كاميابي در يك كلام

آيا ديده ايد كه برخي از افراد به هر كجا مي روند (چه فروشگاه، چه مطب پزشك و چه هتل) به راحتي پذيرفته مي شوند و مورد عزت و احترام قرار مي گيرند؟ مي دانيد چه رازي در كار اين افراد نهفته است؟ اينها چون با خودشان خوب رفتار مي كنند،‌ ديگران نيز از آنها تبعيت مي كنند. وقتي شما خودتان را تحويل بگيريد، ديگران نيز شما را تحويل خواهند گرفت!
سه‌شنبه، 26 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
كاميابي در يك كلام

كاميابي در يك كلام
كاميابي در يك كلام


 






 

راز كاميابي
 

آيا ديده ايد كه برخي از افراد به هر كجا مي روند (چه فروشگاه، چه مطب پزشك و چه هتل) به راحتي پذيرفته مي شوند و مورد عزت و احترام قرار مي گيرند؟
مي دانيد چه رازي در كار اين افراد نهفته است؟ اينها چون با خودشان خوب رفتار مي كنند،‌ ديگران نيز از آنها تبعيت مي كنند. وقتي شما خودتان را تحويل بگيريد، ديگران نيز شما را تحويل خواهند گرفت!
همسر من جولي مي گويد: همه امور بر همديگر مؤثرند. طريقه راه رفتن شما با طريقه حرف زدن مرتبط است و لباس پوشيدن شما بر روحيه شما تأثير مي گذارد.
يكي از دوستانمان از همسرم پرسيد: من فقط 20 دلار دارم، آيا مي توانم آپارتمان بهتري داشته باشم؟ و همسرم پاسخ داد: «بله يك جارو بخر.»
منزل شما بر روحيه شما تأثير مي گذارد. براي خود خانه اي بسازيد كه وقتي واردش مي شويد روحتان تازه شود. آراستگي و تميز بودن، هيچ خرجي ندارد. زندگي كردن در يك آپارتمان يك اتاقه ولي تميز، بهتر از زندگي در يك كاخ درهم و برهم است.
تميز نگه داشتن اتاق خواب، دفتر كار يا اتومبيل، هيچ خرجي برايتان ندارد.
چگونه مي توانيد مانند يك فرد سرشناس رفتار كنيد وقتي كه لباس زير شما سوراخ سوراخ است يا انگشت پايتان از سوراخ جوراب بيرون زده است؟
يكي از دوستانم مي گويد: «هرگاه موفق و پولدار شدم،‌ اين زندگي سگي را رها خواهم كرد». اما او كاملاً در اشتباه است. اگر مي خواهيد موفق باشيد،‌ بايد از هم اكنون مانند افراد موفق زندگي كنيد و موفقيت را از هم اكنون در خود احساس كيند.

*در يك كلام
 

مردم با شما همانگونه رفتار خواهند كرد كه شما با خود رفتار مي كنيد.
 

همين حالا اقدام كنيد.
 

دو ماه قبل يكي از دوستان صميمي من به نام «كولين مارتين» دوچرخه اش را برداشت و به آمريكا رفت و سرتاسر آمريكاي شمالي را ركاب زد. او يك مسير 7136 كيلومتري از ونكوور تا نيويورك را پيمود و اين كار را فقط براي تفريح كردن انجام داد.
كولين مي توانست بهانه هاي متعددي براي انجام ندادن اين كار داشته باشد ازجمله:
الف) اين كار برايش ارزان تمام نمي شد زيرا براي شروع كار بايد با هواپيما به آمريكا مي رفت. به علاوه مجبور بود دو ماه كارش را كنار بگذارد.
ب) اين كار خيلي هم برايش بي دردسر نبود زيرا سه بچه كوچك در خانه داشت.
ج) او 53 سالش بود.
اما «كولين» عقيده دارد «اگر بخواهي منتظر زمان كاملاً مناسب باشي، هيچ وقت چنين زماني نخواهد آمد»‌ اگر مي خواهي كاري را واقعاً انجام دهي بايد همه چيز را كنار بگذاري و همين الان آن را انجام دهي.
يك زندگي شرين هرگز با پاي خودش به سمت شما نخواهد آمد، بلكه اين شما هستيد كه بايد چنين زندگي اي را انتخاب كنيد و براي داشتنش برنامه ريزي كنيد.
«پيتر مانوئل» مدير مدرسه ما در دبيرستان ويكتور هاربور بود. او مي گفت از 18 سالگي تصميم گرفته است كه هر سال يك مهارت جديد بياموزد.
او اكنون 59 ساله است، نجاري و سفالگري بلد است، از هنرهاي نمايشي سررشته دارد، كمي زبان آلماني آموخته است، مي تواند بنايي كند و...
«پيتر» مي گويد: «آن تصميم زندگي مرا دگرگون كرد. در يادگيري برخي موارد مثل نواختن پيانو، بسيار مشكل داشتم و به جايي نرسيدم اما امتحان كردن همين ها نيز خالي از لطف نبود.»
پس اگر مي خواهيد كاري را واقعاً انجام دهيد،‌ «زمان كاملاً مناسب» براي آن هيچ وقت نخواهد آمد.

در يك كلام
 

چه كاري را واقعاً قصد داريد انجام دهيد؟ و براي انجام آن، امروز چه اقدامي مي كنيد؟
 

روي آنچه «مي خواهيد» تمركز كنيد
 

فرض كنيد مي خواهيد مقابل 200 نفر سخنراني كنيد. مرتباً به خودتان مي گوييد: «مضطرب نباش! مواظب باش كه مطالب را فراموش نكني! دستپاچه نشو!»
و وقتي پشت تريبون مي رويد، به نظرتان چه اتفاقي مي افتد؟
خراب مي كنيد! حتي اسم همسرتان را هم فراموش مي كنيد!
چرا اين اتفاق مي افتد در حالي كه با خودتان قرار گذاشته بوديد دستپاچه و هول نشويد؟! اين به علت نحوه برخورد ذهن شما با مسأله است.
ما قانون مهمي داريم كه در چنين مواردي عمل مي كند ولي به ندرت در مورد آن چيزي شنيده ايم. «ذهن شما روي تصاوير كار مي كند.» در حقيقت شما براي انجام هر كاري به يك تصوير ذهني نياز داريد.
مثلاً براي لمس كردن بيني تان به يك تصوير در ذهنتان احتياج داريد كه انگشتتان را روي بيني تان گذاشته ايد. با اين تصوير درست، ذهن ناخودآگاهتان مي تواند به عضلات بگويد كه چه كار كنند.
براي يك سخنراني مطمئن، پيش از هر چيز به يك تصوير ذهني از ارائه يك سخنراني خوب نياز داريد. فقط در اين صورت است كه ذهن شما به بدنتان دستور مي دهد درست عمل كند.
نكته مهم اينجاست كه شما نمي توانيد به ذهن خود پيام دهيد كه «فلان كار را انجام نده.» ذهن ناخودآگاه شما نياز دارد تصويري «از آنچه شما مي خواهيد» داشته باشد (نه آنچه كه نمي خواهيد).
پس وقتي به خود مي گوييد: «دستپاچه نشو!» ذهن ناخودآگاهتان را با تصوير لرزش و لكنت زبان خود پر مي كنيد و عملكردتان نيز از اين تصوير ذهني تأثير مي گيرد. اين قانون ذهن است.
در يك زمين گلف، وقتي روبرويتان گودال آبي وجود دارد و مي گوييد: «مواظب باش توپ را در آب نيندازي» ذهن ناخودآگاه شما فقط يك تصوير مي سازد: «توپ شما در آب افتاده!» در واقع آنچه شما در ذهنتان به تصوير مي كشيد دقيقاً همان چيزي است كه رخ خواهد داد.
به اين ترتيب مي توان درك كرد كه چرا وجود اعتماد به نفس بسيار حياتي است.
هنگامي براي انجام كاري اعتماد به نفس كافي پيدا خواهيد كرد كه فقط تصاوير مثبتي از آن كار را در ذهن خود بسازيد. مثلاً، تصاوير مثبتي از يك سخنراني خوب، از يك مصاحبه راحت، از يك آزمون رانندگي موفق و از يك تك نوازي عالي پيانو.
به ياد داشته باشيد كه هميشه لازم نيست در هر كاري كامل باشيد، بلكه بايد تلاش كنيد تا بهترين موقعيت و شانس را براي خود به وجود آوريد.
اينجاست كه تفكر مثبت مفيد واقع مي شود. افراد خوش بين و مثبت گرا، عادت دارند تصوير چيزي را در ذهن خود مجسم كنند كه «مي خواهند» نه چيزي را كه از آن مي ترسند!

در يك كلام
 

به هر چيزي كه بينديشيد به همان نيز خواهيد رسيد!
 

از كار خود لذت ببريد
 

سال قبل يك برنامه تلوزيوني درباره مردي به نام «پي سي تيلور» ديدم.
او و همكارانش تونل هاي مترو نيويورك را تميز مي كردند. نه ايستگاه هاي مترو، بلكه تونلهاي مترو را!
يعني او زندگي خود را در چرك و كثافت و زباله و با موشها سر مي كرد تا تونل هاي مترو هميشه تميز بمانند. در اين برنامه، دوربين تلوزيون به داخل تونل مترو برده شده بود.
تونل مترو مثل يك غار بود ولي بسيار كثيف تر از آن. پي سي 25 سال بود كه موش مي كشت و زباله حمل مي كرد. مجري برنامه از او پرسيد: «شغلت را دوست داري»؟
و پي سي جواب داد‌: «دوست دارم؟!‌ از آن هم بيشتر! من عاشق كارم هستم! افراد بي خانمان در اين تونل ها زندگي مي كنند و من به آنها كمك مي كنم تا خانه بهتري داشته باشند. به علاوه، من با همين شغل دو دخترم را به دانشگاه فرستاده ام.»
در واقع پي سي به كاري كه انجام مي داد افتخار مي كرد. او عقيده داشت كه مي شود از كار كردن در محيط غير قابل تحمل نيز راضي بود و لذت برد.
من گمان نمي كنم كه واقعاً زباله و موش او را به هيجان مي آورد. عقيده او اين بود كه او با كارش كمك مي كند تا دنيا محل بهتري شود. به عبارت ديگر:
اگر بدانيد كه «چرا» كاري را انجام مي دهيد، انجام آن برايتان بسيار خوشايندتر خواهد شد، هر چند اگر به ظاهر كار جالبي نباشد.
من خيلي به عقيده پي سي فكر كردم، هر وقت كاري دارم كه از انجامش اكراه دارم، خودم را در جاي او مي گذارم و فرض مي كنم دارم موش ها را دنبال مي كنم و زباله جمع مي كنم.
منبع: نشره جوانان امروز شماره 2130



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط