ديوانه اي در لباس پادشاه

نرون يکي از امپراتوران خونخوار و بي رحم تاريخ بود که طبق گفته بسياري از مورخان به نوعي بيماري رواني دچار بوده است. او براي رسيدن به قدرت از هيچ کاري روگردان نبوده و حتي مادر و همسران خود را نيز به قتل رساند. نرون، خواهرزاده کاليگولاي خونخوار بود و گفته مي شود نه تنها بي رحمي و قساوت او شبيه به کاليگولا بود، بلکه از نظر ظاهري نيز شباهت هاي بسياري به او داشت. همچنين خوشگذراني ها و ولخرجي هاي اين پادشاه بي لياقت باعث
سه‌شنبه، 9 خرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ديوانه اي در لباس پادشاه

ديوانه اي در لباس پادشاه
ديوانه اي در لباس پادشاه


 

نويسنده: ندا بهجتيان




 

نرون امپراتور بيماري بود که حتي قلمرو خود را به آتش کشيد
 

نرون يکي از امپراتوران خونخوار و بي رحم تاريخ بود که طبق گفته بسياري از مورخان به نوعي بيماري رواني دچار بوده است. او براي رسيدن به قدرت از هيچ کاري روگردان نبوده و حتي مادر و همسران خود را نيز به قتل رساند. نرون، خواهرزاده کاليگولاي خونخوار بود و گفته مي شود نه تنها بي رحمي و قساوت او شبيه به کاليگولا بود، بلکه از نظر ظاهري نيز شباهت هاي بسياري به او داشت. همچنين خوشگذراني ها و ولخرجي هاي اين پادشاه بي لياقت باعث شده بود تا امپراتوري رم تا پاي شکست پيش رود. امپراتوري اين پادشاه سرانجام با خودکشي او، به پايان رسيد. بر خلاف تصور او که فکر مي کرد رم پس از او از بين خواهد رفت، اين امپراتوري پس از نرون تازه به شکوفايي رسيد.
لوسيوس دوميتيوس آهنوباربوس که بعدها نام خود را به نرون تغيير داد، در 15 دسامبر سال 37 پس از ميلاد در شهر آنتيوم در نزديکي رم به دنيا آمد. او تنها پسر جينائيوس دوميتيوس و جوليا آگريپينا خواهر امپراتور کاليگولا بود.
پدر لوسيوس يکي از فرماندهان موفق لشکر کاليگولا به حساب مي آمد و به همين خاطر توانسته بود با خواهر کاليگولا ازدواج کند. پدر لوسيوس در زماني که او تنها دو سال داشت بر اثر ابتلا به يک بيماري لاعلاج درگذشت. آگريپينا قبل از ازدواج با پدر لوسيوس يک بار ديگر ازدواج کرده بود، ولي همسرش به طرز عجيبي از دنيا رفته بود رمي ها آگريپينا را قاتل سه شوهر خود مي دانند. پس از مرگ جينائيوس، و برادرش کاليگولا کشمشي رخ داد که در نهايت به تبعيد اين مادر و پسر منجر شد. پس از مرگ کاليگولا چون فرزند و همسر او قبلا به طرز عجيبي فوت کرده بودند و او جانشيني نداشت، عمويش کلوديوس امپراتور رم شد. او آگريپينا و لوسيوس را از تبعيد باز گرداند و با ازدواج با آگريپينا، لوسيوس را نيز به فرزند خواندگي پذيرفت و پس از چند سال، دختر خود اکتاويا را به عقد او در آورد. از ميان تمام فرزندان کلوديوس تنها يک پسر به نام بريتانيسوس زنده ماند و باقي به طرق مختلفي از دنيا رفتند يا در جنگ ها کشته شدند. پس از اين ازدواج، لوسيوس هم نام خود را به نرون کلوديوس سزار تغيير داد.

ديوانه اي در لباس پادشاه

آغاز سلطنت
 

کلوديوس در سال 54 پس از ميلاد و در زماني که نرون 17 سال داشت، از دنيا رفت و با مرگ او، اين وليعهد جوان از برادر ناتني 15 ساله خود بزرگ تر بود، بر تخت سلطنت نشست. البته طبق گفته بسياري از مورخان رمي، آگريپينا همسر خود کلوديوس را به وسيله قارچ هاي سمي مسموم کرد تا پسرش امپراتور شود. اما اينکه نرون تا چه حد در اين قتل سهيم بود يا حتي از آن خبر داشته است، هيچ گاه مشخص نشد. در برخي ديگر از نوشته ها نيز آمده که کلوديوس در يکي از جنگ هاي خود کشته شده است.
نرون جوان ترين امپراتوري بود که تا آن زمان بر يک قلمرو حکمراني مي کرد. او هميشه مي خواست تا نوازنده و شاعر بزرگي شود و هميشه خود را يک هنرمند مي دانست و از امور مملکت داري هيچ چيز نمي دانست. در واقع او به اصرار مادر خود بر تخت سلطنت نشست. از همان ابتدا قرار شد که نرون با مشورت و همياري سنکا و باروس - دو نفر از فرماندهان معتمد ارتش رم - کشور را اداره کند و آنها نيز تا حد توان، نرون را راهنمايي مي کردند.
در يک سالي که اين دو يار وفادار به نرون در اداره امور کشوري کمک مي کردند، همه چيز به خوبي و در آرامش مي گذشت. در اين زمان دوستان صميمي نرون دائم در گوش او زمزمه مي کردند که مراقب مادرش باشد. آنها مي گفتند که آگريپينا فکر سلطنت در سر دارد.
مادر نرون در بيشتر کارهاي کشور دخالت مي کرد و حتي در مذاکرات نرون با ديگران، نيز آنها را تنها نمي گذاشت. تنها يک سال پس از به قدرت رسيدن، در سال 55 ميلادي بحثي در گرفت که طبق آن نرون بايد پادشاهي را با برادر ناتني خود تقسيم مي کرد. آگريپينا و نرون که بريتانيوس را مانعي بزرگ بر سر راهشان مي ديدند و گمان مي کردند که ممکن است هر لحظه طرفداران کلوديوس که از امپراتوري نرون ناراضي بودند، سعي در جانشين کردن بريتانيوس به جاي نرون کنند، او را نيز با يک نقشه کاملا حساب شده در يک مهماني با ريختن سم در نوشيدني اش مسموم کرده و به قتل رساندند. اين قتل آن قدر زيرکانه و طبيعي جلوه داده شد که آنها مرگ او را بر اثر حمله ناگهاني صرع عنوان کردند و کسي نيز متوجه جنايتشان نشد. باريوس و سنکا به مدت پنج سال از نرون حمايت کرده و او را در اداره مملکت راهنمايي مي کردند. در اين پنج سال نه تنها امور طبق روال پيش مي رفت بلکه چندين اصل مهم نيز تصويب شد که شامل حق اعتراض برده ها به صاحبانشان، بخشش کساني که به او و ارتش رم بي احترامي کرده و در زندان بودند و باز سازي شهرها و خانه هايي که در جنگ ها تخريب شده بودند، مي شد.
او با اين کارها توانست در همان آغاز سلطنت رضايت مردم را به دست بياورد. نرون از همان ابتداي امپراتوري شروع به باز سازي شهر و گسترش رم کرد. به خاطر علاقه زياد نرون به موسيقي و شعر، به اين هنرها به شدت بها داده شده و سالن هاي موسيقي در شهر احداث شدند. به دستور او حتي سالن تئاتر و زمين هاي ورزشي نيز در رم ساخته شد. در آن سال ها امپراتور جوان در نظر داشت تا خود را بين مردم نه تنها به عنوان يک پادشاه محبوب جلوه دهد، بلکه با خواندن اشعار خود در جمع مردم، مي خواست تا او را فرمانروايي با هوش و هنرمند بدانند. همچنين او عده اي را استخدام کرده بود که پس از تمام شدن شعرهايش او را تشويق کرده و برايش هورا بکشند.
همسر اول نرون اوکتاويا بود که آگريپينا به شدت از او پشتيباني مي کرد. آنها همواره مي کوشيدند تا نرون را از گرفتن همسر دوم منصرف کنند. اما در سال 58 نرون علاقه شديدي به همسر يکي از دوستانش - سالويوس اوتو - به نام پوپيا سابينا پيدا کرده و چون مادرش را مانعي بسيار بزرگ بر سر راه ازدواج با سابينا و طلاق از اوکتايا مي ديد، دستور داد تا او را به قتل برسانند.

ديوانه اي در لباس پادشاه

آگريپينا در سال 59 به دست سربازان نرون به قتل رسيد ولي او تا سال 62 نتوانست با سابينا ازدواج کند. نقشه اول براي قتل آگريپينا، غرق کردن قايقي بود که او با آن به تفريح مي رفت. در اجراي اين نقشه نرون يکي از صميمي ترين دوستان خود به نام آکرونيا پولا را از دست داد، ولي مادرش توانست با شنا کردن به طرف ساحل، نجات پيدا کند. پس از ناموفق بودن اين نقشه، ياران نرون آگريپينا را مجبور کردند تا خود کشي کند.
گفته مي شود که درخواست مرگ آگريپينا در اصل از طرف سابينا بود و تازه زماني که او به قتل رسيد، سابينا از همسر اولش جدا شد و به همسري نرون درآمد. البته اين ازدواج باعث شد تا اوتو در ادامه نقشه به دشمني با نرون برخاسته و عليه او لشکري بزرگ فراهم کند.
نرون نه تنها اوکتاويا را طلاق داد بلکه او را تبعيد هم کرد و پس از مدتي دستور داد تا وي را که در آن زمان تنها 19 سال داشت، به قتل برسانند.
نرون پس از مدتي کوتاه زندگي با سابينا، به او مشکوک شده و به خيال اينکه جاسوس دشمن است، او را نيز با ضربه هاي لگد به قتل رساند.
باريوس - مشاور ارشد نرون - در سال 62 درگذشت و پس از مدتي کوتاه سنکا نيز که ديگر از کارها و ديوانه بازي هاي نرون خسته شده بود، خود را بازنشسته اعلام کرده و براي هميشه نرون را تنها گذاشت. در اين زمان نرون سه مشاور قدرتمند خود باريوس، سنکا و مادرش را از دست داده و تمام تصميمات مهم بر گردن خودش افتاده بود که البته قادر نبود به خوبي از پس آنها بر آيد.
پس از آن بيشتر اوقات نرون به خوشگذراني و برگزاري جشن ها و مهماني هاي شام مي گذشت که از بعد از ظهر آغاز مي شد و تا نيمه هاي شب طول مي کشيد. او نيز مانند کاليگولا هر روز چاق تر و چاق تر مي شد. همچنين مانند کاليگولا آن قدر از دارايي هاي خزانه داري استفاده کرده بود که مملکت کم کم رو به ور شکستگي مي رفت. نرون حتي براي بافت تور ماهيگيري خود از نخ هاي طلا استفاده مي کرد. او از اينکه يک لباس را دوبار بر تن کند به شدت نفرت داشت و هر روز بايد جامه اي نو مي پوشيد. نعل اسب هايش بايد از نقره ساخته مي شد. اين بي لياقتي او در امور مملکت داري باعث شده بود تا در هر گوشه از قلمرواش عده اي عليه او توطئه کنند. طي اين مدت او حتي بسياري از فرماندهان با لياقت و موفق رمي را اعدام کرد تا بر ضد او شورش نکنند.

ديوانه اي در لباس پادشاه

مرگ نرون
 

پس از اينکه نرون بي لياقتي خود در کشورداري را به همه ثابت کرد، اتحاديه اي براي برکنار کردن او پايه گذاري شد که نرون آن را از چشم سنکا ديده و با تهديد از او خواست تا خودکشي کند و به اين ترتيب سنکا که آخرين بازمانده ياران نرون بود نيز از دنيا رفت. اما باز هم اوضاع بر وفق مراد نرون نشد و اين بار او با گالبا طرف بود که مردم نيز طرفدار او شده بودند.
نرون سرانجام در نهم ژانويه سال 68 ميلادي وقتي ديد که مقابله با مردم و سناي رم کاري غير ممکن است، دست به خودکشي زد. او قبل از مرگ خود گفته بود «افسوس که با مردن من شما هنرمندي بزرگ را از دست خواهيد داد.» نرون پنجمين و آخرين امپراتور رم از سلسله جوليو کلوديان و آگوستوس بود.

ديوانه اي در لباس پادشاه

امپراتوري که شهر خود را آتش زد
 

شهر سوخته
 

در 19 ژانويه سال 64 ميلادي نرون به سربازان خود دستور داد تا مخفيانه شهر رم را به آتش بکشند. او با اين کار قصد داشت تا آتش افروزي را به گردن مسيحيان انداخته و آنها را گناهکار جلوه دهد. همچنين نرون در نظر داشت تا پس از خاموش شدن آتش، کاخي جديد براي خود بنا کرده و چهره شهر را به کلي تغيير دهد. سربازان، آتش را از يک مغازه کوچک در دامنه کوه پالاتينو که قصر امپراتور نيز روي آن قرار گرفته بود، آغاز کردند. اين آتش به سرعت و به وسيله بادي که در دامنه کوه مي وزيد، در شهر 800 هزار نفري پخش شده و سراسر آن را که حدود 13 کيلومتر مربع بود، فرا گرفت. اين آتش آن قدر گسترده شد که شش روز تمام کسي نتوانست آن را خاموش کند و شهر در آتش مي سوخت. طي اين آتش سوزي قسمت هاي زيادي از شهر و خانه هاي مردم سوخته و از بين رفت و هزاران نفر از مردم بي پناه در آتش ديوانگي امپراتورشان سوخته و جان خود را از دست دادند. در اين زمان، نرون که براي دور ماندن از آتشي که خود به پا کرده بود، از شهر خارج شده و به دهکده آنتيوم و به قصر تابستاني خود رفته بود، به رم بازگشت تا شهر خود را در آتش ببيند.
اين امپراتور ديوانه در هنگام تماشاي آتش سوزي بر بالاي تپه اي نشسته، چنگ مي نواخت و شعر آتش سوزي تروا را مي خواند. او حتي نظاره گر آتش گرفتن و سوختن کاخ خود نيز بود اما براي خاموش کردن آن کوچک ترين تلاشي نکرد. پس از خاموش شدن آتش، نرون دستور ساخت کاخي بسيار مجلل بر فراز همان کوه را داد، اما اين بار کاخي که ساخته شد، حدود 80 هکتار مساحت داشت و تا تپه هاي کائليوس هم ادامه يافته بود. همچنين اين کاخ با يک باغ، درياچه مصنوعي و يک مجسمه بسيار بزرگ از نرون به ارتفاع 36 متر تزيين شده بود. نام اين قصر به دستور نرون «خانه طلايي» گذاشته شد.
پس از مدتي کوتاه، نرون به سربازان خود فرمان داد تا در تمام شهر اعلام کنند که مسيحيان عامل اصلي اين آتش سوزي بوده اند و به همين خاطر عده بسياري از آنها را دستگير کرده و به قصر آوردند. اين امپراتور بي رحم و خونخوار، مردم بي گناه را در نمايش هاي خود جلوي حيوانات زنده مي انداخت يا زنده زنده مي سوزاند. تمام مسيحيان دستگير شده به طرز وحشيانه اي کشته شدند و همين امر باعث شد تا مردم هر چه بيشتر از امپراتور خود بيزار شده و دست به شورش بزنند. نرون که اوضاع را نامساعد مي ديد، در سال 66 ميلادي تصميم گرفت رم را ترک کرده و به يونان مهاجرت کند. اين امپراتور خونخوار پس از دو سال زندگي در غربت فکر مي کرد که رم ديگر آرام شده و او مي تواند به مقر فرمانروايي خود باز گردد اما پس از بازگشت باز هم با شورش هاي بسياري مواجه شد و به همين خاطر به خانه يکي از دوستانش پناه برد و در آنجا بود که با خبر شد گالبا که يک فرمانده شورشي و خشن بود، به جاي او به امپراتوري انتخاب شده است.
منبع: نشريه همشهري سرنخ شماره 101



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط