نبرد نيکوپوليس
صليبيها در جنگ نيکوپوليس سپاهي را با بيش از 110 هزار جنگجو بسيج کردند. پس از پيروزي با يزيد بر اين ارتش، قسطنطنيه از غرب جدا افتاد و سرنوشتش تعيين گرديد؛ به رغم آنکه سقوطش به دست مسلمانان پنجاه سال ديگر به تأخير افتاد.
1-وضعيت عمومي پيش از جنگ
الف-ترکهاي عثماني
ب-وضعيت در جبهه غرب
2-وضعيت خاص (حمله نيکوپوليس)
الف-نيروهاي طرفين
ب-نبرد نيکوپوليس
3-نتايج جنگ
الف- نتايج سياسي
ب-نتايج نظامي
سال هجري: 690
سال ميلادي: 1291
خلاصه رويدادها: سلطان الاشرف عکا را اشغال مي کند و بقاياي صليبيها را از شام بيرون مي راند.
سال هجري: 764
سال ميلادي: 1362
خلاصه رويدادها: مرگ اورخان- و به دست گيري خلافت ترکان عثماني از سوي پسر دومش مراد.
سال هجري: 767
سال ميلادي: 1365
خلاصه رويدادها: حمله صليبي به فرماندهي پادشاه قبرس «پطرس». او به اسکندريه حمله و آن را غارت و ويران مي سازد.
سال هجري: 768
سال ميلادي: 1366
خلاصه رويدادها: سلطان مراد بر شبه جزيره بالکان چيره مي گردد و «ادرنه» را پايتخت عثمانيها قرار مي دهد.
سال هجري: 777
سال ميلادي: 1375
خلاصه رويدادها: فروپاشي مملکت ارمنستان و چيرگي عثمانيها بر آن.
سال هجري: 787-
سال ميلادي: 1385-1386
خلاصه رويدادها: چيرگي عثمانيها بر صوفيه و نيش (مقدونيه) و گاليپولي و سرکوب شورش «ووکاجين» بر ساحل رودخانه مريج.
سال هجري: 789
سال ميلادي: 1387
خلاصه رويدادها: ارتشهاي متحد به فرماندهي قيصر بلغاري شامل صربها و بچناکها، نيروهاي عثماني را به فرماندهي لاله شاهين در جنگ پلوچنک شکست مي دهند.
سال هجري: 790
سال ميلادي: 1388
خلاصه رويدادها: فرمانده عثماني علي پاشا، پسر قره خليل جاندرلي، انتقام شکست پلوچنک را در نيکوپوليس بر ساحل رودخانه طونه (دانوب) مي گيرد و جنگ با صلح با عثمانيها و دستيابي آنان بر سلستره پايان مي يابد.
سال هجري: 791
سال ميلادي: 1389
خلاصه رويدادها: نيروهاي صرب، بچناک، مجار، بلغار وآلبان (ارنالوط) با هم متحد شده و با ترکان عثماني به فرماندهي مراد مي جنگند. جنگ در 15 حزيران (ژوئيه ) در قوسوه (ميدان پرندگان سياه) روي مي دهد و مراد کشته مي شود. پادشاه صرب به اسارت درمي آيد. بايزيد پسر مراد فرماندهي نيروها را به عهده مي گيرد و به پيروزي مي رسد.
سال هجري: 793
سال ميلادي: 1390
خلاصه رويدادها: لويي دوم (دوک بوربون) به مهديه نزديک تونس حمله مي کند و شکست مي خورد.
سال هجري: 799
سال ميلادي: 1396
خلاصه رويدادها: پادشاه مجارستان سگسموند حمله صليبي تازه اي را در غرب رهبري مي کند.
سلطان بايزيد عثمانيها را در جنگ نيکوپوليس فرماندهي مي کند و در روز 26 ايلول (سپتامبر) بر صليبيها پيروز مي شود.
سال هجري: 830
سال ميلادي: 1400
خلاصه رويدادها: تيمور لنگ سرزمين شام را مورد حمله قرار مي دهد، سپس به آناطولي مي رود و در سال 805 ه / 1402 م -در آنکارا بر بايزيد پيروز مي شود.
سال هجري: 830
سال ميلادي: 1426
خلاصه رويدادها: ويراني قبرس به انتقام اسکندريه.
سال هجري: 875
سال ميلادي: 1453
خلاصه رويدادها: استيلاي عثمانيها بر قسطنطنيه.
نيکوپوليس شهري است بلغاري واقع بر ساحل دانوب، درآنجا امپراتور تراجان (Trajan) بردس ها (Daces) (101-105) پيروز شد. سپس سلطان بايزيد آمد و بر مجارستانيها به رهبري سگسموند و متحدان فرانسوي او در 27 سپتامبر 1396 م / 790 ه پيروز گرديد. (1)
اين نبرد از نبردهاي سرنوشت ساز تاريخ بود. چرا که نيروي ترکان عثماني را افزايش داد و جاي پايشان را در اروپا مستحکم ساخت. همين امر موجب شد که امپراتوري بيزانس را از ميان بردارند و پس از پنجاه سال پايتخت آن، قسطنطنيه، را به تصرف درآوردند( 857 ه/ 1453 م). غربيها سرانجام به اين نتيجه رسيدند که دست کم در اين برهه تاريخي، جنگهاي صليبي را متوقف سازند.
اين امر در سطح اروپا تحولات بزرگي را در پي داشت. اما تحول مهم تر از مشرق به صورت حمله جديد مغولان به فرماندهي اعقاب چنگيزخان (تيمورلنگ) پديدار شد. تيمور پس از حمله به شام (803 ه/ 1400 م) به آناطولي رفت. در آنجا با سلطان بايزيد- تنها امير مسلماني که به فرمان مغولان درنيامده بود- به سختي جنگيد. با آنکه تيمور در 20 تموز (ژوئيه) سال 1402 م در آنکارا بر بايزيد پيروز شد، اما سقوط بايزيد و مرگ او- پس از چند ماه اسارت- عثمانيها را نابود نساخت.
پس از بايزيد، سلطان محمد و پس از سلان مراد بر سر کار آمدند. اين دو امپراتوري عثماني را استمرار بخشيدند، به طوري که در يک فاصله کوتاه چند ساله به يکي از قوي ترين امپراتوريهاي جهان تبديل گرديد.
1-وضعيت کلي پيش از نبرد
الف-ترکهاي عثماني
فرماندهان جنگجو، دولتهاي کوچک و مستقلي را در غرب آسياي صغير برپا کردند. قرامانها در ليکائونيه و ايساريا و کرنيانيها در کوتاهيه، حميديها در سيسيه و صاروخان در مگنيسيه مستقر شدند. در ميان اين قبايل ترک، عثمانيها پرچم جهاد در راه خدا را بر ضد بيزانسيها برافراشتند. سلجوقيها به پشتيباني از اين ترکها برخاستند، به طوري که هنگام قتل رهبر خوارزميها در جنگ با مغولان، سليمان، رهبر قبايل کايي، قبيله اش را براي بازگشت به آسياي ميانه هدايت کرد. اما با رسيدن به رود فرات، نزديک حلب کشته شد. پس از آن پسر سوم او، ارطغرل، بخشي از قبيله را شامل حدود صدخانوار، بازگرداند و همراه آنان به آسياي صغير رفت تا به خدمت علاء الدين دوم سلجوقي( سلطان قونيه) درآيد. علاء الدين باتلاقهاي واقع در محدوده مقابل بيزانسيها، نزديک «سکود» در دشت «قره سو» ي فرات غربي و کوههاي تومافيگ و ارمني طاغ را به اقطاع او داد و گسترش قلمرو خود به حساب همسايگان مسيحي را به او واگذارد.
ارطغرل به تحکيم قدرت خويش پرداخت؛ و امارت کوچکي را در جنوب بيتنيا به پسرش عثمان (1258- 1326 ) داد. به طوري که هنگام مرگش در سال 1326 م، پروس، و معظم سرزمينهاي واقع در بين ادريميتيوم و دوريليوم و درياي مرمره، در قبضه قدرت وي بود.
اورخان پسرعثمان سياستهاي توسعه طلبانه پدر را پي گرفت. او فتح بيتنيا را ادامه داد؛ و در سال 1329 م بر نيقيه و در سال 1337 م برنيکوميديا چيره گشت. در سال 1354م، اورخان- که لقب سلطان گرفت(2)-نيروهايش را از داردانل گذراند و بر شهر گاليپولي چيره گرديد. دو سال بعد هزاران تن از نيروهايش را در آن سوي تنگه ها اعزام کرد؛ و آنان را در تراکيا فرود آورد. در سال 1357 م دژ عظيم ادرنه را تصرف کرد و آن را پايتخت دوم خود قرار داد. او به هنگام مرگش در سال 1363 م بر تراکيا چيره گشته و قسطنطنيه را از اروپا جدا ساخته بود.
در همين دوره مجاهدان سراسر آسياي صغير و قبايل گوناگون ترک دسته دسته به کمک سلطان عثمان و بعد از او به ياري پسرش اورخان مي شتافتند.
مهم ترين ميراثي که «اورخان» براي پسرش «مراد يکم» باقي گذاشت ارتش نيرومند مورد عنايت وي بود که آن را بر پايه «لشکرها»ي متشکل از يگانهاي ده دهي( ده، صد و هزار سرباز) منظم ساخت. او ارتشي دائمي و سپاه «يني چري- يکي چري- يا انکشاريه» و نيز سواره نظامي از لشکرهاي چهارگانه را تشکيل داد. اين سپاه در آغاز از 2400 مرد نيرومند تشکيل مي شد و سپس به شانزده هزار تن افزايش يافت. (3)علاوه بر اين لشکرها، گردانهاي سواره نظام مسلمان نيز زير فرمان بيگهاي قبيله سنجاق خدمت مي کردند.
مراد يکم پس از حل اختلافات داخلي و تحکيم قدرت خويش شبه جزيره بالکان را وجهه همت قرار داد. در بالکان شمار بسياري از حکمرانان کوچک بر سر قدرت پيوسته در حال منازعه و حذف يکديگر بودند. اختلاف و پراکندگي اسلاوهاي بالکان به دولت عثماني فرصت داد که به آساني قلمرو آنها را تصرف کند.
صربها به فرماندهي ووکاجين در سال 1371 م عثمانيها را مورد حمله قرار دادند. اما حاجي ايل بيگي آنان را در نزديکي جرمن بر سواحل رودخانه مريج به سختي شکست داد؛ و صربها متصرفاتشان را در مقدونيه از دست دادند.
سپس عثمانيها صوفيه و نيش را تصرف کردند (1385 -1386 م). خيرالدين پاشا فتح مقدونيه را از گاليپولي تکميل کرد(او در سال 1385 م جامع کبير- اسکي جامع- را ساخت). آنگاه بر سارابوو چيره شدند و از آنجا سالونيک را گشودند.
قيصر بلغارستان «چمچمان سوم» و برادرش سراسمير ساکن «ودين» در سال 1364 م، امپراتوري پدرشان، الکساندر، را ميان خود تقسيم کردند و او با مراد پيوند مصاهرت برقرار کردند. اما اندکي بعد با پيشروي مراد در بالکان چچمان بيمناک شد و با صربها و بچناکها هم پيمان گرديد.
در سال 187 م، فرمانده ترک «لاله شاهين» در «بلوچنک» با نيروهاي متحد درگير شد؛ که به سختي شکست خورد و سپاهش در معرض نابودي کامل قرار گرفت.
در سال 1388 م علي پاشا، پسر قره خليل جاندرلي، با سپاهي عظيم درصدد گرفتن انتقام شکست عثمانيها در بالکان برآمد. او با سي هزار تن از نيروهاي خويش از تنگه «نادر» عبور کرد و پس از تصرف شهرهاي ترنوه و چملا، قيصر چچمان را در نيکوپوليس بر ساحل رودخانه دانوب به محاصره درآورد. چچمان به ترکها پيشنهاد صلح داد، با اين شريط که به آنان جزيه بپردازد و به نفع آنان از سلستره دست بکشد. اما او خود صلح را نقض کرد و ترکها بار ديگر او را در نيکوپوليس به محاصره درآوردند و به تسليم بدون قيد و شرط وادار ساختند، اما خودش را زنده گذاشتند و تاج و تختش را از وي نستاندند.
در سال بعد پيمان بزرگ ديگري بر ضد عثمانيها تشکيل گرديد. عثمانيها در روز 15 حزيران (ژوئن) 1389 م با نيروهاي صرب که از پشتيباني سربازان بيشتري از بچناک، مجار، بلغار و آلبانيائيها ( ارنانوط) برخوردار بودند در ميدان پرندگان سياه (قوسوه) يعني سرچشمه سه رودخانه ايبار و فارادار، اووارادار و درينه درگير شدند. فرماندهي عثمانيها اين بار با خود مراد بود. و فرزندانش يزيد و يعقوب و اميران صاروخان، منتشا، آيدين و حميد او را همراهي مي کردند. نبردي سخت درگرفت و دو گروه بارها براي به دست گيري پرچم پيروزي به جان هم افتادند. مراد خود در اين جنگ کشته شد.(4) اما عثمانيها بلافاصله پادشاه صرب «لازار» را به اسارت گرفته و طبق فرمان سلطان در حال احتضار، سر او و دوستانش را در برابر چشم خانواده هايشان سر بريدند.
سلطان بايزيد که فرماندهي جناح چپ را بر عهده داشت نيروها را هدايت و تجديد سازمان کرد و در نهايت بر صربها پيروز گشت.
بايزيد بلافاصله فتوحات را دنبال کرد. او در سال 1390 م شهر الاشهر آخرين متصرفات بيزانسيها در آسياي صغير را به تصرف درآورد و سه سال بعد بلغارها را به طور کامل زير فرمان خويش درآورد.
ب- وضعيت در جبهه غرب
اما امپراتوري بيزانس در شرق از سوي ترکها و در غرب از سوي بلغارها و صربها در معرض خطر و تهديد بود. بيزانسيها کوشيدند تا ترکها را از سويي و بلغارها و صربها را از سوي ديگر به جان هم بيندازند. آنها توانستند از اين راه کيان خود را حفظ کنند، ولي فکر برپايي يک جنگ صليبي جديد براي آنان دشوار بود.
اما دعوت صليبي جهت تازه اي پيدا کرد. پس از مرگ پاپ نيکولاي چهارم بدون دستيابي به هيچ نتيجه اي در سال 1290 م، رجال کليسا براي ايجاد شور صليبي در مردم و توصيف وضع مشرق و درس آموزي از حملات پيشين به تأليف کتابهايي پرداختند و پيشنهادهايي را براي حمله هاي احتمالي تهيه ديدند. اين تحرک جديد تبليغاتي از سوي رجال کليسا حمايت مي گرديد. (5)
مدت درازي به آرامش گذشت و پس از آن جهت گيري براي انجام حمله هاي نظامي جديد آغاز گرديد. رهبري اين حمله جديد با پادشاه قبرس بود.
پطرس يکم در سال 1359 م (يعني هفتاد سال پس از آزادي عکا و بيرون رفتن فرنگيها از شام) بر تخت قبرس نشست. وي از کودکي رهبري حمله اي صليبي را در سر مي پروراند. وي گروه جديدي را از شهسواران به نام «شهسواران شمشير» تشکيل داد و هدفش را بازپس گيري بيت المقدس تعيين کرد. وي به محض رسيدن به مقام پادشاهي حمله اي را به مسلمانان آناطولي( ترکها) آغاز کرد و طي آن بر دژکوديکوس ارمنستان دست يافت.
او در سالهاي 1363 و 1364 م در سراسر اروپا به گردش پرداخت و در خلال آن از جزيره رودس، جمهوري ژنوا، فرانسه، فلاندر، برابانت، سرزمين راين و انگلستان ديدار کرد و به آلمان، مجارستان، لهستان و بندقيه بازگشت. او مردم را بر سر غيرت مي آورد و براي يک حمله صليبي جديد دعوت مي کرد.
در 4 اکتبر 1365 م، 165 کشتي از انواع گوناگون نزد پطرس گرد آمد. اين حمله پس از حمله سوم صليبي بزرگ ترين ميزان نيرو را داشت. او نيروهاي مهاجم را گرد آورد و با مواعظ خود ناخدايان را تحريک کرد به طوري که فرياد مي زدند «به کوري چشم اعراب کافر، پطرس پادشاه بيت المقدس و قبرس خواهد گرديد. »
پطرس نيروها را هدايت کرد و آنان را در عصر روز 9 اکتبر به اسکندريه رساند. اين نيروها مصر زير فرمان امير يليغا را غافلگير کرد و در روز 11 اکتبر بر اسکندريه چيره گشت.
صليبيها با ارتکاب اعمال وحشيانه بي مانندي پيروزي خويش را جشن گرفتند. آنان در طول 250 سال جنگ مستمر از انسانيت چيزي نياموختند. کشتاري که در اينجا به راه انداختند تنها با کشتار 1099 م بيت المقدس و کشتار 1204 م قسطنطنيه قابل مقايسه است. مسلمانان هنگام تصرف انطاکيه يا عکا هيچ گاه چنين قساوتي به خرج ندادند. ثروت فراوان اسکندريه زبانزد بود. جنون پيروزمندان با مشاهده غنايم فراوان شدت گرفت و هيچ کس را زنده نگذاشتند. غارت و غنيمت مهاجمان را قطاري بلند از اسب و الاغ و شتر به کشتيهاي لنگر انداخته در بندر برد. در پايان عمليات تصميم گرفتند که شهر را معدوم کنند. به دنبال آن بوي گند جنازه هاي انسان و حيوان سراسر شهر را پر کرد. »(6)
در روز پنجشنبه 16 اکتبر سال 1365 م، مهاجمان پس از تخريب اسکندريه عقب نشستند. همه نتايجي که حمله جديد به بار آورد همين بود. پادشاه قبرس که نتوانست جنگجويانش را براي ماندن و پي گير فتح مصر متقاعد کند اندوهگين بازگشت.
پاپ از اخبار غارت و نابودي اسکندريه با شادماني استقبال کرد. چرا که پيروزي آنان جنبه نظامي داشت و موجب خواري مسلمانان مي گرديد. اما اين ضرورت را نيز احساس کرد که بايد بلافاصله براي جايگزيني نيروهاي دست از جنگ کشيده پطرس او را ياري دهد. پادشاه فرانسه «شارل» وعده داد که مشهورترين شهسوار خويش يعني برتراند دوگيسلين (7) را براي شرکت در حمله اعزام خواهد کرد. آماديوس( کنت سافوي)، «دلاور سبز» مشهور قصه ها که آماده حرکت به سوي شرق بود، تصميم گرفت به مقصد قبرس در دريا به حرکت درآيد. در همين هنگام مردم ونيز اعلام کردند که پطرس با سلطان مصر پيمان صلح امضا کرده است. به دنبال آن پادشاه شارل ارتش خود را فراخواند و گيسلين عازم جنگ اندلس شد و آماديوس رهسپار قسطنطنيه گرديد.
پطرس کار ارسال ناوگان خويش براي حمله به سواحل سرزمين شام را دنبال کرد و در همان حال يلبغا ناوگاني را براي حمله به قبرس آماده ساخت. مردم قبرس از جنگ زيانباري که پرچمش را پادشاهشان بر دوش گرفته بود بيمناک گشتند؛ و شماري از شهسواران او درصدد ترور وي برآمدند. اين کار در سال 1369 م به انجام رسيد و راه صلح ميان مصر و قبرس هموار گرديد و طرفين اسيران يکديگر را مبادله کردند.
ارمنيهاي کليکيا در حمله صليبي پادشاه قبرس شرکت نکردند، اما خاندان حاکمه کليکيا از فرنگيان تعيين گرديده و شمار فراواني از اشراف نيز روابط محکمي با قبرس داشتند.
کليساي ارمني، سلطه کليساي رم را پذيرفت. مصريها در طول سده چهاردهم فشار بر ارمنها را تشديد کردند و آنان به حق شک داشتند که ارمنها بر ضد مسلمانان با فرنگيها و مغولان همدستي مي کنند. با شکست امپراتوري مغول ارمنها بزرگ ترين پشتيبان خود را از دست دادند. بخش اعظم کشورشان را نيز ترکها در سال 1337 م ضميمه خاک خود کردند. سرانجام در سال 1357 م اين کشور به تصرف مماليک و همپيمانان ترکشان درآمد. در حالي که قبرسيها سرگرم جنگي سخت با جنوا بودند. «ليو»ي ششم آخرين پادشاه ارمني به غرب گريخت و در پاريس مرد و به اين ترتيب استقلال ارمنها از ميان رفت.
پيش از اين به موضوع شرکت «آماديوس»، کنت سافوي، در حمله صليبي 1366 م اشاره شد. نيز گفتيم در زماني که پاپ اوربان ششم سرگرم دعوت به جنگ صليبي تازه اي به فرماندهي پادشاه قبرس بود، او به قبرس و از آنجا به قسطنطنيه رفت. آماديوس يا «دلاور سبز» تصميم گرفت که به سرزمين مقدس برود. اما پسرعموي وي امپراتور بيزانس، يوحناي پنجم، که آماده همکاري با وي گرديد؛ از او خواست که حمله خويش را از جنگ با ترکان آغاز کند و در مقابل وعده داد که او نيز به فرمان کليساي يوناني درآيد.
آماديوس بهترين نيروهاي سواره نظام خويش را بسيج و حمله اش را فرماندهي کرد. او در آب (آگوست» 1366 م به تنگه داردانل رسيد و بلافاصله گاليپولي را به محاصره و در روز 23 آگوست آن را به تصرف درآورد. آماديوس به جاي آنکه براي پاکسازي ترکها در تراکيا فرود آيد، به حرکت خود از راه دريا به سوي قسطنطنيه ادامه داد. درآنجا متوجه شد که پادشاه بلغارستان چمچمان سوم، با فريبکاري امپراتور بيزانس را به اسارت خود درآورده است. از اين رو آماديوس همه تلاش خود را براي آزادي پسرعمويش به کار بست. اما هنگامي موفق به اين کار شد که بندر «وارنا»ي بلغارستان را مورد حمله قرار داد. چون کار آزادي امپراتور يوحنا به پايان رسيد، آماديوس متوجه شد که ديگر مالي در بساط ندارد و همه را هزينه کرده است. او در سال 1367، به کشور خود بازگشت و به دنبال آن ترکان گاليپولي را تصرف کردند.
با آنکه کوشش صليبي در غرب، با حمله لويي دوم، دوک بوربون، به مهديه نزديک تونس در سال 1390 م مبدل گرديد، روشن بود که بايد براي حفظ سلامت اروپاي مسيحي حمله هاي ترکان عثماني متوقف گردد. هنگامي که «سيگموند- يا سيگسموند» پادشاه مجارستان از پادشاهان دوست خود تقاضاي کمک کرد، پاپ بونيفوس نهم و پاپ اوينيون «بنيدکت سيزدهم»، هر دو، با صدور اعلاميه اي مردم را به برپايي جنگي صليبي تشويق کردند. در همين حال مبلغ ميان سال جنگ صليبي «فيليپ مزير» نامه سرگشاده اي به ريچارد دوم پادشاه انگلستان نوشت و از او خواست که براي تهيه مقدمات جنگ صليبي آينده با شارل ششم پادشاه فرانسه همکاري کند.
سيگسموند(سيگموند) موفق شد در پرتو روابط خود با آلمان کمک و تأييد دريافت دارد. زيرا اميران والاشيا و ترانسلوانيا از بيم حمله ترکها، با وجود تنفر شديدي که از مجارها داشتند، به وي پيوستند. در غرب نيز دوکهاي برگنديا، اورلئان و لانکستر تمايل خود را براي ارائه کمک و پشتيباني ابراز داشتند.
در مارس سال 1395 م هيأتي مجاري به رياست نيکولاکانيزاي رئيس اسقفهاي «جران» وارد ونيز شد تا وعده انتقال نيروهاي نظامي به وسيله کشتيهاي بندقيه را از دوک دريافت دارد. سپس هيأت سفيران رهسپار ليون گرديد و در آنجا مورد استقبال گرم فيليپ بي باک، دوک برگنديا، قرار گرفت و وعده مساعدت دريافت کرد. اينان پس از ديدار از ديگون به منظور اداي احترام به مارگارت، دوشس فلاندر، رهسپار بوردو گشتند و با دايي پادشاه انگلستان «يوحنا دوک لانکستر» ديدار کردند؛ و وعده تجهيز يک لشکر انگليسي را از او دريافت داشتند. از آنجا نيز عازم پاريس گشتند. پادشاه فرانسه، شارل ششم، از بيماري جنون در رنج بود، اما جانشينان وي درصدد برآمدند تا بزرگان فرانسه را به شرکت در جنگ صليبي تشويق کنند و به دنبال آن ارتش بين المللي عظيمي براي کمک جهان مسيحيت تشکيل گرديد.
دوک برگنديا براي تأمين هزينه هاي اين ارتش ماليات ويژه اي را مقرر ساخت. از اين ماليات مبلغ هفتصد هزار فرانک طلا تحصيل گرديد و هريک از بزرگان فرانسه نيز به فراخور حال خود مبلغي به آن افزودند. براي مثال گي ششم، کنت لاتريموي، 24 هزار فرانک داد.
اشراف فرانسه و برگونديائيها توافق کردند که فرماندهي آنان با پسر ارشد دوک برگنديا يعني يوحنا، کنت نيور، باشد که تنها 24 سال داشت. با توجه به کمي سن و سال او در گردهمايي ديگون که در روز 20 آوريل 1396 م براي تنظيم حمله تشکيل گرديد، تصميم بر اين شد که شورايي از فيليپ پسر دوک «بار» و گي لاتريموي و برادرش ويليام و دريادار يوحنا رئيس وين و «آودار» رئيس شاسيرون، تشکيل شود.
2-وضعيت خاص (حمله نيکوپوليس)
الف-نيروهاي طرفين- روند نبرد-
ارتشهاي غربي اواخر ماه تموز( ژوئيه) به بوده رسيدند و در آنجا به ارتش پادشاه سيگسموند برخوردند که او نيز با ارتشي متشکل از حدود شصت هزار نيرو منتظر بود. مَبرَکيا فويفود( حاکم ولاشيا) -نيز با ده هزار نيرو به او پيوست. از لهستان، بوهيميا [ Bohemia ]، ايتاليا، اسپانيا نزديک سيزده هزار نيروي جنگي ماجراجوي حرفه اي حرکت کردند. به اين ترتيب ارتشي متحد با بيش از 110 هزار جنگجو تشکيل گرديد که در جنگ با مسلمانان چنين نيرويي سابقه نداشت. در همين ايام ناوگاني از دليران پاسبانان معبد به فرماندهي پيشواي آنان، ويلبرت ناياک، و ساکنان ونيز و جنوا وارد درياي سياه گرديد و در مقابل مصب رود دانوب لنگر انداخت.
سلطان بايزيد عثماني هنگام شنيدن خبر لشکرکشي صليبيها، سرگرم محاصره قسطنطنيه بود. از اين رو با سرعت از محاصره پايتخت بيزانس دست کشيد و همه نيروهاي موجود را بسيج کرد و ارتش حدود صدهزار نفري خويش را به سوي سرزمين مجارها به حرکت درآورد تا به سواحل دانوب رسيد.
فرماندهان جنگ صليبي سرگرم کشيدن نقشه هاي جنگ شدند. سيگسموند پيشنهاد کرد که نقشه دفاعي اين گونه طراحي گردد که به نيروهاي بايزيد اجازه داده شود تا در مجارستان پيشروي کنند و آنگاه مواضع از پيش تعيين شده مورد حمله قرار گيرد. اما دوستان وي با توجه به در اختيار داشتن نيرويي برتر و شور جنگي بيشتر پيشنهاد تدارک حمله اي بزرگ را مطرح کردند. اعتقاد آنان بر اين بود که مي توانند بر ترکها پيروز شوند و ارتشهاي مسيحي پيروزمندانه وارد آناطولي گشته و تا سوريه و خود شهر قدس پيش روند. قدرت ارتش صليبي به اندازه اي بود که سيگسموند را نيز به حمله متقاعد ساخت.
نيروهاي صليبي در آغاز ماه آگوست در امتداد ساحل چپ دانوب به حرکت درآمدند تا به اورسوفا- نزديک باب حديدي- رسيدند و از آنجا به ساحل ديگر عبور کردند. انتقال ارتش از رودخانه با قايقها هشت روز به طول انجاميد. نيروهاي ساحل جنوبي را تا شهر فيدين ادامه دادند.
حاکم فيدين اميري بلغاري به نام يوحنا سراخيمير، از اتباع سلطان بايزيد بود. بايزيد يک پادگان ترک را نيز تحت تصرف وي قرار داده بود. چون مسيحيان به شهر نزديک شدند، يوحنا سراخيمير به آنان پيوست و دروازه هاي شهر را به روي آنان گشود. در کشتار عظيمي که به راه افتاد پادگان ترک به طور کامل نابود گشت.
ديگر شهر واقع بر ساحل رودخانه «راهوفا» دژ استواري بود که يک کانال و دو بارو آن را احاطه کرده بود و پادگان ترک نيرومندي نيز در آن حضور داشت. مهاجمان نيرومند و شجاع فرانسوي به فرماندهي فيليپ ارنو «کنت ايه» و يوحنا لومينگر مشهور به «مارشال بوسيکوه» بلافاصله حمله را آغاز کردند. اما چنانچه سيگسموند نيروهاي مجار را وارد ميدان نمي کرد همه اينان در معرض نابودي قرار مي گرفتند. پادگان شهر توان مقاومت طولاني مدت در مقابل فشار کل ارتش مسيحي را نداشت. درنتيجه بر اثر هجوم دشمن همه ساکنان شهر که بيشتر آنان را مسيحيان بلغاري تشکيل مي دادند در معرض کشتار قرار گرفتند. مهاجمان تنها هزار تن از ثروتمندان را براي دستيابي به سربها زنده نگه داشتند و پس از دريافت پول آنان را نيز سر به نيست کردند.
ارتش صليبي از «راهوفا» به سوي «نيکوپوليس» -نيرومندترين دژ ترکها بر ساحل رود دانوب، واقع در راهي که از وسط بلغارستان تا نهر ادامه داشت- به حرکت درآمد. اين دژ استوار بر تپه بلندي در ساحل رودخانه ساخته شده و دو حصار بسيار استوار بر شيبهاي بسيار تند تپه بنا گرديده بود. صليبيها با خود امکانات حصارگيري نياورده بودند، چرا که غربيها نيازي به آن احساس نمي کردند. چنان که سيگسموند امکاناتش را بر دفاع متمرکز ساخت. به زودي معلوم شد که نه نردبانهاي فرانسويها و نه کانالهايي که مجارها حفر کردند، هيچ کدام سودمند نيست. صليبيها در انتظار ماندند تا با ادامه محاصره، ساکنان شهر از بيم گرسنگي و هلاکت تسليم شدند. يک کشتي از نيروهاي پاسبانان معبد که در دانوب و رو به روي ديوارهاي شهر در 10 سپتامبر لنگر کشيد نيز به صليبيها کمک کرد. اما نيکوپوليس از آذوقه فراواني برخوردار بود و حاکم ترک شهر، دوغان بک، که از سرنوشت هموطنان خود در فيدين و راهوفا باخبر بود، حاضر به تسليم نگشت.
امروز و فردا کردنهاي فرماندهان روحيه سربازان مسيحي را از ميان برد. شهسواران غربي سرگرم قماربازي و باده گساري و کارهاي لهو و لعب گشتند. برخي از سربازان به خود جرأت دادند و به نيرومندي ترکها اشاره کردند، در نتيجه مارشال بوسيکوه فرمان داد تا آنان را به خاطر شکست روحيه معنوي شان از گوش آويزان کردند. دسته هاي گوناگون ارتش با هم به مشاجره پرداختند و در همين حال پيروان سيگسموند (ترانسلوانيائيها) و همپيمانان والاشي آنان از کناره گيري از ارتش صليبي سخن به ميان آوردند.
دو هفته از محاصره صليبيها گذشته بود که خبر رسيد ترکها در حال نزديک شدن به شهر هستند. ارتش اسلامي ترک با سرعت از تراکيا با سلاح سبک به حرکت درآمد. سواره نظام آنان بر سواره نظام فرهنگي در سرعت حرکت فايق آمد. تيراندازانش به آموزش عالي شهرت داشتند؛ و ارتش به طور کامل گوش به فرمان سلطان بود؛ که به کفايت و کارداني عالي شهرت داشت.
ب- نبرد نيکوپوليس
سيگسموند ارتش خود را در سه قسمت سازمان دهي کرد: مجارها را در قلب، والاشيها را در جناح چپ و ترانسلوانيائيها را در جناح راست قرار داد. جلودار ارتش نيز از کساني تشکيل مي شد که از غرب آمده بودند و فرماندهي آنان با «يوحنا» کنت نيفر، بود.
چون آفتاب برآمد تنها سواره نظام سبکبار ارتش ترک بر شيبهاي تپه پيدا بود. پياده نظام پشت سر آنان موضع گرفته بود. همراه نيروي پياده دسته اي از تيراندازان بودند که در پناه مانعي از ستونهاي نوک تيز چوبي سنگر گرفته بودند. نيروي اصلي سواره نظام به فرماندهي خود سلطان بايزيد در نوک تپه مخفي شده بود. در جناح چپ سلطان لشکري از سواره نظام صرب به فرماندهي امير «استفان لازاروويچ» قرار داشت که نسبت به سلطان اظهار اخلاص و وفاداري کرد.
ارتش صليبيها حمله را آغاز کردند، يک دسته از سواران ترک از مقابل اينان گريختند و خود را براي تجديد سازمان به پشت پياده نظام رساندند. درنتيجه نيروهاي سواره نظام صليبي درمقابل تيرهاي چوبي نوک تيز متوقف گرديدند و ناگزير پياده شدند و به حمله ادامه دادند. در همين حال تيراندازان آنان را هدف قرار مي دادند. ارتش صليبي موفق شد ضمن پيشروي تيرهاي چوبي را از جا بکند و ميان صفوف پياده نظام و تيراندازي که براي تجديد سازمان خود به پشت نيروهاي سواره نظام عقب نشيني کرده بودند ايجاد شکاف کند.
صليبيها به پندار خودشان همه مقاومتها را در هم شکسته بودند و به بالاي تپه پيش رفتند تا مستقيم رو در روي سواره نظام سلطان (سپاهيه) و صربها قرار گيرند. اما بلافاصله از سوي نيروهاي تازه نفس مورد حمله قرار گرفتند. در اين مرحله صليبيها پياده مي جنگيدند. آنان سخت به رنج افتاده بودند. تشنگي شان شدت يافته و حمل سلاحهاي سنگين آنان را از پاي درآورده بود.
ديري نگذشت که نظامشان آشفته شد و صفوفشان به هم ريخت و جز تني چند از سواران همه به هلاکت رسيدند، از جمله هلاکت يافتگان اينها بودند: ويليام لاتريموي و پسرش فيليپ، يوحنا کاوزوه دريا سالار فلاندر و پيشواي شهسواران تيوتون. اما يوحنا رئيس وين و درياسالار فرانسه که پرچم نوتردام بزرگ را به دست داشت، مأمور محافظت از آن شد. يوحنا کنت نيفر نيز نجات نيافت، مگر به خاطر اينکه سربازانش او را بلند به نام صدا زدند و قانع به تسليم شدن کردند. از ديگر کساني که همراه او به اسارت درآمدند کنتهاي اِيه و لامارش، «گي لي تريموي»، انگر اندکاسي و مارشال بوسيکوه بودند.
اسبهايي که سوارانشان از زين مي افتادند و يا کشته مي شدند به اردوگاه باز مي گشتند. دو گردان از والاشيا و ترانسلوانيا که متوجه شکست خود گشتند بي درنگ اقدام به عقب نشيني کردند و قايقهاي لازم براي عبور را به تصرف درآوردند. اما سيگسموند به منظور کمک به سواره نظام غرب، به نيروهاي خود فرمان پيش روي داد. اينان در مسير حرکت خودبه بالاي تپه شمار بسياري از پياده هاي ترک را کشتند. ولي چون به ميدان نبرد رسيدند متوجه شدند که دير رسيده اند. سواره نظام ترک مسلمانان به آنان حمله کرد و پس از وارد آوردن خسارتهاي سنگيني آنان را به ساحل رودخانه عقب نشاند.
چون نيروهاي سيگسموند نابود گشتند قانع شد که بايد دست از پيکار بردارد. پس به يکي از کشتيهاي ونيز در رودخانه پناه برد که او را به قسطنطنيه و از آنجا از راه رودخانه اژه و درياي آدرياتيک به کشورش رفت. دليل انتخاب راه دريايي اين بود که بيم داشت در راه خشکي به وسيله والاشياييها به قتل برسد. سپاه او و اندک نيروي باقيمانده صليبيهاي غربي از سوي نيروهاي محلي و دشمنان خود سخت زير فشار قرار گرفتند و با همه تلاش راه شهر و ديار خويش را در پيش گرفتند. عامل ديگري که اينان را زير فشار قرار داده بود وجود حيوانات درنده و زمستان زودرس بود. کنت «بلاتين» حرکت به سوي دژ پدرش را در أسمال ادامه داد و چند روز بعد هم مرد و تنها تني چند از همراهانش از خطر مرگ رهيدند.
سلطان بايزيد به پيروزي قاطعي دست يافت، اما زيانهايش هنگفت بود. يادآوري رفتار و کشتارهاي نيروهاي صليبي خشم وي را برانگيخت و فرمان داد بيش از سه هزار اسير آنان را ضجرکش کردند. تنها شماري چند از بزرگانشان را به منظور دريافت سربهايي هنگفت باقي گذارد. يک دلاور فرانسوي به نام «جيمز هيللي» که به زبان ترکي آشنا بود کار معرفي آنان را عهده دار گشت و سرانجام اجازه يافت تا به غرب برود تا اموالي را که به دست آورده به جاي بگذارد.
تنها در ژوئيه سال بعد بود که هيئتي از غرب نزد سلطان بايزيد به بروسه آمد و اموال هنگفتي را که ايشان مطالبه کرده بودند تقديم داشت. گرچه شمار بسياري از کساني که در جهان مسيحيت به داشتن تعصب شديد مشهور بودند اموالي را گسيل داشتند. اما بخش اعظم اموال را سيگسموند و دوک برگنديا به مبلغ بيش از يک ميليون فرانک پرداختند. اسيران آزاد شده تنها در اواخر سال 1397 م به خانه و کاشانه خويش بازگشتند.
به اين ترتيب جنگ نيکوپوليس بدون تحقق هيچ هدفي صليبي پايان يافت و ترکان عثماني پس از رسيدن به رودخانه دانوب و سواحل درياي آدرياتيک قلب اروپا را مورد تهديد قرار دادند. پس از اين عمليات قسطنطنيه جدا افتاد و تصرف آن تنها به توپخانه و کشتي نياز داشت که آن را از طريق دريا به محاصره درآورد.
3-نتايج نبرد
الف-نتايج سياسي
امپراتور بيزانس، مانوئل دوم، گمان برد که اين نبرد خطر عثمانيها را از پيش روي او برداشته و براي درخواست کمک رهسپار غرب گرديد. اما آنچه او به دست آورد براي از ميان بردن عثمانيها بسنده نبود. چنان که مرگ تيمورلنگ در سال 1405 م به محمد اول کمک کرد تا نيروي ترکان عثماني را تجديد سازمان کند و مقدمات آغاز جنگي را که مراد دوم در دوران حکومت خود در سال 1421 م فرماندهي اش را عهده دار گرديد آماده سازد. پاپ خطر را بيش از ديگران احساس مي کرد، اما دولتهاي غربي هيچ شور و اشتياقي براي جنگ نشان ندادند.
ب-نتايج نظامي
امتياز نيروهاي ترک سبکباري، انعطاف، آموزش و کارآيي جنگي و روحيه معنوي عالي آنان بود. درحالي که ويژگي نيروهاي غرب سنگيني سلاحشان بود که با وضعيت سرباز مدافع سازگاري بيشتري دارد تا سرباز مهاجم. علاوه بر اين کارآيي ناچيز جنگجويان غربي و روحيه معنوي پايين آنان هرگونه شور و حماسه ديني را در آنها از ميان برد.
در اين نبرد نيروهاي احتياط نقشي تعيين کننده داشتند. در حالي که نبرد نيروهاي طرفين را تضعيف کرده بود، سلطان با حفظ نيروهاي احتياط در نهايت نبرد را به نفع خويش به پايان برد. در حالي که نيروهاي احتياط غرب با بروز نخستين نشانه هاي تحول اوضاع به زيان صليبيها پا به فرار نهادند.
ديگر اينکه، نبرد نيکوپوليس در طرف مقابل نبرد ملازگرد قرار دارد. اين نبرد در سال 1071 م -سي سال پيش از آغاز جنگهاي صليبي به وقوع پيوست، در حالي که نبرد نيکوپوليس هفتاد سال پس از آزادسازي عکا انجام گرديد. انگيزه صليبي يک چيز بود، اما اشتياقي که در مدت 30 سال پيش از حمله هاي صليبي شعله ور گرديد، هفتادسال پس از پايان حملات مورد نياز واقع شد، با علم به اينکه صحنه عمليات به خود اروپا انتقال يافته بود. سنگيني اين هردو نبرد سرنوشت ساز در تاريخ اسلام بر دوش سلاجقه ترک و عثمانيهاي ترک بود.
پي نوشت ها :
1-نيکوپوليس: تراجان - Trajan-امپراتور. او (52- 117 م) در اين شهر بردسها- Dances -(101-105م) در سرزمين شان واقع در منطقه ميان تييشا، دانوب، دنيستر و کارپات پيروز گرديد؛ و قلمروشان زير فرمان روم درآمد (و به دنبال آن به روماني موسوم گشتند) سپس بايزيد دراين منطقه بر مجارستانيهاي تحت رهبري سِگِسموند Sigismond پيروز گرديد( 1396 م ). اين پيروزي نيز مانند پيروزي پيشين سرنوشت ساز بود.
2-بر نقشهاي مسجد جامع پروس که اورخان بن عثمان در سال 1334 آن را ساخت لقبي که اورخان براي خود برگزيد ديده مي شود؛ و آن چنين است: «السلطان اورخان ابن سلطان الغزاه، الغازي ابن الغازي مرزبان الآفاق بطل العالم ». آيين نامگذاري «سلطان الغزاه»- پادشاه جنگجويان -را اورخان با دريافت شمشير، به عنوان غازي (جنگجوي در راه خدا) از «اده بالي»، رئيس مشايخ صوفيه، بنياد نهاد. سلاطين عثماني استانبولي همين رسم را ادامه دادند. به اين ترتيب که شمشير عثمان را از سوي امام مسجد جامع ايوب واقع در شاخ زرين، بر خود مي آويختند و به اين ترتيب بيعت را مي پذيرفتند.
3- وظيفه نيروهاي سواره نظام پشتيباني از پرچم امپراتوري بود که از روزگار سلطان سليم اول با پرچم نبوي جايگزين گرديد.
4-روايات تاريخي درباره کشته شدن سلطان مراد در نبرد ميدان پرندگان سياه - قرسوه مختلف است. در منابع ترکي آمده است که جنگجويي صرب به نام «فيلوچ» زخمي شده و در ميدان افتاده بود. همينکه سلطان به او نزديک شد حمله کرد و با وارد ساختن چند ضربه کاري او را از پا درآورد. اما منابع صرب بر اين پندارند که دوازده مرد که بر قتل وي همپيمان شده بودند در ميان خيمه اش با خنجر او را کشتند.
5-در اين راستا از برخي کتابهايي که در آن دوران شهرت ويژه اي کسب کرده اند مي توان نام برد.
الف-کتابي درباره بازپس گيري سرزمين مقدس: «Terra Sancte Libre de Recuperations » نوشته راهبي فرانسيسکائي به نام ويدنچو پادو. نويسنده کتاب عهده دار مأموريتهاي ديپلماتيک پاپ بود. کتاب در سال 1290 م انتشار يافت.
ب-«گزارشي از سقوط عکا»، نوشته راهب تاديوس ناپولي. وي اين کتاب را با اعلاميه شديدي خطاب به پاپ و فرماندهان به پايان برده است.
ج- طبيبي از دربار پاپ به نام گالوانولوانتي در سال 1294 م کتابي در همين زمينه نوشت و آن را به فيليپ چهارم پادشاه فرانسه تقديم داشت.
د-ريمون ليل (مبلغ بزرگ اسپانيايي) که در ميورقه -واقع در قلمرو اسلامي -به دنيا آمده بود (1232 م ) و زبان عربي را خوب مي دانست، مقاله اي را خطاب به پاپ درباره اجراي مطلوب جنگ بر ضد مسلمانان نوشت (1295 م). وي سپس کتاب مشهور خود موسوم به «پايان نامه » [Liber De Fine ] را در سال 1305 م انتشار داد. اين کتاب دربردارنده نقشه ها ونظريه هايي به منظور بيرون راندن مسلمانان از اندلس و کشاندن جنگ به سرزمين آنان بود. طبق اين نقشه ها جنگ بايد از مغرب آغاز مي شد تا به مصر مي رسيد.
ه-گزارش امير ارمني «هيتوم» يا «هايتون کوريکوس» که به فرانسه پناهنده شد و در پرايمو نسترانت نزديک «پواتير»پيشواي يک دير گرديد. پاپ از امير ارمنستان تدوين اين کتاب را درخواست کرد که در سال 1307 م با عنوان« Flos Historiorum Terre Orientis » انتشار يافت. اين کتاب مشتمل بود بر خلاصه تاريخ خاور نزديک همراه با پيشنهاد انجام حمله اي از خشکي و دريا به شام. وي سفارش کرد که صليبيها با مغولان هم پيمان گردند.
و- مجموعه گزارشهايي که به تقاضاي پاپ کليمنت تهيه و به مجمع سال 1311 م وين تقديم شد. مهم ترين گزارشها اينها بودند:
1-گزارش جيمز مولاي رئيس ميهمان نوازان در سال 1307 م.
2-گزارش رئيس پاسبانان معبد، «فولک فيلاريت»، در سال 1311 م؛ که به فيليپ پادشاه فرانسه تقديم گرديد.
3-گزارش هنري دوم پادشاه قبرس به مجمع وين.
ز-کتاب «اسرار صليب مقدس» [ Secrets Fidelium crueis] نوشته مورخ مارينو سانوتو- يوناني الاصل- اين کتاب در سال 1321 م انتشار يافت و در آن بر جنگ اقتصادي تأکيد گشته بود.
6- تاريخ الحروب الصليبيه، ج3، ص 746، 747.
7-او قول شرکت در حمله را داده بود.