روش شناسي حرکت هاي سياسي امامان(عليهم السلام) (1)

امامت شيعي، مبنا و معيار مشروعيت تمام اقدامات، تصميمات و اعمال متدينان به شريعت است. امامان(ع)، سمبل هاي هدايت و شاخص حرکت در تمام زمينه ها و همه ي دوره هاي تاريخي اند. امامت، از تجليات و نمودهاي گسترده اي برخوردار است که يکي از آنها، بعد سياسي جريان امامت است. امامان شيعه(ع) در هر دوره ي تاريخي، به تناسب قضا و شرايط حاکم و تکاليف سياسي عمده اي که وجود داشت به رهبري سياسي امت مبادرت ورزيدند.
چهارشنبه، 17 خرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روش شناسي حرکت هاي سياسي امامان(عليهم السلام) (1)

 روش شناسي حرکت هاي سياسي امامان(عليهم السلام) (1)
روش شناسي حرکت هاي سياسي امامان(عليهم السلام) (1)


 

نويسنده: علي اکبر نوايي
پژوهشگر و رئيس گروه سياست و جامعه ي انديشه ي حوزه



 

چکيده
 

امامت شيعي، مبنا و معيار مشروعيت تمام اقدامات، تصميمات و اعمال متدينان به شريعت است. امامان(ع)، سمبل هاي هدايت و شاخص حرکت در تمام زمينه ها و همه ي دوره هاي تاريخي اند. امامت، از تجليات و نمودهاي گسترده اي برخوردار است که يکي از آنها، بعد سياسي جريان امامت است. امامان شيعه(ع) در هر دوره ي تاريخي، به تناسب قضا و شرايط حاکم و تکاليف سياسي عمده اي که وجود داشت به رهبري سياسي امت مبادرت ورزيدند.
رهبري سياسي امامان(عليهم السلام)، رهبري روشمند و به قاعده اي بود که در نگاهي فرازين به جريان امامت، آن را بسان تابلويي زيبا در روح زمان و تاريخ مشاهده مي کنيم؛ به گونه اي که در هر دوره ي تاريخي، تکليف سياسي شيعه را در موقف ها و موقعيت هاي مختلفي ترسيم فرموده اند، آن هم با روش هايي عقلاني و ملهم از حقيقت وحي و تعاليم رباني. سياست، در نظر امامان، به معناي تدبير و هدايت قافله ي بشري به سوي خير و فضيلت و سعادت است.
جهت گيري سياست در نظر امامان(ع)، معطوف به حفظ مواريث و بالندگي فضاي ايمان و زدودن ظلم و شرک و تباهي بوده است. آنان در راستاي اين هدف بلند و اين مقصد معنوي، روش هايي را اعمال مي کردند که اين روش ها، در کليت اين نوشتار، البته به گونه اي اصطياد شده از مجموع اقدامات سياسي امامان(ع) مورد بحث و اشاره قرار گرفته است، که مي توان در نگاهي کلي به اين روش ها اشاره داشت. تکليف مداري و تکيه بر عنصر تکليف الهي و سياسي هر امام، انعطاف ناپذيري در اجراي عدالت، به عنوان شاخص حرکت همه ي امامان(ع)، زنده نگهداشتن نهضت عاشورا، تبلور بخش تفکر سياسي شيعه، صراحت و صداقت، در مواضع سياسي، بدون توجه به فريب کاري ها و موقعيت آفريني هاي شخصي، سياست حفظ امت از نابودي تفرقه و تجزيه، سازش ناپذيري با ظالمان که به عنوان يک فرهنگ در کليت تاريخ شيعه، جريان يافت، استتار و تقيه گرايي در راستاي اصول، فتنه زدايي، و جلوگيري از پيدايش بحران هاي تاريخي، حرکت منسجم تشکيلاتي سوء استفاده نکردن از باورهاي مردم، ايجاد همبستگي پيروان، حمايت از حرکت هاي آزاديبخش، بسترسازي قياس ها، استفاده از ظرفيت هاي آماده اجتماعي و انساني، ظرفيت بخش در حوزه ي دشمن شناسي، اثبات افضليت و برتري خود اثبات غاصبانه بدون دستگاه خلافت، حفظ وحدت امت، نفاق زدايي از چهره ي جامعه ي ديني و... از جمله روش هاي آن گراميان بوده است.

واژگان کليدي: امامت، صراحت، هدايت، عدالت، عاشورا، سياست، استتار، فتنه، اهليت.
 

روش شناسي حرکت هاي سياسي امامان شيعه(ع)
 

امامت شيعي، پس از نبوت، عنواني است که ساير آموزه هاي اسلامي بر اساس آن معنا مي شوند و جهت مي يابند. امامت، رهبري قافله ي بشريت، به سوي غايات و مقاصد الهي است، فلسفه ي سياسي اسلام بر اساس امامت تعريف مي شود و نظام سياسي اسلام بدون امامت شکل نمي گيرد.
امامان شيعه، در سنگري الهي و معنوي، قافله ي انسان ها را جهت مي دهند، نيروها و توان شان را متمرکز نموده و در مداري واحد به تکاپو وا مي دارند. وجود آنان معيار و سمبل و اسوه اي والا براي همه ي انسان ها در همه ي دوره هاست. انسان ها و جوامع بشري، به هر رتبه اي از پيشرفت رسيده باشند و به هر درجه اي از کشف مجهولات دست يافته باشند، و به هر درجه اي که عقلانيت شان شکوفايي يافته باشد، رهبري و مقتدايي آنها، براي معقول سازي و معنوي سازي حيات بشري و جهت داري آن و روح و حيات يافتن آن، نياز دائمي و رو به تزايدي همپاي رشدهاي کمي، به آنان دارند.
مشکلي بزرگ و بازدارنده و دائمي، فراوري انسان ها قرار دارد، که در واقع عمده ي مشکلات بشر و در مقابل، عمده ي صلاح ها و هدايت ها و سعادت هاي بشر، به اين مسأله بازمي گردد و آن اين است که انسان ها در طول تاريخ خويش، گرفتار مستکبران و مستبدان کينه توز و ددمنش بوده اند، و چون اراده ي شيطاني بر بهره برداري بشر داشته اند، با حيله ها و ترفندها و نيرنگ هاي شيطاني، با بشر مواجه شده اند تا آنان را در حوزه ي حاکميت و فرمانروايي خويش قرار دهند، آنان را برده خويش، و ثروتشان را در تيول خويش درآورند.
سادگي انسان ها، جهل و فقدان آگاهي و بصيرتشان سبب گرديد که انسان ها نتوانند اين ترفندهاي شيطاني را بشناسند و ستمگران، به تعبير قرآن «يصدون عن سبيل الله» بازدارنده از راه حقيقت شدند رحمت عام الهي به سراغ انسان ها آمد، رسولان رحمت و مبشران رهايي و بيم دهندگان از عذاب الهي، به سوي بشريت گسيل شدند، تا خط تقابل با ستمگري ها و نامردمي ها روشن و نمودار گردد و در پرتو آن ستمگران معرفي گردند و ترفندهاي شيطاني شان برملا شود. با اعلام ختم نبوت، وجود هاديان بشري، همچنان ضرورتي اجتناب ناپذير مي نمود که بدين جهت امامان شيعه(ع)، در سنگر هدايت و راهبري قافله ي انساني قرار گرفتند، تا کژتابي هاي خناسان و خودکامگي آنان نمايان شود. اين افراد، «امام»، «مقتدا»، «راهبر» و «هادي» ناميده مي شوند. شناخت مواجهات سياسي امامان(ع)، با قدرت هاي زورگو و مستبد تاريخ، بحثي ضروري، حياتي و راهگشاست، که در اين نوشتار، به روش مواجهات آن انوار هدايت الهي مي پردازيم.

رهبري سياسي امامان شيعه(ع)
 

يکي از پرنمودترين ابعاد امامت، که در واقع بيشترين بحث ها و نگاه ها را به خود معطوف داشته، بحث از رهبري سياسي امامان(ع) است. ابعاد سياسي امامت، در دوران اوليه ي حيات آن، يعني دوران رهبري امام علي و امام حسن مجتبي و امام حسين(ع) کاملاً روشن و نمودار است و بي پرده و صريح رخ مي دهد. علي(ع) پس از دوران بيست و پنج ساله ي سکوت و مدارا، قريب پنج سال در پست حاکميت و خلافت قرار گرفتند و در متن حاکميت، به رهبري سياسي و مرامي پرداختند. امام مجتبي(ع) نيز در دوره اي کمتر از يک سال، که در پست حاکميت و رهبري قرار گرفتند، آشکارا و صريح، به تکليف الهي خويش مبادرت ورزيدند و در دوران امام حسين(ع) نيز که از همه ي امور حاکميت جدا بودند، به دليل شرايط حاکم بر جامعه و فساد ظاهر و روشن دستگاه حاکم، که بدون توجه به هيچ قاعده و مبنايي، به مخالفت صريح و آشکار با اسلام و آرمان هاي نبوي پرداخت، تکليف امام حسين(ع) روشن بود به اين که بايد جبهه اي صريح بگيرد و مواجهات خود را صورتي حاد و تند ببخشد و چنين شد. لذا در اين دوره، رهبري سياسي امامان(ع) کاملاً صريح و بي پرده رخ مي دهد. گرچه امام علي و امام حسن(ع) دوران طولاني عمر امامتشان جداي از حاکميت و خلافت صورت گرفت که خود از نوع مواجهاتي ديگر خبر مي دهد، اما همان مرحله ي حاکميت، درس هاي بزرگي را به شيعه آموزش داد.
امامان معصوم شيعه(ع)، پس از اين دوره، تکليف ويژه و متناسب هر زماني را در تاريخ پر حماسه ي تشيع به عنوان قطب و محور حرکت هاي سياسي شيعه انجام دادند و تاريخي پر افتخار، علائم، نشانه ها، معيارها و ضابطه هاي پر راز و رمزي را نمودند. کارها در پوششي از تقيه، استتار در قالب سکوت، تدريس، دعا، زندان، کرسي ولايتعهدي، پرورش شايستگان و عالمان، صورت گرفت.
مجموع اين دوره ها، نتايج گرانبها و گرانسنگي را به دست مي دهد که در واقع، تکليف شيعه را در شرايط مختلف به خوبي واضح نموده و روشن مي نمايد و تابلويي گرانبها و الهام بخش را فراروي شيعه قرار مي دهد.

اهميت روش در حرکت هاي سياسي امامان(ع)
 

شرايط مختلف تاريخي جريان امامت، در طول دويست و پنجاه و پنج سال، تاريخ پرفراز و نشيب و پرماجرايي است. اين شرايط مختلف، لازم مي نموده که امامان شيعه(ع) روش هاي مواجهه خود با حاکمان مستبد و جنايت پيشه ي تاريخ را متناسب با گونه هاي مواجهه ي حاکمان تغيير دهند و روش هايي را برگزينند که در راستاي استراتژي اصولي جريان امامت، قرار داشته و استراتژي اصيل امامت را تحقق بخشد.
روش هاي مواجهه، با تغيير شرايط، تغيير مي نموده و تابعي از شرايط تاريخي بوده است. لذا اين روش ها در ظاهر با يکديگر مغايرت دارند، لکن به لحاظ غايت و هدف و مقصد يکي بوده، هر امامي تاکتيک و روش خاصي را متناسب با دوره و شرايط تاريخي خويش به کار مي بسته تا به کمک آن روش بتواند آرمان هاي اصولي خويش را به فعليت برساند. آنان نمي توانسته اند شکل مبارزه را ثابت نگه دارند و يا شکل فعاليت را يکنواخت نگه دارند. عمده هدف آن بوده که استراتژي و راهبردهاي اصلي و طرح کلي، مورد عمل قرار گيرد. به همين جهت، روش هاي مواجهات، تابعي از شرايط تاريخي مي شده و از گوناگوني برخوردار مي گردد.
شناخت اين روش ها، گنجينه اي گرانسنگ است که تکليف ما را در شرايط مختلف مشخص مي سازد. از اين رو به تحليل کليت روش ها پرداخته و البته به سبک هر دوره اي طي طريق نمي کنيم، چه اين که خود، مباجثي تطبيقي و تحليلي را نسبت به هر دوره اي طلب مي کند. اين کار، هم داراي صعوبت است و هم مباحثي تفصيلي را طلب مي کند. بدين روي از اين نوع پويش در بحث خودداري نموده و روش ها را به طور کلي مورد اشاره قرار داده که البته در هر روشي تا حدودي مشخص خواهيم ساخت که در چه دوره اي و شرايطي روي داده است.

چيستي سيره ي سياسي
 

سيره، بر وزن فعله، از ماده «س-ي-ر» گرفته شده و در لغت، عبارت است از «روش، حالت و هيأت» (ابن منظور،1405هـ، 218). همچنين به معناي رفتن و سير نمودن در زمين است. در اصطلاح، عبارت است از روش و خط مشي فردي خاص، که به صورت مستمر انجام مي گردد. همچنين سيره را مي توان سنت، مذهب، راه و رسم سلوک و طريقه ي خاص زندگي معنا کرد. منظور ما در اينجا از سيره، همان سنت، طريقه و روش مشي و رفتار و گفتار و امضاي معصوم است که در واقع قلمرو بحث هم، سيره و سنت و روش و طريقه اي است که امامان معصوم(ع) در حوزه ي سياست برگزيدند.
امامان شيعه(ع) هاديان بشريت، راهنمايان خلق و اسوه هاي هدايت هستند که در بي راهه هاي و ظلمت هاي زمانه، با روشي که ملهم از وحي و منطبق با سرشت احکام و آموزه هاي ديني بوده، به رهبري سياسي امت پرداختند و در مقاطع و موقف هاي مختلف، با درايت و علم و زيرکي خاصي اين رهبري مردمي و سياسي را به انجام رساندند. به فرموده ي امام رضا(ع) درباره ي امامان که مي فرمايد: «عالم بالسياسة»، آنها عالم به سياست بودند و دانايي هيچ کس با آنان برابري نمي کردند.
سياست امامان (ع)، به معناي تدبير و هدايت قافله ي انسان ها به سوي خير و فضيلت و سعادت است، پاسداري از هستي و موجوديت مواريث فکري معنوي و فرهنگي و داشته هاي انسان است. رعايت حقوق انسان ها، دفع تجاوز متجاوزان از حريم جامعه ي انساني و از دستبازي به کرامت و حرمت انسان هاست که در واقع در عمل و سيره و رفتار امامان شيعه(ع) نمودار است.

نگاه الهي امامان (ع) به سياست
 

امامان شيعه(ع)، عموماً نگاهي الهي به مقوله ي سياست داشتند و از خدعه و فريب و تزوير و نيرنگ و قدرت طلبي و هوسبازي هاي هوسبازان سياست و از کليه ي مطامع پست بشري به دور بودند. نگاهي که آنان به سياست داشتند، در هيچ يک از فرهنگ ها و علوم سياسي و در ميان هيچ يک از سياست بازان و سياست پيشگان، خبري از آن نيست، همچنين مفهومي از سياست را ارائه دادند که مفاهيم رايج و مطرح در تاريخ سياسي گري و سياست بازي را به چالشي عميق برده است.
علي(ع)، برداشتي از سياست را ارائه مي فرمايد که از مکر و خدعه و نيرنگ به شدت دور است و فاصله دارد. و چنين مي فرمايد:«و لقد اصبحنا في زمن قد اتخذ اکثر اهله الغدر کيساً و نسبهم اهل الجهل فيه الي حسن الحيله مالهم؟ قاتلهم الله» (صبحي صالحي، 1387هـ، 218). در زماني به سر مي بريم، که اکثر اهل زمان، مکر و فريبکاري را زرنگي و زيرکي مي دانند، و جاهلان چه نابخردانه کار آن را به چاره جويي هاي خوب نسبت داده و مي ستايد، چه شده است آنها را خدايشان بکشد.
در مواردي که بر قاطعيت در مسير عدالت به ايشان اشکال گرفتند و معاويه را در زيرکي مثال زدند، چنين فرمود: والله ما معاويه بادهي مني و لکنه يغدر و يفجر و لولا کراهيه الغدر لکنت من ادهي الناس» (مجلسي، 1387، 152)؛ به خدا قسم، معاويه زيرک تر از من نيست، لکن شيوه اش مکر و خيانت و تجاوز است و اگر نبود حرمت و ناپسندي مکر و خدعه گري، من زيرک ترين مردم بودم.
سياست علي(ع)، سياست پاي بندي به آموزه هاي وحي و قرآن و حقايق معنوي بود.
لذا آن حضرت، حسن سياست را وجهه ي حرکت خويش قرار مي دهد.
«من حسنت سياسته وجب طاعته» (آمدي، 1364، 211)؛ هر کسي سياستش نيکو باشد، اطاعتس واجب است.
مي فرمايد:«من حسنت سياسته دام رياسته» (آمدي، 1364، 294)؛ هر کس سياستي نيکو داشته باشد، رياستش دائمي خواهد بود.
سياست در ديدگاه اهل بيت رسالت (عليهم السلام)، همان هدايت است. پرهيز از خدعه و نيرنگ و شيطنت و فرصت طلبي هاي سياست بازان است. سياست در نظر آنان، هدايت انسان ها، حفظ رعيت و نظام اجتماعي و حفظ حدود و ثغور مسلمين و ترويج انديشه هاي والاي انساني است. سياست امامان(ع)، تابع چند مقوله است؛ هدايت، خير، فضيلت و سعادت. «السياسه في مذهبنا، رأس مال السلطان، و عليها التعديل في حقن الدماء و حفظ الاموال و تحصين الفروج و منع الشرور و قمع الدعار و المفسدين و المنع التظالم المؤدي الي الفتنه و الاضطراب» (القبانچي، 1383هـ، 289).
سياست در مذهب ما، سرمايه ي حاکم است و به وسيله ي آن است که خون ها حفظ شده و اموال نگهباني مي گردد و نواميس مسلمين حفظ شده و از شرور و بدي ها جلوگيري مي شود و مفسدين و بر هم زنندگان وضع مسلمين سرکوب مي شوند، و از اموري که به فتنه و درهم ريختن جامعه منجر شود، جلوگيري مي گردد.
امامان شيعه(ع)، به همين معنا، در سياست بودند. در جامعه ي کبيره مي خوانيم:«وساسة العباد» (شيخ عباس قمي، بي تا، 544)؛ آنان سياستمداران خلق بودند.
آنها سياست را مي دانستند، انگيزه هاي سياست پيشگان باز را درک مي کردند، علم را به راهبري اجتماع داشتند.
در واقع در يک کلمه، تعبير برخي از انديشمندان را مي توان ياد کرد که «الامامه، السياسيه»؛ امامت خود، سياست است.
امام، اساس و معيار و شاخص حرکت است و جامعه ي ديني است، و به عنوان حجت کبراي الهي، در مواجهات سياسي خودش چشم انداز وسيعي را فراروي امت قرار مي دهد تا امت در پرتو آن چشم اندازها به بهره وري و کمال نائل آيند. امام در واقع تئوريسين فکري، عقيدتي، سياسي، مرامي و مکتبي است که به عنوان هادي امت عمل مي نمايد. امامان شيعه(ع)، همگي شان مي کوشيدند تا چشم اندازي گسترده و تصويري جامع را به امت و به کليه ي مخاطبان ارائه نمايند.

روش هاي حاکم بر رفتار سياسي امامان(عليهم السلام)
 

سياست امامان شيعه(ع)، سياست الهي بود؛ سياستي که ملهم از روح تعالي آسماني و الهي بود و بر چند نکته ي کليدي استوار بود. سياستي که هدفش هدايت، منع از تجاوز ظالمين به حدود فکري و جغرافيايي جامعه ي اسلامي بود. سياستي که مبتني بر آرمان هاي بلند نبوي بود. سياست مبتني بر وحدت پيروان، عدم سازش با مخالفان، در نظر گرفتن مصالح عاليه ي اسلامي، رساندن جامعه به خير، ترويج فضيلت ها، نهادينه سازي سعادت و فلاح و رستگاري در جامعه ي انساني. تکليف گرايي و اسلام محوري، حرکت در چارچوب قوانين الهي و عدم تخطي از آن، قاطعيت، سرعت، ثبات قدم، آگاهي از حرکت هاي مرموز و شيطاني و... بدين روي، کليت اين روش ها و متدهاي حاکم بر رفتار سياسي امامان(عليهم السلام) را مورد بحث قرار مي دهيم.

1) اصل تکليف مداري
 

تکليف امامان(عليهم السلام)، براي همه ي دوره ها مشخص بوده، براي آنان هميشه اين سؤال جدي مطرح بوده که خداوند از آنان چه مي خواهد و اين سخن مطرح نبوده که چه کنيم تا در زندگي برنده شويم، بلکه سخن اين بوده که چگونه عمل کنيم که تکليف الهي را انجام دهيم. امام حسين(ع)، تکليف خود را در نثار کردن همه ي موجوديت خود مي بيند و امام حسن مجتبي(ع)، در آن شرايط دشوار و پيچيده، تکليف خود را صلحي شرافتمندانه مي داند. تکليف امام سجاد(ع) در آن برهه ي پر از خطر، دعا و بيان انديشه ي ديني و برملا کردن جنايت هاي حاکمان در قالب دعاست. تکليف امام باقر و صادق(عليهم السلام)، تربيت زبدگان و نخبگان فکري است و به همين گونه جريان تکليف مداري در سنت امامان(عليهم السلام) سنتي همگاني بوده است. تکليف امامان(عليهم السلام)، در راستاي يک حقيقت قرار داشته و آن، حفظ دين، حفظ جريان امامت و سازش نکردن با ظلم بوده است؛ چنان که امام صادق(ع) مي فرمايد:
«حدثني حديث ابي، و حديث ابي حديث جدي و حديث جدي، حديث الحسين(ع) و حديث الحسين حديث الحسن(ع) و حديث الحسن حديث اميرالمؤمنين(ع) و حديث اميرالمؤمنين حديث جدي رسول الله(ص) قول الله عز و جل» (صالح الورداني، 1999، 74)؛ حديث من حديث پدرم است، و حديث پدرم امام باقر(ع)، حديث جدم امام سجاد(ع) است و حديث جدم امام سجاد(ع) حديث حسين(ع) و حديث حسين(ع) حديث حسن(ع) و حديث حسن(ع) حديث اميرالمؤمنين(ع) و حديث اميرالمؤمنين(ع) حديث جدم رسول الله(ص) و حديث رسول الله(ص) قول خداي عزوجل است.
اين حديث، همان عنصر تکليف است که همه ي آنان بر آن تکليف مهم الهي، به تناسب، اصرار و تمرکز داشتند.

2) انعطاف ناپذيري در عدالت گرايي
 

امامان شيعه(ع)، عدالت را يک تکليف و رسالت و وظيفه اي الهي مي دانستند، آن را ناموس اعظم خدا تلقي مي کردند که هرگز روا نمي شمردند در بستر اجتماعي بي عدالتي ها حاکم گشته و رواج يابد. امامان شيعه(ع) نمي توانستند تماشاچي صحنه هايي باشند که حاکمان بيدادگر و خلفاي جور، همه روزه بساط عيش و عشرت خود را بر سامانه ي بي عدالتي گسترش و رونق روزافزون ببخشند. اين سياست، از علي(ع) تا دوره ي امامت امام حسن عسگري(ع) سياست فراگير جريان امت بوده است.
«تبعيض و رفيق بازي و باند بازي و دهان ها را با لقمه هاي بزرگ بستن و دوختن، همواره ابزار لازم سياست قلمداد شده است. اکنون، (دوره حاکميت امام علي(ع)) مردي کشتي سياست را ناخدا شده است که دشمن اين ابزار است. هدف و ايده اش مبارزه با اين نوع سياست بازي است. طبعاً از همان روز اول، ارباب توقع، يعني همان رجال سياست، رنجش پيدا مي کنند. رنجش منجر به خرابکاري مي شود و دردسرهايي فراهم مي آورد...» به حضورش مي آمدند... که به خاطر مصلحت، فعلاً موضوع مساوات و برابري را مسکوت بگذارد... علي (ع) جواب داد. «أتامروني ان اطلب النصر بالجور فيمن وليت عليه و الله ما اطور به ما سمر سمير و ام نجم في السماء نجماً لو کان المال لي لسويت بينهم فکيف و انما المال مال الله» (صبحي صالح، 1387هـ، 72)؛ شما از من مي خواهيد که پيروزي را به قيمت تبعيض و ستمگري به دست آورم؟ از من مي خواهيد که عدالت را به پاي سياست قرباني کنم؟ خير، سوگند به ذات خدا که تا دنيا دنياست چنين کاري نخواهم کرد. اگر همه ي اين اموال، ملک شخصي خودم هم بود عدالت مي ورزيدم، و حال آن که اين اموال، مال خداست» (مطهري، 1369، 26).
عدالت محوري و عدالت گرايي در سياست امامان شيعه(ع)، از مسائل بسيار پرنمود است و شايد محوري ترين مؤلفه و عنصر در تفکر شيعي و ملهم از حيات نوراني امامان شيعه(عليهم السلام) همين مسأله باشد. آنان، نظام اکمل الهي را نظامي تلقي مي کردند که حاکمش عادل و دادگستر باشد و به گسترش عدالت در صحنه ي اجتماعي کمک نمايد. چه اين که پايان يافتن عمر نبوت، اين وظيفه ي سترگ را بر عهده ي امامان شيعه(ع) وانهاد.
امام باقر(ع) و امام صادق(ع) و حضرت موسي ابن جعفر(ع) و همه ي امامان ديگر شيعه(ع)، ره پويه ي خويش را مقوله ي عدالت قرار دادند.
به نمونه اي از کلمات امام موسي ابن جعفر(ع) در اين مقوله اکتفا مي کنيم. امام کاظم(ع) در تفسير احياي زمين در عصر ظهور مي فرمايد:
«في قوله تعالي، ان الله يحيي الارض بعد موتها، ليس يحييها بالقطر و لکن يبعث رجالاً فيحبون العدل، فتحيي الارض لاحياء العدل و لاقامه العدل فيه انفع في الارض من القطر اربعين صباحاً» (نورالثقلين، 173/4).
اين که خداوند مي فرمايد: زمين را پس از مرگش زنده مي کند، به اين نيست که ياران بر آن مي بارند، بلکه به اين است که مرداني برمي انگيزد تا به عدل، زمين را آباد گردانند، زيرا احياي زمين به برپايي عدالت است و عدالت، براي زمين سودمندتر از قطرات باران است. همانا اقامه ي عدل در زمين، سودمندتر از باراني است که چهل شبانه روز بر زمين ببارد.
و فرمود:«ولو عدل في الناس لاستغنوا» (کليني، بي تا، 542/1)؛ اگر در ميان مردم عدالت ورزيده شود، بي نياز خواهند شد.
اين روش، و تمرکز بر مسأله ي عدالت، در سيره ي همه ي امامان هدايت(عليهم السلام)، متجلي و نمودار است، که خود بحثي جداگانه مي طلبد.

3) زنده نگه داشتن نهضت عاشورا
 

حوادث تاريخي به لحاظ عمق، ژرفا و عظمت با يکديگر تفاوت هاي ماهوي دارند. در ميان حوادثي که در طول تاريخ بشريت به وقوع پيوسته، هيچ نهضت و حرکتي به عمق و ژرفا و عظمت حادثه ي عاشورا نيست؛ نهضتي که به عنوان يک شاخص در سرزميني محدود، زماني کوتاه و با تعداد افرادي با خصوصيات انساني متمايز و برجسته اند ارائه شد. آنچه که بيش از همه، عمق و ژرفاي اين حادثه را نشان مي دهد، تمرکز ائمه ي اطهار(ع) بر زنده نگهداشتن اين حماسه ي شکوهمند و زيباست. چه اين که امويان و عباسيان، با توجيهات و تفسيرهاي گوناگون و اغراض شيطاني صريح، درصدد بودند تا اين واقعه، يا به فراموشي سپرده شود و يا از آن تفسيري واژگونه ارائه گردد. هر يک از امامان بزرگوار شيعه(ع) با مؤثرترين و کارآمدترين شيوه ها توانستند از فرهنگ عاشورا و دستاوردهاي عظيم آن، به صورتي همه جانبه و در خور شأن عاشورا پاسداري نمايند.
امامان شيعه(ع) اين واقعه را در شمار اولويت دارترين استراتژي هاي سياسي خود قرار داده اند.
از دوره ي امام سجاد(ع) به بعد اين مسأله در شمار استراتژي هاي اصولي امامان(ع) قرار گرفت. خود امام سجاد(ع) در مواقف مختلف و به بهانه هاي فراواني، سعي در يادآوري اين حادثه ي عظيم داشتند. ايشان را بايد در تاريخ شيعه از بزرگ ترين سوگوارترين حادثه ي عاشورا دانست. امام سجاد(ع)، به همين مناسبت، جزء بکائين پنج گانه تاريخ ناميده شده اند. ايشان در 35 سال تاريخ امامتش، بنيانگذار سوگواري بر شهيدان کربلا بود.
 
وقتي که راز آن همه گريه را از ايشان پرسيدند، در پاسخ فرمود:
»مرا ملامت مکنيد، به درستي که يعقوب، پس از اين که يک فرزند خود را از دست داد، آن قدر گريست تا چشمانش سفيد شد و ابيضت عيناء من الخوف، در حالي که يقين به مرگ فرزندش نداشت، ولي من به چشم خود در نصف روز ديدم که چهارده نفر از اهل بيت مرا سر بريدند: (صدوق، 1362، 140).
امام سجاد(ع) نه تنها خود مي گريستند، بلکه شيعيان و مؤمنان را نيز بر گريستن بر آن شهيدان وا مي داشتند. لذا مي فرمود:«هر مؤمني که بر شهادت حسين(ع) بگريد، به طوري که اشک بر گونه هايش جاري شود، خداوند براي او غرفه هايي در بهشت آماده مي سازد تا ابد در آن اقامت خواهد گزيد» (صدوق، 1370، 83).
امام باقر و امام صادق(ع) در اين مسأله اهتمام فراواني داشتند تا نهضت عاشورا همچنان مشعلي فروزنده فرا راه شيعه قرار داشته باشد. آن حضرت(ع) به ابا عماره چنين فرمود:« يا اباعماره من انشد في الحسين بن علي شعراً فابکي خمسين فله الجنه و من انشد في الحسين شعراً فابکي ثلاثين فله الجنه و من انشد في الحسين شعراً فابکي عشرين فله الجنه، و من انشد في الحسين شعراً فابکي عشراً فله الجنه و من انشد في الحسين شعراً فابکي واحداً فله الجنه و من انشد في الحسين شعراً فبکي فله الجنه و من انشد في الحسين شعراً فتباکي فله الجنه» (مجلسي، 1983، 282)؛ اي ابا عماره، هرکس درباره ي حسين بن علي(ع) شعري بسرايد و پنجاه تن را بگرياند، برايش بهشت است، هرکس درباره ي حسين شعري بگويد و سي تن را بگرايند برايش بهشت است و کسي که درباره ي حسين بن علي(ع) شعري بگويد و بيست تن را بگرياند، براي او بهشت است، و کسي که شعري گويد و ده تن را بگرياند، برايش بهشت است. هرکسي شعري گويد و يک تن را بگرياند، برايش بهشت است و کسي که شعري گويد و بگريد، برايش بهشت است و کسي که براي حسين(ع) شعري بگويد و صورت گريه کننده را بگيرد، برايش بهشت است.
امامان شيعه(ع) شعرا را ترغيب مي کردند که درباره ي عاشورا شعر يگوبند، چنان که در پاسخ مردي کوفي فرمودند:«الحمدالله الذي جعل في الناس من يفد النيا و يرثي لنا» (مجلسي، 1983، 285)؛ حمد و ستايش خداوندي را که در ميان مردم کساني را قرار داد که به سوي ما مي آيند و ما را مدح مي کنند و براي ما مرثيه مي خوانند.
ائمه(ع) مي خواستند قيام حسين بن علي(ع) و حماسه ي بزرگ عاشورا به صورت يک مکتب و به صورت يک مشعل فروزان فراراه مجاهدان و اهل بصيرت و آزادگان جهان قرار گيرد. عاشورا چراغي از حق و حقيقت است و ندايي از حق طلبي و حريت و آزادي، که هرگز نبايد به بوته ي نسيان و فراموشي سپرده شود.
شاعر و مداح اهل بيت دعبل خزاعي مي گويد: «ايام محرم بود که به زيارت امام هشتم علي بن موسي الرضا(ع) رفتم، ديدم آن حضرت با حالت حزن و اندوه نشسته و اصحاب هم دور او جمع شده اند. چون مرا ديد، فرمود: اي دعبل دوست دارم شعري بخواني، زيرا اين روزها را غم و اندوهي است که بر خاندان ما رفته است، و کسي که بر مصيبت جدم امام حسين(ع) بگريد، خداوند گناهان او را مي آمرزد. سپس آن حضرت از جاي خويش برخاست و پرده اي را نصب کرد و اهل خانه را پشت آن پرده قرار داد، تا در مصائب جدشان عزاداري کنند. در اين حال، رو به سوي من کرد و فرمود: براي جدم حسين(ع) مرثيه اي بخوان، دعبل مي گويد: اشعاري خواندم که صداي گريه ي امام رضا(ع) و اهل بيت او بلند شد» (مجلسي، 1983، 275).

4) صراحت و صداقت در سياست
 

بسياري از سياست بازان و سياست پيشگان در طول تاريخ براي رسيدن به قدرت و حکومت، تا آنجا که توانسته اند پرده پوشي کرده اند، دروغ گفته اند و به نفاق در عمل سياسي روي آورده اند. تا وفاق ديدگاه هاي مردم را به خود جمع کنند، اما امامان شيعه(ع) در طول دويست و پنجاه سال تاريخ امامت، حتي يک مورد هم ديده نشده که در اصول سياسي خويش، به فريب و نيرنگ و ظاهر سازي و نفاق روي آورند. آنان در کمال صراحت و صداقت به بيان نظرات و ديدگاه هاي خود پرداختند. علي(ع) در پاسخ به کساني که بر او ايراد گرفتند که چرا در سياست، از روش معاويه بهره نمي برد، فرمود:
«والله ما معاويه بادهي مني و لکنه يغدر و يفجر و لولاکراهيه الغدر لکنت من ادهي الناس» (مجلسي، 1387، 152)؛ به خدا قسم، معاويه زيرک تر از من نيست، لکن شيوه اش مکر و خيانت و تجاوز است و اگر نبود حرمت و ناپسندي مکر و خدعه گري، من زيرک ترين مردم بودم.
نمونه اي را از امام عسگري(ع) مورد اشاره قرار مي دهيم. واقفيه در اين دوره، به شدت طرفدار دستگاه خلافت بودند و خليفه هم از آنان بي دريغ حمايت مي کرد.
امام عسگري(ع)، با صراحت تمام، با واقفيه مخالفت کرد. احمد بن مطهر مي گويد:« يکي از اصحاب ما از اهالي جبل، به حضرت ابومحمد(ع) نامه اي نوشت و طي آن درباره ي واقفيه سؤال کرد که آيا ايشان را دوست بدارم يا از ايشان برائت جويم؟ امام(ع) در پاسخ او نوشتند: آيا بر عمويت ترحم مي کني؟ خداوند عمويت را مورد رحمت قرار ندهد، از او بيزاري جوي، من از واقفيه بيزارم، با آنها رابطه نداشته باشيد، به عيادت بيمارانشان نرويد و...»(عظيمي، 1377، 266).
اين صراحت را به ويژه در امام علي(ع) و امام مجتبي(ع) و امام حسين(ع) بدون هيچ ملاحظه اي مشاهده مي کنيم. لکن ائمه ي ديگر (ع) در عين صراحت در موضع گيري سياسي، بي توجه به مسأله ي تقيه و استتار هم نبوده اند؛ چنان که از موضع گيري امام موسي بن جعفر(ع) و امام صادق(ع) در ايجاد حکومت اسلامي، مشهور و نمايان است.

5) سياست حفظ امت
 

امت اسلامي، اصلي ترين اهرم بقاي اسلام پس از جريان امامت است، که در فرهنگ سياسي اهل بيت(ع) از جايگاه ممتاز و ويژه اي برخوردار است. امامان شيعه(ع)، اهتمام فراواني به حفظ دماء مسلمين و حفظ امت داشتند.
علي(ع) پس از اين که ضربت ابن ملجم بر فرق نوراني اش ضربت ابن ملجم وارد مي شود، در وصيت مهم و الهي، معنوي و سياسي به فرزندانش چنين مي فرمايد:
«يا بني عبدالمطلب لا الفينکم تخوضون دماء المسلمين خوضاً تقولون قتل اميرالمؤمنين الا لا تقتلن بي الا قاتلي، انظروا اذا انامت من ضربته هذه ضربه بضربه و لا يمثل بالرجل فاني سمعت رسول الله(ص)، يقول: اياکم و المثله و لو با الکلب و العقور» (صبحي صالح، 1387)؛ اي فرزندان عبدالمطلب، نبينم که خون هاي مسلمانان را بريزيد و بهانه گرفته و بگوييد اميرالمؤمنين کشته شده، آگاه باشيد که نکشيد جز قاتلم را. بنگريد که هرگاه از ضربتش مردم، يک ضربت به او بزنيد، اين مرد را مثله نکنيد که شنيدم رسول خدا(ص) فرمود: بر حذر باشيد از مثله کردن ولو سگي هار باشد.
در نامه اي که در صفين به معاويه مي نگارد، چنين مي آورد:
«و اني ادعوکم الي کتاب الله و سنه نبيه(ص) و حقن دماء هذه الامه فان قبلتم اصبتم رشدکم و اهتديتم لحظکم» (نصربن مزاحم، 1382هـ، 151)؛ و من شما را به کتاب خدا و سنت پيامبرش(ص) و به حفظ خون اين امت دعوت مي کنم، اگر اين دعوت را پذيرفتند راه رشد را رفته و به بهره ي خود رسيده ايد.
بعد از شهادت علي(ع)، امام حسن مجتبي(ع) بر فراز منبر در حضور معاويه اين سخنان را فرمود:
«شما اگر عالم را بگرديد که فردي را بيابيد که جدش رسول خداست، غير از من و برادرم، کسي را نمي يابيد و ما تن به صلح داديم، چون ديديم حفظ خون هاي مسلمين برتر است از ريختنش»( طباطبايي، 1416هـ، 80).
امام حسين(ع) در نامه اي به معاويه که به خود جرأت داد نامه اي به امام حسين(ع) بنويسد و او را براي سرکوب عده اي آزادي خواه و انقلابي دعوت کند، چنين مي فرمايد: «لو آثرت ان ابده بقتال اهل القبله لبدتت بقتالک و لکنني ترکتک لصلاح الامه و حقن دماءها»(علامه اميني، 1397هـ، 173/10)؛ اگر بخواهم آغاز کنم به مبارزه با فردي از اهل قبله، با تو آغاز جنگ مي کردم و لکن من تو را رها کردم به خاطر مصلحت امت و حفظ خون هاي آنان.
اين سياست را در مشي همه ي امامان(ع) ساري و جاري مي بينيم که از نقل موارد خودداري مي کنيم تا به طولاني شدن نوشتار نينجامد. همه ي اين ها در وضعيتي بود که رژيم هاي سفاک اموي و عباسي، ريختن خون مسلمانان را به بهانه اي جزئي و به محض يک گمان، مباح مي دانستند. «مبدعون في استحلال دماء اهل اسلام در تاريخ اسلامي ايجاد نمودند.
«وهم استحلوا دماء المسلمين و سفکوها»(شيخ مفيد، 1414هـ، 285)؛ آنها حلال و مباح شمردند ريختن خون هاي مسلمين را.
امامان شيعه(ع) به اين جهت مهم از بسياري از اقدامات خودداري ورزيدند، در حالي که سينه اي مالامال از خشم نسبت به کافران و مستکبران و ستمگران داشتند.

6) سازش ناپذيري با ظالمان و خيانتکاران
 

به دليل غاصبانه بودن دستگاه هاي خلافت و به دليل احقيت و اولويت امامان(ع) نسبت به مقام رهبري انسان ها و نيز به دليل عدول غاصبان از آرمان هاي اصيل نبوي، فرهنگ سازش ناپذيري، فرهنگ اصيل امامت است. امامان(ع) به عنوان کارشناسان دين، همه ي انحرافات دستگاه خلافت را رصد مي کردند و با آن نمي توانستند، هيچ گونه سازش داشته باشند. اگر تاريخ امامت را نگاهي کلي بيفکنيم، صلابت، قاطعيت و سازش ناپذيري را در کل جريان امامت، مشاهده مي کنيم. امامان شيعه(ع) به اصول پاي بند بودند، تخطي از اصول را برنمي تابيدند و لذا در برابر دستگاه هاي خلافت جور، بي محابا، به موضع عدم سازش تمرکز نمودند.
سازش ناپذيري علي(ع) با پذيرش مقام و منصبي در خلافت، رفتن در خانه ي مهاجر و انصار سازش ناپذيري حضرت زهرا(س) و امام مجتبي(ع) همه نمونه هايي بلند از اين استراتژي هستند که در واقع خط سير کلي جريان امامت را در فرصت هاي بعدي گشود.
اين سازش ناپذيري در فرهنگ امامت، در همه ي ادوار امامت در ظرف 250 سال، تجلي و نمود روشني دارد. امام حسين(ع) سازش ناپذيري آن حضرت، در سينه ي تاريخ ضبط است و بر بلنداي قله ي تاريخ انساني همواره پرچم سازش ناپذيري در اهتزاز، چنان که فرمود:«لو لم يکن لي ملجأ و لا مأوي لما بايعت يزيد بن معاوية» (شرف الدين، 1421هـ، 228)؛ اگر هيچ پناهگاهي نيابم، هرگز با يزيد بن معاويه سازش نخواهم کرد.
و در همين باره فرمود:« ان لا اري الموت الا سعاده و لا الحياه مع الظالمين الا برماً» (همان، 226)؛ من مرگ را جز سعادت و زندگي با ستمگران را جز خذلان و خسارت نمي بينم.

7) استتار و تقيه گرايي
 

فعاليت، تکاپو و تلاش در راه ايده هاي بلند و همپاي آن، ناراحتي از وضعيت حاکم و شرايط سياسي حاکم بر جامعه در شرايطي که حکام آن، هرگز تحرکي را حتي فعاليت هاي فرهنگي و اجتماعي را جلوگيري کرده، جرم مي شمارند و آن را مستوجب حبس و قتل و تنبيه و هزاران مشکل لاينحل مي دانند، طبيعتاً روش خاص خود را مي طلبد. اين روش همان روش استتار و تقيه است که در واقع، به معناي پوشاندن مواضع و فعاليت هايي است که از ديدگاه حاکمان، جرم محسوب مي شده و اجتناب از هر عملي است که موجب افشاي تلاش ها و مقاصد عاليه گردد.
امامان شيعه(ع)، به حکم آيه ي مبارکه «ادفع بالتي هي احسن» (مؤمنون، 96)؛ دفع نما خطر را به روشني که بهترين است، از تقيه بهره مي بردند و تقيه را بهترين شيوه ي دفع مشکل مي دانستند. امام سجاد(ع) مي فرمايد:« يغفرالله للمؤمن کل ذنب و يطهر منه في الاخره ما خلأ ذنبين ترک التقيه و تضييع حقوق الاخوان» (مجلسي، 273/2)؛ خداوند همه گناهان را مي بخشد، جز دو گناه؛ ترک تقيه و ضايع کردن حقوق برادران.
امام صادق(ع) خطاب به معلي بن خنيس فرمودند:« يا معلي ان التقيه ديني و دين آبائي و لا دين لمن لا تقيه له» (همان، 284)؛ اي معلي، بدان که تقيه دين من و دين پدران من است و دين ندارد کسي که تقيه ندارد.
حتي مي فرمايند: اگر تقيه نبود، خدا پرستش نمي شد. اين شيوه سنت همه ي امامان شيعه (ع) بوده که به دليل طولاني شدن از ذکر موارد بيشتر خودداري مي شود.

8) فتنه زدايي
 

فتنه، ريشه ي همه ي بحران هاي اجتماعي، سياسي، حکومتي است که مي تواند همه ي امور را در معرض نابودي و انهدام قرار دهد. گذر از شرايط فتنه خيز، يک ضرورت قطعي و حتمي است. امامان شيعه(ع)، با توجه به حساسيت اين مسأله، از علي(ع) گرفته تا پايان دوره ي امامت، تلاش و سعي مي ورزيدند که از شرايط فتنه خيز جلوگيري شود. سکوت علي(ع) بعد از رحلت پيامبر اکرم(ص) چيزي نيست جز حذر از فتنه، لذا در خطبه ي شقشقيه اين نيت الهي و پاک را توضيح مي دهد.
«و طفقت ارثتي بين ان اصول بيد جذاء او اصبر علي طخيه عمياء... فرأيت الصبر علي هاتا احجي، فصبرت و في العين قذي و في الحلق شجي» (صبحي صالح، نهج البلاغه)؛ و ژرف انديشيدم که آيا دست به ستيزه کنم يا بر اين تاريکي کور صبر پيشه کنم، ديدم خردمندانه تر از آن است که صبر کنم، پس صبر نمودم، در حالي که در چشمم خاشاک و در گلويم استخوان ريزه بود.
زندگاني مولا علي(ع) نشان گر صبري عجيب براي زدودن فتنه است. خود حضرت در روز سقيفه فرمود:«اني خشيت الفتنه»؛ من از فتنه اي عجيب بيمناکم. صلح امام مجتبي(ع) جلوگيري از يک فتنه ي بزرگ بود. فتنه اي که مي رفت همه ي اصالت ها و يادگارها و مواريث رسالت را از بين ببرد و او با صلحي خردمندانه، که ناشي از بينش الهي بود، جلوي اين فتنه ي کور را گرفت. فتنه زدايي هاي امام سجاد(ع) در ماجراي حره و پس از شهادت امام حسين(ع) زبانزد تاريخ است.

فتنه واقفيه
 

امام علي بن موسي الرضا(ع) پس از شهادت پدر بزرگوارشان با موقعيت خطير و دشواري روبه رو بودند. از جمله اين دشواري ها فتنه ي واقفيه بود که مي رفت، در صورت موفقيت، جريان امامت را دچار وقفه سازد. آنان دلايلي واهي را براي توقف خويش در موسي ابن جعفر(ع) ذکر مي کردند که امام رضا(ع) با اين فتنه ي کور به شدت مقابله کردند. «مرگ آنها را به مرگ زنديق و زندگي شان را در سرگرداني تشبيه کردند. اعتقادشان را به کفر و زندقه تعبير فرمودند و شيعيان را از پرداخت زکات به آنان منع فرمودند» (طوسي، بي تا، 47).
همين شيوه را در تعاملات سياسي تمام امامان شيعه(ع) به خوبي مشاهده مي کنيم، که در حقيقت ذکر موارد بيشتر، نوشتار را از حد يک مقاله خارج مي سازد.
منبع: نشريه انديشه حوزه، شماره 86.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.