مي توان آرزو کرد که به جواني برگرديم يا جلوي پيري را بگيريم يا جلوي مرگ خود و عزيزان مان را و يا بخواهيم ماشين ما بدون سوخت حرکت کند؟! مسلّما خير! پس بايد پذيرفت اين تئوري از حقيقت فاصله بسيار دارد. به علاوه در اعتقاد ديني ما همه عالم بر اساس اراده و قدرت يک موجود برتر در حرکت و تکاپو است و اگر او نخواهد حتي بالاترين افکار و اراده ها و عزم ها اثربخشي نخواهد بود. اين همان حقيقتي است که امام علي (عليه السلام) به آن اشاره کرده اند: «خدا را در از بين بردن عزم هاي جدي و استوار شناختم». (3)
يعني بسيار پيش مي آيد که انسان عزم و قصد کاري را مي کند، اما خدا جلوي تحقّق آن را مي گيرد و اين يعني اين که اراده خدا فوق همه اراده ها است.
از طرف ديگر تجربه شخصي و عمومي بشر با اين قانون همخواني نداشته و آن را نمي پذيرد. مثلاً بالاترين مرتبه طلب و خواستن براي بسياري از ما در مقام دعا پيش آمده که شب و روز به خواسته خود و آن چه مي طلبيم انديشيده و آن را خواسته ايم. ولي خداوند تحقق آن را صلاح ما نديده و دعاي ما در ظاهر مستجاب نشده است. اين يعني قضاي الهي که در روايت هم گفته شده که:
«حکمت او را هيچ وسيله و واسطه اي تغيير نمي دهد».(4) يعني اگر حکمت خداوند و قضاي او به تحقق امري تعلق بپذيرد، هيچ راهکار و ابزاري مانع آن نخواهد بود. اصولاً موارد نقض اين قانون بسيار است. آيا براي شما پيش نيامده که بدون هيچ دغدغه ذهني و احساس ناخوشايند، حادثه بدي که اصلاً به ذهن تان هم خطور نمي کرده براي تان پيش بيايد؟ آيا افرادي که بسيار اهل دقت و مراعات و پرهيز از حوادث ناگوار هستند. بيش تر به اين مشکلات گرفتار مي شوند؟ مثلاً افرادي که همواره مواظب مبتلا نشدن به بيماري ها بوده و در تغذيه و بهداشت فردي خود دقت بيش تري را خرج مي دهند، بيش تر مبتلا به بيماري مي شوند؟ به نظر ما اين ادعاها لااقل در حد بالايي قابل قبول نيست.
در نگاه کلان هم همين گونه است. يعني اگر مردم آفريقاي جنوبي به جاي مبارزه عليه آپارتايد فقط به فکر رهايي بوده و تنها از درون قلب آن را طلب مي کردند، اين امر محقق مي شد؟ با ملت ايران چند سال خواهان برطرف شدن استبداد و سلطه عليه خود بود؟ آيا اگر به جاي قيام و رسوا کردن سران فاسد نظام پهلوي به مقابله عملي با آن ها نمي پرداخت، به رهايي و پيروزي مي رسيد؟ بسيار بعيد به نظر مي رسد... در حالي که قانون جاذبه صراحتاً پرداختن به اين امور را نادرست دانسته، مي خواهد همه چيز را با فکرهاي خوب و خوش حل نماييم! همه اين امور باعث مي شود که قانون جسم يک راز بزرگ؛ که يک توهم بزرگ و فريبنده جلوه نمايد. حقيقتي که بسياري از افراد پس از سال ها تجربه و تلاش به آن رسيده اند.
تأملي کوتاه نشان مي دهد که اکثريت افراد دل بسته و پيوسته به اين شرکت ها در زمره زيرشاخه هاي مال باخته اي هستند که عليرغم همه اميدها و آرزوهاي دور و دراز و مثبت انديشي هايشان هيچ گاه به سرمايه اوليه خود نيز نرسيده اند؛ چه رسد به سودهاي کلان و پول هاي بادآورده اي که بتوان کاخ هاي آرزو را بر آن بنا نهاد و خود و نزديکان خود را به خوشبختي رؤيايي برساند!
اتفاقاً افراد مال باخته و متضرّر در اين شرکت ها معمولاً افراد خوش باور و پر از آمال و آرزويي هستند که بهتر و بيش تر از هر فردي به اصول و قواعد قانون جذب دل بسته و به آن ها عمل نموده اند و اگر قرار بود اين تفکرات مثبت و تلاش فکري براي کسي نتيجه بخش باشد، لااقل بايد براي اين پيروان مثبت انديش و ساده دل ثمر مي داد. اما مي بينيم که متأسفانه افراد زرنگ و تبهکار در اين مجموعه ها به نان و نوايي مي رسند، اما کساني که با هزار اميد و آرزو در زير مجموعه قرار مي گيرند و تعقل و دورانديشي را به کنار مي نهند سر از بازداشتگاه ها و دادگاه ها و... در مي آورند يا نتيجه اين همه خوش باوري چيزي نيست جز هزار افسوس و حسرت و ندامت و ملامت دوست و آشنا....
چه اتفاق مي افتد؟!
در خلال اين مراحل جذب و تداوم همکاري، فرد در جلساتي خاص شرکت مي کند که نکاتي مهم با شکل و فرمي متفاوت به او گفته مي شود و به تماشاي فيلم صحبت هاي افراد ديگر مي نشيند. در واقع در اين جلسات که به شکل مختلف و با حضور افراد گوناگون با چهره و سن و موقعيت هاي متفاوت برگزار مي شود، تنها و تنها حرف و وعده و اميد و صحبت هاي جذاب به خورد شرکت کنندگان داده می شود.
ويژگي اين جلسات بيرون بودن از ادبيات متعارف جامعه و مواجه شدن مخاطب با برخوردي به شدت متفاوت است. گوينده با لحني تند و تا حدودي خشن افراد را «تو» خطاب مي کند و به هيچ وجه ظاهر خود را احساس و عاطفي نشان نمي دهد. اما در عين حال به شدت احساسات و عواطف افراد را تحريک مي کند. «حق توست که يک خونه شيک و يک ماشين بالا داشته باشي»، «فرق تو با اون جوون بالا شهري چيه که داره از زندگي اش لذت مي بره و با پولش حال مي کنه؟»...«تا کي بدبختي و بيچارگي و چشم داشتن به دست پدر و همسر و اميد کشيدن براي رسيدن اول برج و حقوق بخور و نمير؟»...«پس کي بايد از زندگي ات لذت ببري؟... بسه ديگه اين زندگي سگي»... «حق خودت رو از اين زندگي بگير»...
جملات اين گويندگان خشن و تا حدودي عصبي که گويا از تأخير مخاطبان در پيوستن به شبکه گلايه مندند(!) و آن را ضرري بزرگ مي بينند، هر چند دقيقه با کف زدن خشک و بي روح مخاطبان قطع و تأييد مي شود و در پايان اين جلسات اکثر مخاطبان به شدت از اين که دير جنبيده اند و از خيلي هاي ديگر عقب افتاده اند ناراحت اند و در عين حال خود را در برابر يک فرصت بزرگ و بي نظير مي بينند و همه تلاش خود را براي جبران مافات با ريسک هاي ديوانه وارتر به کار مي بندند. نکته دقيق عملکرد اين شبکه ها و مبلغين شان اين است که شبکه فريب خوردگان را در خوش بيني مفرط نگه مي دارند و آن ها را با بيان مطالبي به اين سمت و سو مي برند که تنها و تنها به خوشبختي و موفقيت خود بينديشيد و فقط و فقط خودت را در بهترين ويلاها و با کلاس ترين ماشين ها و در کنار زيباترين عشق ممکن تصور کنيد! «حتماً بهش مي رسي»... «کافيه که به آرزوهات فکر کني و هميشه اون ها رو جلوي چشمت داشته باشي ... يقيناً به اون ها مي رسي، اين قانون موفقيته»... «آدم هاي موفق آرزوهاي بزرگ شونو از همين راه به دست آوردن، اين راز کائناته»...
در مجموع اين کلاس ها و فيلم ها و سخنراني هاي آموزشي و کتاب هايي که در اين جلسات مطالعه مي شود، فرد بيچاره به اين نتيجه می رسد که تنها و تنها به موفقيت و خوشبختي فکر کند و تا مي تواند پول جذب کند و در حلقوم سرشاخه ها بريزد و ذره اي به احتمال شکست و از دست دادن پول ها و برگشت خوردن چک ها و شکايت طلبکاران و ... نينديشد؛ والاّ هماي خوشبختي پر مي زند و بر دوش فردي ديگر مي نشيند!
اساس و شاه کليد موفقيت اين شرکت ها دست گذاشتن بر همان به اصطلاح «راز بزرگ کائنات» يعني همان قانون عجيب و غريب «جذب» است که چند سالي است در عرصه هاي گوناگون رسانه اي تبليغ و ترويج مي شود و بسياري را اسير خود کرده است.
قانون جذب چيست؟
در يک بررسي اجمالي بايد گفت؛ بخش هاي از مطالب و راهکارهاي مورد توجه دراين باور، مانند رسيدن به مقام طلب، تمرکز بر مثبت انديشي و لزوم هدايت تفکرات خود بر موضوعات صحيح، شکرگذاري در برابر داشته ها و ... همخوان با آموزه ها و تعاليم دين اسلام و عقل و منطق است. اما در اساس اين تفکر و به خصوص قانون جذب، ابهامت و ترديدهاي بسياري وجود دارد که پذيرش آن را بسيار سخت و غير منطقي مي سازد. به عنوان مثال در جاي اين تفکر به اين اشاره شده که افکار ما تأثيرات شگرفي در واقعيت هاي خارجي خواهند گذشت. آن چه ما مي انديشيم، در عالم خارج صورت عيني و حقيقي پيدا کرده و به سوي ما جذب مي شوند. در تعاليم ديني ما به حقيقت تفکر و تأثيرگذاري مثبت و منفي آن بسيار تأکيد و توجه شده است. اما تفاوت آن چه در قانون جذب گفته مي شود با تعاليم ديني ما در اين است که قانون جاذبه به نوعي از ديد ايده آليستي به قضيه نگاه مي کند و چگونگي تأثيرات را تا حدي در هاله اي از ابهام باقي مي گذارد. در حالي که روايات ما بسيار منطقي تر و باورپذيرتر به اين نکته مي پردازد. مثلاً امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: «تفکر (در نيکي ها) انسان را به سوي نيکي و عمل به آن مي کشاند». (1)
يا روايت ديگري آمده است که «زياد فکر کردن معاصي و بدي ها، انسان را به سوي گناه و بدي مي کشاند». (2)
نکته معقول در اين فرمايش اين است که تصوّر هر عمل، مقدمه انجام آن محسوب مي شود. تکرار اين تفکر و تصور ممکن است با تصديق به فايده آن همراه شده، در انسان شوق عمل به آن را به وجود آورد. اما اين که تمام نظامات عالم يا نظامات مرتبط با زندگي انسان، بتواند با انديشه و تفکر انسان ماهيت يابند، يعني نيک و بد و لذت و درد و مطلوب و مراد انسان ها، با نوع تفکر انسان ها در مورد آن ها تغيير ماهيت يابند و ماهيت آن ها نيز طبق فکر و انديشه ما شکل گيرد، جاي تأمل بسيار دارد و چيزي نيست که بتوان به آساني آن را اثبات کرد.
راز يا توهم؟
از طرفي هر کس در اين تجربه به نتيجه نرسد گفته مي شود:
تو درست فکر نکردي و افکارت را روي خوبي ها و آرزوهايت متمرکز نساختي يا واقعاً طالب نشدي و... در نتيجه ارزش اين نظريه به عنوان يک قانون علمي و کاربردي زير سؤال مي رود. البته ما هم منکر تأثيرات مثبت و حتي فوق العاده افکار و تلقين ها در بهبود بيماري ها و اموري مانند آن نيستيم. اين حالات از ويژگي هاي روح انسان و قدرت هاي شگفت انگيز اين مخلوق خداوند است. اما ادعاي هماهنگ شدن کائنات با هر چه ما مي انديشيم، ادعايي غير منطقي است. بياييد واقع بينانه بنگريم... آيا مي توان آرزو کرد که به جواني برگرديم يا جلوي پيري را بگيريم يا جلوي مرگ خود و عزيزان مان را و يا بخواهيم ماشين ما بدون سوخت حرکت کند؟! مسلّما خير! پس بايد پذيرفت اين تئوري از حقيقت فاصله بسيار دارد. به علاوه در اعتقاد ديني ما همه عالم بر اساس اراده و قدرت يک موجود برتر در حرکت و تکاپو است و اگر او نخواهد حتي بالاترين افکار و اراده ها و عزم ها اثربخشي نخواهد بود. اين همان حقيقتي است که امام علي (عليه السلام) به آن اشاره کرده اند: «خدا را در از بين بردن عزم هاي جدي و استوار شناختم». (3)
يعني بسيار پيش مي آيد که انسان عزم و قصد کاري را مي کند، اما خدا جلوي تحقّق آن را مي گيرد و اين يعني اين که اراده خدا فوق همه اراده ها است.
از طرف ديگر تجربه شخصي و عمومي بشر با اين قانون همخواني نداشته و آن را نمي پذيرد. مثلاً بالاترين مرتبه طلب و خواستن براي بسياري از ما در مقام دعا پيش آمده که شب و روز به خواسته خود و آن چه مي طلبيم انديشيده و آن را خواسته ايم. ولي خداوند تحقق آن را صلاح ما نديده و دعاي ما در ظاهر مستجاب نشده است. اين يعني قضاي الهي که در روايت هم گفته شده که:
«حکمت او را هيچ وسيله و واسطه اي تغيير نمي دهد».(4) يعني اگر حکمت خداوند و قضاي او به تحقق امري تعلق بپذيرد، هيچ راهکار و ابزاري مانع آن نخواهد بود. اصولاً موارد نقض اين قانون بسيار است. آيا براي شما پيش نيامده که بدون هيچ دغدغه ذهني و احساس ناخوشايند، حادثه بدي که اصلاً به ذهن تان هم خطور نمي کرده براي تان پيش بيايد؟ آيا افرادي که بسيار اهل دقت و مراعات و پرهيز از حوادث ناگوار هستند. بيش تر به اين مشکلات گرفتار مي شوند؟ مثلاً افرادي که همواره مواظب مبتلا نشدن به بيماري ها بوده و در تغذيه و بهداشت فردي خود دقت بيش تري را خرج مي دهند، بيش تر مبتلا به بيماري مي شوند؟ به نظر ما اين ادعاها لااقل در حد بالايي قابل قبول نيست.
در نگاه کلان هم همين گونه است. يعني اگر مردم آفريقاي جنوبي به جاي مبارزه عليه آپارتايد فقط به فکر رهايي بوده و تنها از درون قلب آن را طلب مي کردند، اين امر محقق مي شد؟ با ملت ايران چند سال خواهان برطرف شدن استبداد و سلطه عليه خود بود؟ آيا اگر به جاي قيام و رسوا کردن سران فاسد نظام پهلوي به مقابله عملي با آن ها نمي پرداخت، به رهايي و پيروزي مي رسيد؟ بسيار بعيد به نظر مي رسد... در حالي که قانون جاذبه صراحتاً پرداختن به اين امور را نادرست دانسته، مي خواهد همه چيز را با فکرهاي خوب و خوش حل نماييم! همه اين امور باعث مي شود که قانون جسم يک راز بزرگ؛ که يک توهم بزرگ و فريبنده جلوه نمايد. حقيقتي که بسياري از افراد پس از سال ها تجربه و تلاش به آن رسيده اند.
قانون جذب و کوئستي ها
تأملي کوتاه نشان مي دهد که اکثريت افراد دل بسته و پيوسته به اين شرکت ها در زمره زيرشاخه هاي مال باخته اي هستند که عليرغم همه اميدها و آرزوهاي دور و دراز و مثبت انديشي هايشان هيچ گاه به سرمايه اوليه خود نيز نرسيده اند؛ چه رسد به سودهاي کلان و پول هاي بادآورده اي که بتوان کاخ هاي آرزو را بر آن بنا نهاد و خود و نزديکان خود را به خوشبختي رؤيايي برساند!
اتفاقاً افراد مال باخته و متضرّر در اين شرکت ها معمولاً افراد خوش باور و پر از آمال و آرزويي هستند که بهتر و بيش تر از هر فردي به اصول و قواعد قانون جذب دل بسته و به آن ها عمل نموده اند و اگر قرار بود اين تفکرات مثبت و تلاش فکري براي کسي نتيجه بخش باشد، لااقل بايد براي اين پيروان مثبت انديش و ساده دل ثمر مي داد. اما مي بينيم که متأسفانه افراد زرنگ و تبهکار در اين مجموعه ها به نان و نوايي مي رسند، اما کساني که با هزار اميد و آرزو در زير مجموعه قرار مي گيرند و تعقل و دورانديشي را به کنار مي نهند سر از بازداشتگاه ها و دادگاه ها و... در مي آورند يا نتيجه اين همه خوش باوري چيزي نيست جز هزار افسوس و حسرت و ندامت و ملامت دوست و آشنا....
پي نوشت ها :
1.وسائل الشيعه، ج15، ص196.
2.غررالحکم، ص321، ح5.
3.بحارالانوار، ج3، ص42.
4. صحيفه سجاديه، دعاي سيزدهم. منبع: نشریه دیدار آشنا، شماره129.