فتح الفتوح

چو داديم بر دشمن دين شكست كه دانست دست است بالاي دست خوشا ياد «بيت المقدس» كنيم به يك فتح و ده فتح كي بس كنيم كه ايران و اسلام پاينده باد همه دشمنانش سرافكنده باد
يکشنبه، 17 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فتح الفتوح

فتح الفتوح
فتح الفتوح


 

نویسنده: صالح افشار تو یسر کانی




 

فتح الفتوح
 

گذشتيم از سنگر و خاكريز
ز ما حمله بود و ز دشمن گريز

ز ميدان مين و ز خمپاره ها
گذر كرده با اتكاء خدا

چو داديم بر دشمن دين شكست
كه دانست دست است بالاي دست

خوشا ياد «بيت المقدس» كنيم
به يك فتح و ده فتح كي بس كنيم

كه ايران و اسلام پاينده باد
همه دشمنانش سرافكنده باد

كنون خاطري نو كنم اين زمان
ز «عين خوش»و «فكه»و «موسيان»

«شلمچه»چو «مجنون»و «شوش» عزيز
كه ويران شد از خصم دون در ستيز

«طلايه»«شرهاني» و «چم سري»
ز لاله شده چهره اش آذري

«دو كوهه» قدمگاه شيران روز
دري از بهشت است گويي هنوز

سزد گر كه يادي ز «بستان» كنيم
در و دشت آن را گل افشان كنيم

خوشا از «هويزه» برانم سخن
كه پر شد ز ياران گلگون كفن

خدايا بر اين تربت لاله زار
به فضلت كه باران رحمت ببار
سخن هيچ برتر ز توحيد نيست
به ناگفتن و گفتن ايزد يكي است

«غبار غم و سوگ سهراب ها
گرفته ز چشم دلم خواب را»

سياووش ها در دل آتش اند
كه سرگرم پيكار چون آرش اند

درفش سپاهي «كاوه» كجاست؟!
بگو آتشي بر كجاوه كجاست؟!

عقاب رهايي جانم چه مست
به نام اهورايي دل نشست

نود دو فاتح ترين لشگر است
همان مظهر مردي سنگر است

خوشا ياد گردان «هفتاد و هفت»
كه از ديده ي جان و دل ها نرفت

دگر «لشگر حمزه ي بيست و يك»
كه بادا هوادار آنها ملك

درودي به پيكار «هشتاد و هشت»
كه بس فتح كردند در كوه و دشت

كنم يا گردان «شصت و چهار»
كه در رزم بودند چابك سوار

بگو از «هوابرد» و از «ذوالفقار»
كز آنها به جا مانده بس افتخار

همان به كه يادي ز «پيكان» كنم
از آن كشتي آذرخشان كنم

ز دريادلان بس ستايش كنم
همه پيش يزدان نيايش كنم

كه دل هاي آبي آنها قوي است
صفاشان چو آب روان معنوي است

ز گُرز و ز بايندُر قهرمان
شهيدان رزمنده جاودان

چه آبي چه خاكي چه روي هوا
به نيروي هستي بوند همنوا

مگر نه علي عليه السلام راست جان سخن
نبيند به ميدان عدو پشت من

كه خيره به بدخواه منماي پشت
چو پيش آيدت روزگار درشت

و گر خيزد اندر جهان رستخيز
نبيند كسي پشت من در ستيز

ز دل ها همه ترس بيرون كنيم
همه بر دليري بس افزون كنيم

از اين غم ندارم طبعي روان
كه يك يك برم نام رزمندگان

كه اين مثنوي را نه پايان بود
تب عشق را عشق درمان بود

فعولن بيا باز گرديم طوس
و باشيم بر درگه اش خاك بوس

كه چاره گري هيچ ناديد به كار
«فزون آمد از رنگ گل رنج خار»
فعولن گذرگاه تاريخ و درد
چه گاه نبرد و چه در جنگ سرد؟!

ز اندازه بر نگذراني سخن
كه تو «نو» نگاري و گيتي كهن

سخن هاي او زينت جان كنيم
و بر او گوش دل گوهر افشان كنيم

كز انبوه دشمن نترسد به جنگ
به كوه از پلنگ و به آب از نهنگ

پرنده آبي طاووس پرواز
به نام خدايي كه از تيره خاك
دل روشن آرايد و جان پاك

سرودم كه تا خوش شود «سرنوشت»
كه سرلوحه اش را خدا خوش نوشت

به بيتي شود خشمگين مرد نرم
به بيتي دگر جو شدش خون گرم

بسا دل كه شد از يكي بيت رام
بسا جان ز يك بيت در باخت نام

هر آن كس كه جويد به دل راستي
خدايش رهاند ز هر كاستي

بجويم بلندي و فرزانگي
همان رزم و تندي و مردانگي

مرا خاطراتي است بس يادگار
ز هر جبهه و سنگر و كارزار

ز گفتار و كردار رزمندگان
مرا خاطراتي است بس شايگان

سزد گر كه بر نام هر لشگري
كه هر يك بود برتر از ديگري

بيارم يكي نامشان اين زمان
كه از گفتنش جان شود شادمان

بيا لحظه اي ياد پرواز كند
سخن از شهادت سرآغاز كن

بده ساقي آن باده معنوي
كه جان و دلم را كند آن قوي

زدم «چف فلر» و دلم جان گرفت
عقاب تنم اوج عرفان گرفت

«فسوف يحاسب، حسابا يسر»(1)
به روز حسابم شود دستگير

به قول خداوند حي و قدير
و اني بمانند تعملون بصير

پي نوشت ها :
 

1-انشقاق:

 

منبع : افشار تو یسر کانی .صالح / معبر اسمان / انتشارات ایران سبز جاپ دوم / تهران 1388
در فتح بر خود گشوديم ما
دفاعي مقدس نموديم ما



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.