انديشه سياسي اقوام نانويسا

فره رهبري: در اجتماعات ساده، گذشته از حکومت پيران، نوع ديگري از حکومت نيز ديده مي شود. مي دانيم که اقوام سنت گراي ساده، به رهبران خود با حرمت و اعجاب مي نگرند و به ايشان نيروهاي مرموز نسبت مي دهند. از ديدگاه آنان، «رهبري اجتماعي » (social Ieadership) کاري ساده و متعارف نيست. کسي امکان رهبري مي يابد
دوشنبه، 15 خرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انديشه سياسي اقوام نانويسا

 انديشه سياسي اقوام نانويسا
انديشه سياسي اقوام نانويسا


 

نويسندگان: اچ. اي بارنز،هري بکر
مترجمان: جواد يوسفيان،علي اصغر مجيدي



 
فره رهبري: در اجتماعات ساده، گذشته از حکومت پيران، نوع ديگري از حکومت نيز ديده مي شود. مي دانيم که اقوام سنت گراي ساده، به رهبران خود با حرمت و اعجاب مي نگرند و به ايشان نيروهاي مرموز نسبت مي دهند. از ديدگاه آنان، «رهبري اجتماعي » (social Ieadership) کاري ساده و متعارف نيست. کسي امکان رهبري مي يابد که از تفضل الهي يا «فره ايزدي» (charisma) برخوردار باشد. مردم در شخص رهبر فره مند يا فرهومند (charismatic Ieader)، موجودي مقدس يا قهرمان مي بينند و با خلوص تمام به قوانيني که به وساطت او نازل يا به ميل او وضع مي شود، مي نگرند.[58]
 
رهبر فرهومند برسجاياي شگفتي که به رهبر نسبت مي دهند، استوا است. اين سجا يا هميشگي هستند، و رهبر بايد با کرامت يا قهرماني يا خدمتي که در وقت سختي به اجتماع مي کند، سجاياي خود را ظاهر سازد. اقتدار رهبر فرهومند از قانون نشئه نمي گيرد، بلکه قانون از «الهاماتي» (inspirations) که رهبر را دست مي دهد، زاده مي شود. [59]
رهبر فرهومند مقامي روحاني يا لاهوتي دارد، ولي الزاما شخصيتي ديني نيست. چه بسا خداوندان فره که پهلوانان يا جنگجوياني ساده اند. وجود اينان از فره يا نيرويي مرموز سرشار است. اقوام گوناگون اين نيرو را به نامهاي متفاوت ناميده اند:
هيکه (1) ماني تو (2) اورن دا (3) واکان (4) مانا (5) ... اين نيرو کلي و جهانگير است و برخلاف نيروي جادو در انحصار اشخاص و اشياء منفرد نيست. هر کس که از آن بهره ور شود، مي تواند در آب و هوا و رويش گياهان و ساير پويشهاي طبيعي (natural processes) دخالت کند و بيماريها را بزدايد و بهروزي و پيروزي آورد. برخي از اجتماعات ساده باور دارند که با کشتن خداوند فره، مي توان فره او را به ديگري منتقل کرد، و برخي ديگر از اجتماعات ساده رنجها و شکستها را با کاهش يافتن فره رهبران خود تبيين مي کنند، و به هنگام رنج و شکست بزرگ، در صدد برانداختن رهبران بر مي آيند. مردم در ازاء برخورداري از فره رهبران، هديه هايي به آنان مي دهند، و به عقيده جمعي از محققان، اين هديه ها صورت ابتدايي خراجي است که در مراحل بعد تاريخ، به پادشاهان پرداخت مي شود. [60]
نيروي فره بيماريزا و مرگ آور است. از اين رو در بسياري از اجتماعات کهن لمس بدن و اشياء متعلق به پادشاه از محرمات است. [61]در اين صورت بايد گفت که اعتقاد به فره موجد تابوهايي مي شود و اين تابوها در حفظ جان و مال رهبران و برقراري تسلط اجتماعي موثرند.
در نظر بسياري از اقوام ساده، فره موهبتي موروثي است، و از پدر به فرزند مي رسد. پس نطفه اصل ظل اللهي يا «حق الهي شاهان» را بايد در مفهوم فره جست. در ماداگاسکار فره را هاسينا (6) مي خوانند و مي گويند که همه چيزهاي خوب و مفيد زاده هاسيناست. ولي شاهان بيش از ديگران داراي هاسينا هستند. زيرا هم از خاندان خود به ارث برده اند و هم در ضمن تشريفات، از جادوگران و کسان خود دريافت داشته اند. [62]در اجتماعات بعدي اين مفهوم صورتي منطقيتر به خود مي گيرد:
سلطان خود موجودي الهي نيست، اما حق آن دارد که به حکم تبار خود، سلطنت کند. اين حق صرفاً از قوانين ملي و عرفي ناشي نمي شود، بلکه منبعث از قانون خدا و طبيعت است. بنابراين هر کس که براريکه سلطنت دست يابد، پادشاه به شمار نمي رود. پادشاه حقيقي بايد سلطنت را به حکم قانون خدا و طبيعت و از راه وراثت از نياگان خود که آنان نيز بنابر مشيت الهي برگزيده شدند، فراگيرد. مردم پادشاهان را منصوب نمي کنند، و اقتدار پادشاهان از قانون مردم بر نمي خيزد. کسي که بر جاي شاهي نشيند، شاه نيست. شاه کسي است که نياگانش شاه باشند.[63]
ملاحظه مي شود که در اين جا مفهوم فره به صورت قانون طبيعت و خدا در آمده، و پادشاه جايگزين رهبر فرهومند شده است.
در اجتماعاتي که مردم به فره رهبري اعتقاد دارند، به قوه قانون گذاري و قوه اجرائي نيازي نيست. فرمان رهبر فرهومند تا زماني که فره او کاهش يازوال نيافته است، قاطع و بي چون و چرا است. از اين رو حکومت رهبر فره مند در مقابل حکومت پيران، حکومتي فعال و انقلابي است. ماکس وبر براي نشان دادن قدرت انقلابي رهبر فرهومند، از عيسي ياد مي کند و يکي از سخنان او را نقل مي کند : «شنيده اي که در زمان قديم گفته اند.... اما من به تو مي گويم»! [64] « در اين صورت رهبري فرهومند در اجتماعات سنت گراي، نيروي پويا و انقلابي بزرگي است». [65]
پس از مرگ رهبر فرهومند، چند وضع پيش مي آيد: اقوامي که فره را جزو ذات شخص رهبر مي دانند، بر آنند که فره به حکم وراثت، از او به فرزند او مي رسد، و براثر آن، قوم محکوم حکومت يک خاندان يا قبيله مي شود- حکومتي که پيش از عصر پي سيس تراتوس (7) در آتيکا استقرار داشت، از اين نوع بود. اما برخي از اقوام معتقدند که فره جزو شخصيت رهبر نيست، بلکه وابسته مقام اوست. بنابراين هر کس که پس از مرگ رهبر، بر مسند او نشيند، فرهومند خواهد گرديد. چه بسا شاهان و کاهنان نالايق که بر اثر اين وضع، مورد قبول و بيعت مرد قرار گرفته اند. برخي از اقوام نيز باور دارند که رهبر مي تواند فره را به هرکس که خود برگزيند، انتقال دهد- اين وضع در حکومت پاپها برقرار بوده است.

منشا جامعه: اقوام نانويسا از دريچه اوضاع اجتماع خود که لزوما برمدار قدرت پيران و رهبران فرهومند مي گردد، به جهان مي نگرند و طبيعت و جامعه را تبيين مي کنند. افسانه هايي که از اين اقوام باقي مانده اند، ما را از چگونگي جهان بيني آنها آگاه مي سازند. خاطره حکومت پيران و رهبران فرهومند در افسانه هاي گوناگون منعکس شده است. در برخي از افسانه ها، پيرمردي را مي بينيم که مردم را گرد مي آورد و بر ضد دشمنان خارجي و داخلي متحد مي سازد، و در برخي ديگر، افرادي توانا و استثنايي را مشاهده مي کنيم که به نفع مردم، مظاهر زندگي اجتماعي را مي آفرينند و موجد تحولات اجتماعي بزرگ مي شوند.
 

بر اثر سلطه اي که افراد برجسته در اجتماع داشته اند، مردم اجتماعات ساده، تجليات فرهنگ و تحولات اجتماعي را- که البته محصول تلاش جمعي همگان است- به افراد استثنايي يا به اصطلاح به «قهرمان فرهنگي» (culture heroes) نسبت مي دهند. ويسلر (8) درباره قهرمانان فرهنگي سرخپوستان چنين نوشته شده است:
قهرمان فرهنگي لزوماً خالق جهان و زندگي نيست، بلکه خدايي است انسان وار که نظام موجود زندگي را ميان مردم برقرار کرد. اگر مثلاً بپرسيم که زنان چگونه خوراک مي پزند و پوست را به عمل مي آورند، در پاسخ ما مي گويند که فلان قهرمان اين آيين را نهاد. قهرمانان بنياد گذار جامعه، موجوداتي خيالي و موضوع سلسله اي از افسانه ها هستند.[66]
قهرمانان فرهنگي با آنکه صفاتي الهي دارند، باز بيش از خدايان به انسان نزديک و دربند سعادت اويند، چنانکه پرومتئوس (9) در مقابل بيداد خدايان، قد علم مي کند و به دفاع انسان بر مي خيزد. برخي از قهرمانان فرهنگي به قدري «انساني» هستند که با وجود قهرماني، از صفات ناپسند انساني مانند فريبکاري و شيادي برکنار نمي مانند. 67]در هر حال، اجتماعات ساده ظهور همه نمودهاي بزرگ اجتماعي را با وجود قهرمانان فرهنگي تبيين مي کنند. حتي اجتماعات پيچيده نيز چنين تبييناتي دارند. مثلا ظهور «قوانين اجتماعي» (social Iaws) را به قهرماناني چون موسي و لوکورگوس (10) نسبت مي دهند. بنابراين بايد گفت که موضوع قهرمان و قهرمان پرستي، هزاران سال پيش از کارلايل قهرمان پرست، مطرح بوده است.
قوانين ابتدايي: اقوام ساده با آنکه سخت اسير سنتها هستند و معمولا خودبخود موافق هنجارهاي اجتماعي رفتار مي کنند، باز از قانونهاي وضعي و مؤاخذه و مجازات رسمي بي نياز و برکنار نيستند. از اين رو نطفه حکومت قانون در اين اجتماعات منعقد مي شود. حکومت قانون «مبتني بر قوانين يعني اصولي است که با دقت تنظيم شده اند. چون قوانين ثابتند، شخص فرمانروا به منزله ماموري است که فقط به نمايندگي قانون امر و نهي مي کند.» [68]
اين نوع حکومت مشخصاتي دارد:
1. گاه به گاه قوانين جديدي وضع مي شوند.
2. فرمانروا نيز مانند ساير مردم تابع قوانين است.
3. مردم رعاياي فرمانروا نيستند، بلکه همشهريان يا هموطنان اويند.
4. عمل مجريان قانون به وسيله قانون معين و محدود شده است.
5. ديوان يا دستگاه هاي اداري براي اعمال حکومت قانون به وجود مي آيد.[69]
ترديدي نيست که حکومت قانون و دستگاه اداري وسيع آن، با آنکه متعلق به اجتماعات پيچيده جديدند، از اجتماعات ساده سرچشمه گرفته اند. جامعه شناسان سده نوزدهم بر آن بودند که اجتماعات ساده يا دست کم برخي از آنها موافق نظام کمونيسم يا سوسياليسم اداره مي شدند، و اين «کمونيسم ابتدايي» (primitive communism) يا «سوسياليسم قبيله اي» (tribal socialism) ايجاب مي کرد که «روح گروهي» براجتماع حاکم باشد و همه افراد، خود بخود از هنجارهاي اجتماعي پيروي کنند. [70]برکنار از اين نظرها، بايد گفت که با وجود سلطه عظيم سنتهاي قومي بر افراد، باز برخي از اعضاي اجتماع ساده در مواردي دچار انحراف مي شوند و قانون تصريحي براي مجازات آنان لازم مي آيد. [71]
به قول مالينوفسکي: «نيروي عادت و ترس از احکام سنت و وابستگي عاطفي افراد به سنن، و ميل به جلب احترام عمومي، دست به دست مي دهند و باعث مي شوند که افراد يک اجتماع، رسوم را محترم دارند- خواه آن اجتماع يک اجتماع وحشي باشد، خواه يک محله يهودي نشين اروپاي شرقي، و خواه يکي از دانشکده هاي دانشگاه آکسفورد يا يک اجتماع «فاندامنتاليست» (11) در غرب ميانه ايالات متحد آمريکا. ولي «سنت دوستي» و «ميل به همنوائي» (conformism) و نفوذ عادت نمي توانند کاملا موجد اطاعت از قانون باشند».[72] چنانکه مالينوفسکي گفته است، سنت پرستي و ميل به وجاهت اجتماعي، هر يک از اعضاي اقوام ساده را وا مي دارند که به هنگام لزوم، ديگران را در دارايي خود انباز، و موافق انتظار مردم رفتار کند. رسوم اجتماعي بر انسان اجتماع نانويسا و نيز به درجه کمتري بر انسان اجتماع نويسا حاکمند.[73] انسان اجتماع نانويسا برخلاف ما نمي تواند اجتماع خود را ترک گويد يا ارزشهايي خصوصي برگزيند و به جاي ارزشهاي عمومي نشاند و يا به اميد قضاوت آيندگان قضاوت معاصران خود را آسان گيرد. از اين رو بيش از ما ناگزير از رعايت رسوم اجتماعي است.[74] با اينهمه در اجتماع نانويسا نيز انحراف و تخلف پيش مي آيد و قوانيني که دقيقا پاسخگوي انحرافات و تخلفات باشند، ضرورت مي يابند.[75] اما اين قوانين، قوانين وضعي صريحي نيستند. هابهاوس (12) ياد آوري کرده است اگر مراد ما از قانون، دستورهايي باشند که بدون توجه به مناسبات شخصي و خانوادگي اعمال مي شوند، اجتماعات ساده نمي توانند داراي قانون باشند. [76]در اين صورت حتي اجتماعات نانويساي نسبتا پيچيده مانند اجتماع اي فوگائو (13)که حل و فصل مناقشات گروهها را به داوراني بيطرف وا مي گذارند، قانون نمي شناسند.[77] اوپنهايمر (14) و ساير پيروان نحله «ستيزه اجتماعي» (social conflict) اعلام داشته اند که قانون احکامي است که قومي فاتح به زيان قوم مغلوب صادر کرده است. محققاني مانند مک لود (15) گفته اند که بر اثر اختلافات و انقساماتي که در داخل يک قوم روي مي دهند، اراده گروه يا طبقه فرادست به صورت قانون برگروه يا طبقه فرودست تحميل مي شود. [78]اجتماعات ساده معمولاً، هم از اختلافات و انقسامات داخلي و هم از هجوم و جنگ خارجي برکنارند. از اين رو قانون به معني دقيق کلمه بر آنها معلوم نيست. اما به شرحي که گذشت، تخم قانون در همين اجتماعات کشت شده است.
مالکيت: در قرن نوزدهم جامعه شناسان، نظريه هايي چند درباره اجتماع آغازين و سير تکامل آن آوردند. بنابراين نظريه ها، جامعه آغازين يا «جماعت بدوي» (primitive horde) سخت انسجام داشت و همگان در اموال و امور جامعه انباز بودند. ولي اين نوع اجتماع که نخستين حلقه زنجير تکامل است، رفته رفته دگرگون شد و صورتهايي پيايي گوناگوني به خود گرفت.[79] از وضع «متجانس» (homogeneous) ابتدايي به وضعي «نامتجانس» (heterogeneous) در آمد، از مرحله «در آميختگي جنسي» (sexual promiscuity) به سوي مرحله «يک همسري» (monogamy) انتقال يافت، از «مردم گرايي (کمونيسم) ابتدايي» به «سرمايه گرايي» ( capitalism) رسيد و از آن به «جامعه گرايي» (socialism) و «مردم گرايي نهايي» و فرو پژمردن و از ميان رفتن دولت خواهد رسيد.
ما در اين مقام کاري به اين نظريه هاي تکاملي نداريم. آنچه از لحاظ کنوني ما مهم است، وضع اقتصادي اجتماعات نانويسا است. يکي از نمودهاي اقتصادي اجتماع نانويسا مالکيت است. در همه اجتماعات نانويسايي که مي شناسيم، افراد در بعضي موارد که اجتماع مصلحت مي داند، از «مالکيت شخصي» (personal property) يا خصوصي برخوردار مي شوند، و در اين باره رسوم و قوانيني وجود دارند. در برخي از اجتماعات صيادان و ماهيگيران «مالکيت مشترک» (communal ownership) يا جمعي برقرار است. اما افراد و خانوداهايي معين حق دارند که منحصرا در محلي اختصاصي به شکار يا ماهيگيري بپردازند. در اجتماعات شبانان، زمين مشمول مالکيت مشترک است، ولي دامها به افراد يا گروههاي فرعي تعلق مي يابند. در اجتماعات کشتکاران، چراگاهها و زمينهاي باير موضوع مالکيت عمومي، و زمينهاي مزروعي ، موضوع مالکيت فردي و خانوادگي به شمار مي روند. همچنين معمولا زنان و بردگان و دامها و ابزارها در تملک افرادند... در بعض اجتماعات نانويسا کساني مانند سخن سرايان يا آهنگ سازان از حق تأليف و تصنيف بهره ورند.
موضوع ارث نيز در اجتماعات نانويسا وضعي معين و يکسان ندارد. از اين رو به انواع وراثت بر مي خوريم: وراثت گروهي، وراثت نخستين پسر، وراثت باز پسين پسر، وراثت چند تني...
در برخي از اجتماعات نانويسا، پايگاه اجتماعي افراد از روي ثروت آنان تعيين مي شود. فرد توانگر اعتبار اجتماعي فراوان دارد، و مورد احترام و اطاعت قرار مي گيرد. در ميان سرخپوستان سواحل شمالي اقيانوس آرام کسي که در مراسم بخشايشگري (پوت لاچ (16) بيشتر خود نمايي کند، يعني بيش از ديگران اموال خود را بذل يا تلف کند، ستوده مي شود.[80] با آنکه ما در موضوع مالکيت مشترک کاملاً با جامعه شناسان سده نوزدهم همداستان نيستيم، باز بايد تصديق کنيم که مالکيت در اجتماعات نانويسا اساساً به صورت مالکيت عمومي است، و تملک و توارث فردي بسيار محدود است. احترامي که در برخي از اجتماعات نانويسا به توانگران مي گذارند، نبايد ما را کور، و از اين نکته غافل کند که اقوام ساده به هنگام بحران و دشواري، در اموال يکديگر شريک
مي شوند. از اين گذشته اين اقوام معتقدند که مال وسيله سودجويي و فزون طلبي نيست، بلکه براي صرف کردن است، و هر کس که مالي دارد بايد در راه آسايش اجتماع خود به کار برد. بنابراين اگر در اجتماعات نانويسا به صورتهايي از مالکيت غير عمومي بر مي خوريم، بايد هشيار باشيم چنين مالکيتي، مالکيت شخصي است، نه
«مالکيت خصوصي» (private property). مالکيت شخصي به فرد امکان مي دهد که وسايلي در اختيار داشته باشد و براي آسايش خود و ديگران به کار برد. اما مالکيت خصوصي ايجاب مي کند که فرد ابزارهاي توليد را در اختيار گيرد و ديگران را وا دارد که به سود او آنها را به کار اندازند. اجتماع نانويسا مالکيت خصوصي نمي شناسد؛ وقتي سراينده يا آهنگسازي که بر ترانه ها يا آهنگهاي خود حقي دارد، مالک خصوصي آنها شمرده نمي شود و نمي تواند آنها را بفروشد و سود برد، حق او صرفاً حقي است اسمي و شخصي و غير قابل انتقال. بنابراين اگر ما چنين حقوقي را مظاهر مالکيت خصوصي بدانيم، از صواب بر کنار مي شويم. خلاصه کلام اين که تصور ما از مالکيت خصوصي، براي اقوام نانويسا دريافتني نيست.[81]

دين: پژوهندگان پيشين درباره اهميت دين در اجتماع نانويسا فراوان سخن گفته و بسيار مبالغه کرده اند.[82] در اجتماع نانويسا همه چيزها وجهه اي ديني يا بهتر بگوييم، وجهه اي جادويي دارند. ولي اين وجهه ديني يا جادويي در بسا موارد آنچنانکه مي نمايد، پر اهميت نيست، و اين نکته اي است که محققان پيشين، مخصوصاً آنانکه جزو مبلغان مسيحي بوده اند، در نيافته اند.
 

دين را به آساني نمي توان تعريف کرد، زيرا عناصر و جهات متعدد دارد. گولدن وايزر در دين سه وجه يافته است:[83]
1. وجه عاطفي: نمودهاي ناشناخت مرموز، عواطفي در انسان بر مي انگيزد.
2. وجه عملي: انسان به اقتضاي عواطف خود، تن به مناسکي مي دهد.
3. وجه ادراکي: انسان عواطف و اعمال ديني خود را توجيه مي کند.
وجه عاطفي: درباره منشأ عواطف ديني، چند نظريه عرضه شده است. نخستين جامعه شناسان، «آيين جان گرايي خاص» (animism) را پيش نهادند و گفتند که اقوام ساده، هر موجودي را داراي جاني خاص مي دانند و چون بر انبوه جانها مسلط نيستند، به ترس مي افتند و به پرستش جانها مي پردازند و سرانجام به «نيا پرستي»
(ancestor worship) و خدا پرستي کشانيده مي شوند. [84]گروهي از جامعه شناسان بعدي در اين نظريه دست بردند و آيين «جان گرايي عام» (animatism) را پديد آوردند و اعلام کردند که جانهاي موجودات از يکديگر جدا نيستند. فقط يک جان عام يا يک نيروي حياتي بي تعين، چون «مانا» وجود دارد و در همه چيزها تجلي مي کند. [85]
انسان چون ماهيت اين نيروي بي تعين را در نمي يافت، چنانکه شاتول (17) گفته است؛ دستخوش عواطف تکان دهنده ديني شد. دورکيم (18)، نظر داد که انسان در ضمن اجراي مراسم جمعي، به اقتضاي روابط جمعي، به حالاتي که در زندگي فردي او روي نمي دادند، مي افتاد، و از آنجا که قادر به فهم منشأ اين حالات نبود، آن را معلول موجوداتي لاهوتي- ارواح و خدايان- مي پنداشت.[87] پيروان نحله روان شناسي پويا (dynamic psychology) مخصوصا مارتين (19) عوطف ديني را صورت پيچيده اي از عواطف خانوداگي دانستند.[88]
وجه عملي: اين وجه دين نيز مانند وجه عاطفي آن مورد توجيهات گوناگون قرار گرفته است. عنصر عملي يا مناسک دين دو وجه دارد: جادو و عبادت. فريزر و گروهي از جامعه شناسان پيشين، جادو را از دين تفکيک مي کردند و نوعي علم ابتدايي مي شمردند. [89]
ولي محققان معتبر کنوني اين تفکيک را نمي پذيرند.[90] جادو تلاشي است که اقوام ساده به اميد دخالت در مشيت خدايان يا تغيير پويشهاي طبيعي صورت مي دهند، و عبادت فعاليتي است که اقوام ساده براي ابراز خوف و خضوع و حق شناسي خود نسبت به خدايان يا طبيعت عهده دار مي شوند. جادو و عبادت در همه دينهاي ابتدايي و متمدن به هم پيوسته اند، و حتي به قول برخي از پژوهندگان کنوني، در اجتماعات نانويسا، دين همانا جادو کاري است.

وجه ادراکي: اين جنبه در گذشته به وسيله دين شناسان يا حکيمان الهي بررسي شده است و اصحاب هر دين- حتي هر يک از مذاهب يک دين- به شيوه اي خاص، به جنبه هاي عاطفي و عملي دين پرداخته و نگرشي در آن باره ترتيب داده اند. «نگرش» (theory) هاي مدرسه گرايان (school- men) در قرون وسطي، الهيات طبيعي (natural theology) اثر پيلي (20) در سده هيجدهم و نظريه هاي دين پروران عصر حاضر، از آن جمله به شمار مي آيند.
 

در سالهاي اخير جامعه شناسان و مردم شناسان به نوبه خود از منظر زندگي اجتماعي به دين نگريسته و در تبيين دينهاي گوناگون همت گمارده اند. در مورد سير دين گفته اند که اجتماع انساني در ابتدا متجانس و يکسان بود، و به اقتضاي اين وضع، به جاني يگانه عام اعتقاد داشت. اما به زودي از تجانس برکنار و دستخوش انقسام و انفراد شد و الزاماً به جانهاي خاص متعدد اعتقاد کرد. مسلماً اقوام ساده موافق مقتضيات اجتماع خود، جانها را تشخص بخشيدند و طبقه بندي کردند. جانها، شخصيت و صفتهاي انساني به خود گرفتند. برخي از آنها نيک و بعضي بد به شمار رفتند. پس خدايان و فرشتگان و نيز شياطين پديد آمدند. همچنانکه در زمين (در اجتماع انساني) افرادي برتر از ديگرانند و سلسله اي از مراتب وجود دارد، در آسمان نيز خدايان و فرشتگان و شيطانها به ترتيب اهميت خود، در سازمانهايي هرم وار، گرد مي آيند. از اين گذشته، همچنانکه هر اجتماعي نسبت به اجتماعات ديگر با بدگماني و بد خواهي مي نگرد و خود را نيک و آنها را بد مي انگارد، موجودات آسمان نيز در دو قطب، متمرکز مي شوند. خدايان و فرشتگان و شياطين خودي در برابر خدايان و فرشتگان و شياطين بيگانه قرار مي گيرند.
معتقدات ديني اقوام نانويسا با آنکه انعکاسي از روابط اجتماعي آنها هستند، به نوبه خود در شؤن گوناگون اجتماع اثر مي گذارند و در همه کارهاي اقتصادي و سياسي و فکري رخنه مي کنند. ولي چنانکه قبلاً ذکر شد، بسياري از محققان در اهميت معتقدات ديني اقوام ساده به مبالغه گراييده اند. مبالغه آنها زاده اين است که مفهوم «مقدس» (sacred) را در درست در نيافته و آن را با مفهوم «فوق طبيعي» (supernatural) که يکي از عناصر مهم دين است، برابر گرفته اند. جامعه ساده جامعه اي است مقدس، به اين معني که همه شؤن اجتماعي ودايع گرامي نياگان به شمار مي روند و در ديده مردم حرمت و قدسيت دارند. مردم ساده با خوف و اعجاب و تحسين عميق به جامعه و بر روي هم به جهان مي نگرند و با خلوص کامل، سنتهاي اجتماعي را مي پرستند. اين سنت پرستي يا تقدس به صورتهاي گوناگون در مي آيد و با آن که گرايشهاي فوق طبيعي را هم شامل مي شود، به هيچ روي با آن گرايشها برابر نيست. زندگي انسان اجتماعات ساده از تقدس يا سنت پرستي سرشار است و عوامل فوق طبيعي يا لاهوتي بندرت در آن راه مي يابند. قوم ساده حتي هنگامي که به مرحله دين داري مي رسد، چندان به امور لاهوتي اعتنا نمي کند. و دين او اساساً نوعي سنت پرستي و وسيله تثبيت سلوک اجتماعي است. اين معني از ريشه کلمه اروپايي دين (religion) بر مي آيد. اين کلمه را سيسرون از ريشه لاتيني religere به معني عملي دقيق و تکراري پنداشت. لاکتانتيوس (21) آن را از ريشه religare به معني «بستن» يا «ملزم کردن» گرفت. يکي از دانشوران جديد آن را از ريشه اي يوناني به معني «اعتنا» يا «انتباه» در مقابل «مسامحه» يا «غفلت» مشتق دانست. اين هر سه معني با سنت پرستي يا تقدس اقوام ساده هماهنگند، زيرا جامعه اقوام ساده بر اعمالي دقيق و مکرر تأکيد دارد (معني اول)؛ افراد را به بستگيها و الزامات اجتماعي مقيد مي سازد (معني دوم) و همواره انتباه مردم را به نسبت به سنتها برمي انگيزد (معني سوم). روشن است که اقوام ساده به جنبه لاهوتي دين التفات فراوان نمي ورزند و امور فوق طبيعي و خدايان را چندان به جد نمي گيرند. رادين در اين باره چنين نوشته است:
يکي از داستانهاي شيرين قوم وينه باگو، داستان مردي است که قدرت مخوف ترين و لاهوتي ترين خداي قوم خود را که «بيماري بخش» نام داشت، انکار کرد و در حضور عموم مردم، آن خدا را حقير شمرد. چندي بعد آن خدا بر مرد شکاک ظاهر شد و براي هلاک کردن او انگشت خود را به سوي او گردانيد، اما مرد از جا نجنبيد، و خداي بيماري بخش به تضرع از مرد خواست که به ميل خود بميرد تا مردم قدرت خدايي او را مورد ريشخند قرار ندهند.[91]
همين محقق تصريح مي کند که قوم وينه باگو مانند بسا اقوام ساده ديگر، با آنکه امور فوق طبيعي را آسان مي گيرند، در مورد امور مقدس يا سنتهاي خود بسيار سختگيري مي ورزند. تصوري که انسان ابتدايي درباره جهان اجتماعي عيني دارد، در ديده ما غريب مي نمايد... [به نظراو] جامعه همانند جهان بيروني به هيچ روي ايستا نيست.. در عين حال.... همواره همان است که بوده است، تغيير ناپذير و يکسان است. فرد مي تواند در مورد شؤن متغير جامعه مرتکب گناه شود و از کيفر سخت نيز مصون ماند. اما اگر بر بنياد جامعه عصيان ورزد، بايد خود را براي ترک جامعه يا مرگ آماده سازد. احتمالا بدين سبب است که در جامعه ابتدايي افراد واقعاً شکاک و بي آيين وجود ندارند، و هرگز کسي برساخت جامعه نمي شورد.[92]
بنابراين جامعه ساده نانويسا، جامعه اي سنت پرست يا مقدس است، ولي ضرورتا جامعه اي لاهوتي يا ديني نيست.
نتيجه: از بررسي جامعه هاي ساده نانويسا به مفهوم جامعه مقدس يا سنت پرست رسيديم، و دريافتيم که اين جامعه ها بر اثر دور افتادگي، به صورتي ايستا در آمده اند و دچار سکون ذهني و ثبات گرايي شده اند. در مقابل جامعه سنت پرست يا مقدس، جامعه سنت ستيز يا «متجدد» (secular) قرار دارد. جامعه مقدس چون بر اثر عواملي مانند ارتباط و مهاجرت و برخورد فرهنگي دگرگون شود، به صورت جامعه سنت ستيز يا متجدد در مي آيد.[93]
اين دو نوع جامعه به منزله دو «انگاره» يا دو «سنخ آرماني» (ideal type) هستند، يعني عيناً واقعيت ندارند و فقط براي بررسي و سنجش اوضاع اجتماعي، از روي صدها جامعه واقعي ساخته شده اند.[94] اين دو سنخ، متضاد يکديگرند. جامعه مقدس يا سنت پرست جامعه اي است جدا مانده وايست گراي.[95] از امور نو يا بيگانه عميقا مي هراسد.[96] اسير قيود خويشاوندي و تابع سنتهاي اجتماعي، يا به اصطلاح تارد (22) پايبند تقليد رسوم است. داراي نظامي ساده و متجانس و روستايي است.[97] تعصب قومي دارد، معتقد به فره رهبري است و در مورد مالکيت خصوصي و دين سختگير نيست. برخلاف آن، جامعه متجدد يا سنت ستيز، جامعه اي است بزرگ و نامتجانس و شهري که همواره با جامعه هاي ديگر در ارتباط است و از تحرک ذهني برخوردار. تغيير و تازگي مي خواهد، به پيشباز مردم بيگانه و افکار نو مي رود و افراد را به تفکر منطقي و تجربه گرايي و حسابگري و سودجويي بر مي انگيزد. در اين جامعه اقتصاد سخت گسترده است، و تقسيم کار صورتي پيچيده دارد. مالکيت خصوصي سخت مطلوب است. گروهها و «طبقه هاي اجتماعي (social classes) با يکديگر همکاري و همستيزي مي کنند.
بازار قانون گذاري و نيز قانون شکني پر رونق است. خانواده، کوچک و روابط خويشاوندي، کم اهميت است. بسياري از وظايف ديرين خانواده، به دستگاههاي اجتماعي ديگر واگذار شده است. مردم با تعصب و اعجاب به جامعه خود نمي نگرند و به «جهان ميهني» (cosmopolitism) مي گرايند.[98] به شرحي که خواهيم ديد، شناخت اجتماعي مردم جامعه هاي متجدد کاملاً با انديشه اجتماعي مردم جامعه هاي مقدس فرق دارد.

پي نوشت ها :
 

1. hike
2. manitou
3. orenda
4. Wakan
5. mana
6. hasina
7. Pisistratus
8. Wissler
9. Prometheous
10. Lycurgus
11. Fundamentalist: نام اجتماعي ديني است که موافق گزارش کتاب مقدس، به هستي مي نگرد و تکوين آن را تبيين مي کند. از ديدگاه اعضاي آن، موجودات عالم در آغاز به صورت کنوني خود، آفريده شده اند. بنابراين، جريان تکامل را خوش ندارند و نظريه داروين را در مورد منشأ انواع مردود مي دانند. - م.
12. Hobhouse
13. Ifugao
14. Oppenheimer
15. Macleod
16. Potlach
17. Shotwell
18. Durkheim
19.Martin
20.Paley
21. Lactantius
22. Tarde
 

منبع:کتاب تاريخ انديشه اي اجتماعي از جامعه ي ابتدايي تا جامعه ي جديد-جلد اول



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.