پيشنهادهايي براي اقتباس سينمايي از ادبيات نوجوان

ادبيات نوجوانان در دهه شصت و هفتاد به اوج خود رسيد . نويسندگان زيادي از نقاط مختلف کشور به روايت افسانه ها و قصه ها و حکايت هاي بومي پرداختند . از نظر کمي بيشترين حجم تاليف و انتشارات آثار ادبي به رمان و داستان هاي نوجوانان اختصاص داشت . اين گسترش مرهون دلايل زيادي است که بخشي از آن مربوط به اوضاع سياسي و اجتماعي و گسترش طبقه باسواد و ايجاد کتابخانه هاي کوچک و بزرگ در شهرها و روستاهاست . تعداد مراکز دولتي و
شنبه، 23 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پيشنهادهايي براي اقتباس سينمايي از ادبيات نوجوان

 پيشنهادهايي براي اقتباس سينمايي از ادبيات نوجوان
پيشنهادهايي براي اقتباس سينمايي از ادبيات نوجوان


 






 

ابرهاي قصه ، آسمان نوجواني
 

نويسنده: حميد رضا بيات
ادبيات نوجوانان در دهه شصت و هفتاد به اوج خود رسيد . نويسندگان زيادي از نقاط مختلف کشور به روايت افسانه ها و قصه ها و حکايت هاي بومي پرداختند . از نظر کمي بيشترين حجم تاليف و انتشارات آثار ادبي به رمان و داستان هاي نوجوانان اختصاص داشت . اين گسترش مرهون دلايل زيادي است که بخشي از آن مربوط به اوضاع سياسي و اجتماعي و گسترش طبقه باسواد و ايجاد کتابخانه هاي کوچک و بزرگ در شهرها و روستاهاست . تعداد مراکز دولتي و نيمه دولتي که به توليد و نشر آثار ادبي مشغول بودند نيز در افزايش تاليف و نشر چنين آثاري تاثير داشت . دليل مهم ديگر وجود چند نشريه ادبي بود که اختصاصاً براي نوجوانان 18 - 12 سال منتشر مي شد ؛ از جمله ، سوره بچه هاي مسجد در اوايل دهه شصت ، سروش نوجوان در اواخر دهه شصت و دهه هفتاد ، سوره نوجوانان و برخي ادوار کيهان بچه ها . بيشتر به صورت پيوسته و دنباله دار منتشر و مستقيماً به مخاطبان نوجوان ارائه مي شدند . ادبيات نوجوان در اين سال ها عمدتاً مربوط به حوادث سال هاي انقلاب و جنگ ياقصه هاي دهقاني و روستايي و يا ماجراهايي درباره فقر و نداري
و ناهنجاري خانواده در اثر مشکلات اقتصادي بود . ذهن و زبان نويسندگان از مناطق مختلف مثل آذربايجان ، ترکمن صحرا ، شيراز ، جنوب و حتي مرکزنشينان به صورت يکسان و مشابهي قصه پردازي و شخصيت سازي مي کرد . بيشتر اين آثار ماجراي پسر يا دختري است که داراي فقر و محروميت ناشي از جنگ ، فوت پدر يا مادر ، کمبود امکانات و يا ظلم يکي از خويشاوندان شده و تلاش مي کند زندگي خود را بهبود دهد . به تدريج در سال هاي آغاز دهه هفتاد سهم تخيل در اين آثار بيشتر شد ، اما عمدتاً به باز آفريني و روايت دوباره افسانه ها و حکايت هاي قديمي اعم از ملي يا منطقه اي محدود شد . رمان هايي با مضمون و فرم افسانه نو که آميزه اي از زندگي امروزي و منطق و شخصيت هاي افسانه گذشته است نيز تاليف شد ، اما به دليل نوآوري اندک و ضعف در شناخت مخاطب با استقبال چنداني مواجه نشد . نکته مهم اشتراک اکثر اين آثار در وعظ و نصيحت به مخاطبان و خط کشي هاي مستقيم در ميان شخصيت هاي داستان است . البته نويسندگان به تدريج در آثار متاخر خود تکنيک هاي قصه گويي را افزايش داده و گستره تخيل را تا مرزهاي جديدي پيش بردند . ورود به حريم خصوصي و ناشناخته نوجوان با استفاده از ابزارهاي عاطفي و فروکاهش شعارهاي سياسي و اجتماعي به نگارش داستان هاي انتزاعي ، دستاورد آخرين تلاش هاي نويسندگان پر کار ادبيات نوجوان است . به نظر مي رسد تاثير سينماي جشنواره اي ايران که با استفاده از داستان هايي از زندگي کودکان و نوجوانان ايراني به موفقيت هايي دست يافته بود ، در اين تغييرات غير قابل انکار باشد . هر چند که آن سينما به هر موضوعي جز نوجوانان مربوط است . اما باعث شد مضمون و فرم نويسندگان نوجوان نيز عوض شود . به دليل آن که اين ادبيات بسيار وابسته به مخاطب است و نوجوانان نيز امکان ارتباط با آثاري که قصه را فداي نثر و فرم کرده اند کمتر مي يابند ، همچنان نويسندگان ادبيات نوجوان مجبورند به ساحت قصه گويي وفادار بمانند . آثار محدودي که با فرم و زبان غير متعارف منتشر شدند ، چندان خوانده نشده و در تيررس منتقدان قرار گرفتند . توجه به خلق قصه و آفريدن رمان هايي با موضوع نوجوانان احتمالاً بايد مورد استقبال سينماگران قرار مي گرفت . اما جز آثار هوشنگ مرادي کرماني ( 1323 ) مثل قصه هاي مجيد ، خمره ، مرباي شيرين و ... که برخي از آنها در سال هاي پيش از انقلاب نوشته شده و آثار معدودي از نويسندگان ، بقيه مورد توجه سينماگران و حتي تلويزيون ( با وجود افزايش ساعات برنامه هاي نوجوان ) قرار نگرفت . علاوه بر دلايل هميشگي و معمول ، بي توجهي سينما و تلويزيون به ادبيات ، حساسيت ويژه به محتواي خاص کودک و نوجوان و نکته سنجي اتمي به شخصيت ها و داستان ها باعث فراموشي و نديدن مضاعف اين ادبيات شده است . کم رونقي و مخاطب نشناسي سينماي نوجوان نيز از سوي ديگر صورت مسئله را به طور کلي پاک کرده و بنابراين مي توان چنين نتيجه گرفت سينماي نوجوان وجود ندارد که نيازمند ادبيات نوجوان باشد ! آن چه مي تواند به عملي تر شدن اين ارتباط کمک کند و سينماي نوجوان - واحتمالاً فيلم ها و مجموعه هاي تلويزيوني نوجوان - را احيا کند ، مطالعه و دقت بيشتر به آثاري است که با زحمت و کوشش طي اين ساليان با آزمون و خطاي بسيار به دست آمده و ناديده گرفتن آن توسط سينماگران به ضرر سينماي نوجوان و همه تلاش هايي است که براي خلق آثار خوب صورت گرفته است . در ميان آثار موجود ، دسته اي از داستان ها به دليل مشکلات اجرايي قابل اقتباس نيستند . تخيل نويسندگان در آفرينش داستان هاي تخيلي و افسانه اي فراتر از امکانات توليدي سينماي ماست . هر چند قصه هاي خوب با طرح محکم و جزئيات جذاب داشته باشند . دسته اي ديگر با آن که قصه هاي خوبي هستند ولي جذابيت سينمايي ندارند ، يا آن که موضوع و طرح داستاني تکراري دارند . در اين قبيل داستان ها به فقر و محروميت با نگاه تکراري و شهر نشيني به روستاها پرداخته شده است . آن چه در شرايط فعلي مي تواند بيش از همه جلب نظر کند ، داستان هايي است که با الهام از سبک نئورئاليسم نگاه متفاوت و تازه اي به عدم درک و تفاهم متقابل ميان بزرگ ترهاي افسرده و پريشان - که با زندگي دست و پنجه نرم مي کنند - نوجواناني که به دنبال کسب فرديت و اثبات توانايي هاي خود هستند ، پرداخته است . قصه هاي پيشنهادي نه بهترين نمونه هاست و نه بقيه آثار را نفي مي کند ، چرا که هر اثر خوانش هاي متفاوتي دارد و نيز نمي توان مدعي شد سيستم توزيع کتاب اجازه خوانده شدن کتاب را به علاقه مندان مي دهد .

ماجراهاي پسر سرکارعبدي
 

نويسنده : مصطفي خرامان
( 3 جلد ، چاپ اول 1377 ، کتاب هاي بنفشه )
عبدالله ، پسر سرکارعبدي ، نوجواني باهوش و زرنگ که معماي حل نشده پليسي را به جاي پدر پليسش حل مي کند ، يادآور الگويي در ادبيات کهن است که طفلي خردسال با ناتواني داروغه شهر يا قاضي دارالخلافه در حل و فصل يک دعوي هوش خود را به رخ مي کشد و راه حل زيرکانه ارائه مي کند . معمولاًًًًًًً در چنين حکايت هايي موضوع معما اختلاف بزرگ ترهاست و طفل باهوش گره از مشکلات آنها مي گشايد ، اما در اين کتاب ، عبدالله خود را درگير موضوعاتي مي کند که هم سن سال هاي خود نيز در آن نقش دارند .
عبدالله آن قدرها زيرک و نابغه نيست . او فرصت فکر کردن و نگاه کردن به جزئيات ماجرا را دارد ، در سايه پدر حرکن مي کند و کمتر تلاش مي کند مستقلاً کارآگاهي کند . ماجراها نيز از پيچيدگي نوجوانانه برخوردارند ، يعني داستاني ساده با گره هايي نه چندان جدي وجود دارد که البته همين معماهاي ساده به معضلي براي اداره آگاهي و سرکار عبدي بدل شده است . در سه جلد اين کتاب پانزده داستان مجزا حول يک معماي کارآگاهي اتفاق مي افتد . البته برخي از داستان ها تکراري هستند و سوژه آن در فيلم يا صفحات حوادث روزنامه بارها شنيده شده است ؛ مثل دزدي از طلا فروشي به وسيله استتار در يک کولر آبي در داستان « دزدي بدون خرابکاري » يا سرقت اتومبيل بعد از مخفي کردن آن زير چادر و گمراه کردن صاحب آن در داستان « يک نقشه ساده » . در عوض برخي داستان ها به دليل کنش فوق العاده عبدالله شنيدني و پر تحرک شده است . در بيشتر داستان ها خطوط فرعي و ماجراهاي حاشيه اي براي گمراهي ذهن خواننده اندک است و نويسنده به جزئيات و نشانه هايي که به جذاب تر شدن داستان کمک زيادي مي کند بي توجه بوده است . علاوه بر اين شخصيت اول از صحنه داستان حذف مي کند . عبدالله کاملاً مثبت است و با خانواده نيز مشکلي ندارد و از همه مهم تر هرگز در حدس زدن پاسخ معماها اشتباه نمي کند . اين نکات در واقع بسترهايي براي گسترش و تغييرات سينمايي است و با اصلاح و بازسازي آن مي توان بدون آن که به داستان ضربه اي وارد شود حتي شخصيت هاي جديدي وارد ماجرا کرد .
آن چه بيش از همه جالب توجه است ، سوژه اين مجموعه و فضايي است که نويسنده بدون انگيزه ثانوي مثل تبليغ پليس يا نکوهش مجرمان فقط به منظور ساختن قصه پليسي به وجود آورده است .
« کبوتران گمشده » داستان غيب شدن تدريجي کبوترهاي يک امامزاده است . عبدالله و مادرش بعد از پرس و جو از متولي امامزاده و تفحص در خانه ها و رستوران هاي اطراف ، فکر مي کنند کسي کبوترها را براي مصرف به رستوران مي فروشد . بعد از جست و جو در حجره هاي اطراف امامزاده و پيدا کردن سرنخ ، سارق را در حين ارتکاب جرم مي يابند . نکته مهم در اين داستان پي گيري و نکته سنجي هاي فراوان عبدالله و حضور مستقيم او بدون دخالت سرکارعبدي در کشف جرم است . راه هايي که عبدالله براي جست و جوي خود انتخاب مي کند ، شيرين و کودکانه است . به گونه اي که مجرم تا لحظه آخر هرگز فکر نمي کند او در تعقيبش باشد . « مرد مرده » ماجراي پيدا شدن ناگهاني جسد يک مرد در سيزده نوروز در يک باغ است . عبدالله و خانواده اش براي تفريح به اطراف آن باغ رفته اند که با وقوع چند اتفاق مشکوک ، صاحب باغ از آنها مي خواهد براي روشن شدن موضوع به او کمک کنند . تعقيب و گريز و شلوغي ماجرا ويژگي اين داستان است ، که با استفاده از آن عبدالله توانايي خود را نشان مي دهد . سرانجام معلوم مي شود کسي نمرده و دو قاچاقچي براي يافتن بسته هروييني که شب قبل از ترس ماموران در باغ انداخته و گريخته اند به باغ بازگشته اند و چون خود را در خطر ديده اند ، يکي از آنها که بازيگر تئاتر نيز هست خود را به مردن زده تا نفر دوم بتواند بسته را پيدا کرده و فرار کنند ، اما با زيرکي عبدالله در آخرين لحظه ها در محاصره مهمانان نورزي قرار گرفته و دستگير مي شوند . « آدم هاي لنگ شده » داستان سوء استفاده از چند نوجوان براي سرقت ظبط ماشين هاي محله است . در اين داستان نيز اول عبدالله به خانه اي در محله شان شک مي کند و مي کوشد از راز آن سر درآورد . به دليل آن که شخصيت هاي اين داستان همگي نوجوان هستند و کشمکش و تضاد بين آنها اتفاق مي افتد ، تکراري بودن سوژه را کم رنگ مي کند . « جسدي در مدرسه » ماجراي پيدا شدن جنازه مستخدم مدرسه اي است که عبدالله در آن درس مي خواند . ظاهراً او سکته کرده و هيچ ابهامي در مرگ او وجود ندارد ، اما با شک عبدالله به محل پيدا کردن جسد و احتمالاتي که او مي دهد و بررسي بيشتر ، معلوم مي شود همان شب پول هاي مدرسه نيز سرقت شده . چند نفر مورد سوء ظن واقع مي شوند . عبدالله با نفوذي که در بچه هاي مدرسه دارد ، از لا به لاي حرف هاي آنها مي فهمد سارق برادر يکي از شاگردان مدرسه بوده که با اطلاع از وجود پول در مدرسه نيمه شب براي دزدي به آنجا مي رود . مستخدم مدرسه او را مي بيند و دچار وحشت شده و سکته مي کند . اين داستان نيز به دليل آن که در محيط مدرسه اتفاق مي افتد ، نزديکي بيشتري به دنياي نوجواني دارد . عبدالله در اين داستان در سايه پدر به جست و جوي معماي مرگ مستخدم مدرسه مي پردازد . روند پيدايش پاسخ معما نيز تدريجي است و اين نکته باعث کشش بيشتر در داستان شده است . شک و ترديد به آدم هاي درستکار داستان نيز در رنگ آميزي فضاي داستان نقش زيادي دارد . خصوصاً آن که بعد از ايراد جدي اتهام به آنها همگي تبرئه مي شوند و مجرم اصلي دستگير مي شود .
« مثل يک بازي » ماجراي نوجواني است که خود را سرقت مي کند ! او با هم دستي برادر و دوست برادرش در زيرزمين خانه اشرافيشان مخفي شده و از پدر درخواست 20 ميليون تومان مي کند ! عبدالله و سرکارعبدي به برخي اعضاي خانواده شک مي کنند ، اما سرانجام وقتي در زيرزمين را باز مي کنند « کامبيز » نوجوان ظاهراً ربوده شده را بيهوش مي يابند . او بر اثر استشمام گاز موادي که پدر مخفي کرده ، کشته شده است . اين داستان با وجود پايان تلخ ، با يک شوخي و بازي شروع مي شود ؛ کامبيز و برادرش به انگيزه سرگرمي اين کار را مي کنند ، اما با سوء استفاده دوستشان ، ماجرا به سرانجام تلخي منتهي مي شود .

شادي ها و غم هاي تنهايي
 

نويسنده : سپيده خليلي ( چاپ اول پاييز 1379 ، نشر پيدايش )
« زهره » دختر دوازده ساله پدر و مادري است که بعد از بيست و پنج سال فهميده اند ازدواج آنها اشتباه بوده و تاکنون سه بار به دادگاه خانواده رفته اند . پدر پرستار بيمارستان است و برخي شب ها تا صبح کار مي کند . مادر نيز علاقه اي به فاميل شوهر ندارد و با بي مهري به آنها معتقد است مرد بايد از زنش حساب ببرد . زهره در اين ميان احساس تنهايي مي کند ، زيرا تنها برادر بزرگش ( امير ) دانشجو است و او دوست و همبازي ديگري ندارد . يک روز امير از دختري صحبت مي کند که در راه دانشگاه ديده است . با راهنمايي پدر مخفيانه او را تعقيب کرده و آدرس خانه شان را پيدا مي کند . امير از مادر مي خواهد به خواستگاري دختر برود . مادر علي رغم بي ميلي اش به خانه دختر مي رود . زهره که از اين ماجرا خوشحال شده با مرجان دختر کوچک آن خانواده دوست مي شود ، اما ناگهان عکس پدر خود را در اتاق او مي بيند . مادر اول باور نمي کند ولي با پرس و جو از نام و فاميل پدر آن خانواده ، به راز شوهرش پي مي برد . او همسر ديگري داشته و سال ها آنها را از هم مخفي نگه داشته است ! آنها پدر را طرد مي کنند و کار دادگاه جدي تر مي شود . زهره و مرجان تصميم مي گيرند براي آن که بابا به هيچ کدام نرسد ، براي مادرهايشان شوهر پيدا کنند ! مدتي بعد خبر تصادف پدر مي رسد و هر دو خانواده تلاش زيادي براي تامين هزينه عمل او در بيمارستان مي کنند . اما سرانجام وقتي پدر بهبود مي يابد هيچ يک از خانواده ها او را به خانه راه نمي دهند ، اما زهره ديگر از تنهايي در آمده چون خواهر تازه اي به نام مرجان پيدا کرده است .
شادي ها و غم هاي تنهايي از داستان هايي است که نقش اصلي برعهده بزرگ ترهاست ، اما فشار عاطفي بر کوچک ترها بيشتر است . چنين ماجرايي مي تواند خيلي راحت به يک ملودرام آبکي تبديل شود ، اما نويسنده با روايت داستان از زبان زهره و نشان دادن اشتياق و تمايل او به پدر و رنج او از تنهايي مي کوشد فضاي جديدي در لا به لاي اختلاف هميشگي پدر و مادرها پيدا کند . علاوه بر اين ، کشف ناگهاني همسر دوم با ايده اي که در اين داستان وجود دارد ، ماجرا را وارد فضاي متفاوتي مي کند . روايت اين رمان در سايه اتفاق مي افتد ، يعني ظاهراً موضوع اصلي کشف دو زنه بودن پدر خانواده است . اما در حقيقت داستان اصلي تلاش زهره براي پيدا کردن محبت و همدم مهربان است . مادر زهره با نظرات عجيبش نتوانسته مادر و همسر خوبي براي خانواده باشد و جز برادر بزرگ زهره که دانشجو است ، خواهر يا برادر ديگري در خانواده نيست و اين نکته به سردي لازم در فضاي داستان دامن مي زند . تلاش کودکانه زهره در يافتن شوهر براي مادرش نيز مخفيانه و شيرين انجام مي شود . اين ايده بخش مهمي از نيمه دوم داستان را شامل مي شود که با بيماري پدر به نقطه مطلوبي مي رسد و آن احساس علاقه بي اندازه پدر و دختر به يکديگر است .
در شخصيت پردازي اين داستان وجود آدم هاي متفاوت با سليقه و نظرات متضاد جالب توجه است . مادر و خاله زهره معتقدند يک زن هرگز نبايد شوهرش را آدم حساب کند ! برعکس همسر دوم پدر ، زن خانه دار و زن خانواده است . امير ، پدر و برخي همسايه ها که به دلايلي به آنها اشاره مي شود نيز داراي نشانه ها و اخلاق خاصي هستند . زهره در اين ماجرا شيرين کاري هاي زيادي مي کند ، مثلاً وقتي شيشه ادکلن امير از دست او مي افتد و مقداري از آن خالي مي شود . با زرنگي آب خيار رنده شده را به آن اضافه مي کند تا کم شدن ادکلن معلوم نشود ! حاضر جوابي ، موش مردگي و جلب ترحم و عاطفه ديگران از خصوصيات ديگر اوست . اين داستان راه دوباره اي است به درون خانواده هايي که بچه هاي خود را فراموش کرده اند و چون قصه سرراست و رئالي دارد امکان هم ذات پنداري و نزديکي خوبي با مخاطبان ، خصوصاً نوجوان ها ، دارد .

گنج قلعه متروک
 

نويسنده : خسرو باباخاني
( چاپ اول 1370 ، نشر افق )
پدر سهراب پليس است و از وقتي با هوشنگ درويش آشنا شده ، تمام فکرش به پيدا کردن گنج در روستاي پدري اش مشغول شده است . چند روزي مي گذرد تا هوشنگ درويش تصميم مي گيرد نقشه گنج را از « سلطان » بگيرد و به کمک پدر سهراب آن را پيدا کنند . اما براي دريافت جزئيات آن بايد کودک نابالغي به او کمک کند . اول امير برادر کوچک تر سهراب مامور مي شود تا در کاسه آب نگاه کند و دستورات سلطان را به درويش منتقل کند ، اما وقتي او نمي تواند چيزي ببيند و با ملامت و تنبيه پدر رو به رو مي شود ، سهراب اين وظيفه را به عهده مي گيرد . او که بي علاقه نيست به گنج دست پيدا کند ، از روي ترس و ناچاري تخيل خود را به کار مي اندازد و حرف هاي من درآوردي درباره نقشه گنج به هوشنگ درويش و پدر مي گويد . آنها فرداي آن روز به محل مورد نظر مي رسند . اما در حين کندوکاو توسط محيط بانان دستگير مي شوند . يکي از افراد گروه زرنگي مي کند و با استفاده از غفلت ماموران همه را از منطقه فراري مي دهد . هوشنگ درويش دوباره سهراب را مامور مي کند تا با نگاه کردن در ظرف آب از سلطان نقشه جديدي بگيرد . نقشه جديد در قلعه اي متروک است . از طرف ديگر خبر تلاش آنها براي پيدا کردن گنج در روستا پيچيده و ماموران پليس در مناطق اطراف روستا مشغول گشت زني هستند . آنها نيمه شب به قلعه مي رسند و در دخمه اي شروع به حفاري مي کنند ، اما چيزي نمي يابند . ماموران سر مي رسند و افراد فرار مي کنند . سهراب و پدرش در گوشه تاريک قلعه مخفي مي شوند و ماموران آنها را نمي بينند ، اما پدر هنگام خروج زخمي مي شود . سايرين نيز موفق به فرار مي شوند و فقط يک نفر از آنها گرفتار مي شود . ديگر از هوشنگ درويش هم خبري نمي شود . تقريباً تمام رمال ها و کف بين ها براي رسيدن به مقصود خود از « بچه نابالغ » استفاده مي کنند و ترس و خيال پردازي آنها را براي يافتن گمشده يا ارتباط با اجنه و شکستن تعويذات و طلسمات و فهميدن نقشه گنج به کار مي گيرند . ماجراي اين رمان از زبان نوجواني ماجراجو روايت مي شود و حوادث و اتفاقات آن هر چند آشناست ، اما چون در ذهن راوي غريب و ناآشناست ، درک متفاوتي از جست و جو و تعقيب و گريز براي يافتن گنج به مخاطب مي دهد . شخصيتي مثل هوشنگ درويش که با شيادي مدعي ارتباط با اجنه و عالم غيب است ، با رفتار متفاوت و غريبي که از خود بروز مي دهد ، سهراب را شيفته و مسحور خود مي کند . هوشنگ درويش نيز به سهراب علاقه زيادي نشان مي دهد . نتيجه اين ارتباط دو جانبه اعتماد نسبي سهراب به هوشنگ درويش است و او با اعتماد به نفس در دفعات اول چيزهايي درباره محل گنج به او مي گويد . وقتي مشکلات يافتن گنج بيشتر مي شود ، سهراب دچار ترديد مي شود و چند بار با ترس و لرز اين کار را مي کند ، اما پدر آن حرف ها به حساب ترس و بيماري سهراب مي گذارد و به آن توجه نمي کند . تلاش مذبوحانه پدر و همراهان در حفاري و ترس فوق العاده آنها و واکنش روستاييان زمينه رفتار کميک آدم ها را فراهم مي کند و بر جذابيت ماجرا مي افزايد ، در حالي که داستان دراي فراز و فرود و تعليق لازم در اندازه يک رمان ماجراجويانه نيز هست . سهراب نوجواني عاطفي و حساس است و در روايت خود از ماجرا نگراني ، دلهره و دلتنگي خانواده را نيز دارد و از پدر مي خواهد به خانواده برگردند ، اما چون حرص يافتن گنج پدر را کور کرده چيزي نمي شنود . نکته جالب تر آن است که پدر پليس است و در پايان داستان به دليل غيبت از محل کار بازداشت مي شود .

خل بازي هاي خلبان اتوبوس هوايي
 

نويسنده : نقي سليماني
( چاپ اول 1379 ، کتاب سيب )
« داود » به دليل بيماري بينايي خود را از دست داده است و خانواده از درمان او قطع اميد کرده اند . « سوسن » خواهر داود تلاش مي کند تا در آخرين روزها به برادر کمک کند تا روزهاي خوبي داشته باشد . داود دوست دارد سوار هواپيما شود و به تبريز و ديدار خاله اقدس بروند . اما به دلايلي پول براي تهيه بليت هواپيما موجود نيست . سوسن فکري به سرش مي زند ، او بليت اتوبوس ولوو تهيه مي کند و به داود وانمود مي کند که قرار است سوار هواپيما شوند . سوسن در طول مسير تلاش مي کند با روشن کردن تخيل داود ، براي او منظره هاي هواي را شرح دهد تا به مقصد برسند . اما سرانجام معلوم مي شود داود نيز اصل ماجرا را فهميده بود ، ولي به روي خود نياورده است . نابينايي داود و علاقه او به پرواز با ايده بکري که به سوسن مي زند ، بستر دراماتيکي براي يک کشمکش دروني به منظور غلبه بر بيماري و ناتواني فراهم مي آورد . داود آگاهانه تجاهل مي کند و ايثار ساده لوحانه خواهر را با ديده محبت مي پذيرد . چرا که سوسن در تمام مدت تلاش عاشقانه اي براي فضاسازي سوار شدن در هواپيما مي کند . او با تخيل قوي خود حتي سروصداي مرغ و خروس هاي رها شده در داخل اتوبوس را به مرغابي هاي وحشي تبديل مي کند که از کنار هواپيما در حال عبور هستند ! و ترمز شديد اتوبوس را به دليل برخورد يکي از اين مرغابي ها وحشي به هواپيما مي داند ! سوسن از جان مايه مي گذارد تا در آخرين روزهاي زندگي داود ، لذت حيات معني شود . داود به مقصد مي رسد و خاله اقدس در را به روي آنها مي گشايد . اما نقطه اوج داستان جايي است که داود نيز غافلانه يا عالمانه آگاهي خود را به سوسن اعلام مي کند :
سوسن گفت : هواپيما سواري چه کيفي داشت ها ! مگر نه ؟
پسرک گفت : آره اتوبوسه خيلي مثل هواپيما بود !
اينجا معلوم نيست چه کسي ايثار کرده و خود را به ناداني زده تا دل خواهر و مادر را راضي و شاد نگه دارد . هر چند داود قرار است بميرد ، ولي تا پايان از مرگ او چيزي نمي خوانيم . زيرا آن چه براي اين سه شخصيت مهم است ، زندگي و تلاش براي راضي بودن در کنار يکديگر است .

کلاغ کامپيوتر
 

نويسنده : فرهاد حسن زاده
( چاپ اول 1378 ، حوزه ي هنري )
پدر و مادر منصور بعد از قبولي او در امتحانات خرداد يک کامپيوتر دست دوم به او جايزه مي دهند . او در برنامه هاي کامپيوترش ، برنامه اي به نام « کل کا » - مخفف کلاغ کامپيوتر - مي يابد که به او دستور مي دهد گروهي را تشکيل دهد تا دستورات آنها را اجرا کنند . براي دريافت دستورات او بايد بستني به دست در نيمکت پارک بنشيند . با جدي شدن ماجرا ، منصور ، تورج و اسفنديار را در جران مي گذارد تا اولين دستور کلاغ کامپيوتر را اجرا کنند . آنها مامور مي شوند به خاله رعنا که با رها کردن زباله هاي خود محيط زيست را آلوده مي کند تذکر دهند . دستور بعدي جلوگيري از توليد لواشک هاي غير بهداشتي است که با تعقيب و گريز حسابي به نتيجه مي رسد . ماموريت هاي بعدي رسوا کردن گداي ثروتمندي است که از مردم سوء استفاده مي کند ، دکتري که قلابي است و تاجري که گربه هاي شهر را مي دزد و صادر مي کند . آنها به سختي موفق مي شوند در آخرين ماموريت که براي آنها خطر مرگ داشته خود را نجات دهند .
ماجراجويي و کنجکاوي از خصوصيات دوره نوجواني است . ارتباط با دنياي کامپيوتر و اقيانوس و اينترنت ميل فوق العاده اي براي جست و جو و تلاش ايجاد مي کند . منصور در اين داستان بي آن که شناخت اندکي از « کل کا » داشته باشد ، به دستورات آنها عمل مي کند و تمام فعاليت او و گروهش ( گروه مات ) مخفيانه و دور از چشم بزرگ ترها انجام مي شود . دايي منصور ، پليس است ولي تا پايان داستان بويي از ماجراي آنها نمي برد . در عوض الهام خواهر کوچک منصور با فضولي هاي زيادي که در کار منصور مي کند ، تا حد زيادي در جريان ماموريت هاي آنها قرار مي گيرد . اين مخفي کاري با وجود تعقيب و گريز فراوان ، پر هيجان و جذابي است که منصور و دوستانش در چند ماموريت خود انجام مي دهند . موضوع ماموريت ها برخلاف انتظار ، خلاف ها و دزدي هاي بزرگ نيست ، بلکه اشتباهات کوچک ولي پرضرري است که جلوگيري از آنها خيلي هم ساده نيست . هشدار به شهروندان براي حفظ نظافت شهر ، جلوگيري از توليد لواشک و خوارکي هاي آلوده و نظاير آن تقريباً بي نتيجه است ، زيرا به تغيير روش شهر نشيني بستگي دارد . اتفاقاً در جامعه ما نيز دستگاه مشخصي براي برخورد با چنين پديده هايي وجود ندارد و اين افراد از همين بستر براي خلاف کاري هاي خود استفاده مي کنند . ايده هاي بکري نيز در جزئيات داستان وجود دارد ؛ مثل پودر شدن ديسکت فرامين « کل کا » که توسط کلاغ ها به گروه مات داده شده است ، استفاده از امکانات بصري کامپيوتر و مهم تر از همه حضور « کلاغ » که با وجهه خبرچيني مثبت ، جذابيت مضاعفي ايجاد کرده است .در ادبيات عاميانه ما کلاغ به خبرچيني و شومي شهره است و معمولاً با سنگ و لعن و نفرين از حکايت ها خارج مي شود و معمولاً به خانه نمي رسد . اما در اين داستان کلاغ به زشتي ها و بدي هاي برخي آدم هاي شهر اشاره مي کند و به همه جا و همه کس سرک مي کشد . کلاغ استعاره جالبي هم براي اينترنت است ، هرچند نويسنده اشاره اي به اين موضوع نمي کند ، ولي مي توان با اضافه کردن اينترنت و گسترش آن ، ابعاد جديدي به ماجراهاي داستان اضافه کرد و موضوعات جذاب تر و نوجوانانه تري براي ماموريت گروه مات انتخاب کرد . مايه هاي طنز جنبه ديگر اين رمان است که داستان را از خشکي کارآگاهي خارج مي کند و منطق داستان را محکم تر مي کند .
منبع: ماهنامه فيلم نگار 25.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط