![فتح قبرس فتح قبرس](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/c9bf64e6-b8c7-48e7-bd41-64ca0e7097e0.jpg)
فتح قبرس
قبرس و جنگهاي صليبي
الف- وضعيت در جبهه مسلمانان
ب-وضعيت در جبهه روم (بيزانس)
2-نبرد قبرس
3-جنگ قبرس و جايگاه آن در استراتژي دريايي
4-قبرس در تاريخ
5-قبرس و اروپا
جنگ قبرس و نيروي دريايي اسلامي
سال ميلادي:634
خلاصه رويدادها: فتح شام.
سال هجري: 20
سال ميلادي: 640
خلاصه رويدادها: فتح مصر.
سال هجري: 25
سال ميلادي: 645
خلاصه رويدادها: حمله به اسکندريه و فرود آمدن نيروهاي بيزانس در آن.
سال هجري: 25
سال ميلادي: 645
خلاصه رويدادها: جنگ معاويه با روميان (جنگهاي ماوراي دروب).
سال هجري: 26
سال ميلادي: 646
خلاصه رويدادها: حمله به افريقيه.
سال هجري: 28و 33
سال ميلادي: 648-653
خلاصه رويدادها: فتح اول و دوم قبرس.
سال هجري: 31
سال ميلادي: 656
خلاصه رويدادها: جنگ ذات الصواري.
سال هجري: 32 و 48
سال ميلادي: 652و 668
خلاصه رويدادها: حمله نيروي درياي اسلامي به سيسيل.
سال هجري: 50
سال ميلادي: 670
خلاصه رويدادها: فتح افريقيه و بناي قيروان( به عنوان پايگاه دريايي).
سال هجري: 55
سال ميلادي: 674
خلاصه رويدادها: فتح کرِت.
سال هجري: 63
سال ميلادي: 682
خلاصه رويدادها: فاجعه تهوذه و قتل عقبه بن نافع.
سال هجري: 71
سال ميلادي: 690
خلاصه رويدادها: نبرد ممس و قتل زهير بن قيس بلوي(روزبلا).
سال هجري: 83
سال ميلادي: 702
خلاصه رويدادها: بناي تونس (به عنوان پايگاه دريايي).
سال هجري: 85
سال ميلادي: 704
خلاصه رويدادها: غزوه اشراف(سيسيل و جنوب ايتاليا).
سال هجري: 86
سال ميلادي: 705
خلاصه رويدادها: حکومت موسي بن نصير(امتداد اقيانوس آرام تا اقيانوس اطلس).
سال هجري: 89-90
سال ميلادي: 707-708
خلاصه رويدادها: فتح جزاير بالينار(مينورقه -ميورقه- يابسه).
سال هجري: 91
سال ميلادي: 709
خلاصه رويدادها: جنگهاي شناسايي براي اندلس.
سال هجري: 92
سال ميلادي: 710
خلاصه رويدادها: عبور طارق به سوي اندلس -فتح اندلس.
93 ه/ 711 م- عبور موسي بن نصير- فتح اندلس.
1- قبرس در گذر تاريخ
سال ميلادي: 648 و 653
خلاصه رويدادها: فتح اول و دوم قبرس.
سال هجري: 132-261
سال ميلادي: 750-874
خلاصه رويدادها: منازعه امويان اندلس و عباسيان بر سر حکومت قبرس.
سال هجري: 263
سال ميلادي: 876
خلاصه رويدادها: تسلط بيزانسيها بر قبرس.
سال هجري: 293-353
سال ميلادي: 905-964
خلاصه رويدادها: طولونيها قبرس را از چنگ بيزانسيها بيرون آوردند.
سال هجري: 483-828
سال ميلادي: 1090-1424
خلاصه رويدادها: قبرس زير حکومت صليبيها (بيزانسيها، سپس غربيها و سپس تشکيل مملکت قبرس).
سال هجري: 828-830
سال ميلادي: 1424-1460
خلاصه رويدادها: حکومت مماليک بر جزيره.
سال هجري: 895-979
سال ميلادي: 1489-1571
خلاصه رويدادها: حکومت بندقيه بر قبرس.
سال هجري: 979-1275
سال ميلادي: 1571-1878
خلاصه رويدادها: قبرس زيرحکومت عثمانيها.
سال هجري: 1295-1365
سال ميلادي: 1878-1945
خلاصه رويدادها: قبرس زيرحکومت بريتانياييها.
سال هجري: 1365
سال ميلادي: 1945
خلاصه رويدادها: قبرس مستقل پس از انقلاب سازمان ايوکا.
2-قبرس - چند مقايسه
1-قبرس 3600 ميل مربع
2-لبنان 3400 ميل مربع
3-کويت 5800 ميل مربع
4-بحرين 213 ميل مربع
5-تايوان 13500 ميل مربع
6-سنگاپور 224 ميل مربع
7-جزاير سيشل 156 ميل مربع
8-جزاير قناري 2800 ميل مربع
2-فاصله ميان قبرس و:
لاذقيه 100ميل دريايي
سلوکيه 50 ميل دريايي
مصر (پورت سعيد)236 ميل دريايي
رودس 200ميل دريايي
کرت 325 ميل دريايي
معاويه بن ابي سفيان در نامه اي خطاب به عمر بن خطاب اصرار کرد که به وي اجازه دهد تا در دريا بجنگد و عنوان کرد که يکي از روستاهاي حمص آن قدر به روميان نزديک است که صداي پارس سگها و فرياد مرغهايشان شنيده مي شود؛ به طوري که نزديک بود عمر راضي گردد. خليفه به عمروعاص والي خود بر مصر نوشت:« دريا و سوارش را براي من توصيف کن، چرا که روح من در اين باره با من در ستيز است». عمر وعاص پاسخ داد: «من آفريده اي بزرگ را ديدم که آفريده اي کوچک بر آن سوار مي گردد. جز آسمان و آب چيزي نيست. اگر بايستد دلها پاره مي شود و اگر به حرکت درآيد عقلها گمراه مي گردد. يقين در دريا کاسته و شک افزوده مي شود. مردم روي کشتي چونان کرم اند روي چوب. اگر کج شود غرق مي گردد و اگر نجات يابد مي درخشد. » عمر پس از خواندن نامه به معاويه نوشت: « سوگند به آنکه محمد (ص) را به حق فرستاد، هرگز مسلماني را سوار بر کشتي نخواهم کرد. شنيده ام که درياي شام بر بخش عظيمي از زمين اشراف دارد و هر روز و شب از خداوند اجازه مي خواهد که زمين را غرق کند. چگونه من لشکريان را بر اين کافر سرسخت سوار کنم؟ به خدا سوگند وجود يک مسلمان براي من از همه آنچه در روم است ارزشمندتر مي باشد. هرگز اين انديشه را به خود راه مده. تو آگاه هستي که علا(1) از من چه ديده است. در روزگار عثمان نيز، معاويه بارها نامه نوشت و از او خواست که اجازه جنگ در دريا را به او بدهد.
سرانجام عثمان در پاسخ او نوشت: مردم را انتخاب مکن و ميان آنها قرعه مينداز. آزادشان بگذار. هرکس داوطلبانه جنگ را برگزيد او را ببر و کمکش کن». او چنين کرد و به تجهيز نيروها براي جنگ در دريا پرداخت. (2)
1-وضعيت کلي
الف-اوضاع در جبهه مسلمانان
تحليل فعاليتهاي نظامي انجام شده در روزگار عمر و سخناني که از وي نقل شده نشان مي دهد که او در اداره جنگ از اصولي روشن و مباني ثابتي پيروي مي کرد. مهم ترين آن اصول به اين شرح است:
1-عزيمت از پايگاهي نيرومند و مطمئن.
2-ميانه روي در قوا و تلاش براي حفظ جان اعراب مسلمان.
3-ايجاد جوامع اسلامي در مناطق فتح شده.
4-حفظ توازن ميان جبهه جنگ و عقبه.
5-هماهنگي استراتژيهاي تهاجمات بازدارنده و جنگهاي پيشدستانه.
اين اصول و مباني هم با هدفهاي نظامي اعراب مسلمان و هم با خوي و خصلت و نيروي نظامي آنان هماهنگ بود. اما چنان که احنف بن قيس گفته است:
«هيچ دو پادشاهي گرد نيامدند و توافق نکردند، مگر آنکه يکي بر ديگري خروج کرد» (سرانجام توافق پادشاهان جنگ است).
درگيري مسلمانان با روميها و بيزانسيها ادامه داشت، اما جنگ با ايرانيان با توجه به نبود مانع جغرافيايي برايشان آسان بود. درگيري با روم و بيزانس سياست استراتژيکي ديگري را طلب مي کرد. بيزانسيها با استفاده از نيروي دريايي خود مي توانستند شهرهاي ساحلي سرزمين شام و مصر را تهديد کنند. عمليات دريايي سال 25 ه که بر ضد اسکندريه انجام شد از بزرگترين عملياتهايي بود که نشان داد تضمين مرزهاي اسلامي و توجه به سازندگي جامعه اسلامي محال است؛ مگر اينکه جلوي مبارزه طلبيهاي درياي روم گرفته شود و تا جاي ممکن زمينه هاي حياتي مورد استفاده آنان براي مقابله با فتوحات اسلامي از آنان سلب گردد.
فرماندهان اسلامي براي حمايت از پايگاههاي خود تدابير بازدارنده اي را اتخاذ کردند. آنان جنگ را به بيرون از مرزهاي خودي کشاندند(تا روميان را در مقابل مسلمانان در موضع انفعال قرار دهند). جنگهاي زمستانه و تابستانه و پادگانهاي مرزي ابزارهايي بود که امروزه مي توان بر آنها نام «تهاجمات بازدارنده» گذاشت اما اين امکانات با وجود فعال بودن اهداف مورد نظر را محقق نساخت و خاطره تهاجم روميان و پيشروي آنان تا حمص( سال 17) پيوسته در ذهن معاويه بن ابي سفيان زنده بود. او که خطر روم را درک کرده بود اين سخن مشهور را بر زبان آورد: روم را در تنگنا قرار دهيد که به اين وسيله بر همه مردم روي زمين مسلط مي شويد. »
معاويه با دنبال کردن رويدادها نظر خود را مورد تأکيد قرار داد. برخي حمله ها در ماوراي راههاي کوهستاني انجام گرديد. شماري از اين حمله ها را خود او فرماندهي کرد مثل حمله سال 25 و فرماندهي جنگهاي تابستانه. او شماري از ساکنان شام و قنسرين را به دژهاي ميان انطاکيه و طرسوس انتقال داد، زيرا متوجه شد که روميان، ساکنان آن مناطق را با خود به عقب برده اند تا در مرزهاي اسلامي منطقه اي خالي از سکنه ايجاد کنند. او در مناطق مرزي و در امتداد دژها پادگان ساخت. اما اين تدابير دفاعي براي قطعي شدن سرنوشت جنگ ناکافي بود. در نتيجه جست و جو براي يافتن وسايلي مناسب براي تحقق اهداف نظامي مسلمانان نيرومند ادامه يافت.
معاويه دريافت که تهديد اصلي روميان از راه درياست. چرا که امپراتوري بيزانس در اين دوره بر مديترانه سلطه کامل داشت. معاويه به فکر افتاد که اين خطر را نيز طبق استراتژي کلي مسلمانان در جنگهاي زميني و به شيوه اهتمام گماردن به بازدارندگي و جلوگيري از خطر خنثي کند. همان استراتژي اي که ناپلئون بناپارت يازده سده بعد آن را اين گونه ترسيم کرد: «حمله، حمله و چيزي جز حمله وجود ندارد. » اما تحقق امري چنين بزرگ در توان معاويه نبود. او که والي شام بود مدتها کوشيد تا توافق رهبر جامعه اسلامي را براي ايجاد نيرويي دريايي کسب کند.
گرچه اين کار آسان نبود، اما تحقق آن براي کسي چون معاويه چندان دشوار نبود. «او همه کارگران و صنعتگران کشتي سازي را در عکا جمع و دژ و بندرگاه آن را تعمير کرد و آن را به صورت کارخانه ساخت کشتي و تجهيز و آماده سازي ناوگان عربي درآورد. او همچنين بندر صور را بازسازي کرد و پر از جنگجو ساخت. »(3)با استقرار حکومت اعراب و افزايش يافتن قدرتشان، صنعتگران رشته هاي گوناگون به آنان نزديک گشتند. همچنين آنان براي تأمين نيازهاي دريايي خود ملوانان مليتهاي گوناگون را استخدام کردند. سپس بر اثر تمرين و ممارست فعاليتهاي دريايي خود در اين زمينه مهارت کامل يافتند و مشتاق جهاد در دريا گشتند. آنان کشتي و انبار غله ساختند و ناوگانها را با نيرو و سلاح تجهيز کردند. لشکريان و جنگجويان را بر آنها نشاندند و به جنگ کافران ماوراي درياها فرستادند و مناطق نزديک به دريا و نواحي ساحلي خود را به اين کار اختصاص دادند». (4)
کار نيروي دريايي تنها به کشتي سازي و ايجاد ناوگان محدود نمي شد، بلکه مسأله ايجاد يگانهاي نظامي که بتواند در کمال کارآيي با دريا تعامل داشته باشد از اهميت بيشتري برخوردار بود. معاويه فهميد که مردم يمن در کار دريانوردي از ديگران قابل اعتمادترند، از اين رو سازمان دهي آنان را آغاز کرد و در جمع آنان گفت: «من به شما اطمينان دارم و بر فرمانبرداري شما آگاهم، درحالي که قبيله قيس با هم نزاع دارند و از جنگ در دريا خسته شده اند. »(5)
معاويه پس از کسب آمادگيهاي لازم طي نامه اي به عثمان از او اجازه خواست که همسرش را نيز با خود ببرد. انجام اين کار از سوي مسلمانان در جنگها براي اين بود که هرچه بيشتر نسبت به دشمن کينه ايجاد کنند و عزمشان براي رسيدن به پيروزي جزم ترگردد.
ب- وضعيت در جبهه دوم (بيزانس)
پس از درهم شکستن قدرت امپراتوري ايران در جنگي سخت، امپراتوري بيزانس بخش اعظم توان خود را به دلايل زير حفظ کرد:
1-داشتن راه زميني با قاره اروپا که به بيزانس امکان مي داد نيروي انساني و امکانات نظامي و عمق استراتژيک خود را تأمين کند، درحالي که امپراتوري ايران چنين امکاني را نداشت. (6)
2-بيزانسيها مي توانستند از موقعيت دريايي خود به عنوان فرصتي حياتي در مقابل موقعيت حياتي زميني مسلمانان در سرزمين شام و مصر استفاده کنند.
بر اين اساس امپراتوري بيزانس خود را با شرايط جديد تطبيق داد و قوانين سياسي و استراتژيهاي تازه اي وضع کرد که مهم ترينشان اينها بود:
1-تضعيف تدريجي قدرت اعراب مسلمان با درگيريهاي مستمر مرزي.
2-استفاده از نيروي دريايي براي تهديد شهرها و سواحل.
3-تضعيف مستمر روند سازندگي جامعه اسلامي با اتکا به «طرفداران روم» در سرزمينهاي فتح شده به دست مسلمانان.
در اين باره شواهد فراواني وجود دارد که مهم ترينشان - در اين دوره- شورش ويرانگر ساکنان اسکندريه، کمک آنان به لنگر اندازي کشتيهاي نظامي رومي در سال 25 و تجديد فتح دوم اسکندريه بوده است. اما در عرصه عمليات شام شورش قبايل عربي طرفدار روم مثل قبيله ايادبن نزار(7) بود که به تهاجم فراگير در سال 17 هـ انجاميد و دامنه اش تا شهر حمص نيز کشيده شد.
با آنکه اعراب موفق شدند با اين اعمال خصمانه مقابله کنند و زيانهاي سنگيني به روميان وارد سازند. با وجود اين امنيت شهرهاي تازه گشوده شده مورد تهديد بود و سازندگي داخلي به تأخير مي افتاد؛ به علاوه اينکه نيازمند تخصيص تلاش اضافي نيز بود.
فرماندهي بيزانس در سازماندهي عملياتهاي زميني- دريايي تجربه فراوان داشت و مي دانست که با ملتهاي محارب چگونه رفتار متقابل داشته باشد. (مانند رفتاري که در قبال تهاجم قبايل بربر به مرزهاي امپراتوري بيزانس در غرب - از جمله هون و قوط داشت). علاوه بر آن رهبري سياسي آنان از تجربه کافي برخوردار بود و مي توانست که خود را با شرايط پيروزي و شکست و قوت و ضعف تطبيق دهد. بنابراين انتظار مي رفت که ميان مسلمانان و بيزانس درگيري هاي سخت همچنان ادامه يابد. معاويه که همه اين حقايق را درک و راههاي مقابله با آن را مطالعه مي کرد، دست به کار ساخت نيروي دريايي شد و پس از کسب آمادگيهاي لازم نيروها را در عکا بسيج کرد و آنان را به سوي دنياي تازه (دنياي دريا)گسيل داشت.
2-جنگ قبرس
مطابق بندهاي اين معاهده، معاويه موارد زير را براي مسلمانان تضمين کرد:
1-تحميل جزيه بر جزيه پردازان، بدون داشتن تعهد در قبال دفاع از آنان. دليل آن نيز تمايلي بود که اهل جزيره (قبرس) براي تداوم، روابط خود با روميان داشتند.
2-جزيره از آن پس به صورت پايگاهي درآمد که مردمش موظف بودند مسلمانان را از تحرکات مخالفان آگاه سازند. نيز جزيره حالت يک پايگاه پشتيباني دريايي را براي مسلمانان پيدا کرد که امروزه از آن به عنوان «تأمين اداري» ياد مي گردد؛ و اين مطلب از عبارت «اگر مسلمانان بخواهند از طريق قبرس به روم بروند حق دارند» برمي آيد.
3-تلاش براي جداسازي کليساي قبرس از کليساي بيزانس، با تعيين پاتريکي که با مسلمانان دشمن نباشد، با عدم مداخله در امور کليسا.
ناوگان اسلامي پس از پايان مأموريت از قبرس حرکت کرد. «ام حرام همسر عبدالله از استري که سوار بود افتاد و مرد و در آنجا دفن گرديد. (8) ناوگان به شام رسيد و دريادار عبدالله بن قيس جاسي(9) مأموريت خويش را براي حمايت از سواحل اسلامي ادامه داد. پس از آن نبرد ذات الصواري روي داد و ناوگان مسلمانان از آن پيروزمند بيرون آمد.
در سال 33 ه / 653 م حاکم قبرس پيمان امضا شده با معاويه را نقض کرد و چند يگان دريايي را به روم قرض داد. اين کار موجب شد که معاويه نيرويي متشکل از پانصد کشتي را بفرستد و قبرس را به محاصره درآورد و آن را با زور بگشايد. پس از فتح جزيره، معاويه سپاهي را متشکل از دوازده هزار جنگجو بسيج کرد و به آن مأموريت داد که از جزيره قبرس حمايت کنند. اين سپاه در قبرس اقامت گزيد، مسجدها را آباد کرد و به صورت تهديدي نيرومند براي ناوگانهاي دوم و تحرکات دريايي آنان درآمد؛ و تا هنگام روي کار آمدن يزيد بن معاويه در قبرس باقي ماند؛ و مسلمانان در آنجا به ساختن دژ و ايجاد کمينگاه پرداختند.
ساکنان قبرس بار ديگر در سال 125 هـ سر به شورش برداشتند و به روم پيوستند. وليد بن يزيد سپاهي را به فرماندهي برادرش عمر بن يزيد بن عبدالملک بسيج کرد و اسود بن بلال محاربي را به درياسالاري گماشت. اين نيروها عازم قبرس گشته آن را اشغال کردند و ساکنان آنجا را آزاد گذاشتند که يا به شام بروند و يا به روم بپيوندند. بخشي از ساکنان رفتن به شام را برگزيدند، که به آنجا برده شدند. بخش ديگر تمايل به پيوستن به سرزمين روم را داشتند؛ و به آنجا منتقل گشتند. در پي آن شماري از نيروهاي عرب مسلمان براي اقامت به جزيره اعزام گشتند.
3-جنگ قبرس و جايگاه آن در استراتژي دريايي
معاويه با استفاده از قدرت نيروي دريايي اسلامي عمليات محاصره قسطنطنيه را از خشکي و دريا سامان داد. مشهورترين محاصره مربوط به سال 57 هـ است. عکس العمل بيزانسيها در اين نوبت از عکس العمل آنان نسبت به از دست دادن قلمروشان در شام بسيار شديدتر بود. در نبرد «ذات الصواري» نيز آنان درصدد بودند که نيروي دريايي مسلمانان را در همان آغاز پيدايش نابود سازند. سپس بيزانسيها طرفداران و مزدوران خود را که معاويه آنها را براي ايجاد نيروي دريايي و ساخت کشتي استخدام کرده بود، تشويق کردند و اينان ناوگاني را که معاويه براي جنگ با سرزمين روم بسيج کرده بود به آتش کشيدند و به قسطنطنيه گريختند.
معاويه از بزرگ شدن نيروي دريايي اسلامي سود برد و پس از آن در نيروي دريايي خود کسي را جز عرب مسلمان به کار نگرفت. اين اقدام فرصت مناسبي را فراهم آورد تا کارشناسان اعراب مسلمان در زمينه نيروي دريايي به تکامل برسند. زيرا اندکي پس از به آتش کشيدن ناوگان در سال 34 هـ با تکامل يافتن کشتيهاي جنگي، ناوگانهاي جديدي با قدرت انجام مأموريتهاي گوناگون ساخته شد.
رقابت دريايي روم استمرار يافت و عمليات فتح افريقيه، به سبب نفوذ دريايي روميان در غرب مديترانه عقب نشيني هاي تلخي را شاهد بود. از آشکارترين نتايج افزايش قدرت روم در غرب مديترانه وقوع فاجعه هولناک قتل عقبه بن نافع(سال 63 ه / 682م) و به دنبال آن وقوع فاجعه «يوم البلاء»(روز گرفتاري) و شهادت زهير بن قيس بلوي و بهترين مجاهدان في سبيل الله بود(سال 71 هـ/ 690 م).
فرماندهان اسلامي با ايجاد پايگاههاي گوناگون دريايي و کارگاههاي کشتي سازي (در مصر و تونس) با اين مبارزه طلبي به مقابله برخاستند. پس از آن، مسلمانان صاحب سه ناوگان شدند که از سه پايگاه در شام، مصر و تونس به حرکت درمي آمد. در دوره هاي بعد ناوگان اندلس نيز به آنان افزوده گشت. به اين ترتيب موقعيت براي از ميان بردن فرصتهاي حياتي روم فراهم گرديد و هنگام آن فرا رسيد که نام درياي مديترانه براي مدتي طولاني به درياي شام تبديل گردد. موضوعي که بعدها به پشتيباني فتوحات اسلامي و تحقق استقرار در سرزمينهاي اسلامي کمک کرد.
پديده پراهميت تر در نتايج جنگ قبرس، ايجاد تحول در فعاليتهاي دريايي با هماهنگي با فعاليتهاي زميني بود. ادامه تصرف جزاير درياي مديترانه (سيسيل، کرِت- باليئار)نشان دهنده هماهنگي فعاليتهاي دريايي با تحرکات زميني است. اين جزاير، حاشيه دريايي دفاع از مناطقي بود که مسلمانان در مغرب اسلامي مي گشودند.
جنگ قبرس و فرياد عبدالله بن قيس که «بر اثر صبر نوبت ظفر آيد» پايه همه تحولات آينده به شمار مي آيد.
4-قبرس در تاريخ
جزيره قبرس سپر دفاعي سرزمينهاي اسلامي در شام و مصر باقي ماند، به طوري که پس از آغاز تلاش غرب براي جنگهاي صليبي، نخستين اقدام پادشاه قسطنطنيه «نقفور» «اعزام سپاهي به قبرس براي بازگرداندن سلطه مطلق بيزانس بر اين جزيره بود». (10) اين عمليات در سال 965 م يعني بيست سال پيش از آغاز تحرک صليبيها صورت پذيرفت.
اهميت جزيره قبرس در دوره هاي بعد آشکار شد «زيرا از پشتيبانهاي بي دريغ صليبيها بود. چنان که بيشتر آذوقه وارده، به بندر سوئدي سن سيمون از قبرس تأمين مي شد».
در طول دوره جنگهاي صليبي قبرس پايگاه دريايي بيزانس بود و صليبيها براي پيمودن مسافت ميان قبرس و دلاذقيه از جنواييها کشتي اجاره مي کردند.
قبرس در تحميل قدرت بيزانس بر نيروهاي صليبي نقش بزرگي داشت. براي مثال هنگام خودداري کُنت طرابلس از ارسال اموال مقرر شده از سوي امپراتوري بيزانس سفير بيزانس تهديد کرد که آذوقه اي را که از قبرس به طرابلس مي رسد قطع خواهد کرد و همين امر کنت طرابلس را وادار به تسليم کرد. ثروت موجود در قبرس اشتهاي خود صليبيها را نيز تحريک کرد. رينالد شاتيون، حاکم انطاکيه (در سال 1156م) به قبرس حمله و آن را غارت کرد و ويران ساخت. به طوري که بر اثر اين ويراني و نيز کارهايي که فرانسويها و هم پيمانان ارمني شان انجام دادند، قبرس براي مدت مديدي بي رمق باقي ماند. در پي آن مصريها جزيره بي دفاع قبرس را مورد حمله قرار دادند و فرنگيها و بيزانسيها در حمله مشترک سال 1169 م خود به مصر، قبرس را به عنوان پايگاه انتخاب کردند؛ و ناوگان اصلي آنان به سوي اين جزيره حرکت کرد و تا پايان سپتامبر سال 1169 م در آنجا منتظر ماند؛ و از آنجا بود که حمله به مصر و محاصره دمياط صورت پذيرفت. (11)
هنگامي که ريچارد شيردل پادشاه انگلستان، مي خواست انتقام بازپس گيري بيت المقدس به دست صلاح الدين ايوبي در نبرد حطين را از مسلمانان بگيرد، نخستين هدفش اين بود که قبرس را به عنوان پايگاه انتخاب کند. وي در سال 1191 م آن را به تصرف درآورد «چرا که اين جزيره براي دفاع از ساحل سوريه ارزش نظامي داشت و همپيماني پادشاه قبرس با صلاح الدين خطر بزرگي را پديد مي آورد. »
به اين ترتيب جزيره زير فرمان پادشاه انگلستان «ريچارد» درآمد. اما اندکي بعد آشوبها موجب نابودي قبرس گرديد. ريچارد جزيره را به يکي از فرقه هاي ديني «پاسبانان معبد» فروخت و آنان در سال بعد (1192 م)، آن را به پادشاه «گي» فروختند. در دوره اقدام مسلمانان براي آزادي سرزمينهاي اسلامي و بيرون راندن پادشاهان فرنگي، جزيره قبرس به صورت پايگاه همه تحرکات درآمد. آن هم نه نسبت به مهاجران غربي که تنها براي اقامت در اين جزيره دلگشا مي آمدند، بلکه براي بارونهايي که در فلسطين حکومت داشتند و از اقطاعها و امارتهاي خود جدا افتاده بودند و پيمودن دريا براي رسيدن به قلمروشان دشوار بود.
هنگام نزديکي خطر و اراده سران غرب براي گذر از دريا به منظور جنگ در راه صليب بر اهميت استراتژيک قبرس براي شرق فرنگ افزوده مي گشت. از اين رو مقرر شد که قبرس به قوانين حاکم بر مملکت بيت المقدس و سازمان دهي کليسا و برپايي اسقف نشينها در نيکوزيا، بافوس، فاما گوستاو ليماسول پايبند باشد و براي بايگاني پرونده ها و اسناد، جايي در قبرس ايجاد گردد.
در سال 1198 م استقلال مملکت قبرس به رسميت شناخته شد و تلاشهايي براي يکپارچه سازي دو مملکت بيت المقدس و قبرس انجام گرديد. اما پادشاه قبرس اين وحدت را نپذيرفت، چرا که در اين صورت کشورش هزينه هاي بيت المقدس را نيز بايد مي پرداخت. قبرس به مرکز درگيري ميان ممالک غربي، که براي تسلط بر جزيره با يکديگر به رقابت پرداختند، درآمد. سرزمين جزيره شاهد درگيريهاي خونين و آشوبهايي مهيج بود و ميان قدرتهاي بزرگ دست به دست مي شد.
قبرس پايگاه لويي نهم بود که حمله صليبي سال 1248 م را بر ضد مصر رهبري کرد. او در 17 سپتامبر سال 1248 م به جزيره رسيد و در آنجا اقامت گزيد. پادشاه قبرس مأموريت يافته بود که به مغولان بر ضد مسلمانان کمک کند.
اردوکشي فرانسويها در قبرس يک سال کامل به طول انجاميد زيرا آنان حرکت خود را براي حمله به مصر در مه سال 1249 م از سر گرفتند. در اين مدت صليبيها هرچه در توان داشتند براي تسلط بر مصر بسيج کردند. پس از نابودي نيروهاي صليبي در «المنصوره» ناوگانهايشان به فرماندهي پيزائيها و جنواييها به پايگاههاي خود بازگشتند.
در سال 1263 م پادشاه «هيو» حکومت قبرس را به دست گرفت و در دوران او دو مملکت قبرس و عکا متحد گرديد و مملکت قبرس مسئول پشتيباني از عکا، آخرين دژ صليبيها در مشرق اسلامي شد. به اين ترتيب هنگامي که ظاهر بايبرس در سال 1265 م آماده حمله به عکا گشت، پادشاه قبرس به عکا کمک فرستاد. خود او نيز براي فرماندهي حمله به الجليل به عکا رفت، اما شکست خورد. پس از بروز تحول چشمگير در جنگهاي زميني بايبرس بر ضد صليبيها در شام، وي با شنيدن اين که پادشاه قبرس عکا را به مقصد قلمرو خود ترک گفته ناوگاني متشکل از هفده کشتي را براي حمله به قبرس اعزام داشت. ناوگانهايش ناگهاني در مقابل ليماسول آشکار شدند. به رغم دست نيافتن به نتايجي قطعي و وارد آمدن زيانهاي سنگيني بر نيروي درياي مصر، اين عمليات ثابت کرد که اوضاع به طور کامل به سود مسلمانان تغيير يافته است.
پس از آزاد سازي عکا در 1291 م و خروج هميشگي صليبيها از فلسطين «مملکت قبرس تنها حکومت مسيحي بود که اهتمام خود به سرزمين مقدس را چند برابر کرد. چندين نسل مي کوشيدند تا در فاموگوستا، نزديک ترين شهر به مملکت از دست رفته خود، تاج بيت المقدس را نيز بر سربگذارند. علاوه بر اين ساحل سوريه نيز براي قبرس از اهميت استراتژيک فراوان برخوردار بود. از اين رو ملک الاشرف، خليل (آزاد کننده عکا)، تصميم به فتح قبرس گرفت. او فرمان ساخت صد کشتي را صادر کرد و پيوسته ندا مي داد «قبرس، قبرس، قبرس»، اما تهديد مغولان او را از اجراي اهدافشان باز داشت». (12)
چون پطرس يکم در قبرس به حکومت رسيد(سال 1359 م)، همه همت خويش را براي آفريدن حماسه اي جديد به منظور برپايي جنگي صليبي صرف کرد. او در نهايت توانست نيروي عظيمي را از سراسر اروپا بسيج و سازماندهي کند. 108 کشتي قبرسي و چند کشتي ديگر که مجموع آنها به بيش از 165 کشتي از انواع گوناگون مي رسيد وظيفه حمل نيروها را برعهده داشت. فرماندهي اين نيروها با خود پادشاه قبرس بود؛ که در 9اکتبر 1365 م به اسکندريه رسيدند. با آنکه اين حمله بيش از چند روز و کمتر از يک هفته به طول نينجاميد، چنان در اسکندريه نابود شد که شرح آن امکان پذير نيست.
5-قبرس و اروپا
ترکان عثماني هنگامي وارد صحنه شدند که جنگهاي صليبي در مشرق پايان يافته بود. نگاه آنان در آغاز متوجه خشکي بود، اما ديري نگذشت که به اهميت دريا پي بردند و دست به کار تشکيل يک نيروي دريايي به فرماندهي قبيله منچا گشتند. آنان از سواحل درياي اژه گذشتند، رودس را گشودند و به فرمان خويش درآوردند و شهسواران قديس يوحنا را در سال 1310 م از آنجا بيرون راندند. اما بندقيه با قبرس هم پيمان گشت و به سلطه عثمانيها پايان داده ازمير را در 1344 م اشغال کردند.
در سال 1463 م، ونيز رهبري تحريک نيروهاي ايراني( خاندان اوزون حسن) را بر ضد عثمانيها عهده دار بود. يک ناوگان از ونيزيها قبرس را به عنوان پايگاه عملياتي خود در امتداد سواحل جنوبي آسياي صغير قرار داده شماري از مناطق ساحلي را به اشغال درآورده بود.
در سال 1499 م ميان عثمانيها و ونيزيها جنگ درگرفت و پس از سه نوبت جنگ ميان طرفين، بايزيد پيمان صلحي را با ونيزيها به امضا رساند. به موجب اين پيمان ونيزيها قبرس و ناقسوس را براي خود حفظ کردند و عثمانيها بر لبانتي (ناوباقتوس) و مسينا دست يافتند.
باقي ماندن قبرس در دست ونيزيها و استفاده از آن به عنوان پايگاهي براي خصومت، موجب از سرگيري جنگ در سال 1570 م گرديد. چرا که ونيز عقب نشيني از قبرس به نفع امپراتوري عثماني را نپذيرفت و عثمانيها موفق به تصرف آن گرديدند. به دنبال آن ونيز ناوگانش را به ناوگان اسپانيايي و اطريش (دون جوان) ملحق ساخت که ناوگانهاي متحد را فرماندهي کرد و ناوگان عثماني را در بندر لبانتي، در اکتبر سال 1571 م نابود ساخت. اما عثمانيها بار ديگر نيروي دريايي خود را بازساي کردند به طوري که بر ناوگانهاي غربي برتري يافت و همين امر ونيزيها را ناگزير ساخت که در مارس 1573 م با عثمانيها پيمان صلح امضا کنند و به موجب آن به نفع عثمانيها از قبرس عقب بنشينند.
روسيه در ژوئيه سال 1877 م عثماني را مورد حمله قرار داد و در کانون دوم( ژانويه) 1877 م نيروهايش به ادرنه رسيدند. ناوگان انگليسي به منظور حمايت از عثمانيها به حرکت درآمد و با امضاي پيمان «سن استيفانو» جنگ متوقف گرديد. به پاداش موضعي که انگلستان به نفع عثماني گرفته بود، اين کشور بر جزيره قبرس دست يافت.
قبرس در دوران استعمار(سده نوزدهم) نقش بسيار مهمي داشت. زيرا به عنوان پايگاه اصلي دريايي بريتانيا در درياي مديترانه تا پايان جنگ دوم جهاني و دستيابي قبرس به استقلال باقي ماند.
شواهد بسيار زيادي وجود دارد مبني بر اينکه قبرس در جنگهاي اعراب و اسرائيل نيز نقش مهمي ايفا کرده است. زيرا اين کشور محل تجمع يهوديها در جنگ 1948 م و پايگاه انگلو- فرنسي در جنگ 1956 م بود.
از خلال آنچه تاکنون گفته شد روشن مي گردد که جزيره قبرس اهميت کامل خود را در کل تاريخ حفظ کرده است. اما اهميت استراتژيکي اين جزيره تنها در ارزش خود آن نهفته نيست، بلکه به دليل نزديکي آن به مهم ترين صحنه عملياتهاي تاريخي در مصر و شام و آسياي صغير (ترکيه) است و به تناسب اهميت مراحل درگير با جهان اسلام، ارزش جزيره نيز بالا و پايين گرديده است.
بدين ترتيب صحت ارزيابي معاويه از موقعيت استراتژيک منحصر به فرد اين جزيره آشکار مي گردد و به نوبه خود اهميت جنگ قبرس به عنوان اولين عمليات دريايي مسلمان آشکار مي گردد.
پديده شگفت در شکل گيري جزيره قبرس اين است که به شام از همه سرزمينهاي مجاور نزديک تر است. در مرحله بعد به آسياي صغير و مصر نزديک است. باآنکه از يونان بسيار دور است به عنوان جزيره اي پيشگام براي غرب در دل درياي مديترانه باقي مانده است. با اين که قبرس جزيره اي شرقي است به شرق پشت کرده و در حالي که به غرب تعلق ندارد، همچنان چشمش به غرب دوخته است. اين مي تواند نشانگر آن باشد که جنگ در قبرس همچنان ادامه دارد.
پي نوشت ها :
1-منظور از علا، علاء حضرمي است. او که عامل عمر بن خطاب در بحرين بود درصدد انجام کاري در ايران برآمد، اما در درستي يا نادرستي آن دقت نکرد و از خليفه اجازه نخواست. او مردم را براي رفتن به ايران دعوت کرد و آنان نيز پذيرفتند. علا نيروهايش را به چند دسته تقسيم کرد و جارود بن معلي، سوار بن همام، خليد بن منذر ساوي را به فرماندهي هريک از دسته ها گماشت و درعين حال خليد را فرمانده کل قرار داد. جنگجويان روانه اصطخر شدند، اما ايرانيها ميان آنها و کشتيهايشان حايل شدند. خليد در ميان جمعيت ايستاد و خطاب به آنان گفت:« بدانيد که اين مردم شما را به جنگ فرا نخوانده اند، شما به جنگ آنها آمده ايد. کشتيها و زمين از آن پيروزمند است. پس ياري بجوييد از شکيبايي و نماز که همانا نماز جز براي خاشعان گران مي نمايد». مردم فرمانش را پذيرفتند. سپس نماز ظهر به جاي آوردند و با ايرانيان به جنگ پرداختند و در جايي به نام طاووس سخت جنگيدند. سوّار و جارود کشته شدند و از ايرانيان کشتاري بي سابقه کردند. آنگاه آهنگ بصره کردند اما راهي به دريا نجستند. ايرانيان راهشان را بسته بودند. مسلمانان اردو زدند و از جنگ با آنها نيز پرهيز مي کردند. چون خبر کار علا به عمر رسيد به عقبه بن غزوان مأموريت داد که مسلمانان را از هلاکت برهاند. عقبه سپاهي گران را با دوازده هزار جنگجو گسيل داشت که از جمله عاصم بن عمرو، عرفجه بن هرثمه و احتف بن قيس و ديگران در ميانشان بودند. ساکنان اصطخر اهل فارس را نيز در آنجايي که راه را برمسلمانان بسته بودند گردآوردند. کمک مسلمانان نيز رسيد و طرفين به سختي با يکديگر به جنگ پرداختند. خداوند مسلمانان را پيروز کرد. شمار بسياري از مشرکان کشته شدند و مسلمانان هر چه خواستند با آنها کردند و به سلامت به بصره بازگشتند. (تاريخ الامم و الملوک، طبري، الکامل في التاريخ، ابن اثير، حوادث سال هفدهم هجري).
2-الکامل في التاريخ، ابن اثير، حوادث سال 28 هجري.
3- فتوح البلدان، بلاذري، ص 124.
4-مقدمه ابن خلدون، فصل فرماندهي ناوگان، چاپ دارالکتاب اللبناني، ج 1، ص 448-449.
5-الأغاني، اصفهاني، ج2، ص 172.
6-اين ديدگاه نويسنده جاي تأمل دارد؛ زيرا شکست ايرانيان به دليل نداشتن عمق استراتژيک نبود، بلکه آنان در اصل در مقابل اعراب مقاومت نکردند و اسلام را داوطلبانه پذيرا گشتند.
7- قبيله اياد بن نزار از قبايل عرب ساکن جزيره بود اين قبيله به دوستي و روابط خود با امپراتوري بيزانس ادامه داد و در سال 17 هـ به باقيمانده قبايل عربي که روابط خود را با روم حفظ کرده بودند پيوست. اتحاد آنان به تهاجيم فراگير انجاميد تهاجم روميان تا حمص ادامه يافت و ابي عبيده و خالد بن وليد موفق شدند نيروهايشان را درهم بکوبند. نيروهاي اسلامي از کوفه و بصره به پا خاسته و به جزيره حمله کردند و قبيله اياد بن انزار به روم پناهنده شد. چون اين خبر به عمر رسيد به هرقل پادشاه روم نوشت: شنيده ام که يکي از قبايل عرب خانه ما را ترک گفته و به خانه تو آمده است. به خدا سوگند، يا آنها را بيرون مي راني يا آنکه، ما نيز نصارا را بيرون مي اندازيم و پيش تو مي فرستيم. » امپراتور روم چاره اي جز بازگرداندن قبيله اياد بن نزار نداشت. آنان را به مدينه منوره بردند و در آنجا شرايطي بر آنها تحميل شد که نه به آنان اجازه تمرد داده مي شد و نه آنکه مي توانستند به روميان بپيوندند. (تاريخ الطبري، ذخائر العرب، ج4، ص 55).
8-هنگامي که وي اسلام آورد پيامبر (ص) به وي خبر داد که وي نخستين زني است که سوار کشتي مي شود و در مسير جنگ خواهد مرد. (طبري و ابن اثير- جنگ قبرس).
9-عبدالله بن قيس جاسي: نخستين درياسالار اسلامي، او از سوي معاويه تعيين گرديد و پنجاه جنگ زمستانه و تابستانه در دريا انجام داد. او از خداوند مي خواست که سربازان وي به بلا دچار نشوند و او را به مصيبت هيچ يک از سربازانش آزمايش نکند. خداوند دعايش را اجابت کرد و در طول پنجاه جنگ دريايي نه کسي غرق شد و نه گرفتار. تا آنکه خداوند تنها خودش را گرفتار ساخت. او که براي شناسايي رفته بود به بندرگاهي در سرزمين روم رسيد(جزيره کرِت سال 57 ه/ 676 م) که گدايان در آنجا رفت وآمد داشتند. عبدالله به آنان صدقه داد. زني از گدايان چون به روستاي خويش رفت، به مردان گفت: آيا با عبدالله قيس کاري نداريد؟ گفتند: او کجاست؟ گفت: در بندرگاه. گفتند: اي دشمن خدا، تو عبدالله بن قيس را از کجا مي شناسي؟ زن آنان را سرزنش کرد و گفت: شما ناتوان تر از آنيد که عبدالله خود را از شما پنهان کند. پس همه برخاستند و به عبدالله حمله ور شدند. طرفين با يکديگر جنگيدند و عبدالله به تنهايي کشته شد. ملوان گريخت و نزد يارانش رفت. روميها آمدند و آنان را به بردگي گرفتند. اما جانشين عبدالله، سفيان بن عوف ازدي رفت و با آنان جنگيد. او که از يارانش دلگير شده بود آنان را استهزا مي کرد و دشنام مي داد. در اين هنگام کنيز عبدالله گفت:« واعبدالله، او در هنگام جنگ چنين سخن نمي گفت». سفيان گفت: چگونه سخن مي گفت؟ گفت: «بر اثر صبر نوبت ظفر آيد. » سفيان سخن خويش را رها کرد و مي گفت: بر اثر صبر نوبت ظفر آيد. بعدها به آن زن گفتند: چگونه عبدالله را شناختي؟ گفت: به وسيله صدقه، او همانند پادشاهان بخشيد و چون بازرگانان خست نورزيد. يا - او در لباس بازرگانان بود، ولي چون از او تقاضا کردم به من همانند پادشاهان بخشيد؛ و من فهميدم که او عبدالله بن قيس است. »
10- تاريخ الحروب الصليبيه، استيون رانسمان، ج1، ص 51 و 315.
11-همان، ج 24/3، 61، 223، 561-563 و 624 - 626.
12-تاريخ الحروب الصليبيه، رانسيمان، ج3، ص 89- 95، 115، 129، 159، 161، 498، 547، 572.