سناريوي صهيونيستي تجزيه سودان

در نهم جولاي سال 2011 جنوب سودان به طور رسمي از شمال جدا و به يک کشور مستقل با نام جمهوري جنوب سودان تبديل شد. اين کشور با مساحت 619/745 کيلومتر مربع و جمعيتي 8/5 ميليوني، از نظر جغرافيايي يک منطقه بسته است، پايتخت آن شهر جوباست و درهمسايگي اتيوپي در شرق کنيا، اوگاندا و جمهوري دموکراتيک کنگو در جنوب، جمهوري آفريقاي مرکزي در غرب واقع شده است. بر اساس موافقت نامه جامع صلح، جنوب سودان متشکل از
يکشنبه، 21 خرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سناريوي صهيونيستي تجزيه سودان

 سناريوي صهيونيستي تجزيه سودان
سناريوي صهيونيستي تجزيه سودان


 

نويسنده: دکتر احمد بخشي




 

بررسي نقش تل آويو از تجربه بزرگترين کشور مسلمان آفريقايي
 

در نهم جولاي سال 2011 جنوب سودان به طور رسمي از شمال جدا و به يک کشور مستقل با نام جمهوري جنوب سودان تبديل شد. اين کشور با مساحت 619/745 کيلومتر مربع و جمعيتي 8/5 ميليوني، از نظر جغرافيايي يک منطقه بسته است، پايتخت آن شهر جوباست و درهمسايگي اتيوپي در شرق کنيا، اوگاندا و جمهوري دموکراتيک کنگو در جنوب، جمهوري آفريقاي مرکزي در غرب واقع شده است. بر اساس موافقت نامه جامع صلح، جنوب سودان متشکل از سه استان بحر الغرال، استوايي و نيل عليا که شامل ده فرمانداري است، خواهد بود. بسياري از کارشناسان، دلايل اين جدايي را موضوعاتي مانند بحران هويت، بحران توزيع منابع، بحران حکومتداري و در کنار آن، دخالت هاي منطقه اي و فرا منطقه اي مي دانند در اين ميان، نقش رژيم صهيونيستي در شکل گيري اين واحد سياسي جديد در نظام بين الملل و تقسيم جمهوري سودان، پر رنگ است که در اين مطلب به آن پرداخته شده است.
بحران جنوب سودان بلافاصله پس از استقلال آن از انگلستان در سال 1956 توسط گروه «آنيانيا» و با حمايت اوگاندا، اتيوپي و رژيم صهيونيستي شروع شد و تا امضاي قرار داد آديس آبابا در سال 1972 ادامه يافت. جدايي طلبان جنوب تا سال 1990 طرفداران معدودي مانند رژيم صهيونيستي داشتند. در سال 1983 جبهه آزاديبخش سودان، توسط گروهي از روشنفکران چپ آنيانيا و درهماهنگي با حزب کمونيست سودان و با همکاري دولت مارکسيستي «هايله ماريام» اتيوپي پايه گذاري شد. اين ارتش، بقاياي ارتش آنيانيا و گروه هاي جدايي طلب را در خود جاي داد و به تسليح اقوام «نوئر» و «دينکا» عليه حکومت مرکزي پرداخت. اين گروه در ابتدا بر اساس ايدئولوژي خود، خواهان جمهوري متحد سوسياليست سودان بود. با توجه به حاکميت حزب اسلام گراي جبهه اسلامي ملي به رهبري حسن الترابي و البشير در سودان و برکناري حکومت مارکسيستي اتيوپي در سال 1991، ارتش آزاديبخش خلق سودان نيز ايدئولوژي ناسيوناليسم مسيحي را در سرلوحه اقدامات خود قرار داد. اين موضوع باعث توجه غرب و سازمان هاي مسيحي جهان به اين ارتش شد. آنان با پر رنگ کردن موضوعات ملي و حتي تحريف زمان حضور اسلام در اين کشور، معتقد بودند که اعراب سودان فاقد هويت تاريخي هستند و تاريخ حضورشان به کمتر از 300 سال مي رسد و معتقدند که سودان به معناي «سياهان» نشان دهنده تعلق اين کشور به سياهان است که براي اولين بار در دوره خليفه عثماني، محمد علي پاشا، آنان شمال سودان را اشغال کردند و زبان عربي و دين اسلام را رايج ساختند. صهيونيست ها نيز بر اساس اختلافات خود با مسلمانان و در راستاي اهداف خود از اين شکاف ها و اختلافات ايدئولوژيک استفاده کردند و نقش مهمي در تجزيه کشور بزرگ سودان ايفا کردند که اين هدف در راستاي سياست آفريقايي اين رژيم است.
اين رژيم براي دستيابي به مشروعيت بين المللي، به دنبال متحدي خارج از منطقه خاورميانه مي گشت، در نتيجه قاره آفريقا، با توجه به نو پا بودن و همچنين نبود زير ساخت ها، دوري از تعارضات اعراب و رژيم صهيونيستي، اهميت يافتن اين قاره در نظام بين الملل و قدرت رأي آن ها در سازمان ملل و وجود گروه ها و اقليت هاي يهود، مورد توجه رژيم صهيونيستي قرار گرفت. با شروع استقلال کشورهاي آفريقايي در اواسط دهه 1950، نفوذ رژيم صهيونيستي در کشورهاي آفريقايي شروع شد. از آن زمان تاکنون، اين دولت تمام توان خود را براي نفوذ در آفريقا جهت دست يافتن به اهدافش به کار بسته است که مي توان بعضي از اين اهداف را در موارد زير بر شمرد.

آفريقا؛ عرصه مديريت اداره منازعات اعراب و اين رژيم
 

بن گوريون، بر اين باور بود که خطر عليه رژيم صهيونيستي در قلب کشورهاي عربي؛ يعني کشورهايي که به «کشورهاي طوق» (لبنان، سوريه، اردن و مصر) معروف هستند، نهفته است. در اين خصوص به ويژه مصر و رئيس جمهور آن، جمال عبد الناصر براي رژيم صهيونيستي خطر به شمار مي رفت که نظريه پرداز اين طرح بود. از اين رو، بن گوريون براي ايجاد شکاف در بين کشورهاي عربي تلاش مي کرد؛ چرا که به زعم صهيونيست ها، ناصر مي توانست اعراب را عليه اين رژيم، متحد کند. در اين راستا رژيم غاصب صهيونيستي به اين قاره به عنوان صحنه اي از اداره منازعه با اعراب مي نگرد. اما بايد توجه داشت که با وجود دوري از منطقه منازعه، تحولات در روابط اعراب و رژيم صهيونيستي بر روابط اين رژيم و آفريقايي تأثير نبوده است؛ براي مثال با فرا رسيدن سال 1966 م، رژيم صهيونيستي در تمام کشورهاي آفريقايي جنوب صحرا به غير از سومالي و موريتاني، داراي نمايندگي هاي سياسي شد ولي با اين همه، آفريقا همچون ميداني براي رقابت بين اعراب و رژيم صهيونيستي بود. در سال 1997 م تعداد کشورهاي آفريقايي که با رژيم صهيونيستي روابط سياسي برقرار کردند به 48 کشور رسيد.

اهميت آفريقا در سازمان ملل از نظر قدرت آرا
 

با توجه به عدم مشروعيت اين رژيم در عرصه هاي منطقه اي و بين المللي از آغاز، اهميت آراي آفريقا با توجه به تعداد اعضاي اين بلوک، بر رژيم صهيونيستي پوشيده نبود. در اين باره نخست وزير رژيم صهيونيستي، ديويد بن گوريون، بر اين نکته تأکيد داشت که کشورهاي آفريقايي غني نيستند ولي آراي آنها در محافل و سازمان هاي بين المللي از نظر ارزش، برابر با ملت هايي است که بسيار نيرومندتر از آنها هستند. اين برداشت رژيم صهيونيستي، پيوسته کارساز بوده و به هر نحو ممکن از نقش آفريقا در سازمان ها و مجامع بين المللي بهره گرفته است.

وجود اقليت ها و گروه هاي يهودي در آفريقا
 

در آفريقا اقليت ها و گروه هاي يهودي حضور دارند که از نظر جمعيت و قدرت، تأثيرگذاري آنها متفاوت است و حتي در بررسي وضعيت اقليت يهود سياه ساکن در اراضي اشغال رژيم صهيونيستي، به اين موضوع دست مي يابيم که اين گروه برخوردار از هويت يهوديان سياه پوست، رژيم صهيونيستي را بخشي از خاک آفريقا مي شمارند. به هر حال مي توان اقليت هاي يهود را در سياست گذاري و برنامه ريزي روابط رژيم صهيونيستي با آفريقا، کم اهميت تلقي کرد زيرا حدود 20 درصد از مجموع يهوديان مهاجر به رژيم صهيونيستي در سال هاي 1948 تا 1995 از آفريقا بوده است.

تسلط بر کشورها و جنبش هاي ضد غربي
 

از اين ديدگاه مي توان عملکرد رژيم صهيونيستي در مقابل رژيم هاي اسلام گرا را درک کرد، همچنين مي توان در اين چارچوب، کمک هاي رژيم صهيونيستي را به دولت هاي آفريقايي براي سرکوب حرکت هاي اسلامي، تحليل کرد. رژيم صهيونيستي همواره سعي داشته است در پس اين مسأله، بيشتر در جهت تحقق اهداف خود تلاش کند؛ از جمله خود را به عنوان اولين مدافع ارزش هاي دموکراسي و لائيک در رويارويي با جنبش هاي اسلامي در جهان غرب، معرفي کند.

تأکيد بر دولت هاي حوزه نيل و ايجاد اختلاف ميان آنها
 

هدف واقعي رژيم صهيونيستي از حضور در اين منطقه، ميل به دستيابي به آب هاي جاري و هم زمان فشار بر استراتژيست هاي مصري است که حساسيت و توجه ويژه اي به اين آبراه دارند. در واقع از گذشته تاکنون، طمع اين رژيم به آب هاي رود نيل آشکار است. رژيم صهيونيستي در حاشيه مذاکرات مختلفي که با طرف هاي درگير در مساله خاورميانه داشته، همواره بر برخورداري اش از حداقل يک درصد از آب هاي نيل تأکيد کرده است. البته واضح است که رژيم صهيونيستي با استفاده از نفوذ زيادش در ميان دولت هاي اتيوپي، کنيا و روآندا و به تازگي دولت سودان جنوبي، همواره به طور غير مستقيم نقش اصلي را بين دولت هاي حوزه نيل ايفا کرده است. با آغاز درگيري در منطقه درياچه هاي بزرگ، بعد از سرنگوني دولت موبوتو در کنگوي دموکراتيک، رژيم صهيونيستي در سايه فعاليت هاي آمريکا و هم زمان با نقش سنتي فرانسه براي برقراري امنيت و آرام سازي اوضاع، تلاش هاي فراواني انجام داد. شايد بتوان روش و راهبرد عمومي رژيم صهيونيستي را در منطقه شاخ و شرق آفريقا، اين گونه ترسيم کرد که تمام فعاليت هاي اين رژيم در جهت گسترش نفوذش در آفريقا و مناطق حساس آن، بر مبناي محاصره امنيتي نژاد عرب استوار بود. بدين معنا که اين کشور از موضوع نيل در رويارويي سياسي با مصر و سودان بر اساس استراتژي اتحاديه اقيانوس که به مفهوم عقد پيمان هايي با کشورهاي حاشيه نيل و گروه هاي قومي و نژادي و آنيميست مي باشد، عليه اعراب هم پيمان مي شود.

امنيت درياي سرخ
 

حساسيت درياي سرخ هيچ گاه از ذهن رهبران رژيم صهيونيستي محو نشده است. براي مثال مي توان به آموزه هاي بن گوريون در جنگ 1948 م به موشه دايان اشاره کرد که در آن، وي لزوم تسلط بر سواحل درياي سرخ را امري لازم براي رژيم صهيونيستي بر شمرده بود. از اين رو، رژيم صهيونيستي نسبت به دستيابي به درياي سرخ همت گماشت و با دست يافتن به بندر ايلات اين امر را محقق کرد؛ چرا که ارتباط اين رژيم با کشورهاي آفريقايي و آسيايي از اين راه ممکن مي شد. بنابراين به نظر مي رسد صهيونيست ها با درک اهميت قاره آفريقا، درصدد بازسازي روابط خود با آفريقا هستند و يکي از جاهايي که مي تواند پايگاه بسيار مناسبي براي آنها باشد، سودان جنوبي است.

مشکلات دولت جديد التاسيس سودان جنوبي
 

جمهوري سودان که در نهم جولاي 2011 به طور رسمي از شمال، جدا و به يک کشور مستقل تبديل شد، چالش هاي بسياري را چه در ابعاد داخلي و چه خارجي پيش روي خود دارد که باعث مي شود به نحوي رژيم صهيونيستي، سياست آفريقايي خود را در اين کشور پياده کند. از مهم ترين مشکلات، مي توان به موارد زير اشاره کرد:
*اختلافات مرزي: عدم علامت گذاري مرزها، يکي از مشکلات حال و آينده اين کشور خواهد بود. اگر چه طبق موافقت نامه نيواشا در سال 2005 مقرر شد که در تعيين تکليف مرزي، موافقت نامه مرزي يکم ژانويه 1956 معيار قرار گيرد اما تنها در 80 درصد از اين مرزها، توافق نسبي برقرار بوده است و پنج منطقه مورد نزاع و اختلاف بين شمال و جنوب وجود دارد. هر چند در فوريه 2012 قرار شد طرفين ظرف يک ماه آينده، مشکلات باقيمانده را حل کنند اما به نظر مي رسد که حل مسائل مرزي زمان بر و پر هزينه باشد.
*منطقه آبيه، يک منطقه به شدت مورد تخاصم طرفين است. اين منطقه از ابتداي سال جاري شاهد درگيري بين دو گروه دينکاانگوگ و ميسيريا (Misseriya) بوده است. گروه دينکاانگوک (Dinka Ngok) يک گروه نژادي جنوبي است که اکثريت جمعيت اين منطقه را داراست. در حالي که گروه ميسير يا از مهاجرين شمال هستند که بخشي از سال را در اين منطقه سکونت دارند و به علت دامداري مجبور به مهاجرت به بخش هاي ديگر هستند. اين مسأله، باعث صلح سرد و احتمال بروز جنگ بين دو منطقه شمال و جنوب شده است. اين در حالي است که جنوبي ها اين منطقه را متعلق به خود مي دانند و شمالي ها نيز اعلام کرده اند که کشور جنوب را به رسميت نخواهند شناخت، مگر اينکه جنوبي ها از اين ادعاهاي خود دست بردارند.
*موضوع بعدي کردو فان جنوبي است که دولت سودان معتقد است چون در انتخابات، فرماندار از شمال انتخاب شده است، بايد اين منطقه متعلق به ما باشد. اين در حالي است که اين منطقه جزو مناطق نفت خيز به شمار مي رود. کوه هاي النوبه نيز از مناطق مورد اختلاف است.
*وجود ذخاير نفتي: يکي از مهم ترين موضوعات، چگونگي سهيم شدن در منابع نفتي ست. بيشتر اکتشافات سودان در منطقه جنوب قرار دارد و مسأله اصلي بر سر سهم اين منابع است. با وجود قرار داشتن منابع نفتي در جنوب، انتقال نفت از طريق شمال صورت مي گيرد. هنوز مشخص نيست که شمال بابت انتقال نفت چه مبلغي از جنوب طلب خواهد کرد. حل اين مسأله، يکي از موضوعات اساسي به شمار مي رود زيرا تقريباً 75 درصد از سهم توليد روزانه 500 هزار بشکه اي سودان از مناطق جنوب است. اين مسأله آن قدر مهم است که ميانجي اتحاديه آفريقا (تابواميکي) به طرفين پيشنهاد داده است که اين مسأله را تا قبل از نهم جولاي حل کنند.
* وجود گروه هاي قومي متنوع و فاقد هژموني: جنوب سودان از يک فرهنگ قومي مسلط و قوي برخوردار نيست اما دينکاها و نوئر بزرگترين گروه هاي قومي 200 گانه هستند. وجود اين تعداد گروه قومي، ممکن است چالشي عمده بر سر راه صلح و امنيت جنوب باشد، همچنين با توجه به اينکه رئيس جمهور منتخب از قبيله دينکاست، ممکن است حضور وي در پست رياست جمهوري براي گروه رقيب وي؛ يعني نوئر، تهديد جدي و چالشي بزرگ براي دينکاها باشد.
*امنيت، يکي از چالش هاي منطقه اي و ملي است، جنوب سودان بايد به شدت روي موضوع امنيت، متمرکز شود و بر خلع سلاح و آموزش چريک هاي ارتش آزاديبخش و تشکيل يک ارتش حرفه اي متمرکز شود. سر فصل هاي امنيت داخلي مانند انتقال چريک هاي آزاديبخش به يک ارتش متعارف ملي و تقويت ظرفيت پليس ملي از ديگر موضوعات مهم است. همچنين با توجه به سابقه طولاني جنگ در اين منطقه، وجود سلاح هاي سبک، يک تهديد امنيتي گسترده است. در بعد منطقه اي، دولت جنوب نيازمند مديريت جدي منازعات مرزي خود با شمال و همچنين کشورهاي همسايه مانند اوگاندا و کنياست. در اوگاندا وجود ارتش مقاومت لرد ممکن است باعث ايجاد ناآرامي در منطقه مرزي شود، همچنين مثلث ايلمي در مرز کنيا و جنوب سودان از ديگر نگراني هاي امنيتي است.
*يکي از اختلافات ممکن است بر سر سهميه بندي آب نيل باشد؛ امري که ممکن است براي مصر و جمهوري سودان تهديداتي را به همراه داشته باشد. در اين بين، مصر اعلام کرده است که سهميه حقابه بر اساس همان قرار داد 1956 خواهد بود و اين موضوع بايد بين شمال و جنوب سودان حل شود.
* با توجه به سابقه جنگ و تخاصم در منطقه و شکل گيري ذهنيت نظامي بين سران فعلي، اين امکان وجود دارد که نتوان به سيستم دموکراسي در اين کشور جديد چندان دلخوش بود.

در بعد اقتصادي
 

مهم ترين نگراني اقتصادي، فقدان زير ساخت هاي لازم در جنوب مانند راه آهن، انتقال نيرو، آب، بهداشت و رفاه اجتماعي است. فقدان زير ساخت ها، مانع بهره برداري کامل از منابع طبيعي اين منطقه خواهد بود. به هر حال، مديريت منابع طبيعي و توزيع آن، عاملي کليدي براي توسعه پايدار در منطقه جنوب خواهد بود. علاوه بر اين جنوب، نياز به تنوع بخشي به منابع خود دارد. نفت از مهم ترين صادرات سودان است. بر اساس آمار، جنوب سودان 85 درصد از کل نفت سودان را داراست که حدود 98 درصد از درآمد فعلي اين منطقه را تشکيل مي دهد. علاوه بر اين، منابع الوار، سنگ اوره مس، کروم و... در اين کشور وجود دارد.
 

در بعد اجتماعي
 

مشکلات تنوع قومي و نژادي و همچنين وجود آوارگان داخلي، چالش هايي اجتماعي و اقتصادي براي اين منطقه به وجود خواهد آورد. وجود جنگ و بي عدالتي تاريخي ممکن است باعث تبعيض و آشوب هاي سياسي شود. علاوه بر اين، سرويس هاي اساسي خدماتي ــ بهداشتي نيز از ديگر مشکلات است؛ به طوري که بيش از 80 درصد از مردم از امکانات بهداشتي برخوردار نيستند و حدود 50/6 درصد از جمعيت 8/5 ميليوني اين کشور، زير خط فقر زندگي مي کنند. جنگ و فقر، مهم ترين دلايل ناامني غذايي در سودان بوده است. علاوه بر اين، بايد از مشکلاتي مانند فقدان شبکه حمل و نقل داخلي، فقدان نهادهاي اجرايي قوي، وجود فساد و ارتشا، وجود درگيري هاي داخلي بين فرمانداران و... نام برد.
بايد توجه داشت که دولت جديد، براي بازسازي اين کشور جنگ زده و همچنين بازسازي و ايجاد زير ساخت هاي لازم براي يک کشور، نيازمند آرامش است. اين امر با وجود جدايي، به دليل وابستگي متقابل شمال و جنوب در تاريخ، زير ساخت ها و منابع، نيازمند اصل همسايگي خوب با شمال و ديگر همسايگان است.

رژيم صهيونيستي و سودان جنوبي
 

اين سخن رئيس جمهور سودان جنوبي در سفر به سرزمين هاي اشغالي، بيانگر رابطه اي تاريخي و هدفمند است. وي در ديدارش با شيمون پرز اعلام کرد که «بدون کمک هاي اين رژيم، سودان جنوبي به وجود نمي آمد، شما در کنار ما جنگيديد تا جمهوري سودان جنوبي به وجود بيايد». وزير سابق امنيت رژيم صهيونيستي در سميناري، برخي از سياست هاي اين رژيم را در اين زمينه اعلام کرد. از ديدگاه وي، تئوري اين رژيم در مورد سودان از زمان استقلال اين کشور، مبني بر اين بوده است که نگذارد سودان به جمع کشورهاي عربي ثروتمند بپيوندد. زيرا منابع اين کشور در سايه ثبات داخلي مي تواند آن را به قدرتي منطقه اي و البته قابل ملاحظه تبديل کند، لذا رژيم صهيونيستي بايد دائماً به سودان توجه داشته باشد و براي دامن زدن به بحران هاي داخلي آن بکوشد.
همان طور که گفته شد، رژيم صهيونيستي از زمان استقلال به دنبال تحقق سياست هاي آفريقايي خود در اين کشور بود اما در سال 1983 که تنش در سودان به مرحله جنگ داخلي رسيد، رژيم صهيونيستي با اختصاص حسابي ويژه براي کمک به مخالفان جنوب، عملاً به فعاليت خود در اين کشور رسميت بخشيد. در اين سال ها بود که بارها از روابط ويژه«جان گارانگ» رهبر جنوبي ها با رژيم صهيونيستي سخن گفته شد و صهيونيست ها نيز چندان آن را پنهان نمي کردند. تماس هاي رژيم صهيونيستي با جنوبي ها از طريق کنسولگري اين رژيم در «آديس آبابا» در اتيوپي آغاز شد و در پوشش شرکت هاي تجاري، روابط گسترده اي با قبيله « دينکا» به عنوان قوي ترين قبيله منطقه، برقرار کرد تا زمينه نفوذ تل آويو در جنوب سودان را فراهم کند.
روابط و نوع کمک هاي رژيم صهيونيستي در رابطه با جدايي جنوب سودان را مي توان به چند مرحله تقسيم کرد: 1ــ ارائه کمک هايي در قالب کمک هاي ظاهراً بشر دوستانه نظير دارو، مواد غذايي، فرستادن پزشک و امداد رساني؛2ــ بهره برداري از اختلافات قبيله اي جنوبي ها و دامن زدن به درگيري هاي جنوب و شمال؛ 3ــ سرازير شدن قراردادهاي تسليحاتي رژيم صهيونيستي به جنوب سودان و توسعه چارچوب هاي آموزش شبيه نظاميان جنوبي دراوگاندا، اتيوپي و کنيا؛ 4ــ از سرگيري حمايت رژيم صهيونيستي از شورش هاي مسلحانه و تجهيز جنبش هاي جدايي طلب جنوب به سلاح هاي پيشرفته و آموزش ده ها نفر از خلبانان آن، براي هدايت جنگنده هاي سبک به منظور حمله به مراکز دولتي در جنوب و حمايت تل آويو در زمينه تأمين تصاوير ماهواره اي از مراکز نيروهاي دولتي سودان؛ 5ــ اعزام کارشناسان صهيونيستي براي هدايت و رهبري جدايي طلبان و تدوين طرح هاي جنگي و مشارکت آنها در برخي عمليات ها که به اشغال برخي از شهرهاي جنوب سودان منجر شد. سودان جنوبي در نتيجه همه پرسي سال 2011 به عنوان کشوري مستقل در عرصه بين المللي ظهور کرد. در راستاي تکميل فعاليت هاي رژيم صهيونيستي، اين رژيم، کشور تازه تأسيس را در روز دهم جولاي، يعني يک روز پس از استقلال، به رسميت شناخت و در پانزدهم همان ماه، سودان جنوبي اعلام کرد که قرار است روابط خود را با رژيم صهيونيستي در عالي ترين سطح برقرار کند و در روز بيست و هشتم همان ماه، سفارت رژيم صهيونيستي در اين کشور افتتاح شد. رژيم صهيونيستي و سودان جنوبي هيچ گونه مرزي با يکديگر ندارند، فاصله بين دو کشور حدود 3 هزار کيلومتر است و هيچ گونه قرابت فرهنگي، مذهبي، نژادي با يکديگر ندارند اما منافع هر کدام، باعث شده که سطح روابط آنان گسترش يابد که در زير، به چند مورد آن اشاره مي شود.
با توجه به اينکه سودان جنوبي کشوري است که به تازگي ايجاد شده، فاقد زير ساخت هاي لازم براي اداره کشور چه از نظر تکنولوژيک، چه از نظر سرمايه و چه از نظر نيروي انساني کارآمد است. به همين دليل، براي توسعه، به شدن نيازمند کمک هاي خارجي است. صهيونيست ها با درک اين مسأله از دوران گذشته، ارتباطاتي را با سران شورشيان سابق جنوب و رهبران امروز سودان جنوبي برقرار کرده بودند. امتياز ديگر استقلال سودان براي صهيونيست ها، دستيابي به راه حلي براي بازگشت ده ها هزار آواره جنوب سودان است که در سال هاي اخير به دليل وقوع جنگ هاي طولاني از راه مصر خود را به سرزمين هاي اشغالي رسانده اند. بر اساس آمارها حدود 2800 مهاجر يهودي از جنوب سودان در سرزمين هاي اشغالي، ساکن هستند. بلافاصله بعد از استقلال اين کشور، وزير کشور اين رژيم اعلام کرد که در مورد بازگشت اين مهاجرين با دولت سودان جنوبي مذاکره کرده است.
يکي از ويژگي هاي سودان جنوبي اين است که با يک چهارم جمعيت کل سودان سابق، بيش از 70 درصد منابع و ذخاير کل سودان را در اختيار دارد. تخمين زده شده که بين 68 تا 80 درصد منابع نفتي سودان در سودان جنوبي قرار دارد.
سودان جنوبي بر رود نيل تسلط دارد؛ اين رود به عنوان يک شاهرگ حياتي براي نه کشور حوزه نيل به حساب مي آيد. رژيم حقوقي حاکم بر نيل، مطابق کنوانسيون 1929 نوع تقسيم آب اين رود را مشخص کرده است. نحوه و ميزان تقسيم آب بر اساس اين کنوانسيون، تعريف شده و بيشترين سهم را مصري ها مي برند. به نظر مي رسد که سودان جنوبي به عنوان کشوري که تازه به جمع کشورهاي حوزه رود نيل اضافه شده، ادعاهاي جديدي خواهد داشت و شاهد اين مثال هم کنفرانس کشورهاي حاشيه نيل بدون حضور مصر و سودان شمالي در سال 2010 بود که کشورها، ادعاهاي جديدي نسبت به سهم خودشان مطرح کردند که بيشترين تأثيرات را بر مصر و سودان خواهد داشت و از اين طريق رژيم صهيونيستي با ايجاد بحران هاي جديد بين اعراب و همسايگان خود مي تواند فضاي تنفسي براي خود ايجاد کند و با استفاده از کشورهاي پيرامون (از جمله سودان جنوبي) اين بحران را به نفع خود مديريت کند و مشورت هاي لازم را براي ايجاد بحران به سودان جنوبي ارائه کند. در اين راستا مي توان به شروع فعاليت هاي سد سازي رژيم صهيونيستي در ساحل رود نيل اشاره کرد.
به اعتقاد کارشناسان سياسي، اگر جدايي جنوب سودان برنده اي داشته باشد، بي شک آن برنده، رژيم صهيونيستي است. چرا که اين، رژيم صهيونيستي بود که سناريوي تجزيه سودان را نوشته و از سال ها قبل بازيگرانش را آموزش داده بود. با استقلال سودان جنوبي و با توجه به روابط نزديک رژيم صهيونيستي با اتيوپي، کنيا، کنگو، جمهوري آفريقاي مرکزي و چاد مي توان گفت، حلقه محاصره سودان تنگ تر شده است، به ويژه آنکه دولت عمر البشير پيوندهاي نزديکي با محور مقاومت ضد آمريکايي دارد.
با توجه به آنچه گذشت، مي توان گفت منافع رژيم صهيونيستي در مفهوم راهبردي آن، بر تأسيس کشوري در جنوب سودان متمرکز بود که به احتمال زياد در نهايت به پايگاه نظامي اين رژيم در منطقه و مکاني براي جلوگيري از گسترش نفوذ اسلام در قاره آفريقا تبدل خواهد شد، موضوعي که برخي از آن، به عنوان شکل گيري رژيم صهيونيستي دوم در قاره آفريقا ياد مي کنند.

چه بايد کرد؟
 

جمهوري اسلامي ايران نيز با وجود تاکيد قبلي بر يکپارچگي شمال و جنوب سودان به عنوان بزرگترين کشور مسلمان اين قاره، هم اکنون بايد براساس شرايط جديد تصميم بگيرد. بايد اين واقعيت را بپذيرد و براي ارتباط با اين کشور به عنوان يک واحد سياسي جديد، برنامه ريزي کند. به نظر مي رسد که کارگزاران کشور بايد بعد از موافقت نامه صلح شمال و جنوب در سال 2005، اقدام به راه اندازي کنسولگري و نمايندگي هاي ديگر در اين منطقه مي کردند تا فارغ از هر نوع نتيجه در رفراندوم، سابقه حضور ما بيشتر مي شد؛ امري که از طرف بعضي از کشورها در طول اين مدت، شاهد آن بوده ايم. زيرا غفلت و تأخير در اين موضوع باعث مي شود که فضا براي فعاليت دشمنان و رقباي ما بيشتر شود و همان طور که در مطالب فوق، بحث شد، دشمنان جمهوري اسلامي تلاش هايي را در آن منطقه که به نوعي عمق استراتژيک ما محسوب مي شود، انجام مي دهند که تأخير در حضور ما باعث هزينه هاي بيشتر و نيز سوء برداشت هايي از سوي کشور جديد سودان جنوبي خواهد شد. اين در حالي است که جمهوري سودان (سودان شمالي) با وجود اختلافات در همان روز استقلال، اين کشور را به رسميت شناخت. اميد است با اجرايي شدن مصوبه هيأت دولت، مبني بر ايجاد و راه اندازي سفارت در جمهوري سودان جنوبي، حضور فعالي در اين منطقه در جهت تقويت روابط متقابل داشته باشيم و خنثي شدن توطئه ها و برنامه هاي دشمنان جهان اسلام را شاهد باشيم.
منبع: نشريه همشهري ديپلماتيک، شماره 58.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط