تأثير ويژگي هاي معصومين(ع) بر ماندگاري دين(2)

بر مبناي همين عصمت است که در بينش امامان معصوم(ع)، حفظ دين و احياي معارف الهي محوري ترين رکن انديشه ي آنان را تشکيل مي دهد. بنابراين، تشکيل حکومت، قيام، صلح و سکوت آنها در راستاي حفظ اسلام و احياي دين و ارزش هاي الهي شکل مي گيرد. اگر در شرايطي اسلام به واسطه ي قيام حفظ شود، آنان به پا خاسته و از مرگ و کشته شدن هراسي ندارند و اگر در شرايطي ديگر سکوت آنها سبب حفظ اسلام گردد، سکوت مي کنند؛ اگرچه اين
چهارشنبه، 17 خرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تأثير ويژگي هاي معصومين(ع) بر ماندگاري دين(2)

 تأثير ويژگي هاي معصومين(ع) بر ماندگاري دين(2)
تأثير ويژگي هاي معصومين(ع) بر ماندگاري دين(2)


 

نويسنده: محمود اصغري
پژوهشگر و رئيس گروه اقتصاد انديشه ي حوزه



 

نقش عصمت در گزينش روش ها
 

بر مبناي همين عصمت است که در بينش امامان معصوم(ع)، حفظ دين و احياي معارف الهي محوري ترين رکن انديشه ي آنان را تشکيل مي دهد. بنابراين، تشکيل حکومت، قيام، صلح و سکوت آنها در راستاي حفظ اسلام و احياي دين و ارزش هاي الهي شکل مي گيرد. اگر در شرايطي اسلام به واسطه ي قيام حفظ شود، آنان به پا خاسته و از مرگ و کشته شدن هراسي ندارند و اگر در شرايطي ديگر سکوت آنها سبب حفظ اسلام گردد، سکوت مي کنند؛ اگرچه اين سکوت، سبب از بين رفتن حق مسلم آنان باشد.
علي(ع) در نامه اي که توسط مالک اشتر براي اهل مصر فرستاد با تصريح به اين حقيقت مي فرمايد:
من در آغاز کار، دست نگه داشتم (و آنان را به خود واگذاشتم) تا اين که ديدم گروهي از اسلام بازگشته، مي خواهند دين محمد(ص) را نابود سازند، پس ترسيدم که اگر اسلام و طرفدارانش را ياري نکنم، رخنه اي در آن بينم يا شاهد نابودي آن باشم، که مصيبت آن بر من سخت تر از رها کردن حکومت بر شماست، که کالاي چند روزه ي دنياست و به زودي ايام آن مي گذرد چنان که سراب ناپديد شود، يا همچون پاره هاي ابر که زود پراکنده مي گردد. پس در ميان آشوب و غوغا به پا خاستم تا آن که باطل از ميان رفت، و دين استقرار يافته، آرام شد (دشتي، 1379، 601).
اين نامه، نمايي از عصمت امام(ع) و عشق و علاقه ي او به عظمت اسلام و ماندگاري او است.
امام(ع)، به صراحت بيان مي فرمايد که مسائل زودگذر را فداي مسائل اساسي کرده است؛ و وحدت مسلمانان و پاي بندي به اسلام را بر ديگر امور مقدم داشته است. بدين ترتيب آن حضرت(ع) با تدبير بي نظير خود که به برخاستن از عصمت و ورع و پاکي ايشان است، کشتي طوفان زده ي اسلام را به ساحل نجات رهنمون شد.
در واقع امام(ع) بالاتر از آن بود که مانند برخي از سياسيون بينديشد و بگويد: حال که زمام حکومت را از دست من گرفته اند در هيچ امري از امور دخالت نمي کنم، و در حل هيچ مشکلي گام بر نمي دارم تا هرج و مرج، محيط را فرا گيرد و موج نارضايتي بالا برود و دستگاه حکومت دچار تزلزل گردد.
بنابراين، آن حضرت(ع) هر وقت پاي مصالح اسلام و مسلمانان به ميان مي آيد، از هر نوع خدمت و کمک و بلکه فداکاري و جانبازي دريغ نداشت، و با چهره ي باز به استقبال مشکلات مي شتافت.
به عنوان نمونه، پس از درگذشت پيامبر(ص)، گروه هايي از دانشمندان يهود و نصاري براي تضعيف روحيه ي مسلمانان، به مرکز اسلام روي مي آوردند و سؤالاتي را مطرح مي کردند، بر همين اساس گروهي از احبار يهود، وارد مدينه شدند و به خليفه ي وقت چنين گفتند: در تورات چنين مي خوانيم که جانشينان پيامبران، دانشمندترين امت آنها هستند، اکنون که شما خليفه ي پيامبر خود هستيد، سؤال ما را پاسخ دهيد.
بعد از طرح سؤال، خليفه پاسخي گفت که آن گروه را قانع نساخت، در اين لحظه ي حساس بود که امام به داد اسلام رسيد و پاسخي را در برابر سؤال آنان داد که دانشمند يهودي را آن چنان غرق در تعجب نمود که بي اختيار به حقانيت گفتار امام(ع) و شايستگي او براي مقام خلافت اعتراف نمود (مفيد، 1377هـ، 107). بقا و پايداري اسلام، توسعه و گسترش آن در جهان، آشنا ساختن امت به معارف و اصول و فروع اسلام، حفظ عظمت اسلام در نزد دانشمندان يهود و نصاري که دسته دسته از اطراف براي تحقق از اين آئين نو ظهور، رو به مدينه مي آورند، براي علي(ع) هدف اساسي بود، و تا آن جا که راه به روي امام باز بود و دستگاه خلافت، مزاحم وي نبود و احياناً دست نياز به سوي او دراز مي کرد، از رهبري و راهنمايي نه تنها مضايقه نداشت، بلکه استقبال مي نمود (آملي، 1382، ج3، 166).
کمک هاي علمي و فکري امام(ع)، حتي شامل حال معاويه، با تمام دشمني و عداوت و سرسختي که با ايشان داشت مي شد؛ بدين صورت که معاويه افرادي را به صورت ناشناس حضور امام مي فرستاد تا پاسخ برخي از پرسش ها را که نمي دانست از آن حضرت بياموزند(طبري، 1356هـ، 79).

صلح امام حسن(ع)
 

همچنين جريان صلح امام حسن مجتبي(ع) که حضرت بر مبناي عصمت شان پاسخ کسي را که از آن حضرت پرسيد: اي فرزند رسول خدا چرا با اين که مي دانستيد حق با شماست، با معاويه گمراه و ستم گر صلح گرديد؟
امام(ع) فرمود: اي ابوسعيد آيا من حجت خدا بر خلق او و همان امام آنها بعد از پدرم نيستم؟
گفت: چرا!
فرمود: پس من اکنون امام و رهبرم، چه قيام کنم چه نکنم. اي ابوسعيد علت مصالحه ي من با معاويه همان علت مصالحه اي است که رسول خدا(ص) با بني ضمره و مردم مکه کرد. آنان به تنزيل کافر بودند، معاويه و اصحاب او به تأويل کافرند.
اي ابوسعيد وقتي من از جانب خداي متعال امام هستم، نمي توان مرا در کاري که کرده ام چه جنگ و صلح تخطئه کرد؛ اگرچه سر کاري که کرده ام، براي ديگران روشن نباشد (مجلسي، 1405هـ، ج44، 57).
در کلامي ديگر، آن حضرت(ع) در پي اعتراض برخي از يارانش به بيان اين سرّ پرداخته و فرمودند: ترسيدم ريشه ي مسلمانان از زمين کنده شود و کسي از آنان باقي نماند. از اين رو، خواستم با مصالحه اي که انجام گرفت، دين خدا حفظ شود (دينوري، 1346، 330).
امام باقر(ع) در انتخاب اين استراتژي توسط امام مجتبي(ع) فرمودند: اگر صلح نمي کرديم، روي زمين يک شيعه هم باقي نمي ماند و اين همان چيزي بود که معاويه مي خواست.

3) عبادت و بندگي
 

در بعد عبادت و تقرب به خدا معصومين(ع) به گونه اي بودند که دل ها را مي لرزاند و انسان ها را در برابر آن همه خلوص در برابر لذت بي همتاي حق، به حيرت و تعجب وا مي داشتند.
به عنوان نمونه در حالات امام مجتبي(ع) مي خوانيم که آن حضرت(ع) هنگامي که وضو مي ساخت، تمامي اعضاي بدنش مي لرزيد و رنگش زرد مي شد.
وقتي از آن بزرگوار علت آن را جويا شدند فرمود: هر کس در برابر پروردگار عرش بايستد، بايد رنگ ببازد و اندامش به لرزه افتد...(امين، 1415هـ، 75).
عبدالملک مروان، خدمت امام سجاد زين العابدين(ع) رسيد و چون آثار سجده را بر پيشاني مبارک آن حضرت(ع) ديد وي را گرامي داشت و از امام پرسيد: يا ابامحمد، اين قدر تلاش و زحمت را در عبادت تحمل مي کني؟ تو را نزد خدا منزلت و اوصافي نيکوست. تو پاره ي تن رسول خدا(ص) و از نزديک ترين خويشان او هستي و از مردم زمان خود برتر و مهتري. خداوند هرگز کسي را همانند تو در فضل و دانش و ايمان و تقوا نکرده، به جز پدران تو که پيشتر زيسته اند...
امام(ع) به او فرمودند: آن چه در وصف من گفتي همه از فضل و توفيق و تأييد خداوند سبحان است. پس چگونه ما را ياراي شکر و سپاس او در آن در آن چه بر ما ارزاني داشته، ممکن است؟ رسول خدا(ص) آن قدر در آستان او به نماز ايستاد که پاهاي مبارکش ورم کرد و به قدري روزه داشت که هماره دهان معطرش خشک بود و مي فرمود: چگونه بر کسي که ما را شايستگي بخشيد و آزمايش نمود، بنده ي سپاسگزاري نباشم، چرا که تنها او سزاوار ستايش در دنيا و آخرت است.
آن گاه امام سجاد(ع) به عبدالملک مروان فرمود: اگر رگ و ريشه و جسم و جانم از هم جدا شوند و از چسمانم اشک چون سيل روان شود، هرگز نمي توانم بخشي از شکر خداي تعالي، و سپاس نعمتي از نعمت هاي بيکرانش را که بر ما ارزاني داشته به جاي آورم. به او سوگند که هيچ چيز مرا از شکر و ياد او در شب و روز، نهان و آشکار به خود مشغول نگرداند (حرعاملي، 1382هـ، ج1، 14). در سيره ي امام موسي بن جعفر(ع) مي خوانيم که براي پيش گيري از تأثير عبادت و بندگي آن حضرت(ع) بر ديگر زندانيان و زندان بانان و جذب آنان به سمت دين و دينداري دستگاه جور، مجبور بود آن حضرت را از زنداني به زندان ديگر منتقل کند. تأثير جاذبه ي عبادت آن حضرت به اندازه ي بود که حتي خود هارون خليفه ي عباسي را به شدت تحت تأثير قرار مي داد.

4) تواضع و فروتني
 

اخلاق از مهم ترين عوامکل مؤثري است که حيات اجتماع بر آن بنيان گذاري مي شود، و اخلاق آخرين حد انساني در مرتبه ي تهذيب و کمال و بلندي مقام است. پيامبر عظيم الشأن اسلام(ص) به برکت همين اخلاق رفيع است که توانست به تعبير قرآن گروه هاي پراکنده ي عرب را با آراء و عقايد گوناگون گرد خود جمع کند و آن همه دشمني ها و اختلاف ها را به يگانگي و وحدت مبدل سازد. از نمونه هاي اخلاقي آن حضرت تواضع و فروتني آن شخصيت گرانقدر را مي توان نام برد که زبان زد خاص و عام بود. مي فرمود: فروتني بر مرتبت انسان مي افزايد؛ فروتن باشيد تا خداي تان عزت بخشد. اين اخلاق عالي و فضائل ممتاز به حکم ميراث از پيامبر(ص) به فرزندان معصوم اش(ع) منتقل شد.
به عنوان نمونه، در احوالات امام مجتبي(ع) مي خوانيم، روزي آن حضرت(ع) مي خواست از مجلسي برخيزد، مرد فقيري وارد مجلس شد، حضرت(ع) به احترام او مجلس را ترک گفت. پس از آن که مرد فقير در برابرش نشست، امام(ع) فرمود: مي خواستم بروم و به احترام تو نشستم حال اجازه مي دهي که بروم.
آن شخص فقير گفت: آري اي فرزند رسول خدا(تاريخ خلفا، سيوطي).
همچنين در سيره ي امام زين العابدين(ع) و ديگر ائمه ي معصومين(ع) مي خوانيم چنان با فقيران و نيازمندان هم نشين و هم سخن و هم غذا مي شدند که گويا يکي از آنان به شمار مي آمدند.

5) عفو و بخشش
 

از جمله اوصاف خداوند سبحان «عفو» است. خداوند خود اولين مربي است که با بخشش اولين متربيان خويش، يعني آدم و حوا، «عفو» ناميده شد. از اين رو، عفو و گذشت در مقام تربيت، و نيز فراخواني انسان ها به سمت دين نقش بسزايي دارد. معصومين(ع) در عفو و گذشت، سرآمد تمامي افراد در روزگاران خود بوده اند و در سيره ي امامان معصوم(ع) به موارد فراواني برمي خوريم که مخالفان و دشمنان خود را مورد عفو و بخشش قرار مي دادند و با اين شيوه آنان را تربيت مي کردند.
آنان همچون پيامبر عظيم الشأن اسلام(ص)، داراي قلبي رئوف و مهربان بودند تا جايي که حتي نسبت به دشمنانشان محبت مي کردند و پاسخ هر بدي را به احسان مي دادند و گذشت و اغماض از رفتار دشمنان، شيوه ي نيکوي هميشگي آنان بود و در اين روش، سخن خداي سبحان را مدنظر داشتند که فرموده است: «ادفَع بِالَّتِي هِيَ اَحسَنُ فَاِذَا الَّذِي بَينَک وَ بَينَهُ عَداوَهُ کَاَنَّهُ وَليُ حَميمُ» (فصلت، 34).
مورخين در احوالات امام سجاد(ع) نوشته اند:
مردي از خاندان هاشم نسبت به سيد الساجدين(ع) جسارت مي کرد، تا مي توانست پشت سر ايشان بد مي گفت. يک روز پرده ي شرم را دريد و در پيش روي به ناشايست دهان گشود. امام(ع) خونسردانه سخنان ناهنجار او را مي شنيد و کلمه اي در جواب بر زبان نمي راند.
مرد آن چه مي خواست گفت و رفت. در اين هنگام علي ابن الحسين(ع) از جا برخاست و فرمود: اکنون نوبت من است که تلافي کنم.
امام(ع) حرکت کرد و همراهان آن حضرت هم با ايشان به راه افتادند. آن مرد هرزه گو وقتي علي بن الحسين(ع) را با همراهانش از دور ديد سخت خودش را باخت و معهذا آماده شد مقاومت کند.
سيدالعابدين علي ابن الحسين(ع) پيش آمد و فرمود: برادر من، تو با من خيلي حرف زدي، من نمي دانم چه گفتي. اگر اين نسبت ها که به من داده اي در من وجود دارد از درگاه خدا پوزش مي خواهم و استغفار مي کنم، ولي اگر نسبت هاي تو تهمت و دروغ بود، باز هم از درگاه خدا مسألت دارم اين تهمت را بر تو ننويسد و گناه تو را ببخشد.
آن مرد که خود را در برابر سخت ترين دشنام ها آماده ساخته بود و ناگهان يک چنين بزرگي و گذشت از وي ديد جلو آمد و پيشاني امام سجاد را بوسيد و با چشمان لبريز از اشک گفت: يابن رسول الله آن چه به تو گفته ام در تو نيست، خود من سزاوار اين دشنام ها و تهمت ها هستم و بدگويي هاي من به من هزاران بار برازنده تر است. مرا ببخش يابن رسول الله (فاضل، بي تا، 156-157).
در احوالات امام مجتبي (ع) نوشته اند: مردي شامي آن حضرت را ديد و به ساحت امام(ع) توهين و جسارت ها نمود و هرچه خواست به آن حضرت ناسزا گفت. امام(ع) همچنان ساکت ماند و پاسخي نگفت و چون مرد شامي از سخن گفتن بازايستاد، امام مجتبي(ع) به او گفت: گمانت مي کنم مرد غريبي هستي، اگر چيزي مي خواهي به تو مي دهيم، و اگر راهي را مي جويي به تو نشان مي دهيم، اگر مي خواهي به جايي بروي تو را مي بريم، اگر گرسنه اي سيرت مي کنيم و اگر نيازمندي بي نيازت مي سازيم و اگر آواره اي پناهت مي دهيم.
امام(ع) همچنان نسبت به مرد شامي مهر و عطوفت مي ورزيد، تا جايي که مرد شامي درمانده شد و نمي دانست با چه زباني از آن حضرت(ع) عذرخواهي کند و در نهايت با شرمساري تمام رو به امام کرد و گفت: خدا مي داند که پيامبري را در کدام خاندان قرار دهد (ابن شهر آشوب، 1405هـ، 76).
در زندگي امام صادق(ع) مي خوانيم که شخصي خدمت آن حضرت رسيد و از بدگويي و ناسزاگويي شخصي نسبت به ايشان خبر داد. حضرت(ع) با شنيدن اين سخنان آماده ي نماز شدند و بعد از خواندن نماز شروع کردند با بيان اين جملات به درخواست عفو و گذشت براي آن شخص از خداوند:
اي پروردگار من اين حق من بود، من بخشيدم براي او، و تو وجود و کرامتت از من بيشتر است، پس ببخش او را و مگير او را به کردارش و جزا مده او را به عملش.
راوي مي گويد: بعد از اين دعا به حضرت حال خاصي از رقت قلب دست داد و آن حضرت پيوسته براي آن شخص دعا مي کردند که اين حالت مرا به تعجب واداشت(طبرسي، بي تا، 123).
تاريخ نمونه هاي فراواني را از اخلاق کريمه ي اهل بيت(ع) به ياد دارد و کتب سيره پر است از اين نمونه هاي عالي. در واقع مي توان گفت شيوه ي عفو و بخشش در سيره ي معصومين(ع) به عنوان يک روش تربيتي براي ديگر سازي متربيان به کار گرفته شده است. زيرا انساني که توان بر قدرت انتقام دارد، امام براي هميشه از انتقام متجاوز درمي گذرد تا فرد خطاکار را تربيت کند و او را از ارتکاب دوباره ي عمل زشت بازدارد، به طور طبيعي او را تحت تأثير قرار خواهد داد، و وجدان اخلاقي اش را بيدار مي کند (کريمي، 1374، 63).

6) شهامت و شهادت
 

شهامت و شجاعت کمالي است که انسان را به اقدام شايسته و ايستادگي بايسته رهنمون مي گردد. بنابراين، شجاعت آن است که انسان بتواند بر ترس هاي موهوم و عوامل بازدارنده از عمل و اقدام غلبه نمايد و آن جا که بايد بايستد و بي باکي ننمايد، بتواند خود را نگه دارد و صبر نمايد و شکيبايي ورزد. ايستادگي بر مواضع حق، مقاومت در امور، مبارزه در راه خدا، همه و همه نيازمند شجاعت است.
انسان شجاع در عرصه هاي مختلف زندگي فردي، اجتماعي، خانوادگي، سياسي، اقتصادي و نظامي استواري و پايداري از خود نشان مي دهد و تن به ذلت ها و رذالت ها نمي دهد.
زندگي و رفتار معصومين(ع) خود بهترين مدرسه ي آموزش کمالات انساني، از جمله شجاعت و شهامت است. آنان در تمام دوران زندگي خود هرجا که نياز به اقدام بود، کوتاهي ننمودند و شجاعانه گام در معرکه ها نهادند. به عنوان نمونه ابن ابي الحديد در وصف شجاعت امام علي(ع) مي نويسد:
اما شجاعت او چنان است که نام همه ي شجاعان پيش از خود را از ياد مردمان برده است و نام همه ي کساني که پس از او مي آيند محو نموده است. جايگاه و دلاوري هاي او در جنگ چنان مشهور است که تا روز قيامت بدان مثل ها زده خواهد شد (ر.ک. به: ابي الحديد، ج1، 20).
در واقع عنصر شجاعت و نترسيدن از غير خدا چيزي است که در زندگي معصومين(ع) نقطه ي اوج مبارزه ي آنان را با حاکمان جور زمان خود به خوبي آشکار مي سازد. در پناه اين مبارزه است که راه باطل حاکمان جور برملا و چهره ي واقعي آنان به مردم معرفي مي شود.
در سيره ي امام مجتبي(ع) مي خوانيم بعد از تصرف غاصبانه ي حکومت عراق و حجاز و نقض عهدنامه توسط معاويه، مجلسي تشکيل مي دهد و هدف از آن جلسه شکستن حرمت اهل بيت(ع) است. بعد از آن که برخي از طرفداران معاويه مانند عمر و بن عثمان، عمرو بن عاص، وليد بن عقبه و ديگران با حرارت تمام تهمت هاي ناروايي به امام علي(ع) و امام مجتبي(ع) نسبت مي دهند و به گمان خود چهره ي نوراني آن دو امام معصوم(ع) را لکه دار مي سازند، آن گاه امام مجتبي(ع) لب به سخن گشوده و با پاسخ گويي به اتهامات بي اساس آنان رو به معاويه مي نمايد و مي فرمايد: اي معاويه بشنو و شما اي ياران معاويه بشنويد،...(اي معاويه) تو با زشتي انس گرفته اي و اخلاق ناپسند در جانت ريشه دوانده، با محمد(ص) و خاندان او دشمني مي ورزي،...
آنگاه به معاويه گفت: سوگند به خدا که هنوز ايمان در دل تو جاي نگرفته است و تو از ترس جان خويش، چيزهايي را بر زبان مي راني که در قلبت وجود ندارد ...
سپس آن حضرت از مجلس خارج گرديد، در حالي که رسوايي عجيبي براي معاويه و يارانش به وجود آورده بود تا جايي که معاويه و ياران وي به شدت از تشکيل چنين جلسه اي پشيمان شده و خود را مورد نکوهش قرار دادند (ر.ک.به: مجلسي، 1405هـ، ج44، 86-70).
به تعبير شهيد مطهري(قدس سره):
اگر مقاومت ائمه ي اطهار(ع) در مقابل اين ها نبود، و اگر نبود که آنها فسق ها و انحراف هاي آنان را برملا مي کردند و غاصب بودن و نالايق بودن آنها را به مردم گوشزد مي نمودند، آري اگر اين موضوع نبود، امروز ما هارون و مخصوصاً مأمون را در رديف قديسين مي شمرديم (مطهري، 1385، 150).
 
اين در حالي است که تمامي امامان معصوم(ع)، به غير از امام علي(ع)، دائماً از طرف دستگاه حاکم تهديد به قتل و زندان و تبعيد مي شدند، و هيچ امنيتي براي آنان وجود نداشت. اما در عين حال با همه ي اين تهديدات امامان معصوم(ع) در هر فرصتي که به دست مي آمد بدون هيچ ترس و واهمه اي پرده از روي چهره ي واقعي حاکمان جور برمي داشتند و چهره واقعي آنان را به مردم مي نماياندند. نمونه ي بارز آن سخنان امام سجاد(ع) در مسجد جامع دمشق است که چهره ي واقعي بني اميه را براي مردم آشکار ساخت و پايه هاي حکومت آنان را متزلزل نمود(ر.ک به: قمي، بي تا، ج1، 434).

7) دگردوستي
 

دوست داشتن ديگران، و محبت ورزيدن به آنان سرآمد مکارم اخلاق و سجاياي انساني است. امامان معصوم (ع) آن را از عوامل خوشبختي و بهزيستي براي همه ي انسان ها شناخته و رعايت اش را در سطح جهاني به تمامي انسان هاي روي زمين توصيه کرده اند. زيرا دوست داشتن ديگران و محبت ورزيدن به آنان روابط جوامع بشري را محکم مي کند، پيوندهاي محبت را گسترش مي دهد، و زندگي را بر آنان گرم و مطبوع مي سازد.
در کلامي، امام موسي بن جعفر(ع) در اين باره مي فرمايد:
زندگي مردم روي زمين همواره آميخته به رحمت و عطوفت خواهد بود، مادامي که يکديگر را دوست بدارند (مجموعه ي ورام، ج1، 12).
معصومين(ع) به اين ارزش بزرگ انساني توجه کامل داشتند و همواره حامي مستضعفان، مدافع مظلومان، و هم درد ضعفا بودند و در طول زندگي پر افتخارشان مراتب انسان دوستي آنان به صورت هاي گوناگون مشهود گرديده است.
به عنوان نمونه، معتب، که عهده دار خدمات منزل امام صادق(ع) بود، مي گويد: بر اثر کميابي مواد غذايي در بازار مدينه قيمت اجناس بالا رفت، امام(ع) به من فرمود: در منزل چه مقدار خواروبار داريم.
گفتم: به اندازه مصرف چندين ماه.
حضرت(ع) فرمود: همه آنها را در بازار براي فروش عرضه کن.
معتب از سخن امام به شگفت آمد. عرض کرد: اين چه دستوري است که مي فرماييد؟
حضرت(ع) سخن خود را دوباره تکرار نمود و با تأکيد فرمود: تمام خوارو بار موجود در منزل را ببر و در بازار به فروش برسان.
معتب مي گويد: پس از آن امر آن حضرت را اجرا کردم، به من فرمود: حال وظيفه داري احتياجات غذايي منزل مرا، مانند اکثريت مردم، روزانه خريداري کني(مجلسي، 1405هـ، ج11، 121).

کمک به همنوعان
 

در سيره ي معصومين(ع) کمک به همنوع و رفع نياز افراد جايگاه ويژه اي دارد؛ آن هم کمک در راه خدا، اگر چه افراد را نشناسند و ارتباط و آشنايي و خويشي با آنان نداشته باشند. در عين حال قلب شان نسبت به انسان ها از محبت و عاطفه موج مي زند. بدين جهت نه چشم انتظار پاداش و نه سپاسي بودند، رفتار و اقدام شان برگرفته از علاقه ي قلبي عميقي بود که در ژرفاي جانشان منزل گرفته بود. بر همين مبناست که امام سجاد(ع) به فرزندش امام باقر(ع) توصيه مي کند، که از احسان و نيکي نسبت به هيچ فردي دريغ نورزد و در حدود توانايي خود اين وظيفه ي اخلاقي و انساني را نسبت به تمام افراد بشر انجام دهد (ر.ک. به: کليني، 1382، 153).
امام حسين(ع) در کلامي رمز ماندگاري و جاي گرفتن در دل ها را احسان و نيکوکاري در حق آنان دانسته و مي فرمايد:
چقدر فرخ افزاست اگر دل شکسته اي از پا افتاده اي را به دست آوريد؛ اگر شما راد مردان عالي قدري باشيد، ميان مردم به نيکي و نيک نامي زبان زد و شهره مي شويد، و هنگامي که از برابر آنان مي گذريد، به جاي نفرت و خشم با ديده اي سپاس گذار به شما خواهند نگريست (اربلي، 1381هـ، ج2، 204).
در بينش معصومين(ع) ايمان و کار نيک و خدمت به انسان ها ميزان ارتقا و رفعت شناخته مي شود. از اين رو، هر يک از آنان چنان به سرنوشت ديگران احساس دل بستگي و مسئوليت مي کرد که گويي به تنهايي عهده دار کار همه است. بر اين اساس منتهاي علاقه ي، آخرين حد بخشش و نهايت از خود گذشتگي و ايثار را نسبت به همنوع خود داشتند.
در احوالات امام صادق(ع) مي خوانيم که معلي بن خنيس مي گويد:
در يکي از شب ها امام صادق(ع) به قصد ظله ي بني ساعده از خانه بيرون شدند، و آن جايي بود که فقرا و نيازمندان شب را در آن جا به سر مي بردند و مي خوابيدند. من خود را به آن حضرت(ع) رساندم، ديدم انباني از نان را بر دوش دارند. از ايشان درخواست نمودم که اجازه دهند من آن انبان را حمل کنم؛ آن حضرت نپذيرفتند، ولي اجازه دادند که همراه ايشان باشم. ايشان را همراهي کردم. رفتيم تا رسيديم به سايبان بني ساعده که در آن جا گروهي از فقرا خوابيده بودند. ديدم امام صادق(ع) يک قرص يا دو قرص از نان را در کنار بستر خواب هر يک از آنها مي نهاد (ر.ک. به: قمي، بي تا، ج2، 128-127).
در واقع اين شيوه از کمک به نيازمندان در سيره ي تمامي معصومين(ع) جايگاه ويژه اي داشته است.

8) صبر و استقامت
 

صبر و استقامت ريشه ي همه ي فضيلت ها و محور تمام خوبي هاست و همه ي راه هاي کمال به سوي آن ختم مي شود و مهم ترين چيزي است که دين و ديانت آن را اقتضا، و شريعت آن را لازم مي داند.
بدون صبر و استقامت سير به سوي مقاصد مطلوب هرگز ميسر نمي شود و امکان رسيدن انسان به آن چه که شايسته ي اوست ممکن نمي گردد.
توفيق يافتن در هر کاري، سير به سوي اهداف تربيت، انجام دادن وظايف فردي و اجتماعي، حفظ حقوق و حدود، همه و همه در گرو استقامت ورزيدن است.
در نگاه قرآن کريم در آيه ي شريفه ي «وَ جَعَلنا مِنهُم أَئِمَّهً يَهدُونَ بِأَمرِنا لَّما صَبَرُوا وَ کانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ»ز(سجده، 24)، که در واقع آيه ي شريفه به بيان علل چهارگانه ي امامت که عبارتند از:
- علت فاعلي آن، خداي سبجان است؛
- علت غايي آن، هدايت است؛
- علت صوري آن، امامت است؛
- علت مادي آن، صبر و يقين است؛ مي پردازد و مي فرمايد: هرجا صبر و يقين باشد، خداوند امامت را ايجاد و آن را از حالت قوه و استعداد به فعليت مي رساند.
صاحب مجمع البيان در ذيل اين آيه ي کريمه بعد از بيان اختلاف قرائتي که در لما در بين مفسرين ذکر مي کند به اين نتيجه مي رسد که با اين که سه وجه را در قرائت لما مي توان در نظر گرفت و سه نظر را بيان کرد، اما در هر صورت و بنابر هر يک از سه نظريه «لمّا صَبَروُا وَ کانوا بِآياتِنا يُوقِنُون» علت براي جعل امام است (طبرسي، 1350، ج3، 234).
بدين جهت است که صبر و استقامت معصومين(ع) در راه حفظ و نگهداري دين، بهترين نمونه ي استقامت و پايداري است که بر فراز قله ي تاريخ مي درخشد. واقعيت اين است، ضامن بقا و دوام دين چيزي جز صبر و استقامت در دفاع از حق و حقيقت نيست و پيروزي و بهروزي جز در سايه ي صبر و استقامت به دست نمي آيد.
وجود صبر در زندگي ائمه ي معصومين(ع) که برخاسته از عصمت و علم و دانش بي پايان آنها به حقايق اين جهان است، سبب شده است تا شيوه ها و روش هاي متفاوتي را در رابطه با حفظ و نگهداري دين اتخاذ کنند؛ به گونه اي که در نگاه اول براي بسياري از افراد ناآگاه به اوصاف معصومين(ع) ابهام آور و سؤال برانگيز است. در حالي که بررسي و تحليل صحيح از زندگي آنان، اين حقيقت را آشکار مي سازد که همه ي آنها در پي حقيقت واحدي بودند و آن هم هدايت و رهبري امت اسلامي است. بدين جهت هرگاه مي ديدند آمدن به ميدان نبرد به کارگيري مستقيم با دشمن، سبب نابودي اهداف دين مي گردد، همه ي شماتت ها و زخم زبان ها را از دوست و دشمن تحمل مي کردند و شرايط سخت تر و دشوارتر از ميدان نبرد مستقيم را مي پذيرفتند. نمونه ي آشکار و واضح آن پذيرفتن حکميت در جريان جنگ صفين توسط علي(ع)، و نيز صلح امام مجتبي(ع) با معاويه، که با همه ي فشار روحي که بر ايشان وارد مي شد با صبر توانست در سايه ي اين صلح نقاب از چهره ي باند اموي بردارد و ماهيت حقيقي معاويه را برملا سازد. تحمل صبر و بردباري در برابر صلح با معاويه به قدري دشوار بود که حضرت(ع) وقتي در برابر پرسش شخصيتي مانند حجربن عدي که از ياران باوفاي ايشان بود قرار گرفت که به حضرت گفت: به خدا قسم دوست داشتم که مي مردم و همگي با تو جان مي داديم و چنين ماجرايي را نمي ديدم؛ حضرت در جواب حجر فرمود:
به خدا قسم من صلح را نپذيرفتم، مگر به خاطر بقاي شما و اراده ي خداوند متعال در هر روز به گونه اي است (دينوري، 1346، 220).

نتيجه گيري
 

با توجه به آن چه گذشت مي توان چنين نتيجه گرفت:
- از جمله احکام فطري و عقلي انسان، لزوم پيروي و متابعت از حق است. اين حکم يک قانون کلي است که هميشه انسان متکي به اوست. قرآن کريم هم بر مبناي همين اصل کلي است که مي فرمايد: «اَفَمَن يَهدِي إِلَي الحَقُّ أَن يُتَّبِعَ أَمَّن لا يَهديَّ إِلاَ أَن يُهدي» (يونس، 35).
- معصومين(ع) معلم قرآن و عارف به مبدا و منشا احکام، و در آبشخور قانون نشسته و مصالح و مفاسد را با ديده ي حق بين از منشأ و اصل مي نگرند. آنان همچون پيامبر که آورنده ي شريعت است مورد خطاب اين آيه ي کريمه ي قرآن اند که«ثُمَّ جَعَلناکَ عَلي شَريعَهٍ مِنَ الاَمرِ فَاتَّبِعها و لا تَتَّبع أَهواءَ الَّذينَ لا يَعلَمُونَ» (جاثيه، 18)؛ ما تو را در سرچشمه و مبدأ نزول امر قرار داديم که قوانين و فرامين را از اصل خود مي نگري، بنابراين از آنها پيروي کن و از آراء و افکار مردم بي خرد پيروي منما.
- عصمت و پاکي و ورع، علم و دانش بي حد و حصر، شجاعت و شهامت، تواضع و فروتني، رفق و مدارا و صبر و استقامت امامان معصوم(ع) و در نتيجه عظمت شخصيت آنان مصداق بارزي است از انسان کامل و در پناه اين کمال انساني است که معصومين(ع) توانستند دوام و پايداري دين حنيف اسلام را رقم بزنند. اگر اين ويژگي هاي منحصر به فرد معصومين(ع) نبود، امروزه از هدايت، معنويت، قداست و بسياري ديگر از مفاهيم بلند انساني- الهي خبري يافت نمي شد.
منابع:
1) قرآن کريم.
2) آمدي، عبدالواحد (1360)، غرر الحکم و دررالکلم، تهران، جامعه.
3) آملي، سيد حيدر (1368)، جامع الاسرار و منبع الانوار، با تصحيحات و مقدمه هانري کربن و عثمان يحيي، تهران، انجمن ايران شناسي فرانسه شرکت علمي و فرهنگي، چاپ دوم.
4) ابن ابي الحديد، عزالدين عبدالحميد (1378هـ)، شرح نهج البلاغه، مصر، دارالحياء العربيه.
5) ابن شهر آشوب، ابوجعفر محمد علي(1405هـ)، مناقب آل ابي طالب، بيروت، دارالاضواء.
6) ابوزهره، محمد (بي تا)، المذاهب الاسلاميه، قاهره، مکتبه الادب.
7) ابونعيم، احمدبن عبدالله (بي تا)، حليه الاولياء و طبقات الاصفياء، بيروت، دارالکتب العلميه.
8) اربلي، علي بن عيسي (1381هـ)، کشف الغمه في معرفه الائمه، تبريز، مکتبه بني هاشم.
9) الطبري، احمدبن عبدالله (1356ه«)، ذخائر العقبي في مناقب ذوي القربي، القاهره، مکتبه المقدس.
10) امين، سيد محمد محسن(1415هـ)، اعيان الشيعه، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
11) انصاريان، حسين (1369)، ديار عاشقان، تفسير جامع صحيفه ي سجاديه، تهران، پيام آزادي.
12) حراني، علي ابن الحسين (1398هـ)، تحف العقول، تهران، انتشارات اسلاميه.
13) دشتي، محمد (1379)، نهج البلاغه، قم، انتشارات پرهيزگار.
14) زمخشري، محمود بن عمر (1410هـ)، ربيع الابرار و نصوص الاخبار، تحقيق سليم النعيمي، قم، دار الذخائر للمطبوعات.
15) شريعتمداري، علي(1366)، روح علمي و سعه ي صدر در شخصيت حضرت رضا(ع)، مجموعه ي آثار دومين کنگره ي حضرت رضا(ع).
16) شريف قرشي، باقر(1383)، پژوهش دقيق در زندگاني امام علي بن موسي الرضا(ع)، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
17) شهيدي، سيد جعفر(1379)، نهج البلاغه، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هفدهم.
18) شيخ صدوق(1378هـ)، عيون اخبار الرضا، انتشارات جان.
19) طبرسي، رضي الدين ابوالفضل علي بن ابي نصر (بي تا)، مشکاه الانوار في غرر الاخبار، بيروت، مؤسسه النور للمطبوعات، الطبعه الثالثه.
20) طبرسي، فضل بن حسن(1403هـ)، مجمع البيان في تفسير القرآن، قم، مکتبه المرعشي النجفي.
21) طوسي، ابوجعفر محمد بن الحسن(بي تا)، الامالي، نجف، المطبعه الحيدريه
22) عاملي، جعفر مرتضي(1409هـ)، دراسات و بحوث في التاريخ و الاسلام، قم، مؤسسه النشر الاسلامي.
23) فاضل، جواد (بي تا)، معصومين چهارده گانه، معصوم ششم، تهران، شرکت سهامي چاپ و انتشارات کتب ايران.
24) فضل الله، محمد جواد(1372)، تحليل از زندگاني امام رضا(ع)، ترجمه ي سيد محمود صادق عارف، مشهد، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي.
25) فيض کاشاني، محمد بن شاه مرتضي(بي تا)، تفسير صافي، تهران، کتابفروشي محمودي.
26) کرمي، عبدالعظيم(1374)، رويکردي نوين به تربيت ديني، تهران، انتشارات قدياني.
27) کليني، محمد بن يعقوب (1354)، اصول کافي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل بيت.
28) کليني، محمد بن يعقوب، (1382)، الروضه من الکافي، کمره اي، صححه الباقر البهبودي و علي اکبر غفاري، تهران، مکتبه الاسلاميه.
29) کليني، محمد بن يعقوب (1378هـ)، فروع کافي، دارالکتب الاسلاميه.
30) مجلسي، محمد باقر(1404هـ)، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء.
31) مجلسي، محمد تقي (بي تا)، روضه المتقين، قم بنياد فرهنگ اسلامي.
32) مسعودي، ابوالحسن علي بن الحسين(بي تا)، مروج الذهب، بيروت، دار الاندلس.
33) مفيد، ابوعبدالله محمد بن نعمان (1377هـ)، الارشاد في معرفه حجج الله علي العباد، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
34) مکارم شيرازي، ناصر (1366)، مناظرات تاريخي امام علي بن موسي الرضا با پيروان مذاهب و مکاتب مختلف، مشهد.
35) منصوري، ذبيح الله (1361)، مغز متفکر جهان شيعه، تهران، انتشارات جاويدان.
36) موسوي خميني، روح الله (1368)، چهل حديث، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار، چاپ ششم.
37) نوري، ميرزا حسين (1382هـ)، مستدرک الوسائل، تهران، المکتبه الاسلاميه.
منبع: نشريه انديشه حوزه، شماره 86.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.