کلانتري براي شهر «درت»
نويسنده: ميترا شکري
«جاني دپ»؛ همين يک اسم کافي است تا فيلمي از کف جدول فروش به صدر جدول برسد. حالا شما فرض کنيد جاني دپ که در انيميشن هاي موفقي مثل «عروس مردگان» در نقش کاراکترهاي اصلي ظاهر شده و توانسته به جايگاه خوبي دست پيدا کند، رنگو را هم بازي کرده است؛ يک آفتاب پرست بي عرضه که کلانتر يکي از محله هاي وسترن مي شود و همه آنجا را به هم مي ريزد. رنگو برخلاف بسياري از انيميشن ها و فيلم هاي 2010 و 2011 که به شيوه سه بعدي ارائه شده اند، با همان نمايش دو بعدي به اکران سينماها درآمده و توانسته به فروش خوب و قابل توجهي دست پيدا کند. ماجراي وسترن واکنشي که در اين انيميشن وجود دارد باعث شد تا سراغش برويم و همچنين سراغ جزئياتي درباره داستان رنگو و چگونگي خلق شدن اين کاراکتر.
او بعد از مشورت با يکي از دوستان تصميم مي گيرد سفري را براي شناخت هويتش آغاز کند، رنگو به درت مي رسد و طولي نمي کشد که قهرمان شهر مي شود فکر نکنيد رنگو خيلي شجاع و قهرمان است؛ او اشتباهي وارد جمع قهرمان ها مي شود. ورود او به شهر همزمان مي شود با کشته شدن يک عقاب بدجنس که از کاراکترهاي اصلي است. همه فکر مي کنند او عقاب را کشته و همين، يک پوئن مثبت برايش به حساب مي آيد که کلانتر شدنش را راحت تر مي کند. رنگو شما را به فضاي غرب قديم مي برد و ارادتي که سازنده اش به فيلم هاي کلاسيک تاريخ سينماي دنيا دارد، اثبات مي کند. در آن شهر، هفت تير کشي، هرج و مرج و قتل و غارت حرف اول و آخر را مي زند وسترن اين انيميشن کاملاً شگفت زده تان مي کند و مطمئن باشيد چيزي دم دستي اي از آب درنيامده است.
اما رنگو تمام اين قاعده ها را شکسته و به شيوه منحصر به فرد خودش ساخته شده. کارگردان اين فيلم ترجيح داده تمام پلان ها را با حضور بازيگران روي يک صحنه خالي با دکورهاي ساخته شده تصوير برداري کند و بعد آن را با کاراکترها تطبيق دهد. آنها از همان ابتدا از جاني دپ و بقيه بازيگران مثل يک فيلم سينمايي تصوير گرفتند و بعد انيميشن را ساختند و اين طور نبود که فقط از صداي اين بازيگران به جاي کاراکترها استفاده مي شود. همين موضوع است که رنگو را متفاوت تر از انيميشن هاي ديگري کرده که هر روز به اکران در مي آيند.
صدا پيشگان اين فيلم کار سختي انجام مي دادند. آنها بايد صداي خودشان را به همراه يک حس ويژه به کاراکتر کارتوني انتقال مي دادند. نحوه کار به اين شکل است که بازيگر در اتاق صدا، با ميکروفون هايشان خلوت کنند تا تصاوير مورد نظر در مقابل چشم هايشان نقش ببندد. آنها ميکروفون را جلوي لب هايشان مي گيرند و غرق در دنياي انيميشن مي شوند. حتماً شنيده ايد که مي گويند طرف با نقشش يکي شده يا در آن غرق شده است. اين اتفاق دقيقاً در انيميشن هم مي افتد، بازيگر خودش را کاملاً به کار مي سپارد و به جاي کاراکتر انيميشني مورد نظر زندگي مي کند.
موجوداتي که در اين شهر با آنها رو به رو مي شويد در هيچ کجاي ديگر جز انيميشن رنگو قابل رؤيت نيستند هر کدام از آنها به خوبي پرداخت شده اند و قابليت اين را دارند که خودشان قصه يک فيلم ديگرباشند بينز (با صداي ايسلافيشر)، يک سوسمار ماده است که رنگو را دست مي اندازد و اذيتش مي کند. بينز مي خواهد مزرعه پدري اش را از دست غارتگران نجات بدهد و اجازه ندهد که ارث پدرش به فروش برود.
رنگو تصميم مي گيرد با جا زدن خودش به جاي کلانتر شهر به بينز کمک کند تا بتواند به هدفش برسد. جک، مار زنگي (با صداي بيل نايي) مار بد ذاتي است که مدام براي رنگو دردسر درست مي کند و بعد از او بهترين شخصيت اين قصه به حساب مي آيد که حسابي مخاطبان را شگفت زده کرده. کاراکتر بعدي شهردار (با صداي ند بيتي) است. او يک لاک پشت بزرگ و غول پيکر است که شهردار آن بيابان به حساب مي آيد.
تفاوت عمده اين بازي رايانه اي با انيميشن رنگو اين است که داستانشان هيچ ربطي به هم ندارند. در اين بازي، سنگي ناشناخته از فضا به زمين سقوط مي کند. بيل که يک سوسمار ياغي و سرکش است، قصد دارد با استفاده از اين سنگ ها که قدرت خاصي دارند، يک ارتش زامبي تشکيل بدهد. اما رنگو کلانتر محبوب شهر مي خواهد او را از اين کار منصرف کند. اين بازي در کمتر از پنج ساعت به پايان مي رسد و شما مي توانيد به تمام مکان هايي که در اين انيميشن وجود دارد در همين مدت کم سرک بکشيد. البته به جز اين کار هفت تيرکشي و شليک کردن تيرهاي پشت سر هم از مزاياي اين بازي رايانه اي به حساب مي آيند.
منبع: نشريه همشهري سرنخ، شماره 99.
«درت» شهر هرت
«درت» شهري است که هرج و مرج آن جا را فراگرفته و کسي نيست که با وضع کردن قانون و مقررات آرامش را به آن برگرداند. در همين بين يک اشتباه باعث مي شود يک آفتاب پرست بي عرضه کلانتر شهر شود. اگر مي خواهيد آن شهر را در تصوراتتان ببينيد بهتر است چشمانتان را ببنديد، خودتان را داخل يک کوير بي آب و علف تجسم کنيد و يک دفعه ببينيد کلي حيوان وحشي به طرفتان هجوم آورده اند؛ حيوان هايي که اصلاً معلوم نيست چطور آرام مي گيرند.
رنگو شما را به غرب وحشي مي برد و يک دنياي وسترن بي رقيب را برايتان به نمايش مي گذارد. بيراه نيست اگر بگوييم اين انيميشن يک دنياي وحشي متفاوت را براي مخاطبش به تصوير مي کشد. در شهرت درت هر کسي براي خودش باند و دم و دستگاهي دارد که با کمک آنها، زندگي مردم را غارت مي کند. تنها کساني که در اين شهر نياز به کمک دارند، مردمي هستند که اموال و دارايي هايشان به تاراج مي رود. قاعده فيلم هاي وسترن اين است که يکي با اسب و اسلحه وارد يک شهر بي قانون مي شود و تصميم مي گيرد به آنجا سر و سامان بدهد. انيميشين رنگو هم از همين خط پيروي مي کند، رنگو بدون اينکه خودش بداند و بخواهد، قهرمان قصه ما مي شود؛ يک سوسمار بي دست و پا که بعد از آزاد شدن از شيشه اي که در آن گرفتار است، مي تواند به هر جايي که دوست دارد سفر کند. او بعد از مشورت با يکي از دوستان تصميم مي گيرد سفري را براي شناخت هويتش آغاز کند، رنگو به درت مي رسد و طولي نمي کشد که قهرمان شهر مي شود فکر نکنيد رنگو خيلي شجاع و قهرمان است؛ او اشتباهي وارد جمع قهرمان ها مي شود. ورود او به شهر همزمان مي شود با کشته شدن يک عقاب بدجنس که از کاراکترهاي اصلي است. همه فکر مي کنند او عقاب را کشته و همين، يک پوئن مثبت برايش به حساب مي آيد که کلانتر شدنش را راحت تر مي کند. رنگو شما را به فضاي غرب قديم مي برد و ارادتي که سازنده اش به فيلم هاي کلاسيک تاريخ سينماي دنيا دارد، اثبات مي کند. در آن شهر، هفت تير کشي، هرج و مرج و قتل و غارت حرف اول و آخر را مي زند وسترن اين انيميشن کاملاً شگفت زده تان مي کند و مطمئن باشيد چيزي دم دستي اي از آب درنيامده است.
رنگو به دور از هر قاعده اي
اما رنگو تمام اين قاعده ها را شکسته و به شيوه منحصر به فرد خودش ساخته شده. کارگردان اين فيلم ترجيح داده تمام پلان ها را با حضور بازيگران روي يک صحنه خالي با دکورهاي ساخته شده تصوير برداري کند و بعد آن را با کاراکترها تطبيق دهد. آنها از همان ابتدا از جاني دپ و بقيه بازيگران مثل يک فيلم سينمايي تصوير گرفتند و بعد انيميشن را ساختند و اين طور نبود که فقط از صداي اين بازيگران به جاي کاراکترها استفاده مي شود. همين موضوع است که رنگو را متفاوت تر از انيميشن هاي ديگري کرده که هر روز به اکران در مي آيند.
همکاري مداوم
صدا پيشگان اين فيلم کار سختي انجام مي دادند. آنها بايد صداي خودشان را به همراه يک حس ويژه به کاراکتر کارتوني انتقال مي دادند. نحوه کار به اين شکل است که بازيگر در اتاق صدا، با ميکروفون هايشان خلوت کنند تا تصاوير مورد نظر در مقابل چشم هايشان نقش ببندد. آنها ميکروفون را جلوي لب هايشان مي گيرند و غرق در دنياي انيميشن مي شوند. حتماً شنيده ايد که مي گويند طرف با نقشش يکي شده يا در آن غرق شده است. اين اتفاق دقيقاً در انيميشن هم مي افتد، بازيگر خودش را کاملاً به کار مي سپارد و به جاي کاراکتر انيميشني مورد نظر زندگي مي کند.
کلانتر دوست داشتني
موجوداتي که در اين شهر با آنها رو به رو مي شويد در هيچ کجاي ديگر جز انيميشن رنگو قابل رؤيت نيستند هر کدام از آنها به خوبي پرداخت شده اند و قابليت اين را دارند که خودشان قصه يک فيلم ديگرباشند بينز (با صداي ايسلافيشر)، يک سوسمار ماده است که رنگو را دست مي اندازد و اذيتش مي کند. بينز مي خواهد مزرعه پدري اش را از دست غارتگران نجات بدهد و اجازه ندهد که ارث پدرش به فروش برود.
رنگو تصميم مي گيرد با جا زدن خودش به جاي کلانتر شهر به بينز کمک کند تا بتواند به هدفش برسد. جک، مار زنگي (با صداي بيل نايي) مار بد ذاتي است که مدام براي رنگو دردسر درست مي کند و بعد از او بهترين شخصيت اين قصه به حساب مي آيد که حسابي مخاطبان را شگفت زده کرده. کاراکتر بعدي شهردار (با صداي ند بيتي) است. او يک لاک پشت بزرگ و غول پيکر است که شهردار آن بيابان به حساب مي آيد.
بازي رايانه اي رنگو
تفاوت عمده اين بازي رايانه اي با انيميشن رنگو اين است که داستانشان هيچ ربطي به هم ندارند. در اين بازي، سنگي ناشناخته از فضا به زمين سقوط مي کند. بيل که يک سوسمار ياغي و سرکش است، قصد دارد با استفاده از اين سنگ ها که قدرت خاصي دارند، يک ارتش زامبي تشکيل بدهد. اما رنگو کلانتر محبوب شهر مي خواهد او را از اين کار منصرف کند. اين بازي در کمتر از پنج ساعت به پايان مي رسد و شما مي توانيد به تمام مکان هايي که در اين انيميشن وجود دارد در همين مدت کم سرک بکشيد. البته به جز اين کار هفت تيرکشي و شليک کردن تيرهاي پشت سر هم از مزاياي اين بازي رايانه اي به حساب مي آيند.
منبع: نشريه همشهري سرنخ، شماره 99.