درگذشتگان

بازيگر جدي و با استعدادي بود كه بهترين نقش آفريني هايش را در قالب شخصيت هاي دچار مشكل رواني ارائه داد. در طول دوران فعاليت حرفه اي اش بي آن كه ستاره بزرگي شود بازيگر نقش اولي كاملاً موفق بود. به دنبال تجربه اندوزي در تئاتر و تلويزيون، در پيك نيك(1955)، نخستين فيلمش به عنوان بازيگر مرد نقش دوم، در كنار ويليام هولدن و كيم نوواك خوش درخشيد. سپس در نقش شوهر جوان و مردم آزار جون كرافورد در برگ هاي پاييزي(1956) بازي كرد.
يکشنبه، 21 خرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
درگذشتگان

درگذشتگان
درگذشتگان


 






 

كليف رابرتسن(2011-1923)
 

CliffRobertson
بازيگر جدي و با استعدادي بود كه بهترين نقش آفريني هايش را در قالب شخصيت هاي دچار مشكل رواني ارائه داد. در طول دوران فعاليت حرفه اي اش بي آن كه ستاره بزرگي شود بازيگر نقش اولي كاملاً موفق بود. به دنبال تجربه اندوزي در تئاتر و تلويزيون، در پيك نيك(1955)، نخستين فيلمش به عنوان بازيگر مرد نقش دوم، در كنار ويليام هولدن و كيم نوواك خوش درخشيد. سپس در نقش شوهر جوان و مردم آزار جون كرافورد در برگ هاي پاييزي(1956) بازي كرد. گرچه توانست با بازي خون سردانه اش در نقش تبهكاري پيش پا افتاده در راه انتقام گيري از پدرش در دنياي تبهكاران آمريكا(1961) يا پزشكي خوش مشرب در ملودرام بيمارستاني انترن ها( 1962) بازي مؤثري ارائه دهد، اما در مسير از دست دادن توجه عمومي بود تا اين كه جان كندي شخصاً او را براي بازي در نقش خودش به عنوان افسر نيروي دريايي در جنگ دوم جهاني در ناوچه 109 انتخاب كرد. پس از آن به تدريج نقش هاي بهتري گرفت؛ بهترين نقش آفريني هايش را در قالب يك كانديداي بي رحم رياست جمهوري در بهترين مرد(1964)،در نسخه امروزي شده نمايش نامه وُلپون اثر بن جانسن، ظرف عسل(1967) و از همه برجسته تر نقش به يادماندني و خاطره انگيزش در قالب يك عقب مانده ذهني در چارلي (1968) ايفا كرد كه اسكار بهترين بازيگر مرد را برايش به ارمغان آورد. استقبال منتقدان از اين فيلم به او امكان بازي در فيلم هاي باارزشي در دهه بعد داد، كه از آن جمله مي توان به براي قهرماني دير است(1970)، حمله بزرگ به نورنفيلد مينه سوتا(1972) و وسواس( 1976)اشاره كرد. از آن پس هم چنان فعاليت در سينما را با ايفاي نقش هاي مكمل ادامه داد و سپس در نقش هاي كوتاه تري هم ظاهر شد.
كليفورد پاركر رابرتسن در نهم سپتامبر 1923 در لس آنجلس كاليفرنيا به دنيا آمد. در كالج آنيتوك اوهايو تحصيل كرد و مدت كوتاهي هم روزنامه نگار بود. نخستين ازدواجش در 1957 با سينتيا استون و دومي در 1966 با دينا مريل بازيگر سينما بود كه آن هم در 1989 به جدايي انجاميد. از هريك از ازدواج هايش يك دختر دارد. دل مشغولي اصلي اش پرواز بود. چند هواپيماي شخصي داشت؛ از جمله دو هواپيماي متعلق به دوران جنگ جهاني دوم. او در دهم سپتامبر 2011 يك روز پس از هشتاد و هشتمين سالگرد تولدش در استوني بروك نيويورك به مرگ طبيعي درگذشت.
از فيلم ها: پيك نيك(1955)، برگ هاي پاييزي(1056)، مناسب ترين دختر( ايران: دختر دلخواه من)، برهنگان و مردگان(1958)، گيجت( ايران: جوانان خوش گذران)، همان طور كه دريا طغيان مي كند، نبرد درياي كورال، نمايش بزرگ(1959)، كار يك شب، دنياي تهبكاران آمريكا( ايران: دزد بچه،1961)، انترن ها(1962)، شش عشق من، ناوچه 109، يكشنبه در نيويورك(1963)، اسكادران633، بهترين مرد(1964)، از ساحل( ايران: يورش از ساحل)، بالماسكه( ايران: ماسكاراد)، عشق چهره هاي زيادي دارد( ايران: بي عاران ساحل، 1965)، ظرف عسل، هنگ شياطين(1967)، چارلي(1968)، براي قهرماني دير است(1970)، ج. دبليو. كوپ، حمله بزرگ به نورنفيلد مينه سوتا( ايران: بازگشت جسي جيمز)، ايس ايلاي و راجرز آسمان ها( 1973)، مردي روي تاب(1974)، خارج از فصل، سه روز كندور( ايران: كندور، 1975)، تيراندازي كن، ميدوي، وسواس(ايران: وسوسه، 1976)، دومينيك(1978)، خلبان(1980)، طوفان مغزي، كلاس، ستاره 80(1983)، فرار شيكر(1985)، مالون، قلب وحشي نمي شكند(1991)، باد(1992)، مرد تحول(1994)، پيمان(1995)، فرار از لس آنجلس(1996)، مأموريت در برلين، ديگ ذوب فلز(1998)، شجره خانوادگي(1999)، شاهين سقوط كرد(2000)، سيزدهمين بچه، اسپايدرمن(2002)، اسپايدرمن2، سواري بر گلوله(2004)، اسپايدرمن3(2007).

يكي از آخرين ها...
 

پرويز نوري
اولين آشنايي ام با اين بازيگر خوش چهره و شيك پوش، با نفرت و بيزاري همراه بود. وقتي فيلم زيباي پيك نيك را در پانزده شانزده سالگي ديدم كليف رابرتسن- كه هنوز نامش را هم نمي دانستم- نقش آلن بنسن جوانك پول داري را داشت كه پدرش صاحب شركتي عظيم در شهركي در كانزاس بود و ويليام هولدن به نقش هال كارتر، جوان آواره و بيكاره اي، سراغ او مي آمد چون قبلاً با همديگر توي مدرسه رفيق بودند. هولدن آمده بود بلكه شغلي در شركت پدر آلن به دست آورد. در آن جا بود كه دختري به اسم مج موجب درگيري و نفاق دو رفيق ديرين مي شد و همين مسأله و دشمني اش با هولدن مرا شديداً از رابرتسن متنفر كرده بود. آن موقع همه ما شيفته ويليام هولدن بوديم.
طي سي چهل باري كه پيك نيك را ديدم هر بار بيش تر از كليف رابرتسن بدم آمد و خلاصه هيچ علاقه اي هم نداشتم بدانم كيست و سابقه اش چيست. يك حس جواني بي دليل... تا سال هاي بعد كه فيلم شاعرانه رابرت آلدريچ برگ هاي خزان را ديدم. در آن فيلم كليف رابرتسن شخصيتي بود رمانتيك با عشقي پر شور به جون كرافورد، همراه با صحنه هايي دل پذير با موسيقي سحرانگيز اتوم ليوز كه هنوز هم گاهي به ذهنم مي آيد. اندك اندك آن نفرت رنگ باخت و هنگامي كه فيلم جنگي عميق رائول والش، برهنگان و مردگان، به نمايش درآمد و از آن جنگي هاي رئاليستي تأثيرگذار بود، عقيده ام عوض شد. حس كردم به كليف رابرتسن علاقه پيدا كرده ام. تا اين كه به بهترين نقشي كه مناسب شخصيت خاص و باوقار و خصوصيات اخلاقي اش بود يعني نقش جان اف. كندي در فيلم پي تي 109 ظاهر شد و فيلم در حقيقت توصيف خاطرات زمان جنگ جهاني دوم رييس جمهور آينده آمريكا بود و اقتباس از رمان معروفي كه خودش نوشته بود. بعدها خواندم كه رابرتسن گفته بود:« من آخرين آدم قديم پيرو اصول اخلاقي ام». و درواقع منظورش به دليل زندگي خصوصي دور از سينما بود.
تا زمان فيلم چارلي كه در 1968 اسكار بهترين بازيگر سال را نصيبش كرد شايد آن قدرها محبوبيت نداشت اما همين نقش چارلي عقب مانده ذهني، از او چهره اي موفق در سينما به وجود آورد. پس از اين فيلم به ياد ندارم كه فيلم و بازي خوبي از رابرتسن ديده باشم؛ بجز البته نقش كوتاهي كه در سه روز كندور داشت. سال هاي ابتدايي زندگي را در تئاتر و نمايش ها گذراند. در خلال حضور در فيلم ها، اغلب در نمايش هاي مختلف برادوي هم شركت مي كرد و از دهه 70 به بعد در فيلم هايي نه چندان قابل توجه ظاهر شد. آخرين نقش كليف رابرتسن در اسپايدرمن 3 و در قالب عموي توبي مگواير( مرد عنكبوتي)بود؛ نقشي كه نشان مي داد ديگر جايي براي پير بازيگراني چون او نيست.

رائول روييز(2011-1941)
 

Raul Ruiz
شهرت اين كارگردان شيليايي از سال هاي ابتداي دهه 1980 آغاز شد كه ثابت كرد يكي از فيلم سازان نوآور و پركار است. شمار آثار روييز سرگيجه آور است. او كه هيچ سبكي از فيلم سازي را رعايت نمي كرد، در طول بيست سال پنجاه فيلم ساخته؛ از 35 ميلي متري گرفته تا شانزده ميلي متري و ويدئويي، سينمايي و تلويزيوني، مستند و داستاني. از 1956 تا 1962 بيش از صد نمايش نامه نوشت، گرچه هيچ كدام از آن ها را كارگرداني نكرد. در فيلم سازي هم بين سال هاي 1960 تا 1964 دست و پايي زد كه حاصل آن دو فيلم كوتاه ناتمام بود.در 1968 با نمايش اولين فيلم كامل شده اش سه ببر به دام افتاده، همراه با ميگل ليتين و آلدو فرانسيا، در خط مقدم فيلم سازان شيليايي قرار گرفت. او چپ گرايي متعهد بود كه از سالوادور آلنده حمايت مي كرد. پس از كودتاي فاشيستي 1973 ناچار به فرار از كشورش شد، زندگي در فرانسه را آغاز كرد و تلويزيون هاي اروپايي را به عنوان پايگاهي براي بيان نظرهايش برگزيد. نخستين موفقيت بزرگ او در اروپا فرضيه هايي براي يك تابلوي دزديده شده(1979) فيلم سياه و سفيد گيج كننده اي بر اساس كتاب پير كلوسووسكي بود كه داستان معماگونه گم شدن تابلويي متعلق به قرن نوزدهم را روايت مي كرد، متأثر از سنت افسانه سرايي در ادبيات آمريكاي لاتين. روييز شاعر تصويرهايي فوق العاده بود. فيلم هايش به گونه اي سيال از واقعيت به تخيل و برعكس مي لغزند. آثار او مجموعه اي از زاويه ها و نماهاي نزديك نامتعارف و سردرگم، رنگ هاي خيره كننده و روايت هاي تو در تو است. او با هر نما درك بيننده را به بازي مي گيرد و هركسي مي تواند تأثير متفاوتي از آن بپذيرد. او افزون بر اقتباس كلوسووسكي از آثار كافكا: مستعمره كيفري(1970)، شهر دزدان دريايي(1983)، رابرت لويي استيونسن: جزيره گنج(1985)، شكسپير: ريچارد سوم(1986) و كالدرون: زندگي يك رؤياست(1987) سود جسته است. او تفاوتي ميان آثار والاي راسين و كالدرون و آثار نازل راجر كورمن نمي ديد چون از آن ها نيز الهام گرفته است. او هم چون گدار خود را وام دار فيلم هاي رده B آمريكايي مي دانست.
رائول ارنستو لوييز پينو در 25 ژوييه 1941 در پورتومونت، شيلي به دنيا آمد. پس از پايان تحصيلات ابتدايي چند سالي در دانشگاه كاتوليك سانتافه و مدرسه سينمايي آرژانتين تحصيل كرد. با سومين فيلم سينمايي اش، سه ببر به دام افتاده(1968) جايزه يوزپلنگ طلايي جشنواره لوكارنو را به دست آورد. گاهي ميان فيلم سازان سياستگر هم نسل خود مانند ليتين و الويو سوتو ناهمگون و يگانه به نظر مي آمد. آثارش بيش تر كنايه دار، فراواقعي و تجربي هستند. پس از چند سال توليد و كارگرداني فيلم هاي تلويزيوني و كم بودجه در اروپا، شروع به كار در آثار پرخرج تر با بازيگران صاحب نام كرد كه سه زندگي و فقط يك مرگ(1996) با بازي مارچلو ماستروياني، ريشه يابي هاي يك جنايت(1997) با كاترين دونوو و جان مالكوويچ، زمان بازيافته(1999) با كاترين دونوو و امانوئل بئار براساس كتاب مشهور مارسل پروست، كليمت(2006) با جان مالكوويچ از آن شمار است. آخرين فيلم كامل شده اش اسرار ليسبون(2010) است و به علت بيماري نتوانست آخرين اثرش خطوط تورس(2011) را با بازي جان مالكوويچ و كاترين دونوو به پايان برساند، و همسرش والريا سارمينتو( كارگردان و تدوينگر) و كارلوس سابوگا آن را كامل كردند. طي 48 سال فعاليت 113 فيلم در كارنامه اش باقي گذاشت. مرگ او در نوزدهم اوت 2011 توسط وزير فرهنگ شيلي اعلام و قرار شد پيكرش پس از مراسمي در كليساي سن ژرژ پل در پاريس، براساس وصيتش در شيلي به خاك سپرده شود.
از فيلم ها:سه ببر به دام افتاده(1968)، مستعمره كيفري(1970)، هيچ كس چيزي نمي گفت(1971)، خلع يد(1972)، واقعيت گرايي سوسياليستي(1973)، فرضيه هايي براي يك تابلوي دزديده شده(1979)، تصوير در سكوت(1980)، منطقه(1981)، بر پشت يك نهنگ(1982)، شهر دزدان دريايي(1983)، رژيم بدون نان(1984)، تقدير مانوئل، جزيره گنج(1985)، ريچارد سوم(1986)، در آينه(1986)، جغد كور، زندگي يك رؤياست، پروفسور تران(1987)، تمثيل، تمام ابرها ساعت هستند(1988)، پشت ديوار(1989)، زرورق طلايي(1990)، سه زندگي و فقط يك مرگ(1996)، ريشه يابي هاي يك جنايت(1997)، كمدي معصومانه، نبرد براي عشق در رؤيا(2000)، روح هاي نيرومند(2001)، كوفرالاندس راپسودي شيليايي(2002)، آن روز، جايي در ميان زنده ها(2003)، كليمت(2006)، خانه نوسينگن(2008)، اسرار ليسبون(2010).

رونالد نيم(2010-1911)
 

Ronald Neame
يكي از نخستين فيلم سازان نسل دوم انگلستان بود و فرزند الوين نيم(1923-1885) كارگردان عصر صامت و آيوي كلوز(1968-1890) ستاره فيلم هاي آن دوران. در 23 آوريل 1911 در لندن به دنيا آمد. پس از تحصيلات، با مرگ زودهنگام پدرش كه در تصادف با موتورسيكلت جان باخت، ناچار شد براي كمك به تأمين معاش خانواده كار كند و به همين دليل در شانزده سالگي به عنوان پادو در استوديو الستري مشغول به كار شد. اميد بزرگ او اين بود كه روزي بهترين فيلم بردار انگلستان شود. نيم به تدريج به آرزوي خود جامه عمل پوشاند؛ ابتدا به عنوان كارآموز طرز كار با دوربين هاي فيلم برداري را كه فيلم با دست در آن به گردش درمي آمد ياد گرفت و شصت سال بعد را به عنوان فيلم بردار، فيلم نامه نويس، تهيه كننده و كارگردان حدود هفتاد فيلم فعاليت كرد. پيش گام استفاده از تكني كالر و هم چنين گرفتن بازي هاي درخشان بود. او ويژگي مهم ديگري هم داشت؛ پيش از آن كه از بازيگري بخواهد كاري را انجام دهد، مانند يك بازيگر بدل، ابتدا خودش آن را انجام مي داد. مثلاً پيش از آن كه از بازيگرش شلي وينترز در ماجراي پوزيدون بخواهد كه از يك درخت كريسمس بالا برود، ابتدا خودش از آن بالا رفت!
در 1929 به آرزويش نزديك شد و دستياري فيلم بردار حق السكوت( آلفرد هيچكاك) را به او سپردند. فيلم برداري شروع شده بود كه صدا به سينماي انگلستان آمد و هيچكاك با هر ترفندي كه بود فيلمش را به عنوان اثري ناطق روانه بازار كرد. در دهه 1930 رونالد نيم در توليد شماري از فيلم هاي كم هزينه، براساس قانوني كه استوديوها را موظف به ساختن آن ها فقط براي نمايش در سينماي انگلستان مي كرد، سهم داشت. يك بار گفته بود كه حجم گسترده كار به او در تكميل هنر و صنعت كمك كرده است. بيش تر به صورت ناشناس زيردست كلود فرانسيس گرين فيلم بردار كار مي كرد و در 1935 با او براي دريك انگلستان اعتبار مشترك كسب كرد. نقطه عطف ديگر كارنامه اش فيلم برداري سرگرد باربارا (1941) براساس نمايش نامه برنارد شاو به كارگرداني گابريل پاسكال بود كه خلاقيت بلندپروازانه خود را در تصاوير نشان داد. همكاري او با ديويد لين در يكي از هواپيماهاي ما گم شده( 1942، كه لين تدوين و نيم فيلم برداري آن را به عهده داشت) نامزدي اسكار براي جلوه هاي تصويري را به دنبال داشت. هم چنين در درام جنگي جايي كه در آن خدمت مي كنيم( نوئل كوارد و ديويد لين، 1942) همكاري كرد. موفقيت اين فيلم باعث شد كه لين، كوارد، آنتوني هولاك آلن و نيم شركت توليد فيلم «سينه گيلد» را تأسيس كنند. در اين كمپاني سه فيلم براساس نمايش نامه هاي نوئل كوارد: نسل شاد(1944)، برخورد كوتاه(1945) و روح شاد(1945) ساخته شد. پس از آن لين و نيم از كوارد جدا شدند و انتظارات بزرگ(ايران: آرزوهاي بزرگ، 1946)و اليور تويست( ايران: پسرك يتيم، 1948) را ساختند كه لين كارگردان و نيم تهيه كننده بود، اما مشاركت اميدواركننده آن ها بر سر اختلاف شان بر سر فيلم دوستان پرشور(1949) پايان گرفت.
در ميانه دهه 1940 وقتي كه ج. آرتور رنك از او خواست به آمريكا برود و شيوه توليد فيلم را به آن ها بياموزد، نيم توجه خود را به فيلم سازي در آن كشور معطوف كرد. سپس به كارگرداني براي كمپاني رنك پرداخت. يكي از نخستين موفقيت هايش در مقام كارگردان، مروج(1952)، يك كمدي پر جنب و جوش با الك گينس بود و اثر بعدي اش اسكناس يك ميليون پوندي(1953) با بازي گريگوري پك. در 1957 اين كمپاني را ترك كرد و سپس دو فيلم ستايش شده دهان اسب(1958) را با الك گينس و نواهاي افتخار(1960) را با درِك بوگارد ساخت. در دهه 1970 رونالد نيم به بورلي هيلز نقل مكان كرد و فيلم هاي پرونده ادسا(1974) با جان وويت، سنگ آسماني(1980) با شان كانري و اولين دوشنبه اكتبر(1981) را با والتر ماتائو كارگرداني كرد، اما دو فيلم خيلي مطرح او اولين بار دوشيزه جين برودي(1969، كه مگي اسميت براي بازي در آن اسكار نقش اول را گرفت) و ماجراي پوزيدون( 1972، فيلم پرستاره اي كه شلي وينترز را نامزد اسكار نقش دوم كرد) بودند، كه نيم را به ثروت رساندند. او دو بار ازدواج كرد و فرزندش كريستفر نيم تهيه كننده است. در 1966 ملكه انگلستان به او لقب « فرمانده امپراتوري انگلستان» براي خدمت به صنعت سينما داد. مرگ او در 99 سالگي بر اثر سقوط از پلكان، در شانزدهم ژوئن 2010 اتفاق افتاد. زندگينامه خودنگاشته اش با نام « مستقيم از دهان اسب» در سال 2003 انتشار يافت.
فيلم ها در مقام كارگردان:زندگي ام را بگير(1947)، سمندر طلايي(1950)، مروج(1952)، اسكناس يك ميليون پوندي(1953)، مردي كه هرگز نبود(1956)، هفتمين گناه، روش ويندام(1957)، دهان اسب(1958)، نواهاي افتخار(1960)، فرار از ظهرين(1962)، مي توانم به آوازخواندنم ادامه دهم(ايران: من هم مادر هستم، 1963)، باغ گچي(ايران: نسل بي قرار، 1964)، آقاي موسي( ايران: ماجراجوي تانگانيكا، 1965)، مردي كه ممكن بود كشته شود(ايران: اشتباه)، شروع بازي شطرنج(ايران: گامبيت، 1966)، پرودنس و قرص( ايران: ازدواج بله بچه نه، 1968)، سلام خداحافظ(بدون ذكر نام. ژان نگولسكو جانشينش شد)، خسيس(1970)، ماجراي پوزيدون(ايران: جهنم زير و رو، 1972)، پرونده ادسا(1974)، سنگ آسماني(1979)، اكردُكر(1980)، اولين دوشنبه اكتبر(1981)، جسم بيگانه(1986).

آلن كورنو(2010-1944)
 

Alain Corneau
اوج درخشش اين كارگردان فرانسوي، استفاده تحسين برانگيزش از موسيقي شنيده نشده مارن ماره آهنگ ساز قرن هفدهم براي ويولا در تمام صبح هاي جهان(1991) بود. در اين فيلم ژرار دوپارديو نقش مارن سال مند را دارد كه دوران جواني و بي پروايي خود، با بازي گيوم دوپارديو، را باز مي نگرد.اين اثر يكي از بزرگ ترين موفقيت هاي كورنو در خارج از فرانسه بود و يكي از اندك فيلم هايي كه به خلق موسيقي كلاسيك پرداخته است. اين نهمين فيلم كارگردان كه هفت جايزه سزار را به خود اختصاص داد، مهم ترين كار برجسته و نامتعارف كارگرداني بود كه در ساختن آثار هيجان انگيز پليسي سينماي فرانسه دست بالا را داشت. كورنو در لوآره، در دره لوآر در فرانسه به دنيا آمد. در رشته هاي تدوين فيلم و كارگرداني از ايدك در پاريس به سال 1968 فارغ التحصيل شد. او علاقه بسياري به نواختن جاز داشت. از اين رو با همكاري دانيل برژه فيلم كوتاهي در آمريكا با نام آيا در هارلم جاز وجود دارد؟ ساخت هم چنين دستيار راجر كورمن در فيلم هدف؛ هري(1969) شد. در بازگشت به فرانسه هم دستياري و كارگرداني واحد دوم را ادامه داد، كه قابل ملاحظه ترين آن ها دستياري كوستاگاوراس در اعتراف(1970) است. آشنايي او با ايو مونتان از اين جا شروع شد كه بعدها در سه فيلم درام / پليسي كورنو نقش آفريني كرد. اولين فيلم او جامعه بي نام(1974)اثري بلندپروازانه بود كه بيش از حد تحت تأثير ژان لوك گدار قرار داشت و ميان موضوع هاي جنايي تكان دهنده، طنز سياسي و علمي خيالي در نوسان بود. اثر بعدي و موفق ترش نشان پليسي 357( 1976)، آشكارا نشان از تأثير هري كثيف(1971) داشت و او حتي به تن مونتان، پليس تك رو، كت مشابهي پوشانده بود كه كلينت ايستوود در اثر دان سيگل به تن داشت. فيلم بعدي او تهديد(1977) اثر جنايي، محكم و مردانه تري بود كه باز هم مونتان در آن بازي مي كرد. سري سياه(1979) براساس داستان جيم تامپسن بود كه لوكيشن آن از لس آنجلس به يكي از حومه هاي دل گير پاريس تغيير يافته بود؛ بهترين فيلم نوآر كورنو از كارگردان هايي مانند ژان پير ملويل تأثير گرفته بود. كورنو سبك او را در شيوه خود جذب كرده بود؛ فيلمي بداقبال كه با سايه هايي كه به آن افزوده شده بود، سرهم بندي و جمع شد، زيرا دو بازيگر اصلي اش پاتريك دوور و ماري ترنيتيان هر دو جوان مرگ شده بودند. انتخاب اسلحه(1981) اثري كامل از نظر ساختاري با حال و هواي گنگستري با بازي سه ستاره بزرگ سينماي فرانسه ايو مونتان، ژرار دوپارديو و كاترين دونوو بود. با در اختيار داشتن دوپارديو و دونوو، كورنو تصميم به طبع آزمايي در ژانر ديگري گرفت و دژ ساگان(1984) را درباره يك لژيون خارجي فرانسه در دوران استعمارگري اين كشور در آفريقا ساخت كه يكي از پرخرج ترين فيلم هاي سينماي فرانسه تا آن زمان بود و با 6 ميليون دلار ساخته شد. فيلم برداري در تونس و موريتاني انجام شد. قهرمان فيلم جواني روستايي به نام شارل ساگان(دوپارديو)است كه به مأموريتي در صحراي فرانسه مي رود و در هنگامه جنگ با صحرانشينان، از آرامش مصاحبت روزنامه نگاري روشنفكر، دونوو، برخوردار مي شود. فيلم برداري سينماسكوپ و رنگي برونو نويتن خارق العاده است و كارگرداني ماهرانه كورنو به ويژه در القا كردن حس و حال و هواي زمان پيش از جنگ اول، بر بيش تر كليسه غلبه دارد. نكتورن هندي(1989) درامي رواني درباره مردي است كه در هند، در جست و جوي دوست گم شده است و ترسيدن و لرزيدن(2003) درباره شوك فرهنگي زني بلژيكي است كه در توكيو براي شركت بزرگي كار مي كند. او هم چنين طبع خود را در كمدي نيش دار با شاهزاده اقيانوس آرام( 2000) و ملودرام نوعي رنگ آبي(2005)آزمود، اما در زادگاهش آثارش چشم گيرتر بود؛ پسرعمو( 1997) درباره يك خبرچين پليس و از آن پرمحتواتر دومين وزش(2007)براساس داستان جنايي دوستش، خوزه جوواني، كه سي سال بود كورنو قصد ساختنش داشت، گرچه ملويل آن را در سال 1966 به فيلم درآورده بود، ولي كورنو احساس مي كرد كه مي تواند چيزي متفاوت از اين داستان بيرون بياورد، اما با وجود بهره بردن از بازيگراني محبوب مانند دانيل اوتوي، مونيكا بلوچي، ميشل بلان و اريك كانتونا، در مقام مقايسه در سايه آن شاهكار قرار گرفت. آخرين اثر كورنو جنايت عشق(2010) با بازي لودوون سينه و كريستين اسكات تامس ثابت كرد كه او نيز مي تواند با دنياي زنان سر و كار داشته باشد. دنيايي درباره مديران اجرايي توانمند مؤنث: فيلمي سرشار از طنز سياه و تعليق كه از چند هفته پيش از مرگش در فرانسه در معرض ديد عموم و منتقدان قرار گرفت. نادين ترنيتيان كارگردان مطرح زن سينماي فرانسه همسر كورنو بود و دو فرزند ماري ترنيتيان، دختر نادين، را به فرزندي پذيرفته بودند. آلن كورنو در 30 اوت 2010 بر اثر سرطان ريه درگذشت.
فيلم هاي سينمايي: جامعه بي نام(1974)، نشان پليسي 357(1976)، تهديد(1977)، سري سياه(1979)، انتخاب اسلحه(1981)، دژ ساگان(1984)، همان (1986)، نكتورن هندي(1989)، عليه فراموشي(يك اپيزود)، تمام صبح هاي جهان(1991)، دنياي جديد(1995)، پسرعمو(1997)، شاهزاده اقيانوس آرام(2000)، ترسيدن و لرزيدن(2003)، نوعي رنگ آبي(2005)، دومين وزش(2007)، جنايت عشق(2010).

آني ژيراردو(2011-1931)
 

Annie Girardot
بازيگري چندوجهي بود كه نقش آفريني هايش را از كمدي فرانسز با نمايش هاي كمدي و ملودرام آغاز كرد و سپس در سينماي موج نو و فراتر از آن ادامه داد. ژان كوكتو كه آني ژيراردو در نمايش ماشين تحرير او بازي كرده بود، او را « بهترين استعداد دوران پس از جنگ»خواند. به ندرت از او به عنوان يك بازيگر زيبا مانند نزديك ترين معاصرانش، ژان مورو و بريژيت باردو ياد شد. اما ژيراردوي ريزنقش ويژگي هاي ظاهري خاص خودش را داشت. حتي در فيلم گناه و تقوا(1963، روژه واديم)نقش اول را به عهده داشت و باردو نقش بعدي را. با نفر سيزدهم پشت ميز(1955)نقش آفريني در سينما را آغاز كرد و در عرض چهار سال در نه فيلم ظاهر شد. شهرت بين المللي را با فيلم فراموش نشدني ليكونو ويسكونتي، روكو و برادرانش(1960) كه در آن صدايش به ايتاليايي دوبله شده بود، كسب كرد. او در نقش ناديا، زن ترحم برانگيزي كه ميان دو برادر- سيمون حيوان صفت( رناتو سالواتوري) و روكوي قديس مآب (آلن دلون)- گيرافتاده بازي مي كرد. سيمون حسود روكو را كتك مي زند و به ناديا تعدي مي كند. اين فصل فيلم يكي از اثرگذارترين فصل هاي تاريخ سينماست. ژيراردو در دو كار صحنه اي ويسكونتي نيز در پاريس بر صحنه رفت. پيش از روكو هم، ژيراردو در نقش زناني محكوم به شكست و با فرجامي تراژيك در آثاري معمولي بازي كرده بود.
آني سوزت ژيراردو در 25 اكتبر 1931 در پاريس به دنيا آمد. در دوران اشغال كشورش توسط آلمان بزرگ شد. در رشته بازيگري در كنسرواتوار پاريس تحصيل كرد و هم زمان با كمدي فرانسز در راديو، تلويزيون و باشگاه هاي شبانه هم به اجراي برنامه مي پرداخت. پس از روكو، ژيراردو پايه هاي شهرت تازه به دست آورده اش را با فيلم طعمه براي سايه/ سايه هاي بي عفتي اثر پموج نويي الكساندر آستروك مستحكم تر كرد. در اين فيلم او نقش همسر يك پيمان كار ساختماني ثروتمند را دارد كه به تدريج از وضعيتش خسته مي شود. اين فيلم ژيراردو را از كليشه نقش زنان مطيع و سلطه پذير رها كرد. در 1962 با رناتو سالواتوري(1988-1933) هم بازي اش در روكو... ازدواج كرد و سپس بازيگر چند فيلم كمدي و درام در نقش زناني بااراده و قوي بود. ژيراردو جايزه بهترين بازيگر زن را در جشنواره ونيز 1965 به خاطر ايفاي نقش زني رانده شده و بدگمان در سه اتاق در منهتن براساس رمان ژرژ سيمنون به كارگرداني مارسل كارنه گرفت. سپس در زندگي براي زندگي( كلود للوش) نقش همسر رها شده يك گزارشگر بوالهوس تلويزيون( ايو مونتان) را ايفا كرد. در دهه 1970 او هم چنان به تغيير نقش هايي كه به عهده مي گرفت ادامه داد؛ از شش فيلم درخشان للوش تا چهار درام پندآموز آندره كايات و چهار اثر شاد و سرزنده فيليپ دوبروكا از جمله فيلم فوق العاده موفق بازرس مهربان(1978) كه در آن بازرس پليسي است كه دل باخته يك استاد زبان يوناني(فيليپ نوآره) مي شود. او و نوآره زوج سينمايي محبوبي را پديد آوردند و در چندين فيلم هم بازي شدند از جمله پيردختر(1972). سپس او نقش زني را بازي مي كند كه با دريافتن اين كه دچار سرطان است ابتدا دچار خشم مي شود و سپس شجاعتي فراوان براي مبارزه با آن در دكتر فرانسواز گايان( 1975، ژان لويي برتوچلي) پيدا مي كند. اين نقش براي او يكي از سه جايزه سزاري را كه در كارنامه حرفه اي اش دارد به ارمغان آورد. دو جايزه ديگر را براي ايفاي نقش هاي دوم در بينوايان(1994، للوش) در نقش همسر ناپخته يك كشاورز و سپس در نقش مادر پرتوقع ايزابل هوپر در معلم پيانو(2001، ميشاييل هانكه)برد.
گرچه ژيراردو در دهه هاي 1980 و 1990 در فيلم هاي كم تري ظاهر شد، اما هم چنان موفق به حفظ شمايل خود شد و مشهور باقي ماند. هانكه بار ديگر از او در نقش كوتاه اما كليدي مادر زمين گير ولي تيزهوش دانيل اوتوي در فيلم پنهان(2005)بازي گرفت. در سال 2006 ابتلاي او به بيماري آلزايمر فاش شد و از سال بعد با برادر بزرگ ترش ژان كه او هم دچار همين بيماري بود در خانه اي در پاريس به سر مي بردند. اين بازيگر درخشان كه برخلاف بيش تر همكارانش در سينماي فرانسه، زيبايي در رسيدنش به شهرت جهاني نقشي نداشت در 28 فوريه 2011 در 79 سالگي در پاريس درگذشت. زندگينامه اش را با عنوان « از عشق مردن» در سال 1988 به چاپ رسانده بود.
از فيلم ها: نفر سيزهم پشت ميز(1955)، روستايي كه از آن آمدم، مردي با كليدهاي طلايي(1956)، باروري ممنوع(1957)، عشق در خطر است(1957)، بازرس مگره، صحراي پيگالي(1958)، دل دادگان روي طناب بندبازي، روكو و برادرانش(ايران: روكو و برادران)، عشق و زن فرانسوي(اپيزود طلاق، 1960)، شماره 21 خيابان لانش در پاريس، قرارملاقات هاي عاشقانه، ماجراهاي عشقي مشهور(اپيزود كمدين ها، 1961)، چرا پاريس؟، قايق اميلي، كوتاه ترين روز(1962)، گناه و تقوا، تشكيلات دهنده(ايران: همراهان، 1963)، سوپ خوب، زن ديگر، زن ميمون نما(1964)، ميل به مردن، مأمور مخفي (1965)، ساحره ها، زنده براي زندگي(1967)، ديلينجر مرده است، زندگي عشق مرگ(1969)، سرگذشت يك زن، نوراهبه ها(ايران: پشيمان ها، 1970)، از عشق مردن(1971)، پيردختر، اغفال شيرين(1972)، دود بدون آتش وجود ندارد( ايران: هيچ آتشي بدون دود نيست، 1973)، ژوليت و ژوليت، سيلي(1974)، مظنون، كولي، دكتر فرانسواز گايان(1975)، باران روي سانتياگو، عشق و آب سرد(1976)، آخرين بوسه(1977)، مخترع(ايران: بساز بفروش)، بارزس مهربان(1978)، براي اين كه هنوز... به تو علاقه دارم(1979)، لباس سياه براي كشتن، در تمام طول شب، زندگي ادامه دارد(1981)، ليست سياه (1984)، رفتن، بازگشتن، وداع با فرد(1985)، زنان در زندان(1988)، پنج روز در ژوئن، كمدي عشق(1989)، صورت خرگوش(1990)، متشكرم زندگي(1991)، دايره ترس(1992)، زنداني ها(1993)، دزدان، بينوايان(1994)، ترجيح(1998)، معلم پيانو، اين جسم من است(2001)، شب اپستاين(2002)، پنهان(2005)، يك سال در زندگي من(2006)، كريستيان(2007).

دانا وينتر(2011-1931)
 

Dana Wynter
داگمار وينتر بازيگر انگليسي در هشتم ژوئن 1931 در برلين به دنيا آمد و در انگلستان و آفريقاي جنوبي پرورش يافت. پدرش از جراحان سرشناس انگلستان بود و مادرش اهل مجارستان. تا شانزده سالگي را در انگلستان گذراند. وقتي پدرش براي جراحي زن بيماري كه فقط به او اعتماد داشت به مراكش رفت و در پي آن به رودزياي شرقي، عاشق آن سرزمين شد، همان جا ماند و دخترش و نامادري او را هم به آن جا برد. او كه از نوجواني نام خود را به دانا تغيير داده بود پس از يك سال تحصيل پزشكي را رها كرد و به بازيگري روي آورد. فعاليت در سينما را از 1951 با بازي در نقش هاي كوچك و بيش تر بدون ذكر نام در فيلم هاي انگليسي آغاز كرد.
 
nbsp;بازي اش در نمايش همر اسميت در ليدي گودايوا مي تازد(1951) مورد توجه يك مباشر هنري آمريكايي قرار گرفت و او را به مترو گلدوين ميرانگلستان معرفي كرد.
 باز هم بدون ذكر نام در عنوان بندي، در دلاوران ميزگرد(1953) به كارگرداني ريچارد تورپ نقش يك خدمتكار را ايفا كرد. در نوامبر 1953 راهي نيويورك شد و در آن جا موفقيت بيش تري كسب كرد. او در تئاتر و هم چنين سريال هاي تلويزيوني عهده دار نقش نخست شد. در 1945 به هاليوود رفت و با استوديوي فاكس قرن بيستم قرارداد بست. در همان سال به عنوان خوش آتيه ترين تازه وارد سينما جايزه گلدن گلوب را گرفت. ديگر شايستگي او براي ايفاي نقش هاي بزرگ تر در فيلم هاي مهم تر تأييد شده بود. در 1956 با كوين مك كارتي، لري گيتس و كارولين جونز در نسخه اصلي هجوم ربايندگان جسد بازي كرد. سپس در مقابل رابرت تيلر در روز موعود ششم ژوئن(1956)، با راك هادسن و سيدني پواتيه در يك چيز باارزش(1957)، با مل فرر در دوشيزه، با رابرت واگنر در درعشق و جنگ(1958) و با جرج سي. اسكات در فهرست آدريان مسنجر(1962) بازي كرد كه از جمله فيلم هايي هستند كه نقش اول بازيگر زن آن ها را برعهده داشت. او بيست سال به عنوان بازيگر مهمان در ده ها سريال تلويزيوني و گاهي در نقش هاي كوچكي در سينما مانند فرودگاه(1970) بازي كرد. در 1993 براي ايفاي نقش همسر ريموند بر در فيلم تلويزيوني بازگشت آيرونسايد به تلويزيون بازگشت. دانا وينتر كه از اواخر دهه 1980 ستوني در روزنامه معتبر «گاردين» داشت در پنجم مه 2011 در بيمارستاني در كاليفرنيا به علت نارسايي قلب درگذشت.
فيلم ها: شب بي ستاره( بدون ذكر نام)، راهروهاي سپيد، دلبر بيكيني پوش( 1951)، دام گستري زنانه، دزد دريايي سرخ پوش، از بهشت شروع شد(1953)، دلاوران ميزگرد(بدون ذكر نام، 1953)، چشم انداز بالاي قله پمپي(ايران: حادثه بيست هزار دلاري، 1951)، هجوم ربايندگان جسد (ايران: حمله مردگان)، روز موعود ششم ژوئن( ايران: روز ششم ژوئن، 1956)، يك چيز باارزش(اكران اول: مائو مائو، 1957)، دوشيزه، در عشق و جنگ(1958)، با شيطان دست بده(1959)، بيسمارك را غرق كنيد(1960)، در نقش بدل( ايران: نقشه 420، 1961)، فهرست آدريان مسنجر(ايران: فهرست مرموز، 1962)، مثلث، فرودگاه (1970)، سانتي(1973)، وحشي(1975).

شمي كاپور(2011-1931)
 

Shami Kapoor
باردايي ارغواني
التفات شكري آذر
پس از پيروزي انقلاب عمده فيلم هايي كه براي سينماها و تلويزيون خريده مي شد فيلم هاي به اصطلاح انقلابي بود كه عمدتاً محصول كشورهاي بلوك شرق بودند. سال 1361 انتخاب و خريد فيلم هاي هندي در دستور كار قرار گرفت كه در سفر اول مان در همان سال بخش بزرگي از فيلم هاي كارگردانان صاحب نام هندي كه اغلب در ايران شناخته شده بودند خريده شد. فيلم هاي ساتياجيت راي، شيام بنگال، مرينال سن، گورو دات، بيمال روي، خواجه احمد عباس به مرور ترجمه و دوبله و از تلويزيون پخش شد. در بين آن ها فيلم تجاري قانون(رامش سيپي) با بازي دليپ كمار و اميتاب بچن هم بود كه پس از پخش سر و صداي زيادي به پا كرد، محبوبيت بسيار يافت و با تقاضاي فراوان مردم بارها بازپخش شد. اين امر باعث شد در سفرهاي بعدي به دنبال فيلم هاي خوب تجاري هندي هم باشم؛ از جمله فيلم هايي كه شمي كاپور در آن ها بازي كرده بود اما بجز دو فيلم شاهزاده و انداز( از آخرين فيلم هايي كه شمي كاپور در نقش اول ظاهر شده بود)، بقيه در اختيار پخش كننده اي بود كه بازبيني و خريدش ميسر نشد.
سال ها بعد، زماني كه در بنياد فارابي همين وظيفه را برعهده داشتم، در سفري به هند بار ديگر درخواست انتخاب و خريد فيلم هاي شمي كاپور را كردم. از فرداي آن روز فيلم ها را آوردند. پس از حدود ده سال، دوباره فيلم هاي او را مي ديدم و حالا ديگر آن جذابيت گذشته را برايم نداشتند. طبعاً اين بار فيلم ها را به زبان اصلي مي ديدم و با اين كه زبان هندي را مي فهميدم اما شمي كاپور را با صداي دوبلورش منوچهر زماني مي شناختم. يكي از روزهايي كه در دفتر پخش كننده مشغول تماشاي فيلم ها بودم، مدير فروش كمپاني پرسيد:« دوست داريد شمي كاپور را ببينيد؟»با خوش حالي پذيرفتم و روز بعد، با هم به خانه او رفتيم. خودش براي خوشامدگويي دم در آمده بود. واي! اين همان مردي بود با بازيگوشي هايش ما را مي خنداند، با گريه هايش مي گرياند و با عاشق شدنش بارها خاطرخواه مي شديم. گاهي نقش پسري فقير كه سر راهي بوده و حالا دزد شده، گاهي در نقش پليس، گاهي پسر لوس و چشم و چراغ پدر و مادرش و خلاصه سال ها با او در خيال خودمان سير و سفر كرده بوديم و در انتهاي همه آن فيلم ها با او پاي سفره عقد مي نشستيم و پس از هفت بار گردش به دور آتش پاك كننده، سرانجام با خاطره اي خوش به خانه برمي گشتيم. شمي كاپور آن سال ها جواني ميان سال با قدي بلند با چشمان سبز بود اما حالا تبديل شده بود به پيرمردي با بيش از دويست كيلو وزن كه مانند كوهي از گوشت در مقابل ما ظاهر شد اما با ديدن لبخند و چشمان زيبايش به ناگاه همه چيز تغيير كرد. نه! او خود شمي كاپور بود.
باردايي ارغواني بر دوش، پيراهن بسيار زيباي نارنجي بر تن، همراه با گردن بندي كه با سنگ هاي قيمتي تزيين شده بود، يكديگر را در آغوش گرفتيم. حس غريبي داشتم و گويي رفيقي قديمي را پس از سال هاي طولاني مي ديدم. ما را به طرف كتابخانه اش هدايت كرد؛ كتابخانه اي بزرگ و زيبا با هزاران جلد كتاب و پر از عكس هاي خودش در سنين مختلف و عكس هاي بچه هايش و برادرش راج كاپور و پدرش پريتوي راج كاپور. بعد از صرف عصرانه كه در هند خيلي معمول است گفتم:« فيلم هاي شما را در نوجواني و جواني مي ديدم و بسيار دوست داشتم. آخرين فيلم هايي كه از شما ديدم و خريدم و به ايران بردم حدوداً ده سال پيش بود؛ شاهزاده و انداز و ديگر فيلم جديدي از شما نديدم.» خنديد و گفت:« يكي دو شب پيش در يك مهماني به دوست مشترك مان آقاي نارايان برخوردم. گفتند كه يك نفر از ايران آمده فيلم هندي بخرد. خوش حال شدم و از ايشان خواستم كه حتماً اين مهمان مان را كه آمده فيلم هندي بخرد، ببينم».بعد گفت كه دلم مي خواهد از ايران بشنوم؛ از سينما، تلويزيون، موسيقي، هنر و مردم. برايش از آن سال ها گفتم و شرايط بسيار خوب سينماي ايران و موفقيت هايش در جهان. دو سه فيلم ايراني را از شبكه اي ماهواره اي ديده بود و خوشش آمده بود. از ايران تعدادي فيلم و تعدادي سي دي موسيقي برده بودم كه آقاي نارايان جهت بازاريابي خواسته بود. خواهش كردم همه را به ايشان بدهد. در مورد ايران زياد نمي دانست. از خودم برايش گفتم كه با توجه به آشنايي ام با سينماي هند، براي انتخاب و خريد فيلم و شركت در جشنواره ها، سالي يكي دو بار به اين جا مي آيم. از محبوبيتش در ايران پرسيد. خيلي سال پيش به ايران سفر كرده و ايران را كشوري زيبا با مردماني مهربان توصيف مي كرد. گفتم يكي از بازيگران محبوب نسل ما شما بوديد.
از شروع كارش از سينما، تئاتر و استوديو پدرش در كلكته گفت؛ اين كه تحصيلات دانشگاهي را نيمه كاره رها كرد و شروع بازيگرش اش در نقش نوجوان فيلم ها در كلكته از سال 1948 يعني يك سال پس از استقلال هند بود. در مورد انقلاب هند عليه انگليس پرسيدم. گفت در نوجواني و در كنار پدرش شاهد بسياري از حوادث آن روزها بوده؛ پدرش از فعالان سياسي بوده و با توجه به محبوبيت و شهرتش، در راه اندازي بسياري از تظاهرات ضدانگليسي در كلكته نقش داشته است. گفت كه با حقوق ماهانه پنجاه روپيه معادل كم تر از ده دلار شروع به كار كرده.چهار سال در كنار پدر در نقش هاي كوتاه ظاهر مي شد كه آخرين حقوقش سيصد روپيه بود. بعد به بمبئي مي رود و شهرت پدر و برادر باعث مي شود كه در چند سال اول در سينما نقش هايي به او بدهند و بعد كم كم مشهور مي شود. اولين كارگردان مشهور هندي كه درواقع او را كشف مي كند ناظر حسين است و اولين فيلم پرفروشي كه شمي كاپور را كاملاً از زير سايه سنگين پدر و برادر خارج مي كند به من نگاه نمي كني(1957) بود. در سال بعد هم فيلم دل ميگه ببينم فروش فوق العاده اي داشت و او را به ستاره تبديل كرد. در 1961 شمي كاپور با فيلم جنگلي به شهرت جهاني رسيد. فروش فوق العاده فيلم در هندوستان و به خصوص در روسيه و اروپاي شرقي، ايران و كشورهاي عربي غوغا كرد. مي گويد هدايت درست ناظر، انتخاب خوب نقش هاي مقابل و صداي جادويي آوازخوان شهير هند مرحوم محمد رفيع در شهرت و محبوبيتش نقش بسيار داشت. تمامي زنان بازيگر نقش هاي مقابلش هم به سرعت ستاره مي شدند؛ از جمله نوتان، آشاپارك، سارا[سايرا] بانو( همسر دليپ كمار)، شرميلا تاگور( مادر سيف علي خان) و راج شري. شرميلا تاگور( نوه رابيندرانات تاگور) در غنچه كشمير، آشا پارك در جنجال يك عشق، سارا بانو در جنگلي، راج شري در جانور و كالپانا در پروفسور.
خدمتكارش كه مي ديد من زياد چاي مي خورم يك چاي دارجلينگ اعلا دم كرد و با يك قوري بسيار زيباي روسي قديمي و سه استكان زيباتر، با نعلبكي گردنر روسي جلوي مان گذاشت. از زندگي خانوادگي اش پرسيدم. ميزبانم به زبان بنگالي چيزي به خدمتكارش گفت كه رفت و چند دقيقه بعد دو سه آلبوم عكس آورد. يكي از آلبوم ها را باز كرد كه اولين عكس آن عكس همسر اولش بود. سال 1955 در زمان فيلم برداري فيلم جرم يكديگر را مي يابند؛ گيتا بالي آن زمان بازيگري بسيار مشهور بود و بارها با برادر و پدرش همبازي شده بود. يكي دو سال هم سنش از شمي كاپور بيش تر بود. آن ها بلافاصله پس از پايان فيلم برداري دو نفري بدون حضور نزديكان به معبدي در همان نزديكي مي روند و پيمان زناشويي مي بندند. مي گفت كه هر دو فقط مي گريستيم؛ گريه سرشار از شادي و عشق و ايمان:« غير از اين چاره اي نداشتيم: گيتا و من هر دو هندو اما از دو شاخه متفاوت بوديم كه سنت در آن سال ها اجازه ازدواج و تشكيل خانواده به ما نمي داد». گفتم:« شنيده بودم كه فقط مسلمان و هندوبودن مشكل آفرين بوده كه مثلاً دليپ كمار مسلمان نتوانست با عشقش ويجينتي مالا ازدواج كند.» ادامه داد:« هم خانواده من و هم گيتا پس از مطلع شدن ما را بخشيدند و عروسي بزرگي براي مان گرفتند».
از او در مورد نام خانوادگي شان يعني كاپور پرسيدم. خنديد و گفت:« نام خانوادگي ما در اصل راج كاپور و نام كامل پدرم پريتوي راج كاپور است اما پس از اين كه برادر بزرگم به دنيا آمد و مادرم نام او را راج گذاشت نام خانوادگي ما از راج كاپور به كاپور تبديل شد». بعد شرح زندگي خودش را ادامه داد:« من و گيتا ده سال با هم زندگي كرديم، صاحب يك پسر و يك دختر شديم و دو سه فيلم هم در سال هاي اول ازدواج مان با هم بازي كرديم. گيتا زني عجيب و خيلي بامعرفت بود، بدون اين كه من چيزي بگويم بعد از تولد دخترمان كه با پسرمان پنج سال اختلاف سن داشت در اوج شهرت و موفقيت از سينما كناره گيري كرد و ترجيح داد به زندگي خانوادگي مان برسد و بيش تر با بچه ها و من باشد». همين طور كه حرف مي زد اشك از چشمانش سرازير شده بود:« داشتم سال 1965 جنجال يك عشق را بازي مي كردم كه از خانه زنگ زدند و گفتند حال گيتا خوب نيست. به سرعت به سوي خانه آمدم؛ و البته چون در كوه هاي شيملا مشغول فيلم برداري بوديم چند ساعت طول كشيد تا به خانه برسم. وقتي رسيدم گيتا مرده بود؛ ايست قلبي. حال من بودم و يك پسر ده ساله و يك دختر پنج ساله. اين بار زندگي من شد عين فيلم هاي هندي. نه من و نه بچه ها واقعاً نمي توانستيم بدون گيتا زندگي كنيم. اطرافيان، به خصوص زن هاي برادرم راج و ششي، خيلي كمك كردند. چهار سال در حال اشك ريختن بوديم. چه شب ها كه من و بچه ها تا نيمه هاي شب مي نشستيم و عكس هاي گيتا را تماشا مي كرديم و مي گريستيم. سال 1969 بزرگان خانواده جمع شدند و زن برادرم، كريشنا كاپور، مرا با خانم محترمي به نام نيلا دوي از خانواده اي بسيار سرشناس آشنا كردند و نيلا خيلي زود توانست با بچه هايم ارتباط خوبي برقرار كند. اين دفعه بچه ها بودند كه گفتند ما مي خواهيم نيلا پيش ما بماند و بعد من و نيلا ازدواج كرديم. نيلا تا حد زيادي جاي گيتا را براي من و بچه ها پر كرد. حالا كه پسر و دخترم ازدواج كرده اند و رفته اند حقيقتاً خودشان و نوه هايم، نيلا را مادر و مادر بزرگ دوم شان مي دانند. يك سال پس از ازدواج شديداً بيمار شدم و مدت ها در بيمارستان بستري بودم. بيماري عجيبي كه بيش از صد كيلو وزنم را اضافه كرد. ظرف يكي دو ماه تبديل به كوهي از گوشت كه مي بيني شدم. البته دكترها مي گفتند علتش عصبي است. در 1961 جنگلي را با سارابانو بازي كردم به عنوان نقش اول. در 1974 در نقش پدر سارابانو در فيلم زمين ظاهر شدم. در همان سال يكي دو تا تهيه كننده پيشم آمدند و گفتند چرا كارگرداني نمي كني، ما سرمايه گذاري مي كنيم. دو فيلم كارگرداني كردم؛ اولي Manananja كه اقتباسي بود از فيلم ايرما خوشگله و دومي فيلم Bondal Baaz بود كه متأسفانه هر دو شكست سخت اقتصادي خوردند. با اين حال سينما را ترك نكردم و در نقش پدربزرگ، پدر، عمو و دايي ظاهر مي شدم. من به سينما به عنوان يك حرفه ديگر نيازي نداشتم. عشق بازيگري و ديده شدن بود كه پيشنهادهاي خوب را مي پذيرفتم. بهترين فيلمي كه تا الان در نقش مكمل بازي كردم Vidhata به اتفاق دليپ كمار بود كه بجز بازي برايم يك حادثه مهم بود؛ چون در سال هايي كه هر دو جوان بوديم نتوانستيم با هم در فيلمي ظاهر شويم.»
شمي كاپور چندين جايزه در هندوستان و كشورهاي ديگر از جمله به خاطر يك عمر فعاليت سينمايي گرفته است كه شايد مهم ترين شان طبق نظر خودش جايزه نقش اول مرد در فيلم Bramchari است كه در ايران با نام عزب اوغلي نمايش داده شد. او اين جايزه را از اسكار باليوود يعني « فيلم فير» در سال 1968 و جايزه بهترين بازيگر نقش مكمل را در 1982 براي فيلم Vidhata در كنار دليپ كمار از فيلم فير باليوود دريافت كرد.
از علاقه هاي من در هندوستان پرسيد و بعد گفت: «شاهنامه شما بي نظير است و آن را به زبان اردو خوانده ام. هم چنين كتاب محبوبم مثنوي مولانا است كه به زبان انگليسي خوانده ام و با آن زندگي مي كنم. با بايزيد بسطامي هم الفتي دارم؛ آن را هم به اردو خوانده ام.» بعد پرسيد:« چرا شاهنامه و مثنوي را به صورت فيلم و سريال در نمي آوريد؟ اين دو متعلق به شماست و هيچ كس جز يك ايراني نمي تواند اين دو گنجينه بشري را به تصوير بكشد».
ملاقاتي كه بنا بود نهايتاً يك ساعت طول بكشد پنج ساعت به درازا كشيد. سال 1387 آخرين فيلمش را كه نقشي كوتاه در آن داشت- ساندويچ- براي مؤسسه رسانه هاي تصويري خريدم.
روز 23 مرداد شمي كاپور در هشتاد سالگي به علت نارسايي شديد كليه درگذشت. جسدش را در كنار همان معبد بنگانا كه 56 سال قبل با گيتا بالي پيوند زناشويي بسته بودند سوزاندند. همسرش دومش نيلا دوي، فرزندانش، عروس و دامادش، برادرزاده هايش ريشي كاپور و رندير كاپور( پسران راج كاپور)، برادر كوچك ترش ششي كاپور، و بزرگان سينماي هند از جمله اميتاب بچن، شاهرخ خان، سلمان خان و آنيل كاپور براي اداي احترام و آخرين وداع با او حضور داشتند.

اين دلقك بي قرار
 

هوشنگ گلمكاني
شمي كاپور- كه آن سال ها اسم كوچكش را شمي تلفظ مي كرديم- آميزه اي از دو عنصر اساسي سينماي هند بود؛ يكي درام هاي تراژيك( كه وزنه سنگين تري بود) و ديگر طنز و كمدي حاشيه اش. در برادر بزرگش راج هم اين تركيب كم و بيش وجود داشت اما طنزش بسيار كم رنگ بود. برادر كوچكش ششي كه اصلاً‌ پرسونايي جدي داشت. طنز بازي شمي كاپور گاهي تاحد يك كمدين مي رسيد. رفتارش در نقش شخصيت هايي بي قرار و سر به هوا و البته عاشق پيشه او را در ميان همه بازيگران جوان هم دوره اش در دهه 1960 متمايز كرده بود. نگاه شوخ، بي خيالي و چالاكي، دست انداختن ديگران و كله شقي ويژگي بارز نقش هايش در اين دهه- دهه اوج كارنامه اش بود- حتي موقع رقصيدن و آواز خواندن هم دست از دلقك بازي برنمي داشت. جست و خيزها و اداهايش سر اين صحنه ها چيزي فراتر از تحرك مرسوم بازيگران و رقصندگان بود. جنگلي، جانور و جنجال يك عشق از همه اين جنبه ها در كارنامه او نمونه اند.
شمي كاپور در آغاز داستان فيلم هايش هميشه يك مقدمه نسبتاً طولاني داشت حاوي نمايش روند آشنايي اش با دختري كه وجه رمانتيك فيلم را رقم مي زد. در اين مقدمه شمي[شمشير] كاپور دخترك را جان به لب مي كرد و بيش تر با مردم آزاري ها و غافل گيري هايش اظهار عشق مي كرد. دختر هم پس از مقداري ناز و غمزه و مقاومت تسليم مي شد و از اين جا بخش ملودراماتيك فيلم ها آغاز مي شد. اما با آن شروع هاي شوخ و شنگ، گاه داستان ها فرجامي تراژيك، معمايي يا اكشن و حادثه اي پيدا مي كرد. همراه با اين دگرديسي و چرخش هاي داستان و حال و هوا، حال شمي كاپور هم عوض مي شد؛ به طوري كه در اواخر فيلم نمي شد آن جوان مشنگ و دلقك مآب آغاز فيلم را به جا آورد. چشم هايش سرخ و نمناك مي شد و گاهي با آن رنگ هاي اغراق شده فيلم هندي، حتي دهانش هم خونين به نظر مي رسيد. بزن بهادر هم مي شد.
شمي كاپور به همراه برادرش راج، دليپ كمار، سونيل دات، دارمندرا و راجندرا كمار محبوب ترين مردان بازيگر سينماي هند در دهه 1340 در ميان تماشاگران ايراني بودند؛ به طوري كه از دو فيلم مشهور و محبوب او- جانور و جنجال يك عشق- نسخه نعل به نعل ايراني هم ساخته شد و هر دو كپي هم- قصر زرين و ياقوت سه چشم- مثل اصل در گيشه موفق بودند. از همان زمان جواني غبغب هايش نشان مي داد كه استعداد چاقي دارد و در ميان سالي كه هنوز فيلم بازي مي كرد به كوهي از گوشت تبديل شد؛ زماني كه ديگر بساط نمايش فيلم هندي در سينماهاي ايران برچيده شده بود. ما اين هيبت او را در فيلم ها نديديم و هنوز همان شمشير كاپور چالاك و شوخ را در فيلم هاي دهه 1960 او به ياد مي آوريم.
منبع:نشريه فيلم-ويژه پاييز،‌ شماره 434.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.