پذیرش جهانی

در فرآيند جهاني‌شدن، امکان اثرگذاري در حوزه‌هاي فراملّي افزايش يافته است. شايد امروز تعبيري که از لفظ جهاني‌شدن استنباط مي‌شود تفاوت بسياري با مفهوم گذشته آن دارد، ولي به هرحال فرآيند جهاني‌شدن دغدغه بسياري از کشورها را پيرامون اين موضوع به‌دنبال داشته است.
دوشنبه، 18 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پذیرش جهانی

پذیرش جهانی
پذیرش جهانی


 

نویسنده: سعید ناظمی




 
در فرآيند جهاني‌شدن، امکان اثرگذاري در حوزه‌هاي فراملّي افزايش يافته است. شايد امروز تعبيري که از لفظ جهاني‌شدن استنباط مي‌شود تفاوت بسياري با مفهوم گذشته آن دارد، ولي به هرحال فرآيند جهاني‌شدن دغدغه بسياري از کشورها را پيرامون اين موضوع به‌دنبال داشته است.
با پيشرفت فناوري ارتباطات، در عمل مرزهاي بسياري برداشته شده و فرصت استفاده از امکانات بسياري فراهم آمده است. هر پيشرفت، عوارضي را به‌دنبال خواهد داشت و نگراني‌هايي را ايجاد خواهد كرد. جهاني‌شدن هم از اين قاعده مستثني نيست. عوارضي که حداقل در حوزه فرهنگ، گريبان ملّت‌ها را گرفته قابل چشم‌‌پوشي نيست. بسياري از کشورها هنوز به رشد اقتصادي مطلوب نرسيده‌اند و نمي‌توانند با چنين شرايطي از عوارض و عواقب جهاني‌شدن مصون باشند.
جهاني‌شدن برخلاف ماهيت صوري و معنايي آن يک روش ناعادلانه است. در اين روش کشورهاي صاحب قدرت و صاحب نفوذ مي‌توانند آن‌گونه که منافع‌شان ايجاب مي‌کند به سلطه‌گري‌هاي خود ادامه دهند و جهت اين حرکت را به‌سمت خود برگردانند. تبادلات و تعاملات فرهنگي، لاجرم در مسير تعاملات اقتصادي و سياسي صورت مي‌گيرد، چرا که تابعي از رشد ارتباطات در دنياي اطلاعات امروز است.
اگر صاحب قدرت و نفوذ تلقي شويم، جهاني‌شدن اثرات خوبي را براي ما به همراه مي‌آورد؛ وگرنه، چون همواره برخوردي منفعلانه با اين فرآيند خواهيم داشت، نه تنها آسايش اقتصادي و اجتماعي نداشته بلکه با يک بحران هويتي هم روبه‌رو خواهيم شد. در اين مقاله كوشيده‌ايم برخي از مفاهيم جهاني‌شدن را بازخواني كنيم.
شايد وقتي مک لوهان اصطلاح «دهکده جهاني» خويش را مطرح کرد، در تصورش هم نمي‌گنجيد که در زماني کوتاه‌تر از آن‌چه پيش‌بيني کرده است چهار گوشه جهان هستي از طريق فناوري ارتباطات به هم متصل شوند. ولي اين مهم به حقيقت پيوست و جهان در ظرفي قرار گرفت؛ به قسمي که هر کس مي‌تواند حتي از منزل خود و با استفاده از يک دستگاه ارتباطي با ساير نقاط جهان در کم‌ترين زمان ممکن ارتباط برقرار کند.
از اين‌روست که حتي اخبار منطقه‌اي هم مي‌تواند خارج از چارچوب منطقه‌اي‌اش در سطحي جهاني مطرح شود و به سرعت انتشار پيدا کند.
اين حرکت‌ها جنبشي را در پي داشت که به‌مرور اصطلاح «جهاني‌شدن» را به خود گرفت. پديده‌اي نوظهور که هيچ شاخصي براي ارائه آن وجود نداشت. ابعاد تازه‌اي مطرح شد که جهاني‌شدن را به‌عنوان يک موضوع چندوجهي معرفي کرد. ابعاد سياسي، اقتصادي و فرهنگي جهاني‌شدن هر کدام محصول جديدي بود که با يک تعريف جديدتر در سطح جهان مطرح شد و کارشناسان به تحليل آن پرداختند. در اين زمان مرزهاي جغرافيايي خاصيت خود را از دست داد و پديده جهاني‌شدن توانست دغدغه‌هاي جديدي براي ساير کشورها به وجود آورد. البته گسترش فضاهاي فراجهاني به معناي پايان فضاهاي وابسته به قلمروهاي جغرافيايي کشورها نيست. بر اين اساس مي‌توان انتظار داشت که سازمان‌هاي حکومتيِ مبتني بر قلمروگرايي مثل دولت به‌خوبي در دنياي جهاني‌شدن به بقا ادامه دهند.
دولت‌ها در مواجهه با جهاني‌شدن بي‌سابقه از دهه 1960 ميلادي به اين سو ديگر نمي‌توانند به معناي سنتي، خودمختار باشند. به دلايل عملي و نظري، در شرايط جهاني‌شدن معاصر، يک دولت نمي‌تواند بر يک کشور و روابط خارجي آن، حاکميت غايي، جامع، مطلق و منفرد اعمال کند. حاکميت دولتي بر قلمروگرايي متکي است، که در آن همه روي‌دادها در مکان‌هاي ثابت رخ مي‌دهند، يعني يا در قلمروهاي جغرافيايي خاص يا در نقاط مشخص در طول مرزهايي که به‌دقت از آن‌ها حراست مي‌شود. بنابراين پايان قلمروگرايي موجب پايان‌يافتن حق حاکميت نيز خواهد بود. درواقع بيش‌ترِ دولت‌هاي جديدي كه در دوران پس از استعمار و هم‌زمان با تسريع جهاني‌شدن پا به عرصه وجود گذاشته‌اند، هيچ‌گاه نتوانسته‌اند حاکميت خود را اعمال کنند؛ مگر به‌طور اسمي. مسير ارتباطات و اطلاعات يک‌طرفه، که از آبشخور فرهنگ غرب نشأت مي‌گرفت، تا آن‌جا پيش رفت که نوعي انحصارطلبي را در پي داشت. به‌واقع چرا فرهنگ ملي اقوام مختلف در تيررس انحصارطلبي فرهنگ و تمدن غرب لحظه‌اي آرامش ندارد و هميشه سايه شوم اين فرهنگ‌هاي وارداتي را در اشکال مختلف در لايه‌لايه جامعه خود مي‌بيند؟ آيا عبور از سنت‌ها را فقط و فقط براي رسيدن به جامعه‌اي مدرن و مصرف‌گرا مي‌توان حرکتي صحيح تلقي كرد؟
با وابستگي فزاينده‌اي که به‌واسطه ظهور جهاني‌شدن شکل گرفته است، جوامع هم‌چنان تمايل دارند براي حفظ تنوع و نگه‌داشت تفاوت‌هاي فرهنگي‌شان مقاومت بيش‌تري از خود نشان دهند. اين حق ملّت‌هاست که سنت‌ها و معيارهاي فرهنگي خود را حفظ کنند.
جهاني‌شدنِ فرهنگ، بحث‌هاي زيادي را در علوم جامعه‌شناختي به‌دنبال داشته است. حتي مردم عادي نيز به‌دنبال پاسخ اين پرسش بوده‌اند که آيا جهاني‌شدن موجب شباهت بيش‌تر يا تفاوت بيش‌تر مردم با يکديگر خواهد شد؟
برخي صاحب‌نظران عرصه علوم اجتماعي نيز بر اين عقيده‌اند که فرآيند جهاني‌شدن نوعي «هم‌خواني فرهنگي» را در سراسر جهان در پي خواهد داشت و در هر جايي از جهان هر چيزي به‌طور شگفت‌آوري شبيه به چيزهاي ديگر خواهد شد، زيرا ساختار سليقه‌اي جهان، مدام همگن‌تر مي‌شود.
تنش بين گوناگونيِ فرهنگي و يکسان‌سازيِ فرهنگ‌ها، از آغاز فرآيند جهاني‌شدن وجود داشته است و به‌مرور هم در حال افزايش است. اين‌که چگونه مي‌توانيم اشتراکات خود را بيابيم و يا در بين اين همه فرهنگ به تجانس برسيم، هر چند شدني است، ولي کار چندان ساده‌اي هم نيست.
ديدگاه‌هايي هم هستند که مبني بر اين‌كه جهاني‌شدن موجب پايداري يا حتي افزايش تنوع فرهنگي خواهد شد. اين ديدگاه تأکيد دارد که ارتباطات جهاني، بازارهاي جهاني و غيره، اغلب براي انطباق با بافت‌هاي محلي گوناگون، تعديل مي‌شوند. گزارش‌هاي خبري جهاني، محصولات جهاني و جنبش‌هاي اجتماعي جهاني، از طريق به‌اصطلاح «جهان منطقه‌گرايي» شکل‌هاي جديدي به خود گرفته و بسته به ويژگي‌هاي ملّي تأثيرات متفاوتي مي‌گذارند. از نظر پيروان ساموئل هانتينگتون بر بستر جهاني‌شدن برخورد تمدن‌هايي مثل کنفوسيوسي، سنتي شرقي، هندي، اسلامي و غربي، سياست فرهنگي مشخص مي‌شود. ديگران معتقدند که جهاني‌شدن، منجر به ترويج چندگونگي و هم‌چنين پيشرفت سياست‌هاي مربوط به هويت ملي مثل ملي‌گرايي قومي و جنبش‌هاي مردمي بومي مي‌شود.
اين دوگانگي تحليلي باعث مي‌شود تا به‌رغم آن‌که برخي معتقدند جهاني‌شدن منجر به همگن‌سازي مي‌شود، برخي ديگر عنوان کنند كه جهاني‌شدن موجب ناهمگني خواهد بود. بر اين اعتقاد، تحليل‌گران مسائل اجتماعي بايد در سه مقطع به فعاليت بپردازند: در سطح فرهنگ، زبان و اعتقادات ديني.
اين موارد مي‌تواند در شبكه آموزشي ما به‌عنوان زيرساخت‌هاي جهاني‌شدن مطرح شود و دانش‌آموزان از همان ابتداي دوران تحصيل، آشکارا با مسائل آن درگير شوند. اين يادگيري‌ها را مي‌توانيم تلاشي آگاهانه براي استقبال از ساير فرهنگ‌ها تلقي كنيم و در سايه اين آموزش‌ها با کاستي‌ها و برجستگي‌هاي فرهنگي ساير ملل به‌طور واضح آشنا شويم.
نگرش ديگري در بحث‌هاي فوق، مربوط به موضوع پيدايش الگوهاي جديد معنا، هويت و اجتماع است. از اين ديدگاه، جهاني‌شدن در فرآيند تشويق اختلاط و کم‌رنگ کردن وجوه تمايز ميان ملت‌ها و تمدن‌ها موجب تشديد روابط فرهنگي شده است. تحليل‌گران از اين نظر جهاني‌شدن را با «دورگه‌سازي» و پيوندزني مربوط مي‌دانند، به‌علاوه تعدادي از نظريه‌پردازان سياسي معتقدند که اين تحولات فرهنگي، ضرورت شکل‌گيري انواع ديگري از اخلاق اجتماعي را ايجاب مي‌کند که با رسوم اشتراکي قديم مبتني بر تضادهاي دوگانه «خودي – غيرخودي» ميان گروه‌هاي مشخص و جداگانه تفاوت دارد.(نگاهي موشكافانه بر پديده جهاني‌شدن، يان آرت شولت، مترجم: مسعود كرباسيان)
فرهنگ‌ها همان‌گونه که اختلافاتي در خود دارند، از فصل‌هاي مشترکي نيز برخوردارند. اين فصل‌هاي مشترک‌ِ فرهنگ‌هاي مختلف که با اصلي‌ترين وجوه فرهنگ ارتباط دارند، همان فرهنگ جهاني‌اند. اين موضوع به بخش بزرگي از نيازها و تقاضاهاي فرهنگي موجود در بين ملّت‌ها و جوامع مختلف پاسخ مي‌دهد، چرا که مخاطب آن يک مخاطب جهاني است. اين فرهنگ جهاني، تناقضي با فرهنگ‌هاي بومي ندارد، زيرا فرهنگ‌ها مي‌توانند به‌رغم قرارگرفتن در بازه نشرگرايي فرهنگي، روح مستقل و هويت خاص خود را هم‌چنان حفظ کنند.
فرهنگ‌هاي بومي و محلّي نيز پيش از پديده جهاني‌شدن در معرض تهاجم فرهنگ‌هاي سلطه‌جو و کشورهاي استعمارگر بوده‌اند. شايد آن‌ها اين شانس را آورده‌اند که در عرصه جهاني‌شدن، در مقابل فرهنگ‌هاي تحميلي، امکان بروز و تجلي بيابند. اين حرکت مي‌تواند بازآفريني جديدي از فرهنگ‌هاي بومي در برابر خطر سقوط و اضمحلال تلقي شود. جهاني‌شدن اين مزيت را به همراه داشت تا فرهنگ‌هاي چندريشه‌اي پديد آيد؛ فرهنگ‌هايي کاملاً متفاوت با هم، و مستقل از هم. چيزي که قبل از اين سابقه روشني نداشته است. حتي شايد بتوان گفت که فرهنگ غرب هم به‌شکل مستقيم يا غيرمستقيم از آميختگي فرهنگ‌ها و تمدن‌هاي شاخص جهان شکل گرفته است و به خودي خود و بي‌وجود اين عناصر قادر نخواهد بود جهان را، اين‌گونه که مي‌بينيم، تحت تأثير قرار دهد. نظريه «هانتينگتون» درخصوص برخورد تمدن‌ها، جهان را از حالت جنگ چندقطبي خارج کرد و به يک جدال دوقطبي کشاند. در اين نظام دوقطبي، ساير فرهنگ‌ها محکوم به نابودي شدند. الگوهاي فرهنگي‌اي كه بر ساير شاخص‌هاي اجتماعي بنا شده بودند شروع به تغيير کردند و امروز شاهد اين نکته هستيم که کشورهاي جهان سومي به‌خاطر هزينه‌هاي بالاي فرهنگي و طرح‌هاي ديربازده در مقوله فرهنگ، قادر نخواهند بود فرهنگ‌هاي پوياي‌شان را در جايگاه واقعي خود و دور از تهاجم فرهنگ‌هاي تحميلي نگه دارند.
قلمرو فرهنگ يکي از مهم‌ترين حوزه‌هايي است که بحث‌ها و مناقشه‌هاي بسياري را در نتيجه فرآيند جهاني‌شدن به خود اختصاص داده است. برخي بر اين عقيده‌اند كه «همگون‌سازي» فرهنگي و امحاي فرهنگ‌هاي ملي و محلّي و سلطه فرهنگ غربي به‌ويژه فرهنگ‌ آمريکايي، نتيجه حتميِ جهاني‌شدن است و به اين اعتبار از مفهومي تحت عنوان «جهاني‌سازي»، که متضمن يک برنامه آگاهانه و از پيش‌تعيين‌شده براي غلبه‌يافتن فرهنگ آمريکايي و ساختن يک جهان يک‌دست و همگون و فارغ از تفاوت‌هاي فرهنگي است، ياد مي‌کنند. برخي ديگر ضمن رد اين ادعا، جهاني‌شدن را فرصت مناسبي براي تقويت فرهنگ‌هاي محلي و عرضه جهاني توليدات در حوزه فرهنگ‌هاي محلّي مي‌دانند. به اعتقاد اين عده از صاحب‌نظران، جهاني‌شدن همواره متضمن هم‌زماني و درون‌پيوستگي آن در پديده‌اي بوده است که به‌صورت قراردادي، امر جهاني و امر محلّي ناميده مي‌شوند. از اين حيث اصطلاح «جهان – محلي‌شدن» را به جاي جهاني‌شدن ترجيح مي‌دهند.(روزنامه اعتماد- صفحه انديشه، شماره 1733- مقاله، محمدامير پناهي- جهاني‌شدن فرهنگ)
چه بخواهيم و چه نخواهيم، جهاني‌شدن فرهنگ در حال شکل‌گيري است. جامعه‌شناسان معتقدند توسعه اقتصاد جهاني، صنعتي‌شدن و نظام پرشتاب اطلاعات و ارتباطات از عوامل به وجود آورنده اين فرهنگ هستند. فرهنگي که با توسعه خود در همه ابعاد وجودي، يک دسته از ارزش‌هاي ملي و بومي کشورهاي ضعيف را از بين خواهد بُرد. در غير اين صورت و با توجه به اين‌که حرکت از يک جهان چندفرهنگي به‌سمت يک جهان تک‌فرهنگي در حال گذار است و اين فرهنگ همان فرهنگ ناشي از تبليغات کشورهاي غرب و صنعتي است؛ مي‌توانيم به برخي از ويژگي‌هاي جهاني‌شدن فرهنگ هم اشاره کنيم.
در عرصه جهاني‌شدن، هر فرهنگ و هر قوميت سعي در شناساندن خود به ديگران دارد. در اين ميان، اشخاص با فرهنگ‌هايي به غير از فرهنگ خود آشنا و زمينه‌هاي نقد و تحليل آن‌ها فراهم مي‌شوند. افزايش اين مراودات موجب كاسته‌شدن از ميزان تعصبات شده و تحمل نخبگان براي شنيدن نقد و رفع اشکالات خود افزايش مي‌يابد.
پديده جهاني‌شدن به سه شکل مختلف مي‌تواند بر فرهنگ‌ها اثرگذار باشد. يكي اين‌كه جهان آينده را يک فرهنگ در بربگيرد كه به يقين اين فرهنگ برخاسته‌ از يک نظام اقتصادي و سرمايه‌داري خواهد بود.
ديگري عام‌گرايي فرهنگي و اختلاط فرهنگ‌ها و استحصال آن‌ها در يکديگر و رسيدن به يک ترکيب فرهنگي عام است و آخر اين‌که به خاص‌گرايي فرهنگي تبديل مي‌شود و کساني که به برتري‌هاي فرهنگي خود معتقدند از ترکيب و استحصال آن در ديگر فرهنگ‌ها جلوگيري مي‌کنند.

جهاني‌شدن و كشورهاي جهان سوم
 

جهاني‌شدن (Globalization) آرمان نيست، بلکه نوع جديدي از مناسبات است که ويژگي‌هاي خاص خود را دارد. جهان، لحظه‌به‌لحظه در حال تغيير و دگرگوني است. موجي عظيم اين حرکت را به‌وجود آورده که در آن از مناسبات قديم و طيف‌بندي‌هاي سنتي خبري نيست. ملاک‌ها و معيارها در همه زمينه‌هاي اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي تغيير کرده و اين خود باعث به‌وجود آمدن فاصله‌هاي شديد طبقاتي و توزيع ناعادلانه ثروت مي‌شود. تعميم اين قضيه مي‌تواند کشورها را نيز به دو صورت کشورهاي دارا و فقير تقسيم کند. اين تقسيم‌بندي جديد، به افزايش قدرت عده ديگر ختم مي‌شود؛ با اين تفاوت که سقف اين اختلاف بسيار زياد است.
جهاني‌شدن پيش از اين زمان نيز سابقه داشته است. وقتي صحبت از اديان الهي نظير مسيحيت و اسلام مي‌شود، مي‌بينيم که اين اديان براي محدوده جغرافيايي خاصي نازل نشده‌اند و دستورات آن‌ها حالتي فراملتي دارد. درست است که خاستگاه اين اديان در حوزه بين‌النهرين و خاورميانه بوده است، ولي به سرعت به ساير نسل‌ها و ملّت‌ها انتقال يافت. در قرن دوم هجري شاهد شکوفايي دين اسلام و گسترش روزافزون آن بوده‌ايم. انديشه‌اي که قدرت و فرهنگ و ثروت را به‌عنوان پشتوانه حرکت خود داشت. بعدها پس از دوران رنسانس و ظهور انقلاب صنعتي در اروپا، تمدن جديد غرب شکل گرفت.
اکنون اين تمدن، که مرزهاي بسياري از کشورهاي عضو خود را برداشته است، ساير فرهنگ‌ها و تمدن‌ها را به هيچ مي‌انگارد و آن‌ها را عقب‌مانده مي‌نامد.
شايد با نگاهي ويژه به جهاني‌شدن بتوان نتيجه گرفت که مبناي آن فرهنگي است، ولي نتايج اقتصادي به همراه دارد. پس از جنگ جهاني دوم بحث «گات» مطرح و محدوديت‌هاي تجارت آزاد برداشته شد. شايد اين حرکت زمينه‌ساز حرکت‌هاي بعدي اقتصادي در جهت فرآيند جهاني‌شدن بود. صندوق بين‌المللي پول شاخص ديگري بود كه در عرصه اقتصادي و جهاني‌سازي اقتصاد، به‌وجود آمد.(WTO- سازمان تجارت جهاني- دنباله گات است كه در سي‌ام اكتبر سال 1947 ميلادي براي سامان‌دهي تجاري بين كشورهاي توسعه‌يافته و درگير جهاني اول و دوم تشكيل شد و تا سال 1993، هشت دوره مذاكره را درپي داشت. در دور هشتم و در كشور اروگوئه تشكيل سازماني به نام «تجارت جهاني» تصويب شد و اين سازمان از سال 1995 آغاز به كار كرد.) – (IMF- صندوق بين‌المللي پول- كه اكنون هم 184 عضو دارد و در واشنگتن مستقر است، پس از جنگ جهاني دوم و به‌دنبال ركود اقتصادي دهه 1930 و به‌عنوان چارچوب مركزي همكاري كشورها براي ارتقاء سلامت اقتصاد جهاني از سال 1945 با عضويت 30 كشور شروع به فعاليت كرد.)
پيشرفت‌هاي اقتصادي، صدور تکنولوژي و محصولات جديدي به کشورهاي ديگر را در پي داشت. جدا از گفت‌وگو درخصوص خوب يا بد بودن اين ابزار و محصولات وارداتي و به‌رغم توجه به فقدان هويتِ اين محصولات، استفاده مناسبي از آن صورت نگرفت. هر چند تکنولوژي‌ها فاقد شعور و ادراک هستند، ولي هر محصولي كه زاييده اين شرايط باشد- بسته به اين‌که کشور واردکننده چطور و چگونه از آن استفاده کند- با خود فرهنگ و هويتي جديد را منتقل مي‌کند.
پس از سقوط مارکسيسم و کمونيسم، عده‌اي قالب ليبرال‌دموکراسي را به‌عنوان مطلوب‌ترين نظام سياسي براي اداره جامعه برگزيدند. قالبي که به‌زعم آن‌ها به همه اميال بشر مي‌پردازد. پس نتيجه را در آن ديدند که از اين قالب براي ساير کشورهاي جهان مدل‌سازي کنند. کشورهاي جهان سومي در قالب چنين مدلي از سياست‌هاي دولت‌هاي غربي، اروپايي تاثير مي‌پذيرند، زيرا اين کشورها سهم عمده‌تري نسبت به کشورهاي جهان سوم در مباحث مربوط به جهاني‌شدن دارند و چون از امکانات بيش‌تري بهره مي‌برند، الگوهاي قوي‌تر را براي عرضه در اختيار دارند و از اقتصاد بهتري نيز برخوردارند.
مسلم است که نبود عينيت‌گرايي و دست‌يابي نابرابر به اطلاعات، که در دهکده جهاني مک لوهان واقعيت يافته، منجر به بروز شکافي بين کشورهاي جهان شده است که در سايه آن‌کدخداي اين دهکده هر روز از زيردستانش فاصله مي‌گيرد، زيرا رشد آن‌ها را غيرقابل تحمل مي‌داند. آيا مي‌توان تصور کرد که رسانه‌هاي تحتِ مالکيت چنين کدخدايي الگوي مورد نظر خود را در عرصه‌هاي مختلف فرهنگي، به تمام اهالي دهکده تحميل نکنند؟ در خوش‌بينانه‌ترين قضاوت، حتي اگر جهاني‌شدن را در صرفاً ميدان اقتصاد و سياست محدود و منحصر کنيم، حتي اگر تحولات فرهنگي را متأثر از روي‌کردهاي اقتصادي ندانيم، باز هم نمي‌توانيم بر اين واقعيت چشم بپوشيم که جهاني‌شدن، ناگزير بسياري از ارکان فرهنگ‌هاي ملي و بومي را متزلزل ساخته است.(بخشي از مقاله جهاني‌شدن و تنوع فرهنگ‌ها به قلم دكتر محمد قراگوزلو)
اين‌جاست که بايد اين حق را به کشورهاي توسعه‌نيافته داد که دغدغه‌هاي بسياري از خود بروز دهند. اين جهاني‌شدن مي‌تواند پيامدهاي فراواني – چه مثبت و چه منفي – براي تمام زمينه‌هاي مناسباتي خاصه فرهنگي دربر داشته باشد.
جهان سوم در نتيجه جهش سرنوشت‌ساز اجتماعي اروپا در ابتداي عصر نوين به‌وجود آمده است. اين جهش، ظهور يک جامعه پوياي سرمايه‌داري بود که طي مراحل متوالي در ماوراء بحار گسترش يافت و کنترل بخش وسيعي از جهان سوم را به دست گرفت تا سرانجام در قرن 19 بر جهان استيلاء يافت. اصطلاح جهان سوم بدين معناست که کشورها و مناطقي که اين اصطلاح به آنان اطلاق مي‌شود، از چيزي که به‌تدريج به اقتصاد بازار جهاني تبديل شد، سهم غيرعادلانه‌اي مي‌برند.(ساعي، احمد، درآمدي بر شناخت مسائل اقتصادي و سياسي جهان سوم، تهران، نشر قومس صص 50-41)

اسلام و جهاني‌شدن
 

پيش از آن‌که جهاني‌شدن در حوزه‌هاي اقتصادي، سياسي و فرهنگي پر رنگ شود، اديان آسماني به‌صورت فرامنطقه‌اي گسترش يافتند. خاستگاه اديان آسماني در مشرق‌زمين، آماج حملات جهت‌دار غرب شد، ولي آن‌ها را وادار کرد تا جدي‌تر در اين موضوع تأمل و تعقّل بكنند.
«هميشه رهبران مذهبي مي‌خواستند که پيروان خود را از جهان دنيوي و مادي دور کنند. پرسش اين نکته جالب است که در طول دوران، چرا گاهي رهبران مذهبي[اديان] نفوذ کلام آسماني پيدا مي‌کردند و زماني هم کسي به حرف‌هايشان توجهي نمي‌کرد. چرا مردم به رهبران ديني گرايش پيدا مي‌کنند؟ ظهور بنيادگرايي مذهبي از بسياري از جهات بازگشت به زندگي در دو سه قرن گذشته است.»(جهاني‌شدن- لستر تارو- نشر فرا- مترجم: عزيز كياوند). در فاصله بين سقوط امپراطوري روم و ظهور انقلاب صنعتي، جنگ‌هاي مذهبي فراواني به‌وقوع پيوست. فتوحات نظامي مسلمانان، که با سقوط دولت ساسانيان همراه بود، اسلام را تا مرکز و جنوب آسيا، شمال آفريقا و جنوب اروپا گسترش داد. مسيحيان در جنگ‌هاي صليبي واکنش نشان دادند، و حتي پروتستان‌ها و کاتوليک‌ها چندين بار پس از جنبش اصلاح دين (Reformation) جنگيدند.
به هرحال فرهنگ غرب، خواسته يا ناخواسته، در تقابل با فرهنگ شرقي[بومي] قرار گرفت. در فرهنگِ سرزمين‌هاي مشرق‌زمين، جايگاه دين يک جايگاه ارزشي و غيرقابل تغيير است؛ تا آن‌جا که خاص‌گراييِ انسان را به بي‌همتايي و بي‌نظيربودن شيوه‌هاي زندگي و باورهاي اجتماعي وا ‌مي‌دارد. يکي از بازتاب‌ها و محصول اين خاص‌گرايي‌ها، بنيادگرايي‌هاي ديني است. شايد بنيادگرايي‌هاي ديني، نوعي واکنش به پديده جهاني‌شدن باشد. چون به هرحال فرآيند جهاني‌شدن تبعات خاصي را در پي دارد، و از آن جمله دگرگوني‌ اوضاع اجتماعي جوامع بشري است؛ از همين‌رو به‌شدت با آن برخورد مي‌شود. مسلمانان بايد نقش خود را در فرآيند جهاني‌شدن پر رنگ‌تر کنند تا توان ايستادگي در مقابل فرهنگ‌هاي تحميلي غربي را در خود احساس کنند.

انقلاب اسلامي و جهاني‌شدن
 

انقلاب اسلامي ايران در طول اين سه دهه نقش اساسي و مهمي در بيداري مسلمانان جهان داشته، به قسمي که مسلمانان را به يک خودشناسي و باور بنيادين رسانده است. اقبال لاهوري و سيدجمال‌الدين اسدآبادي، از پيشروان نهضت بيداري مسلمانان، نخستين سنگ بناي اين کار را گذاشتند تا مسلمانان با استفاده از غناي فرهنگي و تفکر و انديشه اسلامي به خودباوري و خودسازي برسند. حرکت‌هايي اين‌چنين بود که مسلمانان را پس از سال‌ها پراکندگي، براي يک هدف واحد بسيج کرد و آن ارائه جديد و جهاني دين اسلام به ساير مردم جهان بود. اين خاستگاه در ايران شکل گرفت. تفکرات بنيان‌گذار جمهوري اسلامي ايران در مورد علوم و تکنولوژي روز، توصيه به استفاده منفعلانه‌ از پيشرفت‌هاي جديد نبود. ايشان با فرآيند و پديدآمدن هيچ فناوري و دانشي اظهار مخالفت نکردند، بلکه استفاده صحيح و درست آن را در جهت رفاه حال مسلمانان خواستار بودند.
اسلام يک دين جهاني است. زماني که حضرت محمد(ص) اسلام را به مردم عربستان عرضه کرد آن را کامل‌ترين اديان برشمرد. از همين‌روست که در فرهنگ جهاني‌شدن اديان، اسلام ضريب نفوذ بيش‌تري براي خود قائل است. عقل به ‌وجود آن گواهي مي‌دهد و انتخاب آن دستور خداوند حکيم است.
در قرآن، اين معجزه جاويد پيامبر اسلام(ص)، نيز بر اين نکته تأکيد شده که ساير اديان، اسلام را به‌رسميت شناخته و پس از ظهورش به آن مي‌گروند و تسليم مي‌شوند. آيات و نشانه‌هاي زيادي از اين تأييدشدن در کتب ساير اديان الهي آورده شده است. هدف از آمدن دين اسلام هم همين نکته بوده است. ديني جهان‌شمول که قابليت جهاني‌شدن را دارد. «هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي‌الدين کله و لو کره‌المشرکون. اوست آن‌که رسولش را به هدايت و دين حق فرستاد تا او و دين‌اش را بر همه غالب سازد هر چند که مشركان اين را نپسندند.»(سوره مباركه صف، آيه 10)
اوج حرکت در مسير جهاني‌شدن اسلام با مهدويت شکل مي‌گيرد. آن‌که بنا بر روايات و احاديث متقن خواهد آمد تا اسلام را جهاني کند. ظهور حضرت مهدي(عج) باوري است در فرهنگ ديني ما که هميشه و در همه حال انتظار ظهور او را از درگاه خداوند سبحان خواستاريم. اين حرکتي است که پيش از بحث‌هايي چون جهاني‌شدن، برخورد تمدن‌ها و نظم نوين جهاني، در فرهنگ اسلامي ما وجود داشته است.
دکتر سيديحيي يثربي، استاد دانشگاه و پژوهش‌گر فلسفي، درخصوص جهاني‌بودن اسلام عنوان مي‌کند: «اسلام با ادعاي جهاني‌شدن آمده است و در اعلام بعثت پيامبر(ص) در آيه‌هايي از قرآن هم اين بعثت براي تمام مردم دنيا و در همه زمان‌ها و مکان‌ها آمده است. جهاني‌شدن پذيرش يک امر از طرف همه مردم دنياست. اموري مي‌تواند جهاني بشود که خاصيت جهاني‌شدن را داشته باشد و اگر تحت انجام پروسه‌اي صورت پذيرد و از مقبوليت عام برخوردار نباشد درنهايت به شکست خواهد رسيد.»
اسلام اين قابليت را در خود دارد که بتواند جامعه‌اي نو و پويا بر روي ويرانه‌هاي جوامع از هم‌گسيخته و از هم‌پاشيده، بنا کند. بنا بر فرهنگ ريشه‌دار اسلام، مسلمانان همواره در مشکلات و سختي‌ها صبر پيشه مي‌کنند و با توکل به ذات خداوند بر مشکلات خود فائق مي‌آيند. اين روش مي‌تواند افق تازه‌اي را پيش روي ملّت‌هاي ديگر قرار دهد.
مظاهر تمدن و فرهنگ غرب در برابر اسلام ضريب نفوذ خود را از دست داده‌اند. به‌رغم زرق و برق دنياي صنعتي و مصرفي غرب، ريشه‌هاي خداشناسي و معنويت در مسلمانان کم‌رنگ نشده است. مسلمانان مي‌توانند با اعتقادات مذهبي و ارزش‌هاي اخلاقي که در نهاد خود دارند با رسيدن به مرزهاي فناوري و عبور از آن‌ها نقش اصلي خود را در جهان تثبيت و پر رنگ‌تر کنند.
جهاني‌شدن اسلام، با قيام جهاني حضرت مهدي(عج) روي مي‌دهد و اين وعده‌اي قطعي و تخلف‌ناپذير است. روايتي از پيامبر(ص) مي‌فرمايد:«هيچ خانه آباد و هيچ چادري در زمين نخواهد بود مگر اين‌که خداوند به واسطه مهدي(عج) اسلام را در آن وارد مي‌کند.»
عدالت‌محوري، يکي از ويژگي‌هاي ظهور مهدويت و جهاني‌شدن اسلام است. همان‌گونه که مي‌دانيم عدالت از اصول دين و در انديشه سياسي و اجتماعي اسلام جايگاه ويژه‌اي دارد. بنابر روايات، ظهور حضرت مهدي(عج) براي ايجاد عدالت است. در دوران حکومت او بر زمين ظلم و ستمي يافت نمي‌شود و کسي نسبت به ديگري ظلمي روا نمي‌دارد. زمين برکات خود را بيرون مي‌ريزد و هر حقي به صاحبش باز مي‌گردد. بر روي زمين پيرو هيچ ديني يافت نمي‌شود مگر اين‌که اسلام آورده باشد. اين آثار مغاير با اصل ليبراليسم است كه مبناي خود را بر پذيرش نابرابري‌ها قرار داده است. حکومت‌هاي ليبرال‌دموکرات، توسعه اقتصادي و رفاه اجتماعي را در اختيار عده‌اي محدود قرار مي‌دهند و همين باعث ظهور فقر و فساد و بي‌عدالتي در افراد ديگر بشر خواهد شد.»(مهدويت و جهاني‌شدن- تابناك 4/3/1387- سيدجواد ميرخليلي)

جهاني‌شدن و ظهور
 

باورداشتن به ظهور يک منجي آخرالزمان در همه مذاهب و اديان الهي يافت مي‌شود. ظهور اين منجي باعث ايجاد عدالت و منجر به سعادت انسان‌ها خواهد شد. مسلمانان به حضرت مهدي(عج)؛ مسيحيان به حضرت مسيح(ع) و زرتشتيان به سوشيانت معتقدند. شايد اعتقاد به منجي تنها راه نجات بشريت از وضعيت فعلي باشد. در اين ميان، مهدويت به‌عنوان مدينه فاضله اسلامي، و ظهور حضرت ولي‌عصر(عج) در يک تدبير الهي مي‌گنجد تا سختي‌ها و رنج‌هاي بشر به پايان برسد و آن‌چه را که آرزو دارد محقق شود. در همين موضوع مي‌توانيم مهدويت را با جهاني‌شدن مرتبط بدانيم.
دين اسلام، تاريخ را برخلاف ساير اديان که دوري و تکراري مي‌دانند داراي آغاز و پايان مي‌داند. در اديان ابراهيمي، جهان را آغاز و فرجامي است. تحقق ظهور منجي و رسيدن به جهاني عاري از هر گونه فساد، وعده‌اي الهي است. فطرت انساني هم به همين سو در حرکت است. در عصر ظهور حضرت مهدي(عج) نژادها و اقوام گوناگون در زير يک پرچم و در کنار يک عدالت‌گستر جمع مي‌شوند و اين خود آغاز حرکتي است عظيم براي جهاني‌کردن قيامي که خداوند تحقق آن را به مسلمانان وعده داده است.
از نگاه دين‌داران، جهاني‌شدن يعني جهاني‌شدن دين. چنين ديدگاهي در کشور ما نيز مطرح است. وقتي صحبت از صدور اسلام مي‌شود به همين موضوع پرداخته شده است. بسياري حتي با توسل به فرهنگ ديني شيعه، حکومت جهاني امام عصر حضرت بقيه‌الله(عج) را با جهاني‌شدن يکي مي‌پندارند ولي همان‌طور که مي‌دانيم همه اديان خصلتي الهي دارند.
تنوع اديان الهي در محتوا و کلام نيست، بلکه در شرايط روزگاري است که نازل شده است و مخاطب آن تمام انسان‌ها هستند. مهدويت يک دين جهاني است و مخاطب آن فقط پيروان شيعه نيستند. پس اين ظهور متعلق به قوم و نژاد خاصي نيست؛ تدبيري الهي است که به همين خاطر در يک گستره جهاني مطرح مي‌شود.
انسان‌ها فطرتي خداجو دارند. فطرت همه انسان‌ها به سمت کمال در حرکت است. حال اگر در اين ميان مهدويت عاملي براي کمال‌گرايي انسان‌ها محسوب شود، موجب نوعي اشتراک فطريِ بشري خواهد شد؛ اشتراکي که از مرزهاي جغرافيايي ملّت‌ها مي‌گذرد و همه را در برمي‌گيرد. آن‌جاست که خداوند مي‌فرمايد:«دين در نزد خدا دين اسلام است.» جهاني بر اين تدبير تسليم مي‌شوند و اين نخستين گام از مهدويت جهاني است. مهدويتي که فرازماني و فرامکاني است و همه انسان‌ها را براي رسيدن به کمال نهايي دعوت مي‌کند.
شکست مکاتب مدرن و گذر از بينش سکولاري در جوامع آزاد، که محصول تفکيک و جدايي دين از سياست بوده است، مردم را به يک نقصان هويتي و فکري تبديل کرده است. در اسلام، حيات فردي و اجتماعي انسان‌ها در هم تنيده شده و برخلاف جوامع سکولار، اسلام براي اين پيوند ناگسستني هم دستورالعمل‌هايي را صادر کرده است. در جامعه مهدوي، امام معصوم(ع) لطف الهي است. او با اعمال و کردار خود جامعه را به سوي سعادت رهنمون مي‌کند. و اين مطلب مهمي است که در جوامع مدرن به آن توجهي نمي‌شود. بيش‌تر اين جوامع در پي دادن آزادي‌هاي فردي به افراد جامعه خويش‌اند. بر همين اساس، اعتقادي به فضيلت و سعادت انسان‌ها ندارند.
در اين نگاه يعني اعطاي آزادي‌هاي فردي، زندگي بر اساس محوريت فرد و عناصر مادي تنظيم مي‌شود و شکل مي‌گيرد. ايدئولوژي چنين جوامع و افرادي در يک بازه زماني و مکاني بسته قرار دارد، فاقد خاصيت جهاني‌شمولي و فراگيري است و به‌مرور رو به افول خواهد رفت.
در عصري که ناکارآمدي ايدئولوژي‌هاي سکولار آشکار شده، حکومت جهاني آينده، ناگزير از توجه ويژه به عنصر دين است. سير تفکر بشر، به‌خاطر انحرافات فکري در ادوار مختلف تاريخ، در جست‌وجوي جهان ناشناخته‌هاست؛ چيزي که بر اصل تکامل بشري استوار است. در اين ميان، شناخت جهان و جهان‌شناسي، يک حرکت رو به جلو تلقي مي‌شده که انسان، در قياس با قبل، از آگاهي بيش‌تري نسبت به آن برخوردار بوده است. هم‌چنين بسياري از اکتشافات و اختراعات به‌واسطه القاي نيروهاي الهام‌بخش اعتقادي و ديني به دست آمده است. به‌رغم همه اين پيشرفت‌هاي علمي هنوز دنياهاي ناشناخته‌اي فراروي او قرار دارد. گذر زمان هر چند توانسته است به بسياري از پرسش‌هاي او پاسخ گويد، ولي هنوز هم خيلي از پرسش‌هاي او را بي‌پاسخ گذاشته است. دستاوردهاي علمي در دنياي امروز، اگر منفعتي براي عامه جامعه نداشته باشد، داراي ارزش قابل قبولي نيست. مهدويت در هنگام جهان‌شمولي به بسياري از اين پرسش‌هاي بر جا مانده از قرن‌ها تلاش و تفکر انسان پاسخ مي‌گويد. آن‌چه در آن عصر به پيشرفت مي‌رسد به هيچ عنوان قابل قياس با روي‌کرد به گذشته دين نيست. روايت است که هنگام ظهور حضرت(ع) بسياري از نکته‌هاي علوم مختلف در شاخه‌هاي مختلف براي بشر روشن مي‌شود.

سخن آخر
 

فرهنگ‌هاي پويا و تمدن‌ساز، تحت هيچ شرايطي به اضمحلال کشيده نمي‌شوند، تحت تأثير فرهنگ‌هاي هم‌طراز قرار نمي‌گيرند و هميشه درخشان باقي مي‌مانند.
شايد جهاني‌شدن و گوناگوني فرهنگ‌ها هِژِموني فرهنگ غربي و آمريکايي را مورد تعارض قرار دهد، ولي بنياد اصالت هميشه پابرجاست. سهم اقتصاد، سياست و مولفه‌هاي ديگر در جهاني‌شدن مهم است، ولي همه آن‌ها درصددند تا فرهنگ‌ها را به سلطه بکشند. چرا که وقتي فرهنگ‌ها بَرده شدند مي‌توان هويت‌ها را به‌راحتي و از کانال‌هاي اقتصادي از بين برد. ملّت‌هايي که به‌دنبال هويت گمشده خويش مي‌گردند آسيب‌پذيرتر مي‌شوند و زودتر به خواسته‌هاي استعمارگران تن مي‌دهند. در اين ميان، اسلام با اصل نخست جهان‌شمولي خود کليد نجات بسياري از کشورهاست. زماني که ابعاد ناشايست فرهنگ‌هاي وارداتي، اصالت جوامع را زير سؤال مي‌بَرَد، اعتقاد به اسلام و باور آن مي‌تواند تا حدّ زيادي از اين فجايع جلوگيري کند. عدالت‌محوري در سايه اسلام نيز مي‌تواند بعد ديگر جهاني‌شدن اسلام قرار بگيرد.
تا آن‌جا که تجربه بشر نشان مي‌دهد، در سايه عدالت‌محوري مي‌توان هويت خود را پاس داشت. همه اين شرايط با ظهور مهدويت به وقوع خواهد پيوست. مهدويت در بطن خود آزادي و آزادگي را به همراه مي‌آورد و اين‌ها دو اصل اساسي است که در اين زمان، انسان‌ها از حوزه آن در حال خروج هستند.
منبع:ماهنامه سوره شماره 42



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.