شيوه ي آموزشي و تربيتي امامان(ع)(2)

بي ترديد، تحقق حقيقي تربيت ديني بدون وجود اسوه و الگوي کامل تربيت، به عنوان مظاهر عيني و نمودهاي بيروني، به سرانجام استواري نخواهد رسيد، چرا که حرکت انسان در اين راه مي تواند دست خوش رهزني هاي گوناگوني شود و آن چه توانايي ياري رساندن به او را دارد اسوه و الگو است؛ لَقَد کانَ لَکُم فِي رَسوُلِ اللهِ اُسوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَن کانَ يَرجُوا اللهَ وَ اليَومَ الآخِرَ وَ ذَکَرَ اللهَ کَثيِراً (احزاب، 21).
چهارشنبه، 17 خرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شيوه ي آموزشي و تربيتي امامان(ع)(2)

 شيوه ي آموزشي و تربيتي امامان(ع)(2)
شيوه ي آموزشي و تربيتي امامان(ع)(2)


 

نويسنده: محمود بسطامي
پژوهشگر علوم اسلامي



 

اسوه و مقتدا
 

بي ترديد، تحقق حقيقي تربيت ديني بدون وجود اسوه و الگوي کامل تربيت، به عنوان مظاهر عيني و نمودهاي بيروني، به سرانجام استواري نخواهد رسيد، چرا که حرکت انسان در اين راه مي تواند دست خوش رهزني هاي گوناگوني شود و آن چه توانايي ياري رساندن به او را دارد اسوه و الگو است؛ لَقَد کانَ لَکُم فِي رَسوُلِ اللهِ اُسوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَن کانَ يَرجُوا اللهَ وَ اليَومَ الآخِرَ وَ ذَکَرَ اللهَ کَثيِراً (احزاب، 21).
انسان بر اساس فطرت خود، که عشق به کمال مطلق دارد، الگو طلب و الگوپذير است. روش استفاده از الگوها و اسوه ها، که از آن مي توان به روش الگويي نام برد، يکي از بهترين روش ها و کوتاه ترين راه هاي تربيت است، و از کارآمدي بالايي برخوردار مي باشد. دليل کارآمدي بالاي اين روش اين است که متربي با نمادهاي کلامي، اخلاقي و شخصيتي و نمونه هاي عيني و مشهود آن چه که مقصود و مطلوب است، مواجه مي شود و در عمل، رفتاري را که بايد انجام دهد مي بيند و مي فهمد. از اين روي، به سبب جذابيت بسياري که در الگوها وجود دارد، راه براي تقليد و همانند سازي از رفتارها و منش الگو، هموار مي گردد. امامت، ولايت و حب به اهل بيت(ع) در آموزه هاي ديني، تبلور استفاده از روش الگويي يا الگوپذيري از معصومين(ع) است. معصومي که داراي ملکه ي عصمت کامل است و تمام گفتارها، رفتارها و تقريرهاي او شايسته ي رهروي و اقتدا مي باشد.
در حقيقت، اين مربيان کمال انساني، همان انسان هاي کاملي هستند که هر انساني براي طي مسير تربيتي خود به پيروي و الگوبرداري از آنان نيازمند است. به طور کلي چنين انسان کاملي، سرپرست شيدايي است که طعم شيفتگي و فريفتگي الهي را به کام تشنگان راه مي چشاند. به تعبير علي(ع)... فتاس بنيک الا طيب الاطهر... فان فيه اسوه لمن تأسي...(دشتي، 1379، 300).
بدين ترتيب، وجود نمونه هاي اعلاي تربيتي و راستين بشري اين نويد عالي را در پي دارد که اين راه پيمودني است و انسان مي توان حرکت آغاز کند، و نيک پيش رود.

اهميت استفاده از روش الگويي
 

در تربيت ديني که پيام ها و مقاصد و اهداف تربيتي چندان ملموس و محسوس نيستند، استفاده از روش الگويي، بسيار حائز اهميت است. امامت در آموزه هاي ديني تبلور استفاده از روش و شيوه ي الگويي است؛ چه، امام کسي است که خود بيش و پيش از ديگران بايسته هاي تربيتي را فرا گرفته و آنها را دروني کرده و در رفتار و کردار خويش متجلي ساخته است و به همين جهت شايسته ي اقتدا و ائتمام قرار گرفته است. توجه به اين بعد تربيتي امامت است که ضرورت امام شناسي و ترسيم ويژگي هاي شخصيتي پيشوايان ديني و تبيين سيره ي عملي ايشان را بيشتر هويدا مي سازد.

آيا اسوه ها داراي تاريخ مصرف اند؟
 

برخي بر اين پندارند که اسوه ها و الگوها اموري زماني اند، و براي آنها بايد تاريخ مصرفي را در نظر گرفت. از اين رو، هر الگو در زمان خاصي مي تواند داراي خاصيت الگويي و اسوه اي باشد؛ يعني علاوه بر آن که پيام و نهادي از اهداف تربيتي را ارايه مي دهد، مصداق مطلوب و قابل اقتباس آن را نيز به نمايش مي گذارد. اما هنگامي که آن دوران و عصر سپري مي شود، کارايي يک الگو تنها در حد ارايه يک پيام و نماد تربيتي فرو کاسته مي شود.
به تعبير ديگر، از ديدگاه اين افراد، در بحث اسوه ها و الگوها بايد نوعي تميز ميان «نماد و مصداق» را پذيرفت.
مصداق امري است که در گذر زمان در حال تحول و تبدل و تغير است، آن چه ثابت است نمادهاست. به عنوان مثال علي(ع) اسوه ي عدالت است، اما اسوه ي مصاديق عدالت در آن عصر، در باور اين گروه:
هر کسي اسوه ي عدالت زمانه ي خويش است. ما هيچ اسوه ي فراتاريخي نداريم...(ر.ک.به: شبستري، 1378، 45).

نقد و بررسي
 

اگر مقصود صاحب سخن اين است که برخي از مفاهيم در هر عصر مصداق خاصي دارند و چنان نيست که براي همه ي مفاهيم بتوان مصاديق يکساني را در همه ي زمان ها يافت، سخن صحيحي به نظر مي آيد، اگرچه تعميم آن به همه ي مفاهيم، خالي از اشکال نيست. به عنوان نمونه، آيا تواضع، مهر و محبت، معاشرت نيکو، احسان به ديگران و... مصاديق متنوعي را برمي تابد؟ علاوه بر آن آيا مي توان تمامي مصاديق عدالت يا انصاف را عصري دانست؟ به عنوان مثال رعايت تساوي در نگاه و هديه دادن به فرزندان مي تواند فقط مربوط به زمان پيامبر(ص) باشد؟
مضافاً بر اين که فرو کاستن الگو به نماد، ديگر چندان رغبتي براي يادگيري آن باقي نمي گذارد، تا چه رسد به الگوگيري از آن.
بديهي است اگر در تربيت ديني، نقش الگوها تا اين اندازه فروکاسته شود، يکي از مهم ترين روش هاي تربيت ديني از دست خواهد رفت و در نتيجه نوعي بي رغبتي در تأسي به معصومين(ع) به وجود خواهد آمد.

فرا انساني دانستن امامان(ع)
 

فراانساني دانستن معصومين(ع) خلاف منطق دين و گفتار قرآن کريم است؛ آن جا که مي فرمايد:«قُل إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم» (کهف، 110).
در برابر فراانساني جلوه دادن اسوه هاي ديني، گروهي راه تفريط را پيموده و درصدد برآمده اند تا تقدس را از اسوه هاي ديني برگيرند و آنان را در حد يک انسان معمولي پايين بياورند. در صورتي که ناديده انگاشتن و چشم پوشي از ويژگي هاي قدسي معصومين(ع) به بهانه ي ترسيم سيماي انساني و نه فوق انساني به اميد همانند سازي و متابعت از ايشان، مي تواند بسيار مخرب باشد. اين ويژگي ها از جمله عوامل جذابيت و پذيرش اين الگوهاست و بشر به سبب فطرت خداجوي خود، علاقه ي خاصي به امور قدسي و معنوي دارد. از اين رو، ناديده انگاشتن اين ويژگي ها در واقع از بين بردن زمينه هاي روحي و رواني لازم براي همانند سازي با اين اسوه ها و الگوهاست.
از سوي ديگر اين مسأله مي تواند راه را براي تخريب چهره ي واقعي و حقيقي معصومين(ع) باز نمايد که نمونه هاي آن را مي تواند نوشتن کتاب ها و رمان هاي مستهجن در رابطه با پيامبران اولوالعزمي مانند موسي(ع) و عيسي(ع) و پيامبر عظيم الشأن اسلام(ص) دانست (ر.ک.به: افتخاري و کمالي، 1377).

روش هاي تربيتي
 

سرپرستي و دستگيري معلمان تربيتي بر اساس راه ها و روش هايي صورت مي گيرد که بدون به کار بستن آنها نمي توان به حرکت آرماني نهايي اميدوار بود؛ يا اَيُّها الَّذينَ آمِنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ ابتَغُوا إِلَيهِ الوَسيلَهَ (مائده، 35) در حقيقت شيوه ها و روش هاي تربيتي اين امکان را به مربيان مي دهد که با اتخاذ و انتخاب بهترين وسيله ها، سرعت و دقت بيشتري به حرکت تربيتي انسان ببخشند و چون کشش دروني به تربيت راستين به عنوان يک استعداد در گوهر و سرشت آدمي وامدار يک کشش بيروني نيز هست، تا در صحنه ي عمل و کارزار بتواند با گزينش شيوه هاي درست، به هويدا شدن هدايت فطري و شکفتن خويشتن انسان اميدوار بود؛ پس هيچ مربي اي را نمي يابيم که بي روش و به هر صورت مطلق بدون ابتغاء اسباب و وسيله اي خاص، در اين مسير قدم گذارد. مربيان بزرگ بشري را با روش تربيتي خاص خود مي يابيم؛ قُل هذِهِ سَبِيليِ أَدعُوا إِلَي اللهِ عَلي بَصيرَهٍ أَنا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي (يوسف، 108).
اين روش ها را مي توان به تناسب نيازهاي «ذهني-فکري»، «روحي-رواني» و «ظاهري- عملي» انسان ها در نظر گرفت و آنها را مورد استفاده قرار داد.

استفاده از روش هاي معرفتي
 

«روش هاي معرفتي» با عقل و خرد عقل رو به رواست و هدف آن اصلاح نگرش و پاکسازي نوع نگاه ذهني او از اشک در شناسايي و ترديد در دانايي هاست و در واقع در پي پاسخ گويي به نيازهاي «ذهني- فکري» انسان برمي آيد.
از نظر اسلام، انسان با توانايي برگرفته از عقل و انديشه، پي به عمق امور مي برد. توجه قرآن و احاديث معصومين(ع) به پرورش اين توانايي و استفاده از آن در فهم دين، نشان دهنده ي اهميت نقش عقل در فهم حقايق است.
بهره گيري از روش هاي معرفتي در تربيت ديني، به دو دليل ضروري است. اول اين که، نفوذ تربيت ديني در انسان و بيان آيات الهي، با مخاطب قرار دادن عقل ممکن مي شود؛ زيرا تمايز خير و شر، و صلاح و فساد، وظيفه ي عقل است. دوم اين که، در تجزيه و تحليل و پذيرش اطلاعات، و به کارگيري آن در تمام جوانب زندگي، عقل، جايگاهي والا دارد (سجادي، 1384، 30).
به هر حال رويکرد عقلاني به تربيت ديني، در شيوه ي امامان معصوم(ع)، به عنوان مبنا و اصل در تربيت ديني مورد توجه جدي قرار گرفته و روي آن به طور جدي کار مي کردند. زيرا در اين رويکرد، امکان اقناع عقلي و ذهني آموزنده درباره ي موضوعات و برنامه هاي تربيتي را فراهم کرده، به رفتار او استحکام و پايداري بيشتري مي بخشد.
جهت دهي تربيت مبتني بر عقلانيت سبب مي شود تا افراد با انديشه ي درست آشنا سوند و تلاش کنند تا اين روش در آنان به صورت عادت درآيد. با اين کار، فکر آنها به گونه هاي مختلف به فعاليت درمي آيد و روحيه ي مشکل گشايي و دست يابي به معلومات در آنها زنده و فعال مي ماند. دعوت به تعقل در کارها و پرهيز از ساده انديشي، به معناي به کارگيري اين توانايي در تمام حالت هاست.

بالا بردن معرفت خواص
 

در بينش معصومين(ع)، گرايش به کفر ناشي از ضعف معرفتي انسان دانسته شده است. امام معصوم(ع) مي فرمايد: اگر افراد هنگام برخورد با مسائلي که نمي دانند درنگ مي کردند و عجولانه تصميم نمي گرفتند، گمراه نمي شدند (محمدي ري شهري، 1416هـ، ج2، 152).
در گفت و گويي که بين امام باقر(ع) و صحابي خاص و گران قدرش حمران، که درصدد دانستن پاسخ اين مسأله برمي آيد که چرا امامان معصوم(ع) مانند علي بن ابي طالب(ع) و امام حسن(ع) و امام حسين(ع) با اين که براي اقامه ي دين خدا قيام کردند، ولي قيام شان همراه با پيروزي نبود؛ امام(ع) سعي مي کند تا ابهاماتي که ممکن است از ناحيه ي برخي حوادثي که براي معصومين(ع) به وجود آمده است و به تعبير امام باقر(ع) صبر در برابر مشکلات، با توجه به جايگاه بلندي که نزد خدا داريم را عيب مي پندارند، مي گويد: اي حمران مصائبي که براي امامان(ع) رخ داد، نه به خاطر گناهي بود که انجام داده باشند و نه به خاطر کيفر معصيتي که خداي را در آن مخالفت کرده باشند، بلکه به دليل مقامات عالي و کرامات و بزرگواري هايي بود که خداوند مي خواست در قبال اين مصائب به آن برسند؛ مبادا شکي به دلت راه يابد (صفار قمي، 1362، 33).

بهره گيري از دانش
 

در بينش معصومين(ع) کسب علوم و معارف و روي آوردن به فراگيري تجربه هاي عملي، سبب افزايش گستره ي ديد و آگاهي بيشتر مي شود و در نتيجه، به تقويت موضع عقل در رويارويي با جريان هاي مختلف فکري و به کارگيري روش هاي بهتر در زندگي مي انجامد. به تعبير امام صادق(ع): کثره النظر في العلم، يفتح العقل (مجلسي، 1404هـ، ج1، 52). نگاه زياد به مطالب علمي، نيروي انديشه و تعقل را در انسان به کار مي اندازد.
به تعبير علي(ع): العقل غريزه، تزيد بالعلم و التجارب (آمدي، 1360، 67). در کلامي ديگر آن حضرت(ع) مي فرمايد: عقول انسان، هدايت گر انديشه ها، انديشه ها هدايت گر قلوب، قلوب هدايت گر حواس و حواس حاکم بر اعضا و جوارح آدمي است (ري شهري، 1381، ج8، 387). همان گونه که از کلام حضرت(ع) استفاده مي شود، بعد شناخت زيربناي ديگر ابعاد تربيتي در انسان مي باشد. اين بدين معناست که تحولات روحي و رواني در افراد، به تحولات شناختي صورت گرفته در آنها بستگي دارد.
در راستاي تقويت بنيه ي علمي و يافتن تجربه ي عملي خواص است که مي بينيم در سيره ي تربيتي امامان معصوم(ع) به شيعيان خاص خود آموزش مناظره به روش احسن، که قرآن بر آن تکيه دارد و از ره آوردهاي دانش کلام مي باشد، در رأس تلاش هاي علمي آنان نسبت به خواص از اصحاب قرار دارد، تا جايي که در سيره ي امام صادق(ع) مي خوانيم که آن حضرت(ع) درباره ي نقد و بررسي شيوه ي مناظرات هر يک از اصحاب خود با مرد شامي که براي حل مسائل علمي خود به مدينه آمده بود، ضمن آن که يکسان نبودن توانايي و روش مناظره هر يک از اصحاب خود را به آنان گوشزد مي کند، شيوه و روش مناظره ي برتر را نيز به ياران خود مي آموزد (طوسي، 1404هـ، ج2، 560).
امامان معصوم(ع) با تشکيل کرسي هاي علم کلام، شاگردان برجسته اي را تربيت کردند. اين شاگردان در کلام و شيوه ي مناظره با مخالفين به اندازه اي توانا بودند که با قدرت استدلال خود رقيب را به سکوت و عجز وا مي داشتند.

موعظه ي حسنه
 

پند و اندرز و يا به تعبير آيات و روايات موعظه حسنه، از ابزارهاي روحي- رواني بسيار مؤثر در تربيت است، زيرا در درون انسان گرايش هايي فطري وجود دارد که احتياج به ارشاد و تهذيب دارد و اين کار با پند و اندرز قابل تحقق است. موعظه اي که از دل و جان پاک برخيزد، دل و جان هاي ره گم کرده را هدايت مي کند و دل هاي سخت را نرم نموده تسليم حق مي نمايد.
مواعظ معصومين(عليهم السلام) مفاهيم ارزشمند و سرشاري را دربردارد و براي يک انسان مسلمان، راه به سوي خدا مي گشايد و در معامله با خدا و خلق رهنمودهايي آموزنده ارائه مي کند. از مهم ترين و کارآمدترين اين مواعظ شناخت دنياست.

درک صحيح از دنيا
 

هر جا پاي انسان مي لغزد و سقوط مي کند، واسطه ي لغزش و سقوط اش، در تعبير روايات دنيا دانسته شده است، زيرا دنيا دام شيطان است؛ «احذر الدنيا فانها شبکه الشيطان» (آمدي، 1360، ج1، 156).
شناخت دقيق دنيا و تبيين مرزهاي آن با آخرت مي تواند در دست يابي به درک عميق آن و سپس عمل به مقتضاي واقعي آن مؤثر باشد، زيرا يک رابطه ي متقابل ميان علم و آگاهي و عمل و رفتار، از جهت گسترش علم به تمام زواياي زندگي و تعميق آن وجود دارد.
هر نوع شناخت، متناسب با خود، عملي را در پي دارد و هر عمل منجر به نوعي غفلت زدايي و گسترش آگاهي از جهت کمي و کيفي خواهد شد. در بينش معصومين(ع) تربيت ديني، مخصوصاً نسبت به خواص، بدون توجه به اين اصل مهم و بنيادين امکان پذير نيست.

مفهوم دنيا
 

دنيا به معناي مذموم و نکوهيده ي آن در آموزه هاي معصومين(ع)، دلبستگي هاي پست و نفساني آدمي است و نه زندگي اين جهاني و عالم بيروني، که نشانه ي حق و آيات الهي است. از اين رو انتساب دنياي مذموم به نفس عالم خلقت که با تعابير «جهان طبيعت»، «جهان مادي» و امثال آنها از آن ياد مي شود، نادرست و غير ديني است. در نتيجه تمام مذمت هايي که از دنيا شده و همه ي تکذيب هايي که درباره ي آن وارد شده است، در واقع تکذيب و طرد جهات پست و زشت نفس گمراه آدمي است و هرگز به جهان و عالم خلقت برگشت نمي کند. به تعبير امام خميني(ره): «... دنيا همان آمال آدم است. دنياي هر کس همان آمال اوست... دنيا تکذيب شده است و عالم طبيعت تکذيب نشده است ...» (ر.ک.به: خميني، 1368، 57).
آمال و آرزو پديده اي است که بستر شکل گيري آن نوعي جهالت به واقعيت هاي وجودي و غفلت از واقعيت هايي است که انسان با آن مواجه است. بنابراين، آرزو منجر به فريب انسان و غوطه ور شدن وي در غفلت و جهالت مي شود. مضمون نامه ي امام سجاد(ع) به محمد بن مسلم زهري بيان گر اين واقعيت است که چگونه آمال و آرزوها، که امام(ع) از آن تعبير به دنياپرستي مي کند، مي تواند حقايق را بر انسان بپوشانند. آن جا که خطاب به زهري مي نويسد: وقتي که دنيا پرستي مي تواند کسي مانند تو را تا اين درجه به انحطاط و پستي برساند، با آن که عمر بسيار کرده اي و از تحصيلات عميق علمي بهره مند شده اي و با مرگ فاصله ي زيادي نداري، پس يک نفر جوان در برابر تمايلات نفساني خود چگونه سالم مي ماند(مجلسي، 1404هـ، ج75، 134).

نظارت و هدايت
 

اگر تربيت را نوعي امداد يا کمک رساني به فراگير براي فراهم آمدن زمينه هاي شکوفايي قابليت ها و توانش هاي داخلي بدانيم، اين فرايند، شامل دو رکن اساسي نظارت و هدايت است؛ نظارت بر انتخاب بهينه و درست گرايش ها و بينش ها و سوق دادن فراگير به سمتي که وي را به کمال مي رساند، و نجات فراگير از درجا زدن که در شرايط بحراني ممکن است براي وي پيدا شود.
هدايت و نظارت در فرايند تربيت مستلزم دانش و آگاهي نسبت به توانش هاي فراگير، اهداف تربيت اسلامي و ويژگي هاي بستر و روند تربيت؛ يعني مربي اي مي تواند وظيفه اي تربيت را خوب انجام دهد که توانش ها و ظرفيت هاي بالقوه ي متربي، اهداف و نيز ويژگي هاي يک انسان ايده آل و آرماني مکتب تربيتي اسلام را خوب بشناسد؛ همچنين بداند چه برنامه اي بايد تدارک شود که متربي، سرانجام به شخصيتي مطلوب دست يابد. امامان معصوم(ع) از اين ابزار در تربيت خواص از اصحاب خود به خوبي استفاده مي کردند.

تحسين و تشويق به همراه تنبيه و تحذير
 

از شيوه هاي رايج و کارساز در فرايند تربيت، روش تشويق و تحسين از رفتار و عملکرد خود افراد و اشخاص است، زيرا ساختار رواني و عاطفي انسان به گونه اي است که اگر در برابر کاري که انجام مي دهد مورد تحسين و تشويق قرار گيرد، به آن کار علاقه مند شده، آن را تکرار مي کند و ادامه مي دهد. از اين رو، تشويق و تحسين در اصلاح يا تثبيت رفتار بسيار مؤثر است. استفاده از اين شيوه در سيره ي تربيتي معصومين (ع) نسبت به خواص فراوان ديده مي شود.
به عنوان نمونه نامه اي است که نجاشي به امام صادق(ع) در رابطه با پذيرش حکومت اهواز مي نويسد و از حضرت(ع) تقاضاي راهنمايي مي کند. امام صادق(ع) در پاسخ نامه ي نجاشي اين چنين نوشتند:... نوشته اي که به حکومت و حکمراني اهواز گرفتار شده اي. اين موضوع مرا از جهتي شاد کرد و از جهتي غمگين ساخت. شاد شدم از اين جهت که خداوند، مظلوم و ستمديده اي از دوستان آل محمد(ص) را به واسطه ي تو عزت مي بخشد؛ و غمگين شدم به اين علت که مي ترسم درباره ي يکي از دوستان ما پاي تو بلغزد و خدمتي که مي توانستي براي او انجام دهي، انجام ندهي، که در اين صورت، هرگز بوي بهشت به مشام تو نخواهد رسيد.
حضرت در پايان اين نامه مي نويسد: تو را به تقواي الهي، اطاعت پروردگار و چنگ زدن به رسته ي خدايي سفارش مي کنم که آن کس که به رشته و حبل الهي چنگ بزند و به صراط مستقيم الهي هدايت گرديده است. پس از خدا پروا داشته باش و رضا و خشنودي هيچ کس را بر رضاي الهي مقدم مدار، که اين سفارش خود خداست و از ايشان جز اين را نمي پذيرد و غير اين را مهم نمي داند. و بدان که مخلوقات و انسان ها به هيچ چيزي همانند تقوا که سفارش ما اهل بيت است، توصيه نشده اند (مجلسي، ج78، 271).
در واقع شکوائيه ها و سخنان دردمندانه ي امامان معصوم(ع) نسبت به موضع گيري هايي که برخي خواص در رابطه با شيوه ي برخوردشان با آنان داشته اند بيان گر نوع تنبيه و تحذير است.
 
به عنوان نمونه امام حسين(ع) هنگامي که با خواص زمان خود در رابطه با حرکت و جهادش به گفت و گو پرداخته، آنان را به همراهي و ملازمت رکاب خويش فرامي خواند، و به حرکت در خط خود، که همان خط راستين اسلام محمدي است، دعوت مي نمايد، و به عبدالله عمر که از آن حضرت(ع)خواسته بود از تصميم خود مبني بر اعلام جهاد بر عليه خط انحرافي بني اميه چشم پوشي کند، چنين مي گويد: «اتق الله يا ابا عبدالرحمن و لا تدعن نصرتي»؛ اي عبدالرحمان از خدا بترس، تقواي الهي پيشه کن و دست از ياري ام برمدار.
در واقع آن حضرت (ع) براي برآشفتن خواب و دريدن حجابي که مانع ديدار حقايق مکتب بود و وضعيت نابساماني که روح جهاد و مبارزه را به سود حاکمان مسلط و متجاوز بني اميه از امت اسلامي گرفته بود و شستشوي ذهنيت آحاد مردم، به ويژه خواص را از گرد و غبار سياست هاي سلطه گرانه ي متجاوزين، ضروري مي ساخت و نيز ايجاد جوشش و آن چه بدان گرفتار شده است را از سقوط، پراکندگي، انحراف و گمراهي، اجتناب ناپذير مي نمود.
آن حضرت(ع) اين واقعيت را به بهترين وجه مد نظر داشت. از اين رو، کار خود را با راهنمايي و ارشاد امت نسبت به مخاطرات حکومت بني اميه آغاز نمود. آن حضرت(ع) درصدد برآمد، اين مسأله را در ذهن توده هاي مسلمان جا بيندازد و در هر فرصتي که به دست مي آمد با ايراد سخنراني مقصود خود را دنبال مي نمود. حتي در جمع اصحاب حر در کربلا از فرصت به دست آمده استفاده نمود و شروع به بيان حقايق کرد و فرمود: اي مردم اگر تقواي الهي پيشه کرده، در جهت شناسايي حق، کوشش به عمل آوريد. قطعاً براي شما بهتر و رضايت بخش تر خواهد بود. و بدانيد که ما اهل بيت محمد(ص) نسبت به عهده داري امر خلافت سزاوارتريم تا اين مدعيان دروغين که مشي ستم کارانه و مشي نابکارانه و دشمنانه دارند.
و در نامه اي که به اهل بصره فرستادند، فرمودند: اکنون نيز شما را به کتاب خدا و سنت پيامبر خدا(ص) دعوت مي کنم. چه اين که سنت مرده است و بدعت به جاي آن، جان گرفته است. هرگاه به سخنانم گوش فرا دهيد، شما را به راه راست رهنمون خواهم گشت.

تنبيه و تحذير خواص ديگر مکاتب
 

سخناني که در مسجد مدينه بين امام باقر(ع) و قتاده، مي پرسد:«تو فقيه مردم بصره هستي؟»، و قتاده پاسخ مثبت به پرسش امام(ع) مي دهد. آن گاه امام(ع) درصدد انذار قتاده برآمده، مي فرمايد: واي بر تو مگر نمي داني که خداوند گروهي از بندگان خاص خود را حجت قرار داده است. آنها کوه هاي استوار زمين هستند. آنها برگزيدگان دانش هستند که خداوند آنها را قبل از آفرينش انسان ها برگزيده است و آنها در آن موقع چون سايه اطراف عرش خدا بودند.
سپس امام(ع) به توضيح بيشتر مطلب پرداخته فرمودند: تو مي داني در کجا و در مقابل چه کسي قرار گرفته اي؟ تو در مقابل آن خانواده اي هستي که خداوند اجازه ي ذکر و نام خود را به آنها داده است و صبح و شب به ياد او هستند و هرگز ثروت دنيا و خريد و فروش، آنها را از ياد خدا و نماز و زکات، غافل نمي کند. تو در چنين جايي هستي، ما آن خانواده هستيم (ر.ک.به: مجلسي، 1405هـ، ج11).

بهره گيري از محبت
 

هيچ عنصري به اندازه ي عنصر محبت در تربيت انسان ها تأثيرگذار نيست. اگر فراگير در فرايند تربيت، به مربي و هدايت گر خود محبت داشته باشد، از او الگو مي گيرد و مي کوشد از هر جهت شبيه او شود. اين محبت که منجر به الگوگيري فراگير از مربي در بعد ظاهري و باطني مي شود، عامل اصلي پيمودن راهي است که نياز به سال ها تلاش و ممارست از جانب مربي دارد.
با نگاهي گذرا به زندگي افرادي که متحول شده اند، درمي يابيم که بسياري از آنان در برهه اي حساس از زندگي خود، با مربيان و الگوهاي بزرگ تربيتي که رابطه ي عاطفي با ايشان داشته اند مواجه شده اند و از تأثيرات نفساني ايشان بهره برده اند(شرفي، 1368، 99).
معصومين(ع) تنها به محبت نسبت به خواص از شيعيان و پيروان خودشان اکتفا نمي کردند، بلکه در هر فرصتي که پيش مي آمد، براي هدايت و ارشاد صاحبان مکاتب و مدعيان انديشه، حق را آشکار و آنان را نسبت به موقعيت حقيقي خودشان آشنا مي ساختند و
به عنوان نمونه در نامه اي که امام سجاد(ع) به محمد بن مسلم زهري مي نويسد، تلاش مي کند تا از طريق موعظه و نصيحت مشفقانه و تحريک عواطف انساني او، وي را به اين حقيقت که پل عبور ستمگران شده است، متذکر شود و مي فرمايد: حقيقت غير از اين نيست که ستمکاران، تو را دعوت کردند تا محوري براي ستمکاري و پلي براي عبور به سوي بلاها و نردبان گمراهي آنان باشي، و آنها به راه گمراهي خود رفتند و تو را درباره ي علما (آل محمد(ع)) به شک انداختند و به وسيله ي تو دل نادان ها را به سوي خود متمايل کردند. خصوصي ترين وزيران و نيرومندترين يارانشان به اندازه ي تو، سعي در توجه تباهي هاي آنها نکرد و دل خاصه و عامه را به سوي آنها جلب ننمود...
گمان مکن که من مي خواهم تو را سرزنش و نکوهش کنم، بلکه مي خواهم خداوند عقيده ي از دست رفته ات را زنده کند و آن چه از دينت را که از آن فاصله گرفته اي به تو بازگرداند(ر.ک.به: حراني، 1398هـ، 66).
حضرت(ع) آنگاه در اين نامه به نصيحت و هدايت زهري پرداخته و مي گويد: چه قدر مي ترسم از اين که تو، چنان باشي که خداوند در سوره ي مريم آيه ي 59 مي فرمايد: أَضاعُوا الصَّلاهَ وَ اتَّبِعُوا الشَّهَواتِ فَسَوفَ يَلقَونَ غَيًّا، نماز را ضايع کردند، و از شهوت پيروي نمودند و به زودي در چاه تاريک دوزخ خواهند افتاد. کتابش را به تو تعليم داد و علم اش را به تو سپرد و تو آنها را ضايع کردي.

نتيجه گيري
 

با توجه به آن چه گذشت مي توان چنين نتيجه گرفت:
- تربيت همانند هر حرکت و فعاليت ارادي انسان هدفي را در پي دارد. هدف داري تربيت از هدف داري نظام آفرينش و نوع جهان بيني و انسان شناسي هر مکتبي جدا نيست. همچنان که روش ها و شيوه ها گذرگاه مناسبي هستند براي رسيدن به هدف، اما هر هدف گذرگاه خاص خود را مي طلبد.
- هدف از تربيت ديني در سيره و سنت معصومان(ع) اين است که استعدادهاي انسان در جهت کمال مطلق شکوفا شود، يعني انسان منصف به اسماء و صفات الهي گردد. به تعبير امام خميني(ره) «تمام عبادات وسيله است، تمام ادعيه وسايل است، همه وسيله ي اين است که انسان اين لباسش ظاهر بشود. آن چه بالقوه است و لب انسان است، به فعليت برسد و انسان برسد. انسان بالقوه، انسان بالفعل شود، انسان طبيعي يک انسان الهي بشود، به طوري که همه چيزش الهي بشود. هرچه مي بيند، حق ببيند.» نمود عيني اين تربيت را در خواص از اصحاب معصومين(ع) مي توان يافت.
- اگر همه ي گرايش هاي تربيتي را مبتني بر اعمال اراده و اختيار فراگير بدانيم، اين امر در تربيت ديني برجسته تر و حياتي تر است؛ به گونه اي که قوام تربيت ديني به اراده و اختيار شخص فراگير بستگي تام دارد.
در قلمرو تربيت ديني تحميل، نه تکويناً شدني است و نه تشريعاً پذيرفتني است؛ يعني اين که قوام تربيت ديني به اراده و اختيار فراگير است. انسان بيش از هرچيز در برابر خويشتن، و وظيفه اي که دارد، متعهد و مسئول است. او وظيفه دارد به طور ارادي و آگاهانه و فعالانه صورت پذيرد، وگرنه دين داري و دين باوري رفته رفته خاصيت خود را از دست مي دهد.
- در راستاي اين اراده و اختيار است که خواص به قدري به امامان معصوم(ع) نزديک مي شوند، که نور امام در قالب اوامر و نواهي در تمامي حرکات و سکنات آنان مشهود است و گفتارشان اعمال آنان را، و اعمالشان گفتارشان را تصديق مي کند. اينان به حقيقت پس از انبيا(ع) و اوصيا، بندگان راستين خدايند و به تعبير امام معصوم(ع) در دنيا سبب زينت معصومين(ع) است.
- در بينش امامان معصوم(ع) يکي از موانع مهم در تربيت ديني، روحيه ي سازش پذيري و مداهنه با باطل و تلاش براي جمع بين حق و باطل و ايجاد آشتي ميان آن دو است. بر اين اساس، تعارض بين حق و باطل و شفافيت اين تقابل و تعارض در حوزه ي نظر و رفتار از اصول اساسي تربيت آنان نسبت به خواص و عوامل از اصحاب خود به شمار مي آيد.
دنياشناسي و آخرت شناسي و چگونگي تعامل با آن دو، و تداوم و استمرار شناخت مزبور، و توسعه و تعميق آن نقش اساسي را در تربيت معصومين(ع) نسبت به خواص از شيعيان داراست.
توجه به سير اصل مزبور در تربيت و هدايت افراد، ما را به اين نکته رهنمون مي سازد که به طور کلي چگونگي اثرگذاري اصل آخرت گرايي و دنياگريزي بر انسان از مرحله ي شناخت و آگاهي آغاز، و به مرحله ي گرايش و عمل ختم مي شود. بنابراين، نقش عامل شناختي و بينشي در دست يابي به گرايش نهايي غير قابل انکار است.
منابع:
1)قرآن کريم.
2) آقازاده، محرم و واحديان(1386)، راهنماي عملي برنامه ريزي درسي، تهران، انتشارات نوپردازان: پيوند.
3) آمدي، عبدالواحد (1360)، غررالحکم و دررالکلم، تهران، جامعه.
4) ابن ابي الحديد، عزالدين عبدالحميد (1378هـ)، شرح نهج البلاغه، مصر، دارالاحياء العربيه.
5) ابن سعد، ابوعبدالله محمد(1405هـ)، الطبقات الکبري، بيروت، دار بيروت للطباقه و النشر.
6) ابن منظور، محمد بن مکرم(1414هـ)، لسان العرب، بيروت، دار صادر.
7) افتخاري، اصغر و کمالي، علي اکبر (1377)، رويکرد ديني در تهاجم فرهنگي، تهران، سازمان مدارک فرهنگي انقلاب اسلامي.
8) المعزي الملائري، اسماعيل(بي تا)، جامع الاحاديث شيعه، قم، المؤلف.
9) اميني، ابراهيم(1386)، اسلام و تعليم و تربيت، قم، بوستان کتاب، دوم.
10) حراني، علي بن الحسين(1398ه«)، تحف العقول، تهران، انتشارات اسلاميه.
11) خميني، روح الله(1368)، تفسير سوره حمد، قم، دفتر انتشارات اسلامي.
12) دشتي، محمد(1379)، نهج البلاغه، قم، پرهيزگار.
13) راغب اصفهاني، حسين بن محمد(1412هـ)، المفردات في غريب القرآن، بيروت، دارالعلم.
14) رفيعي، بهروز(1388)، آراء دانشمندان مسلمان در تعليم و تربيت و مباني آن، بي جا، مؤسسه چاپ سبحان، دوم.
15) شبستري، مجتهد(1378)، دين، مدارا و خشونت، کيان، شماره45.
16) شرفي، محمدرضا(1368)، مراحل رشد و تحول انسان به ضميمه ي مقدمه اي بر ديدگاه اسلام در مورد رشد، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
17) شهر آشوب، محمد بن علي(1405هـ)، مناقب آل ابي طالب، بيروت، دارالاضواء.
18) شهيدي، سيد جعفر(1379)، نهج البلاغه، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هفدهم.
19) صانعي، سيد مهدي(1378)، پژوهشي در تعليم و تربيت اسلامي، مشهد، انتشارات سناباد.
20) صدر، محمدباقر(1421هـ)، المدرسه القرآنيه، تهران، انتشارات مؤسسه هدي.
21) صدوق، ابي جعفر محمد بن حسين(1403هـ)، الخصال، قم، جامعه ي مدرسين.
22) صفار قمي، محمدحسن(1362)، بصائر الدرجات، تهران، مؤسسه علمي.
23) طباطبايي، سيد محمد حسين(1361)، الميزان، ترجمه ي سيد محمدباقر موسوي، قم، جامعه ي مدرسين.
24) طوسي، محمدبن حسن(1404هـ)، اختيار معرفه الرجال (رجال کشي)، تصحيحي ميرداماد، قم، بعثت.
25) کليني، محمدبن يعقوب(1360)، اصول کافي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل بيت.
26) کليني، محمدبن يعقوب(1378)، فروع کافي، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
27) مجلسي، محمدباقر(1404هـ)، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء.
28) محمدي ري شهري، محمد (1416هـ)، ميزان الحکمه، قم، دارالحديث.
29) معلوف اليسوعي، لويس(1973)، المنجد، بيروت، دارالمشرق، الطعبه الحاديه و العشرون.
30) مکارم شيرازي، ناصر(1374)، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
31) نوري، حسين(1408هـ)، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، بيروت، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، الطبعه الثانيه.
منبع: نشريه انديشه حوزه، شماره 86.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.