مردههاي ايران قرباني نيستند؛ شهيدند
شهداي ايراني، آرزو ميكردند، زنده برنگردند! روايتي از روزنامه
وصيتنامة شهيد، يك متن ديني و گاه ادبي است كه خلاصة آرا و تجربيات الهي شهيد در آن بازگو شده است. وصيتنامههاي شهدا به شدت تحت تأثير دعوت آيتالله خميني به شهادت و همچنين قسمتهايي از قرآن است كه خداوند به مؤمنان يادآور ميشود كه كساني را كه در راه خودش كشته ميشوند دوست دارد.
ژوآن كارلوس گوموسيو
تهران ـ ايران: همزمان با خاكسپاري «مسعود مقدس» در بهشت زهراي تهران، يك گروه نظامي شروع به نواختن مارش نظامي ميكنند.
يكي از روحانيون به نيابت از حدود سي عزاداري كه ساكت و بيصدا ايستادهاند، از كنار پرچم سبز، سفيد و سرخ ايران عبور ميكند و از پشت بستة پلاستيكي كه پيكر «مسعود مقدس» در آن است، با جنازه خداحافظي جانانهاي ميكند.
يك خانم سالخورده كه از فرق سر تا نوك انگشت پايش را با چادر پوشانيده، به پسربچهاي كه به گودال قبر زُل زده است، ميگويد: «او به بهشت رفت. او شهيد شد. تو هرگز نبايد او را فراموش كني!»
مقدس، يك جوان رزمندة 21 ساله بود كه توسط شورشيان كُرد در كوههاي غربي ايران در استان كردستان كشته شد. او با مرگش به دنياي رو به رشد شهداي انقلاب اسلامي آيتالله خميني پيوست.
هرچند شهادت، كه اكنون بسياري از جوانان ايراني مشتاقانه به سوي آن حركت كرده و ترغيب ميشوند، در قرآن بهعنوان بالاترين درجه مورد توجه قرار گرفته است، اما در خارج از مرزهاي ايران، يك عمل متعصبانه شمرده ميشود. رزمندگاني كه با سربندهاي قرمز «اللهاكبر» بهسوي خط مقدم حركت ميكنند، آرزو ميكنند هيچگاه زنده برنگردند. در پاييز گذشته كه موج رزمندگان ايراني به سوي جبهههاي جنوب سرازير شدند، گفته ميشد كه بيش از نُه هزار داوطلب كه برخي از آنها تنها چهارده سال سن داشتند، با شعار «لاالهالاالله» به سمت ماشينهاي جنگي عراق حمله ميكردند.
داستانهايي دربارة رزمندگان ايراني گفته ميشود كه البته هيچگاه تأييد نشده است كه اين رزمندگان، كليدهاي پلاستيكي بهعنوان نماد ورود به بهشت، به گردن خود آويزان ميكنند. خود رزمندگان ميگويند اين داستانها ساخته و پرداختة مطبوعات غربي است. [در اينجا منظور از كليدهاي پلاستيكي، همان پلاكهايي است كه رزمندگان به گردن ميانداختند، ولي مطبوعات غربي تبليغ ميكردند كه رزمندگان كليد بهشت به همراه ميبرند!/مترجم] آنها اصرار دارند به جبهه بروند و به انجام هرگونه خدمتي، حتي پركردن گوني سنگر بپردازند و به اين حضور و خدمت افتخار ميكنند.
اما داستان ديگري كه از سوي رسانههاي رسمي بسيار نقل ميشود، دربارة پسربچه سيزده سالهاي است كه با بستن مواد انفجاري به بدن خود، زير تانك عراقي رفته و آن را منفجر كرده است.
در قسمتي از بهشت زهرا، پرچمهاي سبز و سرخ به اهتزاز درآمدهاند و نشانگر قطعة شهداي اين قبرستان هستند. در نزديكي اين منطقه فوارهاي قرمز وجود دارد كه آبي قرمز رنگ را از داخل دهانة گل لاله، كه گل ملّي ايرانيان است، فواره ميدهد و نشانگر اين است كه نهضت خونين مبارزه با شيطان در انقلاب اسلامي هيچگاه پايان نميپذيرد.
بر روي قبر هر شهيد، جعبهاي شيشهاي قرار داده شده كه بازگوكنندة خاطرات زندگي شخصي هر شهيد است. در يكي از اين جعبههاي شيشهاي، دو عكس از قبل و بعد از شهادت شهيد وجود دارد؛ يكي عكس رزمندهاي را نشان ميدهد كه پشت يك ضدهوايي نشسته و لبخند ميزند و دومي تصوير وحشتناكي است كه در اثر انفجار نارنجك، بدن رزمنده، تكهتكه شده است. اين ويترين با يك گلوله، يك قرآن كوچك، يك ساعتمچي كه بند آن سوخته است، يك عكس سادة خانوادگي و يك كمربند سياه كاراته كامل شده است.
سنگ قبر شهدا، حامل نام شهدا و وصيتنامة آنان است. وصيتنامة شهيد، يك متن ديني و گاه ادبي است كه خلاصة آرا و تجربيات الهي شهيد در آن بازگو شده است. وصيتنامههاي شهدا به شدت تحت تأثير دعوت آيتالله خميني به شهادت و همچنين قسمتهايي از قرآن است كه خداوند به مؤمنان يادآور ميشود كه كساني را كه در راه خودش كشته ميشوند دوست دارد.
برخي جملات سربازان اسلام را كه بر روي سنگ قبرشان حكاكي شده است با هم ميخوانيم:
نورالله ميرزاييپور كه در 27 سالگي به شهادت رسيده، نوشته است: «پس از يك نبرد طولاني با نفس، در نهايتِ زيبايي مرگ را درك كردم. لذا تصميم گرفتم آن را بنويسم، شايد روزي مورد استفاده ديگران قرار گيرد.»
اصغر شعلهور، جوان بيست سالهاي كه در روزهاي ابتدايي جنگ به شهادت رسيده است، مينويسد: «از مادرم درخواست ميكنم در مراسم شهادت من اشك نريزد. زيرا آن شب، شب عروسي من خواهد بود. از همه تقاضاي بخشش و حلاليت دارم. سلام مرا به امام خميني برسانيد. سلام مرا به برادرم در هيوستون(شهري در ايالت تگزاس) هم برسانيد.»
بر قبر يكي از نيروهاي سپاه كه بهدست نيروهاي عراقي شهيد شده، نوشته است: «چشم مرا نبنديد. شايد افرادي گمان كنند من با چشمان بسته اين مسير را پيمودهام؛ اما دستان مرا مشت كنيد تا كفار بدانند كه حتي بدن بيجان من هم، اجازه استراحت به آنها نخواهد داد.»
طاهره مختاري، بيوه جوان بيست سالهاي است كه در حال تميزكردن قاب شيشهاي بالاي قبر همسر شهيدش است. او در حاليكه در قسمتي از صورتش كه از زير چادر مشخص است، لبخند كوچكي ديده ميشود، ميگويد: « او نيز شهيد شده است. ما به خانوادهمان افتخار ميكنيم. خانواده ما در مبارزه با عراق و امپرياليسم دو شهيد تقديم كرده است.»
اما خون شهداي ايران همچنان جاري است و نهال انقلاب ايران را آبياري ميكند. طبق تعاليم اسلامي، زندگي ابدي براي شهدا تضمين شده است.
پي نوشت ها :
روزنامه «گتيسبورگ تايمز» چاپ ايالت پنسيلوانياي آمريكا/ جمعه 26 اكتبر 1984 (4 آبان 1363)، صفحه 23