حضور زنان در ادبيات دفاع مقدس

جنگ بخشي از حافظه تاريخي نسل ما را از آن خود کرده است. پس طبيعي است که جاي پاي دوراني را که به دفاع مقدس مي شناسيم، در ادبيات ببينيم. نويسندگان زن نيز به سهم خود در اين وادي، آثار را عرضه کردند. اين آثار را مي توان از دو منظر مورد توجه قرار داد. بخشي که به سال هاي دفاع مقدس مي پردازد و بخش که دوران پس از جنگ و بازتاب آن را بر نسل بازمانده در نظر مي گيرد.
يکشنبه، 31 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حضور زنان در ادبيات دفاع مقدس

حضور زنان در ادبيات دفاع مقدس
حضور زنان در ادبيات دفاع مقدس


 

نويسنده: نزهت بادي




 

نگاهي اجمالي به حضور زن در ادبيات دفاع مقدس از نويسندگان زن
 

جنگ بخشي از حافظه تاريخي نسل ما را از آن خود کرده است. پس طبيعي است که جاي پاي دوراني را که به دفاع مقدس مي شناسيم، در ادبيات ببينيم. نويسندگان زن نيز به سهم خود در اين وادي، آثار را عرضه کردند. اين آثار را مي توان از دو منظر مورد توجه قرار داد. بخشي که به سال هاي دفاع مقدس مي پردازد و بخش که دوران پس از جنگ و بازتاب آن را بر نسل بازمانده در نظر مي گيرد.

بخش نخست:
 

دوران جنگ تحميلي
 

در بخش نخست ما بيشتر با نهضت خاطره نويسي رو به رو هستيم که تلاش مي کنند تاريخ شفاهي ما را که بخشي از هويت اين سرزمين را شکل مي دهد، به صورت ماندگاري ثبت نمايند. در اين ميان تعداد اندکي از اين آثار، توانسته اند قابليت داستاني بيابند و از روايت گويي محض فراتر بروند و درک و شناخت و تصوير ملموسي از آن دوران و مناسبات و روابط جاري را در آن در اختيار مخاطب نهند. از آنجا که در اين مقاله فقط به آثاري از نويسندگان زن مي پردازيم که در قالب داستان بلند، رمان و يا مجموعه داستان درباره حضور زنان در دفاع مقدس ارائه شده اند، چند نمونه از خاطرات و زندگينامه داستاني هم که قدرت تأثيرگذاري و ماندگاري بيشتري دارند، مورد بررسي قرار مي گيرد.

زندگينامه داستاني
 

يکي از بهترين نمونه در اين زمينه «دا» نوشته «سيده اعظم حسيني» بر اساس خاطرات سيده زهرا حسيني است. در اين اثر، فضاسازي به واسطه جزئيات و ظرايف، سمت و سويي کاملاً داستاني يافته و اشياء، بوها، صداها، رنگ ها و خواب ها و هر چيز معمولي که دور و برمان است، کارکردي معنادار را در روايت مي يابد. به همين دليل ما را به درمان آن موقعيت هولناکي مي کشد که هرگز آن را تجربه نکرده ايم ولي پس از خواندن کتاب، ديگر نمي توانيم آن را فراموش کنيم؛ مخصوصاً که مدام چيزي در درون مان به ما يادآوري مي کند که تمام اين اتفاقات تکان دهنده، بخشي از زندگي و جواني يک زن است. زني که مرگ را در صداي آژير خطر يا بمباران هوايي تجربه نکرده است، بلکه با آن چشم در چشم مواجه شده و سردي و تلخي آن را تا عمق جان حس کرده و زندگي را از دل مرگ بيرون کشيده است.
«يکشنبه آخر» نوشته «معصومه رامهرمزي» نيز روايتي زنانه و موفق از جنگ را به واسطه حضور دختر جواني که جنگ از او آدم ديگري مي سازد، ارائه مي دهد. يکي از جنبه هاي خاص کتاب اين است که داستان را با پرداختن به گذشته شخصيت در پيش از جنگ آغاز مي کند و نويسنده به مخاطب اجازه مي دهد تا به حريم زندگي خصوصي اش راه يابد و از دغدغه ها، آرزوها و روياهاي او با خبر شود. همين موضوع سبب مي شود که ما خود را با شخصيت دختر نوجوان غريبه ندانيم و به راحتي با سير تحول و تکامل او در دوران جنگ همراه شويم و مراحل دگرديسي و تغيير يک دختر نوجوان ساده و معمولي به يک قهرمان را باور کنيم. نويسنده تلاش کرده است تا بين خاطره و روايت داستاني اش پيوند لازم را ايجاد کند، هر چند در بعضي قسمت ها از آنجا که مستند بودن خاطرات برايش اهميت بيشتري داشته است، با کمرنگ کردن عناصر داستاني، بافت تاريخي و اجتماعي وقايع را برجسته تر کرده است.
«عروس جنوب» نوشته «شمسي خسروي» نيز از حضور دختر جواني به عنوان پرستار براي بازگويي ناگفته هاي دوران اشغال خرمشهر بهره مي برد. نويسنده با انتخاب روايت اول شخص اين امکان را فراهم کرده است که ما احساسات پنهاني او را به عنوان زني که به ناگه زندگي اش به چيز هولناکي چون جنگ گره مي خورد، درک کنيم. البته نويسنده همواره سعي دارد جنبه هاي واقعي و تاريخي داستانش را حفظ کند، از اين رو مجال کمتري براي شخصيت پردازي مي يابد و بسياري از جزئياتي که مي تواند فضاي آن دوران را برايمان ترسيم کند، از ياد مي برد.
«پوتين هاي مريم» نوشته «مريم امجدي» به واسطه حضور فعال نويسنده در موقعيت هاي مختلف، امکان مرور و بررسي بسياري از رويدادهاي مهمي که در خرمشهر از اشغال تا آزادسازي روي داده است، فراهم مي کند. در واقع وقايعي چون تشکيل گروه خلق عرب، درگيري هاي عقيدتي و سياسي با گروهک مجاهدين خلق، نفوذ منافقين در سپاه، مظلوميت و مقاومت مرم براي حفظ خرمشهر و ... حلقه هايي از زنجيره زندگي زني هستند که براي دفاع از شهري که با خاطرات کودکي اش گره خورده است، کلت به کمرش مي بندد و اسلحه ژسه در دست مي گيرد.

2- رمان ها و مجموعه داستان هاي جنگي
 

«بلقيس سليماني» که سال ها به عنوان منتقد ادبي فعاليت مي کرد، در سه گانه خود شامل دو رمان «بازي آخر بانو»، «خاله بازي» و مجموعه داستان «بازي عروس و داماد» اشاراتي غير مستقيم به جنگ تحميلي دارد. هر دو رمان در اوايل دهه مهم 60 مي گذرد و «سليماني» به خوبي از عهده ترسيم فضاي پيچيده آن دوران برمي آيد، او درگيري هاي عقيدتي، انقلاب فرهنگي، درگيري در کردستان و جنگ با عراق را در بستري از رابطه عاشقانه به نمايش مي گذارد، در اين آثار همواره بافت اجتماعي زير متن داستان به حساب مي آيد و زندگي با رويدادهاي تاريخي دوران معاصر درهم مي آميزد. درست است که داستان به بهانه رابطه عاطفي شخصيت ها شکل مي گيرد، اما توجه به طبقه اجتماعي و فرهنگي شخصيت ها، دگرگوني نظام ارزش هاي اخلاقي جامعه و دوران گذرا از روستا به شهر است که به اين موضوع تکراري، هويت تازه اي مي بخشد و وضعيتي را که شخصيت ها در آن گرفتارند، برايمان عميق و جدي مي کند. در هر دو رمان، زنان از نسلي هستند که ناخواسته سرنوشت شان با انقلاب، جنگ و تبعات حاصل از آن گره خورده است، به طوري که هيچ يک نمي توانند در دوراني که آرمانگرايي، تعهد و تکليف حرف اول را مي زند، به خواسته هاي عادي خود برسند و ناگزير وارد بازي مي شوند که برآمده از شرايط بحراني جامعه است.
مجموعه داستان «بازي عروس و داماد» نيز شامل 63 داستانک است که در ترکيبي از طنز و جديت به موضوع مرگ مي پردازد. چند قصه از آن درباره شهادت است که ايده هاي تازه و بکري را دارد که به دليل بي توجهي نويسنده به ساختار ميني ماليستي، از دست رفته است.
در «سرود اروند»، نوشته «منيژه آرمين» ما با مهاجرت اجباري زنان و خانواده هايشان در دوران جنگ روبه رو هستيم. هر چند مهاجرت در ظاهر براي رسيدن به يک مکان امن و آرام است، اما در واقع سفري پالايش دهنده براي رسيدن به خودآگاهي است. دور شدن از محيط جنگ اين مجال را فراهم مي آورد که ما با تبعات و مصائب تلخ آوراگي ها، ويراني ها و از هم پاشيدن خانواده ها رويارويي صادقانه تري داشته باشيم.
در چنين شرايطي است که زنان مهاجر در مواجهه با تناقض ها و تضادهاي زندگي در محيط جديد، به شناخت تازه اي از خود مي رسند. سليمه مادر رنج کشيده اي که داغ همسر و زخم جنگ را بر تن دارد، به عنوان نقطه وصل و پيونددهنده تلاش مي کند تا از فروپاشي حريم خانواده اش جلوگيري کند. در مقابل ربابه، همسر شهيدي که جنگ امکان زندگي مشترک را از او سلب کرده است، در برابر موقعيت هاي پيش آمده، نمي تواند به درستي عمل کند و دچار خطا مي شود.

بخش دوم:
 

دوران پس از جنگ
 

در اين بخش اغلب آثار به تأثير جنگ بر بازماندگان و خانواده هايشان مورد توجه قرار مي گيرد که در سه موضوع شهدا، جانبازان و اسرا مي توان به آن پرداخت.

1. خانواده شهدا
 

«راضيه تجار» يکي از پرکارترين زنان نويسنده در عرصه دفاع مقدس است. در اين مقاله به دو مجموعه داستان «هفت بند» و «جاي خالي آفتابگردان ها» پرداخته مي شود . نگاه تجار به زن در اين دو اثر، نگاهي آرماني است. او از زن شخصيتي آسماني خلق مي کند که همواره در انتظار به سر مي برد و به رابطه عاشقانه اي که به عنوان مادر يا همسر در گذشته با شهيدش داشته، دل خوش مي دارد. اين زن ها غالباً راوي هستند و با خود سخن مي گويند و يا خاطرات و روياهايشان را تعريف مي کنند، ولي از ابتدا تا انتهاي داستان هيچ تغيير و تحولي نمي يابند و همين موضوع باعث رکود و ايستايي داستان مي شود. زبان ادبي و شاعرانه تجار، نه تنها در خلق تصاوير زنده و بديع موفق عمل نمي کند، بلکه مانع فضاسازي، توصيف جزئيات و روابط بين شخصيت ها مي شود و مجال اينکه ما به درون زندگي اين زنان راهي يابيم، از دست مي رود.
کتاب «مهتاب»، نوشته «زهرا زواريان» نيز شامل چند داستان کوتاه درباره خانواده هاي شهدا است که بيشتر آنها چيزي در حد يک طرح ساده به نظر مي رسد و به دليل فقدان کشمکش هاي دروني و بيروني، قابليت داستاني خود را از دست مي دهد. مضامين داستان ها غالباً تکراري و شبيه به يکديگر است و در نوع رويکردي که نويسنده نسبت به زنان در جنگ تحميلي دارد، نکته جديد و تأثيرگذاري ديده نمي شود. زنان اين اثر نيز، در انتظار بازگشت مرداني هستند که به جبهه رفته اند و اين انتظار فقط با تداعي سلسله خاطرات گذشته در ذهن آنها ترسيم مي شود. نويسنده هيچ تلاش نمي کند تا به تنهايي، اندوه و انتظار زنان داستان هايش عمق بيشتري ببخشد و ما را با واقعيت هاي تلخ موجود در زندگي آنها آشنا سازد.

2. خانواده هاي جانبازان
 

يکي از بهترين داستان هايي که در زمينه ارتباط ميان پرستاران و مجروحان جنگي مي توان از آن ياد کرد، کتاب «او را ديدم، زيبا شدم» نوشته «شيوا ارسطويي» است. «ارسطويي» به واسطه گفتگوي دروني زن پرستار با کودکي که هرگز به دنيا نخواهد آورد، زاويه ديد عاطفي برمي گزيند که ما را در مواجهه مستقيم و صادقانه با آرزوهاي ناکام و احساسات سرخورده ي زن قرار مي دهد. گويي زن، باردار خاطرات مشترکي است که از يک عشق نامتعارف به رزمنده اي در حال مرگ در گذشته، تاکنون در خود حمل مي کند. رئاليسم تلخ و عريان حاکم بر توصيفات و تصويرسازي هاي بديع نويسنده، ما را در فروپاشي احساسي زن که کم کم به نوعي بلوغ عاطفي مي رسد، شريک مي سازد و ما به وفاداري زني ايمان مي آوريم که تلاش مي کند تا عشق به شهيدش را در مهرورزيدن به کساني که نياز به ياري دارند، تکثير کند.
«دور گردون»، نوشته «طاهره ايبد»، روايت سه نسل از زنان را در قالب مادر، همسر و دختر جانباز مطرح مي کند. کنار هم قرار گرفتن سه زن از سه نسل مختلف ما را به درک جنبه هاي عميق تري از زندگي با يک جانباز دعوت و با چالش هاي اخلاقي و عاطفي پيچيده تري روبه رو مي کند. رويکرد متفاوت هر يک از اين زن ها، بستر مناسبي را براي بروز تضادها و تناقض هاي وجود انسان فراهم مي آورد. همسر جانباز که در جستجوي يک زندگي آرام و ساده است، تحمل ادامه زندگي مشترک را از دست مي دهد و همسر جانبازش را ترک مي کند. دختر جانباز در حالتي توأمان از عشق و گريز نسبت به پدر به سر مي برد و مادر در مراقبت از فرزندش تجربه اي متفاوت را از سر مي گذراند و جانباز که حرکتي رو به گذشته دارد، در نهايت به رحم مادر باز مي گردد. ساختار بديع و تازه، نثري زنده و به دور از تکلف کتاب، به ما کمک مي کند تا در سلوک غريبي که جانباز طي مي کند، شريک شويم و ما نيز بر اساس اينکه در جاي کدام يک از شخصيت ها قرار بگيريم، احساسي متفاوت نسبت به جانباز داشته باشيم.
داستان بلند «نيمه نارنج»، نوشته «شمسي خسروي» به علاقمندي و ازدواج دختر جواني با يک جانباز شيميايي مي پردازد که اين آشنايي و پيوند منجر به تحول دختر جوان مي شود، اما از آنجا که بيشتر اتفاقات بر پايه تصادف شکل مي گيرد و ارتباط دختر جوان و جانباز هنرمند، ظرفيت لازم را براي ايجاد تغيير در نگرش و احساس دختر جوان ندارد، نه فقط سير تحول دختر، باورپذير به نظر نمي رسد، بلکه تغييرات او نيز نمي تواند فراتر از کليشه هاي رايج برود. نويسنده تلاش مي کند تا ما را قانع کند که ازدواج دختر جوان با جانباز نه از سير احساسات ترحم انگيز بلکه از روي انتخابي آگاهانه و عشق ورزي به کمالات وجودي وي است، اما در اين زمينه موفق نمي شود. زيرا نويسنده هيچ توجهي به تضادها و تناقص هاي موجود در رابطه آن دو و کشمکش هاي دروني شخصيت ها براي رويارويي با چنين انتخاب مهمي ندارد و جز مخالفت مادر دختر جوان هيچ مانع ديگري را در نظر نمي گيرد، به همين دليل داستان عمق لازم را نمي يابد و به چيزي در حد يک داستان سانتي مانتال و شعارزده باقي مي ماند.

3. اسرار و آزادگان
 

«چشم سوم» نوشته «نرگس آبيار» داستان 13 نوجوان است که با هم به جبهه مي روند و در اولين عملياتي که حضور پيدا مي کنند، سرنوشت مشترکي مي يابند، شش نفر از آنها مفقودالاثر و شش نفر ديگر اسير مي شود و نفر آخر با تني مجروح باز مي گردد. نويسنده انتظاري را که طي اين سال ها بر خانواده اين نوجوانان تحميل مي شود، دستمايه اثر خود قرار مي دهد. از آنجا که موضوع رمان برگرفته از يک واقعه مستند است و نويسنده تلاش زيادي براي شناخت و نزديک شدن به خلوت مادران منتظر کرده است، اين اثر نکات تازه و بکرتري نسبت به آثار مشابهش دارد و مفهوم انتظار را با نشانه هاي ملموس تر و عيني تري نشان مي دهد. مثل مادر يکي از اسرار که 15 سال زندگيش را به يک راديوي کوچک گره زده است تا شايد از راديو عراق خبري از فرزندش بيابد. تا جايي که حتي بعد از بازگشت فرزند اسيرش، او نمي تواند دست از راديو بکشد. نويسنده به خوبي توانسته با وابستگي مادر به راديو به عنوان تنها بهانه اي که او را به فرزند گمشده اش وصل مي کند، تأثير تلخ و دلخراش انتظار بر روح و روان مادران اسرا را نشان دهد.
«فصل رزهاي صورتي» نوشته «منيرالسادات موسوي» نيز سرگذشت زني را که در انتظار همسر اسيرش است، در قالب نامه نگاري ترسيم مي کند. زن تلاش مي کند تا با نوشتن خاطرات روزانه در نامه هاي که هرگز به دست همسرش نمي رسد، ارتباط و پيوند خود را با شوهرش حفظ کند و او را در تلخي ها و خوشي هاي اتفاقات پيرامونش شريک سازد. هر چند داستان در بعضي قسمت ها به خلوت خيال زن راه مي يابد و ما را با احساساتش که ترکيبي از اميد و اندوه است، آشنا مي سازد، اما بيشتر وقايع که به صورت قصه هاي فرعي مطرح مي شود، نمي توانند در يک وحدت کلي ما را به نتيجه معيني برسانند و در واقع در خدمت تم مرکزي داستان يعني حال و هواي خانواده هاي اسرا نيستند.
«اعظم بروجردي» که ما بيشتر او را به عنوان نمايشنامه نويس مي شناسيم، در رمان «خواب سبز» به مضمون اسارت زن مي پردازد. داستان قابليت آن را دارد که دختر جوان اسير شده، در جدال ميان عشق و وظيفه، مجبور به انتخاب شود و در اين پروسه تحول دروني که از سر مي گذراند، به شناخت تازه اي از خود، سرزمين مادري اش و کساني که براي حفظ دين و ناموس و خاک شان جنگيدند، برسد اما آنچه در دروان اسارت از پيش چشمان دختر مي گذرد، چيزي جز خاطرات گذشته و روياي عاشقانه نامزدش نيست و اسارت براي دختر از جنبه فردي آن فراتر نمي رود. از اين رو کارکرد روايي مؤثري نيز در پيشبرد داستان و يا بازسازي شخصيت در ذهن ما ندارد.

جنگ در حاشيه
 

در بعضي از داستان ها جنگ به عنوان مرکز ثقل ماجراها نمود ندارد و بيشتر در حاشيه داستان اصلي مطرح مي شود که در اين زمينه مي توان از «دل فولاد» کار «منيرو رواني پور» و «عادت مي کنيم» از «زويا پيرزاد» نام برد. در «دل فولاد» ما با نويسنده زني روبه رو هستيم که همزمان با نوشتن درباره وقايع تاريخي دوران زند، تلاش مي کند تا پسر جواني را که در زمان مجروحيت جنگي توسط پرستاري معتاد شده است، نجات دهد. داستان رويارويي زن با سوارکار زند همزمان با داستان مواجهه زن با جوان روايت مي شود و همين گفتگوي بينامتني ميان داستان زندگي واقعي زن و داستان رمانش حال و هواي کتاب را به سمت رئاليسم جادويي مي برد که گاه خواننده را دچار ابهام و سردرگمي مي کند. در واقع ماجراي چگونگي اعتياد جوان در زمان مجروحيت جنگي و تلاش هاي زن براي احياي مجدد وي، در زير سايه داستاني قرار مي گيرد که زن در حال نوشتن است. در نهايت شرايط اجتماعي که زن در آن به سر مي برد، مانع از اين مي شود که زن بتواند در کنار جوان زندگي تازه اي را آغاز کند و او ناگزير به دنياي خيالي داستانش باز مي گردد.
«زويا پيرزاد» نيز در رمان «عادت مي کنيم» در يکي از قصه هاي فرعي خود، به ماجراي اعتياد جوان رزمنده اي مي پردازد که شاهد شهادت برادر دو قلويش بوده است. در اين اثر نيز، يک زن کمک مي کند تا جوان به زندگي باز مي گردد. نکته اي که باعث شد تا ما از اين کتاب در اين مقاله ياد کنيم، اين است که نويسنده با انتخاب زاويه ديد مناسب براي شرح ماجرا و نشان دادن تأثير آن بر زن، تصوير روشن و واضحي از آن را در جلوي چشمان ما خلق مي کند. طوري که گويي جوان ما را مخاطب خود قرار داده و از واقعه دلخراش شهادت برادرش سخن مي گويد. هر چند موضوع رمان ربطي به دفاع مقدس ندارد و بيشتر پيرامون حضور زنان در دنياي معاصر است، اما نويسنده نسبت به آنچه در دوران جنگ رخ داده، بي تفاوت نبوده و ماجراي فرعي جوان را به گونه اي پرداخت کرده است که وقتي از رمان «عادت مي کنيم» حرف مي زنيم، حتماً به آن نيز اشاره اي خواهيم کرد.

پايان بندي
 

دوران دفاع مقدس بخشي مهمي از گذتشه اين سرزمين را به خود اختصاص داده است، طوري که نمي توان آن را حذف و يا انکار کرد. هنوز نکته هاي ناگفته زيادي از آن باقيمانده است که اگر نويسندگان مان همت نکنند، در لابه لاي روزمرگي هاي زندگي گم خواهند شد و نسل هاي که بعد از ما خواهند آمد، هرگز نمي فهمند که هشت سال از بهترين سال هاي زندگي اجدادشان چگونه و در چه راهي وقف شده است.
احتمالاً کتاب هاي ديگر نيز با موضوع حضور زنان در ادبيات دفاع مقدس از نويسندگان زن وجود دارد که بضاعت اندک مقاله امکان پرداختن به همه آنها را به ما نمي داد و ما سعي کرديم به نمونه هايي بپردازيم که يا از شهرت و استقبال بيشتري در ميان مخاطبان برخوردارند و يا ميزان ماندگاري و تأثيرگذاري شان در دنياي ادبيات از ساير آثار افزون تر است. اميدواريم با آثار بهتر و بيشتري در اين عرصه از نويسندگان زن روبه رو باشيم.
منبع: ماهنامه پيام زن شماره 210




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.