از جايي که ايستاده اي راضي نيستي؟ احساس سرخوردگي داري که چرا بعد اين همه سال، موقعيت کاري و اجتماعي من هنوز روبه راه نيست. با خودت مي گويي، من نمي خواستم به اينجا برسم؟ همين هم مي شود که هيچ چيزي در زندگي...
اگر از جايگاهي که الان در زندگي داريد رضايت نداريد، حتماً در شناخت وضعيت و برنامه ريزي زندگي تان راه را اشتباه رفته ايد
از جايي که ايستاده اي راضي نيستي؟ احساس سرخوردگي داري که چرا بعد اين همه سال، موقعيت کاري و اجتماعي من هنوز روبه راه نيست. با خودت مي گويي، من نمي خواستم به اينجا برسم؟ همين هم مي شود که هيچ چيزي در زندگي راضي ات نمي کند. نارضايتي کلمه اي است که در تمام کارهايت وجود دارد. اما ريشه اين مشکل که در تمام زندگي ات رخنه کرده چيست؟ اين سوال يک جواب ساده اما مفهومي دارد. همه اش هم زير سر اين است که شما خودت را نشناخته اي و شغل يا رشته دانشگاهي را انتخاب کرده ايد که نبايد انتخابش مي کردي. اما از قديم گفته اند هيچ وقت دير نيست. بايد از اول به خودشناسي برسي. اين را که در چه رشته اي موفق تري و چه مهارت هايي داريد بايد در خودت کشف کني.
نکته
* هر کدام از ما نه تنها با هم تفاوت ظاهري داريم، بلکه تفاوت هاي سليقه اي هم داريم. حواستان باشد از روي عجله، به علاقه هايي نپردازيد که در آنها ماهر نيستيد. مثلاً اگر در روابطتان آدم خجالتي اي هستيد، به درد کارهاي اجرايي نمي خوريد. براي چنين کاري شما بايد کسي با اعتماد به نفس بالا و روابط اجتماعي خوب باشيد. بايد تکليفتان را با خودتان معلوم کنيد که فقط داشتن يک کار برايتان مهم است يا رضايت شغلي آرامشتان را تامين مي کند.
* اين يک قانون است که مي گويد تا خودت را نشناخته اي ازدواج نکن اما متاسفانه اين نکته مهم را در بهترين حالت فقط براي ازدواج جدي مي گيرند و به کار مي برند. کمتر پيش مي آيد بگويند تا خودت را نشناخته اي رشته تحصيلي و برنامه کلان زندگي شخصي ات را انتخاب نکن. در حالي که اين رشته به اندازه ديگر شناخت ها در زندگي و گرفتن تصميم ها مهم است.
* براي آن راه حل، اولين چيزي که بايد در نظر داشت اين است که اول خودمان را بشناسيم بعد درباره آينده شغلي مان تصميم بگيريم. اين خودشناسي بر مي گردد به اينکه نيازها و علايقت را به علاوه مهارت ها و استعدادهايتان را بشناسيد. بايد بدانيم که براي موفق شدن در کارها فقط علاقه کافي نيست بلکه بايد پشتکار و استعداد هم داشته باشيد.
* هيچ وقت به دليل اينکه نمي توانيد کار ديگري داشته باشيد سراغ کاري نرويد. ناچار بودن را فراموش کنيد. شما در اين ماراتن اتخاذ شغل بايد غالب باشيد نه مغلوب. به همين دليل انتخاب اولتان همه چيز را روشن مي کند. هيچ اشکالي ندارد حتي اگر کافي شاپ داري را دوست داريد و راضي تان مي کند از همان جا شروع کنيد.
آدم ها کلاً چهار دسته ان!
روحيه کاريتان را بدانيد
آدم ها در مورد نوع فعاليت مورد علاقه شان در اجتماع چهار دسته اند. اگر بدانيد که در کدام يک از دسته هاي زير قرار داريد، تکليفتان معلوم و آينده تان رضايت بخش خواهد شد. اين را هم بدانيد که هيچ کس نمي تواند بگويد بودن در دسته براي آدم بهتر است. مهم اين است که اگر انتخابتان يکي از اين چهار دسته باشد، در آن بهترين باشيد. اينکه شما ساندويچي فري کثيفه را داشته باشيد، يا رستوران هاي زنجيره اي پدر خوب فرقي نمي کند مهم اين است که در هر گروهي که هستي در کارت خلاقيت داشته باشي و کارت را رونق بدهي.
1. کارمند
کارمند منش ها آدم هايي هستند که ريسک نمي کنند و بيشتر به همان آب باريکه اي که هر ماه مي گيرند قناعت مي کنند. آنها بيشتر از همه چيز برايشان امنيت شغلي مهم است. اينکه بدانند بيمه هستند و... کافي است. کساني که کارمند منش هستند دوست دارند که همان چيزي که هستند بمانند و تغيير دادن خود و به يک سطح رفتاري ديگر رفتن، برايشان سخت است. کارمندها دوست دارند که تحت سلطه باشند تا اينکه ديگران را تحت مالکيت خود بگيرند. آنها کاملاً وابسته تصميم بالادستان هستند. کارمند بودن هيچ اشکالي ندارد البته اگر خودتان راضي باشيد!
2. خويش فرما
خويش فرما بودن يعني اينکه به هيچ کس و هيچ جا وابسته نباشي و براي خودت کار کني. مغازه دارها و رستوران دارهاي تک شعبه معمولاً از اين دست هستند. خويش فرماها مسؤوليت کارشان با خودشان است و به قول معروف آقاي خودشان هستند اما مساله اي که وجود دارد اين است که اگر آنها در کارشان ضرر کنند اين ضرر فقط گريبان خودشان را مي گيرد. کار آنها دست خودشان است و تعطيلي و مرخصي و... هم ندارد و مجبور هستند همه جوره تمام اين بار را به دوش بکشند. آنها دوست ندارند در کارشان با کسي شريک بشوند و معمولاً در قلمروي سلطه خود پيروز هستند. چون فقط روي خودشان و نهايت يکي دو نفر ديگر قدرت دارند.
3. سرمايه گذار
آرزوي هر کسي در عالم واقع اين است که در اين گروه قرار بگيرد. سرمايه گذاران هيچ کاري نمي کنند و هيچ خلاقيتي در کار ندارند. اين پول آنهاست که برايشان کار مي کند. آنها فقط سر دانستن يک سري حقه بازار و نگاه به روند عرضه و تقاضا تصميم مي گيرند که در کجا سرمايه گذاري کنند. آنها آدم هايي هستند با نگرشي تيزبين که به همين دليل هم الان سرمايه گذارند. تمام افراد سه گروه گذشته هم آرزوي رسيدن به اين سطح را دارند اما چيزي که مطرح است اين است که آيا ما در اجتماع فقط به سرمايه گذار نياز داريم يا به قصاب و خياط (خويش فرما)، کارمند مخابرات و فروشنده (کارمند) و توليدي پوشاک و لوازم منزل (کار آفرين) هم نياز داريم.
4. کارآفرين
کارآفرين ها انسان هاي نيکوکاري هستند که مي خواهند در حين سودآوردن، فرصت شغلي توليد کنند و در ضمن مديريت را هم تجربه کرده باشند. آنها کاملاً با يک تير هزار نشان را مي زنند. آنها انسان هاي اجتماعي اي هستند که به دنبال توليد بيشتر هستند. دنبال گسترش دادن هر کاري که دارند انجام مي دهند و روياهاي توليد انبوه در سر مي پرورانند. آنها آدم هاي بزرگ و مقتدري هستند و گاهي ريسک هم مي کنند. بعضي اوقات هم در زندگي همه چيز را صرف گسترش کار مي کنند. تا بازار را در دست بگيرند. کارآفرينان آدم هاي باهوشي هستند و روان شناسي عجيبي روي شخصيت نيروهايشان دارند. منبع: همشهري جوان، شماره 288
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.