از خاك بر افلاك...

به نام خدايي كه قرآن از اوست زمين و زمان سر به فرمان اوست به ما خاكيان بال پرواز داد تن خاكي و روح اعجاز داد كه با اين تن و جان سجودش كنيم و با روح علوي شهودش كنيم
شنبه، 16 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از خاك بر افلاك...

از خاك بر افلاك...
از خاك بر افلاك...


 

نویسنده: صالح افشار تو یسر کانی




 
از خاك بر افلاك...

به نام خدايي كه قرآن از اوست
زمين و زمان سر به فرمان اوست

به ما خاكيان بال پرواز داد
تن خاكي و روح اعجاز داد

كه با اين تن و جان سجودش كنيم
و با روح علوي شهودش كنيم

خوشا تا در اين آسمان و زمين
حراست نمائيم از ملك و دين

خوشا آنچنان عشق ايمان گداز
كه با عرشيان خوانده باشي نماز

خوشا عشق پرواز و دوار آن
خوشا دل نهادن به اسرار آن

اگر چه تن آدمي خاكي است
به هنگام پرواز افلاكي است

بده ساقي آن باده خوشگوار
كه پيروز گرديم در كارزار

بده ساقي آن ساغر دلنواز
كه مستم كند در قنوت و نماز

از آن مي كه جوياي رازم كند
به پرواز چون شاهبازم كند

دهد جان و تن را پر اطلسي
برآرد شميم ام گل نرگسي

كنون از سر ذوق و مستي و شور
برآرم چو بلبل نوا و سرور

بيا تا كنم ياد پرواز عشق
بخوانم براي تو آواز عشق

شنيدم كه مي گفت همسنگري
كه داده است داد سخن گستري

گر آدم ز پندار هستي رهد
چون عنقا به قاف تجرد پرد

برد راه در بارگاه قدم
فشاند ز دامان غبار عدم

چو طياره برخاست زي كائنات
برون آيد آتش زوالعاديات

حمله به اچ سه(1)

عقابان بمب افكن سرفراز
گشوند بال و پر عشق باز
به جولان درآمد عقاب هوا
عبور از خط سرخ و بي انتها

خطر از هوا و زمين پيش رو
چو شاهين فرود آمده بر عدو

نبد هيچ پرنده را جايگاه
ز تير و ز بمب و ز سرب سياه

كنم يادي از حمله رعدها
كز آنها به جا مانده راز خدا

كه سيمرغ از باند دل ها بخاست
و تا«اچ سه» از سرعت خود نكاست

خوشا ياد جمع شهيدان كنيم
چراغ ره خويش تابان كنيم

هزاران سپاس و هزاران سلام
به «عباس دوران» والا مقام

پس اين قدرداني ز نامش سزاست
كه او از شهيدان راه خداست

چو آيينه جانش همه روشن است
سلاح ابابيل او جوشن است

پدر چون كه عباس نامش نهاد
گل بوسه بر بازوانش نهاد

شنيدم ز مادر كه آن رادمرد
هميشه خدا را به جان ياد كرد

هماي غزل بال و پر باز كرد
دل آسمان را پر از راز كرد

كه تا بار ديگر درنگ آورد
به دشمن امان را به تنگ آورد

روان در دل آسمان چون عقاب
شده از نهيبش دل كوه آب

دل رعد از غرشش در هراس
مه و خور همي داشتنديش پاس

درخشنده تر از مه و آفتاب
پرستوي بالش به پيش شهاب

چو اهرم جلو دادگاه خطر
ز پس سوز آن برجهيدي شرر

بزد غوطه بر مركز «كنفرانس»
كه افتاد در جان دشمن هراس

چنان برد حمله به كاخ عدو
كه دشمن بشد مات از كار او

پس آنگه چو رعد خروشان بشد
به روي هدف شعله افشان بشد

چناني كه ديوار آتش شكست
سپهر برين بوسه دادش به دست

ز جام شجاعت چنان گشت مست
كه ديوار صوتي دشمن شكست

خوش آن عزم جانانه بي امان
كه مردانه بگذشت از اين امتحان

عقابي كه تا عرش پرواز كرد
و تا كهكشان رفت و اعجاز كرد
خوشا عشق «دوران» و اين گونه زيست
كه ققنوسي اش رمز و افسانه نيست

چو سيمرغ بر آسمان پر كشيد
بدانجا كه از چشم شد ناپديد

سزد گر كه نامش بماند بجا
و روحش شتابد به سوي خدا

نگر تا كجا رفت آن بي نشان
تمام پرش ذره تا لامكان

بر او آفرين كرد رهبر چنين
كه ماند او بر سپهر برين

فزودي به تاريخ ما اعتبار
به نامش كند هر كسي افتخار

به تأييد و توفيق پروردگار
ز رزمندگان مانده بس يادگار

كشاورز و سرباز و مرد جهاد
نبايد بخوابند تا بامداد

گروهي همه كار و كوشش كنند
كه طياره ها را به طير آورند

خراب آن دياري به دوران بود
كه خالي ز سرباز و ايمان بود

به هر ملك هر چيز آيد به دست
وليكن نه سرباز ميهن پرست

كه با جان شيرين نماند وداع
بسازد وي از كشور خود دفاع

ز «فردوسي» ام آمد اين نكته ياد
كه داد سخن همچو او كسي نداد

چه خوش گفت آن مرد دهقان نژاد
چو ايران نباشد تن من مباد

دل آبي پرنده زميني بخاست
و تا اچ 3 از سرعت خود نكاست

برون مرزها را ز هم بردريد
پس از شهر بغداد تا الوليد

به نزديك اچ سه رسيدند جمع
نه يك پايگاه هر سه شد قلع و قمع

دليران جان بر كف سرفراز
به ميهن سلامت رسيدند باز

به ديدار رهبر برفتند زود
شنيدند از پير ايران درود

سبك بال پرتر زايمان شدند
قسم خورده تر باز ميدان شدند

چو طياره برخاست زي كائنات
برون آيد آتش زوالعاديات

به طياره ها مي كنند اقتدا
اذا زلزلت ارض زلزالها

جواهرم جلو دادگاه خطر
ز پس سوزآن بر جهيدي شرر

چناني كه ديوار صوتي شكست
سپهر برين بوسه دادش به دست
اگر چه تن آدمي خاكي است
به هنگام پرواز افلاکي است

به يزدان كه ملك سراسر زمين
تير زد كه خوني چكد بر زمين

نه جنگ و تجاوز بود دين ما
دفاع از وطن هست آئين ما

پی نوشت :
1-دل آبي پرنده زميني به خاست
و تا اچ سه از سرعت خود نكاست

برون مرزها را ز هم بردريد
پس از شهر بغداد تا الوليد

صد و چهل پرنده رها در هوا
ابابيل آيات «شمس و ضحي»

منبع : افشار تو یسر کانی .صالح / معبر اسمان / انتشارات ایران سبز جاپ دوم / تهران 1388



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط