روش شناسي حرکت هاي سياسي امامان(عليهم السلام) (1)
نويسنده: علي اکبر نوايي
پژوهشگر و رئيس گروه سياست و جامعه ي انديشه ي حوزه
پژوهشگر و رئيس گروه سياست و جامعه ي انديشه ي حوزه
چکيده
رهبري سياسي امامان(عليهم السلام)، رهبري روشمند و به قاعده اي بود که در نگاهي فرازين به جريان امامت، آن را بسان تابلويي زيبا در روح زمان و تاريخ مشاهده مي کنيم؛ به گونه اي که در هر دوره ي تاريخي، تکليف سياسي شيعه را در موقف ها و موقعيت هاي مختلفي ترسيم فرموده اند، آن هم با روش هايي عقلاني و ملهم از حقيقت وحي و تعاليم رباني. سياست، در نظر امامان، به معناي تدبير و هدايت قافله ي بشري به سوي خير و فضيلت و سعادت است.
جهت گيري سياست در نظر امامان(ع)، معطوف به حفظ مواريث و بالندگي فضاي ايمان و زدودن ظلم و شرک و تباهي بوده است. آنان در راستاي اين هدف بلند و اين مقصد معنوي، روش هايي را اعمال مي کردند که اين روش ها، در کليت اين نوشتار، البته به گونه اي اصطياد شده از مجموع اقدامات سياسي امامان(ع) مورد بحث و اشاره قرار گرفته است، که مي توان در نگاهي کلي به اين روش ها اشاره داشت. تکليف مداري و تکيه بر عنصر تکليف الهي و سياسي هر امام، انعطاف ناپذيري در اجراي عدالت، به عنوان شاخص حرکت همه ي امامان(ع)، زنده نگهداشتن نهضت عاشورا، تبلور بخش تفکر سياسي شيعه، صراحت و صداقت، در مواضع سياسي، بدون توجه به فريب کاري ها و موقعيت آفريني هاي شخصي، سياست حفظ امت از نابودي تفرقه و تجزيه، سازش ناپذيري با ظالمان که به عنوان يک فرهنگ در کليت تاريخ شيعه، جريان يافت، استتار و تقيه گرايي در راستاي اصول، فتنه زدايي، و جلوگيري از پيدايش بحران هاي تاريخي، حرکت منسجم تشکيلاتي سوء استفاده نکردن از باورهاي مردم، ايجاد همبستگي پيروان، حمايت از حرکت هاي آزاديبخش، بسترسازي قياس ها، استفاده از ظرفيت هاي آماده اجتماعي و انساني، ظرفيت بخش در حوزه ي دشمن شناسي، اثبات افضليت و برتري خود اثبات غاصبانه بدون دستگاه خلافت، حفظ وحدت امت، نفاق زدايي از چهره ي جامعه ي ديني و... از جمله روش هاي آن گراميان بوده است.
واژگان کليدي: امامت، صراحت، هدايت، عدالت، عاشورا، سياست، استتار، فتنه، اهليت.
روش شناسي حرکت هاي سياسي امامان شيعه(ع)
امامان شيعه، در سنگري الهي و معنوي، قافله ي انسان ها را جهت مي دهند، نيروها و توان شان را متمرکز نموده و در مداري واحد به تکاپو وا مي دارند. وجود آنان معيار و سمبل و اسوه اي والا براي همه ي انسان ها در همه ي دوره هاست. انسان ها و جوامع بشري، به هر رتبه اي از پيشرفت رسيده باشند و به هر درجه اي از کشف مجهولات دست يافته باشند، و به هر درجه اي که عقلانيت شان شکوفايي يافته باشد، رهبري و مقتدايي آنها، براي معقول سازي و معنوي سازي حيات بشري و جهت داري آن و روح و حيات يافتن آن، نياز دائمي و رو به تزايدي همپاي رشدهاي کمي، به آنان دارند.
مشکلي بزرگ و بازدارنده و دائمي، فراوري انسان ها قرار دارد، که در واقع عمده ي مشکلات بشر و در مقابل، عمده ي صلاح ها و هدايت ها و سعادت هاي بشر، به اين مسأله بازمي گردد و آن اين است که انسان ها در طول تاريخ خويش، گرفتار مستکبران و مستبدان کينه توز و ددمنش بوده اند، و چون اراده ي شيطاني بر بهره برداري بشر داشته اند، با حيله ها و ترفندها و نيرنگ هاي شيطاني، با بشر مواجه شده اند تا آنان را در حوزه ي حاکميت و فرمانروايي خويش قرار دهند، آنان را برده خويش، و ثروتشان را در تيول خويش درآورند.
سادگي انسان ها، جهل و فقدان آگاهي و بصيرتشان سبب گرديد که انسان ها نتوانند اين ترفندهاي شيطاني را بشناسند و ستمگران، به تعبير قرآن «يصدون عن سبيل الله» بازدارنده از راه حقيقت شدند رحمت عام الهي به سراغ انسان ها آمد، رسولان رحمت و مبشران رهايي و بيم دهندگان از عذاب الهي، به سوي بشريت گسيل شدند، تا خط تقابل با ستمگري ها و نامردمي ها روشن و نمودار گردد و در پرتو آن ستمگران معرفي گردند و ترفندهاي شيطاني شان برملا شود. با اعلام ختم نبوت، وجود هاديان بشري، همچنان ضرورتي اجتناب ناپذير مي نمود که بدين جهت امامان شيعه(ع)، در سنگر هدايت و راهبري قافله ي انساني قرار گرفتند، تا کژتابي هاي خناسان و خودکامگي آنان نمايان شود. اين افراد، «امام»، «مقتدا»، «راهبر» و «هادي» ناميده مي شوند. شناخت مواجهات سياسي امامان(ع)، با قدرت هاي زورگو و مستبد تاريخ، بحثي ضروري، حياتي و راهگشاست، که در اين نوشتار، به روش مواجهات آن انوار هدايت الهي مي پردازيم.
رهبري سياسي امامان شيعه(ع)
امامان معصوم شيعه(ع)، پس از اين دوره، تکليف ويژه و متناسب هر زماني را در تاريخ پر حماسه ي تشيع به عنوان قطب و محور حرکت هاي سياسي شيعه انجام دادند و تاريخي پر افتخار، علائم، نشانه ها، معيارها و ضابطه هاي پر راز و رمزي را نمودند. کارها در پوششي از تقيه، استتار در قالب سکوت، تدريس، دعا، زندان، کرسي ولايتعهدي، پرورش شايستگان و عالمان، صورت گرفت.
مجموع اين دوره ها، نتايج گرانبها و گرانسنگي را به دست مي دهد که در واقع، تکليف شيعه را در شرايط مختلف به خوبي واضح نموده و روشن مي نمايد و تابلويي گرانبها و الهام بخش را فراروي شيعه قرار مي دهد.
اهميت روش در حرکت هاي سياسي امامان(ع)
روش هاي مواجهه، با تغيير شرايط، تغيير مي نموده و تابعي از شرايط تاريخي بوده است. لذا اين روش ها در ظاهر با يکديگر مغايرت دارند، لکن به لحاظ غايت و هدف و مقصد يکي بوده، هر امامي تاکتيک و روش خاصي را متناسب با دوره و شرايط تاريخي خويش به کار مي بسته تا به کمک آن روش بتواند آرمان هاي اصولي خويش را به فعليت برساند. آنان نمي توانسته اند شکل مبارزه را ثابت نگه دارند و يا شکل فعاليت را يکنواخت نگه دارند. عمده هدف آن بوده که استراتژي و راهبردهاي اصلي و طرح کلي، مورد عمل قرار گيرد. به همين جهت، روش هاي مواجهات، تابعي از شرايط تاريخي مي شده و از گوناگوني برخوردار مي گردد.
شناخت اين روش ها، گنجينه اي گرانسنگ است که تکليف ما را در شرايط مختلف مشخص مي سازد. از اين رو به تحليل کليت روش ها پرداخته و البته به سبک هر دوره اي طي طريق نمي کنيم، چه اين که خود، مباجثي تطبيقي و تحليلي را نسبت به هر دوره اي طلب مي کند. اين کار، هم داراي صعوبت است و هم مباحثي تفصيلي را طلب مي کند. بدين روي از اين نوع پويش در بحث خودداري نموده و روش ها را به طور کلي مورد اشاره قرار داده که البته در هر روشي تا حدودي مشخص خواهيم ساخت که در چه دوره اي و شرايطي روي داده است.
چيستي سيره ي سياسي
امامان شيعه(ع) هاديان بشريت، راهنمايان خلق و اسوه هاي هدايت هستند که در بي راهه هاي و ظلمت هاي زمانه، با روشي که ملهم از وحي و منطبق با سرشت احکام و آموزه هاي ديني بوده، به رهبري سياسي امت پرداختند و در مقاطع و موقف هاي مختلف، با درايت و علم و زيرکي خاصي اين رهبري مردمي و سياسي را به انجام رساندند. به فرموده ي امام رضا(ع) درباره ي امامان که مي فرمايد: «عالم بالسياسة»، آنها عالم به سياست بودند و دانايي هيچ کس با آنان برابري نمي کردند.
سياست امامان (ع)، به معناي تدبير و هدايت قافله ي انسان ها به سوي خير و فضيلت و سعادت است، پاسداري از هستي و موجوديت مواريث فکري معنوي و فرهنگي و داشته هاي انسان است. رعايت حقوق انسان ها، دفع تجاوز متجاوزان از حريم جامعه ي انساني و از دستبازي به کرامت و حرمت انسان هاست که در واقع در عمل و سيره و رفتار امامان شيعه(ع) نمودار است.
نگاه الهي امامان (ع) به سياست
علي(ع)، برداشتي از سياست را ارائه مي فرمايد که از مکر و خدعه و نيرنگ به شدت دور است و فاصله دارد. و چنين مي فرمايد:«و لقد اصبحنا في زمن قد اتخذ اکثر اهله الغدر کيساً و نسبهم اهل الجهل فيه الي حسن الحيله مالهم؟ قاتلهم الله» (صبحي صالحي، 1387هـ، 218). در زماني به سر مي بريم، که اکثر اهل زمان، مکر و فريبکاري را زرنگي و زيرکي مي دانند، و جاهلان چه نابخردانه کار آن را به چاره جويي هاي خوب نسبت داده و مي ستايد، چه شده است آنها را خدايشان بکشد.
در مواردي که بر قاطعيت در مسير عدالت به ايشان اشکال گرفتند و معاويه را در زيرکي مثال زدند، چنين فرمود: والله ما معاويه بادهي مني و لکنه يغدر و يفجر و لولا کراهيه الغدر لکنت من ادهي الناس» (مجلسي، 1387، 152)؛ به خدا قسم، معاويه زيرک تر از من نيست، لکن شيوه اش مکر و خيانت و تجاوز است و اگر نبود حرمت و ناپسندي مکر و خدعه گري، من زيرک ترين مردم بودم.
سياست علي(ع)، سياست پاي بندي به آموزه هاي وحي و قرآن و حقايق معنوي بود.
لذا آن حضرت، حسن سياست را وجهه ي حرکت خويش قرار مي دهد.
«من حسنت سياسته وجب طاعته» (آمدي، 1364، 211)؛ هر کسي سياستش نيکو باشد، اطاعتس واجب است.
مي فرمايد:«من حسنت سياسته دام رياسته» (آمدي، 1364، 294)؛ هر کس سياستي نيکو داشته باشد، رياستش دائمي خواهد بود.
سياست در ديدگاه اهل بيت رسالت (عليهم السلام)، همان هدايت است. پرهيز از خدعه و نيرنگ و شيطنت و فرصت طلبي هاي سياست بازان است. سياست در نظر آنان، هدايت انسان ها، حفظ رعيت و نظام اجتماعي و حفظ حدود و ثغور مسلمين و ترويج انديشه هاي والاي انساني است. سياست امامان(ع)، تابع چند مقوله است؛ هدايت، خير، فضيلت و سعادت. «السياسه في مذهبنا، رأس مال السلطان، و عليها التعديل في حقن الدماء و حفظ الاموال و تحصين الفروج و منع الشرور و قمع الدعار و المفسدين و المنع التظالم المؤدي الي الفتنه و الاضطراب» (القبانچي، 1383هـ، 289).
سياست در مذهب ما، سرمايه ي حاکم است و به وسيله ي آن است که خون ها حفظ شده و اموال نگهباني مي گردد و نواميس مسلمين حفظ شده و از شرور و بدي ها جلوگيري مي شود و مفسدين و بر هم زنندگان وضع مسلمين سرکوب مي شوند، و از اموري که به فتنه و درهم ريختن جامعه منجر شود، جلوگيري مي گردد.
امامان شيعه(ع)، به همين معنا، در سياست بودند. در جامعه ي کبيره مي خوانيم:«وساسة العباد» (شيخ عباس قمي، بي تا، 544)؛ آنان سياستمداران خلق بودند.
آنها سياست را مي دانستند، انگيزه هاي سياست پيشگان باز را درک مي کردند، علم را به راهبري اجتماع داشتند.
در واقع در يک کلمه، تعبير برخي از انديشمندان را مي توان ياد کرد که «الامامه، السياسيه»؛ امامت خود، سياست است.
امام، اساس و معيار و شاخص حرکت است و جامعه ي ديني است، و به عنوان حجت کبراي الهي، در مواجهات سياسي خودش چشم انداز وسيعي را فراروي امت قرار مي دهد تا امت در پرتو آن چشم اندازها به بهره وري و کمال نائل آيند. امام در واقع تئوريسين فکري، عقيدتي، سياسي، مرامي و مکتبي است که به عنوان هادي امت عمل مي نمايد. امامان شيعه(ع)، همگي شان مي کوشيدند تا چشم اندازي گسترده و تصويري جامع را به امت و به کليه ي مخاطبان ارائه نمايند.
روش هاي حاکم بر رفتار سياسي امامان(عليهم السلام)
1) اصل تکليف مداري
«حدثني حديث ابي، و حديث ابي حديث جدي و حديث جدي، حديث الحسين(ع) و حديث الحسين حديث الحسن(ع) و حديث الحسن حديث اميرالمؤمنين(ع) و حديث اميرالمؤمنين حديث جدي رسول الله(ص) قول الله عز و جل» (صالح الورداني، 1999، 74)؛ حديث من حديث پدرم است، و حديث پدرم امام باقر(ع)، حديث جدم امام سجاد(ع) است و حديث جدم امام سجاد(ع) حديث حسين(ع) و حديث حسين(ع) حديث حسن(ع) و حديث حسن(ع) حديث اميرالمؤمنين(ع) و حديث اميرالمؤمنين(ع) حديث جدم رسول الله(ص) و حديث رسول الله(ص) قول خداي عزوجل است.
اين حديث، همان عنصر تکليف است که همه ي آنان بر آن تکليف مهم الهي، به تناسب، اصرار و تمرکز داشتند.
2) انعطاف ناپذيري در عدالت گرايي
«تبعيض و رفيق بازي و باند بازي و دهان ها را با لقمه هاي بزرگ بستن و دوختن، همواره ابزار لازم سياست قلمداد شده است. اکنون، (دوره حاکميت امام علي(ع)) مردي کشتي سياست را ناخدا شده است که دشمن اين ابزار است. هدف و ايده اش مبارزه با اين نوع سياست بازي است. طبعاً از همان روز اول، ارباب توقع، يعني همان رجال سياست، رنجش پيدا مي کنند. رنجش منجر به خرابکاري مي شود و دردسرهايي فراهم مي آورد...» به حضورش مي آمدند... که به خاطر مصلحت، فعلاً موضوع مساوات و برابري را مسکوت بگذارد... علي (ع) جواب داد. «أتامروني ان اطلب النصر بالجور فيمن وليت عليه و الله ما اطور به ما سمر سمير و ام نجم في السماء نجماً لو کان المال لي لسويت بينهم فکيف و انما المال مال الله» (صبحي صالح، 1387هـ، 72)؛ شما از من مي خواهيد که پيروزي را به قيمت تبعيض و ستمگري به دست آورم؟ از من مي خواهيد که عدالت را به پاي سياست قرباني کنم؟ خير، سوگند به ذات خدا که تا دنيا دنياست چنين کاري نخواهم کرد. اگر همه ي اين اموال، ملک شخصي خودم هم بود عدالت مي ورزيدم، و حال آن که اين اموال، مال خداست» (مطهري، 1369، 26).
عدالت محوري و عدالت گرايي در سياست امامان شيعه(ع)، از مسائل بسيار پرنمود است و شايد محوري ترين مؤلفه و عنصر در تفکر شيعي و ملهم از حيات نوراني امامان شيعه(عليهم السلام) همين مسأله باشد. آنان، نظام اکمل الهي را نظامي تلقي مي کردند که حاکمش عادل و دادگستر باشد و به گسترش عدالت در صحنه ي اجتماعي کمک نمايد. چه اين که پايان يافتن عمر نبوت، اين وظيفه ي سترگ را بر عهده ي امامان شيعه(ع) وانهاد.
امام باقر(ع) و امام صادق(ع) و حضرت موسي ابن جعفر(ع) و همه ي امامان ديگر شيعه(ع)، ره پويه ي خويش را مقوله ي عدالت قرار دادند.
به نمونه اي از کلمات امام موسي ابن جعفر(ع) در اين مقوله اکتفا مي کنيم. امام کاظم(ع) در تفسير احياي زمين در عصر ظهور مي فرمايد:
«في قوله تعالي، ان الله يحيي الارض بعد موتها، ليس يحييها بالقطر و لکن يبعث رجالاً فيحبون العدل، فتحيي الارض لاحياء العدل و لاقامه العدل فيه انفع في الارض من القطر اربعين صباحاً» (نورالثقلين، 173/4).
اين که خداوند مي فرمايد: زمين را پس از مرگش زنده مي کند، به اين نيست که ياران بر آن مي بارند، بلکه به اين است که مرداني برمي انگيزد تا به عدل، زمين را آباد گردانند، زيرا احياي زمين به برپايي عدالت است و عدالت، براي زمين سودمندتر از قطرات باران است. همانا اقامه ي عدل در زمين، سودمندتر از باراني است که چهل شبانه روز بر زمين ببارد.
و فرمود:«ولو عدل في الناس لاستغنوا» (کليني، بي تا، 542/1)؛ اگر در ميان مردم عدالت ورزيده شود، بي نياز خواهند شد.
اين روش، و تمرکز بر مسأله ي عدالت، در سيره ي همه ي امامان هدايت(عليهم السلام)، متجلي و نمودار است، که خود بحثي جداگانه مي طلبد.
3) زنده نگه داشتن نهضت عاشورا
امامان شيعه(ع) اين واقعه را در شمار اولويت دارترين استراتژي هاي سياسي خود قرار داده اند.
از دوره ي امام سجاد(ع) به بعد اين مسأله در شمار استراتژي هاي اصولي امامان(ع) قرار گرفت. خود امام سجاد(ع) در مواقف مختلف و به بهانه هاي فراواني، سعي در يادآوري اين حادثه ي عظيم داشتند. ايشان را بايد در تاريخ شيعه از بزرگ ترين سوگوارترين حادثه ي عاشورا دانست. امام سجاد(ع)، به همين مناسبت، جزء بکائين پنج گانه تاريخ ناميده شده اند. ايشان در 35 سال تاريخ امامتش، بنيانگذار سوگواري بر شهيدان کربلا بود.
وقتي که راز آن همه گريه را از ايشان پرسيدند، در پاسخ فرمود:»مرا ملامت مکنيد، به درستي که يعقوب، پس از اين که يک فرزند خود را از دست داد، آن قدر گريست تا چشمانش سفيد شد و ابيضت عيناء من الخوف، در حالي که يقين به مرگ فرزندش نداشت، ولي من به چشم خود در نصف روز ديدم که چهارده نفر از اهل بيت مرا سر بريدند: (صدوق، 1362، 140).
امام سجاد(ع) نه تنها خود مي گريستند، بلکه شيعيان و مؤمنان را نيز بر گريستن بر آن شهيدان وا مي داشتند. لذا مي فرمود:«هر مؤمني که بر شهادت حسين(ع) بگريد، به طوري که اشک بر گونه هايش جاري شود، خداوند براي او غرفه هايي در بهشت آماده مي سازد تا ابد در آن اقامت خواهد گزيد» (صدوق، 1370، 83).
امام باقر و امام صادق(ع) در اين مسأله اهتمام فراواني داشتند تا نهضت عاشورا همچنان مشعلي فروزنده فرا راه شيعه قرار داشته باشد. آن حضرت(ع) به ابا عماره چنين فرمود:« يا اباعماره من انشد في الحسين بن علي شعراً فابکي خمسين فله الجنه و من انشد في الحسين شعراً فابکي ثلاثين فله الجنه و من انشد في الحسين شعراً فابکي عشرين فله الجنه، و من انشد في الحسين شعراً فابکي عشراً فله الجنه و من انشد في الحسين شعراً فابکي واحداً فله الجنه و من انشد في الحسين شعراً فبکي فله الجنه و من انشد في الحسين شعراً فتباکي فله الجنه» (مجلسي، 1983، 282)؛ اي ابا عماره، هرکس درباره ي حسين بن علي(ع) شعري بسرايد و پنجاه تن را بگرياند، برايش بهشت است، هرکس درباره ي حسين شعري بگويد و سي تن را بگرايند برايش بهشت است و کسي که درباره ي حسين بن علي(ع) شعري بگويد و بيست تن را بگرياند، براي او بهشت است، و کسي که شعري گويد و ده تن را بگرياند، برايش بهشت است. هرکسي شعري گويد و يک تن را بگرياند، برايش بهشت است و کسي که شعري گويد و بگريد، برايش بهشت است و کسي که براي حسين(ع) شعري بگويد و صورت گريه کننده را بگيرد، برايش بهشت است.
امامان شيعه(ع) شعرا را ترغيب مي کردند که درباره ي عاشورا شعر يگوبند، چنان که در پاسخ مردي کوفي فرمودند:«الحمدالله الذي جعل في الناس من يفد النيا و يرثي لنا» (مجلسي، 1983، 285)؛ حمد و ستايش خداوندي را که در ميان مردم کساني را قرار داد که به سوي ما مي آيند و ما را مدح مي کنند و براي ما مرثيه مي خوانند.
ائمه(ع) مي خواستند قيام حسين بن علي(ع) و حماسه ي بزرگ عاشورا به صورت يک مکتب و به صورت يک مشعل فروزان فراراه مجاهدان و اهل بصيرت و آزادگان جهان قرار گيرد. عاشورا چراغي از حق و حقيقت است و ندايي از حق طلبي و حريت و آزادي، که هرگز نبايد به بوته ي نسيان و فراموشي سپرده شود.
شاعر و مداح اهل بيت دعبل خزاعي مي گويد: «ايام محرم بود که به زيارت امام هشتم علي بن موسي الرضا(ع) رفتم، ديدم آن حضرت با حالت حزن و اندوه نشسته و اصحاب هم دور او جمع شده اند. چون مرا ديد، فرمود: اي دعبل دوست دارم شعري بخواني، زيرا اين روزها را غم و اندوهي است که بر خاندان ما رفته است، و کسي که بر مصيبت جدم امام حسين(ع) بگريد، خداوند گناهان او را مي آمرزد. سپس آن حضرت از جاي خويش برخاست و پرده اي را نصب کرد و اهل خانه را پشت آن پرده قرار داد، تا در مصائب جدشان عزاداري کنند. در اين حال، رو به سوي من کرد و فرمود: براي جدم حسين(ع) مرثيه اي بخوان، دعبل مي گويد: اشعاري خواندم که صداي گريه ي امام رضا(ع) و اهل بيت او بلند شد» (مجلسي، 1983، 275).
4) صراحت و صداقت در سياست
«والله ما معاويه بادهي مني و لکنه يغدر و يفجر و لولاکراهيه الغدر لکنت من ادهي الناس» (مجلسي، 1387، 152)؛ به خدا قسم، معاويه زيرک تر از من نيست، لکن شيوه اش مکر و خيانت و تجاوز است و اگر نبود حرمت و ناپسندي مکر و خدعه گري، من زيرک ترين مردم بودم.
نمونه اي را از امام عسگري(ع) مورد اشاره قرار مي دهيم. واقفيه در اين دوره، به شدت طرفدار دستگاه خلافت بودند و خليفه هم از آنان بي دريغ حمايت مي کرد.
امام عسگري(ع)، با صراحت تمام، با واقفيه مخالفت کرد. احمد بن مطهر مي گويد:« يکي از اصحاب ما از اهالي جبل، به حضرت ابومحمد(ع) نامه اي نوشت و طي آن درباره ي واقفيه سؤال کرد که آيا ايشان را دوست بدارم يا از ايشان برائت جويم؟ امام(ع) در پاسخ او نوشتند: آيا بر عمويت ترحم مي کني؟ خداوند عمويت را مورد رحمت قرار ندهد، از او بيزاري جوي، من از واقفيه بيزارم، با آنها رابطه نداشته باشيد، به عيادت بيمارانشان نرويد و...»(عظيمي، 1377، 266).
اين صراحت را به ويژه در امام علي(ع) و امام مجتبي(ع) و امام حسين(ع) بدون هيچ ملاحظه اي مشاهده مي کنيم. لکن ائمه ي ديگر (ع) در عين صراحت در موضع گيري سياسي، بي توجه به مسأله ي تقيه و استتار هم نبوده اند؛ چنان که از موضع گيري امام موسي بن جعفر(ع) و امام صادق(ع) در ايجاد حکومت اسلامي، مشهور و نمايان است.
5) سياست حفظ امت
علي(ع) پس از اين که ضربت ابن ملجم بر فرق نوراني اش ضربت ابن ملجم وارد مي شود، در وصيت مهم و الهي، معنوي و سياسي به فرزندانش چنين مي فرمايد:
«يا بني عبدالمطلب لا الفينکم تخوضون دماء المسلمين خوضاً تقولون قتل اميرالمؤمنين الا لا تقتلن بي الا قاتلي، انظروا اذا انامت من ضربته هذه ضربه بضربه و لا يمثل بالرجل فاني سمعت رسول الله(ص)، يقول: اياکم و المثله و لو با الکلب و العقور» (صبحي صالح، 1387)؛ اي فرزندان عبدالمطلب، نبينم که خون هاي مسلمانان را بريزيد و بهانه گرفته و بگوييد اميرالمؤمنين کشته شده، آگاه باشيد که نکشيد جز قاتلم را. بنگريد که هرگاه از ضربتش مردم، يک ضربت به او بزنيد، اين مرد را مثله نکنيد که شنيدم رسول خدا(ص) فرمود: بر حذر باشيد از مثله کردن ولو سگي هار باشد.
در نامه اي که در صفين به معاويه مي نگارد، چنين مي آورد:
«و اني ادعوکم الي کتاب الله و سنه نبيه(ص) و حقن دماء هذه الامه فان قبلتم اصبتم رشدکم و اهتديتم لحظکم» (نصربن مزاحم، 1382هـ، 151)؛ و من شما را به کتاب خدا و سنت پيامبرش(ص) و به حفظ خون اين امت دعوت مي کنم، اگر اين دعوت را پذيرفتند راه رشد را رفته و به بهره ي خود رسيده ايد.
بعد از شهادت علي(ع)، امام حسن مجتبي(ع) بر فراز منبر در حضور معاويه اين سخنان را فرمود:
«شما اگر عالم را بگرديد که فردي را بيابيد که جدش رسول خداست، غير از من و برادرم، کسي را نمي يابيد و ما تن به صلح داديم، چون ديديم حفظ خون هاي مسلمين برتر است از ريختنش»( طباطبايي، 1416هـ، 80).
امام حسين(ع) در نامه اي به معاويه که به خود جرأت داد نامه اي به امام حسين(ع) بنويسد و او را براي سرکوب عده اي آزادي خواه و انقلابي دعوت کند، چنين مي فرمايد: «لو آثرت ان ابده بقتال اهل القبله لبدتت بقتالک و لکنني ترکتک لصلاح الامه و حقن دماءها»(علامه اميني، 1397هـ، 173/10)؛ اگر بخواهم آغاز کنم به مبارزه با فردي از اهل قبله، با تو آغاز جنگ مي کردم و لکن من تو را رها کردم به خاطر مصلحت امت و حفظ خون هاي آنان.
اين سياست را در مشي همه ي امامان(ع) ساري و جاري مي بينيم که از نقل موارد خودداري مي کنيم تا به طولاني شدن نوشتار نينجامد. همه ي اين ها در وضعيتي بود که رژيم هاي سفاک اموي و عباسي، ريختن خون مسلمانان را به بهانه اي جزئي و به محض يک گمان، مباح مي دانستند. «مبدعون في استحلال دماء اهل اسلام در تاريخ اسلامي ايجاد نمودند.
«وهم استحلوا دماء المسلمين و سفکوها»(شيخ مفيد، 1414هـ، 285)؛ آنها حلال و مباح شمردند ريختن خون هاي مسلمين را.
امامان شيعه(ع) به اين جهت مهم از بسياري از اقدامات خودداري ورزيدند، در حالي که سينه اي مالامال از خشم نسبت به کافران و مستکبران و ستمگران داشتند.
6) سازش ناپذيري با ظالمان و خيانتکاران
سازش ناپذيري علي(ع) با پذيرش مقام و منصبي در خلافت، رفتن در خانه ي مهاجر و انصار سازش ناپذيري حضرت زهرا(س) و امام مجتبي(ع) همه نمونه هايي بلند از اين استراتژي هستند که در واقع خط سير کلي جريان امامت را در فرصت هاي بعدي گشود.
اين سازش ناپذيري در فرهنگ امامت، در همه ي ادوار امامت در ظرف 250 سال، تجلي و نمود روشني دارد. امام حسين(ع) سازش ناپذيري آن حضرت، در سينه ي تاريخ ضبط است و بر بلنداي قله ي تاريخ انساني همواره پرچم سازش ناپذيري در اهتزاز، چنان که فرمود:«لو لم يکن لي ملجأ و لا مأوي لما بايعت يزيد بن معاوية» (شرف الدين، 1421هـ، 228)؛ اگر هيچ پناهگاهي نيابم، هرگز با يزيد بن معاويه سازش نخواهم کرد.
و در همين باره فرمود:« ان لا اري الموت الا سعاده و لا الحياه مع الظالمين الا برماً» (همان، 226)؛ من مرگ را جز سعادت و زندگي با ستمگران را جز خذلان و خسارت نمي بينم.
7) استتار و تقيه گرايي
امامان شيعه(ع)، به حکم آيه ي مبارکه «ادفع بالتي هي احسن» (مؤمنون، 96)؛ دفع نما خطر را به روشني که بهترين است، از تقيه بهره مي بردند و تقيه را بهترين شيوه ي دفع مشکل مي دانستند. امام سجاد(ع) مي فرمايد:« يغفرالله للمؤمن کل ذنب و يطهر منه في الاخره ما خلأ ذنبين ترک التقيه و تضييع حقوق الاخوان» (مجلسي، 273/2)؛ خداوند همه گناهان را مي بخشد، جز دو گناه؛ ترک تقيه و ضايع کردن حقوق برادران.
امام صادق(ع) خطاب به معلي بن خنيس فرمودند:« يا معلي ان التقيه ديني و دين آبائي و لا دين لمن لا تقيه له» (همان، 284)؛ اي معلي، بدان که تقيه دين من و دين پدران من است و دين ندارد کسي که تقيه ندارد.
حتي مي فرمايند: اگر تقيه نبود، خدا پرستش نمي شد. اين شيوه سنت همه ي امامان شيعه (ع) بوده که به دليل طولاني شدن از ذکر موارد بيشتر خودداري مي شود.
8) فتنه زدايي
«و طفقت ارثتي بين ان اصول بيد جذاء او اصبر علي طخيه عمياء... فرأيت الصبر علي هاتا احجي، فصبرت و في العين قذي و في الحلق شجي» (صبحي صالح، نهج البلاغه)؛ و ژرف انديشيدم که آيا دست به ستيزه کنم يا بر اين تاريکي کور صبر پيشه کنم، ديدم خردمندانه تر از آن است که صبر کنم، پس صبر نمودم، در حالي که در چشمم خاشاک و در گلويم استخوان ريزه بود.
زندگاني مولا علي(ع) نشان گر صبري عجيب براي زدودن فتنه است. خود حضرت در روز سقيفه فرمود:«اني خشيت الفتنه»؛ من از فتنه اي عجيب بيمناکم. صلح امام مجتبي(ع) جلوگيري از يک فتنه ي بزرگ بود. فتنه اي که مي رفت همه ي اصالت ها و يادگارها و مواريث رسالت را از بين ببرد و او با صلحي خردمندانه، که ناشي از بينش الهي بود، جلوي اين فتنه ي کور را گرفت. فتنه زدايي هاي امام سجاد(ع) در ماجراي حره و پس از شهادت امام حسين(ع) زبانزد تاريخ است.
فتنه واقفيه
همين شيوه را در تعاملات سياسي تمام امامان شيعه(ع) به خوبي مشاهده مي کنيم، که در حقيقت ذکر موارد بيشتر، نوشتار را از حد يک مقاله خارج مي سازد.
منبع: نشريه انديشه حوزه، شماره 86.