كبوتراي پرسپيد

بيا تا به جبهه ها سر بزنيم تو هواي سنگراش پر بزنيم زميناش وقتي كه بارون مي گيره بوي آلاله و ريحون مي گيره سنگراش بوي شهيدارو مي ده بوي قرآن بوي گل هارو مي ده
يکشنبه، 17 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
كبوتراي پرسپيد

كبوتراي  پرسپيد
كبوتراي پرسپيد


 

نویسنده: صالح افشار تو یسر کانی




 

ياد اون كبوتراي پر سپيد
 

زميناش وقتي كه بارون مي گيره
بوي آلاله و ريحون مي گيره

سنگراش بوي شهيدارو مي ده
بوي قرآن بوي گل هارو مي ده

صداي چلچله هاش داره مي آيد
روشناي برقشون مونده به ياد

خاطرات اون روزا موندنيه
حس و ادراك اونا ديدنيه

ياد اون كبوتراي پر سپيد
كه اونارو جز خدا هيچ كس نديد

گوش بده تا بشنوي آوازشون
قصه بال و پر پروازشون
چي بگم ازون همه جنگ و گريز
تركشا و بدناي ريز ريز

روي تپه ها گل خاكستره
يادگار او گلاي پرپره

هر كجا پا مي ذاري بوي دعاس
بوي باروت و بوي خداس

تكه ي جانمازي مونده به جا
يه پوتين و يه دست و يه قطعه پا

هنوزم سرخه غروب جبهه ها...
يه طرف قمقمه اي پر از غزل
له شده يه كلاه كاسك روي كتل

يه طرف يه عينك و برگ دعا
يه طرف چفيه ي خونين و عبا

يه پلاكي اون طرف پيدا شده
صاحبش راهي كربلا شده

بخونيد نام عزيز عاشقش
ببوئيد عطر خوش شقايقش

او كه در فصل گل محمدي
رفته تا عرش خداي سرمدي

راستي راستي همشون عاشق بودن
توي درس عاشقي صادق بودن

اون دورا رزمنده اي با يه تفنگ
كه داره فانسقه اي پر از فشنگ

بسته روباني به دور پيشونيش
رمز پيروزي ماست تا بخونيش

چي بگم از اون شباي اضطراب
از اون آتيش بازي هاي بي حساب

اونجا عرفان و غزل حماسه بود
رد پاي عاشقا رو ماسه بود

چي بگم از اون همه شور و صفا
شور عشق يا حسين عليه السلام از كربلا

همشون از دل و جرأت بي ريا
هنوزم سرخه غروب جبهه ها

حضرت عشق عليه السلام
باز عشق و باز عشق و باز عشق
باء بسم الله را آغاز عشق

باز بايد زخم ها را وا كنيم
رازهاي بسته را افشا كنيم

كربلا را يك غزل حيرت كنيم
در ميان خاك و خون خلوت كنيم

باز عشق و باز عشق و باز عشق
آسمان را ساحت پرواز عشق
اي كبوترها حرم در كربلاست
اوج پرواز شما اين خاك هاست

دانه برچينيد از خون حسين عليه السلام
بال بگشائيد مجنون حسين عليه السلام

تا خدا يك قاب قوسين مانده است
گفتن نام حسين عليه السلام اين مانده است

باز عشق و باز عشق و باز عشق
باز عشق و مطلع آغاز عشق

باز عاشورا و عشق يا حسين عليه السلام
گريه بر تنهايي او چون حنين

باز هم آواز سرخ ناي و ني
با سبوي تشنه رفتن سوي وي

باز حيرت باز حيرت تا خدا
باز هم يك شعله آه سر جدا

باز بايد قلقل حج را شنيد
يك نگه بر عشق كرد و عشق ديد

از صفا و مروه و حج بازگشت
يك نفس پل گشت و از خود درگذشت

باز آب از شرم خجلت مي كشد
خجلت از آن آل عصمت مي كشد

مي زند خود را به سنگ و صخره ها
تا رهاند خويش را زين ماجرا

بس كه درياي دلش طوفاني است
چشم هايش مشهد باراني است

يا حسين عليه السلام تشنه لب اعجاز كن
ماجراي عشق را آغاز كن

واژه واژه عشق را تفسير كن
عشق را يك نام عالمگير كن

عشق با نام تو معنا مي شود
عشق با نام تو زيبا مي شود

باز هم در وصفتان ما مانده ايم
كاروان رفته است و ما جا مانده ايم

كو كدامين مرد را داري سراغ
شعله ور چون لاله هاي ميشداغ

زمين پر ز شير، آسمان پر عقاب
به نام خداند پرواز عشق
خداوند الهام و اعجاز عشق

دلم را به «كابين» پر از نور كن
مرا با دلي تازه محشور كن

بده ساقي آن ساغر دلنواز
كه مستم كند در قنوت نماز

دهد جان و تن را پر اطلسي
به اين جسم از جنس دلواپسي
چو درياي «اسپين»(1) بيفتم اسير
به طير ابابيل دستم بگير

به طياره ام «رول» جان بده
به گاه خطر «لوپ» ايمان بدم

شنيدم ز رادار من در سماء
چو از دام «اسپين» نمودم رها

رهيدم ز رادار و برج فرود
چو از دام «اسپين» نمودم صعود

زدم «چف فلز» و دلم جان گرفت
عقاب تنم اوج عرفان گرفت

بخواندم من آن آيه هاي ظفر
ز قرآن و پيغمبر راهبر

فسوف يحاسب حساباً يسير
كه روز حسابم شود دستگير

چو طياره برخاست زي كائنات
برون آيد آتش ز والعاديات

نگر تا كجا رفت آن جان فشان
كه شد محو چون ذره در لامكان

بيا لحظه اي ياد پرواز كن
سخن از شجاعت سرآغاز كن

جواهرم جلو دادگاه خطر
زپس سوزآن برجهيدي شرر

چناني كه ديوار صوتي شكست
سپهر برين بوسه دادش به دست

درآن واحه هاي پر از اضطراب
خدا بود و ايمان و احساس ناب

اگر خاكي افلاك پست تو است
تويي عاشق و شمع دست تو است

يكي شهپرش سوخت بالش شكست
پرستوي عاشق به سوگش نشست

گرفتار «اسپين» و دام بلا
«موتور» داد اما نشد او رها

وليكن چو از چاره ناچار شد
پريد و به چشمش هوا تار شد

پس از لحظه اي چتر او باز شد
به دل گرمي اش لطف اعجاز شد

فرود آمد و سجده بر خاك كرد
به درگاه ايزد دلش پاك كرد

كهن ها شنيدستي اين هم شنو
كه آيد پس از شب يكي روز نو

زمين پر ز شير آسمان پر عقاب
همه تحت فرمان يك «آفتاب»

بيا كوك دل را دگر ساز كن
شب خلوتم را پر از راز كن
به من ده از آن مي كه پروازي است
ز عرفان نابي كه شيرازي است

همان مي كه شيرين «صياد»هاست
نه قصه سرايي فرهادهاست

به گوش آمد آواز افلاكيان
كه ديدند پرواز ما خاكيان

پرستو كجا و ارسطو كجا؟!
كه از قيد هستي بگردد رها

مرا خاطراتي است بس يادگار
ز هر جبهه و سنگر و كارزار

سزد گر برم نام هر لشگري
كه هر يك بود برتر از ديگري

بيارم يكي نام شان اين زمان
كه از گفتنش دل شود شادمان

بخوانيد برگي از اين خاطرات
از آن لحظه ها بين مرگ و حيات

نه چنگ و تجاوز بود دين ما
دفاع از وطن هست آئين ما
 

پي نوشت ها :
 

1-ستاره دارها همه اصطلاحات پروازي است.
 

منبع : افشار تو یسر کانی .صالح / معبر اسمان / انتشارات ایران سبز جاپ دوم / تهران 1388
بيا تا به جبهه ها سر بزنيم
تو هواي سنگراش پر بزنيم



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.